نقـد و بررسی نظـریه کسب
مجله مقام امین سال اوّل، شماره اوّل، پاییز 1392
نویسنده : توشه جو، علی رضا
چکیده
نظریه کلامی «کسب» از نظریات اختلافی در میان متکلمان است و مباحث مربوط به آن از دقیق ترین مباحث کلامی به شمار می رود. این نظریه در پاسخ به پرسش حدود اختیارات آدمی است که همواره مورد اختلاف بوده است.
هر چند هدف اصلی کسبیون نه یافتن حدود مسئولیت های فردی بلکه اثبات حضور دائمی خداوند بوده است. این نظریه با تمام ابهامات خود باعث محدودیت خداوند است و با غرض ما در تناقض است.
با بررسی این نظریه در می یابیم که کسانی هم که قائل به این نظریه هستند در بین خود اختلافات بسیاری دارند و هر یک تقریرات مختلفی از آن نظریه ارائه داده اند. لذا در این مقاله کوشش شده است تا با بررسی این نظریه و تقریرات آن نظر صحیح مشخص شود.
مقدمه
مشهور بین اشاعره این است که «کسب» عبارت است از تقارن میان فعل خداوند با قدرت و اراده انسان، بی آن که قدرت انسان در پیدایش فعل تأثیری داشته باشد و نقش انسان در این باره فقط ظرف بودن برای فعل است.
در این مقاله سعی بر این است تا ضمن بیان نظریات و ادله آن ها، پاسخ هایی ارائه شود. نگارنده بر این باور است که همان راه حلی که از طرف ائمه معصومین (ع) برای جمع بندی دو نظریه جبر و تفویض بیان شده صحیح می باشد.
چیستی کسب
در میان اشاعره «کسب» عبارت است از متعلق بودن قدرت واراده بنده به فعل مقدور، در این مورد گفته اند که افعال عباد فقط به قدرت خداوند واقع می شود و قدرت بندگان را در این افعال تأثیری نیست بلکه خداوند عادت را چنین جاری کرده است که در بنده قدرت و اختیاری ایجاد کند که هر گاه مانعی در مقابل آن نباشد فعل مقدور مقارن آن ایجاد شود (فرهنگ علم کلام / 89)؛
بنابراین فعلی که از بنده صادر شده، مخلوق خداست، بدین سبب که خداوند مبدع و محدث آن بوده و بنده آن را کسب کرده و این کسب بگونه ای است که این فعل که مخلوق خداست بدون واسطه و اراده و اختیار بنده ایجاد شده و بنده هیچ دخلی و تصرفی ندارد.
کسب در تحصیل اعمال خیر است که به وفق اقتضای فطرت است. اکتساب در به دست آوردن چیزی از روی حیلت شیطانی بر خلاف سیرت و سنت خلقت است (حسن زاده آملی، 1379: 41). لذا با استناد بر آیه « لَهَا مَا کسَبَتْ وَعَلَیْهَا مَا اکتَسَبَتْ » (بقره / 286)؛ کسب را به تحصیل اعمال خیر که مخلوق خداوند باشد نسبت داده اند.
در اصطلاح منطقی، «کسب» عبارت از فعلی است که موجب جلب منافع و یا دفع مضار است و از این جهت فعل خدا موصوف به کسب نشود و به عبارت دیگر کسب عبارت از مباشرت اسباب است بالاختیار و بدین معنی است که گویند: الکسب صرف العبد قدرته (فرهنگ معارف اسلامی / ج 3 / 1571).
چرایی کسب
از تلاقی در نظریه ضد و نقیض، جبر و تفویض که هر کدام از ادله عقلی و نقلی برخوردار بودند این سؤال مطرح شد که راه حل و جمع بین این دو نظریه چیست؟
در جواب این سؤال دو راه حل مطرح گردید که یکی از طرف ائمه معصومین b و دیگری نظریه کسب است. از آنجا که کسب یکی از واژه هایی است که در برخی از آیات قرآن کریم استفاده شده، کسبیون در بیان دیدگاه خود از آن سود جسته و استناد به آن آیات می کنند:
« لَهَا مَا کسَبَتْ وَعَلَیْهَا مَا اکتَسَبَتْ » (بقره/286)؛
« مَا أَصَابَکم مِّن مُّصِیبَهٍ فَبِمَا کسَبَتْ أَیْدِیکمْ » (شوری/30).
