شهیدمطهری و نگاه نقادانه
مجله کلمه طیبه شماره اول، سال اول، پاییز1392
نویسنده : ملحج، محمد
چکیده
با توجه به نیاز جامعه به ترویج نقد صحیح یعنی نقدی که مطابق اصول و ضوابط اسلامی باشد مقاله ای با عنوان «مطهری (ره) و نگاه نقادانه» تهیه و تنظیم شده که از چهار بخش اصلی تشکیل شده است.
هر کدام از این بخش ها دارای سرفصل های متفاوتی می باشند که در بخش اوّل سعی شده تا گوشه هایی از زندگی و شخصیت علمی- اخلاقی استاد بررسی شود؛ در بخش دوم به بیان چهارچوب و اصول نقد از دیدگاه استاد بحث کرده ایم که ایشان در تمام نقدهای خود اصول را لحاظ کرده است،
همچنین در بخش سوم روشی که استاد در نقد نظریات، مکاتب و یا انحرافات داشته اند را شناسایی کرده و آن را به شکل خلاصه اما گویا، بیان نمودیم اما در مبحث پایانی خود به وسعت قلمرو و دایره نقد استاد مطالبی مطرح شده که شاید گامی مؤثر باشد برای ارائه بینشی صحیح از تفسیر علم نقد از دیدگاه استاد و باید در نظر داشت که با انتقاد اصولی و ضابطه مند است که می توان زمینه توسعه علمی جامعه را فراهم آورد و روزنه های جدیدی به روی علم و تحقیق گشود.
مقدمه
ضرورت انتخاب، ضرورت نقد را به همراه می آورد. کسانی که می خواهند از عادت ها، تلقین ها و تقلیدها، دوباره متولد شوند، همچنین کسانی که می خواهند پس از تولد در خود طرحی بریزند و یا خود چیزی شروع کنند و در سرزمین وجودی خویش چیزی بسازند،
اینها مجبورند محاسبه ها را شروع کنند و کسری ها را نقد کنند و کمبودها و عیب ها را بیابند. در غیر این صورت نمی توان بدون نقد، بدون سنجش و ارزیابی، گام برداشت. درک این ضرورت سبب شد که به مسأله نقد و نقادی در شخصیت استاد مطهری روی بیاوریم.
اما موضوع «مطهری (ره) و نگاه نقادانه» پس از مطالعات فراوان انتخاب گردید زیرا پیرامون «نقد» مقالات فراوانی ارائه شده اما به ندرت مشاهده می کنیم که به صورت جزئی به بیان این مهم پرداخته شده باشد.
در واقع پیرامون استاد مطهری هم این گونه است که مهم ترین بعد شخصیتی ایشان که باعث شده این چنین حرکت عظیم فرهنگی را پایه گذاری کنند نگاه نقادانه وی است که مغفولٌ عنه واقع می شود.
باید اعتراف کرد که دشوار است قلم زدن پیرامون شخصیت عظیم وگرانسنگی همچون استاد شهید مطهری و دشوارتر از آن هنگامی است که چنین قلمی در دست همچون منی که کمتر احاطه ای به زندگی و تفکّرات ژرف ایشان ندارم.
در ذیل نکاتی را پیرامون این مقاله یادآور می شوم:
1- مهم ترین شاخصه مقاله و در عین حال وقت گیرترین و مشکل ترین بخش مقاله تنظیم چهار چوب و سرتیترهای بحث بوده که با دقت و ظرافت خاصی در چهار بخش و هر بخش در چند قسمت ارائه شده است. توضیح هر یک در جای خود در قالب مقدمه بیان کرده ام.
2- یکی دیگر از نکاتی که در این مقاله سعی بر رعایت آن شده است، این است که در زمینه مورد بحث شاهد مثال هایی از زندگی و آثار استاد گنجانده شده و در آخر منبع و مآخذ آن نیز ذکر شده است.
3- نکته دیگری که در این مقاله منعکس شده، این است که در آخر بندهای بخش اوّل و دوم به دلیل روشن تر شدن ارتباط مبحث در یک جمله مختصر و در عین حال گویا و ادبی، ارتباط این موضوعات با موضوع اصلی یعنی نگاه نقادانه را بیان کرده ام.
4- نکته دیگری که در این مقاله حائز اهمیت می باشد، شیوه بیان جملات بوده چرا که در آن سعی شده در عین اینکه مقاله بار علمی خود را داشته باشد، اما از حالت ادبی خود نیز خارج نشود. سعی شده تا از جملات تکراری در هر بخش و قسمت های مختلف آن در حد توان کاسته شود
مثلاً مشاهده خواهید کرد که سرفصل های هر بخش به شیوه های مختلف نام گذاری شده یا برای بازگو کردن نتیجه هر بند، از جملات متفاوت بهره برده شده و شروع هر بند و بخش با جملات گوناگون مزیّن شده است.
امید است این مقاله بتواند روحیه نقادی را بر اساس شخصیت استاد تبیین کند و گامی باشد در جهت ترویج معنای صحیحی از نقد و نقادی.
بخش اوّل
«ویژگی های تأثیرگذار شخصیتی استاد در ایجاد و پرورش روحیه انتقاد»
مقدمه
در بخش اوّل مقاله سعی شده است تا گوشه های از زندگی و شخصیت علمی -اخلاقی استاد بررسی شود و رابطه هر کدام در ایجاد و پرورش موضوع بحث، یعنی نگاه نقادانه در استاد تبیین گردد. هر چند قلم فرسایی در این عرصه به شکلی که حق مطلب را ادا کرده باشد، نه در حد وسع مقاله نیست، اما با توجه به اهمیت بسزایی که این بخش در پیشبرد اهداف این مقاله ایفا می کرد،بخشی را به خود اختصاص داد.
الف) اساتید
اگر نظری به دوران تحصیل و اساتید ایشان بنماییم، ما را در کشف دلایل پرورش روحیه انتقادی در ایشان، کمک بسزایی می نماید. چرا که ایشان از اساتید قوی و اهل فکر و نظر بهره برده اند، که ما به دو تن از آنها که به گفته خود شهید مطهری بیشترین تأثیرگذاری را بر شخصیت ایشان گذاشته اند نام می بریم:
1- حضرت امام خمینی (ره)
ایشان سال ها نیز از محضر بزرگ منتقدِ عصر خویش، همان شخصیت عظیمی که توانست سیر تاریخ را عوض کند، یعنی امام (ره) استفاده فرموده اند، به شکلی که خود ایشان می فرمایند:
«پس از مهاجرت به قم گمشده خود را در شخصیت دیگر یافتم...فکر می کردم که روح تشنه ام از سرچشمه زلال این شخصیت، سیراب خواهد شد...
اما درس اخلاقی که به وسیله شخصیت محبوبم در هر پنجشنبه و جمعه گفته می شد در حقیقت درس معارف و سیر و سلوک بود نه اخلاق به مفهوم خشک علمی مرا سرمست کرد. ..
بخش مهمی از شخصیت فکری و روحی من در آن درس و سپس در درس های دیگری که طی دوازده سال از آن استاد الهی فراگرفتم، انعقاد یافت و همواره خود را مدیون او دانسته و می دانم.» (مطهری، 1372: ص10).
