نقش قوه خیال و وهم در انجام گناه
مجله بلاغ عظیم شماره هشتم و نهم، تابستان و پاییز 1391
نویسنده : امیری، مهدی
چکیده
نفس، بنابر تعریف نراقیین، دارای چهار قوه است: عاقله، واهمه، شهویّه، غضبیّه.
قوّه عاقله، ادراک معانی کلّی؛ قوّه واهمه، ادراک معانی جزئی؛ قوّه غضبیهّ دفع مضرّات و قوّه شهویّه جذب منفعت ها را عهده دار هستند.
بر اساس تعریف حُکما، انسان دارای سه نفسِ نباتی، حیوانی و انسانی می باشد که دو قوّه خیال و متصرّفه، جزئی از نفس حیوانی می باشند. قوّه خیال، خزانه دار ادراکات حواسّ ظاهری است و قوّه متصرّفه، مأمور تصرّف در این ادراکات است.
خیال و وهم در انجام گناه، می توانند نقشهایی داشته باشند که عبارتند از:
خیال، وسیله ای برای جَوَلان شیطان در انسان؛ زمینهای برای تشکیل حبّ دنیا در انسان، استفاده بیشتر از خیال و وهم در پیری توسّط انسان برای رسیدن به مقاصد، مسلّط شدن وهم بر عقل و ارتکاب اعمال شیطانی و در نهایت بت پرستی، معلول همین حاکمیّتِ وهم بر عقل است.
مقدمه
خیال و وهم دو قوّه مهم و تأثیرگذار در تعیین سعادت و شقاوت انسان هستند. قوای انسان، وسیله ای برای رشد او و رسیدن به کمالات هستند.
حال، اگر این قوا کنترل نشوند، انسان را از مرتبه خود نیز تنزّل می دهند. امروزه می بینیم بسیاری از مردم به دلایل واهی و پوچ از هم دور شده اند و رابطه سردی با هم دارند.
همچنین گناهان وهمانی در انسانها بسیار دیده می شود که دلیل عمده آن، حاکم شدن قوّه وهم و خیال در انسان و منزوی بودن عقل است.
این حاکم شدن خیال و وهم دلایلی دارد که باید روشن شود تا انسان در طول حیات مادّی خویش اجازه ندهد که مراتب عالی وجودش به میادین شهوت و غضب و وهم وارد شود. بر همین اساس برآن شدیم تا نقش قوّه خیال و وهم در انجام گناه را از نظر امام خمینی (ره) و فاضلین نراقی(ره) بررسی نماییم.
تعریف نفس
در ابتدا لازم است به تعریف نفس بپردازیم:
نفس، جوهری ملکوتی است که برای رسیدن به حاجات خود، بدن را به کار می گیرد. نفس، حقیقت و ذات انسان است و قوا، آلات او هستند؛ زیرا که فعلِ آنها به نفس وابسته است.
نفس، بر حسب اعتبارات مختلف نام هایی دارد؛ گاهی او را «روح» نامند؛ زیرا زندگی تن به آن وابسته است وگاهی «عقل» نامند؛ زیرا ادارک معقولات می کند و زمانی «قلب» خوانند؛ زیرا به وسیله خواطر، دگرگون می شود (نراقی،1427: 40). نفسِ انسان بر اساس سخن حُکما، شامل سه نوع: نفس نباتی، حیوانی و نفس ناطقه انسانی میباشد. هر یک از این نفوس دارای قوایی هستند.
انواع قُوا
نفس حیوانی (که مورد بحث ما است) دارای قوایی است که به وسیله آن، از نفس نباتی متمایز می شود:
1- قوای محرّکه: قوّه غضبیه و قوّه شهویه.
2- قوای مُدرکه: مشاعر ظاهری (لامسه، ذائقه، شامّه، سامعه و باصره) و مشاعر باطنی (حسّ مشترک، قّوه خیال، قوّه متصرّفه، قوّه واهمه، قوّه حافظه) (صمدی آملی،1390: 142).
از سوی دیگر، نفس، بنابر تعریف نراقیین دارای چهارقوّه یا نیرو است: قوّه عقلانی فرشته صفت، قوّه غضبِ درنده خو، قوّه شهوتِ حیوانی و قوّه وهمی شیطانی (نراقی،1427: 41).
