اسلام و دموکراسى در خاورمیانه
گفتوگو درباره دموکراسى در جهان عرب اغلب متوجه جهتگیرىهاى مردان و زنان عادى است، به خصوص که پرسشها چنین مطرح مىشوند که آیا ایستارها و باورهاى عمومى که در راه برقرارى دموکراسى مانع ایجاد مىکنند، ممکن است به این باشد که سنتهاى مذهبى حاکم بر بیشتر کشورهاى عربى از ظهور فرهنگ سیاسى دموکراتیک جلوگیرى کنند. در حالى که پرسشهایى که اغلب و مکرر مطرح مىشوند درباره دیدگاههاى شهروندان عادى راجع به چیزى است که گاهى مواقع با عنوان عرب بدوى توصیف مىشوند و پاسخها نیز در بیشتر مواقع بر پایه اطلاعات برداشتگرایانه (امپرسیونیستى) و روایتى استوار است. به نظر مىرسد برخى تحلیلگران تحت تأثیر پندارهاى قالبى غربیان درباره اعراب و مسلمانان هستند و بر عکس، پژوهشهاى تجربى نظاممند راجع به ماهیت، پراکندگى و عوامل تعیین کننده گرایشهاى سیاسى در جهان عرب نادر است.
برخلاف این وضعیت، مقاله حاضر در پى بررسى تأثیر و نفوذ اسلام بر گرایش به سمت دموکراسى است که در این زمینه از دادههاى مربوط به افکار عمومى کشورهاى فلسطین (کرانه باخترى و غزه)، مراکش، الجزایر و مصر استفاده مىکند. در نظر سنجىهایى که توسط محققان عرب یا با همکارى آنها صورت گرفته است، جداول مصاحبه که حاوى پرسشهایى درباره نحوه حکمرانى، دموکراسى و همچنین مفاهیم و کنشهاى مرتبط با اسلام است، طورى طراحى شدهاند که طیف وسیع و نمایانگرى از افراد بزرگسال را در این چهار کشور در بر مىگیرند. این نمونهبردارى در کشور مصر دو بار صورت گرفته است. این دادهها بنیاد تجربى قویى را براى پرداختن به پرسشهاى راجع به رابطه اسلام و دموکراسى در سطح فردى تحلیل فراهم مىکند.
دموکراسى و فرهنگ سیاسى
برخلاف چند مورد استثنا، جهان عرب در سالهاى اخیر پیشرفت نسبتاً کمى به سمت آزادسازى سیاسى داشته است. برعکس، بسیارى از تجربیات ایجاد دموکراسى که تقریباً یک دهه پیش شروع شدند، یا کاملاً تغییر مسیر داده و یا متوقف شدهاند. یک محقق برجسته آمریکایى این وضعیت را کاملاً نا امید کننده و ناخوشایند توصیف مىکند: فروپاشى و نابودى فرآیند آزادسازى در الجزایز، تغییر شکل زیرکانهتر اما نه کمتر عمیق تونس به سمت استقرار حکومت پلیسى، باز گشت مجدد مصر به تقلب و دستکارى در انتخابات (و سرکوب جنبشهاى سیاسى اسلامى) و روى گردانى آشکار مقامات فلسطینى در پذیرش حقوق بشر.
با وجود این، اهمیت آزادسازى سیاسى و در نهایت دموکراسى را محققان عرب و همچنین غرب مورد تأکید قرار دادهاند. به عقیده یکى از دانشمندان سیاسى لبنان، اقتدارگرایان بدون مانع و رادع در بسیارى از کشورهاى عربى راه را براى ظهور بحرانى عمیق در تار و پود جامعه فراهم مىسازند. به همین سیاق، یک روزنامهنگار اردنى مىنویسد که یکى از اصلىترین منابع بىثباتى و اعوجاج سیاسى، اقتصادى در جهان عرب، کاربرد بدون مانع و رادع قدرت دولت، همراه با توان بوالهوسانه دولت در کاربرد قانون براى رسیدن به اهداف سیاسى خود است. ازاین رو یک جامعهشناس مصرى استدلال مىکند که باید اصلاحات سیاسى صورت گیرد؛ در غیر این صورت با خطر واقعى هرج و مرج سیاسى مواجه خواهیم بود. محقق مصرى دیگرى نیز افسوس مىخورد و مىگوید اگر چه در دوران جوانى رؤیاى دموکراسى در سرداشتم، اما اکنون مىبینم که کشور ما از حیث سیاسى در حال پس رفت است.
مطالعات مربوط به تحولات دموکراتیک و تحکیم و تقویت دموکراتیک، دو ملاحظه تحلیلى مجزا را مشخص مىکند که باید به آنها توجه شود. یکى از آن دو به نهادها و فرآیندهاى سیاسى مربوط مىشود و دیگرى ایستارها و ارزشهاى شهروندان را در بر مىگیرد که اغلب با عنوان فرهنگ سیاسى از آن یاد مىشود. ملاحظات نهادى و فرآیندى مستلزم توجه به لزوم وجود مکانیزمهایى هستند، از جمله انتخابات آزاد، رقابتى و منظم که رهبران سیاسى را در مقابل مردم تحت امرشان مسؤولیت پذیر و پاسخگو مىکنند. فرهنگ سیاسى خواهان توجه به جهتگیرىهاى مردان و زنان عادى و تا آن جا که به دموکراسى مربوط مىشود، به لزوم توسعه و گسترش هنجارىهاى مدنى و مشارکتى در سطح شهروندان است.