چنان چه غزالی در انتخاب این نظریه می نویسد:
المراد عملاً به ظاهر الآیه: « لَهَا مَا کسَبَتْ وَعَلَیْهَا مَا اکتَسَبَتْ » (طوسی، 1413 ق: 196).
طبق گفته غزالی انتخاب این نظریه از ظاهر این آیه بوده است.
تقریرات مختلف نظریه کسب
تقریر ابوالحسن اشعری
ابوالحسن اشعری، «کسب» را واقع شدن شی از عبد، بوسیله قدرت و قوه حادث هم زمان با واقع شدن فعل تعریف می کند. اشعری در این باره می نویسد:
«حقیقه الکسب انّ الشیء وقع من المکتسب له بقوه محدثه. ..» (اشعری، بی تا: 1/76).
یعنی حقیقت کسب این است که وقوع هر فعلی از عبد به جهت قدرت حادثی است که این قدرت حادث همزمان با وقوع فعل از طرف خداوند در انسان ایجاد شده. اشعری بر این عقیده است که قدرت حادث خداوند مقارن با فعل عبد می شود.
تقریر ابومنصور ماتریدی
ابو منصور ماتریدی نسبت به ابوالحسن اشعری این نظریه را به اعتدال رسانده و با منطق بیشتری نسبت به آن برخورد کرده و بر جنبه اختیار داشتن عبد تأکید بیشتری می کند. ماتریدی در این باره می گوید:
«هی الله مان خلق ها علی ما هی علیه و أوجدها بعدان لم تکن و لنجلق علی ما کسب ها و فعولها (ماتریدی، 1427 ق: 1/225). .. و انّ کلّ أحدیعلم من نفسه انّه مختار لما یفعله و انّه فاعل کاسب (ماتریدی، 1427 ق: 1/236). .. وجهه الخلق لا ترفع عنه الاختیار» (ماتریدی، 1427 ق: 1/239).
یعنی هر شیء و فعل از آن خداست به این معنی که چنانچه هست خلق کرده و بعد از معدوم بودنش موجود ساخته؛ و همان شیء و فعل بندگان نیز هست به خاطر این که آن را کسب کرده و انجام داده اند. وبی تردید هر فردی خود می داند که در آنچه انجام می دهد صاحب اختیار و فاعل و کاسب است و جهت خلق فعل، اختیار را از فاعل کاسب سلب و نفع نمی کند.
در این مورد جرجانی می گوید:
«انّ القوه لا یجوز وجودها الا وثقه الاختیار» (ماتریدی، 1427 ق: 264).
بی تردید وجود قوه و قدرت (حادث) ممکن نیست مگر بعد از اختیار انسان، یعنی دقیقاً خلاف حرف اشعری.
بنابراین منطق ماتریدی از کسب این است که آنچه را عبد انجام می دهد اختیار و تعیین فعل است و ثواب و عقاب و امر و نهی دائر مدار اختیار انسان است؛ و به دنبال آن خداوند فعل را مستطیع می کند و فعل به وجود می آید؛ و همان اختیار را کسب می نامد.
تقریر با قلانی
باقلانی نظریه کسب را در مقابل سؤال هایی چون علّت وعد و وعید، ارسال رسل و. .. بی جواب دیده و درصدد برآمد تا از کسب تقریری دهد که جواب سؤالات بالا را داده باشد. لذا کسب را نوعی تصرف انسان با قدرت حادث، در فعل مخلوق خداوند دانسته. باقلانی در این باره چنین می نویسد:
«معنی الکسب انه تصرف فی الفعل بقدره تقارنه فی محله فتجعله نجلان منقه الضدوره... و هذه الصفه المعقوله للفعل حسا هی معنی کونه کسبا».
«معنی کسب تصرف انسان در فعل با قدرت حادث همزمان است که فعل را از حالت غیر اختیاری بودن خارج می سازد؛ و این تصرف در فعل که از نظر حسی قابل فهم است همان معنای کسبی بودن فعل است.»
