تأثیر خلفا بر جریان سازی فکری و اجتماعی کوفه
مجله کلمه طیبه شماره اول، سال اول، پاییز1392
نویسنده : طباخیان، محمد مهدی
چکیده
با نگاه به موقعیت جغرافیایی کوفه قبل و بعد از اسلام و بررسی احوال کوفیان و حکام کوفی با توجه به قالب شخصیتی کوفیان که تحت تاثیر جریانات فکری مختلف بوده برای همه مسلمین عبرت آموز و محل تأمل است.
با رصد جریان های اجتماعی کوفی که بخشی از تاریخ کوفه را به خاطراتی از بی بصیرتی و بی مسئولیتی آن امت اختصاص داده است نشانگر این امر است که در مواردی، خواص آن دیار حقیقت جویی و موقعیت شناسی صحیحی نداشته و نتوانستند در مواقع حساس تصمیمات درستی را اتخاذ نمایند.
این مقاله در صدد است تا بدون موضع گیری خاص، به تشریح اوضاع کوفه در عصر خلفا پرداخته و نیم نگاهی به دوران حکومت امیرالمومنین(ع) نیز داشته باشد.
مقدمه
بررسی آماری و ساختاری جوامع مختلف بشری از دیرباز مورد توجه جامعه شناسان و مورخان بوده. کوفه و جامعه کوفی به عنوان یکی از مناطق کلیدی جهان اسلام که در طول تاریخ دارای نقش های مهمی در حکومت ها و فرهنگ های عربی بوده و با تاریخی که همیشه آبستن حوادثی ناخوش آیند برای حافظه تاریخی مسلمین است باید از نقطه نظرهای مختلف مورد بررسی قرار گیرد تا در این رهگذر پندی برای حکام یا مسلمین باشد تا دوباره تاریخ تکرار نشود. مقاله زیر در صدد بررسی جامعه کوفی و شخصیت شناسی خواص کوفی در طول تاریخ اسلام می باشد
بخش اوّل: دلایل اهمیّت شهر کوفه
دلیل اول:
حضور سربازان سپاه اسلام؛ پس از وفات پیامبر گرامی اسلام (ص) و گسترش اسلام در جهان، سربازان بسیاری در سپاه اسلام حضور داشتند.
اما نکته مهم آنجاست که این سربازان در سرتاسر وسعت جغرافیای اسلام به صورت یکنواخت گسترده نبودند. چندی از شهرها که در بعضی اخبار هفت شهر ذکر شده است،
سربازهای بیشتری داشت. به همین خاطر است که این شهرها برای اغلب حاکمان یا مدعیان حکومت در سده اول جهان اسلام از اهمیت استراتژیک برخوردار بود. شهرهایی مانند بصره، کوفه، حمص، اسکندریه و.. . جزء شهرهای جند (سرباز ساز) هستند.گفته می شود شهر کوفه در زمان حضرت علی (ع) چیزی بالغ بر بیست هزار سرباز داشت.
علاوه بر آن که خود این شهر پر از سرباز بود، به علت وسعت بلاد تحت پوشش آن (تا سرحدهای هند گسترده شده بود) سربازانی از بلاد دیگر نیز در این شهر سکنی گزیده بودند.
به طور مثال شاید حدود سه هزار تن از سربازان این شهر ایرانی و عجم بودند. چند سال بعد سلیمان بن صرد خزاعی از بزرگان کوفه از سر احتجاج به امام حسن (ع) می گوید: «با اینکه کوفه صد هزارشمشیر زن داشت، پس چرا بازهم صلح کردید؟»
البته نمی توان به این سخن سلیمان استناد کرد چرا که ممکن است این عدد صد نشانه کثرت باشد و دلالت بر تعداد دقیق سربازان نکند. شاهد دیگر آنکه پس از آنکه امام حسین (ع) حضرت مسلم را برای تحقیق به شهر کوفه فرستادند،
ایشان طی نامه ای امام (ع) را به کوفه خواندند. همراه با نامه مسلم، مردم کوفه نیز نامه ای فرستادند و به امام گفتند کوفه با صد هزار شمشیرزن منتظر توست، در حرکت به سوی کوفه تعجیل کن!.آنچه مسلم است آن است که شهر کوفه حداقل بیست هزار سرباز داشت، که این تعداد در آن زمان می توانست سرنوشت اسلام را تغییر دهد.[1]
دلیل دوم:
محبت اهل بیت(ع)؛ خصوصا بعد از ولایت حضرت علی (ع) به مرکزیت کوفه بسیاری از مردم کوفه عاشق زهد و عدالت علی (ع) و خاندان او شده بودند.
گرچه وفا در برهه هایی از تاریخ بین مردم کوفه جای خود را به ترس و جاه طلبی می دهد ولی نمی توان از محبت قلبی مردم کوفه به اهل بیت چشم پوشی کرد.
