زندگی طوفانی مشروطه خواه ضد مشروطه
سیدحسن تقی زاده در تاریخ گاه به شدت تقبیح شده است و گاه به دلیل هوشیاری در تغییر رویکرد سیاسی اش، دهان ها در تمجید و تحسینش گشوده شده است. سهراب یزدانی یکی از مورخانی است که در زندگی برفراز و نشیب این مشروطه خواه رادیکال نظر کرده است. او معتقد است تقی زاده پس از تحولات دوره مشروطیت، راه نخبه گرایی و محافظه کاری در پیش گرفت و سرانجام با نظام خودکامه پهلوی کنار آمد. دلیل چنین تغییر نگرشی را از زبان این مورخ بخوانید.
• به نظر شما شرایط محیطی و خانوادگی که تقی زاده در آن رشد یافته چه تاثیری در شکل گیری شخصیت سیاسی و افکار او داشت؟
یزدانی: در این مورد نمی توانیم با قاطعیت سخن بگوییم. آگاهی ما درباره زندگی خانوادگی و پرورش اولیه فعالان و رهبران عصر مشروطه اندک است. یک دلیل این کمبود اطلاع در بافت جامعه ایران نهفته است که صحبت درباره مسائل خانوادگی، خصوصی و عاطفی را مجاز نمی داند. بسیاری از کسانی که شرح حال خودشان را نوشته اند، درباره مسائل خانوادگی شان سکوت کرده یا به طور خلاصه و ناقص اشاره هایی کرده اند. از این گذشته، تا به حال درباره این فعالان سیاسی زندگی نامه علمی و معتبری نوشته نشده است که به شناخت واقعی و بدون حب و بغض آنها کمک کند.
این قاعده کلی درباره سید حسن تقی زاده نیز صادق است. او در نیمچه خاطراتی که از خود به جا گذاشت و سال ها بعد به نام «زندگی طوفانی» منتشر شد، اطلاعاتی سطحی در اختیار خواننده کتاب می گذارد. پدر تقی زاده روحانی بود و امامت یکی از مساجد تبریز را بر عهده داشت. پس از درگذشت پدر، پسر او، یعنی برادر بزرگ سید حسن، جای پدر را گرفت. آموزش ابتدایی سید حسن به روال سنتی بود. او به مکتب خانه رفت و کتاب هایی را خواند که در چنان جایی تدریس می شد، سپس شیفته علوم جدید شد و فیزیک و فیزیولوژی و علم تشریح را فرا گرفت. زبان انگلیسی آموخت و به خواندن کتاب به این زبان و همچنین به زبان های عربی و ترکی استانبولی پرداخت. مدتی نیز در دارالفنون تبریز فیزیک درس داد.
نکته جالب توجه این است که رفته رفته گروهی از جوانان روشنفکر تبریز دور هم جمع شدند و محفلی تشکیل دادند. به جز تقی زاده کسانی مانند محمدعلی تربیت و سید محمد شبستری و میرزا یوسف خان آشتیانی (پدر پروین اعتصامی) و چند تن دیگر به هم پیوستند. تشکیل این گروه نشان می داد که تقی زاده تافته ای جدا بافته از جامعه روشنفکری تبریز نیست، بلکه جوانان دیگری هم کم و بیش مانند او پرورش یافته بودند و خواسته ها و آرزوهایی یکسان داشتند. اعضای این گروه کتاب خانه تربیت را تاسیس کردند و به انتشار مجله گنجینه فنون پرداختند. سپس مدرسه ای به راه انداختند که قرار بود در آن علوم جدید را آموزش دهند. اما برخی روحانیون شهر با تدریس این علوم مخالفت کردند و مدرسه تاسیس نشده تعطیل شد. می توانیم بگوییم که این افراد و دیگر روشنفکران آن زمان، در موقعیت همانند اجتماعی و سیاسی پرورش یافته بودند. همه آنها از حکومت خودکامه و بی قانونی دل پرخونی داشتند. نگران جهل و بی خبری مردم خود بودند. کشور را از نظر اقتصادی عقب مانه می دیدند. حکومت را ایران برباد ده می دانستند. خواهان برقراری حکومت قانون و مشروطیت در کشورشان بودند. امید داشتند که نظام سیاسی جدیدی بر سر کار بیاید و اقتصاد و فرهنگ و سیاست جدید را در این سرزمین جاری سازد. ایران یا باید در راه ژاپن گام برمی داشت یا به سرنوشت هند و دیگر مستعمره ها دچار می شد. تقی زاده در پایان رساله ای به نام «تحقیق احوال کنونی ایران با محاکمات تاریخی» که در سال 1323ق/ 1248ش، یک سال پیش از آغاز جنبش مشروطه خواهی نوشت، چنین پیش بینی کرد که ایران یا می تواند تمدن جدید را اخذ کند یا راهی جز اضمحلال و انقراض پیش رو نخواهد داشت. این کم و بیش دیدگاه بسیاری از روشنفکران آن زمانه بود.
