«مُذ» و «مُنذُ» از منظر ادباء
مجله کلمه طیبه شماره اول، سال اول، پاییز1392
نویسنده : جهانگرد، محمد مهدی
چکیده
از آنجا که نظرات ادبی در فهم متون دینی و نتایج مستنبطه از آن ها نقش مهمی دارند و عموماً در اذهان اهل علم و طلاب علوم دینی دو مکتب معروف بصری و کوفی مورد تأمل قرار می گیرد و عموم مسائل مستنبطه فقهیه ما از احادیث بر اساس مکتب بصریون می باشد، تأمل در مکاتب دیگر و آراء ادبا خصوصاً کوفیون که عهده دار نظام ادبی معصومین(ع) هستند شاید گامی در تغییر نظرات در برخی از مسائل فقهی باشد.
مقدمه
این مقاله پیرامون بررسی آراء ادبا در سه مکتب کوفه، بصره و اندلس در بحث «مذ و منذ» است که تتمیمی بر مباحث کتاب مغنی الادیب می باشد و فقط در صدد بیان آراء مکاتب یاد شده و تضارب بین آنها است.
دیدگاه ادباء در کتب معاجم
دیدگاه خلیل بن احمد الفراهیدی از کتاب العین
نون و ذال در «منذ» اصلی هستند و گاهی اوقات نونش در لغت حذف می شود و گفته شده که بنا و ریشه «منذ» از «مِن اذ» گرفته شده است و همچنین است که متحمل معنای زمانی می باشد در آن هنگام که می گویی: «منذ کان» که منظور بدین معناست:
«مِن اذ کان ذلک» ولی اکثراً در کلام عرب همزه اش حذف شده و این دو کلمه یک کلمه واحد می شود و اگر متضمن معنای توهم غایت باشد اسم خود را رفع می دهد.
دیدگاه لویس معلوف از کتاب المنجد
«مذ» مخففه از «منذ» است و هرگاه که در التقا ساکنین قرار بگیرد ذالش مضموم می شود مانند «مُذُ الیوم» چه اصلش اینست که مضموم باشد ( اشاره به اصل «مذ» دارد که از «منذ» گرفته شده است ) و گاهی اوقات میم در «مذ و منذ» مکسور می شود و این دو از حروف جر می باشند و بنا بر مشهور اضافه به جمله می شوند.
حال اگر زمان ماضی باشد به معنای «مِن» می باشند مانند «ما رایتُهُ مذ یوم الاحد» واگر زمان حاضر باشد به معنای «فی» می باشند مانند «رایتُهُ مذ شهرنا» و اگر معدود باشد به معنای «مِن» و«الی» می باشند مانند «ما رایته مذ ثلاثه ایام».
گاهی اوقات اسم بعد «مذ و منذ» مرفوع می شود، مانند «ما رایته مذ یومان» که بنا بر معروف چنین است که در این حالت «مذ و منذ» ظرفند و اضافه به جمله ای شده اند که فعلشان حذف شده است و اصلش «مذ کان یومان» بوده است.
دیدگاه امیل بدیع یعقوب و میشال عاصی از کتاب المعجم المفصل فی اللغه و الادب
«مذ و منذ» به دو صورت می آید:
١. حرف جر؛ ٢. ظرف.
الف - «مذ و منذ» جاره
حرف جری هستند که مختص به زمان ماضی یا حاضرند و اختصاص به زمان استقبال ندارند و چنین است که ما بعدشان اسم مجرور است، مانند «لم اَره مذ یومین» و معنایشان سه قسم است:
1. به معنای «مِن» ابتدائیه؛ هنگامی که زمان اسم مجرورشان ماضی معرفه باشد، مانند: «ما شاهدتک مذ یوم الاربعاء».
2. به معنای «فی»؛ هنگامی که زمان اسم مجرورشان حاضر معرفه باشد، مانند «ما قرأت مذ الیوم» و در نزد اکثر عرب اسم بعدشان در حاضر همیشه مجرور می آید.
3. به معنای «مِن» و «الی» با هم؛ هنگامی که اسم مجرورشان نکره باشد و ابتدا و انتها زمان برایشان لحاظ شده باشد، مانند «مذ یومین».
