چرا به فهم جامعه شناختی از هنر نیاز داریم؟
برای اینکه بتوانیم به فضای مفهومی و معنایی جامعه شناسی هنر وارد شویم باید به چند سوال زیر پاسخ دهیم:
1- چرا باید جامعهشناسی هنر را مطالعه کرد؟ یا به عبارت دیگر چه ضرورتها و نیازهایی برای شناخت جامعهشناسانه هنر وجود دارد؟
2- جامعه شناسی هنر چیست؟
3- جامعه شناسی هنر چگونه به شناخت هنرها میپردازد؟
4- جامعه شناسی هنر با چه چالشهایی مواجه است؟
امکان پاسخ دادن به این سوال ها مسلماً در یک جلسه امکان پذیر نیست و به بحثهای متعدد نیاز دارد. در این جلسه تنها به سوال اول میپردازیم.
● شیوههای مختلف نگاه به هنر
هنر را از منظرها و به شیوههای مختلفی میتوان نگاه کرد:
الف- زیباشناختی
یکی از این شیوههای بررسی هنر نگاه زیبا شناختی است. مثلاً در ادبیات و هنر، ما میتوانیم در مورد آثار نقد فنی یا ذوقی داشته باشیم. منظور از نقد فنی در ادبیات این است که ما یک اثر ادبی را از منظر صنایع ادبی یا از لحاظ تکنیکهای فنی که در تولید یک اثر هنری به کار میرود بررسی کنیم. به عنوان مثال فرض کنید یک شعر را از لحاظ سبک بررسی میکنیم، میبینیم این شعر غزل و کلاسیک است، غزل آن سبک خراسانی است، سبک خراسانی این ویژگیها را دارد، چهرههای شاخص یا ایدهآل سبک خراسانی این افراد هستند. در واقع میخواهیم ببیینم این شعر در نوع خود تا چه اندازه موفق بوده است و آن استانداردها و معیارهای ایدهآل در غزل مثلاً در سبک خراسانی را تا چه اندازه تامین کرده است. صنایع ادبی در شعر، نثر، داستان و رمان بسیار گسترده است که در واقع این صنایع ادبی را میتوان نقد فنی نامید. یعنی اینکه چقدر اصول و اسلوب شعری را رعایت کرده است.
همچنین نقد ما میتواند یک نقد ذوقی باشد، یعنی اینکه چه مقدار نو آوری در نقد شده است واز چه میزان قریحه و استعداد و خلاقیت در نقد استفاده شده است. از لحاظ معیارهای نوآورانه و خلاقه یک اثر هنری، قضاوتهای مختلفی میتواند وجود داشته باشد.
ب- مطالعه روانکاوانه
ما میتوانیم یک مطالعه روانکاوانه در مورد نقد اثر هنری داشته باشیم. یعنی یک اثر هنری به مثابه یک پدیده روانی تا چه میزان با خصوصیات ذهنی، شخصیتی، تربیتی، عاطفی، فردی و ویژگیهای زیستی انسان خلق کننده اثر هنری و مخاطب اثر هنری قابل سنجش، درک و فهم است؟
به طور کلی از نگاه روانکاوانه به هنر میتوان گفت شعر، داستان، طنز یا هر اثر هنری از جمله نقاشی، مجسمه سازی و... به یک نوعی برخاسته از ویژگیها و انرژیهای درونی انسان است. انسان هنرمند الهام میگیرد و این الهام گرفتن یک منشا درونی دارد. یعنی چیزی به نام نفس در درون هنرمند وجود دارد که این نفس میتواند از محیط، متافیزیک، طبیعت و دیگران چیزهایی را تحت عنوان الهام دریافت کند. از یک طرف در فرایند دریافت الهام یک سری سازوکارهای درونی اتفاق میافتد و از طرف دیگر خود اثر هنری به یک سری ابعاد روانکاوانه انسان بر میگردد یعنی نه تنها خود هنرمند دارای یک نفس الهامپذیری است، بلکه محتوای اثر هنری نیز بازتاب یک مجموعه پدیدههای هنری