گسست
عبارت سینمای فاخر نزدیک به یک دهه است که در ادبیات رسمی سینمای ایران راه یافته است. این واژه ترکیبی همانند بسیاری از نام گذاری ها و معادل تراشی ها نظیر سینمای معناگرا و سینمای ملی و سینمای دینی و سینمای استراتژیک و... که در چند دهه اخیر تورم شدیدی را در واژگان شعاری رایج در مناسبات سینمایی ایجاد کرده است، دارای سابقه و مشابهی در ادبیات استاندارد جهانی سینما نیست و بیشتر ناظر به سیاست های ایدئولوژیکی بوده که در سطوح پنهان تر، به عنوان منبع درآمد سرشاری برای گردانندگان و دست اندر کاران محسوب می شده است.
اینکه اصولا معنای این واژه چیست، چندان روشن نیست. فاخر را در کتاب های لغتنامه فارسی با عباراتی نظیر «بهترین از هر چیز» و «گرانمایه» و «نازنده» معنا کرده اند که این نیز چندان به وضوح ماجرا کمک نمی کند و چه بسا منظور را غامض تر کند. البته اگر با ارجاع به ریشه این لغت بخواهیم دقیق تر به موضوع بنگریم، با توجه به هم خانوادگی آن با عبارت فخر، می توان به نتایجی از قبیل اینکه فاخر آن چیزی است که مایه افتخار باشد، رسید. آیا سینمای فاخر، سینمایی است که مایه فخر است؟ یعنی در برابر مرز آن، مابقی فیلم ها مایه فخر نیستند و به عبارتی اسباب ننگ و عارند؟ این نیز به نظر نمی رسد گشایشگر ابهام موجود باشد و بدتر به مشوش کردن فضا می انجامد. همان طور هم که آمد، سینمای فاخر واژه رایجی در ادبیات استاندارد سینمایی نیست تا لااقل با ارجاع بدان بتوان به نتیجه ای مشخص رسید؛ مگر آنکه طبق برخی تعابیر از عنوان Big Production یا فیلم هایی با هزینه بالای تولید بهره برد که این نیز وافی به مقصود نخواهد بود. این اصطلاح اصولا در نظام استودیویی هالیوود و برخی دیگر از کشورها که واجد صنعت سینما به معنای حقیقی کلمه هستند معنا دارد و قوام مفهومی اش صرفا معطوف به پروسه گران قیمت تولیدش نیست، بلکه سرمایه گذاری ها در راستای کسب سودی بیشتر از میزان بودجه در نظر گرفته، تنظیم شده است و چنین معادله ای صرفا در بستر سیمایی ای قابل تحقق خواهد بود که عرضه و تقاضایش بر مبنای مختصات عینی فضای تجاری/ صنعتی شکل گرفته باشد و نه رانت های دولتی و حکومتی که بی توجه به میزان بازدهی اقتصادی از بابت فروش فیلم، سخاوتمندانه در اختیار برخی طیف های خاص قرار می گیرد. علاوه بر این، این نوع فیلم ها، می توانند در زیر هر نوع ژانری که به اقتضای درام متن، پتانسیل هزینه بالا و احتمال فروش فراوان را داشته باشد، قرار گیرند؛ از علمی ـ تخیلی گرفته تا جنگی و از رمانتیک گرفته تا تاریخی؛ اما در تعریف مبهمی که لایه های رسمی جامعه از سینمای فاخر ارائه می دهند آیا می توان احتمال داد که مثلا یک فیلم علمی ـ تخیلی و فانتزی و حتی عاشقانه در آن جای گیرد؟
سینمای فاخر را نه با مراجعه به فرهنگ واژه ها و نه با استناد به کاربردهای آکادمیک سینمایی، نمی توان معنا کرد. لاجرم یک راه می ماند که عبارت است از مرور بر تعاریف و توضیحاتی که از جانب واضعان و مروجان و معتقدان آن به عمل آمده است. محمدرضا جعفری جلوه که بسیاری از او به عنوان مبدع عبارت سینمای فاخر یاد می کنند و اصولا کلید این نوع تولیدات به شکل رسمی از زمان مدیریت او در کسوت معاونت سینمایی دولت نهم زده شد، سینمای فاخر را تحت عنوان زایش بزرگ سینمایی در حوزه ایران و اسلام تعریف کرده بود:
«تردید نکنید که زایشی در راه است؛ خیلی از عوامل این را نشان می دهد و خیلی از واقعیت ها آن را مطالبه می کند و این زایش چیزی جز یک (سینمای فاخر) تراز مطلوب و در شأن ایران و اسلام نیست که بی وقفه در آن سمت حرکت می کنیم.» لاله افتخاری، نماینده مجلس شورای اسلامی، از سینمای فاخر و معرفی فرهنگ ایران اسلامی در راستای مطالبات مقام معظم رهبری و با توجه به خواست مردم جامعه یاد کرده است و جمشید جعفرپور، از اعضای کمیسیون فرهنگی مجلس، معتقد است که باید برای ساخت آثار سینمایی فاخر دید ارزشی و انقلابی را در سینماگران تقویت کرد تا آنها بتوانند تأثیرگذارتر از قبل در این حوزه فیلمسازی کنند. در این میان اکبر نبوی، قائم مقام وقت بنیاد سینمایی فارابی، به شکل مبسوط تری این موضوع را توضیح داده است و ضمن آنکه بودجه و هزینه بالا را علامت و شاخص صرف این سینما نمی داند، بر کثرت مؤلفه های فرهنگ، تاریخ، سنت و مجموعه آنچه ایران امروز را می سازد تأکید دارد:
«باید بتوانیم فرهنگ و سنت امروز، آرمان ها و دغدغه های ملی را در سینمای فاخر شاهد باشیم. فیلم فاخر، باید بیشترین تعهد را نسبت به مسائل و منافع ملی داشته باشد و بتواند به سهم خود در معماری فرهنگ ایرانی، نقش برجسته ای داشته باشد.»
عبارات فوق، که از میان مجموعه سخنرانی ها و نوشته ها و مصاحبه های چندین سال اخیر استخراج شده است، بر واژه های معطوف به مفاهیمی کلی دلالت دارد که شاید سنجه هایی را در اختیار مخاطب برای تشخیص سینمای فاخر قرار دهد، اما تا حد زیادی آمیخته به یک سری لفاظی های شعاری است و نمی توان به عنوان چهارچوب هایی تئوریک در راستای تبیین مفهوم و تعیین مصداق از آنها بهره برد. البته شاید بخشی از این ابهام به نوع ادبیات آقای جعفری جلوه هم برگردد که نوعا ترکیبی است از به کارگیری الفاظ مسجع و موزون با ظاهری زیبا، اما ترکیب بندی هایی گنگ، که در شکل افراطی اش به بیانیه های مکتوب وزیر ارشاد در دولت دهم نیز سرایت کرده بود و گاه چنان در مغلق گویی های تصنعی راه اغراق پیموده می شد که نثر متکلفانه جاری در این متن ها، ناخواسته تبدیل به مضحکه ای اساسی می شد و مایه تفریح اهل فن و ادب را در مجالس تفنن و تفرج فراهم می کرد. شاید بتوان با تشبیه این نوع ادبیات به ماجرای سینمای فاخر نیز روزنه هایی دیگر را در معنایابی این عبارت مبهم گشود. می دانیم که وزیر ارشاد دولت هفتم، فارغ از نوع جهت گیری فکری و سیاسی اش، سخنور و نویسنده ای چیره دست بود و اصولا یکی از امتیازات اساسی اش، تحت تأثیر قرار دادن مخاطبان با استفاده از زیبایی روانی واژگان و تسلط بر مبانی منطق گفتاری و کلامی بود. این ویژگی فردی، برخی از جانشینان او، به ویژه وزیر دولت دهم را ظاهرا به این گمان واداشته بود که متولیان وزارت ارشاد باید لزوما ادیبانه سخن بگویند و پیام بسرایند و بیانیه وضع کنند که البته به دلیل فقدان احاطه بر قواعد ادبی، آنچه از ایشان و یا به قلم مشاوران و همراهان صادر می شد، هیچ شباهتی به یک متن «فاخر» نداشت و به انشاهایی از سر تکلف و با باری از تصنع می مانست. این رویه تا حد زیادی مجرای سینمای فاخر را تداعی می کند. در این فضا نیز قرار بر آن است که فیلم هایی در راستای برخی ایده های بالادستی ساخته شود که عمدتا نیز بر اساس الگوهای ظاهری ساختار سینمای هالیوود است، اما به دلیل ناهمگونی شعارآلودگی ایده ها با پرداخت گرته بردارانه و سطحی سینمای تجاری آمریکا، حاصل کار چیزی از آب درمی آید که نه به درد دنیا می خورد و نه آخرت کسی را آباد می کند.