1- قوّه عاقله (مربوط به نفس ناطقه انسانی)
قوّه ای روحانی است که به حسب ذات، مجرّد و به حسب فطرت، مایل به خیرات و کمالات و دعوت کننده به عدل و احسان است (امام خمینی،1391: 21).
بنابر تعریف منطقیّون، یکی از انواع علم، ادراکات عقلی است که درک معانیِ کلّیه است (مظفر،1386: 24). پس عقل به معانی جزئیّه وکثرات کاری ندارد و وحدت بین است.
عقل، وجه تمایز انسان از حیوان است و انسان را به افعال جمیله، امر و از امور ذمّه نهی می کند؛ به همین دلیل اگر مدیریت قوا به او واگذار شود می تواند انسان را به کمالات برساند.
2- قوّه واهمه (مربوط به مشاعر باطنی قوای مدرکه در نفس حیوانی)
قوّه ای است که معانی جزئیّه ضبط شده در قوّه خیال را درک می کند و بدون صُور خیالیه، استخراج معانی جزییّه امکان پذیر نیست (صمدی آملی،1390: 635).
مرحوم ملّا احمد نراقی، راجع به فایده قوّه وهمیّه می فرماید: ثمره قوّه وهمیّه، فهمیدن امور جزئیّه و دانستن دقایق اموری است که انسان بوسیله آنها به مقاصد صحیحه می رسد (نراقی،1390: 40).
درضمن، درک معانی جزئیّه برای انسان لازم است؛ زیرا افعالی که از بدن صادر می شود، افعال جزئیّه است در نتیجه، مبدأ تحریک بدن در جزئیّاتِ افعال، قوّه واهمه است. همچنین قوّه وهمیّه در صدد دستیابی به تمام خواسته های خود می باشد و می خواهد نفس، در برآوردن حاجات او نافرمانی نکند.
3- قوّه شهویه (مربوط به قوای محرکه در نفس حیوانی)
قوّه ای است که به محض تصوّرِ صُور لذّتبخشِ خیالیّه، نفس را به حرکت کردن به سوی جذب آن تشویق می کند (صمدی آملی،1390: 661)، همچنین در تعریف و فایده این قوّه، مرحوم ملّا احمد نراقی آورده است:
«این قوّه طمّاع و خرابکار است و همیشه طالب آن است که روح را محکوم امر خود نماید و مانند چهارپایان، غرق شهوات نموده و او را به هرچه امر نماید، روح قبل از آنکه در ارتکاب آنها با وزیر(عقل) مشورت نموده و صواب و فساد آن را فهمیده باشد، متابعت نماید و فایده «قوّه شهویّه»، بقای بدن است؛
زیرا که زیست بدن در این دنیا، موقوف است به تناول غذا، شراب، تناکح و تناسل، و احتیاج آنها به قوّه شهویه، روشن و ظاهر است.» (نراقی،1390: 39).
4- قوّه غضبیه (مربوط به قوای محرکه در نفس حیوانی)
قوّه ای است که به محض تصوّر صورتِ مضّر و غیر نافع، نفس را به حرکت کردن به سوی دفع آن تشویق می کند (صمدی آملی،1390: 661).
برخی از خصوصیّات غضب این است که: بیباک و شریر است و طالب کشتن و ظلم و عداوت. در صدد آن است که پادشاه (روح) را فریب دهد، تا به خواسته های او عمل کند و فرمان عقل را اطاعت ننماید و فائده «قوّه غضبیه» آن است که دفع مضّرت های خارجیّه را از بدن نموده و نیز اگر قوّه شهویّه یا وهمیّه اراده سرکشی و خودسری کرده و قدم از جادّه اطاعت عقل بیرون نهند،
ایشان را مقهور نموده و به راه راست آورد؛ زیرا آن دو قوّه به آسانی از عقل اطاعت نمی کنند. بر خلاف نیروی خشم که آن دو قوّه به آسانی از آن اطاعت می کنند و به وسیله آن تأدیب می شوند (نراقی،1390: 40).