• تقی زاده در مجلس اول از جمله آزادی خواهان تندرو بود و در مجلس دوم هم یکی از چهره های اصلی دموکرات ها و با اعتدالیون درگیر می شد تا جایی که برخی او را آمر قتل سید عبدالله بهبهانی می دانند. به نظر جنابعالی علل شکل گیری چنین رویکردی در دوره اول زندگی سیاسی او چه بود؟
یزدانی: بدون تردید یکی از علل اصلی تندروی تقی زاده همان شرایط سیاسی و اجتماعی بود که در بالا به آن اشاره شد؛ یعنی نظام سیاسی مستبد و جابر و در عین حال بدون کفایت که به مردم خود زور می گفت، اما در برابر امر و نهی روسیه و انگلیس تسلیم بود. پس از برقراری مشروطیت نیز همان طبقه حاکم پیشین بر سر کار بود. همان وزیران و حاکمان پیشین کشور را اداره می کردند. چند تن از آنها مخالفت خود را با مشروطیت پنهان نمی کردند و گروهی دیگر بدون اعتقاد واقعی به حکومت جدید، مردم را فریب می دادند و چشم به راه تحولات آتی بودند تا باد به کدام سو بوزد. علاوه بر شرایط موجود جامعه، باید به شکل گیری فکری و سیاسی تقی زاده نیز نگریست. در دوره پیش از مشروطه، او با آثار چند متفکر ایرانی آشنا شده و کتاب های کسانی مانند میرزا ملکم خان و طالبوف تبریزی و آخوندزاده و نوشته های فرقه ترکان جوان عثمانی را خوانده بود. مقاله های چند روزنامه فارسی زبان منتشرشده در خارج ایران مانند حبل المتین و اختر نیز بر او اثر بخشیده بود. آن نوشته ها تندرو نبودند، اما تقی زاده را به مخالفت با حکومت استبدادی و پشتیبانی از مشروطیت رهنمون شدند. همین طور اندیشه پیشرفت جامعه بر پایه الگوی اروپایی را در ذهن او نشاندند. در نخستین ماه های جنبش مشروطه، تقی زاده به قفقاز رفت. در این سرزمین او با ایرانیان تندرو و اعضای فرقه اجتماعیون عامیون ایران آشنا شد. به احتمال بسیار در همین زمان به عضویت این فرقه درآمد و سپس به ایران بازگشت. در تهران او با چند فرد تندرو آشنا شد. در میان آنها می توان به میرزا جهانگیر شیرازی، میرزا علی اکبر دهخدا، محمدرضا مساوات و به خصوص حیدر تاری وردیف (عمواوغلی بعدی) اشاره کرد. این گروه با همکاری چند تن دیگر، گروه اجتماعیون عامیون تهران را پی ریزی کردند. می دانیم که این فرقه تندروترین گروه سیاسی عصر مجلس اول بود. بنابراین هم شرایط سیاسی ایران هم کتاب ها و روزنامه های آن زمان و هم عضویت در اجتماعیون عامیون قفقاز و تهران در گرایش تقی زاده به تندروی موثر بودند. اما از موضوعی دیگر هم نباید غافل بود که همان موقعیت قشرهای متوسط جامعه بود. در میان افراد تندرو دوره مشروطیت به ندرت چهره هایی از طبقه حاکم مانند اعیان و اشراف، زمین داران بزرگ، دیوان سالاران بلندپایه یا سرکردگان ایلات دیده می شدند. این افراد خواهان حفظ نظم موجود بودند و در جبهه محافظه کاران قرار می گرفتند. تندرو ها به طور معمول از قشرهای متوسط جامعه برخاسته بودند و در پی برهم