این موضوع را با پیگیری مصداق هایی از سینمای فاخر بهتر می توان تبیین کرد. شاید جست و جو در این عناوین، برخی از ابهامات جاری در تعاریف بالا را نیز روشن تر سازد. سینمای فاخر اگرچه از زمان معاونت جعفری جلوه در اواسط دهه 1380 به مثابه یک سیاست سینمایی رسمیت پیدا کرد، اما واقعیت آن است که نمونه های مشابه آن از سال قبل و عمدتا با سرمایه گذاری صداوسیما ساخته و پرداخته شده بوند و بیشتر هم راجع به زندگی اولیاءالله بود. سریال هایی که بعدا از دلشان نسخه هایی سینمایی نیز بیرون آمد (همچون مریم مقدس، اصحاب کهف یا مردان آنجلس، مسافر ری، ابراهیم خلیل الله و...)، در واقع پیشقراولان سینمایی بودند که بعدا با عبارت فاخر همنشین شد. در دوران بعد از آن نیز فیلم هایی همچون ملک سلیمان (شهریار بحرانی)، راه آبی ابریشم (محمد بزرگ نیا)، استرداد (علی غفاری)، فرزند چهارم (وحید موسائیان)، برلین (رامتین لوافی پور)، عقاب صحرا (مهرداد خوشبخت)، لاله (اسدالله نیک نژاد)، و چ (ابراهیم حاتمی کیا) تحت این عنوان تولید شدند. البته قرار بود این روند در صورت تداوم سیاست های دولت دهم بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال 1392 در ارتباط با ساخت عناوینی دیگر مانند «سوادیکا» تحت مدیریت و کارگردانی جمال شورجه ادامه یابد که با پیروزی دکتر حسن روحانی و اتخاذ سیاست هایی دیگر در این زمینه، موضوع منتفی شد.
از دل این عناوین چه نکته ای قابل استخراج است که بتوان با دقت در محتوایشان، راه به معنای اصلی سینمای فاخر برد؟ آنچه این چند عنوان را به هم نزدیک می کند (و می توان البته عناوینی دیگر مانند سی و سه روز جمال شورجه یا محمد(ص) مجید مجیدی را با توجه به فضای مشابه تولیدی شان بدان ها اضافه کرد) تأکید بر هنجارهای مورد توجه سطوح حاکمیتی است. توجه به موقعیت اولیاءالله در قصص قرآنی و روایات شیعی، تقبیح سیاست های نظام پهلوی، گرامی داشت چهره های مقبول و مطرح نظام جمهوری اسلامی، گفتمان صدور انقلاب و تعامل جمهوری اسلامی با ملت های محروم و مستضعف ، تأکید بر حریم جغرافیایی/ تاریخی و فرهنگی ایران در سطوح مختلف استراتژیک، خنثی سازی تبلیغات دشمنان نظام و... از جمله این رهیافت هاست. مروری بر این عناوین نشان می دهد که سینمای فاخر، بیش از آنکه مبتنی بر فضاهای عرفی جامعه باشد، متمایل به رواج شعارها و گفتمان های دولتی و حکومتی است. ممکن است البته در لایه هایی از این دو فضا، همپوشانی هایی هم دیده شود (عمدتا در ترسیم قصص کتاب مقدس)، اما روی هم رفته، می توان با توجه به سخنان متولیان و تبیین مصداق ها، سینمای فاخر را سینمایی در خدمت منویات سیاست های بالادستی دانست.
