فلسفه غیر نظام مند
موضوع : پژوهش | مقاله

فلسفه غیر نظام مند

زندگی
یوهان گوتفرید فن هردر در سال ۱۷۴۴ در موهر ونگن واقع در پروس شرقی دیده به جهان گشود. پدرش معلم مدرسه بود و در شرایط محقری رشد کرد. در سال ۱۷۶۲ وارد دانشگاه کونیکسبرگ شد و وی در آنجا با کانت آشنا شد. در همین اوان بود که دوستی جاودانی او با فیلسوف غیرخردگرا، هامان، آغاز گردید. در سال ،۱۷۶۴ او کونیکسبرگ را ترک کرد تا به حرفه معلمی در ریگا بپردازد. در سال ۱۷۶۹ از شغل خود استعفا داد و راهی فرانسه و سپس استراسبورگ شد و در آنجا بود که با گوته جوان ملاقات کرد و تأثیری ژرف بر او نهاد. در سال ،۱۷۷۱ هردر جایزه آکادمی برلین را به خاطر بهترین اثرش در زمینه فلسفه زبان به نام «رساله ای در باب منشأ زبان» دریافت نمود. در سال ۱۷۷۶ تا حدودی در نتیجه نفوذ گوته به سرپرستی روحانیون لوتری در وایمار منصوب شد، سمتی که تا پایان عمر آن را حفظ کرد. سرانجام هردر در سال ۱۸۰۳ چشم از جهان فروبست.

سبک نوشته ها
نوشته های هردر برخلاف هم عصرانش به زبانی درخور فهم عامه و گاه بدون رعایت قواعد دستوری به نگارش درآمده اند. دلیل این امر را می توان در این جستجو کرد که او از تأثیر اجتماعی نوشته هایش غافل نبود و از سوی دیگر اطاعت و پیروی محض از قواعد دستوری را مانع خلاقیت می دانست.
ویژگی فلسفه هردر ماهیت غیرنظام مند آن است . هردر با آن نوع نظام مندی که اسپینوزا، ولف، فیخته، شلینگ و هگل به دنبال آن بودند مخالف است و اصولاً بر این باور است که ایجاد یک نظام سبب می گردد که راه بر کنکاش بیشتر بسته گردد و شواهد تجربی جدید تحریف و یا نادیده انگاشته شوند. اما این بدان معنی نیست که هردر از هر گونه نظام مندی برائت می جوید بلکه مفهومی متعادل از آن را در نظر دارد. از دیدگاه هردر یک نظریه باید از انسجام درونی برخوردار بوده و تا حد امکان مستدل باشد. اما به ندرت او به این ایده آل دست می یابد. با این حال نمی توان او را متهم بدان کرد که در طرح نظریات فلسفی خود انسجام را رعایت نکرده است. زیرا که او اغلب گفت وگوهای فلسفی بین دو یا چند نقطه نظر مخالف را ترتیب می دهد. او با طرح این گفت وگوها، از یک سو هنگام پرداختن به موضوعاتی که از نظر سیاسی- مذهبی از حساسیت برخوردارند، نظرات خود را بیان می کند بدون آن که صراحتاً نشان دهد که این نظرات به او تعلق دارند و در نتیجه از پدید آمدن مشکل اجتناب به عمل می آورد. از سوی دیگر با الهام از شکاکیت بهترین روش برای رسیدن به حقیقت را در کنار هم قرار دادن عقاید و نظرات مخالف و آزمون و تعدیل متقابل آنها می دانست. همچنین او بر این باور است که اگر مواضع رقیب در کنار یکدیگر مطرح شوند آن که به حقیقت نزدیک تر است سرانجام پیروز خواهد شد.
هردر مابعد الطبیعه سنتی را رد می کند و آن را سرشار از تناقض می داند زیرا که این مابعد الطبیعه از تجربه فراتر می رود. از دیدگاه هردر درک صحیح علاوه بر شناخت تجربی همچنین شامل اخلاق متعارف، منطق شهودی و ریاضیات می گردد. هردر بر این باور است که ماوراءالطبیعه سنتی به دلیل آن که ریشه در تجربه ندارد نه تنها غیر مفید بلکه خطرناک است چون اذهان را از ماهیت تجربی و جامعه بشری منحرف می سازد.
با الهام از کانت، هردر اخلاق را بیشتر موضوعی مربوط به احساسات می داند تا مربوط به شناخت و بر یک رشته ساز و کارهای علت و معلولی تأکید می کند؛ از جمله نفوذ افرادی که می توانند به لحاظ رفتاری سرمشق قرار گیرند.