باقلانی قائل به این است که خداوند فعل را موجود می کند ولی قدرت حادث آن فعل موجود مخلوق را عنوان و صفت می داند.
تقریر غزالی
غزالی نیز سعی بر این می کند که برای عبد در فعل خودش سهمی قائل شود. او معتقد است که یک فعل شکل گرفته دو قدرت است، یک قدرت خداوند که فعل را به وجود می آورد و دیگری قدرت حادث انسان که تعلقی غیر از تعلق ایجادی فعل دارد و آن همان کسب است غزالی می نویسد:
«انها مقدوره بقدره الله تعالی اختراعاً و بقدره العبد علی وجه آخر من التعلق یعبر عنه باکتساب» (طوسی، 1413 ق: 1 / 196).
فعل مقدور قدرت الهی با اختراع کردن است و مقدور قدرت عبد به وجهی دیگر از تعلق است که از آن تعلق تعبیر به کسب می شود.
نقد و بررسی نظریه )کسب(
نقد عمومی نظریه
نظریه کسب نظریه ای مبهم است و معتقدانش تعاریفی متناقض و بی معنا از آن ارائه کرده اند و این نظریه سه مرحله زیر را پشت سر گذاشته است.
1. مرحله تبیین و تفسیر؛
2. مرحله تطمه و تکامل؛
3. مرحله انکار و ابطال (سبحانی، بی تا: 2 / 142).
لذا با توجه به گذشت این سه مرحله سرانجام به ابطال کشیده شده است.
بر اساس نظریه ای که اشعری بنای آن را نهاد، انکار علوم ضروری یعنی فرق بین حرکات اختیاری و حرکات جمادی و مانند آن پدید آمده است. بر این نظریه از چند جهت اشکال وارد است همان طور که در کتاب «دلایل الصدق» نیز به آن ها تصریح شده است:
1- اینکه گفت: خداوند با این قدرت و اراده قدیم، فعل را ایجاد می کند زیرا از قدرت و اراده حادث متمایزند؛ اشتباه است؛ زیرا تمایز قدرت و اراده قدیم از قدرت و اراده حادث نه موجب می شود که افعال بندگان را خداوند سبحان ایجاد کند و نه موجب می گردد که بین آن ها تزاحم باشد تا غلبه حاصل آید. این حرف ما در صورتی درست است که قائل به این شویم که قدرت خداوند بر چیزی، مستلزم فعل آن چیز توسط خدا است.
2- اثبات آمادگی برای اراده بنده، بی فایده است؛ زیرا نمی تواند لوازم فاسد از قبیل عقاب بنده بی گناه، عبث بودن بعثت پیامبران و تکلیف و مانند آن را تصحیح کند و به علاوه، وی گمان کرده که آمادگی اثر بنده است و با این بیان از مذهب خود خارج شده است و گرنه این همه تکلّف ثمری جز طولانی کردن مسافت جبر ندارد.
3- اینکه گفت: زیرا غالبا در قرآن به هنگام اراده ترتب جزا و ثواب و عقاب بر فعل بنده، لفظ کسب آمده است؛ اگر منظورش این است که از لفظ کسب در قرآن معنایی که اشاعره اصطلاح کرده اند، اراده شده، این باطل است؛ زیرا اصطلاح اشاعره، اصطلاح جدیدی است. پس باید آن را بر معنای لغوی آن یعنی عمل، حمل کنیم.
مگر چه دلالتی در ذکر کسب به هنگام اراده ترتب جزا و ثواب و عقاب، وجود دارد که منظور از آن کسب اشعری است تا بر آن حمل شود؟!
اگر منظورش این است که وجود لفظ کسب در قرآن به هنگام اراده ترتب جزا، سبب تسمیه معنایی شده که اشعری آن را تصور کرده است، باید بداند که اگر وجهی برای سببیت تصور کنیم، چیزی را ثابت نمی کند مگر تصحیح اصطلاح و نه حمل کتاب خدا (قرآن) بر آن را، چنانکه حمل کتاب بر اساس عقایدشان، عادت آنان است.
