چین و مثلث مذهبی
مجله پگاه حوزه 23 شهریور 1381، شماره 66
نویسنده : جنت، رضا
مذهب در چین تحت نفوذ سه اندیشه اصلی است: تائوئیسم، کنفسیونیسم و بودیسم. در عین حالی که کنفسیونیسم به عنوان یک فلسفه اصلی مد نظر است، بودیسم نیز ریشه خود را از هند گرفته است و تائوئیسم در واقع یک مذهب چینی است.
بدون در نظر گرفتن ریشه این مذاهب تمامی آن ها جزو مذاهب اصلی و قدیمی بوده و امروزه در حالی به حیات خود ادامه می دهند که عمیقا با ایدئولوژی و مکتب کمونیسم چینی در هم تابیده اند. تائوئیسم و کنفسیونیسم در سرتاسر تاریخ با هم بوده و معمولاً با هم اعمال می شده اند؛ در زمان های مختلف، و تحت عنوان ابعاد زندگی جمعی پیروان.
کنفسیونیسم به طور گسترده ای جمع گراست و جامعه انسانی را به طور کلّی و جمعی در نظر می گیرد، و بر روابط اجتماعی و رفتار فردی توأما توجه دارد. این در حالی است که تائوئیسم بیشتر فردگرا بوده و صوفیانه است، و به طور وسیعی تحت نفوذ و تأثیر طبیعت قرار دارد. بودیسم طبق یک برآورد، تقریبا با حدود 300 میلیون پیرو در سطح جهان، مذهب اصلی تلقی می شود.
تائوئیسم:
بر طبق افسانه ها، لائو تزوی فیلسوف مُبدع مکتب تائوئیسم بوده است. بنابر یک اساطیر بومی گفته می شود که او از یک شهاب آسمانی متولد شده است، و پس از 82 سال توقف در رَحم مادرش، در چهره یک انسان پیر خردمند در حدود سال 604 قبل از میلاد به دنیا آمده است. نامش معنی می دهد: «پیر فرزانه» یا «استاد پیر بزرگ در چین». اساطیر می گویند: او به عنوان منشی در کارهای مربوط به دربار امپراتوری و به عنوان یک دوست در خدمت کنفسیوس بوده است. سرانجام از این گونه زندگی دلسرد و ناامید شده، از نوع بشر منزجر می شود.
گفته می شود لائو ترو از غرب به سمت ناحیه ای که اکنون تبت نامیده می شود، سفر کرده است، تا ما بقی عمر را در طبیعت به سر برد. وی توسط مرزبانان چینی متوقف شده، از او خواسته می شود تا از تعلیماتش دست بردارد. نتایج این سفرها و نوشته ها، «تاتِچینگ» «دائو دِ جینگ» یا «راه و قدرت آن» می باشد.
معنای «دائو» یا «تائو»، «راه» یا «مسیر» است. دائو نمی تواند درک شود؛ زیرا نامرئی و ماورای حس، فکر و تصور انسانی است. در واقع «دائو» یعنی نیرو و نظمی که در ماورای تمام زندگی است. «دائو» یعنی ریشه تمام خلقت و انرژی (قدرت)، و روشی است برای ادامه ساختار زندگی، و این روش همراه با نظمی از طبیعت و علائم هستی است.
شناخت این راه فقط از طریق بینش و بصیرت عرفانی و صوفیانه میسر است و در یک کلمه و یا نوشته نمی تواند بیان گردد.
«دائو» اتّحاد و وحدت «یین» و «یانگ» است؛ اجزای دو گانه ای که به طور مؤثری در یک جا با هم متحد شده اند. در ورای این بیان و ابراز فلسفی، یک معنای سیاسی قوی نهفته است: امپراتور «دائو» را دارد؛ بنابراین بر جهان حکومت می کند.
کلمه «دائو» اغلب با کاراکتر دای (De) همراه است و منظور از آن «قدرت جهانی» است. ایده تائوئیسم مُلهَم از عشق به طبیعت و تأیید عمیق و شدیدی برای سلامت جسمی در زندگی، نشاط، عمر طولانی، و حتی جاودانگی است.
