ماجرای رودولف هس: نفر سوم حزب نازی
یکی از معماهای جذاب و مبهم در تاریخ نازیها و هیتلر، داستان رودولف هس، نفر سوم حزب نازی است. هس در سال 1894 در بندر اسکندریه مصر به دنیا آمد. او فرزند یک پدر آلمانی و یک مادر یونانیالاصل بود. با وجود علاقهاش به ستارهشناسی، به اجبار پدرش به سوئیس رفت و در آنجا به کسبوکار مشغول شد. پس از وقوع جنگ جهانی اول، هس به نیروی زمینی پیوست و چندین بار مجروح شد، بهطوریکه به دلیل جراحاتش از رزم معاف شد و به دلخواه خود به خدمت خلبانی درآمد. او سپس در رشتههای علوم سیاسی، اقتصاد و جغرافیا تحصیل کرد.
مدتی بعد، هس در کودتای آبجوفروشی دستگیر و چند ماه زندانی شد. پس از آزادی، به عنوان منشی مخصوص هیتلر منصوب گردید و به سرعت در پلههای ترقی صعود کرد و به نفر سوم حزب نازی، پس از هیتلر و گورینگ، تبدیل شد. هس در وجود خود علاقه عجیبی به ستارهشناسی و مسائل ماورایی داشت.
با گذشت زمان، هیتلر توجه بیشتری به دیگر سران حزب نشان داد و هس به حاشیه رانده شد. در نهایت، به دلایل نامعلومی، او در پروازی از آلمان با یک هواپیمای تکنفره به اسکاتلند رفت تا به خیال خود برای ایجاد آرامش در اروپا و پشت جبهه جنگ با روسیه، چرچیل را قانع به صلح کند. اما هواپیمای او هدف قرار گرفت و او با چتر نجات خود را نجات داد، هرچند پایش آسیب دید. پس از درمان، او در برج لندن زندانی شد و اطلاعات مورد نیاز از او گرفته شد.
با شنیدن خبر رفتن هس به اسکاتلند و اسارتش به دست انگلیسیها، هیتلر او را دیوانه خواند. چرچیل نیز صلح را نپذیرفت و هس را دیوانه توصیف کرد، هرچند پزشکان او را از نظر روحی سالم تشخیص دادند و افسردگی ناشی از اسارت را در او مشاهده کردند. هس به دستور چرچیل زندانی شد و در دادگاه نورنبرگ به حبس ابد محکوم گردید. او 40 سال در زندان گذراند که 20 سال آخر آن را در تنهایی سپری کرد و در نهایت در سال 1987 یا به دلیل خودکشی و یا به دلیل کشته شدن به دست دیگران، جان خود را از دست داد. او طبق وصیتش در نزدیکی کلیسای وونزیدل دفن شد.
نکته جالب این است که برخی معتقدند هس که در دادگاه نورنبرگ حاضر شد، واقعی نیست. در زمان اسارت، بدن او معاینه شد و هیچ نشانهای از جراحات جنگ جهانی اول در او مشاهده نشد. همچنین، او در دادگاه اعلام بیاطلاعی از تمام مسائل مطرح شده کرد که این خود دلیلی دیگر بر بدل بودن او به حساب میآید.
در سالروز مرگ هس، عدهای در فرانسه دستان مجسمه چرچیل را به خون آغشته میکنند و معتقدند که از زمان دستگیری هس تا پایان جنگ جهانی دوم، خون همه کشتهشدگان بر گردن چرچیل است و میتوانست با پذیرش صلح پیشنهادی هس، دنیا را از ادامه کشتار نجات دهد. جوانان نئو نازی هر ساله به مزار او ادای احترام میکردند تا اینکه پس از بیست سال، اجاره قبر او به پایان رسید و دولت آلمان اجاره را تمدید نکرد. پس از نبش قبر، استخوانهای او سوزانده و به دریا ریخته شد.
هنوز مشخص نیست که آیا هیتلر با امید به صلح، هس را به این سفر شوم فرستاد یا اینکه توهمات و گرایش او به ماوراء باعث این اتفاق شد. هس همچنین ویراستار کتاب “نبرد من” نوشته هیتلر بود و عاشق قدرت و تشنه شهرت. شاید حاشیهنشینی او از سوی هیتلر و نخبگان حزب، او را وادار کرد تا قدمی خارقالعاده در راه حفظ حزب و اعتلای آن بردارد.
نظر شما