نکته
هیچ یک از پیامبران(ع) جلوی شهوت و غضب و وهم را به طور کلّی نگرفته و نگفته اند که باید شهوت را بکلّی نابود وآتش غضب را خاموش کرد و تدبیر وهم را از دست داد؛ بلکه فرموده اند: باید جلوی آنها را گرفت که در تحت میزان عقلی و قانون الهی انجام وظیفه کنند، زیرا هریک از این قوا می خواهند کار خود را انجام دهند و به مقصود خویش برسند؛ اگر چه مستلزم فساد و هرج و مرج شود.
دلیل مبعوث شدن پیامبران و ائمه علی این بود که به وسیله شریعت های آسمانی و کتابهای آسمانی جلوی انسان را از طُغیان بگیرند تا نفس او تحت تربیت دین به سعادت ابدی برسد و برای رسیدن به این امر، انسان نیازمند تمامی این قوا است؛
لیکن هر یک جایگاه مخصوصی دارند که در کلام رهبران آسمانی به خوبی تبیین شده است. دو قوّه دیگرِ مورد بحث ما، قوّه خیال و قوّه متصرّفه(متخیّله) می باشند که مرحوم ملّا مهدی نراقی، آن دو را جزئی از قوّه واهمه می دانند.
البتّه تصریح کرده اند که واهمه، خیال و متخیّله سه قوّه متباین اند (نراقی،1427: 41)؛ امّا در بخش های مختلف کتاب خود، خیال و وهم را تحت یک عنوانِ قوّه وهمیّه آورده اند (نراقی،1427: 49).
نکته
هیچ یک از پیامبران(ع) جلوی شهوت و غضب و وهم را به طور کلّی نگرفته و نگفته اند که باید شهوت را بکلّی نابود وآتش غضب را خاموش کرد و تدبیر وهم را از دست داد؛
بلکه فرموده اند: باید جلوی آنها را گرفت که در تحت میزان عقلی و قانون الهی انجام وظیفه کنند، زیرا هریک از این قوا می خواهند کار خود را انجام دهند و به مقصود خویش برسند؛ اگر چه مستلزم فساد و هرج و مرج شود.
دلیل مبعوث شدن پیامبران و ائمه(ع) این بود که به وسیله شریعت های آسمانی و کتاب های آسمانی جلوی انسان را از طُغیان بگیرند تا نفس او تحت تربیت دین به سعادت ابدی برسد و برای رسیدن به این امر، انسان نیازمند تمامی این قوا است؛
لیکن هر یک جایگاه مخصوصی دارند که در کلام رهبران آسمانی به خوبی تبیین شده است. دو قوّه دیگرِ مورد بحث ما، قوّه خیال و قوّه متصرّفه(متخیّله) می باشند که مرحوم ملّا مهدی نراقی، آن دو را جزئی از قوّه واهمه می دانند.
البتّه تصریح کرده اند که واهمه، خیال و متخیّله سه قوّه متباین اند (نراقی،1427: 41)؛ امّا در بخش های مختلف کتاب خود، خیال و وهم را تحت یک عنوانِ قوّه وهمیّه آورده اند (نراقی،1427: 49).
قوّه خیال (مربوط به مشاعر باطنی در نفس حیوانی)
قوّه ای است که خزانه مُدرکات است و صّوَر محسوسات را بعد از ملاقات حواس، ثبت و حفظ می کند(صمدی آملی،1390: 525). در ابتدا ادراکات انسان از طریق مشاعر ظاهری (حواس پنجگانه) می باشد.
هنگامی که حواس از محسوسات قطع شد، صورت های این ادراکات(صُوَر خیالیّه) به قوّه خیال منتقل می شوند. سپس توسط قوّه ای دیگر(قوّه متصرّفه) در این صورت ها دخل و تصّرف صورت می گیرد که به این ادراک « علم خیالی» گفته می شود (مظفر،1386: 23).
تفاوت خیال و وهم
خیال، وظیفه خزانه داری صور جزئیّه مدرک حواسِّ ظاهره را برعهده دارد و وهم وظیفه ادراک معانی جزئیّه (امام خمینی،1389ب، 435/2). (معانی درک شده توسط وهم در قوّه ای به نام حافظه ذخیره می شود).