ب - «مذ و منذ» ظرفیه
ظرفی هستند مبنی بر سکون در محل نصب بنا بر مفعول فیه و یکی از حالات ذیل ما بعدشان واقع می شود:
1. اسم مرفوع؛ مانند «ما رایتک مذ یومان» که یومان فاعل فعل کان تامه محذوف است.
2. جمله اسمیه؛ مانند قول الاعشی:
ما زلتُ ابغی الخیرَ مذ أنا یافعٌ
ولیداً و کهلاً حینَ شبتُ اَمرَدَا
که « أنا یافع» در محل جر به اضافه«مذ» است.
3. فعل ماضی؛ مانند «سافر أخی مذ طلعت الشمسُ».
دیدگاه شارحین الفیه
و «مذ و منذ» أسمانِ حیثُ رفَعَا
أو أولیــــــا الفعــل ک«جئتُ مذ دَعَـا»
وَ إن یُــجَرَّا فی مُضـیٍّ فَکَ«مِن»
هما وَ فی الحضُورِ معنَی «فی» أستَبِن
دیدگاه ابن ناظم از کتاب شرح الفیه ابن مالک
«مذ و منذ» اسم زمان بعد از خودشان را رفع یا جر می دهند.
پس آن هنگام که رفع می دهند؛ اسمند و نقششان در جمله مبتدا می باشد، که اگر زمانش ماضی بود به معنای اوّل مدت است، مانند «ما رایتُه مذ یوم الجمعه»، واگر زمانش حاضر بود به معنای جمیع مدت است، مانند «ما رایتُه مذ شهرُنا».
و آن هنگام که جر می دهند؛ از حروف جرند که اگر زمانش ماضی باشد به معنای «مِن» و اگر زمانش حاضر باشد به معنای «فی» استعمال می گردد. و اگر بعد از «مذ و منذ» فعل بیاید، به ظرف بودن محکومند و باید اضافه به جمله شوند.
جناب سیبویه درباب اسمائی که اضافه به افعال می شوند، فرموده است: « و از آن دسته اسمائی که اضافه به فعل می شوند، قول توست: ما رایتُهُ مذ کان عندی و منذ جاءنی». و سپس تصریح نموده که «مذ» به «کان» و «منذ» به «جاءنی» اضافه شده اند. و مانند قول فرزدق:
ما زَالَ مذ عَقَدَت یَدَاهُ إزارَهُ فَسَمَا فَأدرَکَ خَمسَه الأشبَارِ
یُدنی کَتائبَ مِن کتائبَ تلتقِی فی ظلِّ مُعتَرکِ العَجَاجِ مُثَارِ
و گاهی اوقات "مذ و منذ" به جمله اسمیه نیز اضافه می شوند. مانند قول دیگری:
ما زِلتُ مَحمُولاً علیَّ ضغینَهٌ و مُضطَلِعَ الأضغانِ مذ أنا یافِعُ
خلاصه: همانا «مذ و منذ» از دو حالت ذیل خارج نیست:
الف - حرف جرند، به معنای «مِن» یا «فی».
ب - اسم مرفوعند بنابر ابتدائیت، به معنای «اول مده أو جمیع المده».
ج- اسم منصوبند بنا بر ظرفیت.
دیدگاه اشمونی از کتاب حاشیه الصبان علی شرح الأشمونی علی الفیه ابن مالک
«مذ و منذ» هم بصورت اسمی و هم به صورت حرفی استعمال می شوند، که آن دو اسم هستند، آن هنگام که اسم مفردی را رفع می دهند، یا این که غالباً فعل و فاعلی بعد از این دو ذکر می شود که به دلیل اقتصار از بیان فعل اجتناب می شود، ماند «ما رایته مذ یومان أو منذ یوم الجمعه» که «مذ و منذ» در اینجا مبتدا و ما بعدشان خبر است.
که در اصل چنین بوده است «أمد انقطاع الرؤیه یومان، و أول انقطاع الرؤیه یوم الجمعه» که به معنای «بینی و بین الرؤیه یومان» می باشد.
و اکثر کوفیون و سهیلی و ناظم (ابن مالک) قائلند که «مذ و منذ» ظرفند و ما بعدشان فاعلِ فعل محذوف است، مانند «مذ کان أو مذ مضی یومان».