تائوئیسم ها به زودی دانش خود را کاربردی کردند. از «دائو» برای افزایشِ طول عمر، از طریق تمرین و آزمایش گیاهان دارویی و داروشناسی، توسعه سلامت و دیگر رژیم های سلامتی و خلق سیستمی از پیام ها، تمرین ها و تفکر و تعمق، جهت حفظ سلامت بدن و افزایش قدرت و نیرو، استفاده کردند.
این همکاری و پیوند با کیمیا گری و جاودانگی، توجه امپراتوران چینی را به خود جلب کرده است و باعث شده که مدّت ها قبل مکتب کنفسیوس به عنوان مذهب ملّی چین مورد قبول واقع شود.
امروزه تائوئیسم به عنوان یک ایده کلی در بین چینی های سراسر جهان زنده است. تائوئیسم، عقیده به تنوع خدایان، مراسم جادویی و قدرت و جادوگری را پوشش می دهد، و در بین مناطق روستایی، بسیار محبوبیت دارد؛ همان گونه که میان شهرنشین ها مهم تلقی می شود.
این رَمّالان و جادوگران، هنوز مورد مشورت قرار می گیرند، برای پاره ای از مسائل مهم مثل عروسی ها، بازگشایی ادارات جدید، و تجارت.
کنفسیونیسم
این مکتب در واقع ریشه در همان دوره تائوئیسم دارد، و بیش از یک فلسفه اخلاقی - اجتماعی است. نامش را از «کانگ زی» که در غرب به نام «کنفسیوس» شناخته شده، گرفته است که در سال 551 قبل از میلاد متولد شده، در استان «شان دانگ» فعلی. فلسفه این مکتب به عنوان یک مذهب دولتی تا پایان آخرین سلسله «کوئینگ» سال 1911 در بین امپراطوران این سلسله جا افتاده است.
گفته می شود که کنفسیوس تمام آرمان های حکومتی را مد نظر داشته است، امّا هرگز در صدد نبوده است که برای هر گونه نفوذی متمسک به پُست و مقام های بالا شود. او هرگز در فکر ایجاد یک مذهب جدید نبود؛ بلکه آرزویش ایجاد جامعه ای از طریق نظام اداری بود؛ ولی هرگز به این موفقیت دست نیافت. در پنجاه سالگی پیشنهادی داد که تا آن روز سابقه نداشت، و آن این که ساختار حکومت چگونه باید باشد و نیز بدنه سیستم و نظام اداری به چه شکل باید صورتبندی گردد.
او برای مدت 13 سال سرگردان بود. پس از آن برای گذران سال های آخر عمرش، جهت آموزش و تدوین آثارش، بازگشت.
فقط پس از مرگش مکتب کنفسیونیسم شروع به زندگی در چین کرد و به عنوان مکتب حفظ شد. با شروع سلسله «هان» تحت امپراتوری Wu (B.C87 - 140) کنفسیونیسم به عنوان ایدئولوژی و سنّت حکومتی پذیرفته شد.
کنفسیونیسم، مبتنی است بر ایده احترام به خود و دیگران، و این که تنها راه توقف برخوردهای دائمی بین مردم، در گرو معرفی مفهوم «بشر» برای عموم مردم است.
به اعتقاد مردم چین، زمانی صلح و نعمت به مردم روی آورده بود که آنان در سازگاری و وفاق با هم به سر می بردند و از کنفسیوس حمایت کرده، به سنت و ارزش های خانوادگی احترام می گذاشتند. این ها به عنوان مجموعه ای از اعمال نیک و اخلاقیات در بین چینی ها در جنبه های مختلف زندگی تأثیر گذاشته بود؛ ولی بعدها از طریق کمونیسم دچار تزلزل در افکار و عقاید مردم گشت.