4- این هم باطل است که گفت: فعل بنده صفتی است از بنده. پس بنده محل فعل است؛ زیرا هر موصوفی محل صفت خویش است؛ زیرا افعال خداوند متعال صفات او است و برای همین به محیی، ممیت، خالق و رازق و مانند آن توصیف می شود و با این وجود، محل آن نیست،
چنانکه چیز سیاه، محل سیاهی است. سپس تفریع وی بر این مطلب ناتمام است که گفت: «پس جایز است که گفته شود: به اعتبار اینکه فعل صفت فاعل است، آن را کسب کرده است»؛ زیرا در این صورت باید گفته شود: به اعتبار اینکه افعال خداوند متعال، صفت او است، پس خداوند، آن ها را کسب کرده است و حال اینکه این گفته باطل است؛
زیرا کسب در جایی اطلاق می شود که فاعل قصد جلب منفعت برای خود یا دفع مضرت از خویش، داشته باشد. فساد اینکه گفت: ثواب و عقاب بر محلیت مترتب می شود، مثل احراق که بر هیزم مترتب می شود؛ ظاهر است؛ زیرا مستلزم صحت عقاب به خاطر درازی و کوتاهی است. چون محل کوتاهی و درازی است و اختیار هم تا زمانی که مؤثر نیست، نمی تواند فارق بین آن دو باشد.
از این جهت انسان را بر هیزم و کفر او را بر خشکی هیزم قیاس کرد. این قیاس باطل است؛ زیرا به دلیل عدم شعور و احساس در هیزم، زیان و اذّیت بر او وارد نمی شود. لذا اجراق برای هیزم، ظلم نمی باشد، بر خلاف عذاب انسان دارای شعور بی گناه که اصلا اثری در معصیت ندارد. شگفتا از کسی که چنین کلماتی بر زبان می آورد و گمان می کند که با وجود این، دیگر شبهه ای باقی نمی ماند و صاحب آن در متن صراط مستقیم حرکت می کند و این نیست مگر همچون بیتی که آن را شعر نامیده است! (دلائل الصدق / 400).
روشن نیست این قدرت، اختیار و اراده ای که مقارن احداث الهی ایجاد می شودچه نقش و اثری دارد که آدمی بر اساس آن استحقاق ثواب یا عقاب می یابد. با بررسی تفاسیر آیاتی که کسبیون به نفع خود استفاده نموده اند نیز در می یابیم که برداشت های ظاهری و سلیقه ای آن ها از آیات بوده و به این نظریه انجامیده است.
نقد تقریرات نظریه کسب
نقد تقریر اشعری
اشعری متهم به اشکالات و ابهامات بسیاری است. اولاً: یا قدرت حادث تأثیری در ایجاد فعل دارد یا ندارد اگر تأثیر داشته باشد پس فعل مقدور انسان است و مقدور خداوند نیست و اگر تأثیر نداشته باشد پس فعل مقدور خداوند است و انسان سهمی ندارد و این همان جبر است.
ثانیاً: یا قدرت حادث در عرض قدرت قدیم است و یا در طول آن. اگر در طول قدرت خداوند باشد لذا یک مقدور تحت دو قدرت قرار می گیرد که ممتنع است.
نقد نظریه ماتریدی
ماتریدی از طرفی خلق را منحصر در خداوند می داند و از طرف دیگر می بیند که خداوند با خطاب های در قرآن انسان را عامل کارهای خود می داند.
لذا در تعریف خود به اختیار انسان تأکید دارد. امّا آنچه را که بدان وقت نداشت این بود که آنچه امر و نهی بر آن تعلق می گیرد و ثواب و عقاب دارد وجود خارجی فعل است نه صرف اختیار قلبی
نقد تقدیر باقلانی
در نظریه باقلانی مشخص نیست که اوصاف فعل که مکان ثواب و عقاب است یا امر وجودی است امری عدمی. اگر امر وجودی خارجی است پس باید به گفته او مخلوق خداوند باشد واگر افراد ذهنی عدمی است پس چگونه این امر ذهنی ملاک ثواب و عقاب است و در این دو حال عبد به وجود آورنده چیزی نیست.