در این مبحث، ادبیات در محور نظریه و عمل هردر قرار دارد و آن را به جهات گوناگون دارای نفوذ اخلاقی می داند.

فلسفه زبان و تأویل متون
در زمینه فلسفه زبان، هردر با کتاب «درباره منشأزبان» شناخته می شود. این کتاب عمدتاً در این باره است که آیا منشأ زبان را می توان در موضوعات صرفاً طبیعی و انسانی جستجو کرد و یا آن را تنها می توان براساس منابع الهی تبیین کرد. هردر پیرو منشأ صرفاً طبیعی و انسانی زبان است.
آنچه که امروزه از اهمیت بیشتری برخوردار است، نظریه تأویل هردر می باشد، از جمله توصیفی که از رابطه بین زبان و تفکر ارائه می کند. این نظریه در چند کتاب از جمله «درباره تغییر سلیقه» و «درباره شناخت» مطرح گردیده است. هردر برخلاف فلاسفه و مورخان عصر روشنگری از جمله هیوم و ولتر که معتقد بودند «نوع بشر در همه زمان ها و مکان ها یکسان است به گونه ای که تاریخ هیچ چیز جدید و یا عجیب و غریبی را در این خصوص به ما نمی گوید» ، به این یافته رسید که افراد متعلق به ادوار تاریخی و فرهنگ های گوناگون به لحاظ مفاهیم، عقاید، احساسات (ادراکی و عاطفی) و غیره بسیار با یکدیگر متفاوت هستند. او همچنین یادآور می شد که تفاوت های مشابه اما معمولاً کمتر چشمگیری حتی میان افراد متعلق به یک فرهنگ و دوره تاریخی وجود دارد. این اصلی است که از آن به عنوان تفاوت بنیادی یاد می شود.
با توجه به این تفاوت بنیادی و فاصله ای که در نتیجه آن میان تأویل گر و شخصی که قصد تأویل مطالب اورا دارد وجود دارد، تأویل اغلب کاری بسیار دشوار است که تلاش سترگی را از جانب تأویل گر می طلبد، خصوصاً این که تأویل گر اغلب دچار این وسوسه می گردد که تفکر فرد دیگری را مشابه تفکر خود تلقی کند. هردر با طرح سه فرضیه درباره رابطه بین زبان و تفکر سعی در آن دارد که راه حلی برای فائق آمدن تأویل گر بر این چالش بیابد: اول آن که تفکر اساساً وابسته به زبان بوده و حدود و ثغور آن توسط زبان تعیین می شود. یکی از پیامدهای این فرضیه آن است که زبان فردی که مطالب و گفته هایش مورد تأویل قرار گرفته نشانه مطمئنی از قلمرو و حوزه تفکر اوست. دوم آن که معانی یا مفاهیم معادل آن نوع اقلام اصولاً مستقل از زبان (مصادیق) نیستند، آن گونه که سنت فلسفی بیان می داشت. بلکه این کاربرد واژه ها یا کلمات است که معانی یا مفاهیم را تشکیل می دهد. سوم آن که مفهوم بندی ارتباط تنگاتنگی با احساس دارد. هردر نظریه ای شبه تجربه گرایانه از مفاهیم ارائه می دهد که براساس آن احساس مبنای کلیه مفاهیم ماست، گر چه ما قادر به دستیابی به مفاهیم غیرتجربی از رهگذر نوعی گسترش مصداق هستیم، به صورتی که به کمک استعاره آنها را از مفاهیم تجربی اخذ می کنیم. بنابراین، کلیه مفاهیم نهایتاً به نوعی به احساس بستگی دارند. این نگرش دارای این پیامد مهم برای تأویل است که هرگونه درکی از یک مفهوم باید به طریقی در احساس ریشه داشته باشد.
