موضوع : نمایه مطبوعات | پگاه حوزه

علوم قرآنی؛ عوامل رکود و راهکارهای پیشبرد

مجله  پگاه حوزه  26 مرداد 1381، شماره 62 

نویسنده : بی آزار شیرازی، عبدالکریم
با تشکر و سپاس از وقتی که در اختیار هفته نامه ی پگاه قرار دادید، لطف بفرمایید و به صورت مختصر خودتان را معرفی کنید.

بنده نیز از دست اندرکاران هفته نامه ی پگاه که این گفت وگورا ترتیب داده اند، تشکر می کنم.

این جانب «عبدالکریم بی آزار شیرازی» هستم و همینک در دانشگاه مذاهب اسلامی اشتغال دارم. مقداری از تحصیلات خود را در حوزه های علمیه ی شیراز، قم و نجف پشت سر گذاردم که بیشتر در مسایل فقهی بود. سپس یکسری تحصیلات دانشگاهی را در دانشگاه «مک گیل» کانادا در مسایل تاریخ تمدن اسلامی طی کردم. مطالعات دیگر من بیشتر در مسایل قرآنی بوده است.

تا به حال حدود 150 جلد کتاب نوشته ام که همه منتشر شده است. جز مقدار کمی از این کتب که در دست تألیف است. بیشترین تألیفات من در مسایل قرآنی و تفسیر قرآن کریم است.

با توجه به سابقه ی مطالعاتی حضرت عالی در مسایل علوم قرآنی، اگر شما بخواهید برای خوانندگان ما تعریفی جامع و خوب از علوم قرآنی داشته باشید، چه تعریفی را ارایه می کنید. در صورت امکان سابقه ی تاریخی علوم قرآنی و ضرورت های پیدایش آن را بیان بفرمایید.

لازم است من ابتدا تعریفی از علوم قرآنی که مورد نظر ما است رابیان کنم. منظور از علم نتیجه ی تجسّس منظم برای نیل به حقیقت است که قرآن کریم از ابتدای امر، با انگیزه ی رسیدن به واقعیت ها بشر را وادار کرده تا تحقیق و جست وجوی منظم داشته باشد و می بینیم که بشر را به علوم گوناگون و تحقیق و تفکر و تأویل که یک معنای تأویل بازگرداندن متشابهات به محکمات و به دست آوردن مجهولات از روی معلومات است، سوق داده است. اساس کار قرآن کریم به این صورت است که از همان ابتدا معماها و چراهایی را مطرح می کند تا این انگیزه را در بشر به وجود آوردکه به دنبال تحقیق و مطالعه برود. از همان ابتدای امر که قرآن کریم می فرماید «ذلک الکتاب»، این انگیزه برای بشر به وجود می آید که چرا گفت ذلک و چرا نگفت هذا الکتاب. سپس می فرماید: «هدی للمتقین». باز این سؤال مطرح می شود که چرا گفت: «هدی للمتقین» و چرا نگفت «هدی للناس»، و همین طور در بسیاری از مسایل مانند داستان ها قرآن به این صورت عمل می کند که بین داستان ها پل می زند. همه ی جزئیات را بیان نمی کند. از یک صحنه ای به صحنه دیگر پل می زند و شنونده را وادار می کند که این پل ارتباطی را خود پیدا کند. در مسایل مختلف علمی نیز به همین صورت عمل می کند. مسایلی از علوم طبیعی را بیان می کند که اگر بشر آن ها را دنبال کند، حقایقی از علوم زیست شناسی برای او مکشوف می شود.

مسأله ی دیگر این است که قرآن یک کتاب عادی و معمولی نیست تا با یکبار خواندن همه ی مطالبش تمام شود، بلکه دارای مطالب و محتوای بسیار عظیم و وسیعی است که دامنه ی قیامت هر چه بر روی آن کاوش و مطالعه انجام گیرد، باز هم مطلب دارد.

بر همین اساس از زمان نزول قرآن مسایلی برای مسلمانان به وجود آمد که به دنبال آن ها رفتند و برای رسیدن به محتوای قرآن و بسیاری از چیزهایی که قرآن امر کرده و دستور داده، علوم فراوانی را به دست آوردند که در ضمن مباحث دیگر به آن ها اشاره خواهیم کرد.

اصولاً اگر علوم قرآنی را علومی در خدمت فهم قرآن ببینیم، رابطه ی میان فهم قرآن و علوم قرآنی چه رابطه ای است.  آیا رابطه ی تنگاتنگی است یا این که می توان بدون در نظر گرفتن علوم قرآنی نیز به یک فهم متناسب از قرآن رسید؟

طبیعی است که قرآن کریم از یک سری الفاظ تشکیل می شود که این الفاظ به تنهایی نمی توانند بیانگر همه ی مطالب باشند. معمولاً بشر باابزار علمی و دانش محدود خود می تواند برداشت های لرزان و اندکی را از این الفاظ درک کند. اما برای اینکه به عمق این مطالب دست یابد، به نردبانی از نردبان علم نیاز دارد و هرچه بیشتر از این نردبان بالا برود، افق نگاهش نسبت به قرآن بیشتر و بیشتر خواهد شد و هرچه پایین تر باشد، افق نگاهش محدودتر خواهد شد. و از همین رو لازم است که ما در جهات مختلف نردبان علمی بگذاریم و از آن ها بالا برویم تا نگاه وسیع تری نسبت به جوانب مختلف قرآن پیدا کنیم.