است، زیرا اثر هنری برای انسان نوشته میشود و برگرفته از ویژگیهای انسانی است. بنابراین ابعاد فردی و روانکاوانه ما در نقد یک اثر هنری دخالت دارد. در نقد روانکاوانه از جمله میتوان به بحثهای فرویدیسم توجه کنیم، اینکه چقدر غریزهها و امیال ما در نقد اثر هنری دخالت دارند. مثلاً یک نگاه این است که هنر برخاسته از غریزه ماست، نگاه دیگر این است که هنر در نتیجه سرکوب شدن غرائز به صورت تخیلهای زیباشناسانه تصعید میشود یا اینکه هنر از جنس تخیل است و چون از جنس تخیل است بنابراین با ابعاد روانی ما خیلی سر و کار دارد. شناخت ساز و کار یا طرز عمل تخیل آدمی در حوزه هنر و میزان بازتابش و بازنماییاش در خود آثار هنری، یا اینکه به چه مقدار ویژگیهای روانکاوانه ذهن جمعی جامعه هنرمند وارد اثر هنری میشود از جمله مباحثی است که در حوزه نقد روانکاوانه جای میگیرد. ما گاهی اوقات روانکاوی را در سطح فردی میبینیم، و گاهی روانکاوی میتواند دارای ویژگی روانکاوی ذهن جمعی باشد. مثلاً ایرانیها در دنیای امروز دارای یک سری ویژگیهایی هستند که آن ویژگیها به صورت عام در تک تک ما مشترک است و ما به آن ویژگیهای ذهن جمعی ایرانیان میگوییم. آن ویژگیها در واقع بر تک تک ما قابل اطلاق است.
بحث جنسیت و روابط جنسی، خوراک و اشکال گوناگون لذتها، غرائز و... میتواند در حوزه نقد روان کاوانه جای گیرد.
ج- شناخت تاریخی
ما میتوانیم یک نقد و شناخت تاریخی از اثر هنری نیز داشته باشیم. یعنی اینکه همه هنرها و آثار هنری در یک بستر اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و... شکل میگیرد که این بستر در طول زمان یک فرایند تاریخی را طی میکند، به این معنا که با تحول و تغییر تاریخی بستر، سبکها و محتواهای آثار هنری یعنی مضامین و فرمها دستخوش دگرگونیهایی میشوند به همین دلیل وقتی که آثار هنری را به طور تاریخی مشاهده میکنیم، میبینیم که یک فرایند و تحول تاریخی اتفاق افتاده است که هنرها در آن بستر شکل گرفتهاند. در یک نگاه دیگر میتوان گفت نه تنها تحول سبکهای هنری در بستر تاریخی قابل مطالعه است بلکه در درون آثار هنری میتوانیم ویژگیهای تاریخی جوامع را نیز ببینیم. مقوله هنر و زمان بسیار به هم آمیخته هستند، به طوری که بدون در نظر گرفتن عنصر زمان نمیتوان به فهم درستی از اثر هنری دست یافت. یعنی نه تنها در شرایط تولید و تکوین اثر هنری بلکه در شرایط درک و فهم اثر هنری نیز تاریخ دخالت دارد.
مثلاً قرائتهایی که از آثار شکسپیر وجود دارد نشان میدهد که فهم آثار شکسپیر در طی چهار صد سال گذشته در دورههای تاریخی مختلف به گونههای مختلف بوده است و پنج قرائت از آثار شکسپیر به وجود آمده است. یا قرائتهای تاریخی مختلفی که از آثار حافظ شده است نشان دهنده این است که در دورههای تاریخی مختلف دریافت ما از حافظ یکسان نیست. حافظ رند، حافظ سیاسی متشرع، حافظ ادیب و اهل ذوق و حافظ بیبند وبار لاقید و بیدین که هر چهار قرئت وجود دارد و انتخاب هر یک از این چهار قرائت به دورههای تاریخی مختلف بستگی دارد.