ویژگی فلسفه هردر ماهیت غیرنظام مند آن است . هردر با آن نوع نظام مندی که اسپینوزا، ولف، فیخته، شلینگ و هگل به دنبال آن بودند مخالف است و اصولاً بر این باور است که ایجاد یک نظام سبب می گردد که راه بر کنکاش بیشتر بسته گردد
همچنین هردر اصل بنیادی دیگری را نیز در نظریه تأویل خود در نظر می گیرد: اصل تجربه گرایی روش شناختی در تأویل که به موجب آن تأویل باید مبتنی بر مشاهدات دقیق شواهد زبان شناختی (و سایر شواهد مربوطه) و کاملاً وفادار به آن باشد.در ارتباط با ماهیت کلی تأویل و موضوع آن، پس از مرگ هردر این پرسش مطرح گردید که آیا تأویل علم است یا هنر. هردر خود هرگز به این مسأله نپرداخت. اما به روشنی تأویل متن را بسیار شبیه علوم طبیعی می دانست. چندین دلیل برای این امر وجود دارد. نخست آنکه هردر چنین فرض می کند که معنای متن یک مؤلف به اندازه موضوعاتی که مورد بحث علوم طبیعی قرار دارد، عینی است. دوم آنکه دشواری تأویل متون که ناشی از همان تفاوت بنیادی مورد بحث است و در نتیجه رهیافت به لحاظ روش شناختی ظریف و پرزحمت نسبت به آن دلیل دیگری برای شباهت میان تأویل متون و علوم طبیعی است. سوم آنکه نقش اساسی «پیشگویی» به مثابه فرضیه که در صورت ابطال می توان آن را رها کرد و یا مورد تجدید نظر قرار داد، در تأویل متون شباهت خاصی بین آن و علوم طبیعی پدید می آورد. سرانجام اینکه از دیدگاه هردر موضوع مورد بحث تأویل چندان تفاوتی با موضوعاتی ندارد که علوم طبیعی به آنها می پردازد؛ علوم طبیعی به فرآیندهای فیزیکی در طبیعت می پردازد تا نیروهای زیربنایی آنها را معین کند و به همین شکل تأویل به بررسی رفتار فیزیکی کلامی و غیرکلامی انسان ها به این منظور می پردازد که نیروهای زیربنایی آن را مشخص سازد.

فلسفه ذهن
مسئله دیگری که توجه هردر را به خود جلب کرده بود فلسفه ذهن بود. او در کتاب خود تحت عنوان «درباره شناخت» تلاش می کند تا مرز میان ذهن و جسم را از میان بردارد. او نظریه ای را فراپیش می نهد که براساس آن ذهن دربردارنده نیروهایی است که خود را در رفتار جسمانی متجلی می سازند. نکته دیگری که در نظریه او جالب توجه می نماید عبارت از این است که هردر سعی می کند ذهن را برحسب پدیده «تحریک» تبیین نماید، پدیده ای که با انقباض عضلات در واکنش به محرک های فیزیکی مستقیم و شل شدن آنها با حذف محرک مزبور خود را نشان می دهد. به عبارت دیگر، پدیده مزبور در حالی که اساساً فیزیولوژیک است، این گونه به نظر می رسد که به حالات و خصوصیات ذهنی گذر کرده باشد.
از سوی دیگر فلسفه ذهن هردر، ذهن را یگانه و فاقد هر نوع تقسیم بندی به لحاظ کیفیات و خصوصیات می داند. بر همین اساس، او معتقد است که زبان و تفکر، اراده و شناخت و نیز مفهوم بندی یا عقیده و احساس از یکدیگر جدایی پذیر نیستند. در این خصوص، هردر تا آنجا پیش می رود که معنای «زبان شناختی» را اساساً اجتماعی می داند.

فلسفه تاریخ
همان گونه که قبلاً اشاره شد، هردر به تفاوت های بنیادی اشاره می کند که میان ادوار تاریخی گوناگون و مفاهیم، اعتقادات و احساسات مردم متعلق به هر یک از این ادوار تاریخی وجود دارد. او با استفاده از این اکتشاف تجربی هسته اصلی نظریه فلسفه تاریخ خود را شکل می دهد. در نتیجه، هردر به جای توجه نشان دادن به رفتارها و حوادث بزرگ سیاسی و نظامی در تاریخ، بر «حالات درونی» شرکت کنندگان در تاریخ تأکید می نهد. این انتخابی عامدانه و آگاهانه است. از این رو، روان شناسی و تأویل به گونه ای اجتناب ناپذیر در فلسفه تاریخ هردر نقش اساسی ایفا می کنند.