و شاید بهترین تعبیر در این بخش این باشد که:
«استاد مطهری در برابر علامه طباطبایی خود را حقیر می دید، اما در برابر امام خمینی اصلاً خود را نمی دید.» (علی تاج دینی، 1379: ص22).
و خلاصه اینکه:
«روح منتقد شهید مطهری (ره)، تربیت یافته، روح بزرگ منتقدانی همچون امام و علامه بود.»
2- مرحوم علامه طباطبایی (ره)
ایشان سال ها از محضر فیلسوف و مفسری متفکر و منتقد همانند علامه که مکتب جدیدی در بیان مسائل فلسفی و تفسیری بنا گذاشتند بهره برده اند به شکلی که خود ایشان فرموده اند:
«من بیشتر مطالبی را که در کتاب ها و نوشته های خود دارم ریشه هایش را از علامه طباطبایی و خصوصاً المیزان گرفته ام.»
ب) تفکر
یکی از مهم ترین عواملی که در تکوین شخصیت علمی و انتقادی شهید مطهری نقش داشته است بُعد تفکر و تعمق ایشان در معلوماتشان بوده است. ایشان در این زمینه خاطره ای از خود نقل کرده و می فرمایند:
«در سال های اول مهاجرت به قم که هنوز از مقدمات عربی فارغ نشده بودم چنان در اندیشه ها غرق بودم که شدیداً میل به (تنهایی) در من پدید آمده بود (مطهری، 1372: ص 9).
و البته ایشان تا حدی به این امر مقید بودند که خود نقل کرده و می فرمایند:
«من در این تکه راه ( مسیر منزل تا مدرسه ) معمولاً خیلی فکر می کنم، راه بیست دقیقه ای منزل تا مدرسه را به فکر کردن به یکی از مطالبم که احتیاج به فکر دارد می گذارم» (سید ناصری، 1377: ص526) و این در حالی است که استاد در بسیاری از آثار خود بر این مطلب تأکید ورزیده اند که یکی از مهم ترین عوامل تکوین شخصیت یک فرد بُعد عقلانیت بوده و به بهانه های مختلف از سیستم آموزشی ای که در آن فقط بر تعلیم تکیه شده است انتقاد کرده اند، مثلاً در جایی بیان می کنند که:
«تعلیم عبارت است از یاد دادن، از نظر تعلیم، متعلم فقط فراگیرنده است و مغز او به منزله انباری است که یک سلسله معلومات در آن ریخته می شود. ولی در آموزش کافی نیست که هدف این باشد... هدف معلم باید بالاتر باشد و آن این است که نیروی فکری متعلم را پرورش و استقلال بدهد و قوه ابتکار او را زنده کند» (مطهری، 1380: ص 18).
در این زمینه استاد به شدت از کسانی که ملاک برتری دانشمندان را نسبت به دیگری زیاد استاد دیدن حساب می کنند انتقاد می کنند و می فرمایند: «ما در میان استادهای خودمان آن استادهایی را می دیدم ابتکار دارند که زیاد معلم ندیده بودند،
شیخ انصاری که یکی از مبتکرترین فقهای صد و پنجاه سال اخیر است، از تمام علمای فعلی کمتر استاد دیده یعنی دوره استاد دیدنش کمتر بوده» (همان: ص 23).و در آخر این بخش خالی از لطف نیست که از سخنان و وصف زیبای هم رزم و همفکر شهید، حضرت آیت الله رفسنجانی در این زمینه استفاده کنم.
ایشان می فرمایند: «خود آقای مطهری عنصر متفکر بود چون سعی می کرد حتی در موقع راه رفتن از خانه تا مدرسه، از محل کار تا خانه، یک جوری بود که به وجدان مراجعه می کرد، شیوه فکری کار ایشان آن طور نبود که کتاب بخواند و تصمیم بگیرد؛ کتاب ها را قبلاً خوانده بود، با محتوایی که درآورده بود از افکار مختلف، فکر می کرد، سخن گفتنش اگر یادتان باشد، اصلاً تیپ سخن گفتن تفکرانگیز بود، یعنی کلمات را جوری ادا می کرد و آهنگ را جوری درست می کرد که آدم را وادار به تفکر می کرد. ..» (جاوید موسوی، 1379: ص 46).
و در آخر می توان چنین استنباط کرد که:«وجود ملکه تفکر در استاد، باعث ایجاد ملکه انتقاد در ایشان شده بود»
پ) روح علمی
«میان علمی بودن و روح علمی داشتن فرق است، ای بسا افرادی که روح علمی دارند، ولی عالم نیستند. ای بسا کسانی که عالمند ولی روح علمی ندارند... مقصود از روح علمی چیست؟
مقصود این است علم اساساً از غریزه حقیقت جویی سرچشمه می گیرد. خداوند انسان را حقیقت طلب آفریده. .. اگر انسان خودش را بی غرض نگاه دارد و بخواهد حقیقت را آن چنان که هست کشف کند، نه اینکه بخواهد حقیقت، آن طوری باشد که او دلش می خواهد، در این صورت دارای روح علمی است... پس روح علمی یعنی روح حقیقت جویی. ..» (مطهری، 1380: صص 150-151).
آری؛ خصیصه بارز روح علمی در استاد مطهری، همان گونه که خود در این بخش تعریف کردند، موجب شده بود که نگاهی نقادانه و موشکافانه و در عین حال حقیقت طلبانه به درون متون اسلامی و برون آنها یعنی مکاتب و نظریات دیگر بیفکند، و از پذیرش نظریات و اندیشه های بدیع دیگران و از طرف دیگر نقد خرافات و تحریفات درون مکتب، هیچ ابایی نداشته باشد.
و در این میان خود را آماده هرگونه انتقاد کرده بود و با روی باز از آن ها استقبال می کرد. در این زمینه یکی از شاگردان ایشان نقل می کنند که روزی خدمت ایشان رسیدم و به او گفتم که:
«آقا در یکی از کتاب های شما، مطلبی هست که فکر میکنم اگر نبود بهتر بود. ایشان با اصرار پیگیری می کردند تا دقیقاً نظر مرا بدانند. ..»
وجود این روحیه در استاد باعث شده بود که به نقل از یکی از شاگردان ایشان:
«فضای نقد در کلاس به وجود بیاید و گاهی می شد که در یک جلسه حدود یک سوم یا بیشتر از وقت به رفع اشکال و گفتن پاسخ می گذشت و هر چند که استاد کمتر می شد در هنگام درس اشتباه کنند،
اما اگر اتفاق می افتاد که در نکته ای اشتباه کنند و فی المثل یکی از شاگردان اشتباه را یادآور می شد، می پذیرفت، هیچ وقت سراغ ندارم که ایشان پافشاری در اشتباه خود کنند و مطلب را به زور تحمیل نماید، اصولاً ایشان در مقابل حق خاضع بودند و آنچه را که حق می یافتند می پذیرفتند.» (تاج الدینی، 1379: صص 95-97).
چه زیباست که بگوییم:
«وجود روح علمی در استاد، همواره نگهبانی بود که قلمرو نقد استاد از دایره حقیقت طلبی خارج نشود.»