نقد تقریر غزالی
اگر تعلق قدرت حادث بر فعل غیر از تعلق ایجابی و ایجاد باشد مصّحح تکلیف نخواهد برد و مترتب هیچ گونه ثواب و عقابی نمی شود.
نتیجه
چنانچه آیت الله جوادی آملی می فرمایند: «نقد این تفسیرها و تفسیرهای دیگری که از کسب ارائه شد، این است که: تار و پود جبر اندیشی، چنان دامی به دست و پای اندیشه و اعتقاد اشاعره تنیده است که این دست و پا زدن ها و تلاش ها بی حاصل است که هرگز افق رهایی از ظلمت ذی جور این یلدای سرد برایشان روشن نمی شود.»(ادب فنای مقربان / ج 4 /43).
حق آن است که بعضی از ائمه دین فرموده اند نه جبر درست است و نه تفویض بلکه امری بینا بین آن دو است. «لاجبر و لا تفویض بل أمر بین الامرین».
کتابنامه
*قرآن کریم.
1. اشعری، ابوالحسن، (1426 ق)، مقالات الإسلامیین و اختلاف المصلین، بیروت: المکتبه العصری،ج 11.
2. (بی تا)، اللمع فی الرد علی أهل الزیغ و البدع، قاهره: المکتبه الأزهریه للتراث، ج 1.
3. ایجی، میر سید شریف، (1325 ق)، شرح المواقف، قم: الشریف الرضی،چ 1،ج 44.
4. بغدادی، عبد القاهر، (1408 ق)، الفرق بین الفرق و بیان الفرقه الناجیه منهم، بیروت دار الجیل- دار الآفاق،ج 11.
5. بیهقی، ابو بکر، (1421 ق)، القضاء و القدر، ریاض: مکتبه العبیکان،چ 1،ج 11.
6. تفتازانی، سعد الدین، (1409 ق)، شرح المقاصد، قم: الشریف الرضی،ج 55.
7. جوزیه، ابن قیم، (1417 ق)، شفاء العلیل فی مسائل القضاء و القدر و الحکمه و التعلیل، بیروت: دار الجمی،ج 11.
8. حسن زاده آملی، حسن، (1379 ش)، خیر الأثر در رد جبر و قدر، قم: انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، چ 4، ج 11.
9. حلی، حسن بن یوسف، (1413 ق)، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، تصحیح حسن زاده آملی، قم: النشر الإسلامی، ج 1.
10. رازی، فخر الدین، (1414 ق)، القضاء و القدر، بیروت: دار الکتاب العربی،چ 2،ج 11.
11. رسولی محلاتی، سید هاشم، (بی تا)، ترجمه ارشاد شیخ مفید، تهران: انتشارات اسلامیه، چ 2، ج 2.
12. سبحانی، جعفر، (1428 ق)، محاضرات فی الإلهیات، قم: مؤسسه امام صادق(ع)،چ 11،ج 11.
13. سبحانی، جعفر، (بی تا)، بحوث فی الملل و النحل، قم: مؤسسه النشر الإسلامی- مؤسسه الإمام الصادق (ع)، ج 99.
14. شهرستانی، محمد بن عبد الکریم، (1364 ش)، الملل و النحل، قم: الشریف الرضی،چ 3،ج 22.
15. طوسی، خواجه نصیر الدین، (1407 ق)، تجرید الاعتقاد، قم: مؤسسه النشر الإسلامی،چ 1،ج 11.
16. طوسی، خواجه نصیر الدین، (1413 ق)، قواعد العقائد، لبنان: دار الغربه، چ 1، ج 1.
17. عبده، محمد، (2005 م)، رساله التوحید، مکتبه الأسره، ج 1.
18. غزالی، ابو حامد، (1409 ق)، الاقتصاد فی الاعتقاد، بیروت: دار الکتب العلمیه، چ 1، ج 1.
19. ماتریدی، ابو منصور، (1427 ق)، التوحید، بیروت: دار الکتب العلمیه، چ 1، ج 1.
20. مقداد، فاضل، (1405 ق)، إرشاد الطالبین إلی نهج المسترشدین، قم: انتشارات کتابخانه آیت الله مرعشی(ره)، ج 11.
علی رضا توشه جو
نظر شما