در پاسخ به این پرسش که چرا تاریخ بر رفتارها و حوادث بزرگ سیاسی و نظامی گذشته مؤ کد است ، چندین مطلب را می توان عنوان کرد. نخست آنکه این گونه رفتارها و حوادث سیاسی و نظامی جالب بوده و موجب تهذیب اخلاق می گردد. اما هردر این استدلال را نمی پذیرد و منکر آن می شود که صرف جذابیت یا کنجکاوی انگیزه ای جدی برای پرداختن به تاریخ باشد. از سوی دیگر روحیه ضداقتدارگرا، ضدنظامی گرا و بشردوست او استیلای سیاسی، جنگ و ایجاد امپراتوری را که حجم عظیمی از این رفتارها و حوادث را تشکیل می دهد، برنمی تابد و نه تنها آنها را عامل تهذیب اخلاق نمی داند بلکه آنها را نفرت انگیز قلمداد می کند. دوم آنکه گفته می شود با بررسی سیر این حوادث می توان به نوعی معنای کلی در تاریخ دست یافت و یا به بینشی علت و معلولی نائل آمد که ما را قادر خواهد ساخت به بینش گذشته و احتمالاً پیش بینی آینده بپردازیم. هردر در این استدلال ها نیز شک و تردید روا می دارد. در مورد نکته اول این اعتقاد را بیان می دارد که ایجاد نوعی نظم در رویدادها در قالب یک طرح یا نقشه، کار مورخ نیست بلکه کار نقاشان و هنرمندان است و درخصوص نکته بعدی چنین متذکر می شود که با جستجوی علل موثر در تاریخ بینش تاریخی دچار توقف شده و پیشگویی آغاز می شود. البته بعدها هردر در نظرات خود تعدیل به عمل می آورد و در مورد معنای تاریخ این نظر را بیان می کند که تاریخ دارای یک مقصود کلی است و این واقعیت را می توان از شیوه انباشتی دریافت که به موجب آن فرهنگ ها بر روی هم بنا می گردند و آن گاه «ایده ها» داستانی بلند را بازگو می کنند مبنی بر اینکه مقصود تاریخ تحقق مداوم «بشریت» و «خرد» است. در ارتباط با کشف روابط علی با مطالعه سیر رویدادهای گذشته، هردر با تعدیلی اندک در نظر پیشین خود، این گونه اظهارنظر می کند که رفتارها و رویدادهای تاریخی عمده محصول یک یا چند عامل علت و معلولی است که به راحتی قابل شناسایی نیستند، بلکه در تقسیم تقارن و تلاقی عوامل علت و معلولی مختلف پدید می آیند که بسیاری از آنها برای مورخ ناشناخته و حتی غیرقابل شناسایی می باشند. افزون بر اینها، هردر چندین دلیل ایجابی نیز برای تمرکز بر «حالات درونی» در مطالعه تاریخ اضافه می کند. صرف نظر از تفاوت های بنیادی در ذهنیت افراد بشر، او بر این باور است که مطالعه ذهن افراد بشر از طریق ادبیات، هنرهای بصری و غیره عموماً نمایانگر بهترین صفات اخلاقی آنان است. و از این رو از آنها می توان درس هایی برای تهذیب اخلاق گرفت، از سوی دیگر، هردر برخلاف علاقه مندان به تاریخ سیاسی و نظامی که بر نخبگان تأکید می کنند و رویکردی فارغ از ملاحظات اخلاقی را دنبال می نمایند، با توجه به انگیزه های اخلاقی مساوات گرایانه خود، در مطالعات تاریخی خواهان نشان دادن همدردی با افراد کلیه طبقات اجتماعی از جمله طبقات پائین است. جدا از ملاحظات اخلاقی، هردر پرداختن به «حالات درونی» در مطالعه تاریخ را از جهات دیگر نیز مفید می داند. یکی آنکه این رویکرد درک ما را از خود افزایش می دهد از جمله اینکه نقاط اشتراک و افتراق مابین دیدگاه های ما و دیدگاه های دیگران را آشکار می سازد و دیگر آنکه ما برای درک کامل دیدگاه خود نیاز به شناسایی منشاء آن و سیر تحول آن داریم. همچنین، هردر معتقد است که بررسی دقیق آرمان های اعصار گذشته می تواند به غنی ساختن آرمان های ما و سعادت ما کمک کند.
عزم هردر در تمرکز بر «حالات درونی» شرکت کنندگان در تاریخ و متعاقب آن تأکید وی بر روانشناسی و تأویل به عنوان روش های تاریخ، دیلتای را بسیار تحت تأثیر قرار داد.