امپراتور، به عنوان مظهر خِرد کنفسیوس و شرافت در نظر گرفته می شد که عزّت و احترام به طور کلی شایسته او بود.
طبق همان راه و روش های مکتب کنفسیوس، بچه ها والدین را و زنان همسرانشان را و جوانان پیران را احترام می کردند.
این سلسله مراتب قوی، قانونِ فقه سیاسی شد، در خلال دوران سلسله «سانگ» (A.D 1279-960).
مفهوم خانواده در مکتب کنفسیوس، مرکزیت و محوریت دارد. این محوریت به عنوان عاملی مولّد برای تعاملات خانوادگی از طریق عزت و احترام متقابل، عشق و توجه به مایحتاج دیگران در نظر گرفته می شود.
بیشترین احترام و توجه به نیاکان و سالخوردگان شده است؛ زیرا آنان بیشترین خِرد را دارا هستند.
امروزه مکتب کنفسیوس جدید را باید در سنگاپور جستجو کرد و این در حالی است که اغلب سخنان و نقل قول ها راجع به این مکتب در سرزمین اصلی اش «چین» صورت گرفته است.
بودیسم
منشأ مکتب بودیسم، در قرن ششم قبل از میلاد، «سیدهارتاگائوتاما» در هند می باشد.
«سیدهارتا» در 563 قبل از میلاد به دنیا آمد. در یک خانواده سلطنتی در کوهپایه های هیمالیا، این منطقه، در حال حاضر معروف به نپال است.
قبل از تولدش، والدینش دغدغه تربیت پسرشان را و این که باید او روزی پادشاه و یا یک انسان روشنفکر و متفکر گردد، در سر داشتند.
در واقع دارا بودن از چنین موقعیت خانوادگی، «سیدهارتا» را از دنیای واقعی حفظ می کند و مکان امنی برای وی در کنار پادشاهی پدر ایجاد می کند.
یک روز - زمانی که حدودا 30 سال داشت - «سیدهارتا» خود را به ورای دیوارهای محدود کننده کاخ خانوادگی رساند و در واقع خود را به خطر انداخته، وارد محیط مردمی شد. برای اوّلین بار مردی پیر، بیمار، و رو به موت را دید. با دیدن این صحنه دچار شوک شد. مرد جوان از تمامی کالاهای دنیوی و خانه خویش صرف نظر کرده، آوارگی را اختیار می کند و خود را به رنج و زحمت می اندازد، جهت کسب روشنگری روحانی و معنوی. پس از تحمل آوارگی و رنج و ریاضت و عدم موفقیت، مبهوت و گیج، تصمیم می گیرد که به زیر یک درخت «بودهی» «بانیان» به منظور رسیدن به روشنگری، بنشیند. پس از ساعت ها نشستن و تفکر، ناگهان روشنگری به سمت مرد جوان سرازیر شده، وی بودا (روشنگر) می شود؛ یعنی شخصی روشنگر شده.
مفهوم اصلی بودیسم، آزادی شخص و روح برای انجام امور روشنگری است.
زندگی مشتمل بر رنج است و مردم برای رسیدن به این آزادی و عشق، دچار عذاب شده اند و هدف از این عذاب، پیروزی در عرصه عشق و تصرف آرامش ابدی است.
تا زمان مرگش، در 480 قبل از میلادمسیح، در سن 80 سالگی، بودا فکر می کرد که تمام زندگی رنج و درد است، و علت این رنج همان عشق است. رنج تمام می شود، اگر عشق کنار رود. پس بودا فکر کرد که تنها راه نجات و پایان دهنده رنج، پایان دادن به عشق است.
بودیسم در سرتاسر چین از قرن سوم تا قرن ششم گسترش یافت.
امپراتوران چینی، نمایندگانی را به هند جهت جمع آوری متون اصلی بودیسم و مرتب کردن آن متون و ترجمه آن ها به زبان چینی، فرستادند.
امروزه بودیسم به شاخه های اصلی متعددی منشعب شده است:
«تراوادا» (Theravada) که همچنین نامیده می شود «ماهایانا» (Mahyana)، «مانتارایانا» (Mantrayana) و ذِن (zen).