به نظر می رسد که اگرچه در طی قرون گذشته فعالیت های بسیار خوبی در عرصه ی قرآن پژوهی انجام گرفته است، ولی به مرور این فعالیت ها دچار سستی شده است.

در این رابطه من مطالب مفصلی دارم که خلاصه ی آن رابیان می کنم؛ در قرون اخیر ما در مسأله ی علوم قرآنی بسیار کم کار کردیم. کارهای مهم را افرادی مثل سیوطی یا صاحب «البرهان» و یا نویسنده ی «مناهل العرفان» و... در گذشته انجام داده اند. و ما متأسفانه یا کتاب هایی هم ردیف آن ها را نداشتیم و یا خیلی کم و به ندرت داشته ایم. در حال حاضر نیز در مدارس، حوزه ها و دانشگاه ها هرچه تدریس می کنیم، از همان کتاب اتقان سیوطی است. البته اخیرا یک تلاش هایی صورت گرفته است. شخصیت هایی مانند آیت الله معرفت، آقای دکتر سید محمد باقر حجتی و بسیاری دیگر از شخصیت ها کارهایی را انجام دادند.

این فعالیت ها هم عمدتا به صورت فردی انجام گرفته است.

بله، همه این فعالیت ها به صورت فردی است، لکن آنچه که جایش در این جا خالی است این است که ما باید روی کارهایی که در قرون گذشته صورت گرفته، کار کنیم و آن ها را به پیش ببریم.

متأسفانه ما در این زمینه، یعنی پیشبرد این علوم دچار نقصان هستیم. در این راستا یکسری کارهای پراکنده انجام گرفته است. از جمله ی کارهایی که در علوم قرآنی انجام گرفته، علم «سمنتیک» است که توسط «پروفسور ایزتسو» ارایه شده است. ایشان نتیجه ی یک عمر زحمت خود را در دو جلد کتاب منتشر کرده است؛ یکی به نام خدا و انسان در قرآن که توسط «آقای احمد آرام» ترجمه شده و دیگری «مفاهیم دینی و اخلاقی در قرآن».

ایزتسو تمام تحصیلات خود در علوم اسلامی را به ادبیات عرب و عرفان اختصاص داده و بعد هم یک دور قرآن را به زبان ژاپنی ترجمه کرده است. او یکی از اساتید بسیار بزرگ دانشگاه مک گیل کانادا بود. او بر روی کلمات کلیدی و محوری قرآن کار کرده است. ارتباط کلمات را با توجه به علم سمنتیک، به صورتی بسیار جالب بررسی کرده که البته خود ایشان نیز از علمی که یک دانشمند آلمانی آن را تدوین کرده بود، استفاده کرده است و کتاب هایش هم آنقدر حایز اهمیت است که در دانشگاه مک گیل و سایر دانشگاه ها همیشه مورد توجه بوده و برای مطالعه ی آن باید در نوبت قرار می گرفتید. این علم یکی از علومی است که می توان آن را در کنار علوم قرآنی آورد.

همچنین در مورد اعجاز قرآن، چیزهای جدیدی مطرح شده است که ما در یکی از کتاب های خود آن ها را بیان کردیم. یک کار جدیدتر نیز راجع به ترجمه ی قرآن وجود دارد که در این رابطه در گذشته بحث ها و اختلافات فراوانی وجود داشته است، اما اخیرا این علم توسعه ی فراوانی پیدا کرده که این هم باید در زمره ی علوم قرآنی قرار گیرد که ما در این زمینه کاری انجام داده ایم و در جلد اول قرآن ناطق، یکسری از این علوم جدید را مطرح کرده ایم و روی آن ها به سبک و به زبان روز کار کردیم. برای مثال از علومی که وجود دارد، علم تأویل قرآن است. البته نه آن تأویلی که در گذشته وجود داشت.

یکی از علومی که در گذشته روی آن کار نشده یا کم کار شده، مسأله ی علم حکمت قرآن است. یکی از چیزهایی که پیامبر اکرم(ص) تعلیم می دیدند، حکمت بوده است. «و یعلم الکتاب و الحکمة». بخش وسیعی از قرآن هم درباره ی حکمت ها است. این حکمت های قرآن در کجا است؟ باید بر روی آن ها کار شود که اصلاً این حکمت در مفهوم قرآن چیست و شامل چه چیزهایی است؟

یکی دیگر از علوم «علم المناسبة» است. علم تناسب آیات که در گذشته بحث کوتاهی از آن توسط سیوطی مطرح شده است. ما به طور مفصل بر روی آن کار کردیم و تناسب های فراوانی را کشف کردیم.