با این حساب، سینمای فاخر همان سینمای حکومتی است که البته هزینه های فراوانی نیز برای تولید فیلم هایش خرج می شود. اگرچه ممکن است گاه در تبیین برخی مصداق ها، بین خود متولیان اختلاف جهت های شدید پیش آید (مثل آنچه بر سر لاله رفت)، اما به دور از برخی استثناهای این چنینی، سیاست های کلی از اصول واحدی پیروی می کند که در یک کلام، ایدئولوژی رسمی و هژمونی غالب است. اینکه حتی در قوانین مجلس شواری اسلامی هم بندهایی حقوقی راجع به لزوم تخصیص بودجه برای تولید فیلم های فاخر تصویب شده است، حکایت از همین بافت یاد شده دارد.
حال تکلیف در برابر این سیاست چیست؟ آیا یک حکومت یا دولت حق ندارد در بخش هایی از ظرفیت های سینمایی، منویات و اهداف مورد نظر خود را پیاده کند؟ آیا در ازای ارائه تسهیلات فراوان به سینماگران، از اعطای وام گرفته تا در اختیار قرار دادن تجهیزات، این حق لایه های فوقانی سیستم نیست که قسمتی از پیکره سینما، در اختیار تام و تمام خودش باشد؟ شاید ظاهر این سؤالات، پاسخی مثبت را بطلبد، اما مرور بر چند نکته در این میان، خالی از اعتبار نیست:
1. نیم نگاهی به آمار فروش اغلب این فیلم ها نشان می دهد که مردم نوعا از سینمای فاخر رویگردان هستند و استقبال چندانی از آن به عمل نمی آورند و حتی برخی عناوین از فهرست های بالا هم که ممکن است به مرزهایی از فروش دست یافته باشند، روند اکران طبیعی نداشته اند و گاه برایشان تماشاگر ساخته شده است (مثل فروش انبوه بلیت ها به ارگان ها و نهادها) تا به شکلی معمول تماشاگر در سالن حضور یابد و فیلم را تماشا کند. این کم اقبالی چندان با ادعای متولیان در اینکه سینمای فاخر برای مردم است جور در نمی آید.
2. بخشی از این کم اقبالی، قطعا به ساختار بسیار ضعیف این فیلم ها به لحاظ سینمایی مربوط می شود. برخی متولیان گمان می برند به صرف محوری یک شعار رسمی ولو مقبول و خرج سرمایه های وافر در ترسیم آن در سینما، می توان فیلم فاخر ساخت، اما فیلم قبل از هر چیز، فرم است و روایت و پیرنگ و شخصیت و میزانسن و سایر مختصات فنی/ هنری سینما. حتی با احضار بهترین تکنیسین ها و پیشرفته ترین فناوری ها هم این مهم رقم نخواهد خورد، مگر آنکه سازندگان و تولیدکنندگان فیلم، به معنای واقعی کلمه هنرمند و هنرشناس باشند. متولیان سینمای فاخر، بیشتر کسانی را در این راستا جذب کرده اند که از جمله چهره های ضعیف و نهایتا متوسط الحال جامعه سینمایی ما هستند. جای این سؤال بسیار باقی است که چرا متولیان از جذب چهره های شاخص و توانمند سینمای ایران (غیر از یکی دو مورد محدود) ناتوان بوده اند؟ این گسست بین لایه های رسمی و لایه های هنری از کجا نشأت می گیرد؟
3. سینمای فاخر یک ژانر مشخص نیست ک معلوم باشد از قبل چه قرار است انجام شود. فاخر یا با شکوه بودن یک فیلم بعد از ساخت و نمایشش آشکار می شود. این سیاست بیشتر به ضرب المثل «سنگ بزرگ، علامت نزدن است» شباهت دارد. فیلم ساختن فرآیندی انسانی و جمعی است و با الگوی الهی «إذا أراد شیئاً إن یقول له کن فیکون» رقم نمی خورد که چون مدیری بگوید فخر بسازید، پس ساخته می شود. از همین رو است که این آثار اغلب در نمایش و استقبال مردم ناکام مانده اند.