«تراوادابودیسم» یا «ابزار کوچک» (Little Vehicle) بیش تر محافظه کار بوده، تأکید بر راهی دارد که به سوی آرامش ابدی رهنمون است و پایان تمام رنج هاست، که این راه یک خواست فردی است. این مکتب نشان می دهد که افراد در جهان تنها هستند و این که بودا فقط راه را نشان می دهد.
«ماهایانا» یا وسیله بزرگ (great Vehicle) معتقد است که تمام زندگی ها قسمتی از یک کل هستند، و این که بنابراین تقدیر یک فرد حلقه رابطی است برای تقدیر دیگری.
«مانترایانا» یک ساختار از رهبری روحانی و مریدان آن ها را قائل است.
در واقع قائل به تنوع خداوندان، نیروهای اهریمنی، جادوگران و مناسک مذهبی خاص خود است.
(Zen): ذِن بودیسم، به یک الهام و شهود متمرکز می شود و تقریبا به «ماهایانا» در بودیسم شباهت دارد.
«کارما»، یک ایده اصلی در بودیسم است؛ ایده ای مرکزی که تمام هستی و موجودات در یک گردش از نوزایی و احیا قرار دارند. این هستی در یک جبر از تغییر و تحول به سر می برد، تا زمانی که به آرامش ابدی دست یابد.
«لامایسئت» یا «تان تریک» بودیسم، در تبت به چشم می خورد که از مدرسه ماهایانا ادامه یافته است، و مبدأ آن قرن هفتم بعد از میلاد است.
«لامائیست» بودیسم بیش تر عقاید صوفیانه و عرفانی دارد و نسبت به دیگر اشکال مذهب بودیسم، بیش تر روی سخنان و گفتار مقدّس، هنر، و اماکن و مناسک مذهبی تأکید می کند.
«دالایلاما» که رئیس لامائیست بودیسم است، هم اکنون در تبعید (در هند) به سر می برد.
تولد اسلام در چین
نوشته های قدیمی و باقیمانده از خانواده «تانگ» (Tang) حاکی از نقطه عطفی تاریخی در دیدارهای سعد بن ابی وقاص - از اصحاب پیامبر اسلام (ص) - در سال 650 میلادی از چین است.
این حادثه به عنوان تولد اسلام در چین، مدّ نظر گرفته شده است. امپراتور چینی «یانگ وی» (Yung-wie) نسبت به آموزه های اسلامی احترام خاصی قائل بود، و در صدد سازگاری و هماهنگ کردن آن با آموزه های کنفسیوس بود؛ زیرا تعالیم آن را با مکتب کنفسیوس سازگار می دید. لذا امپراتور، جهت اثبات این احترام، با تأسیس اولین مسجد چینی در «شانگ - آن» (chang-an) موافقت کرد. این مسجد پس از 14 قرن همچنان پابرجاست. مسلمانان عملاً، تجارت داخلی و خارجی امپراتوری سلسله «سانگ» (Sung) (C.E 1279 - 960) را در چین تحت سلطه خود در آوردند.
مدیریت مرکزی اداره کشتیرانی، در طول این دوره، همواره در دست مسلمانان بوده است. عصر طلائی اسلام در چین، در طول سلسله «مینگ» (Ming) (C.E 1644 - 1368) است.
مسلمین ضمن حفظ احکام و الگوهای اسلامی خویش، نظیر حجاب و محدودیت های غذایی، هماهنگی منسجمی در سازش پیدا کردن با نام و بعضی رسومات جامعه «هان» (Han) پیدا کرده بودند.
احساسات ضد اسلامی
در خلال سلسله چینگ (ching) (C.E 1911-1644)، احساسات ضد اسلامی توسط اقلیت قومی ای به نام «مَنچِس» (Manchus) در چین شکل گرفت.