علم ترابط آیات یکی دیگر از علوم قرآنی است که ارتباط موضوعات گوناگونی که در یک سوره از آن ها بحث می شود، می پردازد. در این زمینه نیز ما کارهایی انجام دادیم که هم اکنون به صورت یک علم جدید در علوم قرآنی مطرح است.

علم دیگر علم زبان شناسی قومی است. یکی دیگر از علوم قرآنی علم باستان شناسی در قرآن است. که در واقع یکی از علوم بسیار مهم قرآن است و تا کنون بر روی آن کار نشده و می تواند به صورت یک علم جدید در علوم قرآنی مطرح باشد. یک جلد مفصل در این زمینه کار کردیم. این علم از این جهت حایز اهمیت است که در واقع ما با کشف آثار پیامبران در نقاط مختلف زمین تاریخ پیامبران را با توجه به آیات قرآنی بازسازی کردیم و این بازسازی تاریخی بهترین چیز به جای اسرائیلیات موجود است.

من در نقاط مختلف جهان سیر و سیاحت کردم و کارهای فراوانی انجام دادم و کتابی را به طور مصور و علمی نوشتم و آثاری را که باستان شناسان از پیامبران کشف کردند، در خدمت قرآن کریم آوردم.

یکی دیگر از علوم، علم جغرافیای تاریخی قرآن است که این سرزمین های مختلفی که قرآن به آن اشاره کرده یا تصریح کرده در کجا واقع شده اند. برای مثال فرض کنید، مسیر دریایی ای که حضرت موسی(ع) طی کرد و بنی اسرائیل را با خود برد در کجا بود، کدام دریا است، بین النهرین کجاست. مجمع البحرین کجاست و.... اگر ما این علم جغرافیای تاریخی را بدانیم در فهم قرآن کمک زیادی به ما خواهد کرد. در این زمینه هم کارهایی توسط برخی انجام گرفته و ما هم در این زمینه کتابی داریم که با عنوان «جغرافیای تاریخی قرآن کریم» منتشر شده است. این علوم مختلف باید ضمیمه ی علومی که در گذشته بررسی شده است، بشوند. عصاره ای از این علوم را در جلد اول «قرآن ناطق» آورده ام.

گرچه ما امروزه با تفاسیر بسیار ارزشمندی روبه رو هستیم که مذهب شیعه در این رابطه زحمات زیادی را متحمل شده است. لکن اخیرا، لااقل در این سده ی اخیر حوزه با یک رکودی در این بحث مواجه شده است و به نظر می رسد که مباحث قرآنی مورد کم مهری قرار گرفته است. در سال های اخیر به نظر می رسد یک رویکرد جدید نسبت به این موضوع شکل گرفته است. شما علت آن را در چه می بینید؟ به هر صورت بر اساس حدیث ثقلین قرآن باید یکی از مبانی مستحکم ما باشد، چه عاملی موجب این رکود شده است؟

مهم ترین عامل رکود تفسیر و تأویل قرآن کریم در سده های اخیر، تفکر اخباری گری بوده است. اخباری ها عقیده داشتند که قرآن را فقط خدا و اهل بیت می فهمند؛ یعنی «من خوطب به» و بنابراین ما فقط وظیفه داریم که قرآن را قرائت کنیم. به تعبیر مرحوم شهید مطهری، «این اخباری ها محترمانه قرآن را کنار زدند و از صحنه خارج کردند و بزرگ ترین ظلم را به قرآن کردند». متأسفانه این فرهنگ اخباری گری هنوز هم در جامعه ی ما حاکم است. خوشبختانه، اخیرا توجه و عنایت خاصی به قرآن کریم شده است و تااندازه ای (به خصوص در حوزه ها) این رویکرد رشد یافته است.

این تلاش ها تا چه اندازه موفق است؟ آیا این تلاش ها کافی است و نیازی به تلاش بیشتر نیست؟

خیر، این اول راه است. هنوز هم جامعه ی ما به قرائت و حفظ قرآن بیشتر اهمیت می دهد. هنوز هم جامعه ی ما به دنبال فهم مطالب متخلق شدن به اخلاق قرآنی نرفته است. در واقع جامعه ی ما از محتوای قرآنی بیگانه است. ما از قرآن فاصله ی زیادی داریم و برای کاهش این فاصله باید مردم خود را هر چه بیشتر به محتوای قرآن کریم توجه دهیم و سعی کنیم محتوای قرآن کریم را ارایه دهیم. البته اخیرا تلاش های زیادی برای ترجمه ی بهتر قرآن انجام گرفته است، اما این ترجمه ها کافی نیست. تفاسیر بسیار خوبی هم تهیه شده که بعضی از این تفاسیر مفصل است و شاید همه کس نتوانند به آن برسند.

در هر حال تلاش هایی در این زمینه انجام شده، ولی بایدتلاش بیشتری برای منتقل کردن مفاهیم قرآن به مردم انجام گیرد. مردم ما باید بفهمند که یادگیری مفاهیم قرآن هم کافی نیست. باید حافظ عملی قرآن باشند. در حال حاضر ملت ما فقط به حفظ الفاظ قرآن روی آوردند. اما این مرحله ی اول است، مرحله ی دوم حفظ معانی و مرحله ی سوم حفظ عملی قرآن است.