ج) جامعیت
یکی دیگر از صفات ایشان که در این زمینه اثر به سزایی داشت جامعیت ایشان بود و این باعث می شد که مانند عقابی تیز بین تمام جوانب یک مطلب در شعاع نگاه نقادانه اش قرار می گرفت و از همین حیث بود که مخاطبینش از تمام اقشار بودند، در این زمینه رهبر کبیر انقلاب اسلامی تعبیر زیبایی دارند، ایشان می فرمایند:
«مرحوم آقای مطهری یک فرد بود، جنبه های مختلف در او جمع شده بود» (جاوید موسوی، 1379: ص 20).
و باز در همین زمینه شهید باهنر نقل می نماید که:
«عجیب بود، کمتر مسئله فلسفی، اجتماعی، سیاسی یا تاریخی بود که در محضر ایشان مطرح بشود و استاد فوراً یک قطعه تاریخی - یک روایت - یک آیه- یک قطعه از فلان فیلسوف و نویسنده یا یک قطعه از فلان جامعه شناس به عنوان شاهد آن مسئله اقامه نکند. » (همان: 245).
آری به همین جهت است که کمتر مسئله عقیدتی -اجتماعی- ملی و فلسفی بود باشد که در قلمرو وسیع نقد ایشان قرار نگرفته باشد و این نکته را به سادگی در آثارش می توان به وفور مشاهده کرد، مثلاً در کتاب انسان کامل تعریف انسان کامل را از نظرگاه های مختلف مکاتب و اشخاص بررسی کرده یا غالباً یک مطلب را هم از دیدگاه علمی- فلسفی- مذهبی و غیره بررسی می کند، مثلاً در تعرف جهان بینی آن را از دیدگاه های مختلف بررسی کرده و نقد می کند.
و در یک کلام باید گفت که:
«جامعیت علمی ایشان باعث نقد جامع در تمام زمینه ها شده بود».
د) غیرت و شجاعت
«غیرت و حمیت یعنی تلاش در نگهداری آنچه که حفظش ضروری است. این صفت در قالب مطلوبش از شجاعت، بزرگ منشی و قوت نفس انسان سرچشمه می گیرد.» (نراقی، 1377: ص 245).
هنگامی که انسان به آثار و زندگی استاد نظری بیفکند با تمام وجود غیرت و شجاعت ایشان را در مقابله با کجی ها و انحرافات مشاهده می کند، و این غیرت دینی استاد بود که محرک و مشوق او در کتابخانه اش می شد و به قول خودشان:
«گاهی اوقات از فرط خستگی دیگر گوشم نمی شنود و پاهایم تحمل وزن بدنم را نمی کند» (نگارش، 1378: ص 88).
و همین خصوصیت ایشان بود که کوچک ترین انحراف در دین را بر نمی تافت و با آن فریادهای دل نشین بر فراز منبرها که ناشی از جوشش غیرت در وجودش بود، آن را نقد کرده و پاسخ می گفت که نتیجه گوشه ای از آن فریادها کتاب نفیس «حماسه حسینی» است.
در این زمینه مرحوم دکتر باهنر می فرماید:
«یادم نمی رود که ایشان شنیده بود که کتابی منتشر شده است، من اسم آن کتاب را نمی دانم چون ترویج کتاب باطل می شود ایشان گفتند: این کتاب را از هر جا هست برای من پیدا کنید.
... گشتیم و بالاخره پیدا کردیم. آن نسخه که به دست ما رسید منحصر به فرد بود. حدود 400 صفحه کتاب بود و من به زحمت 3 الی 4 نسخه از آن کپی گرفتم و بعد یک نسخه خدمت ایشان دادم و یک نسخه پیش خود من بود. شاید دو روزی که از این ماجرا نگذشته بود که ایشان پرسیدند: با آن کتاب چه کردی؟ گفتم من هنوز وقت مطاله آن را پیدا نکردم ان شاء الله آن را مطالعه می کنم. بعد دیدم ایشان تمام کتاب را سطر سطر خوانده است و نقطه های ضعف آن را که تا حدود 300 تا 350 مورد به نام اسلام بر ضد اسلام نوشته شده را در آورد» (سید ناصری، 1377: ص 237).
و البته باید به این نکته اشاره کرد که زیبایی غیرت ایشان به این علت رخ نمایی می کند که در غالب شجاعت ایشان نمود پیدا کرده است. چه بسیار کسانی که از مشاهده صحنه ای خونشان به جوش می آید اما به دلیل وجود صفت ترس به خود جرأت اظهار نمی دهند، اما استاد نمونه ای از یک انسان شجاع و در نوع خود دلیر بود، همه می دانند که مبارزه آن شهید با مارکسیسم زمانی بود که بلوک شرق در همسایگی ایران وجود داشت و به شدت در ایران فعالیت می کرد.
نقل است که در چند ماه قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، جامعه مبارز روحانیت تهران مراسمی در بهشت زهراء تهران تشکیل داده بودند. پس از مراسم، در میان زنان، آرم سازمان مجاهدین خلق (منافقین) بالا رفت، عده ای موضوع را به روحانیون خبر دادند برخی گفتند: «باید وحدت را حفظ کرد، کاری به آنها نداشته باشید» قضیه را به اطلاع آن شهید بزرگوار رساندند، ایشان گفتند:
«آرم باید بیاید پایین» آنها گفتند:
«آرم در میان زنان است و نمی شود داخل آنها شد» ایشان گفتند:
«خودم این کار را می کنم» (همان: 117)؛
سپس ایشان سر راه آن گروه زنان ایستادند و پس از آن که محاذی آرم قرار گرفتند، داخل جمعیت شدند و آرم را از دست آنها گرفتند و لوله کردند و با خود بیرون بردند.
و به درستی باید گفت که:
«نگاه نقادانه ایشان به خاطر شجاعت و غیرتش، تیز و برنده بود».
و) آزاد اندیشی
آزاد اندیشی یکی از امتیازهای برجسته شهید مطهری بود که این روحیه او را در برخورد با مسائل اسلامی پژوهشگر و محقق می ساخت. چون آزاداندیش بود خود را در قید و بند «اقوال و آراء» دیگران محصور و محدود نمی ساخت، لذا با دیدی انتقادی به دیدگاه ها و نظریات می نگریست. این آزاد اندیشی و استقلال فکری استاد باعث شده بود که حتی از استادهای خود ایراد بگیرد. البته این انتقاد، همراه با تعظیم و احترام بوده و خارج از چهار چوب اخلاق نبود به شکلی که گاهی انسان متوجه نمی شود که این مطلب او حرف استاد را در این زمینه نقد کرده است. مثلاً ایشان با اینکه بسیار تحت تأثیر افکار علامه طباطبایی بوده ولی در عین حال در بحث «جاودانگی اخلاق» نظریه علامه طباطبایی را نقد می کند.
ایشان به دلیل همین آزاد اندیشی در یکی از آثارش بیان می کنند که:
«من مکرّر در نوشته های خود نوشته ام، من هرگز از پیدایش افراد شکاک در اجتماع که علیه اسلام سخنرانی کنند و مقاله بنویسند، متأثر که نمی شوم هیچ، از یک نظر خوشحال می شوم، چون می دانم که پیدایش اینها سبب می شود که چهره اسلام بیشتر نمایان شود. وجود افراد شکاک و افرادی که علیه دین سخنرانی می کنند که حامیان دین آنقدر مرده و بی روح باشند که در مقام جواب برنیایند، یعنی عکس العملی نشان ندهند.» (مطهری، 1381: ص 135).
