چشم های کور رئالیسم؛ روی پنهان تحولات خاورمیانه از یمن تا سوریه چیست؟
موضوع : نمایه مطبوعات | ایران

چشم های کور رئالیسم؛ روی پنهان تحولات خاورمیانه از یمن تا سوریه چیست؟

روزنامه ایران، چهارشنبه ۱۴ آذر ۱۴۰۳، شماره ۸۶۲۲

علیرضا حجتی

اتفاقات سوریه که در امتداد جنگ جاری در غزه و لبنان به وقوع پیوست، بار دیگر توجه کارشناسان را به موضوع «بازیگران غیر دولتی» در خاورمیانه جلب کرده است.

نقش آفرینی بازیگران غیردولتی که بعد از پایان جنگ سرد پای خود را به مطالعات بین الملل باز کرد، مناظره جدیدی در نظریات روابط بین الملل و رهیافت های واقع گرایی و سازه انگاری شکل داد؛ آنهم در فضایی که رئالیسم تنها مرجع کنشگر را واحد سیاسی دولت می دانست.

محور مقاومت طی 2 دهه اخیر، عینک ارزیابی غرب، به عنوان نیروهای نیابتی ایران خوانده و فهم شده است. نگاهی که منطبق بر واقعیات تاریخی منطقه غرب آسیا نیست و برخاسته از نگاه فرمی به روابط بین الملل دارای عناصر وستفالیایی است. خاورمیانه، منطقه ای است که همواره در تقاطع تاریخ ایستاده است. خاورمیانه همیشه برای آینده ای که در انتظارش است میان حال و گذشته ایستاده است. این نقطه از جهان قوانین، دستورکارها و نظم مخصوص به خود را دارد که به ریشه در گذشته و نحوه تاسیس دولت های آن طی قرارداد مشهور سایکس-پیکو برمی گردد. شاید به همین خاطر است که وقایع امروز در منطقه، به نوعی تکرار حوادث تاریخی گذشته به عنوان حقایقی که نادیده گرفته شده، است. خاورمیانه تنها نقطه ای از کره زمین است که «امر واقع» در پیوندی ناگسستنی با «تاریخ» قرار دارد.

یک سوء برداشت تاریخی

یک قرن قبل، فاتحان جنگ جهانی اول موسوم به «جنگ بزرگ»، تصمیم به تجزیه «مرد بیمار اروپا» یعنی امپراطوری در حال فروپاشی عثمانی کردند. وزرای خارجه انگلستان و فرانسه طی توافقی محرمانه که در ابتدا «توافقنامه آسیای صغیر» نام داشت، ریشه های یک بحران بی پایان را در منطقه کاشتند. مرزهای دست ساز و خط کشیده شده ای که بین دو قدرت استعمارگر اروپایی تقسیم شد، کشورهایی در یک منطقه ای ناآرام را در کنار ایران بنیان گذاشت. ماهیت فرقه گرایانه حکومت های منطقه باعث شده آنها نتوانند در چهارچوب یک دولت وستفالیایی که تنها مرجعیت اعمال حاکمیت و استفاده اجبارآمیز از قدرت را دارد عمل کنند، به همین دلیل بخشی از وظایف سنتی بر عهده شبکه ای غیررسمی خارج از قدرت قرار گرفته است. دشمنان و رقبای ایران، تلاش کرده اند در ادبیات خود محور مقاومت را به پراکسی های ایران تخفیف داده و حول آن مفهوم سازی کنند اما رابطه «هویتی» یک محرک قوی در ارتباط بین الاذهانی ایران و محور مقاومت بوده است. به همین دلیل است که مقاومت امروز به بخشی از دولت های خود تبدیل شده و بازوی اجرایی و کمکی آنها هستند. محور مقاومت همچنین در اتخاذ تصمیمات خود دارای استقلال کامل است.

به همین خاطر است که در دستگاه فاهمه غربی، در بررسی 7 اکتبر و وقوع طوفان الاقصی و اینکه ایران یا حتی حزب الله لبنان از آن اطلاعی نداشته اند امری عجیب و ناشناخته محسوب می شود. مساله ای که باعث برتری ایران در منطقه شده است نه در قدرت نظامی، بلکه در فرمی است که برای حضور در منطقه اتخاذ کرده است؛ شبکه مقاومتی که در سرتاسر منطقه حضور دارند نه یک دولت-ملت رسمی هستند (Nation-State) و نه نیروهای نظامی مستقیما گوش به فرمان تهران. ناتوانی عینک غرب در ادراک این شبکه است که باعث عجز آن در نابودی این شبکه شده است. این امر در تحلیل های برخی از اندیشکده های غربی پس از ترور شهید سید حسن نصرالله مطرح شد که با حذف نفرات و کادر فرماندهی، حزب الله از بین نخواهد رفت.