همچنین آرای هردر در زمینه «شکاکیت» شایسته تأمل است. هر چند که در این زمینه چندان راهگشا نبوده است. چنانکه ذکر شد تاریخ عرصه تفاوت های عمیق در ذهنیت افراد بشر است. تعدد نقطه نظرات متضاد تقریباً در مورد کلیه موضوعاتی که در تاریخ یافت می شود، نوعی شکاکیت پدید آورده است. هردر در پی اجتناب از این شکاکیت دو راهبرد را دنبال می کند که با یکدیگر ناسازگار بوده اند و سرانجام نیز کارساز نمی گردند؛ راهبرد نخست مبتنی بر این است که بیش از آنچه تصور می رود بین ادوار و فرهنگ های مختلف مشترکات وجود دارد. این راهبرد در کتاب «ایده ها» ی او نقش اساسی ایفا می کند. در کتاب مزبور هردر به ویژه «بشریت» را یک ارزش اخلاقی مشترک معرفی می کند و نیز در کتاب «جنگل های انتقادی» هردر چنین استدلال می کند که استانداردهای زیبایی در سطوح زیربنایی از نوعی یگانگی برخوردارند. راهبرد دوم اتخاذ نسبی گرایی است، به این معنی که مواضع مختلف دوره ها و فرهنگ های مختلف به یک اندازه از اعتبار برخوردارند و هیچ یک نسبت به دیگری از برتری برخوردار نیستند.
هردر بر این باور است که این اساساً حق توده های مردم است در حکومت سهم داشته باشند، نه این که حکومت بر آنها تحمیل شود او معتقد است حکومتی که برگزیده مردم باشد، منافع آنها را بهتر تأمین خواهد کرد
با این حال، همانطور که ذکر شد هیچ یک از این دو راهبرد موفق نیستند. راهبرد نخست با شواهد تاریخی تضاد پیدا می کند. او خود در کتاب «درباره تغییر سلیقه» معتقد است که ارزش های بنیادی نه تنها در طی تاریخ تغییر پیدا کرده اند بلکه در برخی موارد حتی وارونه نیز شده اند. راهبرد دوم هردر نیز هر گونه قضاوت ارزشی را منتفی می گرداند.

فلسفه سیاسی
هردر عموماً یک فیلسوف سیاسی شناخته نمی شود، اما آرمان های سیاسی او تحسین برانگیز، مواضع نظری او قابل دفاع و موضوعات مورد تأکید او در مقایسه با دیگر فیلسوف های آلمانی هم عصرش معتبرتر هستند. اگر بخواهیم ویژگی های اصلی فلسفه سیاسی هردر را برشماریم، باید کار را با آرمان های سیاسی او، نخست در سیاست داخلی و سپس در سیاست بین المللی آغاز نماییم. در سیاست داخلی، هردر انسانی است فردگرا ، جمهوریخواه، دموکرات و مساوات گرا.فردگرایی او بویژه در حمایت تقریباً بی قید و شرط او از آزادی اندیشه و بیان (از جمله آزادی پرستش) حالت رادیکال دارد. او چندین دلیل برای اتخاذ چنین موضعی ارائه می دهد: ۱- او احساس می کند که این آزادی به منزلت اخلاقی افراد مربوط می شود؛ ۲- او معتقد است که این آزادی برای خودشکوفایی افراد ضرورت دارد؛ ۳- او بر این باور است که ظرفیت افراد بشر برای تشخیص حقیقت محدود است و تنها راه حل موجود مباحثه مستمر و دائمی بین نقطه نظرهای متضاد است.
همچنین هردر به جمهوریخواهی و دموکراسی متعهد است و چندین دلیل برای این موضع خود ارائه می دهد که ناشی از گرایش مساوات طلبانه او نسبت به منافع کلیه اعضای جامعه است:۱- او بر این باور است که این اساساً حق توده های مردم است که در حکومت سهم داشته باشند، نه این که حکومت بر آنها تحمیل گردد؛ ۲- او معتقد است حکومتی که برگزیده مردم باشد، منافع آنها را بهتر تأمین خواهد کرد و ۳- او به ویژه بر این اعتقاد است که جمهوریخواهی و دموکراسی جنگ را که تحت رژیم های سیاسی مستبد اروپا رایج است، محدود خواهد ساخت؛ جنگی که به نفع معدود حاکمانی است که درباره شروع آن تصمیم می گیرند، اما برای مردم بسیار گران تمام می شود. به خصوص مساوات گرایی، هردر اختلافات طبقاتی را رد نمی کند، بلکه مخالف هرگونه سرکوب سلسله مراتبی است؛ او این گونه استدلال می کند که همه افراد جامعه دارای ظرفیت خودشکوفایی هستند و باید فرصت این کار را پیدا کنند و بر این امر اصرار می ورزد که دولت باید برای تحقق این وضعیت به مداخله دست بزند و برای مثال آموزش و حداقل استاندارد زندگی برای فقرا را تضمین کند.