این جمله نشان از روح آزاد اندیشی، انتقادی و در عین حال پاسخگوی اوست و به همین خاطر است که کارهای علمی ایشان به جای آنکه «تقریر و تقلیدی» از حرف های دیگران باشد «تحقیقی» و زائیده از سرچشمه های خلاقیت های خود او بود.
و در یک کلام:
«روح آزاد اندیشی استاد، نگاه منتقدش را آزاد ساخته بود تا بتوانند به هر سو بنگرد»
بخش دوم
«اصول لحاظ شده در سیستم نقادی استاد»
مقدمه
در این بخش به این نکته اشاره خواهدشد، که علاوه بر عوامل پرورش دهنده شخصیت نقاد استاد که در فصل گذشته پیرامون آن بحث کردیم، ایشان همواره در آثار خویش کوشیده اند که از چهارچوب اصول علمی و اخلاقی نقد خارج نشده و آنها را در تمام قلمروهای نقد خویش لحاظ کنند. در این قسمت از نوشتار تلاش شده تا به گوشه هایی از آن اصول اشاره شود.
اصل اوّل: تحقیق و تدقیق قبل از نقد
شاید بتوان گفت برجسته ترین اصل، از اصول نقادی استاد، همین اصل باشد.
استاد مطهری بسیار اهل تحقیق و مطالعه بودند. به حدی که به گفته خودشان «در حد مرگ» مطالعه می کردند و گاه می شد به مدت یک هفته از منزل بیرون نمی آمدند و به گفته شهید صدوقی:
«پشتکار و کثرت مطالعه آقای مطهری در مدرسه فیضیه همه ما را به اعجاب می آورد و استاد مطهری وقتی اصول فقه را خوانده بود، مدعی بود که جزوه و اثری نیست که دراین زمینه باشدو من آن را ندیده باشم» (نگارش، 1378: ص 88).
و همین امر باعث شده بود که احاطه علمی بر بسیاری از مسائل دینی و مکاتب و نظریات پیدا کنند و با اطلاع از انحرافات آنها به نقد بنشیند و این روال کاری ایشان بود و اگر در زمینه ای مطالعه نکرده بودند آن را نقد نمی کردند و پیرامون آن سخنرانی نمی کردند به طوری که یکی از دوستان استاد مطهری تعریف می کرد که یک بار استاد را برای سخنرانی دعوت کردند و او با تواضع و صراحت کامل گفت:
«آمادگی لازم جهت این سخنرانی نیافته ام، من برای هر سخنرانی، حداقل 20 ساعت مطالعه دارم»(همان: 88).
ایشان علاوه بر دارا بودن روحیه تحقیق، اهل تدقیق بودند و به مسائل، موشکافانه می نگریستند. به عبارت دیگر هم محقق بودند و هم مدقق.
تحقیق با تدقیق تفاوت دارد. چه بسا افراد که در فهم، کنجکاوی و دقت خاص دارند، مقدمات مطالب را با بصیرت به یکدیگر پیوند می زنند، نقاط ضعف و قوت موضوعات را به خوبی از هم تفکیک می کنند، اما اهل کاوش و تحقیق نیستند و به عبارتی دقیق تر، ذوق و استعداد این را ندارند که توانایی خود را علاوه بر عمق، در سطح نیز گسترش دهند.
و استاد در این زمینه ید طولایی داشتند و اگر به آثار ایشان دقتی شود، این امر روشن می شود که مرحوم مطهری علاوه بر وسعت معلومات، سخت، نکته سنج و تحلیل گر بودند و آنچه را که بسیاری به سادگی از سر آن می گذشتند و نکته ای در آن نمی یافتند استاد با دقتی حیرت انگیز مورد کنکاش قرار می داد و تناقضات درونی آن را آشکار می ساخت.
مثلاً:«ایشان با دقتی فوق العاده در اعلامیه جهانی حقوق بشر تناقضی را خارج می کنند و در آنجا بین آزادی فکر و اندیشه فرق قائل می شوند» (مطهزی، 1378: ص91).
و یا دقتی که در معنای سیره کرده و بیان می دارد که:
«خیلی از کتاب هایی که به نام سیره داریم، در واقع بیان «سیر» است و سیره یعنی متد و اسلوب» (مطهری، 1380: ص 48 و 49).
و مثال های فراوانی که اگر بخواهیم فقط پیرامون این مطلب قلم بزنیم، خود مقاله یا کتابی جداگانه می طلبد.
و در یک جمله می توان گفت:
«وجود این روحیات، از او منتقدی عمیق با نگاهی گسترده ساخته بود.»
اصل دوم: زمان شناسی
یکی از نکات مثبت شهید مطهری که در میان نکات مثبت دیگر ایشان درخشندگی خاصی دارد، لحاظ کردن نیاز روز جهت انتخاب موضوع مورد بحث و نقد خود بود و همین امر باعث شده بود که آثار و سخنرانی های ایشان به شدت با استقبال گسترده تمام اقشار جامعه به ویژه طبقه روشنفکر و جوان روبرو شود.
حتی باید گفت که هنوز آثار ایشان بعد از گذشت سال های متمادی، نه تنها کم رنگ نشده بلکه روز به روز پر رنگ تر و مخاطبینش فراگیرتر می شود که یکی از آن آثار که روز به روز مخاطبینش بیشتر می شوند کتاب ارزشمند «داستان و راستان» می باشد که بارها و بارها تجدید چاپ شده و این در حالی است که استاد این کتاب را با کمال تواضع بعد از نوشتن کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم نوشته است و البته خودشان در مقدمه این کتاب آورده است که علیرغم مخالفت دوستان مبنی بر اینکه نوشتن چنین کتابی در شأن شما نمی باشد، اما بنا به نیازی که تشخیص دادند آن را به شکل بسیار زیبا به نگارش درآورده که مورد تشویق یونسکو هم قرار گرفتند.
آری استاد مطهری بر آن شده بودند که برخلاف خیلی از مبلغان دینی که بر فراز منبر به گونه ای صحبت می کردند که گویی اسلام جز آخرت و امور اخروی کاری ندارد و امور دنیوی را یکسره وا نهاده است،
سطح معلومات و مباحث خویش را گسترش داده و در زمانی که اندیشه های مارکسیستی و لیبرالیستی زوایای تن و جان جوانان را قبضه کرده بود، با نوشتارها و سخنرانی های خود گام های بلندیدر جهت حل معضلات فکری برمی داشت. او رمز انحراف نسل جوان را عدم پاسخگویی به نیازهای او می دانست و می فرمود:
«ریشه بیشتر انحرافات دینی و اخلاقی نسل جوان را در لابلای افکار و عقاید آنان باید جستجو کرد و از این نظر فوق العاده نیازمندند» (مطهری، 1381: ص2).