زدن نظم موجود بودند. هرچند در جامعه ایران راه ارتقای سیاسی و دستیابی به مناصب بالا بسته نبود، اما کاری دشوار و نزدیک به غیرممکن بود. نظام عقب مانده و متحجر تنها به اعضای طبقه حاکم اجازه پیشرفت می داد. به سخن دیگر چرخش نخبگان سیاسی تنها در میان خود طبقه حاکم جریان داشت. چنین وضعی هنگامی تحمل ناپذیر شد که بخشی از قشرهای متوسط جامعه به خودآگاهی رسیدند و خواهان تقسیم قدرت سیاسی شدند. گروهی از این افراد جاه طلبی سیاسی داشتند و می خواستند به شغل های اداری و سیاسی بالا برسند. در آن میان کسانی هم بودند که دوستدار مردم بودند و صمیمانه از برهم زدن نظم موجود و رفع ستم و بی عدالتی پشتیبانی می کردند. هر دو گروه با مقاومت طبقه حاکم رو به رو می شدند؛ بنابراین طیفی از روشنفکران وابسته به قشرهای متوسط به تندروی روی نهادند. یکی از نمونه های بارز چنین کسانی تقی زاده بود. او حداقل تا پایان عصر انقلاب به دنبال شغل و مقام یا پول نبود، بلکه خود را مشروطه خواه و پشتیبان مردم می دانست. در این دوره او هنوز با نظام موجود کنار نیامده بود و خواهان ویرانی آن بود. این دیدگاه رادیکال خواه ناخواه او را به تندروی سیاسی می کشاند.
• تقی زاده در دوران تبعید دچار دگرگونی های فکری شد. آیا می توان گفت که او در این دوره از رادیکالیسم به سمت اعتدال و میانه روی چرخش داشته و دلیل این تغییر را چه می دانید؟
یزدانی: تقی زاده در دوره استبداد صغیر به انگلستان رفت و ادوارد براون را از نزدیک دید و مدتی نیز نزد او ماند. این نکته را نمی دانیم که او تحت تاثیر براون قرار گرفت یا نه. من معتقدم که حتی در همین زمان نیز تجربه دوره مجلس اول تا حدودی از تندروی تقی زاده کاسته بود. شاید مسائلی که در واپسین روزهای زندگی مجلس پیش آمد ــ مانند محاصره نظامی مجلس و به توپ بستن آن و کشتن گروهی از آزادی خواهان و گریز چند رهبر و خود تقی زاده از مهلکه ــ واقعیت خشن و خونین مبارزه سیاسی در ایران را بر او نمودار ساخت. بعد که تقی زاده به اروپای غربی رفت و از نزدیک سازوکارهای سیاسی این کشور را دید در درستی اندیشه و شیوه عمل سیاسی گذشته خود به تردید افتاد. او به تبریز بازگشت و از روزهای اول ورود به شهر به انتقاد از مجاهدان پرداخت. بخشی از انتقادهای او درست بود، اما تبریز به جز این افراد نیروهای مسلح دیگری نداشت که بتواند در برابر سپاه دولت و نیروهای ایلی طرفدار محمدعلی شاه از خود دفاع کند. تقی زاده و گروه او نیروی نظامی تازه ای به نام گارد ملی به راه انداختند که از پشتیبانی بازرگانان شهر برخوردار بود. این نیرو از مجاهدان مجهزتر بود و ظاهر شکیلی داشت، اما کارآیی نظامی نداشت. اندکی بعد هنگامی که اردوی بختیاری و اردوی شمال به سوی پایتخت می رفتند تا محمدعلی شاه را سرنگون کنند تقی زاده تلگراف مفصلی برای سران اردوی شمال