اهمیت فرهنگ سیاسى - که کانون توجه پژوهش حاضر است - در مطالعات تجربى بسیارى که در دموکراسىهاى جدید انجام گرفته، به اثبات رسیده است؛ براى مثال این مطلب در جمعبندى مینوارینگ، از دلایل استحکام بیشتر دموکراسى در آمریکاى لاتین در مقایسه با بسیارى از دیگر مناطق در حال توسعه نشان داده شده است. عامل مهمى که در پایدارى بیشتر دموکراسىها در آمریکاى لاتین دخیل بوده، روى تغییر و دگرگونى در نگرشهاى سیاسى نسبت به اعتبار بیشتر دموکراسى متمرکز است. چو، دایموند و شین ارزیابى مشابهى را در مطالعه خود از کره و تایوان ارائه مىدهند. این سه معتقدند تحکیم و تقویت تحولات دموکراتیک مستلزم وجود باور مستمر و درونى شده و تعهد به مشروعیت دموکراسى در میان همه شهروندان است؛ از این رو، همان طور که انگلهارت به تلخیص آورده، دموکراسى به آسانى از طریق ایجاد تغییرات نهادى و یا اتخاذ تدابیر و تمهیدات ماهرانه در سطح نخبگان به دست نمىآید. بقاى آن بر ارزشها و باورهاى شهروندان عادى نیز بستگى دارد. هاریک قابلیت اطلاق این نتیجهگیرى به جهان عرب را یادآور مىشود، و در نهایت مىنویسد: البته یک حکومت دموکراتیک به فرهنگ سیاسى دموکراتیک نیاز دارد و بالعکس.
تحقیق در دموکراسىهاى جدید نیز اهمیت ایستارها و ارزشهاى ویژهاى که براى استقرار دموکراسى موفق ضرورى و لازم هستند، را نمایان مىکند؛ براى مثال رز، میشلر و هارپفر یادآور مىشوند که جهت گیرىهاى مطرح شهروندان حاوى هم حمایت و پشتیبانى براى نهادهاى سیاسى دموکراتیک و ارزشهاى دموکراتیکى نظیر تساهل در برابر تنوع و دگرگونى، و هم ارزشگذارى براى رقابت سیاسى و پلورالیسم است. طبق نظر گیبسون، شهروند دموکراتیک کسى است که به آزادى فردى ایمان دارد، از نظر سیاسى متساهل است، بىاعتمادى به خصوصى به اقتدار سیاسى دارد اما همزمان به شهروندان همتاى خود خوشبین است، مطیع است اما با وجود این خواهان تصریح حقوق خود در برابر دولت است، و دولت را محدودیتى قانونى مىداند.
با وجود اهمیت چنین تحقیقاتى، مطالعات کمى راجع به ایستارها و ارزشهاى مرتبط با دموکراسى مردان و زنان عادى عرب صورت گرفته است. تحقیقاتى که در این زمینه صورت گرفته در آنها از دادههاى افکار عمومى کشور فلسطین استفاده شده است. همچنین بررسىهایى راجع به ایستارهاى سیاسى در حوزههاى محدودتر و مرتبط با کشورهاى لبنان، مصر و اردن انجام گرفته است. با این حال، پژوهشگران علوم سیاسى خاورمیانه به نبود چنین تحقیقاتى اشاره کرده و از آن اظهار تأسف کردهاند. پژوهش حاضر با تکیه بر دادههاى افکار عمومى از چهار کشور عرب و طرز تلقىهاى موجود در خصوص دموکراسى به عنوان متغیر وابسته، در صدد کمک به پر کردن این شکاف مهم است.
مذهب و سیاست
تا چه اندازه جهت گیرىهاى مذهبى، دوگانگى طرز تلقىها در مورد دموکراسى در جهان عرب را تبیین مى کند؟ دو دسته آثار محققانه کاملاً متفاوت براى دست یابى به برداشتهاى مناسب ملاحظه مىشوند و یافتههاى مطالعه حاضر ممکن است در هر یک از این دو دسته آثار تأثیر داشته باشد: اوّلى به رابطه بین اسلام و دموکراسى مىپردازد و کانون توجه آن بیشتر موضوعات مرتبط با آموزهها و اندیشه سیاسى است؛ دومى مشتمل بر مطالعات تجربى است که تأثیر و نفوذ مذهب و مذهبى بودن بر گرایشهاى مختلف سیاسى در کشورهاى غربى را ارزیابى مىکند. درباره رابطه بین اسلام و دموکراسى گفت وگوهاى زیاد و اختلافات فراوانى وجود دارد. با این که در برخى مواقع پندارهاى قالبى مطرح مىشوند، اما پرسشهاى مربوط به تأثیر و نفوذ اسلام در خور و مناسب هستند. پیوند تاریخى نیرومندى بین مذهب و سیاست در جهان اسلام وجود دارد که منعکس کننده سرشت اسلام به مثابه مذهبى حقوقى است که هم براى ساماندهى اجتماعى و هم اخلاق فردى قانون دارد؛ از اینرو، اسلام در شکلدهى فرهنگ سیاسى نقشى حیاتى دارد؛ نقشى که هیچ یک از کشورهاى مسلمان خاورمیانه قادر نیستند تا به طور کامل از گستره فراگیر آن بگریزند. این پژوهش در ادامه معتقد است به احتمال فصل مشترک فرهنگ و سیاست در مقایسه با متون (غیر اسلامى) دیگر فراگیرتر باشد.