نسبت منطقیِ وهم و خیال، عموم و خصوصِ مطلق است؛ یعنی در هر معنای جزئیّه وهمیّه صورت جزئیّه خیالیه نیز وجود دارد؛ امّا در هر صورت در جزئیّه خیالیّه معنای جزییّه وهمیّه وجود ندارد(وهم اعم مطلق خیال است). چه بسا، ما در ذهن خود صورت هایی داشته باشیم،
امّا معنای جزئی آنها را ندانیم. امّا معانی جزئیّه، اینگونه نیستند و برای جزئی شدن باید به همراه صورت باشند. به طور مثال معنای محبّت برای بروز در خارج، باید در قالب و صورت محبّت مادر به فرزند وارد شود.
ادراکات وهمی در اختیار قوّه عاقله
به دلیل وجود قوّه عاقله در انسان، اگر عقل، حاکم باشد ادراکات قوّه واهمه در اختیار عقل قرار میگیرد تا در ادراک کلّیات به کار گرفته شود. در این رابطه، جناب صمدی آملی می فرمایند:
نکته قابل توجّه این است که نباید وهم را قوّه ای جدای از عقل دانست، بلکه حق آن است که وهم را عقل ساقط یا تنزّل یافته بدانیم و ذاتاً فرقی بین ادراک وهمی و عقلی وجود ندارد؛
اگر جزئیّت داخل در ادراک شود ادراک وهمانی است و اگر در ادراک جزئیّت داخل نشود، ادراک عقلی خواهد بود(صمدی آملی،1390: 642). صاحب واهمه توجّه به واقعیّت ندارد که ادراک او حاکی از واقع هست یا نه؛ به همین دلیل، حیوان را مکلّف در اعمال خود نمیدانند؛ زیرا حیوان، فاقد قوّه عاقله است و ریاست کلیّه در آن بر عهده «قوّه واهمه» است.
قوّه متصرّفه
آخرین قوّه مورد بحث، قوّه متصرّفه است و آن قوّه ای است که: اگر قوّه وهمیّه حیوانیّه آن را در منافع خود به کارگیرد، آن را قوّه متخیّله و اگر عقل، آن را به کار گیرد،« قوّه متفکّره» می نامند. وظیفه قوّه متصرّفه تصرّف در صُور موجود در قوّه خیال و تصرّف در معانی جزئیّه درک شده توسط قوّه واهمه است یا ترکیب این دو(صمدی آملی:1390،545). حال، پس از بیان قوای انسان و وظایف و کارایی آنها، به نقشی که دو قوّه خیال و وهم در انجام گناه دارند می پردازیم:
خیال وسیله ای برای جولان شیطان در نفس انسان
خیالات فاسده قبیحه و تصوّرات باطله، از القائات شیطان است که میخواهد جنود خود را در مملکت انسان برقرار کند؛ زیرا خیال مرغی است که هرآنی، به شاخه ای خود را می آویزد و این موجب بسی از بدبختی هاست.خیال، یکی از دستاویزهای شیطان است که انسان را به واسطه آن بیچاره کرده و به شقاوت دعوت می کند (امام خمینی،1390: 18).
شیطان با القائات سوء خود، قوّه واهمه و خیال را به کار میاندازد؛ بدین صورت که خواطری برای انسان پدید می آورد. به طور کلّی خواطر ( آنچه که ازخاطر آدمی می گذرد) بر دو گونه هستند:
یکی آنکه در ذهن به طور اضطراری جنبش میکند، ولی مبدأ کاری نمیشود و خیال محض و تصوّر است، اینگونه خواطر آرزوهای کاذب و اندیشه های فاسدند؛ دومی محرّک اراده و عزم بر فعل است؛
زیرا هر فعلی وابسته به خاطر و تصوّری است که به ذهن خطور میکند. پس مبدأ و منشأ افعال، خواطر است که میل و رغبت را برمی انگیزد و میل و رغبت عزم را و عزم نیّت را و نیّت اندام های تن را به فعل وا میدارد و این قسم دوم، اگر مبدأ خیر باشد الهام است و اگر مبدأ شرّ باشد وسواس (نراقی،1427: 110).