شاهد آنکه هنگامی که امام حسین (ع) به سوی کوفه حرکت می کردند بسیاری از محبّان اهل بیت ایشان را از این مقصد بازداشتند. آنها می گفتند مردم کوفه قلب هایشان با شما و شمشیرهایشان علیه شماست.
فرزدق به امام (ع) گفت: قلوبهم معک! اما دلیل آنکه امام (ع) حرکت خود را به سوی این شهر ادامه دادند، مسئولیتی بود که با خواست مردم بر عهده ایشان قرار گرفت.
امام حسین (ع) نیز مانند پدرش علی (ع) هنگامی که خواستِ مردم را مبنی بر سرپرستی امامی معصوم می بیند وظیفه خود را لبیک گفتن به بیعت مردم می بیند.
برای تقویت ادعایمان شاهد دیگری بر محبت مردم کوفه به اهل بیت می آوریم. نقل است که حضرت مسلم در شهر کوفه هجده هزار یا به نقلی چهل هزار امضا را برای دعوت امام (ع) جمع کرد. این نشانگر کثرت محبّین ایشان در شهر کوفه است. اما بیعت شکنی مردم کوفه ریشه در علل دیگری داشت که در جای خود مفصلاً به آنها خواهیم پرداخت.
بخش دوم: به سوی کوفه
1. عراق قبل از فتح
این سرزمین طی صده های منتهی به ظهور اسلام تمدنی مخلوط از جمعیت اعراب شهرنشین و ایرانیان بو جود آمده بود.
در دوره هخامنشی عراق ضمیمه خاک ایران شد[2] و تا انتها هم مستعمره ماند، تا آنجا که پایتخت ساسانیان شهر مدائن در قلب عراق امروزی قرار دارد.
2. فتح عراق (در دوران خلافت ابوبکر)
رسول اکرم (ص) در دوران حیات بابرکتشان نیم نگاهی به تحرکات مناطق شمالی سرزمین (شامات) داشتند. و حتی چند بار به سمت آن لشکرکشی کردند و آخرین وصیت نظامی آنها با تدارک سپاه اسامه، توجه مسلمین به شام بود.
با توجه به مطالب گفته شده، شاید سوال کنید فتوحات مسلمین به دستور خلفا در فتح عراق از چه سیاستی پیروی می کرده؟
باید پاسخ گفت: دید کاملاً مادی و حس رقابت دیرینه خلیفه اول و دوم نسبت به خاندان عترت و طهارت تا حدود زیادی زمینه های این اقدام را فراهم کرده.
خلیفه اول و دوم سخت به جلب منافع مادی برای استقرار پایه های حکومت خود محتاج بودند ولی از آنجا که از چرخاندن چرخ اقتصاد عاجز بودند، برای تا مین نیازهای مالی با استفاده از خوی جنگ آوری عرب آنها را به برای فتح سرزمین های اطراف گسیل می داشتند؛
انگیزه حکومت:
جمعی متشکل از بعضی صحابه ایشان در ماجرای سقیفه توانستند حکومت مسلمین را که حق مسلم و مشروع امیرالمؤمنین بود، به دست گیرند[3].
بر اساس شواهد و قرائن تاریخی، این جمع متشکل از افرادی چون: «ابوبکر»، «عمر بن خطاب»، «ابوعبیده جراح»، «سالم مولی ابوحذیفه»، «عثمان بن عفان»، «عبدالرحمن بن عوف» و «معاویه» بوده است.
جمع خواهان حکومت به محض سوار شدن بر موج تعصبات قبیله ای و اختلاف های مابین مسلمین که در زمان رسول اکرم (ص) خفته بود، حکومت را به دست گرفتند.
بررسی سیاست های خلیفه اول
سیاست های شخص خلیفه بر عموم مردم بسیار تاثیر گذار بود. چرا که گفته اند: «الناس علی دین ملوکهم» بی تردید این سیاست ها در شکل گیری شخصیت مردم کوفه هم مؤثر بوده. بالأخص کوفه که کثیری از آن را اهل مدینه تشکیل می دادند و بسیاری از صحابه رسول اکرم (ص) در آن زندگی می کردند.
الف: اشرافی گری
ابوبکر به اشراف اهمیت می داد و شرافت قریشی برای او حائز اهمیت بود. سیاستی که روش دائم دستگاه حاکمه شد و در نهایت به طرد عملی انصار از صحنه مدیریت فکری و اجرایی شد.
این خصلت خلیفه علاوه بر تزریق تفرقه مابین مسلمین که شواهد آن موجود است و در ادامه بحث ارائه خواهد شد، موجب رشد این فکر شد تا انجایی که به یک ارزش تبدیل شد.
کاری که تنها خلفا از پس آن برمی آمدند، تبدیل ضد ارزش به ارزش بود. از جمله شواهدی که در راستای اهمیت به شرافت قریشی در ذهن ابوبکر می توان آورد، این است که ابن عساکر می گوید: «زمانی پس از اسلام آوردن ابوسفیان، بلال و صهیب رومی و سلمان، بر ابوسفیان طعنه زدند.