بنابر ارقام و آمار غیر رسمی، تعداد مسلمان های چین بیش از 35 میلیون می باشد، که در قالب پانزده گروه قومی و محلی از یکدیگر مجزا می شوند. بزرگ ترین آن ها، شاخه چینیهای «هوی» (Hui) می باشند که بیش از نیمی از جمعیت مسلمین چین را شامل می شود.
«یوگرها» (Uygurs) بزرگ ترین گروه ترک زبان می باشند که بیش ترین جمعیت ایالت «سین جیانگ» (×injiang) را تشکیل می دهند؛ به گونه ای که زمانی اکثریت قاطع را در بر می گرفتند، گرچه به نظر کمی عجیب می آید. آری اسلام به مدّت 1300 یا 1400 سال است که در چین نهادینه شده است.
این نهادینگی، به بهانه آشوب هائی به عنوان انقلاب فرهنگی، مورد مخالفت رژیم ها قرار گرفته است. با این وجود فقط نسخه هایی پراکنده از حوادث عرب در چین وجود دارد. بر اساس نسخه های قدیمی، نقطه عطف این تحول، آمدن یکی از اعراب، برای سلسله تانگ (Tang) در چین صورت گرفته است.
سعد بن ابی وقاص - صحابی پیامبر - به عنوان فرمانده و رئیس نمایندگان (C.E 650) به همراه هدایایی، سیستم اعتقادی اسلام را برای چین به ارمغان آورد. این حادثه به عنوان تولّد اسلام در چین، در سنت های مسلمین چین تلقی می شود.
امپراتور وقت «یانگ وی» (Yung-Wie)، با دو انگیزه، آزادی کامل جهت تبلیغ اعتقادات مذهبی را به سعد بن ابی وقاص داد. اوّل این که می پنداشت اسلام در برابر امیالش مشکل مهمّی ایجاد نمی کند. دوم این که اسلام را با تعلیمات کنفسیوس سازگار می دید، و برای نشان دادن حُسن ظن و احترامش به اسلام، دستور ساختن اوّلین مسجد، در «شانگ آن» (chung-an) صادر کرد. روابط بین چین و اسلام مرکزی درگذشته رو به بهبود بود. بسیاری از مسلمین، بازدیدگنندگان و تجّار، با انگیزه های تجاری - مذهبی وارد چین شدند؛ گرچه بنای تجارت را در چین، اعراب قبل از پیامبر اسلام بنا نهاده بودند.
خلفای بنی امیه و بنی عباس، شش نماینده به چین فرستادند. آن ها به گرمی از طرف چینی ها پذیرفته شدند. با مهاجرت مسلمانان به چین، نفوذ اقتصادی و تأثیر اسلام در این کشور آغاز شد؛ به گونه ای که عملاً واردات و صادرات در دست آن ها قرار گرفت. تا زمان سلسله «سانگ» (Sung) (C.E1279 - 960) در واقع اداره کلّ بنادر توسط مسلمین انجام می گرفت. به گونه ای که علی رغم کم رنگ شدن حضور مسلمین در سده های بعدی همواره به عنوان انسانهایی منصف، قانون گرا منظبط در اذهان مردم چین شناخته شدند. لذا هیچ نشانه قابل قبولی از احساسات ضد اسلامی در قسمت مردم «هان» (Han) در تاریخ ثبت نشده است. با شروع سلسله «مینگ» (Ming) (C.E 1644 - 1368) اسلام برای مدت 700 سال در چین به باروری دست یافت.
تا این زمان مسلمانان به عنوان توده ای مجزا از چین دانسته می شدند و خارجیانی بودند که رسومات خاص خود را داشتند. زبان، سنت، و اندیشه های آنان هرگز با مردم «هان» (Han) در نیامیخته و یکی نشده بود. تحت سلسله «مینگ» (Ming) که از آن به عصر طلائی اسلام در چین یاد می شود، مسلمین نیز با جامعه «هان» کم کم منسجم شدند. به عنوان مثال تحت این فرآیند و با وجود این انسجام حتی نامهای آنها نیز تغییر کرد، و همچنین ازدواج با زنان «هان» به سادگی پذیرفته می شد. تغییر اسامی مسلمین متناسب با واژه های چینی بود. برای واژه های اسلامی ای که شباهتی به لغات چین نداشته، نزدیک ترین واژه متناسب با آن را برایش پیدا می کردند؛ مثلاً ها (Ha) برای حسن و (Sai) برای سعید.