بر اساس آیات شریفه قرآن کریم، شیطان بوسیله وساوس، انسان را به گناه و زشتی ترغیب می کند: یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ وَ مَنْ یَتَّبِعْ خُطُواتِ الشَّیْطانِ فَإِنَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکر.ِ (نور/21).
سپس این وسوسه ها قوّه متصرّفه انسان را مشغول کرده و این قوّه متعلّقات گناه را تصوّر و ترکیب می نماید، این امر منجر به وارد شدن تدریجی به مقدّمات گناه و سپس انجام آن می شود. همچنین بنابر فرموده آیه شریفه 268 سوره مبارکه بقره:الشَّیْطانُ یَعِدُکمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکمْ بِالْفَحْشاءِ وَ اللَّهُ یَعِدُکمْ مَغْفِرَهً مِنْهُ وَ فَضْلاً وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلیمٌ؛
شیطان، انسان را به این خیال میاندازد که دنبال آرزوهایش برود، این امر منتج به حبّ دنیا می شود که ذکر آن خواهد آمد. چنانچه مرحوم ملّا احمد نراقی فرموده اند:
یکی از اسباب تهییج شهوت، خیال کردن زنان است (نراقی،1390: 324). از حضرت یحیی بن زکریا پرسیدند: ابتدای زنا و منشأ آن چیست؟
فرمود: «نگاه کردن و آرزو نمودن». (ملّا محسن کاشانی،1403: 5/180).یعنی تصوّر کردن و تخیّل کردن. در نتیجه، اگر انسان مراقب شیطان و نفس خویش نباشد و در این هنگام به خداوند پناه نبرد در ورطه هولناک گناه خواهد افتاد.
البته ذکر این نکته ضروری است که تمام خیالها انسان را به سوی گناه نمی کشانند؛ بلکه ظلمت و تیرگی در نفس نیز ایجاد می کنند. مرحوم ملّامهدی نراقی در خصوص این مطلب می فرمایند: مجرّد خواطر(یعنی حدیث نفس یا اندیشه ها و خیالاتی که به دل خطور می کند) و آنچه بدون اختیار از آن به وجود می آید، مانند میل و هیجان رغبت، مورد بازخواست و مؤاخذه نیست و به واسطه آنها گناهی نوشته نمی شود؛
زیرا تحت اختیار انسان نیست و مؤاخذه بر آنچه از اختیار خارج است ظلم است و نهی از آن، تکلیفی طاقت فرسا و نامقدور است (نراقی،1427: 119).
دلیل بر این بیان، روایتی است از رسول مکرّم اسلام(ع): «مردی به محضر پیامبر اکرم(ع) آمد و گفت: ای رسول خدا! هلاک شدم. پیامبر(ع) فرمود: آیا چنین نیست که آن خبیث (شیطان) به دل تو راه یافته و گفته است: چه کسی تورا آفرید؟
و تو گفتی: خدای تعالی. آنگاه به تو گفت: خدا را که آفرید؟ آن مرد گفت: آری سوگند به آنکه تو را به حق برانگیخت، چنین است. پیغمبر(ع) فرمود: به خدا سوگند که اینحال تو ایمانِ محض است»(شیخ کلینی،1407: 425/2).
حبّ دنیا؛ زیربنای تمام گناهان
حضرت امام(ره) درباره توجّه به دنیا میفرمایند: طالبان غیر حق، (که در نظر اهل معرفت همه طالب دنیا هستند)، نیز به هر چه که مطلوب آنها است متوجّه و متعلّقاند.
آنها نیز اگر در حبّ مطلوب خود مفرطاند و حبّ دنیا مجامع قلوب آنها را گرفته، هیچگاه از توجّه به آن مسلوب نشوند، در هر حال و هر چیز با جمال محبوب خود بسر برند و در خواب نیز مطلوب خود را میبینند و در بیداری به فکر محبوب خود بسر میبرند؛
همچنین دل آنها چون با حبّ دنیا آمیخته شده و مقصد و مقصودی جز تعمیر آن ندارد، ناچار، این حبّ مانع از فراغت قلب و حضور آن در محضر قدس شود.