بعلاوه، اسلام طى ربع آخر قرن گذشته به طور روزافزونى در زندگى فرهنگى و سیاسى اعراب حضور داشته است. از یک طرف، اجتماعات جدید مسلمانان، گروههاى پژوهشى، سازمانهاى رفاهى، مؤسسات مالى، توأم با رشد سریع ظهورات دین دارى فردى نظیر حضور در مساجد و اعمال عبادى جمعى به وجود آمدند؛ از طرف دیگر، اسلام در مباحثات مربوط به چگونگى حکمرانى در جهان عرب، به مرجعى پراهمیت تبدیل شده است. سازمانهاى سیاسى اسلامى در مبارزه خود با توسل به شعار «اسلام راه حل است»، موفقیت چشمگیرى در جذب پیروان جدید از جمله جوانان، زنان، همچنین مردان و شمار زیادى از اشخاص تحصیلکرده و فرهیخته به دست آوردهاند. در رابطه با دموکراسى، برخى ناظران به خصوص ناظران غربى، ادعا مىکنند که دموکراسى و اسلام با یکدیگر ناسازگارند. آنها استدلال مىکنند در حالى که دموکراسى مستلزم فضاى باز، رقابت، پلورالیسم و روادارى اختلافات است، اسلام همسانى فکرى و پذیرش غیرانتقادى اقتدار را ترویج و تشویق مىکند. نکته مهم دیگر، این که گفته مىشود اسلام ضد دموکراسى است، زیرا حاکمیت را به خدا واگذار مىکند که منبع اصلى استبداد سیاسى است، و همچنین تمام احکام و مقررات مربوط به نحوه اداره و حکمرانى جامعه مؤمنان باید از قوانین مقدس الهى اخذ شود. در نظر برخى از محققان، این تحلیل بدان معناست که اسلام در نهایت به طور حتم در دولتى توتالیتر تجسم مىیابد. خدورى محقق برجسته جهان عرب و اسلام در کتاب دموکراسى و فرهنگ سیاسى عرب بیان نیرومندى از این نظریه را ارائه مىدهد. او مىنویسد: انگاره حاکمیت مردم به عنوان بنیاد مشروعیت حکومت، ایده نمایندگى یا انتخابات، حق رأى مردم، نهادهاى سیاسى که به واسطه قوانینى که به تصویب مجالس قانونگذارى مىرسند به قاعده در مىآیند، حفاظت و پاسدارى این قوانین توسط قوه قضاییه مستقل، ایدههاى مربوط به سکولار بودن دولت، جامعه متشکل از انبوهى از گروهها و انجمنهاى خودکنشگر - تمام اینها با سنت اسلامى عمیقاً بیگانهاند.
اما بسیارى دیگر این نظر را رد مىکنند که اسلام مخالف تلاش براى دستیابى به دولتى پاسخگو و مسؤولیتپذیر محسوب مىشود. آنها متذکر مىشوند اسلام وجوه و نظرات زیادى دارد تشریح تک بعدى این مذهب را قویاً مورد تردید قرار مىدهد. آنها همچنین اشاره مىکنند به این که تنوع چشمگیرى در تفسیرهایى که محققان و متألهان مسلمان از قوانین مذهبى ارائه مىدهند وجود دارد. در میان اینها اظهاراتى در حمایت از دموکراسى وجود دارد که برخى از این اظهارات متعلق به نظریهپردازان برجسته اسلامى است. سرانجام این که آنها مصرانه ادعا مىکنند فضاى باز، تساهل و نوآورىهاى پیشرو و مترقیانه در میان سنتهاى همبسته با این مذهب به خوبى نمایان هستند و بنابراین کاملاً با اسلام سازگارند. چنین ارزیابىهایى در «مرکز مطالعه اسلام و دموکراسى» که به تازگى تأسیس شده بیان نهادى به خود گرفته است. این مرکز در سال 2000 دو کنفرانس بین المللى برگزار کرد که در آن متفکران و محققان پنج کشور جهان در پى نشان دادن این نکته بودند که گوهر اسلام ضد دموکراتیک نیست؛ به بیان دقیقتر، اینان استدلال مىکردند که دلیل فقدان حکومت دموکراتیک در بخش عمدهاى از جهان عرب را باید در نیروهاى تاریخى و اقتصادى جست.
این ارزیابىهاى متفاوت و رقیب حاکى است که در درون دکترین اسلامى و سنت مسلمانان هم باید به دنبال عناصرى بود که با دموکراسى ناسازگار و هم عناصرى که با دموکراسى سازگارند. این خود بدین معناست که نفوذ مذهب تا حد بسیار زیادى بستگى دارد به این که چگونه و چه کسى آن را تفسیر کند. در بسیارى از مسائل تفسیر واحد و پذیرفته شدهاى وجود ندارد، حتى توافقى بر سر این که چه کسى از جانب اسلام سخن مىگوید وجود ندارد. بعلاوه، در باب انگیزههاى برخى مراجع مذهبى تردیدهاى جدى ابراز شده است؛ همان طور که یکى از محققان عرب مىگوید نمونههاى فراوانى از دستکارى علما و آموزههاى مذهبى وجود دارد که بیشتر به دلیل انگیزههاى سیاسى و نه ملاحظات مذهبى صورت گرفته است. آنها تفسیرهاى نظرى اى را ارائه دادهاند که تعمداً براى توجیه رفتار دمقامات سیاسى طرح ریزى شدهاند. تمام این نکات بر لزوم انجام تحقیقات تجربى روشمند راجع به ارتباط بین جهتگیرىهاى مذهبى و فرهنگ سیاسى در جهان عرب و جهان اسلام تأکید دارد. شمار اندک اما رو به رشدى از مطالعات با تکیه بر دادههاى مربوط به افکار عمومى جوامع غربى به دنبال این ارتباط بودهاند. یافتههاى این پژوهشها کاملاً منسجم و بىتناقض نیستند. همچنین مطالعاتى که در آنها طرز تلقىهایى در مورد دموکراسى متغیر وابسته باشد وجود ندارند. اما این دسته از ادبیات، گواهى هستند بر این که چرا و چگونه مذهب و مذهبى بودن برگرایشهاى سیاسى تأثیر مىگذارند.