با توجه به این که حضرت عالی مسئول دانشگاه مذاهب اسلامی هستید و مسلما با مذاهب دیگر هم نوعی ارتباط و آشنایی دارید، بفرمایید که رویکرد اهل تسنن به قرآن بیشتر بوده یا رویکرد شیعیان؟ اگر رویکرد آن ها بیشتر بوده، آن ها در حوزه های دینی خود چه آفت هایی دارند که این آفت ها می تواند برای حوزه ی ما هم خطرناک باشد؟

باید به این مسأله اعتراف کرد که توجه اهل سنت به قرآن کریم تا کنون در زمینه های مختلف بیشتر از ما بوده است.

در چه زمینه هایی؟

در زمینه های تفسیر، حفظ و حتی در زمینه ی عمل به قرآن. البته در میان اهل سنت هم افرادی وجود دارند که بسیار ظاهری و قشری هستند و آن چنان که باید به محتوای قرآن توجهی ندارند. همچنین در میان مذاهب اهل سنت کسانی هستند که فقط دلشان را خوش کرده اند که در ماه مبارک رمضان چندین دور قرآن را قرائت کرده اند.

اما این که واقعا تا چه اندازه به محتوا توجه کردند، گاهی اوقات در میان آن ها هم این مسأله ضعیف بوده است. اما روی هم رفته توجه به قرآن تفسیر و علوم قرآن در آن ها بسیار بیشتر از ما بوده است و این طبیعی است.

پس می توانیم نتیجه بگیریم که نقطه ی ضعف مشترک کلیه ی مذاهب اسلامی در عدم توجه به محتوا و مفاهیم اساسی قرآن است، آیا این طور نیست؟

همین طور است. از «شیخ محمد عبده» پرسیدند چرا مسیحیان این قدر پیشرفت کردند و ما مسلمانان در علوم و تمدن و در مسایل مختلف این قدر عقب گرد کردیم. با این که ما قرآن را در اختیار داریم. ایشان در جواب گفتند: مسیحیان، یعنی به طور کلی غربی ها از وقتی که دین را کنار گذاشتند، پیشرفت کردند و ما از وقتی که دین و قرآن را کنار گذاشتیم عقب گردکردیم.

در هر حال این یک حقیقتی است که به طور کلی صادق است و ما مسلمانان به طور کلی قرآن را مهجور کردیم. اما در این که کدام یک از ما قرآن را بیشتر مهجور داشتیم، ما در این زمینه پیش گام هستیم.

رویکرد مستشرقان و دانشمندان غربی را در حوزه ی قرآن پژوهی چگونه می بینید؟

قرآن کریم در قرون گذشته به دست علمای مغرض یهودی و مسیحی غرب افتاد و آن ها ترجمه های مغرضانه ای برای قرآن نوشتند؛ هم برای قرآن و هم برای زندگانی پیامبر اکرم(ص). آنها سعی کردند، چهره ی کریهی از قرآن و پیامبر(ص) ارایه دهند. در نتیجه مردم غرب بدبینی بسیار شدیدی نسبت به اسلام و مسلمانان پیدا کردند.

اما آن ها وقتی آثار با عظمت تمدن اسلامی رادر اسپانیا و سایر کشورهای اسلامی ملاحظه کردند، برای برخی از دانشمندان و محققین این سؤال مطرح شد که اگر اسلام و قرآن آن چنان است که این مسیحیان یا یهودیان ترجمه کردند، پس چرا مسلمانان این همه اهل تمدن هستند؟ دانشمندان چند کشور متمدن دنیا مثل ایران، روم و... آمدند، مسلمان شدند و در خدمت قرآن کریم این همه آثار و تمدن عظیم را پدید آوردند. و این ها را با علمای مسیحی و یهودی خود مطرح کردند. آن ها گفتند که این ها با زور شمشیر بوده است. وقتی که آن ها این جواب را دادند، برای آنان این سؤال پیش آمد که اگر این تمدن ها با زور شمشیر بود، چطور وقتی که زور شمشیر عرب ها کنار رفت و زور شمشیر مغولان بر سر مسلمانان آمد، اسلام و قرآن کنار نرفت، و از این بالاتر چرا مغولان هم پس از مسلمان شدند خودشان قرآن را پذیرفتند و مروج قرآن و اسلام شدند؟!

این ها موضوعاتی بود که آن ها جوابی برای آن نداشتند. به ناچار عده ای مانند «جرج لیل» آمدند و گفتند ما باید برویم و ببینیم که خود مسلمانان از این قرآن چه می فهمند. ببینیم آیا واقعا مسلمان ها هم همین طور از قرآن برداشت کرده اند که این علمای مغرض مسیحی یا یهودی برداشت کرده اند. اگر ما اشکال داریم باید به برداشت این ها اشکال کنیم، نه آن چیزی که ساخته و پرداخته ی خودمان است.