و مشهور این است که هنگامی که «مذ و منذ» ظرفند، اضافه به جمله می شوند. و گفته شده که اضافه به زمانی می شوند که این خود زمان اضافه به جمله می شود. وگفته شده که ایندو مبتدائند، که خبرشان یک زمانی است که اضافه به جمله شده و به صورت وجوبی در تقدیر است. مانند این دو قول:
ما زَالَ مذ عَقَدَت یَدَاهُ إزارَهُ ما زلتُ ابغی الخیرَ مذ أنا یافعٌ
«مذ و منذ» حرف جرند؛ اگر زمانش ماضی بود در بردارنده معنای «مِن» می باشد، مانند «ما رایته مذ یوم الجمعه و منذ یوم الجمعه» ای «مِن یوم الجمعه» و اگر زمانش حاضر بود به معنای «فی» می باشد،
مانند «ما رایته مذ یومنا أو منذ یومنا» ای «فی یومنا» که ایندو معنا زمانی برای «مذ و منذ» لحاظ می شود که همراه معرفه باشد. واگرچه مجرور به «مذ و منذ» نکره بود، همانطور که در معدود به معنای «مِن و الی» معاً می گیرند، اینجا هم این معنا را اخذ می نمایند. مانند «ما رایته مذ أو منذ یومین» و با توجه به اینکه گفته شده که «مذ و منذ» ظرف منصوب فعل قبلشان هستند ولی اکثر نحویون قائلند که این دو حرف جرند و ما بعد خود را جر می دهند.
دیدگاه الازهری از کتاب التصریح علی التَوضیح
با عنایت به اینکه کتاب التصریح علی التوضیح که توسط خالد بن عبد الله الازهری نگاشته شده، شرحی قوی است بر کتاب أوضح المسالک الی الفیه ابن مالک که به تحریر ابن هشام الانصاری صورت گرفته است، و اینکه کتاب مغنی اللبیب ابن هشام بهترین کتاب وی می باشد، دیگر در این بخش به بیان مستقیم نظریات ابن هشام نپرداختیم. وان شاء الله در ادامه به نظریات ایشان از کتاب مغنی اللبیب اشاره خواهیم کرد.
الف - «مذ و منذ» بر سر اسم مرفوع نکره یا معرفه معدود یا غیر معدود داخل می شوند، مانند «ما رایته منذ یومان» که « یومان» نکره معدود است و «أو منذ یوم الجمعه» که «یوم الجمعه» معرفه غیر معدود می باشد. و در این هنگام «مذ و منذ» مبتدائند و ما بعدشان خبراست،
که مبرد و ابن سراج و فارسی از مکتب بصره و گروهی از اهل کوفه و ابن حاجب قائلند که خبرش واجب است که مؤخر بیاید چونکه جاری مجری جر است، پس باید رفع ابهام نماید. و اگر در زمان حاضر بود یا معدود بود به معنای امد استعمال می شود و اگر در زمان ماضی بود، معنای اول مدت لحاظ می شود.
و عکس این مطلب هم توسط اخفش و ابی اسحاق الزجاج و ابی القاسم الزجاجی بیان شده که «مذ و منذ» ظرفند و خبر مقدم و مابعدشان مبتدای مؤخر است، و مشتمل معنای«بین و بین» مضاف است.
مانند«ما لقیته مذ یومان» ای «بینی و بین لقائه یومان» که این خالی از تعسف نمی باشد. و جمهور کوفیون و ابن مالک و ابن مضاء و سهیلی بر این باورند که «مذ و منذ» ظرفند و ما بعدشان فاعل «کان» تامه محذوف است. و چنین «مذ کان یومان أو یوم الجمعه» تقدیر را لحاظ می کنند. و بعض از کوفیون قائلند که «مذ و منذ» ظرفند و ما بعدشان خبر برای مبتدای محذوف است، که «من الزمان الذی هو یومان» را در تقدیر می گیرند.
«مذ و منذ» از «مِن» جاره و «ذو» طائیه ترکیب شده است و بنابر قولی از «إذ» تشکیل شده است.
ابن خباز در نهایه مطرح کرده که در «ما لقیته منذ یومان» چهار نظریه وجود دارد:
برای مکتب بصره دو قول است:
- فارسی: «امد ذلک یومان» را در تقدیر گرفته، پس «منذ» مبتدا، و «یومان» خبرش می باشد.