یک نتیجهگیرى این است که دلبستگىهاى عمیق مذهبى معمولاً به دیدگاههاى سیاسى بیشتر محافظه کارانه منجر مىشود؛ براى مثال تعدادى از این مطالعات که در ایالات متحده صورت گرفته نشان مىدهد که مذهبى بودن افراد شدیداً و به طور قطع با اتخاذ موضع محافظه کارانه در قبال مسائل مربوط به سیاست عمومى رابطه دارد، به خصوص زمانى که این مسائل حاوى بعدى اخلاقى یا معنوى باشند. مطالعهاى دیگر که دادههاى آن نیز از ایالات متحده است، به این نتیجه انجامیده که مذهبى بودنِ به معناى تأکید بر معناى تحت الفظى کتاب مقدس و تمایل به کشف و پیروزى از رهنمودهاى مذهبى، به طور قطع با ضدیت با کمونیسم و حمایت از هزینههاى نظامى و دفاعى بسیار بالا ارتباط دارد. همچنین تحقیقات بر اساس پژوهش پیمایشى در ایالات متحده نشان داده که این گرایشهاى بازى (ستیزه جویانه) در سیاست خارجى در میان افرادى که داراى باورهاى قوى انجیلى (عهد جدید) هستند فراگیرتر است.
از طرف دیگر، مطالعهاى که دادههایش از اروپاست، نشان مىدهد که مذهبى بودن به طور قطع با سطوح بالایى از بین المللى گرایى و به خصوص حمایت بیشتر از روند ادغام و یکپارچگى اروپا و کمک به کشورهاى در حال توسعه ارتباط دارد. در این مورد، مذهبى بودن به میزانى که پاسخ دهندگان اظهار مىکردند که مذهب در شکل دهى دیدگاههاى شخصى آنها مهم بوده، اندازهگیرى مىشد. تحقیقى بر پایه دادههاى پیمایشى برگرفته از دوازده کشور اروپایى، رابطه مستقیم و مثبتى را بین مذهبى بودن و حمایت از امنیت نظامى در سه کشور، رابطه مستقیم اما منفى بین این متغیرها در دو کشور، و رابطه مثبت اما غیرمستقیم را در هفت کشور نشان مىدهد.
اظهار نظر نهایى که براى آن شواهدى وجود دارد این است که قدرت تبیینى مذهب احتمالاً تابعى از خصوصیات جمعیت شناختى متفاوت است؛ براى مثال پژوهشى براساس دادههاى برگرفته از شش کشور اروپایى حاکى است که مذهب، متغیر مستقلى است که در میان زنان بارزتر از مردان است. ظاهراً به این دلیل که زنان مذهبىتر هستند و احتمالاً بیشتر تحت تأثیر تعلیمات مذهبىشان قرار مىگیرند؛ البته همان گونه که آن را مىفهمند. اگر چه بر لزوم انجام مطالعات بیشتر تأکید مىشود، اما مؤلفان چنین فرض مىکنند که سطح بالاى مذهبى بودن در میان زنان در محافظهکارتر بودن آنها نسبت به مردان نقش دارد.
هیچ کدام از این دسته آثار محققانه این مسأله را تبیین نمىکند که آیا و چگونه طرز تلقىها از دموکراسى تحت تأثیر جهت گیرىهاى مذهبى افراد مسلمان جوامع عرب قرار خواهند گرفت؟ اما هر دو، از یافتههاى تحقیق تجربى بیشتر بهره خواهند برد. چنین تحقیقى این پتانسیل را دارد که اطمینان را به نفع این یا آن موضعگیرى در مباحثات راجع به این که آیا اسلام مانعى براى استقرار دموکراسى است یا حداقل مانعى براى ظهور گرایشهاى طرفدار دموکراسى در میان شهروندان عادى است، بیشتر کند. همچنین بعد تطبیقى تلاشهاى علوم اجتماعى را، براى تعیین ماهیت، میزان و جایگاه روابط بین مذهب و گرایشهاى سیاسى به طور گسترده توسعه خواهد بخشید.
دادهها و برآوردها
پژوهش حاضر از دادههاى پیمایشى برگرفته از کشورهاى فلسطین، مراکش، الجزایر و مصر براى بررسى رابطه بین اسلام و دموکراسى در سطح فردى تحلیل استفاده مىکند. این نظر سنجىها بین سالهاى 1988 تا 1996 صورت گرفته است. با وجود برخى کاستىهاى غیرقابل قبول، آنها بنیاد تجربى استوارى را براى ارزیابى این که آیا و چگونه جهت گیرىهاى مذهبى بر طرز تلقىهاى شهروندان عادى در جهان عرب در قبال نحوه حکمرانى تأثیر مىگذارند، فراهم مىکنند.
نظر سنجى در کشور فلسطین در اگوست 1995 توسط مرکز تحقیق و پژوهش درباره فلسطین در نابلس تحت نظارت مدیر آن دکتر خلیل شقاقى و رئیس بخش سرشمارى آن دکتر ندیر سعید انجام گرفته است. براى انتخاب پاسخ دهندگان، از رویه چند مرحلهاى تکنیکهاى نمونه بردارى احتمالى استفاده شده است و جدول مصاحبهها طورى ارائه شده که نمونهبردارى از 1184 نفر که در کرانه باخترى و غزه سکونت دارند بیشترین بازنمایى را داشته باشد. غیراز چهار درصد از مسیحیان، تقریباً تمام پاسخ دهندگان از مسلمانان سنى مذهب هستند. مرکز تحقیق و پژوهش درباره فلسطین از زمان موافقتنامه اسلو در سپتامبر 1993 هر 6 تا 8 هفته یک نظر سنجى عمومى برگزار کرده و به طور روزافزون روشهاى دقیقترى را براى ابزارهاى پیمایشى پیش آزمونى، گزینش پاسخ دهندگان و آموزش مصاحبهگران توسعه داده است.