ابوبکر برآشفت که با «شیخ قریش و سید آن» چنین می کنید؟ آنان خبر را به رسول خدا رساندند و حضرت به او بکر دستور داد از آنان که خشمگینشان کرده بود، عذر خواهی کند. (مختصر تاریخ دمشق، ج 5، ص 261 و تاریخ خلفاء، ص 24).
ب: ایجاد تفرقه
از جمله ابزارهای دیگر حکومت، سیاست تفرقه بیانداز و حکومت کن است که باز دستگاه حاکمه در آن تبهر خاصی داشت. نمونه واضحی از آن تفرقه ها در کوفیان فاتح عراق نمایان است.
کسانی که شرط حضورشان در جهاد غنیمت بود. در نتیجه آنچه واضح است جمعیت مردم کوفه از چند خصلت بهره مند بوده اند:
1. در کنار هم قرار گرفتن عرب و عجم
2. در خود اعراب ساکن در این شهر هم دو دسته کلی وجود داشت.
دسته اول را سربازان اسلام تشکیل می دادند و دسته دوم را «اعراب فرس».[4]
در خود عرب فرس هم چند دستگی به چشم می خورد. آنها خود قبایلی بودند که دولت ساسانی برای راحت حکومت کردن بر آنها در هر دوره یکی را بر دیگری استیلاء می داد و این کار موجبات کینه و اختلاف آنها را فراهم کرده بود.
3. جالب است بدانید اعراب مجاهد هم چند دسته بودند که اشرف آنها اهل مدینه بودند.
4. در بین مدنی ها هم اختلاف دیرینه انصار و مهاجر به چشم می خورد.
5. در بین مهاجرین هم بر سر قدرت دعوای همیشگی و تفاخرات قدیمی رایج بود.
6. در بین انصار هم از بعد رحلت رسول خدا(ص) اختلاف بین اوس و خز رج باز نمود پیدا کرده بود.
7. به همه اختلافات بالا، اختلاف و تضاد در انگیزه مجاهدین برای حضور در جبهه را هم اضافه کنید.
8. برخی از مردم، حکومت خلیفه را بر حق و بعضی غصبی می پنداشتند و تنها از سر اضطرار به تأسی از مولای خود امیرالمومنین (ع) با حکومت هم داستان شده بودند.
9. اختلاف در بذل و بخشش های سعد هم موجب درگیری و اختلاف مابین آنها شده بود.
ج: برخورد با مخالفان
سیاست دیگر خلیفه اول در برخورد وی با مخالفان بود.تفاوت سیاست ابوبکر با عمر در این بود که عمر معتقد بود که می تواند به زور بیعت بگیرد، اما ابوبکر، اگر هم به این اصل اعتقاد داشت، به کار گیری آن را به مصلحت نمی دانست.
در این باره سیاست دوگانه ای را به موضع ابوبکر و عمر نسبت می دهند. در حالی که عمر بر این باور بود که همه باید به زور بیعت کنند، در یک مورد آمده است که ابوبکر ضمن خطبه ای اعلام کرد: من هیچ تعهدی و بیعتی بر عهده علی ندارم و او در کارش آزاد است «لا بیعه لی فی عنقه و هو بالخیار من امره»
(السیره الحلبیه، ج 3، ص 389(ونک: الغدیر، ج 5، ص 368) و تاریخ خلفاء، ص 28)
د: قدرت بخشیدن به عمر
اصل مهم دیگری که در تمام دوران زمامداری خلیفه اوّل بر حکومت او سایه افکنده بود، قدرت تصمیم گیری عمر در این دوره بود. آن هم قدرتی افسار گسیخته که تا اندازه ای بود که او توانست ابوبکر را از انتخاب «خالدبن سعید» به عنوان فرمانده نیروهای مسلمان به شام منصرف کند و به جای او «یزیدبن ابی سفیان» را اعزام کند.
خالد بن سعید، پس از بازگشت به مدینه و مشاهده انتخاب ابوبکر، برای مدتی از بیعت با او خودداری کرده بود. (تاریخ خلفا ص 45).
پیوستگی مابین دو شخصیت سیاسی به اندازه ای بود که مردم خلافت آن دو را جدای از یکدیگر نمی دانستند و از همان ابتدا اینان را ادامه یکدیگر می دیدند[5]. (البدء و التاریخ، 5/167)
به همین دلیل زمانی نیز که ابوبکر در حالت بیهوشی، اراده نوشته عهدی را داشت، عثمان کاتب او، در وقت بیهوشی ابوبکر، نام عمر را در عهد مزبور نوشت، زیرا به خوبی می دانست که او چه کسی را در نظر دارد. (تاریخ خلفا ص 46)
رد پای مجموعه تفکرات سیاسی و حکومتی ابوبکر را در عزل و نصب فرمانداران و فرماندهان او می توان دید. به خوبی روشن است که در میان کارگزاران ابوبکر چهره مهمی از اصحاب رسول خدا به ویژه از انصار دیده نمی شود. به نظر می رسد این شاهد مناسبی بر بی توجهی دستگاه خلافت به انصار می باشد. (تاریخ خلفا ص 48)
سیاست های خلیفه دوم؛ عمر خطاب
الف. سیاست های ضد ایرانی
حکومت عمر، سیاست حکومت عربی بود. و در مدینه که پایتخت جهان اسلام بود، منع کرده بود که غیر عرب ساکن شود. تنها به دو نفر غیر عرب اجازه ماندن در مد ینه را داده بود.