- ابن جنیّ: «بینی و بین لقائه یومان» را در تقدیر گرفته، پس «منذ» خبر و «یومان» مبتدا می شود.
برای مکتب کوفه نیز دو قول است:
- «مِن» حرف و «ذو» موصول است، که واو محذوف شده و ضمه بنابر اتباع جای واو نشسته است، آنگاه «هو یومان» مبتدا و خبر و جمله صله اند.
- «مِن إذ مضی یومان» در اصل بوده که «یومان» فاعل فعل محذوف است.
ب - «مذ و منذ» بر سر جمله فعلیه یا اسمیه داخل می شوند، که غالبا بر سر جمله فعلیه می آید، مانند قول فرزدق:
ما زَالَ مذ عَقَدَت یَدَاهُ إزارَهُ فَسَمَا فَأدرَکَ خَمسَه الأشبَارِ
ومانند قول میمون الاعشی:
ما زلتُ ابغی الخیرَ مذ أنا یافعٌ ولیداً و کهلاً حینَ شبتُ اَمرَدَا
و هر زمانی که «مذ و منذ» بر جمله داخل شوند، بنا به اتفاق ظرفند که به جمله یا به زمانی که مضاف جمله است، اضافه شدند. وگفته شده که«مذ و منذ» مبتدائند و خبرش زمان اضافه شده به جمله ای است که بصورت وجوبی در تقدیر است.
اصل «مذ» «منذ» بوده است، که نونش به دلیل رجوع به ضمه ذال در حین التقاء ساکنین حذف شده است. وعده ای برعکس این قاعده را پذیرفتند، و بیان دارند که نون به «مذ» اضافه شده همچنان که در «ابنم» میم به «ابن» اضافه شده است.
ولی ابن ملکون با توجه به این قاعده کلی که در حرف و شبه حرف تصرف معنایی ندارد و اصلا چنین امری امکان پذیر نیست، میگوید که «مذ و منذ» هر دو اصلیند. و مالقی بیان می کند:
اگر «مذ» اسم بود همانا «منذ» اصل است و اگر حرف بود خودش اصل است. و گاهی اوقات میم «مذ و منذ» نزد عکل مکسور می شود و ذال «مذ» بنا به لغت بنی غنی مضموم می شود.
دیدگاه سیوطی از کتاب النهجه المرضیه فی شرح الفیه
جلال الدین سیوطی فردی بسیار پر تلاش و زحمت بوده که تألیفات بسیار زیادی دارد تا جایی که بعضی از علما تا سیصد تألیف هم از وی نقل کرده اند، و طبق نظر مدرسین ادبیات عرب بسیار عالی کلام ادبا را متوجه می شده و به همان کیفیت هم شرح می داده،
بنابراین یک شارح زبردست و تواناست که از نظر اکثر علما وجهه نظریه پردازی نداشته است، وفقط محشی قابلی بوده، با این همه کتاب همع الهوامع فی شرح جمع الجوامع که خودش تألیف کرده و نیز خودش شرح داده به عنوان آخرین کتاب ادبیاتی وی بسیار با ارزش است،
به همین منظور چون در شرح الفیه اش وجیزه گویی اختیار کرده، ما کاملترین نظرش را به آن قسمت انشالله وعده میدهیم. ولی با همه این تعابیر ناقص کتاب النهجه قطعاً و یقیناً از قابلیتی برخوردار است که سالیان سال در حوزه های علمیه جزء متون درسی است، و امثال آیت الله بروجردی(ره)اهتمام وصف ناشدنی به مطالعه الفیه و این شرح داشته اند.
«مذ و منذ» اسمی هستند که ما بعد خودشان را رفع می دهند، مانند «ما رایته مذ یومان» که اگر زمانش ماضی باشد به معنای اوّل مدت است واگر زمانش غیرماضی باشد به معنای جمیع مدت است
(اشکال: با توجه به نظر ادبا این حالت فقط شامل حاضر می شود نه مستقبل و اینکه این معنا زمانی صحیح است که ما بعد «مذ و منذ» مفرد باشد.) و صحیح آن است که «مذ و منذ» مبتدا و ما بعدشان خبر باشد، در حالیکه بر عکس این مطلب نیز گفته شده است،
و همچنین گفته شده که «مذ و منذ» ظرفند و ما بعدشان فاعل «کان» تامه محذوف است. و یا اینکه ما بعدشان جمله فعلیه یا اسمیه می آید. مانند:
ما زلتُ ابغی الخیرَ مذ أنا یافعٌ
و اگر «مذ و منذ»در زمان ماضی ما بعدشان را جر دهند، به معنای «مِن» ابتدائیه است و اگر در زمان حاضر ما بعدشان را جر دهند به معنای «فی» ظرفیت گرفته می شود.