نظر سنجىهاى شمال آفریقا در مراکش و الجزایر در اواخر سال 1995 و اوایل 1996 با همکارى و کمک مؤسسه آمریکایى مطالعات مغرب صورت گرفته است. یک گروه تحقیقى بین المللى مرکب از پنجاه دانشمند علوم اجتماعى از مراکش، الجزایر، تونس و ایالات متحده این پروژه را سرپرستى مىکردند. در هر یک از کشورها تقریباً نظر سنجى یکسانى صورت گرفته و تمام گروههاى ملى حداقل متشکل از محققانى از سه رشته دانشگاهى مختلف بودند. این گروهها به طور منظم توانستهاند طى یک دوره سه ساله از عهده این پروژه برآمده و سپس وجوه مفهومى و هم روش شناختى آن را بیرون بکشند. نظر سنجىها در رباط مراکش، و اوران الجزایر انجام گرفته است. اگر چه دادهها تنها به یک شهر در هر کشور محدود است، اما نمونهها دقیقاً و با احتیاط و به صورت تصادفى از بین هزار خانوار در هر شهر گزینش شدهاند، از این رو نمایانگر کل جمعیت و نیز ناهمسانى آن هستند. رباط و اوران از مراکز عمده شهرى با تقریباً یک میلیون نفر سکنه و داراى جمعیتى متنوع از حیث ثروت، سبک زندگى، فرهنگ و الگوهاى سکونتى هستند. این دو شهر که از مراکز مهم ادارى، مالى و تجارى به شمار مىروند هر کدام مهاجران زیادى از مناطق روستایى، شهرها و دهکدههاى کوچک را در خود جا دادهاند.
در این نظر سنجىها رویه چند مرحله اى مبتکرانه اى براى گزینش پاسخ دهندگان اتخاذ شد. یک سرى از پرسشها به رئیس هر یک از خانوارها که به صورت تصادفى گزینش شده بودند داده شد و یک سرى دیگر از پرسشها با گرایشهاى سیاسى، اجتماعى و اقتصادى به دومین عضو تصادفاً انتخاب شده هر خانوار داده شد، و یک مجموعه الحاقى از پرسشهاى مربوط به بارورى و تنظیم خانواده از همه زنان خانوار که در سنین بچهدار شدن هستند پرسیده شد. دقتهاى فراوانى در آموزش مصاحبهگران که بیشتر از دانشجویان بودند صورت گرفت.
در مورد مصر دو نظر سنجى وجود دارد. نخستین آن در اواسط سال 1988 تحت سرپرستى دکتر جمال سویدى صورت گرفت. سویدى هم اکنون مدیر مرکز مطالعات استراتژیک و پژوهش ابوظبى است و این پروژه را با همکارى مؤلف فعلى آن طرح ریزى کرد. براساس نمونه بردارى طبقهاى از 295 فرد بالغ در قاهره، پاسخدهندگان کاملاً ماهیت تنوع و ناهمسانى جمعیت شهر را بازتاب مىدهند. نمونهها دربردارنده تقریباً تعداد برابرى از مردان و زنان هستند و على رغم کم نمایى کم اهمیت افراد بىبضاعت و کمتر تحصیل کرده، از حیث سن، آموزش، موقعیت اجتماعى - اقتصادى و محل سکونت کاملاً نمایانگر هستند. به منظور تسهیل در مقایسه مردم مسلمان سنى مذهب در دیگر کشورهاى عرب، مسیحیان مصرى از نمونهبردارى بیرون گذاشته شدند. مصاحبهها را دانشجویان دانشگاه و کارمندانى انجام دادند که به مدت چهار روز کلاسهاى توجیهى دیده و سپس در یک آزمون براى بررسى میزان مهارتشان شرکت کردند.
نظر سنجى دوم مصر در قاهره و بندر اسکندریه در اواخر سال 1992 انجام گرفت. این نظر سنجى را مؤسسه بازار پژوهشى، مستقر در شهر امان کشور اردن که طرف قرار داد با آژانس اطلاعات ایالات متحده است انجام داد. نمونه بردارى احتمالى منطقهاى که مستلزم سیرتصادفى است، در هر دو شهر به کار برده شد و از چهارصد نفر در قاهره و صد نفر در بندر اسکندریه مصاحبه به عمل آمد.
مطالبى که احتمالاً براى ارزیابى طرز تلقى افراد از دموکراسى مورد استفاده قرار مىگیرد در چهار مجموعه دادهها متفاوت هستند. نظر سنجى فلسطین حاوى شمارى از پرسشها درباره اهمیت عملکردهاى دموکراتیک است، از جمله مسؤولیتپذیرى حکومت و پارلمان انتخابى که نمایانگر گرایشهاى سیاسى مختلف است؛ نظر سنجىهاى مراکش و الجزایر که از همان برنامه مصاحبهاى استفاده کرده، از پاسخدهندگان خواسته که اهمیت گشوده بودن رهبران سیاسى در برابر ایدههاى سیاسى مختلف نسبت به دیگر ضوابط، و اهمیت توسعه و گسترش نهادهاى دموکراتیک نسبت به دیگر اولویتهاى عملى حکومت را ارزیابى کنند، نظر سنجى 1988 مصر حاوى پرسشهایى درباره الگوى برتر حکومت است. براى مثال از پاسخدهندگان خواسته شده که نظامهاى پارلمانى و لیبرالى دموکراسى را نسبت به دیگر صورت بندىهاى سیاسى و ایدئولوژیکى از جمله سوسیالیسم، ناسیونالیسم عرب و حکومت اسلامى ارزش گذارى کنند؛ سرانجام نظرسنجى 1992 مصر از پاسخدهندگان خواسته که اهمیت داشتن انتخابات آزاد و رقابتى را در کشورشان ارزیابى کنند. این سؤالات در جدول شماره یک آمده است.
به جز نظر سنجى سال 1992 مصر، تحلیل عاملى سؤالات جدول شماره یک را از مجموعه بزرگترى از پرسشهاى واقع در هر برنامه مصاحبه که به منظور سنجش طرز تلقى افراد از دموکراسى بوده، انتخاب مىکند. تحلیل عاملى مواردى را که همگرا هستند و بنابر این مفهوم زیربنایى یکسانى را ارزیابى مىکنند و بدین وسیله اعتماد به روایى و اعتبار را افزایش مىدهند، مشخص مىکند. اعتماد با عنایت به این واقعیت که نظر سنجىهاى مراکش و الجزایر نتایج یکسانى در پى داشتند. بیشتر افزایش مىیابد. تنها در نظر سنجى سال 1992 مصر نشان دادن نشانه اعتبار و درستى ناممکن بود. این نظر سنجى تنها حاوى یک مطلب مربوط به دموکراسى بود.