فرستاد و آنها را به مدارا با شاه فراخواند. در تمامی این ماجراها تقی زاده ای را می بینیم که گام به گام از تندروهای گذشته اش عقب می نشیند. هرچند او در دوره مجلس دوم متهم شد که در قتل سید عبدالله بهبهانی دست داشته است، رفتار سیاسی او در این زمان آرام تر از گذشته بود. چنان که اشاره کردید در زمان جنگ اول جهانی تقی زاده به آلمان رفت و در آنجا مجله کاوه را منتشر کرد. این مجله طرفدار آلمان و متحدان آن بود. پس از جنگ، کاوه به مجله ای ادبی و تاریخی تبدیل شد. در مقاله های تقی زاده دو نکته روشن بود: یکی اینکه او تندروی را کنار گذاشته و به محافظه کاری روی نهاده است؛ دیگر اینکه نخبه گرایی را برکارسیاسی توده ای و مردمی برتری داده و به اندیشه تجدد آمرانه روی نهاده است. به نظر من تقی زاده حتی در زمان انقلابی گری اش نیز همیشه از بالا به مردم نگاه می کرد. نخبه گرایی از آغاز فعالیت سیاسی در فکر و عمل او مشخص بود. اما به علت فضای اتقلابی زمان آشکارا بیان نمی شد. از پایان جنگ جهانی به بعد تقی زاده مانند برخی از دولتمردان و روشنفکران دیگر شهامت پیدا کردکه درباره باور خود سخن بگوید و بنویسد. این گرایش نخبه گرا در چند نشریه فارسی زبان منتشرشده در اروپای پس از جنگ آشکار بود. مجله های ایرانشهر و نامه فرنگستان کم و بیش با تقی زاده هم آوا بودند. به نکته دیگری هم توجه کنیم که در گرایش تقی زاده به محافظه کاری اثر بخشید. او در دوره مجلس اول عضو فرقه اجتماعیون عامیون بود و در دوره مجلس دوم از پایه گذاران و رهبران حزب دموکرات شمرده می شد. در هر دو سازمان گرایش سوسیالیستی وجود داشت، اما دانش تقی زاده مانند بسیاری از اعضای آن دو سازمان درباره سوسیالیسم اندک و سطحی بود. در هیچ کدام از نوشته های او اثری از نفوذ اندیشه سوسیالیستی به چشم نمی خورد. خود تقی زاده می گوید که پیش از مشروطیت بخش بزرگ افکار او به تاثیر از میرزا ملکم خان شکل گرفته بود و ملکم اندیشمندی لیبرال مسلک بود. در سال های بعد هم تقی زاده اندیشه سوسیالیستی را نشناخت. بنابراین تندروی تقی زاده امری برخاسته از اندیشه یا ایدئولوژی نبود، بلکه از شرایط جامعه و خصوصیات شخصی او ریشه می گرفت. به طور معمول کسانی که در اندیشه سوسیالیستی تعمق کرده اند و آن را راهنمای عمل خود قرار داده اند حتی اگر از خود جنبش کناره بگیرند، یکباره از بند اندیشه های گذشته آزاد نمی شوند (البته شاید بتوان این قاعده را به پیروان مکتب های سیاسی دیگر هم تعمیم داد)، اما کسانی که از سر احساسات یا به علت فضای سیاسی و اجتماعی، خود را سوسیالیست می دانند با راحتی بیشتری از آن دل می کنند. این امر درباره تقی زاده صادق بود. او تا مدتی بین چند گرایش فکری و سیاسی سرگردان بود، اما سرانجام راه نخبه گرایی و محافظه کاری در پیش گرفت و سرانجام با نظام موجود کنار آمد.