البته فرّار بودن خیال، خود مصیبتی است که تارک دنیا نیز به آن مبتلا است. منشأ دیگر، حبّ دنیا و تعلّق خاطر به حیثیّات دنیوی است که رأس خطیئات و امّ الأمراض باطنه است که خار طریق اهل سلوک و سرچشمه مصیبات است؛ تا دل، متعلّق به آن و منغمر در حبّ آن است، راه اصلاح قلوب منسدّ و درِ جمله سعادات به روی انسان بسته است (امام خمینی،1389: الف /48).
اگر تصویربرداری خیال، فقط از امور دنیوی باشد، باعث میشود طول امل(آرزوهای دور و دراز) در او شکل گیرد وحبّ دنیا در او پدید آید.
حبّ دنیا باعث میشود قوّه خیال و وهم دائماً روی به سوی کثرات داشته باشند و معانی و صُوری که دریافت میکنند دنیوی و غیر الهی باشد؛ در این هنگام مطلوب انسان فقط امور دنیوی خواهد بود و وهم بر عقل سلطه پیدا می کند و بنابر آنچه که در تعاریف قوا گفته شد، نفس برای بدست آوردن مطلوب خود، دست به هر کاری خواهد زد از جمله آنها دروغ، غیبت، دزدی و... می باشد و بر همین مبنا است سخن شریف حضرت امام صادق(ع): «رَأْسُ کلِّ خَطیئَهٍ حُبُّ الدُّنْیا.» (شیخ کلینی1407: 315/2).
زیرا، بنابر فرمایش حضرت امام(ره): « قوّه واهمه، فطرتاً تا زمانی که زیر نظر نظام عقلی نیامده و مسخَّر در ظلِّ کبریای نفس نشده، مایل به دنیا- که شجره خبیثه و اصل اصول شرور است- می باشد»(امام خمینی،1391: 21).
همچنین حبّ دنیا باعث می شود خیال فرد پراکنده و متشتّت شود و او در نماز نتواند حضور قلب داشته باشد؛ چون دائماً خیال او به سمت امور مطلوب او می رود و متمرکز در نماز نمی شود. البته بنا بر سخن امام فرّار بودن خیال دامنگیر اکثر انسانها است و نمیتوان گفت عدم حضور قلب در نماز، فقط به دلیل حبّ دنیاست.
جمع بین این دو عامل(حبّ دنیا و القائات شیطان)، درکلام امام(ره) آمده است: قلب به منزله آیینه دو رویی است که یک روی آن به عالم غیب است و صُور غیبیّه در آن منعکس می شود و یک روی آن به عالم شهادت است و صُور دنیائیه در آن منعکس می شود.
صُور دنیائیه از حواس ظاهریّه و بعضی مدارک باطنیّه مثل خیال و وهم، در قلب انعکاس پیدا میکند و صور اُخرویه از باطن عقل و سرّ قلب، در آن انعکاس پیدا می کند. اگر وجهه دنیائیه قلب قوّت گرفت و توجّه آن یکسره به تعمیر دنیا شد و همّش منحصر در دنیا و مستغرق در ملکوت سُفلی شد(که به منزله ظلّ ظلمانی عالم مُلک و طبیعت و عالم جنّ و شیاطین و نفوس خبیثه است)، سقوط می کند. به واسطه این تناسب القائاتی که در آن میشود القائات شیطانیه است و آن القائات، منشأ تخیّلات باطله و اوهام خبیثه گردد و نفس، اشتیاق به آن تخیّلات باطله پیدا کند و عزم و اراده نیز تابع آن گردد و یکسره جمیع اعمال قلبیه از سنخ اعمال شیطانی گردد؛ از قبیل: وسوسه و شک و تردید و اوهام و خیالات باطله (امام خمینی،1390: 400).
پیری؛ تقویت وهم و خیال
با فرا رسیدن پیری، آلات شهوت و غضب که بازوی آهنین می باشند به تدریج کم می شوند. وقتی شیخ مشاهده کند که دیگر آن بازوی با قدرت وجود ندارد که بتواند غضب و شهوت خود را اعمال کند، از آن جهت برمی گردد و به قوّه خیالیه و وهمیه بیشتر می پردازد و به همین دلیل حبّ ریاستاش بیشتر می شود.