دیدگاه ادباء در کتب نحوی
دیدگاه جناب رضی الدّین الاسترابادی(ره) از کتاب شرح رضی
نحویون عقیده دارند که اصل «مذ»، «منذ» بوده است و نونش به تخفیف حذف شده است و به این شکل استدلال میکنند: که مصغر «مذ» «منیذ» است و جمعش «امناذ» و بنابر اغلبیت از این اسم «مذ» ساخته شده است. که این بعید است، زیرا در حرف تصرف معنایی ندارد و نمی شود یکی از حروفش حذف شود الا اینکه یکی از حروفش مخفف شود، مانند«رُب» که مخفف «رُبَّ» است.
در حالی که صاحب المغنی (منصور بن فلاح الیمنی) بیان دارد که اصلاً «منیذ» و «امناذ» از عرب شنیده نشده است و این که ذال«مذ» ساکن است دلالت نمی کند که از «منذ» گرفته شده باشد.
ودر زمانی که التقاء ساکنین باشد مضموم می شود چون که دو ساکن که خوانده نمی شود، پس باید اولی متحرک شود و بنابر قاعده کلی اول باید به اصلش برگردد، پس به همین دلیل ذال مضموم می شود. و در لغت سلیمیه میم «مذ و منذ» مکسور می باشد.
اخفش: «منذ» لغت اهل حجاز است و «مذ» لغت بنی تمیم و دیگران است، که اهل حجاز هم از آن بهره می گیرند. و حجازیون ما بعد "مذ و منذ" را جر می دهند در حالیکه بنی تمیم ما بعد "مذ " را رفع می دهند.
جمهور عرب: هنگامی که "منذ" ای که لغت حجازیون است استعمال می شود، هنگامی که زمان حاضر باشد جر می دهد و اگر زمان ماضی باشد در جر دادنش اختلاف است و در مستقبل هم استعمال نمی شود.
فرّاء: "منذ" از "مِن" و "ذو" ترکیب شده و شاید لغت سلیمیه باشد( که این سهوی است چونکه بیان شد که سلیمیه میم را در این دو مکسور می دانند ) پس مرفوع است، مانند "منذ یومُ الجمعه" که خبر برای مبتدای محذوف است.
بعض کوفیون: اصل "منذ" "مِن" و "إذ" بوده که با یکدیگر ترکیب شده اند و اسم ما بعدش بنابر فاعل فعل مقدر مرفوع است، مانند "منذ یومُ الجمعه" که در اصل "مِن إذ مضی یومُ الجمعه" بوده است. و دیگر کوفیون قائلند که "منذ" حرف جر است و ما بعدش را جر می دهد.
بعض بصریون: "مذ و منذ" در هر شرایطی اسمند و اگر ما بعدشان مجرور باشد پس بنابر اضافه مجرور است و دیگر بصریون بر این باورند که این دو اسم اند و هیچ گاه ما بعدشان مجرور نمی شود، که یا بنابر مبتدا بودن و ما بعدش خبر مرفوع است یا بنا به نظر زجاجی خبر برای مبتداست که به معنای اول مدت یا جمیع مدت می باشد.
مرحوم رضی اقوال و حالات بسیار زیادی درباره «مذ و منذ» مطرح کرده اند که خارج از حوصله است واز اهمیت بالایی نیز برخوردار نیست، و همچنین در ادامه نظرات ابن هشام و دیگر ادباء را که کامل و موجز هست را مطرح خواهیم کرد به همین دلیل از بیان این اقوال خودداری می شود.