خلاصه این که آن ها آمدند و با استفاده از دو تفسیر «بیضاوی» و «جلالین» قرآن را به انگلیسی ترجمه کردند. در پاورقی آن نیز برداشت های مسلمانان را مطرح کردند که برای مثال مسلمانان از این آیه این گونه می فهمند. پس از اتمام کار متوجه شدند که این ترجمه با آن چه که علمای مغرض خودشان ترجمه کردند، تفاوت بسیار زیادی دارد.

از همین روی جرج لیل مقدمه ای بر ترجمه ی خود بر قرآن نوشت و اروپایی ها را نصیحت کرد و گفت: من نمی گویم به مسلمانان انتقاد نکنید، بلکه انتقاد کنید. امّا بر آن چیزی که آن ها می فهمند انتقاد کنید، نه آن چه که خودتان می فهمید. این حرف برای اروپایی ها بسیار منطقی بود و موجب شد یک تحول بسیار عظیم نسبت به اسلام و قرآن در اروپا به وجود بیاید. همین ترجمه ی جرج لیل 132 بار با تیراژ فراوان چاپ و منتشر گردید و به دنبال آن کتاب های فراوانی در این زمینه نوشته شد و همه فهمیدند که چه اشتباه و ظلم عجیبی به اسلام و قرآن کردند.

از آن به بعد لحن ترجمه های قرآن و کتاب هایی که درباره ی پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) نوشتند، کاملاً عوض شد؛ یعنی از آن حالت مغرضانه خارج و به صورت منصفانه درآمد و در مرحله ی سوم بسیاری تحت تأثیر این ترجمه های منصفانه قرآن مسلمان شدند. آن ها بعدا به این نتیجه رسیدند که اصلاً کار اشتباهی است که ما این ترجمه ها را ترجمه ی قرآن بنامیم، زیرا قرآن قابل ترجمه نیست و حق با مسلمانان است که می گویند: «قرآن قابل ترجمه نیست» و این ترجمه ها هم برداشتی از مفاهیم قرآن است.

آن ها اولین ترجمه های قرآنی خودر ا «قرآن کتاب پیامبر ترک ها» نام نهادند. چون اسلام و قرآن از طریق مردم ترکیه به آن ها رسیده بود. در مرحله ی بعد آن را ترجمه ی قرآن نام گذاری کردند. در مرحله ی سوم آن را «TheMeaningOfTheQoran»، یعنی مفاهیم و معانی قرآن نام گذاشتند؛ یعنی نام ترجمه بر روی آن نگذاشتند. پس از آن شخصیت هایی مثل «بلاشر» و شخصیت هایی مانند «آرتور جفری» و همچنین بسیاری دیگر از شخصیت های علمی بر روی محتوای قرآن و عظمت آن کار کردند.

در مجموع، در غرب تحول زیادی نسبت به قرآن کریم ایجاد شد. برای نمونه شما ملاحظه می کنید که شخصیت والایی مانند «پیکتال» که یک دانشمند و یک نویسنده ی بسیار پرمایه بود، مسلمان شد و قرآن کریم را ترجمه کرد. او این ترجمه را به مصر برد و با علمای مصری مطرح کرد. ترجمه ای که او ارایه کرد، تمام مردم اروپا قبول دارند و برای آن اهمیت زیادی قایل هستند. چون او هم نویسنده است و هم از ادبیات عرب آگاهی دارد، خودش هم با مسلمانان زندگی کرده است. برخلاف بسیاری که قرآن را ترجمه کردند، لیکن اروپایی نبودند؛ یعنی پاکستانی یا هندی بودند.

وقتی که این کار انجام شد، شخصیت دیگری به نام «پروفسور آردبری» پیدا شد. پدر او امریکایی و مادرش عرب بود و این دو زبان را بسیار خوب بلد بود. او رشته ی تحصیلی خود را ادبیات عرب قرار داد و با تسلط فراوانی که به دست آورد، در دانشگاه قاهره به تدریس ادبیات عرب مشغول شد. او در مقدمه ی ترجمه ی خود بر قرآن نوشته است: من در قاهره خانه ی جالبی داشتم که ایوان داشت. در ماه مبارک رمضان صدای دلنشین قرآن را از منزل همسایه می شنیدم. آن ها جلسه ی قرائت قرآن داشتند و قاریان قرآن می خواندند. من آنقدر شیفته شدم که هر شب به در ایوان منزل می نشستم و به تلاوت آیات قرآن گوش می دادم. متوجه شدم که چه سمفونی و چه آهنگ دلنشینی دارد. معلوم است که از عالم روح آمده است. آن قدر تحت تأثیر قرار گرفتم که در تمام ماه مبارک رمضان وقت خود را این گونه صرف کردم. پس از آن به ترجمه های انگلیسی موجود برای قرآن مراجعه کردم. می خواستم بدانم که آیا این همه زیبایی که در متن اصلی قرآن وجود دارد، در ترجمه های آن نیز هست یا خیر. متوجه شدم که این ترجمه ها با متن اصلی از زمین تا آسمان فرق می کند.