یکی «هرمزان» حاکم سابق شوش و شوشتر (تُستر) که مسلمان شده بود و برای عمر نقشه های جنگی در فتح شهرهای ایران می کشید[6].
و دیگری ابو لؤلؤ که غلام مغیره بن شعبه بود. او کارگری ماهر بود و نقاشی و آهنگری و نجاری را به خوبی انجام می داد. مغیره از عمر خواست که اجازه دهد ابو لؤلؤ در مدینه ساکن شود و عمر هم اجازه اقامت وی را صادر کرد (مروج الذهب، 2/322).
تعصب عربی خلیفه تا بدین جا بوده که اجازه ماندن هیچ غیر عربی را در پایتخت جهان اسلام صادر نمی کرد.
از دیگر اوامر ضد ایرانی عمر این بود که او ازدواج دختر عرب با غیر عرب را منع کرده بود.
او با ازدواج دختر قریشی با غیر قریشی ممانعت می کرد. (بازشناسی دو مکتب، علامه عسکری، 2/364)
ب. سیاست های خلیفه در ایجاد فاصله طبقاتی
خلیفه با اتخاذ سیاست خاص تقسیم مالیات به طور غیر مساوی فاصله طبقاتی عظیمی ایجاد کرد، که نمود آن در زمان عثمان بسیار واضح بود.
ج. سیاست مبارزه با نگارش حدیث
خلیفه به بهانه صیانت از قرآن از نگارش حدیث منع کرد و هرکس را که به این کار مبادرت می کرد سخت توبیخ می نمود.
د. تحریف سنت به بهانه اجتهاد
این سنت سیئه که شواهد بسیاری همچون حرمت متعه و حذف عبارت «حی علی خیر العمل» و... دارد از تفکر همپایی و هم رتبگی او با پیامبر خبر می دهد. این خصلت مردم کوفه را مقهور کرد و مشکلات زیادی برای آنها به بار آورد. گویند در هر ماجرا و اتفاق اشخاص مختلف در کوفه ضد و نقیض هم فتوا می دادند.
سیاست های خلیفه سوم؛ عثمان بن عفان
مهم ترین جلوه سیاست های خلیفه سوم در اسلام و بالاخص در کوفه تعیین استاندارانی برای شهرها و ولایت ها بوده است. چرا که اساساً همین مسئله است که بر حکومت و خلافت عثمان، خدشه وارد می کند.
او با تبدیل کردن خلافت به سلطنت و توجه بیش از اندازه به قوم و خویش خود در انتخاب امرا و والیان ولایت ها، مخالفت علنی را به خود و سلطنت خود برانگیخت و سبب شد تا مردم در اثر طاق شدن تحملشان او را از حکومت براندازند. اینک به شرح حال استانداران و والیان خلیفه و اقداماتشان در کوفه می پردازیم.
نخبگان جامعه کوفی
مهم ترین مسئله برای ترسیم واقعی سیاست های حکومت هر حاکمی، عکس العمل نخبگان آن جامعه در قبال سیاست ها و اقدامات آن حاکم است. چرا که همیشه نخبگانند که چراغ راه هدایت مردم می شوند و با روشنگری هایشان جامعه را برای رسیدن به حیات طیبه آماده می کنند. اینک به بررسی نخبگان جامعه غارت شده پس از رسول خدا(ص) می پردازیم.
الف. محمّد بن ابی بکر
محمّد بن ابی بکر از یاران امیرالمونین (ع) بود. محمّد سه سال داشت که پدرش ابوبکر از دنیا رفت و علی(ع)با «اسماء بنت عمیس» (مادر محمّد) ازدواج کرد.