ایشان همچنین در یکی از کتب خود در همین زمینه می فرمایند:
«بنده که درحدود بیست سال است که قلم به دست گرفته و مقاله یا کتاب نوشته ام، تنها چیزی که در همه نوشته هایم آن را هدف قرار داده ام حل مشکلات و پاسخ گویی به سوالاتی است که در زمینه مسائل اسلامی در عصر ما مطرح است» (مطهری، 1379: ص 16).
و برای اینکه بهتر به موضوعاتی که استاد مطهری به تناسب موقعیت اجتماعی ایران معرفی کرده اند پی ببریم به چند کتاب به صورت خلاصه اشاره می کنم.
1- کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم: کتابی است در رد ماتریالیسم در ایران و فعالیت گسترده حزب توده، که در آن زمان با تبلیغات گسترده خود جان و فکر جوانان را تهدید می کردند.
2- کتاب مسئله حجاب و نظام حقوق زن: کتابی است در مخدوش کردن سیاست شوم رژیم شاه در دریدن پرده های عفاف و تحریف قوانین اسلام در باب حقوق زن.
3- کتاب انسان و سرنوشت: محصول درس های ایدئولوژیک استاد در هیئت های موتلفه اسلامی که در هدایت مبارزه در صراط مستقیم اسلام نقش بسزایی داشت.
4- کتاب مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی: که شامل شش جلد است و در دوره اوج گیری نهضت اسلامی به رشته تحریر درآمد و در آن بسیاری از لغزشگاه های فکری روشنفکران مسلمان نشان داده شد.
5- کتاب عدل الهی: که به گفته خود استاد:
«آنچه در این کتاب آورده ام در حقیقت یک پاسخ عمومی است به همه کسانی که مکرر در این زمینه از من پرسش هایی کرده و می کنند» (همان: 16).
و اما حرف آخر اینکه:
«رعایت اصل زمان شناسی و تطابق آن با موضوع نقد در آثار استاد، نقد او را زنده و پویا کرده بود.»
اصل سوم: عدم تعصب در نقد
رویه اخلاقی استاد مطهری باعث شده بود که ایشان در نقد، تعصب بی مورد به خرج نداده و هر کجا که احساس انحراف می کردند با نگاه تیزبین و آزاد خود آن را بررسی کنند و همین امر باعث شده بود که سطح قلمروی نقد استاد، بسیار گسترده و متنوع شود. در این زمینه اگر بخواهیم به آثار استاد نظری بیفکنیم، می توانیم زمینه های مختلفی را بیابیم که در اینجا به دو زمینه آن اشاره می شود.
الف: عدم تعصب مکتبی در نقد
ایشان علاوه بر داشتن غیرت و تعصب دینی هر گاه انحراف و کجی در دین و مکتب خویش می یافتند بیان می کردند، که نمونه بارز آن نقد شجاعانه ایشان بر تحریفات عاشورا می باشد، و یا مبارزاتی که ایشان با خرافات و بدعت ها در دین می کردند که در این زمینه به یک نکته بسیار کوچک اما در عین حال مبتلا به بسنده می کنم.
ایشان در یکی از کتب خویش می فرمایند:
«آیا پیغمبر (ص) در کارها از (سعد و نحس ایام ) استفاده می کرد؟ این مسئله ایست بروید سیره پیغمبر را از اول تا آخر ببینید، تمام کتبی که شیعه و سنی در تاریخ پیغمبر نوشته اند همه را مطالعه کنید. ..
آیا چنین حرفهایی هست؟ ما هرگز نمی بینیم که پیغمبر و ائمه اطهار (ع)خودشان در عمل از این حرفها استفاده کرده باشد» (مطهری، 1380: ص 81).خلاصه مبارزات شهید مطهری در این امر بسیار گسترده بود که به گوشه ای از آنها فقط اشاره می شود:
1- زهدگرایی منفی، 2- سنت گرایی منفی؛ 3- عقل گرایی محض؛ 4-اخباری گری؛ 5- کیفیت استخدام وسیله برای رسیدن به هدف و. ...
ب: عدم تعصب صنفی در نقد
قلمروی نقد استاد حتی هم صنفی های های خود یعنی روحانیون و عالمان دینی را فرا گرفته بود و هر گاه انحراف و یا نقصی در این زمینه مشاهده می کرد با شجاعت و عدم تعصب بی مورد بیان می کرد که در این بین می توان به مقاله مشکل اساسی در سازمان روحانیت اشاره کرد که در ابتدای آن بیان می نمایند:
«کسانی که آرزوی اعتلاء آیین مبین اسلام را در سر دارند و درباره علل ترقی و انحطاط مسلمین در گذشته دور و نزدیک می اندیشند، نمی توانند درباره دستگاه رهبری آن یعنی سازمان مقدس روحانیت نیندیشند و آرزوی ترقی و اعتلای آن را در سر نداشته باشند و از مشکلات و نابسامانی های آن رنج نبرند» (مطهری، 1381: ص 278).
و یا در قسمتی از سخنرانی خود پیرامون خطابه و منبر، از بعضی مبلغین دینی انتقاد کرده و بیان می دارد که:«فرق ما ( بعضی از روحانیون ) با پیغمبران در آن است که آنها با نقاط ضعف مردم مبارزه می کردند و ما از آن نقاط بهره برداری می کنیم و معمولاً به گونه ای صحبت می کنیم که بانی و مستمعین راضی شوند»(همان: 269 و 270).
و خلاصه اینکه: «عدم تعصب در استاد، نگاه نقادانه استاد را فراگیر و منصفانه ساخته بود».
اصل چهارم: عدم شخصیت گرایی
یکی از اصولی که شهید مطهری همواره در آثار خود بر رعایت آن اصرار داشته، و باعث شده که حتی اساتید و شخصیت های مورد احترام خود را نقد کند، عدم شخصیت گرایی در نقد است به تعبیر دیگر اصول گرایی.
ایشان طبق این تفکر، اشخاص را معیار حق قرار نمی دادند و می فرمودند:
«حق و باطل را با میزان قدر و شخصیت افراد نمی شود شناخت. این درست نیست که تو اول شخصیت هایی را مقیاس قرار دهی و بعد حق و باطل را با این مقیاس ها بسنجی، اشخاص نباید مقیاس حق و باطل قرار گیرند، این حق و باطل است که باید مقیاس اشخاص و شخصیت آنان باشد» (مطهری، 1381: 1/ 136).
ایشان در این زمینه به نقل از ابن خلدون می فرمایند:
«ابن خلدون در مقدمه تاریخ خود یکی از نقدهایی که بر بعضی از مورخین می کند این است که می گوید اینها در نقل تاریخ ها، فقط دنبال صحت سند هستند که این تاریخ را فلان کس نقل کرده و او آدم معتبری است. می گوید قبل از این باید به دنبال صحت مضمونی رفت» (مطهری، 1382: ص 90).
و خود ایشان در این مورد برداشت زیبایی دارند و می گویند:
«عجیب است که با این که ما در روایات خودمان داریم که راوی باید نقاد باشد و هر چه را که می شنود، روایت نکند، معذلک می بینیم که در میان همین راویان و محدثان یا مورخان خودمان فراوان دیده می شوند ( افرادی را که این اصل را رعایت نمی کنند)» (مطهری، 1381: ص 126).