وی می گوید: تصمیم گرفتم و به خود گفتم: من که به زبان انگلیسی و عربی مسلط هستم و با زبان شعر نیز آشنا هستم، باید بر روی سمفونی قرآن کار کنم. فراز و نشیب ها و آهنگ های آبشار قرآن را مطالعه کنم و بر اساس آن ترجمه ی آهنگینی برای قرآن بسازم.

او مدت ها این کار را انجام می دهد و بر روی آهنگ های قرآن کار می کند. سپس کار ترجمه ی آهنگین قرآن را آغاز می کند. پس مدتی اعتراف می کند و می گوید: حق با مسلمانان است و قرآن را نمی توان ترجمه کرد. من با این همه ی تلاشی که کرده ام، می بینم که تا قرآن فاصله ی زیادی دارم. تنها دلخوشی من این است که توانستم درصد کمی از زیبایی های قرآن را در ترجمه ی انگلیسی خود بگنجانم.

البته این درصد کم موجب شد که این کتاب «پروفسور آردبری» از شاهکارهای ادبیات انگلیس شناخته شود و در دانشگاه آکسفورد انگلستان تدریس شود که همینک نیز این کتاب تدریس می شود. مسأله ی بسیار جالب این است که وی می گوید: در قسمت های پایانی ترجمه ی قرآن، یک تراژدی بسیار سخت در زندگی من به وجود آمد که مرا واقعا کلافه کرد و نزدیک بود مرا از پای درآورد. اما تنها چیزی که به من کمک کرد و مرا از این غم، اضطراب، ناراحتی و نگرانی نجات داد، قرآن کریم بود. از این رو من خود را مدیون قرآن کریم می دانم.

وی در مقدمه ی این کتاب نوشته است، من با این که مسلمان نیستم و مسیحی هستم، امّا همیشه خود را مدیون قرآن کریم می دانم.

البته این تنها یک نمونه از تأثیرات فراوانی است که قرآن کریم بر روی مردم اروپا گذاشته است. و مطالب این زمینه ها بسیار زیاد است؛ یعنی اگر ما بخواهیم آن اثرات قرآن بر مردم اروپا را مورد توجه قرار دهیم، خود به چند جلد کتاب تبدیل می شود.

من در اروپا دیدم که اروپائیان و دانشمندان اروپایی خود با استفاده از تفاسیر اسلامی تفاسیر متعددی را برای قرآن کریم نوشته اند.

آیا دیدگاه آن ها در پرداختن به مسایل و مفاهیم قرآنی یک انگیزش درونی دارد یا این که ما می توانیم آن ها را در چارچوب توطئه قرار دهیم و یا این که گزینه ی سومی را مطرح کنیم و آن این که آن ها منافعی را در قرآن مشاهده می کنند که نسبت به این کار اقدام می نمایند. کدامیک از این سه گزینه صحیح است؟

اتفاقا یکی از انگیزه های من برای رفتن به دانشگاه مک گیل کانادا، دستیابی به پاسخ همین سؤالی بود که شما مطرح کردید. من همیشه فکر می کردم که چرا این ها این همه به علوم اسلامی اهمیت می دهند تا جایی که در تمام دانشگاه های بزرگ اروپا و امریکا رشته ی اسلام شناسی وجود دارد و بر روی علوم اسلامی کار می کنند. در آن جا متوجه شدم اروپایی ها تاکنون از میراث فرهنگی اسلامی استفاده های فراوانی کرده اند و در حال حاضر نیز از آن استفاده های زیادی می نمایند؛ یعنی آن ها برای توسعه ی فرهنگ خود از فرهنگ اسلامی استفاده کردند و می کنند. همان طور که ما مثلاً در گذشته از فلسفه ی یونان استفاده کردیم، آن ها هم از فرهنگ اسلامی استفاده های فراوانی کرده اند و می کنند.

با توجه به پرسش ها و شبهات بسیار زیادی که امروز مانند سیل سرازیر شده است، قرآن کریم چگونه می تواند بنیادهای ایمانی نسل جوان را حفظ کند؟

در حال حاضر تمام گرفتاری های ما مسلمانان این است که دین ما فقط یک ظاهری و ظروفی است و محتوایی ندارد. از این رو می بینیم که جوان های ما خیلی راحت، با یک فوتبال یا با یک گل زدن از این رو به آن رو می شوند. این ها نشانه ی این است که همه مدّعی هستند که دین دارند و مسلمان هستند و همه چیز می دانند، اما این طور نیست و محتوای قرآنی در آن ها وجود ندارد. قرآن برخلاف بسیاری از کتاب ها در اعماق جان انسان ها اثر می گذارد و وقتی که در اعماق دل مردم و جوانان اثر گذاشت، دیگر این شبهات نمی تواند آن را زایل کند.

در مسایل نوپدید، قرآن چه نگرش هایی را می تواند بیافریند؟

مسلما. یکی از مشکلات ما این است که نه تنها در حال حاضر، بلکه از گذشته تصور می کردیم که قرآن از پاسخ گویی به برخی از شبهات و اشکالات عاجز است و ما جز روی آوردن به فلسفه چاره ای نداریم و باید از او کمک بگیریم. همین امر موجب شد که بسیاری به جای این که بر روی قرآن کار کنند، به دنبال فلسفه رفتند و از قرآن غافل ماندند. به جای این که بر روی حکمت های قرآن کار کنند، روی فلسفه کار کردند.