بنابراین ما میتوانیم یک شناخت تاریخی از هنر داشته باشیم که خاستگاههای تاریخی هنر، بازنمای تاریخ در هنر و خوانشهای تاریخی از هنر و هنرها را در آن میتوانیم ببینیم.
د- درک فلسفی از هنر
ما میتوانیم یک درک فلسفی از هنر نیز داشته باشیم. فلسفه کلیترین ادراک ما از هستی و وجود است. فلسفه تلاشی است برای ادراک مفهومی عالم. اینکه عالم چیست؟ ما دراین عالم کیستیم؟ و نسبت بین ما، عالم و هستی چیست؟ و مقولات کلانی مثل زمان و مکان چیست؟ و اینکه هنر به مثابه یک مقوله فلسفی چیست. تلاش برای فهم چیستی و جوهر هنر از جمله مباحث مطرح شده در نگاههای فلسفی به هنر است.
هنر به مثابه یک نوع معرفت، ابزاری برای انسان بوده تا بین خود و هستی نسبتهایی را یرقرار کند و سبکها و مضامین هنری مختلف را در همین نگاههای فلسفی قرار میدهیم و از طریق آنها مکاتب و نحلههای هنری را تجزیه و تحلیل میکنیم و پرسشهای کلی در باره هنر و هنرمند مطرح میکنیم.
ه- نگاه جامعهشناختی (علوم اجتماعی) به هنر
یکی دیگر از شیوههای نگریستن به هنر، نگاه جامعهشناسانه به هنر است. منظور از نگاه جامعهشناسانه، فقط نگاه جامعهشناسی نیست بلکه نگریستن از منظر علوم اجتماعی است که جامعه شناسی، اقتصاد، حقوق، مطالعات فرهنگی و ... را در بر میگیرد. نگاه جامعهشناسانه دارای بحثهای مختلفی است. یکی از بحثها در مورد خاستگاه اجتماعی هنر است، یعنی تبیینهای تاریخی اجتماعی که از سبکها و مضامین هنری ارائه میدهد.
بحث دیگرش در مورد تبیین علی هنرهاست. یعنی اینکه چه تحولی رخ داده که در یک دوره شعر فارسی، مهمترین قالب هنری در جامعه ایران بوده در حالی که امروزه این طور نیست. اگر به طور تاریخی بررسی کنیم میبینیم در طی همین 40-30 سال اخیر شعر مهمترین قالبی بوده است که انسان ایرانی به کمک آن میاندیشید و احساسات خود را بیان میکرد، شکل میداد و خواستهها و نیازهای عقلی و احساسی خود را در قالب شعر میریخت، اما در حال حاضر شعر دیگر جایگاه تاریخی خود را ندارد و به جای آن نثر یعنی داستان و رمان و متنهای رسانهای مثل فیلمنامه و نمایشنامه اهمیت پیدا کرده است. بنابراین یک تحول تاریخی رخ داده که در نتیجه آن متنهای بصری و تصویری جایگزین شعر که یک متن کلامی است شده است.