و اگر طبق این مباحث به خود رجوع کنیم به عقیده این جانب خواهیم دید، یکی از بزرگ ترین آفت ها در میان انسان های مذهبی و مکتبی همین سادگی و خوش باوری و عدم تفکر پیرامون صحبت های بزرگان دین و مکتب است و خیلی از افرادجامعه به دلیل بی حوصلگی حتی زحمت تحقیق در صحت خبر منقول را به خود نداده و به سرعت آن را نقل می کنیم و این خطر بزرگی است که استاد آن را این گونه بیان می کنند:
«یکی دیگر از موجبات لغزش اندیشه، گرایش به شخصیت هاست» (مطهری، 1382: ص 48 و 49).
البته این نکته را باید در همین جا یادآور شوم که افراط در این زمینه به همان میزان و یا حتی بیشتر خطرناک تر است چرا که گرایش به شخصیت ها مطلقاً مذموم نیست بلکه منظور استاد در این مورد گرایش منفی و بدون تعقل به شخصیت هاست.
و اما این نکته را باید بیفزایم که این تفکر را استاد یک تفکر شیعی می دانستند و می فرمودند:«... و در حقیقت فرقه شیعه مولود یک بینش مخصوص و اهمیت دادن به اصول اسلامی است نه به افراد و اشخاص، قهراً شیعیان اولیه، مردمی منتقد و بت شکن بار آمدند»(مطهری، 1381: ص 252).
و در پایان مناسب است که دو مثال در اثبات عدم شخصیت گرایی در آثار استاد اشاره کنم، که خود گویای مطلب خواهد بود:
1- مثلاً ایشان با توجه به علاقه و تمجیدهای فراوانی که به مناسبت های مختلف از علامه اقبال لاهوری می کنند در کتاب (احیای تفکر دینی) در باب وحی و نبوت از او انتقاد کرده و نظریه او را در باب وحی نشئت گرفته از تعلق داشتن او به فلسفه غرب دانسته است.
2- در کتاب (فلسفه اخلاق) از سعدی، شخصیت محبوب خویش انتقاد کرده و می فرماید:
«من مکرر گفته ام که این شعر سعدی تعبیر صحیحی نیست، علی رغم اینکه سعدی نصایح بسیار سودمندی دارد که از متن اسلام گرفته شده است ولی در سخنانش این چیزها هم هست:
من آن مورم که در پایم بمالند نه زنبورم که از نیشم بنالند
... این درست نیست. زبان حال یک مسلمان این است:
نه آن مورم که در پایم بمالند/نه زنبورم که از نیشم بنالند
و ماحصل اینکه:
«عدم شخصیت گرایی در استاد، نگاه نقادانه اش را حتی به سوی عزیزترین شخصیت های مورد احترامش می افکند»
بخش سوم
«روش شناسی نقد در آثار شهید مطهری»
مقدمه
در این بخش سعی بر آن شده است که در لابلای آثار شهید مطهری سیری کرده و روشی که استاد در نقد نظریات، مکاتب و یا انحرافات داشته اند را شناسایی کرده و آن را به شکل خلاصه اما گویا، بیان نمایم:
چرا که اگر دقتی در آثار ایشان بنماییم، خواهیم دید که ایشان متد و اسلوب یا به گفته خودشان سیره خاصی را در نقد مراعات می کردند، سیره ای که متأثر از شخصیت انتقادی و اصول پذیرفته شده خودشان بوده است.
البته باید عرض نمایم سیر مطالبی را که در ذیل بیان نموده ام، به منزله این نیست که استاد در تمام آثار خود دقیقاً این سیر را به ترتیب ذکر شده، پیاده کرده اند، بلکه منظور از ذکر آنها به این ترتیب فقط بیان سیره استاد در نقد بوده است و پی بردن دقیق به شیوه تربیتی استاد به کار علمی فراوان نیاز دارد.
گام اول: نقد دقیق مطالب
اولین گامی که استاد در جهت نقد مطلبی برمی داشتند، نقل دقیق مطلب و یا نظریه مورد بحث بود. به شکلی که در این زمینه بسیار امین و دقیق بودند.
شاگردان آن بزرگوار نقل می کنند که:
«هرگاه استاد قصد داشت در کلاس، مطلب کتابی را مورد نقد قرار دهد، نسخه ای را مورد استفاده قرار می داد که در آن به هنگام مطالعه، حواشی لازم را یادداشت کرده بود و در این حال به هنگام بررسی مطالب پس از خواندن ( متن ) حاشیه خود را نیز مطرح می ساخت» (نگارش، 1378: ص 97).
و از همین نکته باید درسی از استاد بیاموزیم که حتی اگر می خواهیم مخالف خود را نقد کنیم، قبل از آن خوب حرف او را بشنویم، پیرامون آن مطالعه کرده و آن را بفهمیم و آن هنگام به نقد کردن روی بیاوریم.
اگر در زندگی استاد تحقیق نمائیم خواهیم دید که ایشان بسیار کتب دانشمندان غربی و شرقی که نقد می کردند را مطالعه کرده بودند.
گام دوم: توضیح و تحلیل مطلب
گام دومی که استاد در این راه به شکل بسیار رندانه بر می داشتند، توضیح و تحلیل مطلب بود که همین امر باعث شده بود که مشکل ترین مطالب فلسفی - علمی و مذهبی، قابل فهم و جذاب شود.
چرا که ایشان با قدرت ساده گویی ای که در و جوشان بود آنها را توضیح داده و در راستای فهماندن آن نظریه به مخاطبین اضافاتی را مطرح می کردند و این به حدی بود که غالب اوقات این گونه در ذهن متداعی می شود که او از خود نظریه پرداز و طرفداران آن مکتب مسلط تر و معتقدتر به این مطلب است.
گام سوم: بیان نکات مثبت مطلب
گام بعدی که ایشان بعد از توضیح و تحلیل مطلب، طی می کنند، بیان نکات مثبت مطلب و یا نظریه پرداز آن مطلب است که ناشی از روح حقیقت طلب و منصفش می باشد.
همین حالت زیبای اخلاقی ایشان بود که حتی مخالفین خود و طرفداران دیگر مکاتب را پیرامون خویش جذب کرده بود.
مثلاً یکی از نمونه های بارز آن را می توان در کتاب (نهضت های اسلامی در صد ساله اخیر) مثال زد.
ایشان در این کتاب از اقبال به عنوان قهرمان نام برده و می فرماید:
«اقبال مزایایی دارد و نواقصی، از جمله مزایای اقبال این است:
1. فرهنگ غرب را می شناخته. ..؛
2. غرب را فاقد یک ایدئولوژی جامع انسانی می دانسته است. ..؛
3. برخلاف سایر پرورش یافتگان غرب، شخصی معنویت گر است. ..» (مطهری، 1382: ص 48).
گام چهارم: بیان نکات منفی مطلب
گام دیگری که می توان در اسلوب و روش نقد استاد، آن را بررسی کرد، بیان نکات منفی و ضعیف مطالب و شخصیت ها است و استاد در این زمینه هیچ دلهره ای نداشت و اشکالات را در هر کس می دید بیان می کرد و مصلحت اندیشی نمی کرد چرا که خود ایشان می فرمایند:
«اقبال مزایایی دارد و نواقصی، نقصی که در کار اقبال است عمده دو چیز است:
1. یکی اینکه با فرهنگ اسلامی عمیقاً آشنا نیست. ..