البته من قصد ندارم با فلسفه مخالفت کنم. فلسفه به جای خود محفوظ است. منظور من این است که ما نباید این قدر قرآن را ناتوان بپنداریم که از فلسفه وام بگیریم. این اشکال هم اکنون وجود دارد و ما همیشه بیم داریم که نکند قرآن نتواند پاسخ گو باشد و جوان ها را به سوی فلسفه سوق می دهیم. فلسفه نیز یک سری چیزهای لرزان را با تردید فراوان وارد عقل و ذهن جوانان می کند. خلاصه آن اسلام و اعتقاداتی که داشتند هم در بسیاری از موارد برای بعضی ها به عنوان یک دین مردّد و پر از ریب درمی آید. در صورتی که قرآن برخلاف فلسفه می فرماید: «ذلک الکتاب لاریب فیه»؛ هیچ تردیدی در قرآن نیست و این مفهوم را وارد اعماق قلب می کند.

برعکس فلسفه که مطالب و دلایلش را وارد عقل و ذهن می کند، قرآن به وسیله ی «لهم قلوبٌ یفقهون بها» و «لهم قلوبٌ یعقلون بها» با قلب تعقل می کند.

درهرحال، منظور من این است که ما به هیچ وجه نباید تصور کنیم که قرآن ناتوان است، بلکه قرآن بسیار پرتوان است و می تواند به همه ی شبهات و اشکالات پاسخ بدهد. البته این در صورتی است که ما به سراغ آن برویم. وقتی ما به سراغ قرآن رفتیم، او برای ما سخن های فراوانی خواهد داشت.

یکی از مشکلاتی که جوامع را تهدید می کند، بحث گسست نسل ها است. جامعه ی ما هم به این مشکل مبتلا شده، به خصوص این که به نظر می رسد، جامعه ی انقلابی نتوانسته است، میراثی که با تلاش بسیار به دست آورده، به نسل بعدی خود منتقل کند. از طرفی نسل جدید ما نیز مطالباتی دارد. با توجه به این که حضرت عالی در ارتباط با نسل جدید کارهای قرآنی خوبی انجام داده اید، بفرمایید که ما اصولاً چگونه می توانیم با این نسل برخورد کنیم و چگونه می توانیم در خدمت قرآن باشیم و از خدمات قرآن در جهت کاهش گسست میان نسل ها و پر کردن یا لااقل پل سازی میان این چند نسل استفاده کنیم؟ از طرف دیگر ما چگونه می توانیم مطالبات نسل جدید را با قرآن کریم برآورده سازیم؟

علت گسسته شدن ارتباط ما با نسل جدید این است که ما کمی با زبان نسل جدید فاصله داریم. مطالب ما مطالبی است که بسیاری از آن ها به قرون گذشته مربوط است و شما وقتی می خواهید این مطالب مربوط به قرون گذشته را به نسل جدید منتقل کنید، مسلما با مشکل مواجه می شوید، زیرا این مطالب برای این نسل قابل درک نیست. متأسفانه ما در گذشته دچار چنین معضلی شدیم و در تبلیغات خود به مخاطب شناسی توجه نداشتیم. در حال حاضر، در مسأله ی تبلیغ، مخاطب شناسی حرف اول را می زند و در قرآن کریم هم ما می بینیم که خداوند می فرماید: «ما ارسلنا من رسولٍ الا بلسان قومه»؛ همه ی پیامبران با زبان قوم خود سخن می گفتند. اگر به علوم جدیدی که وارد قرآن کریم کرده اند توجه کنید، می بینید که بعضی ها مسأله ی علم زبان شناسی قومی را مطرح کردند. در گذشته هم عده ای می گفتند که ما باید ببینیم که مردمی که در زمان پیامبر بودند، چگونه قرآن را دریافت می کردند؛ یعنی فهم آن زمان از این کلمات چگونه بوده است. این مسأله همینک به یک علم تبدیل شده است که پیامبران در تبلیغات خود به این علم مسلّح بودند.

برای مثال می بینیم که حضرت عیسی(ع) وقتی با مردم مصر در کنار رود نیل به سر می بردند، با عده ای صیاد برخورد می کند، صیادان وقتی که حضرت عیسی(ع) را می بینند، تعارف می کنند و می گویند بفرمایید با ما غذا بخورید. ایشان با کمال تواضع می نشینند و با آن ها غذا می خورند. سپس آن ها از حضرت خوششان می آید و می گویند ما برای صید ماهی به رود نیل می رویم، شما هم بیایید و تماشا کنید. حضرت سوار قایق آن ها می شوند و وقت صید آن ها را تماشا می کردند. حضرت با زبان خود آن ها با آنان سخن می گویند و می فرمایند: بیایید و تور حقیقت به دریای توحید افکنید تا به جای ماهیان، مردمان را برای بهشت صید کنید. این سخن برای صیادان بسیار دلنشین بود، چون به زبان خودشان بود. همان صیادان به حواریون حضرت عیسی تبدیل می شوند و صیادی را رها کرده و نزد حضرت درس می خوانند و جزو شاگردان حضرت عیسی(ع) می شوند.