اگر کلیت هنر را بررسی کنیم میبینیم به طور تاریخی ابتدا اسطوره در جامعه ما اهمیت داشته و بعد حماسه و بعد از آن سبکهای روایی و تغزلی اهمیت پیدا کرده است. یعنی اگر ایران باستان و قبل از اسلام را بررسی کنیم اسطورههایی مثل گیلگمش را که صورت هنری دارد را میبینیم که ما ایرانیان به کمک آن میاندیشیم. بعد از اسلام، حماسه سرایی که اوج آن در شاهنامه فردوسی تبلور پیدا کرده قالب هنری ماست به تدریج حماسه تنزل پیدا میکند و به جای آن تغزل اهمیت پیدا میکند که ابتدا در سبک خراسانی و بعد در سبک عراقی تبلور مییابد که اوج آن در شعر سعدی و حافظ است. شکل هنری تغزل در این دوره اهمیت دارد و بعد از این دوره است که شاهد هستیم یک شکل روایی که درقالب مثنوی ظاهر میشود و مولانا در اوج آن قرار میگیرد به وجود میآید. هر چه به دوران معاصر نزدیک میشویم شعر تحول مییابد و شعر نو پدید میآید که بر یک نوع آزادی و رهایی از صنایع ادبی از جمله نداشتن قافیه و ردیف تاکید میکرد و به جای همه اینها یک نوع از گونه اجتماعی شعر متولد میشود که نه تغزل و نه روایت، حماسه و اسطوره است بلکه معطوف به زندگی جمعی انسانهاست. بنابراین ما در حوزه هنر فرایندهای تاریخی را میبینیم که این هنرها از لحاظ سبک و صورت تغییر کردهاند و برای فهم این تغییر در فرایندهای تاریخی باید به سراغ خاستگاههای اجتماعی آنها رفت. در خاستگاههای اجتماعی هنر به صورتهای هنر توجه داریم نه به محتوا در حالیکه در تبیینهای علی هنرها ما به محتوا و مضامین هنری توجه داریم و اینکه چرا این مضامین و محتواها به وجود آمدهاند. در تبیینهای علی هنرها ما یک نگاه همزمانی داریم. مسائلی از جمله فردیت، زنان هیچ وقت در دورههای تاریخی مختلف مضمون هنر نبوده است در حالی که امروزه این مسائل از عمدهترین مسائل مطرح شده در هنر است و در این نوع موارد تبیینهای علی هنرها کمک کننده است.
در این زمنیه دیدگاههای مختلفی وجود دارد. نگاههای هگلی به هنر اساساً معتقدند که جامعه با هنر کاری ندارد. رمانتیستها در هنر معتقدند هنر محصول نبوغ و خلاقیت فردی است و جامعه با هنر کاری ندارد. در مقابل مارکسیستهایی مثل لوسین گلدمن، لوکاچ و ... معتقدند جامعه علت تامه تولید هنر است به این معنا که چگونه ارزشهای کاپیتالیستی در نظام سرمایهداری تولید هنر را سامان میدهند و سبکهای هنری را به وجود میآورند.
نگاه سوم، نگاه مارکس شلر است. او معتقد است جامعه شرط تحقق هنر هاست، اما علت تامه هنرها نیست به این معنا که اگر بین یک صورت هنری به عنوان عامل ایدهای و یک وضعیت اجتماعی به عنوان عامل واقعی یک نوع همخوانی و سازگاری به وجود آید در آن موقع یک شاهکار هنری شکل میگیرد. بنا بر این نظر جامعه شرط لازم تحقق هنر هاست ولی شرط کافی نیست، یعنی علاوه بر شرایط اجتماعی، اقتصادی خاص باید استعداد، نبوغ و عامل ایدهای هم وجود داشته باشد. بنابراین از نگاه شلر در واقع یک تعامل و دیالکتیک بین جامعه و هنر وجود دارد و آن این است که هر دو بر هم تا ثیر میگذارند. اینگونه نیست که لزوماً اگر عامل ایدهای نباشد فقط وضعیت اقتصادی، سیاسی بتواند هنری را خلق کند و اینگونه هم نیست که اگر عامل ایدهای به تنهایی باشد ولی شرایط اجتماعی، اقتصادی نباشد، استعدادهای درخشان بوجود بیایید. از نگاه شلر این دو لازم و ملزوم یکدیگر هستند.