• با وجود اینکه تقی زاده در ابتدا مخالف انقراض سلطنت قاجار و پادشاهی رضاخان بود، اما پس از مدتی با رضاخان همکاری کرد. خودش نیاز مالی را علت این همکاری می داند. آیا واقعا تنها به همین خاطر در ارتباطش با پهلوی تغییر روش می دهد یا این همکاری و همراهی علل دیگری هم داشت؟
یزدانی: تصور می کنم به بخشی از این پرسش در بالا پاسخ داده ام؛ تقی زاده به این سمت و سو رفت که حکومتی مقتدر و استبداد منش را بپذیرد و دلش را به این خوش کند که چنین حکومتی ظاهر مشروطه را حفظ کرده است. ویژگی استبدادی آن نیز با سیاست های مثبت جبران می شد. به این ترتیب که در کشور تمرکز و ثبات برقرار می کرد و مملکت را در راه پیشرفت می انداخت. تقی زاده با این تصورات به ایران بازگشت و چنان که گفتید با انقراض قاجاریه مخالفت کرد. اما مخالفت او شدت و حدت دکتر مصدق را نداشت. تقی زاده در جلسه 9 آبان 1304، که درباره خلع قاجار تصمیم می گرفت، گفت که این کار چندان با قانون اساسی مطابقت ندارد. نباید چنین عمل مهمی را با این تعجیل انجام داد و باید کمیسیونی تشکیل شود تا راه قانونی تری برای تغییر سلطنت پیدا کند. تقی زاده برخلاف مصدق، کاری به کار خصوصیات استبدادی رضاخان نداشت. مقام هایی را که به او پیشنهاد شد چنان که راه و رسمش بود با اندکی درنگ و طفره و سرانجام پافشاری طرف مقابل پذیرفت. هنگامی که به او پیشنهاد وزارت شد تنها یک خواسته را مطرح کرد، اینکه رضاخان هیچ گاه به او توهین نکند. دیگر چنین موضوعی برایش مطرح نبود که چه تعداد از هم میهنانش به طور روزمره توهن می بینند و می شنوند. اگر به پرسش شما برگردیم من تصور نمی کنم که تقی زاده به دلیل نیاز مالی مقام دولتی را پذیرفت. علت این کار همانا آمادگی او برای پذیرش مشاغل بالا و کلیدی بود. قبلا گفتیم که یکی از دلایل تندروی تقی زاده این بود که او مانند دیگر افراد وابسته به قشرهای متوسط، امکان پیشرفت در مشاغل سیاسی را نداشت. در چهارچوب حکومت رضاشاهی چنین امکانی فراهم شد و تقی زاده به آن چسبید. نکته ای که تاکنون درباره تقی زاده نگفته ایم و اینجا باید گفت وابستگی او به سازمان فراماسونری است. تقی زاده تقریبا از همان موقع که به نمایندگی مجلس اول رسید به عضویت لژ بیداری ایران درآمد که نخستین سازمان رسمی فراماسونری کشور بود. آگاهی ما از چند و چون فعالیت این سازمان و شیوه های عمل آن بسیار کم است، اما این را می دانیم که هنگام سلطنت رضاشاه فراماسونرهایی مانند حسین علاء، محمدعلی فروغی، حسین قلی خان نواب و خود تقی زاده دولتمردان طرفدار انگلیس بودند. این ویژگی تا پایان حیات سیاسی این افراد ادامه داشت. در دوره اول حکومت رضاشاه تا حدود سال 1312 و اندکی بعد، این افراد در خدمت دولت رضاشاهی و صاحب مقام و منصب بودند، سپس ستاره اقبال آنان افول کرد و رضاشاه آنها را کنار گذاشت. وابستگی به فراماسونری در کنار علل دیگر یکی از دلایل همکاری تقی زاده و همگنان او با حکومت رضاشاه بود .
• پس از لغو قرارداد دارسی، تقی زاده قرارداد دیگری را با انگلیس امضا کرد که این، مورد انتقاد شدید ملیون قرار گرفت و او در پاسخ خود را آلت فعلی در امضای قرارداد خواند. تقی زاده ای که در ابتدا مشروطه خواه و آزادی خواه بود چگونه به آلت فعلی در خدمت وضعیت حاکم تبدیل می شود و آیا می توان گفت تقی زاده میانسال و پیر به آرمان ها و باورهای تقی زاده جوان پشت کرده بود؟
یزدانی: پاسخ در همان چرخش تقی زاده از انقلابی گری دوره مشروطه به محافظه کاری بعدی او نهفته است. شاید کسانی مانند تقی زاده از صمیم قلب باور داشتند که ایرانیان هنوز آمادگی لازم برای حکومت مشروطه را ندارند و باید از دوره برزخی دیکتاتوری مصلح عبور کنند تا رفته رفته برای پذیرش حکومت دموکراسی آماده شوند. اما کسانی که برای هم میهنان خود آش دیکتاتوری پخته بودند از ضربه های آن در امان نماندند. فروغی شکوه سر داد که در دست شیر نر خون خواره (رضاشاه) است و تا سال 1320 خانه نشین شد و تقی زاده فرار را بر قرار ترجیح داد و به خارج رفت و پس از سقوط رضاشاه به کشور بازگشت.