حالا به همین صورت اگر ما زبان این قوم و زبان نسل جدید را درک کنیم و با زبان خودشان سخن بگوییم، مسلما آن ها جذب خواهند شد. در غیر این صورت اگر بخواهیم با زبانی که در محیط خودمان آموختیم، با زبان قرن 8 هجری با آن ها ارتباط برقرار کنیم، طبیعتا موفقیت ما بسیار کم خواهد بود.

با توجه به این که شیعه در تدوین علوم قرآن و پیشرفت آن نقش به سزایی داشته است، چه وظیفه ای در ارتباط با ارتقای سطح فهم معرفتی جوامع اسلامی و شیعی در حوزه ی قرآن پژوهی بر عهده دارد؟

اگر ما به علوم قرآن نگاه کنیم، می بینیم که سرچشمه ی اکثر علوم قرآنی و علوم اسلامی علی بن ابی طالب (علیه السلام) بوده است. ایشان بودند که از فرصت بسیار خوبی که به دست آوردند استفاده کردند و به پرورش شاگردانی مثل ابن عباس، ابن مسعود و بسیاری دیگر که هرکدام از این ها صاحب مکتب ها و مدرسه های تفسیری قرآن شدند، پرداختند و در حال حاضر، تمام مذاهب آن چه که از علوم قرآن و تفاسیر و.... در اختیار دارند، به صورت مستقیم یا غیرمستقیم از علی بن ابی طالب (علیه السلام) سرچشمه گرفته است؛ چنان که بسیاری از روایات را یا از ابن عباس و یا از ابن مسعود به ارث برده اند. علم قرائت را از شاگرد علی بن ابی طالب (علیه السلام) دارند و همچنین علم نحو را از «ابوالاسود دوئلی» آموخته اند. مسلمانان اعراب گذاری، قرائت، علم وجوه و نظایر و بسیاری از علوم دیگر را از علی بن ابی طالب (علیه السلام) آموخته اند.

متأسفانه ما در تقسیم بندی هایی که کردیم، بسیاری از دوستان علی بن ابی طالب و اهل بیت (علیهم السلام) را از خود طرد کردیم. اکنون همه ی کسانی که ما آن ها را اهل سنت می نامیم، برخلاف آن چه که بسیاری فکر می کنند، دوست داران اهل بیت هستند و بسیاری از علوم خود را از اهل بیت دریافت کردند. به طوری که سیوطی در (اتقان) خود نوشته است: «فاکثر ما روایة فی التفسیر من علی بن ابی طالب»؛ اکثر این روایاتی که در تفسیر نقل شده، از علی بن ابی طالب (علیه السلام) است. وی در قسمت های مختلفی که علوم را ذکر می کند، صریحا بیان می کند که این علم از علی بن ابی طالب(علیه السلام) است. بیشتر علوم و روایات از اهل بیت (علیهم السلام) است، لکن همان طور که عرض کردم، در طی چند قرن ما تحت تأثیر اخباری ها قرآن و حتی تفسیر قرآن را رها کردیم. شما می بینید که پس از تحریر تفسیر «مجمع البیان» کم کاری در زمینه ی تفسیر و سایر علوم قرآنی آغاز شد. مردم روی به اخبار و اخباری گری آوردند. این ظلمی بود که متأسفانه با این که اکنون اخباری گری کنار رفته، هنوز هم اثر سوء آن در نقاط مختلف وجود دارد.

اگر ما واقعا به سوی قرآن بیاییم، خواهیم دید که می توانیم در میان مسلمین حرف اول را بزنیم؛ یعنی توان این اندازه زیاد است. چنان که شما می بینید وقتی «آیت الله العظمی بروجردی» تفسیر مجمع البیان را به مصر فرستادند، آن قدر برای علمای مصر جالب آمد که بزرگ ترین شخصیت الازهر مصر، یعنی «شیخ عبدالمجید سلیم» که دو بار شیخ الازهر مصر شد، مقدمه ی کوتاهی بر این تفسیر نوشت. او در این مقدمه آورده است که «من این تفسیر را به عنوان بهترین تفسیر عالم اسلام برمی گزینم و پیشنهاد می کنم که این کتاب را چاپ کنند».

پس از او «شیخ محمد شلطوط» که شاگرد ایشان بود، مقدمه ی تاریخی خود را بر این تفسیر نوشت، و در حال حاضر این تفسیر به عنوان بهترین تفسیر عالم اسلام چاپ شده و از آن استفاده می شود. جالب تر این که در عربستان که تمام کتاب های شیعه ممنوع است، تنها یک کتاب از شیعه وجود دارد که آن هم تفسیر مجمع البیان است.

در پایان از وقتی که در اختیار هفته نامه ی پگاه قرار دادید، کمال تشکر را دارم.

«گفت وگو: علی اقلیدی نژاد»

نظر شما