این حبّ طبیعت، وهم، خیال و آمال در پیر بیشتر است؛ امّا جوان، گرچه چیزی از مال دنیا در دستش نباشد، عقلاً یک اطمینانِ ظنّی به خود دارد که در سالهای دیگر زندگی خواهد نمود و در نتیجه، آن قدر طالب دنیا نیست.
ولی آدم پیر می بیند که می رود و محبوب به دستش نیامده، از این رو قوّه واهمه و خیالیهاش قویتر می شود. از این گفته معلوم شد: هر قدر قوای جسمانی ضعف پیدا میکند، قوّه خیالیه قویتر می شود (امام خمینی،1389: 26/3 ).
پیری در انسان باعث می شود که قوای شهوت و غضب کاهش یابد و انسان برای رسیدن به منافع خود مجبور باشد از قوّه واهمه بیشتر استفاده کند. مثلاً مکر و حیله کند، خیانت و فتنه گری کند و به طور کلّی قوّه وهم را بر عقل مسلّط کند. در نتیجه جنود شیطانی، حاکم بر مملکت شده و هرگونه گناهی دور از انتظار نخواهد بود.
تسلّط وهم بر عقل
حضرت امام(ره) در اینباره میفرمایند: این ممالک سبعه (گوش، چشم، زبان، شکم، فرج، دست و پا) در تحت تصرّف وهم هستند، زیرا که وهم سلطان قوای ظاهره و باطنه نفس است.
پس اگر وهم بر آنها حکومت کند، این قوا جنود شیطان میشوند و مملکت تحت سلطنت شیطان خواهد شد و لشکر رحمان و جنود عقل شکست خورده و از نشئه مُلک و دنیای انسان هجرت می نمایند و مملکت خاص شیطان گردد و اگر وهمِ تحت تصرّف عقل و شرع، در آنها تصرّف نماید و حرکات آنها در تحت نظام عقل و شرع باشد، مملکت، رحمانی و عقلانی شود و شیطان و جنودش از آن رخت خواهند بست(امام خمینی،1390: 6).
هنگامیکه انسان از عقل خود در امور استفاده نکند وهم تصمیم گیرنده خواهد بود و او برای رسیدن به مقاصد خود دست به هر کاری خواهد زد. بنابر آنچه گفته شد اگر وهم رها شود قوّه ای شیطانی خواهد بود و اعمال انسان را نیز شیطانی خواهد کرد. اعمالی چون: مکر، خدعه، نیرنگ، خیانت، فتنه و....
بت پرستی معلول حاکمیت واهمه
یکی دیگر از نتایج حاکم شدن واهمه،کشاندن انسان در وادی بت پرستی است. بر همین اساس حضرت امیر(ع) فرموده است:«کذَبَ الْعَادِلُونَ بِک، إِذْ شَبَّهُوک بِأَصْنَامِهِمْ، وَ نَحَلُوک حِلْیَهَ الْمَخْلُوقِینَ بِأَوْهَامِهِمْ، وَ جَزَّأُوک تَجْزِئَهَ الْمُجَسَّمَاتِ بِخَوَاطِرِهِم وَ قَدَّرُوک عَلَی الْخَلْقَهِ المُخْتَلِفَهِ الْقُوَی، بِقَرائِحِ عُقُولِهِمْ.» (نهج البلاغه: 90).
بت پرستان با خیالات باطل خود، خداوند را همانند بت دانستند و با تخیّل کردن، او را تجزیه کردند و به اعضای مخلوقات تشبیه کردند. در انتها مثالی را که مرحوم ملّا مهدی نراقی آورده اند را از نظر خواهیم گذراند: اجتماع این نیروهای چهارگانه (عقل، وهم، شهوت، غضب) در انسان را می توان به سوار بر چهارپایی تشبیه کرد که در جستجوی شکار می رود و سگی با خود دارد و جاسوسی از طرف راهزنان همراه اوست.