دیدگاه ملا جامی از کتاب الفوائد الضیائیه ( شرح ملا جامی )
1- برای زمان ماضی یا حاضرند، پس این دو برای ابتدای در زمان ماضی اند یعنی وقتی اراده شود به دخول این دو، زمان ماضی را، پس مراد این است که مبداء زمان فعل مثبت یا منفی همان زمان ماضی و گذشته ای است که به این دو تا اراده شده است نه همه زمان ماضی یعنی زمان ماضی همه ی زمان فعل نیست کما اینکه وقتی گفتی «سافرتُ من البلد مذ سنهٍ کذا» و «ما رایتُ فلاناً مذ سنهٍ کذا» که مثال اولی برای فعل مثبت و دومی برای فعل منفی است، و این افعال در زمان گذشته رخ داده و تا الان امتداد یافته است.
2- برای ظرفیت محضه بدون اعتبار معنای ابتداء در زمان می آید و منتهی این ظرفیت شان در زمان حاضر است یعنی اعتبارش می کند بصورت زمان حاضر اگرچه بعض آن گذشته باشد،
یعنی وقتی اراده شود به وسیله «مذ و منذ» زمانی را که حاضر است پس مراد این است که همه زمان فعل همان زمان حاضر است، مانند «ما رایتُهُ مذ شهرِنا و منذ یومِنا» که برای رفع توهم از اینکه این امثله برای ابتدائیت باشد، کلمه «دخول» را بعد از «مذ و منذ» در تقدیر می گیرند.
دیدگاه ابن هشام از کتاب مغنی اللبیب عن کُتُب الاعاریب
برای «مذ و منذ» سه حالت وجود دارد:
1- ما بعدش اسم مجرور است؛ گفته شده که این د و اسم مضافند ولی صحیح اینست که این دو حرف جر هستند، که اگر زمانشان ماضی بود به معنای «مِن» و اگر زمانشان حاضر بود به معنای «فی» و اگر معدود بودند به معنای «مِن» و «الی»جمیعاً می آیند،
مانند «ما رایتُهُ مذ یوم الخمیس، أو مذ یومنا، أو عامنا، أو مذ ثلاثه ایام». و اکثر عرب جر دادن اسم ما بعدشان را در حاضر وجوبی دانسته ولی در ماضی جر اسم ما بعد «منذ» ترجیح دارد بر رفعش و در زمان ماضی رفع اسم ما بعد "مذ" بر جرش رجحان دارد.
2- ما بعدش اسم مرفوع است؛ مانند «مذ یوم الخمیس، و منذ یومان» که مبرد و ابن سراج و فارسی قائلند که «مذ و منذ» مبتدا و ما بعدشان خبر است و اگر در زمان حاضر یا معدود باشند به معنای ابدی است و اگر در زمان ماضی باشد به معنای اول مدت است.
و اخفش و زجاج و زجاجی قائلند که ظرفند و خبر از ما بعد خود می دهند و معنای «بین و بین» مضاف را در بر دارند، مانند «ما لقیته مذ یومان" به معنای "بینی و بین لقائه یومان»
در حالی که اکثر کوفیون و سهیلی و ابن مالک بر این باورند که «مذ و منذ» ظرفند و اضافه به جمله ای شده اند که فعلش محذوف است و فاعلش باقی مانده و در اصل «مذ کان یومان» بوده، و بعض کوفیون قائلند که خبر برای مبتدای محذوف است «ما رایته من الزمان الذی هو یومان». و بنا بر لغت طائیه مذ از دو کلمه مِن و ذو ترکیب شده است.
3- ما بعدش جمله فعلیه یا اسمیه است؛ مانند:
ما زال مذ عَقَدَت یداهُ إزارَهُ
فسَما فأدرَکَ خمسَه الاشبَارِ
ما زلتُ ابغی الخیرَ مذ أنا یافعٌ
ولیداً و کهلاً حینَ شبتُ اَمرَدَا
که مشهور این است که این دو ظرف مضاف هستند: به جمله یا زمانی که اضافه شده به جمله.
چونکه اصل «مذ» «منذُ» بوده پس در هنگام التقاء ساکنین حرف ذال مضموم می شود، مانند «مذُ الیوم» و بعضی ها هم قائلند که همیشه ذال«مذ» مضموم است. ولی ابن ملکون بر این باور است که «مذ ومنذ» هر دو اصلیند، زیرا در حرف و شبه حرف قابلیت تصرف وجود ندارد، و مالقی می گوید اگر «مذ» اسم باشد آنگاه اصلش «منذ» است ولی اگر حرف باشد همانا خود «مذ» اصل است.