از آن پس محمّد در دامان امام علی(ع) پرورش یافت و او جز علی (ع) پدری برای خود نمی شناخت. چنان که امام (ع) درباره اش فرمودند: «محمّد فرزند من است، از نژاد ابی بکر.» (شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 3، ص 53)
محمّد در دوره عثمان
مردم مصر در این زمان از حاکم عثمان ناراضی بودند و از خلیفه خواستند که محمّد را به ولایت آن منصوب کند. خلیفه نیز طی حکمی محمّد و عده ای از انصار و مهاجرین را روانه مصر کرد،
ولی از سوی دیگر نامه ای به حاکم خود در مصر نوشت که گردن آن ها را با هر ترفندی که شده بزند و در مقام خود باقی باشد و آنان که دادخواهی آن ها را می کنند به زندان بیافکند. محمّد و همراهانش در بین راه به پیک مخصوص خلیفه که حامل این نامه مهم بود، برخورد کردند و در آن اوضاع سیاسی و اجتماعی به پیک خلیفه که حامل نامه ای سرّی برای حاکم مصر بود حساس و مشکوک شدند و پس از پرس جو از وی و ضد و نقیض گوٌیی های او بر شکشان افزوده شد و بعد از وارسی وی نامه مهر شده توسط خلیفه را یافتند و از مضمون نامه مطلع شدند، از ادامه مسیر منصرف شده، به مدینه بازگشتند و بر ضدّ دستگاه حاکمه وارد عمل شدند. (عقد الفرید، ج 5، ص 40 دارالکتب العلمیه، بیروت، 1404 ق؛ الغدیر، ج 8، ص 280 و ج 9، ص 180 و 263؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 3، ص 12)
ب.جندب بن زهیر
«جندب بن زهیر ازدی» از قبیله اَزُد، پس از هجرت پیامبر بلند مرتبه اسلام(ص) به مدینه، به اتفاق قبیله اش وارد این شهر شد و اسلام آورد. در مدینه همواره در کنار پیامبر(ص)بود و در جنگ های آن حضرت حضوری فعال داشت. در اثر هم نشینی زیاد با آن حضرت، از نفس پاک حضرتش (ص) بهره ها برد. جندب چنان شیفته و عاشق رسول خدا(ص) شده بود که روزی به آن حضرت گفت: ای رسول خدا(ص)، پدر و مادرم فدایت، من هنگامی که از نزد شما می روم، به مال و فرزندانم دلخوش نمی شوم تا این که بازگردم و شما را ببینم، در میان انبوه جمعیّت قیامت چگونه شما را ببینم. (اعیان الشیعه، ج 4، ص 244)
جندب در عصر خلفاء
غیرت دینی جندب سبب شد تا با انحرافات دوره خلفاء مقابله کند. او در زمره افرادی بود که چون ولید بن عقبه از فرط شراب خواری در محراب مسجد مقدس کوفه، نماز دورکعتی صبح را چهار رکعت خواند، برای اثبات شهادت خود بر شراب خوارگی او نزد خلیفه عثمان، انگشتر ولید را از دستش درآورده، به خلیفه سوّم نشان دادند و در گماشتن چنین فردی به امارت و ولایت کوفه اعتراض کردند.
عثمان در مقابل این اعتراض به حق، با آنها مخالفت کرده، ولی این گروه با همکاری حضرت امیر مؤمنان (ع)توانستند حکم اسلام را درباره ولید به دست همان بزرگ مرد اجرا کنند. (مروج الذهب، ج 2، ص 335- 336، دارالاندس، بیروت، (با تلخیص)) بر اثر این جریان، عثمان مجبور شد ولید را از استانداری کوفه برکنار و سعید بن عاص را جایگزین او کند.
به دنبال آن حادثه، جندب و یارانش با حاکم جدید کوفه مخالفت کردند و این سبب تبعید آنها به شام شد. در شام نیز مبارزات آنها به اندازه ای ادامه یافت که معاویه را به هراس انداخت و از بیم آنکه مردم شام شیفته او شوند، از خلیفه خواست تا آنها را دوباره به کوفه برگرداند.چون به کوفه آمدند، از روز نخست زبان به انتقاد گشودند و خلیفه دستور تبعید آنها را به حمص صادر کرد. (لغدیر، ج 9، ص 35)
ج.مالک اشتر نخعی
مالک اشتر در عصر خلفاء[7]
الف. در دوران خلیفه اول و دوم
مالک اشتر در تمام وقایع و جنگ های اسلامی عصر خود شرکت داشت که از معروف ترین آن ها جنگ «یَرموک» در شام و «قادسیه» در عراق است. در سال 13 ه.ق در دوره ابوبکر، «ابوعبیده جراح» در واقعه یرموک، او را به منظور پشتیبانی «مسیره بن مسروق» به جبهه جنگ روانه کرد. مالک با کشتن یکی از فرماندهان رومی سبب پیروزی سپاه اسلام شد. گفته اند که او در آن واقعه سیزده تن را به هلاکت رساند.
در سال 14 هجری قدر جنگ با امپراتوری ایران سپاه مسلمین به فرماندهی سعد بنابی وقاص که به سمت قادسیه حرکت کرده بود، تا به قادسیه رسید، نیروی کمکی طلبید، ابوعبیده جراح هزار تن از زبده ترین نیروهایش را روانه کرد که مالک در صف نخستین این دلاوران بود. پس از پیروزی مسلمانان در این جنگ، رزمندگان به محل کوفه کنونی بازگشتند و اشتر و قبیله اش «نخع» از آن پس در کوفه مقیم شدند.