تحلیلهاى عاملى همچنین در همه موارد حاوى سؤالاتى راجع به اسلام بوده و این مهم است که این دو بعد یکسان در هر چهار مورد، یعنى جاهایى که این تکنیک به کار برده شده، نمایان گردید: یک بعد بر پایه پرسشهاى مربوط به دیندارى شخصى از جمله نمازخواندن قرار دارد و بعد دیگر بر پایه سؤالات مربوط به نقش سیاسى اسلام از جمله پرسشهاى مربوط به جنبشهاى سیاسى اسلامى، درگیرى سیاسى رهبران مذهبى و رهنمودهاى اسلام در امور عمومى قرار دارد. در نظر سنجى 1992 مصر تنها یک سؤال راجع به مذهب وجود داشت. در این سؤال از پاسخدهندگان پرسیده شده که آیا آنها موافق هستند که کشورشان همواره طبق قوانین و ارزشهاى اسلام هدایت شود یا خیر؟ (جدول شماره یک)
تحلیل و یافتهها
متغیر وابسته در این تحلیل طرز تلقى افراد از دموکراسى است. این متغیر در فلسطین، مراکش، الجزایر و مصر در سال 1988 از طریق شاخص جمعپذیر تدوین شده از سؤالات بجایى - که در جدول شماره یک نشان داده شده - ارزیابى گردیده است. در هر مورد، پاسخها به دو دسته تقسیم و سپس جمع زده شدهاند. براساس این برآوردها، جدول شماره دو براى هر یک از مجموعه دادهها نسبت پاسخدهندگانى که به درجات مختلف براى دموکراسى اهمیت قائل شدهاند را نشان مىدهد. این جدول همچنین پاسخهاى داده شده به سؤال واحدى را نشان مىدهد که طرز تلقى افراد از دموکراسى را در نظر سنجى 1992 مصر ارزیابى مىکند. چنین رویههاى مشابهى براى ساخت شاخصهاى جمعپذیر که دیندارى شخصى و طرز تلقى افراد از نقش اسلام در امور سیاسى و عمومى را ارزیابى مىکند، به کار برده شده است. (جدول شماره دو).
تفاوتهاى زیاد مجموعه دادهها که در جدول شماره دو نشان داده شده، حداقل بخشى ناشى از تفاوت ابزارهاى پیمایشىِ به کار برده شده است. اما این جدول نشان مىدهد که در درون هر یک از جمعیتهاى موضوع نظر سنجى، چندسانى قابل توجهى نیز وجود دارد. براى تعیین این که آیا جهت گیرىهاى مذهبى براى توجیه این چندسانى مفید هستند، تحلیل رگراسیون براى بررسى رابطه بین گرایش به دموکراسى و هر یک از دو بعد اسلام مشخص شده توسط تحلیل عاملى به کار برده شده است. سن و آموزش به عنوان متغیرهاى کنترلى در نظر گرفته شدهاند و الگوها نه تنها در مورد کل نمونهها بلکه در مورد زیرنمونههایى بر مبناى جنسیت نیز اعتبار دارند.
در این راستا ابتدا به مورد فلسطین مىپردازیم. تحلیل رگراسیون نشان مىدهد که دین دارى شخصى به طرزى معکوس با حمایت و پشتیبانى از دموکراسى مرتبط است، در حالى که خواست نفوذ و تأثیر مذهب در امور سیاسى از حیث آمارى تا میزان قابل ملاحظه اى با متغیر وابسته ما ارتباطى ندارد. اما عدم تجمع دادهها آشکار مىکند که این الگو ویژگىهاى زنان و نه مردان را ترسیم مىکند. بعلاوه این مطلب از زنان کرانه باخترى و نه زنان نوار غزه به دست مىآید. این یافتهها در جدول شماره سه ارائه شده که ضرایبهاى استاندارد شده رگراسیون را نشان مىدهد، چه این که شاخصههاى گرایشى، مرکب از واحدهاى استاندارد و متعادل اندازه گیرى نیستند. این جدول همچنین آمارهاى «تى» و درجه معنادارى را بیان مىکند. (جدول شماره سه).
در مورد مراکش هیچ رابطه آمارى بین گرایش به دموکراسى و دین دارى شخصى وجود ندارد، اما حمایت و پشتیبانى از رهنمودهاى اسلام در امور عمومى قویاً با متغیر وابسته ما ارتباط دارد. به خصوص سطوح بالاى حمایت و پشتیبانى از رهنمودهاى اسلام با سطوح پایینى از اهمیتى که براى هنجارها و نهادهاى دموکراتیک قائل شدهاند، رابطه دارد. (این الگو در جدول شماره چهار نشان داده شده است). دو تحلیل دیگر بینشهاى بیشترى را در اختیار مىگذارند. تحلیل نخست اندازهگیرى مقیاسى طرز تلقى افراد از رهنمودهاى اسلام را با دو سؤال اساسىاش جایگزین مىکند؛ یکى از پرسشها درباره سیاست و دیگرى از اقتصاد و تجارت. رگراسیون در این مورد نشان مىدهد که سؤال مربوط به رهنمودها در امور اقتصادى و تجارى قدرت تبیینى تحلیل مقیاسى را فراهم مىکند، و این از حیث آمارى در مدل رگراسیون جدید با اهمیت باقى مىماند؛ در حالى که سؤال مربوط به رهنمودها در امور سیاسى و حکومتى اهمیت آمارى خود را از دست مىدهد. دومین تحلیل دربرگیرنده تحلیل مجزایى است که براى مردان و زنان در نظر گرفته شده و نشان مىدهد که الگوى قبلاً ارائه شده، براى زنان و نه مردان صادق است. این یافتهها نیز در جدول شماره چهار نشان داده شده است. (جدول شماره چهار).