دیدگاه سیوطی از کتاب هَمعُ الهوامع فی شرح جمع الجوامع
گفته شده که اصل «منذ» یا «مِن ذو» یا «مِن ذا» یا «مِن إذ» بوده است. وبنابر لغتی میمش مکسور است و بنابر مشهور ذال «مذ» که بعدش متحرک باشد مسکون است و اگر ساکن باشد مضموم است. واگر ما بعدشان جمله باشد پس «مذ و منذ» ظرفند که یا اضافه به جمله می شوند یا اضافه به زمان مقدر می شود که در این دو قول وجود دارد:
1- «مذ و منذ» مبتدا وخبرشان زمان مقدر است.
2- «مذ و منذ» اسم مرفوعی هستند که به قول مبرد و ابن سراج و فارسی مبتدایی برایشان می باشد.
معنایشان در حاضر و معدود آمد و در ماضی اوّل مدت است.
اخفش و زجاج و زجاجی: که ظرفند و خبر از ما بعد خود می دهند و به معنای بین می باشد.
کوفیون و سهیلی و ابن مالک و ابن مضاء: مضافند برای جمله ای که فعلش محذوف است.
اکثر عرب: در ماضی جر «منذ» و رفع «مذ» ترجیح دارد.با توجه به این که سیوطی، کتاب هَمعُ الهوامع فی شرح جمع الجوامع را به این قصد تألیف کرده که تمامی اقوال صحیح و معروف را به صراحت و ایجاز بیان کند، پس اقوال مرحوم رضی با اینکه ما خلاصه اش کردیم شامل تمامی اقوال سیوطی می شود، بنابر این از اطاله کلام خودداری نمودم.
دیدگاه عبّاس حسن از کتاب النحو الوافی
النحو الوافی کتاب بسیار فاخر و ارزشمندی است که در صده اخیر به تألیف رسیده و طبق سلیقه این دوره به طور منظم دسته بندی شده و مطالب صرفی و نحوی را بطور کامل و قابل احتیاج توضیح داده، که تمامی متونش برگرفته شده از کتب اصیل نحوی قدیم و جدید بوده، همین اندازه در بیان ارزش والای این کتاب کافیست، که مشهور است،
علامه طباطبایی(ره) کتاب اجتهادی مغنی اللبیب را بیست و پنج بار کامل و دقیق مطالعه نمودند سپس قلم زدن تفسیر المیزان که از مفاخر شیعه است را شروع کردند، بعد ازاین که کار تفسیر تمام شد، کتاب النحو الوافی بدست ایشان رسید، ایشان فرمودند که اگر این کتاب را قبل از تفسیر مشاهده می کردم،
تفسیر را به گونه ای دیگر می نوشتم.حال خودتان ملاحظه خواهید کرد که عباس حسن این مطلب را بسیار کامل و خلاصه بیان کرده تا اینکه با دانستن این مطالب بحث "مذ و منذ" براحتی برای هر طالب علمی بدور از جنجال های نحوی حل خواهد شد، از اینرو حقیر این مطلب را در آخر ذکر کردم تا ان شاء الله برای شما خواننده عزیز مطلب کاملاً تثبیت شود.
عباس حسن: در این بحث هم نحویون و هم لغویون دارای نظرات متعددی هستند و برای بدست آوردن حقیقت، طالب علم باید مشقت زیادی را به جان بخرد تا بتواند دفع اشکال کند یا استخلاص حکم نماید، که این نزاع در کتب قدیمی دیده می شود و در این تباین تفسیرات و شروح و اشتداد اختلاف ها و کثره آرا طالب علم متحیر می شود،
از اینرو با بیان توضیح مباحث صالح و کاربردی و شرح آنچه که پنهان مانده با رعایت موازنه،سعی شده که مسیر برای طالب علم هموار گردد. و ادعا نمیکنم که احاطه کامل به بحث پیدا کردم، فقط اصول این بحث را بصورت وجیزه مطرح نمودم.