ب مالک اشتر در دوران خلافت عثمان
مالک اشتر در دوره عثمان نسبت به فسق و فجور و فساد ولید بن عقبه اعتراض کرده و با اصرار زیاد اورا مجاب کرد تا حدّ خدا را بر حاکمش جاری کند.
روزی حاکم بعدی کوفه «سعید بن عاص» بر بالای منبر مدعی شد که عراق باغی است در اختیار قریش به خصوص بنی امیه. مالک اشتر به او اعتراض می کند، در این هنگام «عبدالرحمن اسدی» (رئیس امنیت کوفه) در مقام دفاع از سعید به مالک تندی می کند،
یاران مالک این وضعیّت را تاب نمی آورند و آن قدر عبدالرحمن سیاه بخت را لگدکوب می کنند که بی هوش می شود. سعید شرح این وقایع را برای عثمان می نویسد و خلیفه دستور تبعید مالک و یارانش را به شام صادر می کند و پس از اندکی مجددا به کوفه بازمی گردد.اعتراضات دوباره مالک اشتر و یارانش پس از بازگشت به کوفه، سبب می شود تا عثمان برای بار دوم آن ها را به حمص تبعید کند.
بخش سوم
بررسی بازخوردهای شخصیت کوفیان در کلام امیرالمومنین(ع) [8]
الف. توصیه های حضرت
1. پیروزی برای اقامه حق و عدل نه خودکامگی و هوس رانی برای سلطه بر خلق (خطبه: 171)؛
2. شهادت در مقابل فتنه (خطبه: 171)؛
3. ننگ را با فرار نخرید (خطبه: 171)؛
4. بدبختی از آن کسی است که رأی ولی خدا را نپذیرد (خطبه: 121)؛
5. ما قومی در راه قرآن بودیم (خطبه: 125)؛
6. قدم به قدم با اهل بیت (خطبه: 97)؛
7. یاران پیامبر اکرم (ع) این گونه بودند (خطبه: 97)؛
8. سفارش به الگو پذیری پیامبر اکرم (ع) (خطبه: 116)؛
9. به حقّ سخن گفتن (خطبه: 116)؛
10. ترک ظلم و ستم (خطبه: 116)؛
11. بردباری (خطبه: 116)؛
12. داشتن اندیشه های پربار و عقل کافی (خطبه: 116)؛
13. گام نهادن در طریق هدایت (خطبه های: 116، 182)؛
14. سرعت برای رسیدن به مقصد (خطبه: 116)؛
15. جهاد؛ دری از درهای بهشت (خطبه: 27)؛
16. جهاد؛ باب مخصوص دوستان خدا (خطبه: 27)؛
17. جهاد؛ لباس تقوا (خطبه: 27)؛
18. جهاد؛ زره محکم (خطبه: 27)؛
19. ذلت و خاری نصیب تارک جهاد (خطبه: 27)؛
20. بلا؛ احاطه کننده تارک جهاد (خطبه: 27)؛
21. ترک جهاد؛ سبب حقارت (خطبه: 27)؛
22. ترک جهاد؛ سبب تباه شدن عقل (خطبه: 27)؛
23. ترک جهاد؛ نابودی (خطبه: 27)؛
24. ترک جهاد؛ محرومی از عدالت (خطبه: 27)؛
25. برتر از دار الاسلام جایی هست؟!(کنایه به اوجب واجبات بودن حفظ نظام) (خطبه: 27)؛
26. اندیشیدن در سرگذشت پیشینیانتان (خطبه: 69)؛
27. گام نهادن در صراط حق همچون شهدا (خطبه: 182)؛
28. بستن پیمان جانبازی همچون شهدا (خطبه: 182)؛
28. آن کس که می خواهد به سوی خدا حرکت کند با ما بیاید (خطبه: 182)؛
29. فقیر و غنی و بخیل گردنکش (خطبه: 129)؛
30. اطاعت از خدا (خطبه: 129).