4. این درست است که مناسبات اقتصادی سینمایی ما بیشتر وابسته به حمایت های فضاهای رسمی است و بخش خصوصی به معنای واقعی و استانداردش، در حداقل ممکن است، اما این استدلال متینی نیست که چون دولت و حکومت پول می دهند، پس باید شعارهای رسمی در فیلم ها پشتوانه ای جداگانه و قوی تر نسبت به بقیه ایده ها داشته باشند. سرمایه های سینمایی داده شده برآمده از سرمایه های ملی همچون فروش انرژی و مالیات و... است و نه صله های سلطانی که انتظارات و توقعات رانت مدارانه به دنبالش ایجاد شود.
5. سینما، فاخر و غیرفاخر ندارد. فیلم یا خوب ساخته می شود یا بد و البته حدودی از نوسان نیز بین این دو طیف همواره وجود دارد. هر فیلمی با هر موضوعی که در چهارچوب قوانین جاری و با رعایت هنجارهای حقوق ساخته شود، جزء سرمایه های فرهنگی و اقتصادی کشور است؛ چه درباره حاشیه نشینان باشد یا طبقه وسط، چه به خدا و پیغمبر و امامان بپردازد یا از جنگ و فقر و ستم سخن راند، چه فانتزی باشد و چه اجتماعی، چه بار انتقادی ولو با لحنی گزنده داشته باشد و یا مؤید سیاست ها و جهت گیری ها باشد... مهم آن است که هر یک از این موضوع ها تا چه میزان در بیان خود قدرت سینمایی داشته اند یا نه.
6. سیاست گذاری هایی همچون سینمای فاخر، جز تقسیم بندی های جعلی در سینمای ایران کارکرد مهم دیگری ندارد؛ همان سان که پیش از این، جعل مفاهیمی همچون سینمای دینی و ملی و... گسست ها و شکاف های جاری در این سینمای رنجور و نحیف را تشدید کرد و به بدبینی سینماگران نسبت به هم دامن زد. همین که برخی چهره های تکراری و ثابت همواره در گرد سیاست های مزبور قرار گرفته اند، نشان می دهد که چنین سیاست هایی به مثابه خط کشی ای می ماند که دو طیف از سینماگران را در رده های خوب و بد جای داده اند. همان طور که مدیر کنونی سازمان سینمایی چند ماه قبل در مناسبتی راجع به سینمای فاخر اظهار داشته بود که «به واژه فاخر ستم شده است. پروژه فاخر یعنی فیلمی که برای مردم ایران باشد. فاخر مساوی با پرخرج نیست. فیلم را باید مردم ببینند و به آن علاقه مند باشند. فیلم هایی با عنوان فاخر ساخته شده که با اقبال عمومی مواجه نگردیده است». این انتظار معقول می رود که به این جور تقسیم بندی های جعلی و من درآوردی پایان داده شود و همه سینما از آن همه سینماگران باشد؛ همانطور که حکومت و سرمایه های ملی قاعدتا لازم است برای همه باشد.
منبع: هفته نامه آسمان شماره ۷۴
نظر شما