در خصوص سیاست بین الملل، هردر اغلب ناسیونالیست و یا حتی یک ناسیونالیست آلمانی تلقی می شود. برخی دیگر از فلاسفه متعلق به همین عصر نظیر فیخته شایسته دریافت این عنوان هستند، اما تا آنجا که به هردر مربوط می شود نسبت دادن این عنوان در معانی رایج آن به او بسیار گمراه کننده و ناعادلانه می باشد. برعکس، موضع بنیادی او در سیاست بین الملل تعهد به جهان وطنی است. این امر قسمت اعظم آرمان «بشریت» او را تشکیل می دهد. از این رو، برای مثال، در کتاب خود تحت عنوان «نامه ها» به نقل از فنلون چنین می نویسد: «من به خانواده ام بیش از خودم عشق می ورزم؛ بیش از خانواده ام به سرزمین پدری ام عشق می ورزم و بیش از سرزمین پدری به بشریت عشق می ورزم» و بدین ترتیب علاقه مندی خود را به همه افراد بشر به نمایش می گذارد.
هردر همچنین بر احترام به گروههای ملی ، به حفظ آنها و پیشبرد منافع آنها تأکید می نهد. اما این عقیده او به دلایل زیر پیامدهای زیانباری در برندارد: ۱- از نظر هردر، این امر مؤکداً باید برای کل گروه های ملی و به طور مساوی و نه فقط آلمانی ها صورت گیرد؛ ۲- «ملت» مورد نظر جنبه نژادی ندارد بلکه جنبه زبانی و فرهنگی دارد (هردر مفهوم نژاد را رد می کند)؛ ۳- همچنین به کار بستن این نظر مستلزم وجود یک دولت متمرکز و نظامی گرا نیست؛ ۴- اصرار هردر بر احترام گذاشتن به گروه های ملی توأم با تقبیح شدید منازعات نظامی، استعمار و استثمار است و نیز این درخواست که ملت ها به گونه ای صلح آمیز به همکاری با یکدیگر بپردازند و به منظور منفعت متقابل در زمینه تجارت و تلاش های فکری به رقابت با یکدیگر بپردازند و فعالانه به یکدیگر کمک کنند.
افزون بر این، هردر دارای دلایل قانع کننده ای برای احترام به گروههای ملی است:
۱- تنوع بسیار زیاد ارزش ها در میان ملت ها موجب آن می گردد که همگونی نهایتاً غیرعملی گردد؛ ۲- همچنین این تنوع تا جایی که عملی باشد نمی تواند به طور داوطلبانه صورت گیرد بلکه فقط از رهگذر اجبار بیرونی امکان پذیر است. ۳- در عمل تلاش برای دستیابی به همگونی برای مثال از طریق استعمار اروپایی جنبه اجباری دارد و تابع انگیزه های غایی نظیر استیلا و استثمار است؛ ۴- تنوع ملی واقعی مثبت و ارزشمند است و احساس تعلقات محلی را به فرد می بخشد.

نقد و نظر
با وجود آن که هردر در بسیاری از حوزه های نظری در زمره پیشگامان به شمار می آید و به لحاظ تأثیرگذاری سرآمد متفکران عصر خویش است و به نوعی بنیانگذار چندین رشته علمی به حساب می آید، پیامدهایی که بر برخی از دیدگاه ها و نظرات او متصور است، چندان راهگشا نبوده اند. استقلالی که او برای علوم طبیعی قائل می شود و اعتقاد او به سکولاریسم در تعبیر و تأویل متون دینی در نهایت برخلاف میل او چندان پایه های فکری مسیحیت را تقویت نمی کند. از سوی دیگر، شکاکیتی که حاصل افکار او در خصوص معتبر تلقی کردن کلیه افکار و عقاید متعلق به همه دوران ها با آنچه که خود او بدان در زمینه علاقه مندی به سرنوشت کلیه ابنای بشر اعتقاد دارد در تضاد کامل قرار می گیرد.

منبع: / روزنامه / همشهری ۱۳۸۳/۰۷/۲۸
نویسنده : پیروز ایزدى

نظر شما