ملیسوس
ملیسوس اهل ساموس در 480 ق.م. به دنیا آمد. مردی سیاستمدار بود که از طرف مردم ساموس به فرماندهی نیروی دریایی برگزیده شد. او مردم ساموس را تشویق کرد که به نیروی دریایی آتن حمله کنند و با تشویق او بود که در سال 440 ساموسی ها آتنی ها را در جنگ دریایی شکست دادند.
شاگرد پارمنیدس بوده و کتابی به نام "در باره ی طبیعت" نوشته است. ظاهرا تلاش می کرد تا اعتراضاتی که مخالفین پارمنیدس بر فلسفه او داشته اند پاسخ گوید. و ضمنا خود نیز در بعضی از مسائل با پارمنیدس اختلاف داشته است. "ملیسوس اولا صفت بعد "موجود" را باقی می گذارد ولی هر گونه مادیت را از آن سلب می کند، ثانیا به عدم تناهی زمانی عدم تناهی مکانی را می افزاید و ثالثا برای "موجود" قائل به زندگی عاطفی می شود ولی او را از هر گونه "درد و اندوه" بیگانه می داند."[1]
ارسطو نظرات ملیسوس را سخت نا پخته می داند.[2] شاید به این دلیل که یونانی ها متناهی را برتر از نامتناهی می دانستند. چون می خواستند اشیاء را به روشنی و صراحت ببینند. ملیسوس معتقد به نامتناهی مکانی وجود بود. هستی هم از نظر زمانی و هم از نظر مکانی واحد و نا محدود است.چون "اگر وجود متناهی است، پس ورای وجود باید هیچ چیز نباشد وجود را باید هیچ چیز محدود نکرده باشد. اما اگر وجود را هیچ چیز محدود نکرده است، باید نا متناهی باشد و نه متناهی."[3] و با اینکه اگر محدود بود نمی توانست واحد و یکتا باشد. پارمنیدس عقیده داشت که هستی کروی شکل است و ناچار با خلاء محدود می شود اما ملیسوس عقیده دارد که واحد در بزرگی و اندازه نا محدود است چون خلاء وجود ندارد. حال که خلاء وجود ندارد پس هستی پر است و حرکت نیز وجود ندارد."
پارمنیدس، به نظر می رسد که واحد را بر حسب مفهوم آن ادراک می کند، اما [درک] ملیسوس [از همین واحد] بر حسب ماده است. بدین علت آن یک می گوید که محدود است و این یکی می گوید که نا محدود است."[4] اهمیت ملیسوس را در این می دانند که تکانی به نظریه ی کثرت داد و معلوم ساخت که اگر کثرتی باشد هر یک از اجزای این کثرت باید درست دارای همان صفات واحد باشد و بدین سان راه را برای اتومیست های آینده گشود.
پی نوشت:
[1] متفکران یونانی ، تئودور گمپرتس ، محمد حسن لطفی، جلد یک ، 205
[2] متافیزیک ، ارسطو،شرف الدین خراسانی،986 ب
[3] تاریخ فلسفه ، فردریک کاپلستون ، سید جلال الدین مجتبوی ، جلد یک ، 66
[4] متافیزیک ، 986 ب
نظر شما