نتیجه
الف -«مذ و منذ» اسمند
1- ما بعدش اسم مرفوع معرفه یا نکره معدود لفظی و معنوی باشد:
مانند «ما رایته مذ أو منذ یومان، أو عشرهُ ایام، أو شهرٌ، أو یومٌ» برای نکره و «ما رایته مذ أو منذ یومُ الجمعه» برای معرفه؛ که «مذ و منذ» اسم و مبتدا هستند و واجب است که خبرشان مؤخر بیاید و بعضی جایز دانستند که این دو خبر برای ما بعدشان باشند.
2- ما بعدش فعل ماضی باشد
مانند «رکب أخی مذ أو منذ حضرت السیاره» که «مذ و منذ» اسم منصوبند بنابر ظرفیت که عاملشان «رکب» است و به جمله ما بعدش اضافه شده است. البته گفته شده که «مذ و منذ» در اینجا مبتدا هستند.
3- ما بعدش جمله اسمیه باشد: مانند:
" ما زلتُ ابغی الخیرَ مذ أنا یافعٌ
ولیداً و کهلاً حینَ شبتُ اَمرَدَا"
که در اینجا «مذ» ظرفی است که متضمن معنای ما قبلش می باشد و به جمله بعدش اضافه شده است.
ب - «مذ و منذ» حرفند
1- به معنای «مِن» ابتدائیه؛ هنگامی که مجرورش ماضی معرفه باشد، مانند «ما قابلت صدیقی مذ أو منذ یومِ الاربعاء» ای: مِن یوم الاربعاء.
2- به معنای «فی»؛ هنگامی که مجرورش حاضر معرفه باشد، مانند «ما قرأت مذ أو منذ الیومِ، أو عامِنا، أو شهرِنا» و نزد اکثر عرب ما بعد «مذ و منذ» در حاضر باید مجرور باشد.
3- به معنای «مِن و الی» معاً؛ پس داخل می شوند بر زمان ماضی ای که در آن ابتدا و انتهای فعلی واقع شده که مشتمل بر دو شرط ذیل است:
اولاً: اگر زمانش نکره بود معدودش لفظی باشد، مانند "مذ یومین".ثانیاً: یا اینکه معدودش معنوی باشد، مانند "مذ شهرٍ".و اگر مبهم بود یعنی وقتش نکره غیر معدوده لفظی یا معنوی بود، "مذ و منذ" جر نمی دهد، مانند:
لمن الدیار بقُتَّه الحجر اقوین مذ حِجَج و مذ دهرِ
که این بیت را برای قلت جر گرفتن ماضی بعد از «مذ» نیز می آورند، ولی جر مابعد «منذ» در زمان ماضی رجحان دارد.
کتابنامه
1. الازهری، خالد بن عبدالله، (1432 ق)، التصریح علی التَوضیح، قم: نشر ناب مصطفوی.
2. ابن هشام، (بی تا)، مغنی البیب عن کُتُب الاعاریب، قم: ذوی القربی.
3. ابن ناظم، (2009 م)، شرح الفیه ابن مالک، الطبعه الاولی، قم: دارالعتصام.
4. اشمونی، (2009 م)، حاشیه الصبان علی شرح الأشمونی علی الفیه، بیروت: مکتبه العصریه.
5. جامی، (بی تا)، الفوائد الضیائیه ( شرح ملا جامی )، تهران: نشر وفا.
6. رضی الاسترابادی (ره)، (بی تا)، شرح الکافیه، المکتبه المرتضویه لاحیاء الاثار الجعفریه.
7. السیوطی، عبد الرحمن بن ابی بکر، (2010م)، هَمعُ الهوامع فی شرح جمع الجوامع، بیروت: دار احیاء التراث العربی.
8. (1432 ق)، النهجه المرضیه فی شرح الفیه، قم: دارالهجره.
9. عبّاس، حسن، (1966 م)، النحو الوافی، قاهره: دارالمعارف..
10. الفراهیدی، خلیل بن احمد، (1414 ق)، ترتیب العین، الطبعه الرابعه، قم: نشر اسوه.
11. معلوف، لویس، (1388)، المنجد، قم: نشر دارالعلم، چ3.
12. یعقوب، امیل بدیع و عاصی، میشال، (1988 م)، المعجم المفصل فی اللغه و الادب، بیروت: دارالعلم للملایین.
محمد مهدی جهانگرد
نظر شما