2. برخلاف سید جمال به کشورهای اسلامی سفر نکرده. .. و از این رو در ارزیابی های خود درباره برخی شخصیت های جهان اسلام و برخی حرکت های استعماری در جهان اسلام دچار اشتباهات فاحش شده است» (همان: 49).
گام پنجم: بیان نظر اسلام
گام آخری که در این زمینه می توان به آن اشاره کرد این است که استاد بعد از تمام مراحل قبل، در پایان، نظر اصیل اسلام را داده و آن را مستدل و با زبانی گویا بیان می کنند. به شکلی که مخاطبین، خود می توانند برتری این نظر را بر دیگر نظرات درک کنند.
البته نکته زیبا در این بخش، قدرت اجتهاد شهید مطهری است که با زیبایی هر چه تمام تر، بین موضوعات و مبانی اسلامی ارتباط برقرار کرده و مطلب خود را استنباط می کنند.
مثلاً در کتاب «پیرامون انقلاب اسلامی» به صورت مبسوط حدود آزادی در اسلام را بیان کرده و فرق آزادی تفکر و عقیده را اجتهاد می کند.یا در کتاب «آزادی معنوی» به شکلی دیگر آزادی معنوی را تبیین می کنند و نظر خود را بیان می دارند.
بخش چهارم
«قلمرو نقد در آثار استاد»
مقدمه
وسعت قلمرو و دایره نقد استاد به چه میزان بوده و چه مباحثی را فراگرفته است؟
در جواب باید گفت که این دایره، بسیار وسیع بوده و نگاه نقادانه استاد خیلی مباحث و مشکلات را در برگرفته، که به چند نمونه از آن اشاره کوچکی خواهد شد.
1- مارکسیسم
ایدئولوژی مارکسیسم بعد از تحقق انقلاب کبیر روسیه توجه نیروهای انقلابی و جوان را به خود جلب کرده بود. چرا که اولاً در آن روزگاران مارکسیسم به عنوان تنها ایدئولوژی مارکسیستی بودند و دوماً ایران در مجاورت شوروی سابق قرار داشت و تحت تأثیر تبلیغات گسترده قرار گرفته بود
و استاد توانست با روشن بینی خود دست به مبارزه با این گروه پرطرفدار زده و سراب بودن آن را روشن نماید و از جهتی دیگر غبار از چهره اسلام راستین بزداید و جوهری انقلابی و ستم ستیزی آن را آشکار کند تا الگویی مناسب برای روشنفکران و انقلابیون باشد. محصول یکی از مبارزات قهرمانانه ایشان کتاب «علل گرایش به مادیگری» می باشد.
در این زمینه رهبر معظم انقلاب خاطره ای زیبا دارند؛ ایشان می فرمایند:
«هیچ کس دیگری را سراغ ندارم که مانند شهید مطهری در آن روزهای اختناق که راجع اندیشه اسلامی بحث می شد به مقابله با افکار مارکسیستی نوین بپردازد، تنها کسی که توانست اسلام خالص و پاک و بدون هر پیرایه از افکار کمونیستی به بهترین وجه ممکن نشان دهد،
استاد مطهری بود. یادم می آید در یک جلسه خصوصی پنجاه شصت نفری که شهید مطهری و دکتر شریعتی بودند. در آن جلسه دکتر شریعتی در یک تحلیلی این جمله را گفت که ما یک دشمن داریم و یک رقیب، دشمن ما تفکر سرمایه داری و امپرالیسم است و رقیب ما مارکسیسم است،. ..
آقای مطهری در همین جلسه در مقابل این حرف ایستاد و گفت نه این درست نیست. شما دشمن را چه معنی می کنید؟ مارکسیسم هم دشمن است...» (نگارش، 1378: ص 110).
2- ناسیونالیسم
یکی از سیاست هایی که دشمنان اسلام و ملت ایران در پیش گرفته بودند دامن زدن به تفکرات ملت خواهی و ناسیونالیستی بود. در این زمینه نیز استاد مطهری به شکل احسن با مطالعه مبانی فلسفی ایشان با آنها به مبارزه برخاست. در این زمینه استاد می فرماید:
«فکر ملیت و تهییج احساسات ملی احیاناً ممکن است آثار مثبت و مفیدی از لحاظ استقلال پاره ای از ملت ها به وجود آورد ولی در کشورهای اسلامی بیش از آنکه آثار خوبی به بار آورد، سبب تفرقه و جدایی شده است. .. اسلام قرن هاست که وحدتی بر اساس فکر و عقیده و ایدئولوژی به وجود آورده است» (مطهری، 1378: ص 66).
و اگر بخواهیم مهم ترین اثر استاد در این زمینه را نام ببریم، کتاب ارزشمند خدمات متقابل اسلام و ایران می باشد که در آن استاد به شبهاتی از قبیل مسلمان شدن به اجبار ایرانیان پاسخ بسیار مستدل و متینی را گفته و علاوه بر آن که اثبات کرده ایرانیان نه تنها به اجبار زور و شمشیر مسلمان نشده بلکه به خاطر نفرت از نظام سیاسی- مذهبی ساسانیان به دین عدالت خواه اسلام گرویده و خود نیز در راه اعتلای این فرهنگ تلاش فراوانی کرده اند.
3- التقاط
التقاط در اصطلاح فلسفی به مکتبی گفته می شود که یکپارچه و یکدست نمی باشد و هر بخش از ایدئولوژی خود را از مکتبی گرفته است، هر چند آن مکتب از ریشه، با آن ها در تضاد باشد.
مثلاً توحید و شرک دو مکتب اند که کاملاً در مقابل هم قرار دارند. حال اگر کسانی پیدا شوند که نیمی از مکتب توحید را گرفتند و بقیه را از مکتب شرک به هم آمیختند، نتیجه آن، مکتب «التقاطی» خواهد شد.
یکی دیگر از نگرانی های استاد مطهری، التقاط بود و شاید بتوان گفت بزرگ ترین خطری که استاد بعد از مارکسیسم می دیدند و با آن مبارزه می کردند، همین مکتب انحرافی التقاط بود.
ایشان در این مورد می فرمایند: «به عقیده من این مکتب های التقاطی ضررشان برای اسلام از مکتب هایی که صریحاً ضد اسلام هستند، اگر بیشتر نباشد کمتر نیست» (سید ناصری، 1377: ص 349).
ایشان بارزترین و زشت ترین چهره التقاط را در آثار گروه های فرقان و سازمان مجاهدین خلق (منافقین) می دید. خود ایشان در این باره می فرمایند: «اینها اساس اسلام را از بین می برند»(همان:350).
ایشان در برخورد با این گروه ها، روحیه سازش ناپذیری داشتند و می فرمودند:
«... باید خطمان را جدا کنیم، چون آب ما با آنها توی یک جوی نمی رود. باید آن تیپ هایی که می خواهند روحانیون را کنار بزنند، با دعا مخالفند و با روایات مخالفند و اسلام فقاهتی را قبول ندارند، همین حالا حسابشان را مشخص کنیم و بگذاریم کنار» (همان:363).