شکست طولانی

فیلیپ گوردون از مقامات امریکایی از معدود سیاستمداران غربی است که به واقعیات اجتماعی غرب آسیا توجه داشته است. او در کتاب خود، «شکست در بازی طولانی: وعده دروغین تغییر رژیم در خاورمیانه» به سیاست های شکست خورده ایالات متحده در تغییر حکومت ها و پروژه دولت سازی در خاورمیانه اشاره کرده است. گوردون از سال 2009 تا 2015 در دولت باراک اوباما به عنوان دستیار وزیر خارجه در امور اروپا و اوراسیا و سپس به عنوان هماهنگ کننده کاخ سفید برای خاورمیانه، شمال آفریقا و منطقه خلیج فارس در شورای امنیت ملی خدمت کرد و از نزدیک در تلاش های امریکا برای دولت سازی در افغانستان و عراق، مهار ایران و ترویج انتقال سیاسی در مصر، لیبی و سوریه مشارکت داشت.

گوردون می نویسد که با نگاهی به هفتاد سال تلاش ایالات متحده برای تغییر دولت ها در خاورمیانه - که با برکناری محمد مصدق، نخست وزیر ایران در سال 1953 آغاز شد و با تلاش ناموفق برای برکناری بشار اسد، رئیس جمهور سوریه از قدرت که در سال 2011 آغاز شد، پایان یافت. در مورد حذف دولت ها در خاورمیانه و جایگزین کردن آنها با چیزی بهتر، ذاتا دشوار و ناگزیر پرهزینه است.

این دیپلمات امریکایی می نویسد: «وقتی عملیات امریکا در افغانستان در سال 2001 آغاز شد، در آن زمان تعداد کمی می توانستند تصور کنند که تقریبا بیست سال بعد - پس از تلفات جانی گسترده و هزینه تقریبا یک تریلیون دلار - جنگ همچنان ادامه خواهد داشت، دولت افغانستان همچنان شکننده خواهد بود و طالبان به عنوان نیروی اصلی باقی خواهند ماند.»

تصویرسازی تحریرالشام

یکی از موضوعاتی که درباره وقایع سوریه در تحلیل ها کمتر به آن پرداخته می شود، ساختار اجتماعی و بافتار جمعیتی حلب به عنوان دومین شهر بزرگ سوریه است چه اینکه یکی از گمانه زنی ها در سقوط سریع این شهر، دلسردی ارتش برای مقابله و فراهم آوردن زمینه برای ورود معارضین توسط برخی قبایل است. ترکیب قومی حلب در مقایسه با بسیاری از شهرهای مجاور دیگر کاملا متنوع است. مساله عشایری در حلب به نوعی یکی از موضوعات پیچیده به شمار می آید. در آغاز بحران سال 2011 برخی از قبیله ها حامی دولت مرکزی و به عنوان نیروی پشتیبان امنیتی و نظامی در مواجهه با سقوط این شهر نقش داشتند. با این حال، از سوی دیگر، بخش عمده ای از معارضین از میان همین محله ها و عشایر برخاسته بودند. فایننشال تایمز می نویسد: تحلیلگران می گویند که احساس تضعیف روحیه و ناامیدی در سوریه، 13 سال پس از وقوع جنگ داخلی، به سطح ارتش نیز سرایت کرده است. اقتصاد سوریه سال هاست که تضعیف شده و به دلیل بدهی های پرداخت نشده، تحریم های غرب و فروپاشی سیستم بانکی در لبنان همسایه، مدت ها پناهگاهی برای تجار سوری بوده است.

تحریرالشام با استفاده از این فضا در تلاش است که خود را یک «بازیگر غیردولتی» معرفی کند و خود را بخشی از هویت و واقعیات جامعه سوری جا بزند.انستیتو واشنگتن برای خاور دور، بررسی کرده است که این گروه تکفیری در تلاش است تا از طریق استفاده از رسانه های اجتماعی و انتشار بریفینگ هایی (گزارش های کوتاه)، هویت جمعی و تاریخ مشترک مردم مناطق تحت کنترل خود را ایجاد کند. این گروه از بریف ها برای معرفی مناطق تحت کنترل خود، ویژگی های جغرافیایی، منابع آبی و کشاورزی و تاریخچه فرهنگی استفاده می کند. هدف از این بریف ها ایجاد یک «جامعه تصوری» است که مردم مناطق مختلف را به هم پیوند دهد و حس تعلق به یک هویت مشترک را تقویت کند. بر اساس این گزارش، تحریرالشام تلاش دارد با تکیه بر تاریخ و فرهنگ مناطق خود، مشروعیت داخلی و بین المللی کسب کند. این استراتژی به گونه ای شبیه به نظریه «کشورهای تصوری» است که در آن مردم با وجود ناآشنایی با یکدیگر، خود را بخشی از یک تاریخ مشترک می دانند. بریف ها همچنین شامل تحسین از مقاومت مردم در برابر دولت بشار اسد و فعالیت های انقلابی آنان در طول جنگ داخلی سوریه هستند. این تلاش ها نشان می دهند که تحریرالشام در حال گذار از یک گروه شورشی به یک گروه دولتی با هدف کسب مشروعیت است.

نظر شما