ب. خصوصیات کوفیان از دیدگاه امیرالمؤمنین (ع)
1. مردان سست عنصر که در برابر سختی ها و ناملایمات ایستادگی نمی کنند. (خطبه: 171)؛
2. مردان بی غیرت که مشکلات، آنها را از پاسداری از عقیده و آرمان خود باز می دارد. (خطبه: 171)؛
3. جوانمردان عرب و بزرگان شرف و چهره های پیشرو و بلند قامتان بزرگوار. (خطبه: 107)؛
4. عقب نشینی ممنوع (خطبه: 107)؛
5. بدترین انتخاب (بی بصیرتی) (خطبه: 238)؛
6. شکست در پیروزی مسلم (خطبه: 71)؛
7. تهمت دروغ گویی به امام علی (ع) (خطبه: 71)؛
8. عدم ظرفیت؛ عدم رسیدن معارف الهی به کوفیان (خطبه: 71)؛
9. اصرار کوفیان به پایان دادن جنگ (خطبه: 208)؛
10. مجبور کردن امیرالمؤمنین به تبعیت از خود (خطبه: 208)؛
11. مخالفت با پرودرگار الهی و پشیمانی (خطبه: 208)؛
12. فراموش کردن و یا ندانستن این که امیرالمؤمنین (ع)نصیحت کننده خیرخواه است (خطبه: 121)؛
13. گردنکشان جفاکار (خطبه: 121)؛
14. پیمان شکنان جفاکار (خطبه: 121)؛
15. درد بی درمان! (خطبه: 121)؛
16. عدم تغییر پذیری کوفیان (خطبه های: 121، 182)؛
17. عدم ایمان قلبی (خطبه: 121)؛
18. عدم عشق به جهاد در راه خدا (خطبه: 121)؛
19. فرار از شهادت در راه خدا (خطبه: 121)؛
20. عدم خشوع در برابر ذات پروردگار (خطبه: 121)؛
21. منحرف به وسیله شیطان (خطبه: 121)؛
22. پاره شدن رشته های اعتقادی (خطبه: 121)؛
23. آسان شدن ولایت گریزی در نظر کوفیان (خطبه: 121)؛
24. تفرقه (خطبه های: 121، 97، 119، 116، 27)؛
25. لجبازی در برابر عمل حق (خطبه: 125)؛
26. عدم به دست آوردن اعتماد برای ولی (خطبه های: 125، 97)؛
27. تردید حق (خطبه: 97)؛
28. عدم پایبندی به امیر خود در برابر پایبندی شامیان به امیرشان (خطبه: 97)؛
29. ظلم به ولی (خطبه: 97)؛
30. سست عنصری (خطبه: 97، 29)؛
31. رجال توخالی (خطبه: 97، 27، 29)؛
32. فرار از حکمت و موعظه سازنده (خطبه: 97)
33. دمدمی مزاجی (خطبه: 97)؛
34. جهل (خطبه: 97، 182)؛
35. نداشتن تحلیل مناسب از اتفاقات پیش آمده در اطرافشان (خطبه: 97)؛
36. عدم آزادگی (خطبه های: 97، 129)؛
37. عدم انضباط (خطبه: 97)؛
38. سپر بلا کردن ولی خدا (خطبه: 119)؛
39. طعنه زنان عیب جو که از حق روی گردانند.(خطبه: 119)؛
40. پر مکر و حیله (خطبه: 119، 29)؛
41. فراموشی تذکرات ولیّ سبب گمراهی عقل (خطبه: 116)؛
42. اضطرب و آشفتگی، دور از تحمل و شکیبائی (خطبه: 116)؛
43. عدم متانت در خواسته ها و کردارها (خطبه: 116)؛
44. عدم وقار و حلم در روان (خطبه: 116)؛
45. عدم هماهنگی و شکوفایی جان با حقیقت (خطبه: 116)؛
46. تسلیم شدن در برابر فرمان خدا همچون مردان خدا (خطبه: 38)؛
47. ضعف در اجابت در میدان نبرد (خطبه: 116)؛
48. ذلت (خطبه: 116)؛
49. عدم هشیاری در برابر تذکرات ولی (خطبه: 116)؛
50. از سر باز کردن مسئولیت (خطبه: 27)؛
51. ترویج غیرت (خطبه: 27)؛
52. رضایت به انجام معصیت خدا (خطبه: 27)؛
53. تهمت نا بلدی حضرت امام علی (ع) به فنون جنگی (خطبه: 27)؛
54. پراکندگی خواسته ها (خطبه: 29)؛
55. تسویف (خطبه: 29)؛
56. مأیوس کردن ولی خدا از موعظه (خطبه های: 35، 29)؛
57. کوفیان افرادی شبیه شامیان (خطبه: 29)؛
58. ورع و طمع؛ مملو از بی تقوایی (خطبه: 29)؛
59. اعتماد به نفس کاذب (خطبه: 29)؛
60. ضعف و زبونی کوفیان (خطبه: 69)؛
61. عیش و نوش (خطبه: 69)؛
62. منفعت طلب (خطبه: 69)؛
63. تعصب (خطبه: 192)؛
64. عدم امر به معروف و نهی از منکر (خطبه های: 192، 129)؛
65. قطع کردن رشته اسلام (خطبه: 192)
نتیجه
تحولات عمیق و شگرفی که بلافاصله پس از رحلت پیامبر اکرم(ع) رخ داد، موجب شد به سرعت موج بدعت ها یکی پس از دیگری سر برآورده و از پس هر کدام از آن ها حوادث تلخی در بستر تاریخ و جغرافیای جامعه اسلامی رقم خورد.
بواسطه شرایط خاصی که پس از حضور «ابابکر»، «عمر» و «عثمان» بر مسند خلافت در جامعه بوجود آمد، جریان های فکری و اجتماعی نوپدیدی نیز ظاهر شد.