یکی از هم رزمان استاد می فرمودند:
هنگامی که استاد مقدمه معروف «علل گرایش به مادیگری» را در تحلیل و نقد عقاید گروه فرقان می نوشتند، اعضای این گروه با تماس های مکرر خود استاد را تهدید کرده و هنگامی که به ایشان می رساندیم، می فرمودند:
«می دانید چیست؟ اگر قرار باشد که انسان از دنیا برود، چه بهتر که در راه اصلاح عقاید و دفاع از اسلام باشد و من در این راه کوچکترین تردیدی ندارم» (مطهری، 1380: ص 304).
و بالاخره همان شد که استاد پیش بینی می کرد و به دست گروه التقاطی فرقان به فوز عظیم شهادت نائل شدند و جان و روح پر دغدغه خویش را آرام کردند.
4- تحجر
یکی از انحرافاتی که در قلمرو نقد استاد به طور وسیع قرار گرفته بود، تحجر یا همان جمود فکری یا به تعبیر دیگر خشک مقدسی است. استاد در این باره نیز سنگ تمام گذاشته و آن را یک خطر بزرگ برای انقلاب و فقه پویای اسلام می دانسته است.
ایشان در این باره کار علمی بسیار کرده است و تاریخچه آن را به دقت بررسی کرده است و در قسمتی از کتاب «تعلیم و تربیت» بیان کرده اند و در کتاب «جاذبه و دافعه» نیز به شکل بسیار عالمانه، خوارج یعنی اولین گروه متحجر اسلامی را نقد و برسی کرده و خطر چنین تفکری را بیان داشته و می فرمایند:
«سیاست قرآن بر نیزه کردن سیزده قرن است که کم و بیش میان مسلمین رایج است. مخصوصاً مقدس مآبان و متظاهران زیاد می شوند. .. سیاست قرآن بر نیزه کردن از طرف استفاده چی ها زیاد است» (مطهری، 1381: ص 158).
ایشان علاوه بر خطر فوق یعنی استفاده دشمنان از متحجران و مقدس نماها، خطر دیگری را از این گروه بیان می نمایند تفکری که وجود آن باعث عدم رشد و تطابق با نیازهای زمان شده و می فرمایند:
«این جمود فکری است که صرفاً به حکم اینکه یک چیزی در صدر اسلام نبوده، اکنون هم که ضرورت ایجاب می کند نباشد» (مطهری، 1381: ص 291).
5- نفاق
آخرین انحرافی که در این بخش از مقاله به آن خواهیم پرداخت، خطر نفاق و منافقین است که استاد در بسیاری از آثار و گفته هایش به آن اشاره داشته اند. ایشان همواره بر این نکته پافشاری کرده اند که باید از منافقین ترسید و با آنها مبارزه کرد و در این مورد می فرمایند:
«همان طور که قرآن کریم فرمود: «الیوم یَئسَ الذینَ کَفروا من دینکُم فلا تخشوهم و اخشونِ» از خارج دنیای اسلام نباید ترسید، از داخل باید ترسید. .. (مائده/3)؛ از نفاق داخلی، از نیروهایی که از مواجهه علنی با دشمن می ترسند و ماسک اسلام به چهره می زنند. .. از اینها باید ترسید و از فریب خوردن ساده دلانِ مسلمان از این گروه منافق سنگِ اسلام را به سینه زن» (مطهری، 1380: 26).
ایشان در عین حال که به مبارزه با این گروه اصرار می ورزیدند، می فرمودند: «مشکلترین مبارزه ها مبارزه با نفاق است. .. این پیکار از پیکار با کفر به مراتب مشکل تر است زیرا جنگ با کفر، مبارزه با یک جریان مکشوف و ظاهر و بی پرده است و اما مبارزه با نفاق، در حقیقت مبارزه با کفر مستور است» (مطهری، 1381: ص 163).
استاد مطهری در یک استنباط بسیار محققانه درباره راه کار مبارزه با نفاق می فرمایند:
«... باید توجه داشت که هر اندازه احمق زیاد باشد، بازار نفاق داغ تر است. مبارزه با احمق و حماقت، مبارزه با نفاق نیز هست زیرا احمق ابزار دست منافق است» (همان: 165).
نتیجه
با توجه به مباحث پر اهمیت مطرح شده و ارائه ایده ای صحیح از استاد مطهری پیرامون علم نقد، چه زیباست که برای خود الگوی مناسبی داشته باشیم تا این مهم را در زندگی خود به صورت صحیح به کار ببریم.
و بهتر آن است که سیره بزرگانی همچون مقام معظم رهبری و استاد شهید مطهری و دیگر علما که به راستی الگوی ما در استفاده از این علم هستند را به کار بگیریم و چه خوب است که در نهادها و سازمان های مختلف واحدی را با عنوان «واحد نقد» ایجاد بنماییم چرا که به یقین پیشرفت یک جامعه اسلامی زمانی محقق می شود که نکات ضعف و قوت آن جامعه بررسی گردد و در جهت ساماندهی این نکات (نقدها) گام های بلندی برداشته شود.
کتابنامه
. تاج دینی، علی، (1379)، معلم نمونه، تهران: روزنامه سلام، چ1.
2. سید ناصری، حمیدرضا، (1377)، پاره ای از خورشید، تهران: انتشارات صدرا، چ1.
3. غدیر زلال اندیشه، (1382)، ویژه نامه یازدهمین سالگرد شهادت استاد مطهری.
4. فاضل لاریجانی آملی، جواد، (1381)، نهج البلاغه، سید حسن سادات ناصری، تهران: چ9.
5. جاوید موسوی، سید حمید، (1379)، سیمای استاد در آیینه نگاه یاران، تهران: انتشارات صدرا، چ1.
6. مطهری، مرتضی (1372)، علل گرایش به مادیگری، تهران: انتشارات صدرا، چ13.
7. (1381)، جاذبه و دافعه علی (ره)، تهران: انتشارات صدرا.
8. (1380)، تعلیم و تربیت، تهران: انتشارات صدرا.
9. (1380)، امامت و رهبری، تهران: انتشارات صدرا.
10. (1381)، پیرامون انقلاب اسلامی، تهران: انتشارات صدرا.
11. (1382)، نهضت های اسلامی در صد ساله اخیر، تهران: انتشارات صدرا.
12. (1378)، پیرامون جمهوری اسلامی، تهران: انتشارات صدرا.
13. (1380)، سیری در سیره نبوی، تهران: انتشارات صدرا.
14. 1381)، مسئله حجاب، تهران: انتشارات صدرا.
15. (1379)، عدل الهی، تهران: انتشارات صدرا.
16. (1381)، ده گفتار، تهران: انتشارات صدرا.
17. (1382)، حماسه حسینی، تهران: انتشارات صدرا، ج1.
18. (1382)، انسان و ایمان، تهران: انتشارات صدرا.
19. نگارش، حمید، (1378)، رمز موفقیت استاد مطهری، قم: انتشارات خرم.
20. نراقی، ملامهدی (1377)، جامع السعادات، تهران: چاپ بوستان کتاب.
21. نصر آبادی، علی باقی، (1382)، سیری در اندیشه های اجتماعی شهید آیه الله مطهری، قم: انتشارات بوستان کتاب.
محمد ملحج
نظر شما