علاوه بر اسم گذاری متناسب با فرهنگ چینی، عادات و سنن مسلمانان - چه از نظر پوشش و چه خوراک - نیز تحت تأثیر فرهنگ چینی قرار گرفت. البته نه آن اندازه که تغییر در آموزه های اسلامی باشد؛ چه این که دستورات اسلامی مورد مصالحه قرار نگرفت و در انجام آن ها کوتاهی نکردند. به زودی تکلّم به زبان و گویش «هان» (Han) و خواندن به زبان چینی در بین مسلمین شروع شد. تا این دوره (Ming) مسلمانان به خاطر عقاید مذهبی و رسومات منحصر به فردشان، نتوانستند هماهنگی کامل با چینی ها به وجود بیاورند و به همین دلیل بین مسلمین و غیر مسلمین چینی تمایز و فاصله همچنان باقی بود؛ گرچه با ظهور سلسله «چینگ» (ching) این وضع تغییر کرد. «چینگ» از شاخه «منچو» (Manchu) بودند.
با سقوط سلسله «منچو» در 1911، انقلاب چین توسط «سان - یت - سِن» (Sun-Yet- Sen) ایجاد شد. وی بلافاصله اعلام کرد که کشور متعلق به همه قبایل (هان - مسلمین هوی - مانچوها - منگ - مغول ها - تسانگ (تبتی ها)) است، به طور مساوی. این سیاست و خط مشی منجر به اصلاح روابط بین این گروه ها گردید.
بعد از انقلاب «مائوزدونگ» (Mao-Zedong) در 1948 و آغاز حکومت کمونیستی در چین، یکبار دیگر مسلمین مورد ظلم و ستم قرار گرفتند. مسلمین نیز به طور مؤثری در برابر کمونیست ها چه قبل و چه بعد از انقلاب مبارزه کردند. در حقیقت در 1953 مسلمین برای به دست آوردن قدرت و تشکیل دولت مستقل اسلامی، دوباره تلاش کردند، که به طرز فجیعی توسط نیروهای نظامی چین سرکوب شدند.
امروزه، مسلمانان چین حدود 20 میلیون نفر می شوند، طبق آمار و ارقام غیر رسمی؛ گرچه در سرشماری دولت در1982، بسیار کمتر از این تعداد (حدود 15 میلیون نفر) بودند.
مسلمین چین در 10 شاخه و گروه قومی و نژادی تقسیم شده اند. بزرگ ترین آنها چینی های «هوی» (Hui) هستند که شامل بیش از نیمی از جمعیت مسلمانان چینی هستندکه در سرتاسر چین پخش شده اند. بعد از (Hui) جمعیت باقی مانده از مسلمین، متعلق به گروه های ترک زبان بودند. تقریبا تمام مسلمین ترک در غرب ایالات «کان سو» و «سین جیانگ» یافت می شوند. بزرگ ترین گروه های مسلمان از این گروه ها را می توان «یوگرها» نامید.
یوگرها بیش ترین جمعیت(60%) ایالت سین جیانگ، را دارا می باشند. این در حالی است که در زمان های اخیر شاهد سرازیر شدن توده ای و دسته جمعی غیر مسلمین چینی به سمت این استان هستیم. بالطّبع بروز مشکلات ناهمگونگی برجسته می شود که شامل تبلیغات ضد اسلامگرایی در مناطق و نواحی مسلمان نشین می باشد. مسلمین در آسیای مرکزی تحت یک مدیریت عمومی یکنواخت از سوی اتحاد جماهیر شوروی سابق قرار گرفته بودند. این آسیب دیدگی را به ویژه در «یوگرها» می توان در زمانی که تحت نفوذ حکومت «مائوزدونگ» و انقلاب فرهنگی اش در طول رژیم ترور کمونیست، مبارزات بی رحمانه ای را علیه مسلمین به راه انداخته بودند، مشاهده کرد.