البته تقی زاده به طور کامل نجات پیدا نکرد. او آبروی سیاسی خود را از دست داد. عرصه چنان بر او تنگ شد که به ناچار در مجلسی که خود یکی از پایه گذارانش بود، از کرده اش ابراز پشیمانی کرد و خود را آلت فعل انعقاد قرارداد جدید نفت (در سال 1312) دانست. اما گناه سیاسی این دولتمرد در بستن قرارداد جدید با پوزش خواهی غیر مستقیم او پاک نمی شود. اصول متمم قانون اساسی مشروطیت در این مورد روشن و شفاف بود و بر تخلف او گواهی می داد.. اصل 64 متمم صراحت داشت که وزرا نمی توانند احکام شفاهی یا کتبی پادشاه را مستمسک قرار داده سلب مسئولیت از خودشان بنمایند. بنابراین تقی زاده بر پایه قانون اساسی مملکت نمی توانست بگوید که به فرمان شاه قراردادی را لغو و قرارداد دیگری را امضا کرده است.
این را فراموش نکنیم که تقی زاده در مجلس اول خود عضو گروهی بود که متمم قانون اساسی را تدوین کرد و یکی از پشتیبانان سرسخت آن بود و انجمن های سیاسی پایتخت و تبریز را تحریک می کرد که بر محمدعلی شاه فشار بیاورند تا متمم قانون اساسی را امضا کند. او به همین قانون پشت کرد. او می دانست که قرارداد جدید نفت تا شصت سال بعد بر اقتصاد جامعه و بر مسائل سیاسی و اجتماعی اثر می گذارد. با همه اینها چنان قراردادی را تدوین کرد و برای تصویب به مجلس سپرد. او به خوبی می دانست که نمایندگان مجلس در عصر دیکتاتوری چگونه به نمایندگی منصوب می شوند. نمایندگان در یک نشست یک روزه قراردادی چنان مهم را تصویب کردند. اگر در روزگار مجلس اول وزیران محمدعلی شاه خرده ای از این گونه کارها را انجام می دادند، تقی زاده در مقام نماینده مجلس جنجال به راه می انداخت و بر چند اصل قانون اساسی انگشت می گذاشت که نقض شده است. او در مجلس اول میرزا علی اصغرخان امین السلطان را خائن السلطان نامید؛ چرا که در دوره صدارتش امتیازهایی به بیگانگان داده و از آنها وام هایی گرفته بود.
در سال های اخیر چند پژوهشگر گفته اند که تقی زاده با اقرار به اینکه آلت فعل بستن قرارداد جدید بوده است کوشید نشان دهد که قراداد به ضرب و زور دیکتاتور تدوین شده است و بنابراین پایه قانونی ندارد. بنابراین تقی زاده به صورت غیرمستقیم به جنبش ملی کردن صنعت نفت کمک کرد. اما این استدلال درست نیست. تقی زاده تنها هنگامی به خطای خود اقرار کرد که زیر فشار شدید نمایندگان مجلس قرار گرفته بود. اگر چنان فشاری در کار نبود، تقی زاده مغرور و خودشیفته آن چنان درماندگی نشان نمی داد. از دیدگاه حقوقی، اقرار او به آلت فعل بودن نیز قراداد نفت را غیر قانونی جلوه نمی داد. می توان گفت که تقی زاده نه تنها به آرمان های زمان جوانی خود پشت کرد، بلکه به ابزار دست حکومتی خودکامه تبدیل شد؛ به همین دلیل در سال های پرافت و خیز پس از شهریور 1320 او و همگنانش نتوانستند با توده مردم ارتباط برقرا کنند و میدان را به کسانی مانند دکتر مصدق واگذاشتند. تقی زاده دیگر نتوانست در میان مردم محبوبیت کسب کند. جنبش ملی کردن صنعت نفت به راه خود می رفت و کسانی مانند تقی زاده در آن جایگاهی نداشتند. این نشانه هوشیاری تاریخی ایرانیان بود که رهبر تندرو مشروطیت را کنار نهادند؛ زیرا او به آنها پشت کرده و برای سود شخصی جامه وزارت حکومتی خودکامه را پوشیده بود.
منبع: هفته نامه آسمان شماره
اگفت و گو شونده : سهراب یزدانی
نظر شما