یافتههاى مورد الجزایر شبیه یافتههاى مراکش است. حمایت و پشتیبانى از رهنمودهاى اسلام به طور معکوس با گرایشهاى دموکراتیک از حیث آمارى تا حد زیادى مرتبط است. همچنین مانند مورد مراکش، رهنمودهاى اسلام در امور اقتصادى و تجارى و نه سیاسى و حکومتى با اهمیت تلقى شده است؛ زمانى که سؤالات فردى در تحلیل داخل مىشود، و این رابطه در این جا نیز دوباره براى زنان و نه مردان صادق است؛ زمانى که دادهها بر اساس جنسیت نافراهم مىشود. بعلاوه دین دارى شخصى به طور معکوس، البته تنها در مورد زنان، با گرایشهاى دموکراتیک ارتباط دارد. این یافتهها در جدول شماره پنج آمده است. (جدول شماره پنج).
دادههاى سال 1988 مصر نشان مىدهد که دین دارى شخصى، با وجود عدم حمایت و پشتیبانى از وجود رابطه قوى بین مذهب و سیاست، به طور معکوس با میزان اهمیت قائل شدن براى دموکراسى رابطه دارد. همچنین مانند موارد پیشین از حیث آمارى این رابطه معنادار در مورد زنان و نه مردان صادق است. دادههاى 1992 مصر حاوى سؤالى نیست که مذهبى بودن شخصى را مورد ارزیابى قرار دهد. تنها سؤالى که به مذهب مىپردازد حمایت و پشتیبانى از اسلام سیاسى را ارزیابى مىکند، و مانند دادههاى 1988 مصر، این متغیر رابطهاى با گرایش به سمت دموکراسى ندارد. البته این نمونه اى است که در مورد هم زنان و هم مردان و نیز ساکنان بندر اسکندریه و قاهره صدق مىکند. یافتهها از دادههاى 1988 در جدول شماره شش آمده و یافتههاى دادههاى 1922 مصر در جدول شماره هفت آمده است. (جدول شماره شش و هفت)
نتیجه
بر اساس این یافتهها سه دسته از نتایج احتمالى را مىتوان عرضه کرد. همه آنها سؤالاتى را مطرح مىکنند که شایسته انجام تحقیقات بیشترى است. نخست این که على رغم وجود شمارى روابط معنادار از حیث آمارى، چنین به نظر مىآید که اسلام اغلب کمتر از آنچه پژوهشگران جوامع عرب و اسلامى مطرح مىکنند، در طرز تلقىهاى سیاسى افراد نفوذ دارد. به خصوص در کاملترین مدلها که در جداول 3 - 7 آمده، و در آن پاسخدهندگان زن و مرد به طور جداگانه مورد مصاحبه قرار گرفتهاند، جهتگیرىهاى مذهبى از 22 مورد تنها در پنج مورد حاوى روابط معنادارى از حیث آمارى با متغیر وابسته هستند. البته مطالعه حاضر هم از حیث زمانى و هم مکانى محدود است؛ همچنین به سطح فردى تحلیل محدود شده است. با وجود این، قویاً بر این نکته تأکید مىکند که اسلام نباید زمانى که سعى مىشود تا جهتگیرىهاى سیاسى اعراب را تبیین کنیم تنومند شود و به خصوص گواهى است بر این که حمایت و پشتیبانى از دموکراسى ضرورتاً در میان افرادى که شدیدترین دلبستگىهاى اسلامى را دارند کمتر نیست. برعکس، کسانى را تأیید مىکند که تز «اسلام مانع ظهور گرایشهاى سیاسى هادى دموکراسى است» را به چالش مىکشند.
دوم این که جایگاه این روابط از حیث آمارى معنادار یا غیر معنادار در خور توجه است. سه الگوى مشخص وجود دارد. یکى از اینها تفاوتهاى مربوط به جنسیت را لحاظ مىکند؛ در حالى که در اغلب موارد هیچ رابطهاى بین دلبستگىهاى اسلامى و گرایش به سمت دموکراسى وجود ندارد. تمام پیشبینىهاى این الگو در میان زنان یافت مىشود.
دیندارى شخصى در میان زنان کرانه باخترى، الجزایر و مصر 1988، قدرت تبیین کنندگى دارد، اگر چه این مطلب در مورد زنان غزه و مراکش صدق نمىکند. دلبستگىهاى شدیدتر اسلامى به طرزى معکوس با حمایت و پشتیبانى از دموکراسى در هر یک از این موارد ارتباط دارد. اگر چه براى فهم دلایل این الگو نیاز به تحقیقات بیشترى است، اما به نظر مىرسد زنان مسلمان تا اندازهاى احتمالاً بیشتر از مردان در خصوص امور سیاسى از مذهب راهنمایى مىگیرند. این ممکن است به این دلیل باشد که مردان درگیر زندگى در بیرون از منزل هستند و اطلاعات مربوط به مسائل سیاسى را از منابع وسیعترى کسب مىکنند، در حالى که زنان تا حد بسیار زیادى فقط به مذهب متکى هستند.