این جریان های فکری به سرعت به شهر تازه تأسیس کوفه منتقل و زمینه بروز و ظهور اتفاقاتی خاص را فراهم آورد که هر کدام به تنهایی تاریخ مسلمانان را دگرگون ساخت. ظهور پدیده اشرافیت و فاصله طبقاتی، ایجاد تفرقه بین جمعیت مسلمانان، سرکوب شدن مخالفت ها به هر نحو، مشروعیت بخشی به اقدامات خلفا از طریق جلب حمایت خواص، ایجاد خفقان در فضای علمی و عقیدتی، از جمله اموری است که سامان شهر کوفه را برهم زده و آن را آبستن حوادث ناگوار بعدی ساخت.
بی شک تأمل و دقت نظر در تاریخ کوفه و مهم تر از آن عوامل ایجاد کننده این حوادث، موجبات ایجاد بصیرت در میان خواص و امت اسلامی را در هر کجای عالم، فراهم خواهد نمود.« فَاعْتَبِرُوا یَا أُولِی الْأَبْصَارِ»(حشر/2)
کتابنامه
1. ابن عبدربه، (1404ق )، عقد الفرید، بیروت: دارالکتب العلمیه.
2. ابن منظور، (1989 م)، مختصر تاریخ دمشق، بیروت: دار الفکر.
3. ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبه الله، (بی تا)، شرح نهج البلاغه، موسسه تحقیقات و نشر معارف اهل البیت(ع).
4. اسکافی، (1374)، المعیار و الموازنه در برتری امیرالمومنین علی (ع)، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، نشر نی.
5. امین جبل عاملی، سید محسن، (بی تا)، اعیان الشیعه، بیروت: دارالتعارف للمطبوعات.
6. سیوطی، عبدالرحمن بن ابوبکر، (بی تا)، تاریخ الخلفاء، مصحح: عبدالحمید، محمد محی الدین، مرکز اطلاعات و مدارک اسلامی.
7.حلبی، علی بن برهان الدین، (1384)، السیره الحلبیه، مصر: مکتبه حلبی، چ1.
8. طبری، محمد بن جریر، (۱۳۷۵ ش)، تاریخ طبری، ترجمه: پاینده ابوالقاسم،تهران: انتشارات اساطیر، چ5.
9. علامه امینی، (۱۳۹۹ق)، الغدیر، ترجمه سید محمد باقر موسوی، بی جا.
10. قلقشندی، احمد بن عبدالله، (1933 م)، نهایه الارب فی معرفه أنساب العرب، طبع دارالکتب قاهره.
11. مسعودی، ابوالحسن علی بن الحسین بن علی، (1404ق)، مروج الذهب و معادن الجوهر،تحقیق محمد محیی الدین عبدالحمید، بیروت: دارالمعرفه.
12. مقدسی، مطهر بن طاهر، (بی تا)، البدء والتاریخ؛ مکتبه الثقافه الدینیه.
13. نیک بخت، علی، «کوفه و اهمیت آن در تاریخ شیعه»، از پایگاه اینترنتی پژوهشگاه باقرالعلوم.
محمد مهدی طباخیان
پی نوشت ها:
[1] اشاره دارد به ماجرای لشکرکشی کورش هخامنشی به بابل و پیروزی او.
[2] برای اطلاع بیشتر از تاریخ این دوره باید به کتاب های تاریخ ایران مراجعه کرد چرا که تاریخ نگاران حوادث عراق را ضمیمه تاریخ ایران کرده اند.)(ر.ک: تاریخ طبری، تاریخ ابن قتیبه دینوری، تاریخ ایران کمبریج).
[3] برای اطلاع بیشتر ر.ک: «سقیفه»، نوشته علامه عسکری و «اسرار سقیفه»، نوشته علامه محمد رضا مظفر و «الامامه و السیاسیه»، نوشته ابن قتیبه).
[4] همان طور که قبلا گذشت، به اعراب ساکن در عراق که خوی و خصلت ایرانی گرفته بودند و مستعمره دولت ساسانی بودند، عرب فرس گویند.
[5] مقدسی می گوید مردم هیچ گونه تردیدی نداشتند که عمر خلیفه ابوبکر خواهد شد.
[6] (برای آشنایی با نمونه ای از این مشورت ها ر.ک: تاریخ خلفا، سیوطی، ص 143 و 144)
[7] تذکر: تمامی مطالب ذکر شده در این بخش ترجمه و تلخیصی است از دو کتاب: مالک الا شتر به قلم محمد رضا الحکیم و قائد القوات العلویه مالک الا شتر النخعی به قلم الشیخ عبدالواحد الم ظفری به همین خاطر از ذکر منابع در پاورقی ها خودداری کردیم
[8] (تنها به ذکر تیتر کلام امیر المومنین می پردازیم. همه از خطبه ها استخراج شده و همگی شماره خطبه هستند.)
نظر شما