زبان «اوگر» که 4 قرن به صورت عربی (دست خط عربی) به کار می رفت، در این زمان مجبور به سازش با الفبای لاتین گردید. یوگرها به عنوان معتقدترین شاخه مسلمین، مطیع کمونیست شدند و به کار در تقریبا 30 هزار کمون سازمان یافته در شهرستان های مختلف مسلمان نشین تن دادند.
از دیگر خسارات وارده بر مسلمین در زمان کمونیست ها، می توان به بسته شدن بیش از 29 هزار مسجد، آزار و شکنجه گسترده ائمه جماعات و اعدام بیش از 000/ 360 مسلمان، تعطیلی مدارس اسلامی و... اشاره کرد.
از زمانیکه مائو مُرد و بینش مارکسیستی اش بعد از 15 سال کنار گذاشته شد، حکومت کمونیستی شوروی به طور عمده ای لیبرالیزه گردید و سیاست هایش به سمت اسلام و مسلمین هدایت یافت، و علیرغم سیاست های فرهنگی گذشته که انقلاب فرهنگی به ارمغان آورده بود، اسلام در چین رو به رشد و رونق گذاشت.
امروزه مبارزه برای همگونگی از طریق انقلاب فرهنگی کمتر شده است و مسلمین ترک زبان، آزادی های بیش تری پیدا کرده اند. برای مثال حکومت اجازه داده است که همراه با زبان «یوگر» الفبای عربی نیز مجددا مورد استفاده قرار گیرد. البته مهاجرت اجباری غیر مسلمین به سمت مناطق مسلمان نشین توسط حکومت، همچنان یک تبعیض آشکار است که این امر باعث شده است که مناطقی که زمانی بیش ترین جمعیت آن را مسلمان ها اشغال کرده بودند، در حال حاضر کمترین جمعیت از مسلمان ها باشد.
از زمان اعلام آزادی مذهبی در 1978، مسلمانان چینی جهت بیان اعتقادات اسلامی، حداکثر استفاده را از زمان کرده اند. در حال حاضر حدود 000/ 28 هزار مسجد در چین یافت می شود، که 12 هزار، در ایالت «سین جیانگ» می باشد. همچنین تعداد زیادی ائمه جمعه و جماعات جهت راهنمایی توده مسلمان در حال فعالیت می باشند.
به طور کلی تبلیغات اسلامی در چین در حال حاضر رو به افزایش است. ما شاهد فعالیت های اسلامی از طریق افزایش کانون های اسلامی سازمان یافته در بین اقوام مختلف اسلامی در سطح کشوری می باشیم.
در حال حاضر حدود هشت ترجمه مختلف از قرآن کریم به زبان چینی مثل «یوگر» و دیگر زبان های ترکی، یافت می شود. مسلمین چین نسبت به هزینه های مذهبی مثل حج هیچ گونه مشکلی نداشته و آن را مقدس شمرده و از پرداخت هزینه های آن کراهتی ندارند. در 1986 حدود 2300 مسلمان چینی به حج شرفیاب شدند؛ این در حالی است که در دوران کمونیست های شوروی فقط 30 نفر در همان سال اجازه رفتن به حج را داشتند. البته باید توجه داشت که جمعیت چین نسبت به اتحاد جماهیر شوروی سابق تقریبا چهاربرابر بیش تر است.
در سیاست های داخلی کشور سهم به سزایی را نیز مسلمین دارا می باشند. برای مثلا سال گذشته مسلمانان چین طی همایشی نسبت به زدودن افکار ضد اسلامی در کتب چینی اقدام به اعتراض کردند و خواستار جلوگیری از نشر این گونه مطالب در کتب شدند.
نظر شما