الگوى به دست آمده دیگر این است که حمایت و پشتیبانى از اسلام سیاسى و رهنمودهاى مذهب در امور سیاسى قدرت تبیین کنندگى کمى دارد. تنها در میان زنان مراکش و الجزایر و فقط در رابطه با رهنمودهایى در امور اقتصادى و تجارى، و تا اندازهاى سیاسى و حکومتى برآوردهاى درخورى وجود دارد که به شدت با گرایشهاى دموکراتیک رابطه دارد. این امر حاکى از این است که حمایت و پشتیبانى از اسلام سیاسى مستلزم انکار دموکراسى نیست و این که آنهایى که در مورد جنبشها و خطىمشىهاى اسلامى نظر مساعدى دارند، احتمالاً کمتر از دیگران از رقابت سیاسى و مکانیزمهاى مطلوبى که رهبران را پاسخگو و مسؤولیت پذیر نگه مىدارد، حمایت و طرفدارى نمىکنند. بنابراین حداقل در نزد افکار عمومى، ناسازگارى ضرورى بین دموکراسى و حکومت اسلامى وجود ندارد؛ به عبارت دیگر، با توجه به نارضایتى عمیق از ترتیبات سیاسى موجود، بسیارى ممکن است از آلترناتیوى حمایت کنند که اصول اسلامى عدالت و حمایت از ضعفا را با یکدیگر تلفیق کند.
الگوى آخرى که شایسته تفسیر است رابطه معکوس بین خواست رهنمودهاى اسلامى در امور اقتصادى و تجارى با گرایشهاى موافق دموکراسى در میان زنان در مراکش و الجزایر است. با وجود این که مجموعه دادههاى دیگر در پژوهش حاضر حاوى معیارهایى نیست که به واسطه آن این رابطه کشف شود؛ اما این یافتههاى همسان و غیر منتظره از دو کشور شمالى آفریقا حاکى است که این الگو ممکن است قابل تعمیم باشد. به احتمال زیاد زنان از وضع کنونى اجتماعى اقتصادى ناراضى و ناخشنودند و از این رو طرفدار سیاستهایى هستند که به وسیله ارزشهایى که آنها را به اسلام پیوند مىدهند، هدایت مىشوند، نظیر عدالت، مساوات، رفاه اجتماعى و حمایت از ضعیفان. در صورت صحت، این امر مىتواند بستگى بیشتر زنان به نیازهاى خانواده یا احتمالاً موقعیت اجتماعى و اقتصادى فروتر نسبت به مردان را انعکاس دهد. بر مبناى یافتههاى مراکش و الجزایر به نظر مىرسد که این امور موضوعاتى باشند که شایسته مطالعه بیشتر است. نکته دیگر این که مطالعه حاضر تا اندازهاى و نه کاملاً با یافتههاى تحقیقاتى که در ایالات متحده و اروپا انجام گرفته سازگار است. در این باره به چندین زمینه مشابه مىتوان اشاره کرد: جهت گیرىهاى مذهبى در بیشتر مواقع از گرایشهاى سیاسى لیبرال به دورند، یافتهها از یک مکان تحقیقى تا مکان تحقیقى دیگر فرق مىکند و حاکى از این هستند که ماهیت و گستره تأثیر مذهب بر گرایشهاى سیاسى احتمالاً تحت تأثیر ویژگىهاى سطح - سیستمى هستند، و مذهب در میان زنان از قدرت تبیین کنندگى بیشترى نسبت به مردان برخوردار است. این مشابهتها حاکى است عواملى که جهان عرب را از ایالات متحده و اروپا متمایز مىسازند ممکن است تا جایى که به تأثیر و نفوذ مذهب بر گرایشهاى سیاسى مربوط مىشود، از اهمیت کمى برخوردار باشد.
در نتیجهگیرى فرعى، پژوهش حاضر همچنین بیانگر این نکته است که جهتگیرىهاى مذهبى اغلب با گرایشهاى سیاسى، آن گونه که در مورد ایالات متحده و اروپا بروز کرده، ارتباط ندارد. على رغم وجود چندسانى در یافتههاى هر منطقه، مقایسه منطقهها حاکى است که مذهب در اغلب مواقع و به صورتى همساز بر جهتگیرىهاى سیاسى در غرب تأثیر مىگذارد تا در جهان عرب. این امر ممکن است به این دلیل باشد که سطوح دیندارى شخصى در جهان عرب بسیار بالاست و نیز به دلیل وجود یک پیوند مشروع قوى و تاریخى بین اسلام و سیاست، که جهتگیرىهاى سیاسى را براى تمایز بخشیدن میان افراد با تمایلات سیاسى ناهمگن کمثمر مىکند. اگر درست باشد، این امر منجر به فرضیهاى مىشود که مذهبى بودن را به رده سیستمى مىافزاید و قید و شرطى را فراهم مىسازد که روابط بین مذهب و سیاست را در سطح فردى تحت تأثیر مىگذارد. به ویژه در حالى که مذهبى بودن در اغلب موارد محافظهکارى سیاسى را در بیشتر جوامع سکولار ترغیب مىکند، اما این امر در بیشتر جوامع مذهبى کمتر به صورت مکرر و منسجم روى مىدهد.
مطالعات نظرى بیشتر، مانند پژوهش در دیگر سطوح تحلیل، به منظور رسیدن به فهم کاملتر این که آیا و چگونه اسلام بر آینده تحولات دموکراتیک در جهان عرب تأثیر مىگذارد، ضرورى است. مطالعه حاضر امید دارد که در این راستا مشوق و گامى به جلو برداشته باشد و در عین حال همزمان سهمى در تحلیل منطقهاى - متقاطع و فزایندگى علمى داشته باشد. در این اثنا شواهدى که اکنون از فلسطین، مراکش، الجزایر و مصر در دسترس است حاکى است که اسلام مانعى براى فرآیند دموکراتیک سازى که برخى متفکران غربى و دیگران مدعى آن هستند، نیست. یک فرهنگ دموکراتیک، مدنى و مشارکت سیاسى در واقع براى دموکراسى کامل ضرورى مىباشد؛ اما مطالعه حاضر بر آن است که فقط تا اندازه بسیار محدودى دلبستگىهاى اسلامى شهروندان عادى عرب از ظهور چنین فرهنگ سیاسىاى جلوگیرى مىکند.
منبع: / فصلنامه / علوم سیاسی / 1384 / شماره 29، بهار ۱۳۸۴/۳/۰۰
مترجم : مهدی حجت
نویسنده : مارک تسلر
نظر شما