سوار، همان عقل است و چهارپا، شهوت و سگ غضب است و جاسوس، همان قوّه وهمیّه از جاسوسان شیطان است. پس اگر همه اینها تحت سیاست و تدبیر آن سوار باشند وی آنچه را به صلاح همه است به کار می گیرد و به مقصود خود نائل می شود. ولی اگر غلبه و فرمان به دست چهارپا یا سگ باشد، سوار به تپّه ها و پرتگاه ها که صلاح او نیست کشیده خواهد شد و به سختی به هلاک و مرگ در خواهد افتاد.
و اگر همه تحت امر و نهی جاسوس قرار گیرند و به مکر و نیرنگ وی فریفته شوند؛ آنان را با خدعه و تزویر از راه راست منحرف و گمراه خواهد ساخت و به دام دزدان و راهزنان خواهد افکند.
همچنین اگر همه نیروها تحت فرمان و سیطره عقل درآیند مسالمت و سازش بین همه آنها برقرار خواهد شد و همگی مانند دستگاه واحدی خواهند گردید. به این ترتیب نفس و قوای آن به شایستگی و صلاح خواهند بود (نراقی، 1427: 42). قَدْ افْلَحَ مَنْ زَکیها. هر که نفس خود را پاک کرد، رستگار شد ( شمس/ 9).
نتیجه
نقش قوّه خیال و قوّه واهمه در انجام گناه از دیدگاه امام و نراقیین(ره) عبارتند از: خیال میتواند جایگاهی برای سیطره شیطان بر انسان شود. بدین صورت که با القائات خود این قوّه را به سمت گناه می کشاند. همچنین خیال، نقطه شروعی برای پدید آمدن حبّ دنیا است که سرمنشاء تمامی گناهان می باشد.
با افزایش سن، قوای دیگر تهلیل یافته و قوای وهم و خیال برای رسیدن به مقاصد غیرالهی بیشتر به کار گرفته می شود در نتیجه مجبور به انجام اعمالی چون: مکر و حیله و ظلم و. .. می شود.
عامل دیگر، حاکم شدن وهم بر عقل است. وقتی در انسان عقل منزوی شود وهم ریاست خواهد کرد که طبیعت او شیطانی است و اعمال را شیطانی خواهد کرد. در نهایت اگر وهم رها شود انسان را به وادی بتپرستی خواهد کشاند (بنا بر فرموده امیر المومنین (ع) در نهج البلاغه).
در پایان از خداوند متعال و انسان های کامل(ائمّه اطهار (ع))که مظاهر تام عقلِ کلّ هستند، خواستاریم ما را در راه رسیدن به مقصد یاری نمایند و از گزندِ شیطان وتسلّط هم بر عقل مصون بدارند.
کتابنامه
1. امام خمینی(ره)،روح الله،(1389الف)،آداب الصّلوه، تهران: موسّسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)،چ 17.
2. (1389 ب)،تقریرات فلسفه،تهران: موسّسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)،چ 17.
3. (1390)شرح چهل حدیث،تهران: موسّسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)،چ 53.
4. (1391)،شرح حدیث جنود عقل و جهل،تهران: موسّسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)،چ 14.
5. دشتی، محمّد،(1369)، ترجمه نهج البلاغه، قم: مؤسّسه فرهنگی تحقیقاتی امیرالمؤمنین(ع)، چ 2.
6. صمدی آملی، داود،(1390)،شرح مراتب طهارت، قم: انتشارات روح و ریحان،چ 2.
7. فیض کاشانی،ملّا محسن،(1403) محجه البیضاء فی تهذیب الاحیاء،لبنان: موسّسه الاعلمی للمطبوعات،چ 2.
8. کلینی،محمّدبن یعقوب،(1407)، الکافی،تهران: دارالکتب اسلامیه، چ 4.
9. مظفّر، محمّدرضا،(1386) المنطق،قم: انتشارات دارالعلم،چ 4.
10. نراقی،ملّا احمد،(1390) معراج السّعاده،قم: نوید ظهور، چ 1.
11. نراقی،ملّا مهدی،(1427) جامع السّعادات، بیروت: موسّسه الاعلمی، چ 1.
مهدی امیری
نظر شما