البته جامعه شناسی هنر تنها منوط به توضیح خاستگاه اجتماعی و علیت اجتماعی هنر ها نیست بلکه با مسائل دیگری نیز سر وکار دارد که مهمترین این مسائل عبارتند از:
۱- خاستگاه اجتماعی هنر (به طور مفصل توضیح داده شد)
۲- تبیین علی هنر (به طور مفصل توضیح داده شد)
۳- کارکردهای اجتماعی هنر
۴- شناخت اجتماعی هنر مندان به مثابه یک گروه اجتماعی
۵- شناخت ماهیت اجتماعی سبکها و صورتهای هنری
۶- شناخت نحوه در یافت و پذیرش اجتماعی هنر یا شیوه درک اجتماعی هنر
۷- شناخت سازمان توزیع و اشاعه هنرها.
● جایگاه شیوههای متفاوت نگاه به هنر در ایران
همان طور که اشاره کردیم گونههای مختلف شناخت هنر به پنج دسته تقسیم میشوند: نگاه زیباشناسانه، نگاه روانکاوانه، درک فلسفی، نگاه تاریخی و نگاه جامعه شناختی.
در جامعه ایران به خصوص در میان عوام منظور از نقد هنری، نقد زیبایی شناسی است. شناخت روانکاوانه نیز اندکی رواج دارد اما تحلیلهای تاریخی و جامعه شناختی در مورد هنر خیلی کم رواج دارد.
دلایل کم توجهی به نقدهای جامعه شناختی عبارتند از:
1- دانش وسیع میخواهد. برای این کار ترکیبی از دانشهای دیگر لازم است و متخصص کافی در این زمینه وجود ندارد.
2- به لحاظ تاریخی نقدهای زیبا شناسانه، تاریخی و فلسفی در حوزه هنرها سابقه دیرینهتری دارند و نقدهای جامعهشناسانه نسبتاً سابقه زیادی ندارند و تازه متولد شدهاند. این نقدها بهخصوص برای جامعه ما کمتر شناخته شده هستند. به عبارت دیگر، سنت نقد جامعهشناختی در حوزه هنرها به طور کلی کهن سال نیست اما سنت نقد زیباشناسی هنری کهن سال است و در بین مردم جا افتاده است.
3- نقدهای جامعه شناسی هنر با قدرت و قدرت سیاسی در پیوند است و به شالوده شکنی روابط قدرت در هنر میپردازد. در نتیجه ساختارها بهخصوص در جوامع کمتر دموکراتیک از نقدهای جامعه شناسی هنر حمایت نمیکنند. ،به تعبیر دیگر یکی از کارکردهای جامعه شناسی هنر و ادبیات این است که نسبتهای بین قدرت، سیاست، فرهنگ و جامعه با هنر و هنرها را نشان میدهد و به شالودهشکنی روابط قدرت که در ماهیت هنر و هنرها نهفته است میپردازد. توسعه این نوع نقد نیازمند آن است که جامعه پذیرای شالوده شکنی روابط قدرت در حوزه هنر باشد. از اینرو هر چه در جامعهای فرایندهای دموکراسی رشد بیشتری یابد طبیعتاً سنت نقد جامعه شناسی هنر نیز در آن توسعه بیشتری پیدا میکند و بر عکس، هر چه جامعهای فرایندهای دموکراتیک شدن در آن کمتر توسعه پیدا کرده باشد جامعه شناسی و به طور خاص نقد جامعهشناسانه هنر کمتر در آن توسعه پیدا میکند. توسعه جامعه شناسی هنر نیاز مند بسترهای سیاسی، اجتماعی خاصی است که آزادی بیان و استقلال هنر و استقلال دانشگاهی در آن توسعه یافته باشد در غیر این صورت جامعه شناسی هنر نمیتواند توسعه پیدا کند.
4- غیر از عامل سیاسی، توسعه جامعه شناسی هنر و ادبیات زمانی امکانپذیر است که هنرها در جامعه جنبه همگانی پیدا کرده باشند و مشارکت همگانی در عرصه تولید و مصرف هنر به وجود آمده باشد و همه مردم به مثابه گروههای اجتماعی و تودههایی که تولیدکنندگان و مصرف کنندگان هنر هستند در فعالیتهای فرهنگی و هنری حضور داشته باشند. در این شرایط است که نقدهای جامعه شناسی هنر نیز اهمیت پیدا میکند چرا که در نقدهای جامعه شناسی هنر و ادبیات تاکید عمده بر مردم است و باید یک نوع تقاضای اجتماعی برای هنرها بهوجود آید تا جامعه شناسی هنر درک شود.
● نشانههای مثبت برای گسترش جامعه شناسی هنر و ادبیات
اتفاقاتی در جامعه ایران رخ داده است که تا حدودی زمینه را برای توسعه جامعه شناسی هنر و ادبیات فراهم کرده است:
1- کم کم این پذیرش در بین توده جامعه ایزان بوجود آمده است که غیر از ادبیات، هنرهای دیگری نیز مثل نقاشی، سینما، هنرهای تجسمی و... نیز هنر هستند. به عبارتی هنرها در حوزههای اجتماعی وسیاسی مشروعیت پیدا کرده اند.
به عنوان مثال این درس ابتدا نامش اجتماعیات در ادبیات فارسی بوده، بعد به جامعه شناسی در ادبیات تغییر کرد که در مورد ادبیات کلاسیک بحث میشد. بعدها شورای عالی انقلاب فرهنگی در اواخر ریاست جمهوری آقای خاتمی تصویب کرد که نام این درس به جامعه شناسی هنرها و ادبیات تغییر نام پیدا کند که این نشان میدهد تغییراتی در حوزه جامعه شناسی هنرها و ادبیات اتفاق افتاده است.
۲- تولیدات هنری و نمادها و ایماژها و تصاویر به طور متراکم و انبوه تولید شده است و ما دائما ًدر معرض هنرها قرار داریم و حیات اجتماعی و هنر با هم در آمیختهاند. هم زندگی روزمره در آثار هنری بازنما پیدا کرده است و هم آثار هنری جزئی از زندگی روزمره شده است. در حال حاضر تجربه مردم در زندگی روزمره منعکس میشود نه تجربه نخبگان.
۳- هنرها مولد ثروت شدهاند و اقتصاد فرهنگ و هنر بر اقتصاد مادی غلبه یافته است و در حال حاضر اقتصاد مادی به اقتصاد نمادین تحول یافته است. صنعت توریسم، نرم افزارها، موسیقی و.. در واقع دارای وجه نمادین هستند. در نتیجه دولت دیگر از هنر حمایت نمیکند، بلکه اقتصاد هنر راه خود را پیدا کرده است.
۴- علاوه بر این موارد، سواد فرهنگی و سرمایه فرهنگی جامعه (اعم از سواد هنری، اطلاعاتی و ...) رشد پیدا کرده است و جامعه ایران نیز مثل سایر جوامع تحت تاثیر پدیدههایی مثل جهانی شدن و ارتباطات قرار گرفته است.
● دلایل نیاز به جامعه شناسی هنر ها و ادبیات
با این توضیحات باید جامعهشناسی هنر و ادبیات را یاد بگیریم تا:
۱- به درک بهتر هنرها برسیم.
۲- رابطه جامعه و هنرها و پیوندهای آن را دریابیم.
۳- بتوانیم به مثابه شهروند یا انسانی خلاق، پویا، فعال در جامعه و نظم اجتماعی جدید که جامعهای مبتنی بر اقتصاد فرهنگ است، بازیگر و نه تماشاچی و ناظر باشیم.
۴- بتوانیم به کمک جامعه شناسی در فرایند توسعه فرهنگی مشارکت کنیم.
منبع: سایت فرهنگ شناسی ۱۳۸۷/۰۴/۲۳
نویسنده : نعمت الله فاضلی
نظر شما