موضوع : پژوهش | مقاله

تأملی در نسبت هرمنوتیک و تفسیر

مجله  رواق اندیشه  رواق اندیشه، شماره 14، بهمن 1381 

نویسنده : معموری، علی
چکیده
پدیده تفسیر را نمی توان دارای آغازی مشخص در تاریخ بشر دانست. انسان همواره در برابر پدیده های مختلف هستی، واکنشی ذهنی از خود نشان داده است که بر آن، نام فهم نهاده و بیان و توضیح آن به دیگران را تفسیر خوانده است. هرمنوتیک نیز اصطلاحی است که در چند قرن اخیر رواج یافته و در رایج ترین کاربردش با روش شناسی تأویل برابر گردیده است. نویسنده در این نوشتار اشاره ای گذرا به نسبت میان این دو مقوله دارد.

هرمنوتیک را نمی توان همزاد پدیده فهم و تفسیر دانست. موضوع هرمنوتیک در دو قرن اخیر پس از استحاله فلسفه از وجودشناسی بازمانده از مدرسه اسکولاستیک به ذهن شناسی کانت،بیش از پیش محور توجهات و تأملات فیلسوفان و متألهان در حوزه های مختلف فلسفه، الهیات، زبان شناسی و... بوده است. در واقع معرفت شناسی کانت را می توان سرآغاز پیدایش دانش هرمنوتیک دانست؛ زیرا تا پیش از این دوره دانش تفسیر متون در گفتمانی دستوری در انحصار الاهیات مسیحی جهت توضیح گزاره های کتاب مقدس قرار گرفته و در نتیجه از حوزه مطالعات فلسفی برون افتاده بود.

از این روی تفکیک کانت میان نومن (شی ء فی نفسه) و فنومن (پدیدار) که موجب چرخش فلسفه از متافیزیک به هرمنوتیک شد به واقعه هرمنوتیکی موسوم است. اهمیت یافتن مطالعه فرایندهای ذهنی در فلسفه غرب موجب شده است که فرایند فهم در قالبی توصیفی - تحلیلی مورد توجه ویژه فیلسوفان و متألهان قرار گیرد. درآمدن موضوع فهم و تفسیر به صورت یک ابژه(OBJECT) در برابر نقادی های فلسفی موجب گسترش دامنه هرمنوتیک به حوزه های مختلفی گشته و دانش الاهیات را در جبهه های مختلفی در گیر ساخته است.

اصطلاح متن (TEXT) در این رویکرد جدید معنایی تازه ای یافت. متن هنگامی پدید می آید که از آن فاصله گرفته وبه صورت یک ابژه درآید. همه تاپیش از این دوره در جریان متن و درگیر با آن بودند؛ نه آن که ازبیرون نظاره گر آن باشند. به عبارت دیگر، فاصله تاریخی میان انسان و متن وجود نداشت.

شرط متن، ابهام است که اگراحساس نشود متنی نیز شکل نمی گیرد. یک حادثه تا خود را نگستراند نمی توان آن را فهمید. پس هرچه بسط تاریخی بیشتر پدید آید متن نیز بیشتر شکل می گیرد. به علاوه هر فهمی نیز خود پس از مدتی به متنی دیگر تبدیل می شود و لذا هر مفسری با سلسله ای از متون مواجه خواهد بود.[1] این وضعیت را می توان در قالب الگوی ذیل که نشانگر دور هرمنوتیکی است ترسیم نمود:[2]

متن به مثابه یک پدیده / پدیده + فراگیری = فهم / فهم + شرح = تفسیر / تفسیر + ضبط = متن.[3]

شلایرماخر در دوره اوج فلسفه رمانتیک (فلسفه بازمانده از معرفت شناسی کانت) و در دامن مکاتب نقد ادبی تحت تأثیر نهضت اصلاح دینی (REFORMISM) به تدوین نخستین نظریه علمی در باب فهم و تفسیر متون پرداخت. البته او با دغدغه تمام بیشتر به دنبال یافتن شیوه ای مطمئن و قابل اعتماد در فهم و تفسیر کتاب مقدس و کشف نوعی خطایاب ذهنی برای بستن راه هرگونه خطا و سوء فهم بود. اما راهی که وی باز نمود پس از او در این مسیر محصور نگشته و دامنه های متعدد دیگری یافت.

دیلتای تحت تأثیر نهضت تاریخ گروی (HISTORICISM) مسیر هرمنوتیک را به سوی روش شناسی علوم انسانی تغییر جهت داد. او به طور عمیق با این پرسش درگیر بود که آیا فهم عینی و معتبر تنها در انحصار علوم تجربی است و یا علوم تاریخی نیز می توانند از این ویژگی برخوردار شوند. هایدگر تحت تأثیر پدیدارشناسی (PHENOMENOLOGY) هوسرل از هرمنوتیک، ابزاری جهت بنیان نهادن نوعی هستی شناسی مبتنی بر شناخت فرایند فهم ساخت.

گادامر در قالب دیدگاه هایدگر با هدف قرار دادن «شناخت فرایند فهم» در نیمه راه از استاد خویش جدا شده، هرمنوتیک فلسفی را بنیان نهاد.[4] آموزه های هرمنوتیک فلسفی از چنان اهمیتی برخوردارند که همه هرمنوتیست های پسین را در قالب دفاع و تکمیل یا ردّ و انتقاد در دامنه خود جای داده است. این دیدگاه فلسفی با تأکید بر اصول ذیل بیش از دیگر دیدگاه های هرمنوتیک، سنت تفسیری جهان مسیحیت و اسلام را به چالش کشیده است.[5]

1. فهم متن، محصول ترکیب و امتزاج افق معنایی مفسر با افق معنایی متن است؛ پس دخالت ذهنیت مفسّر نه مذموم و بلکه شرط وجودی حصول فهم و واقعیتی اجتناب ناپذیر است. به عبارت دیگر، فهم متن، یک مونولوگ نیست و مفسر شنونده ای منفعل در برابر پیام متن نمی باشد. بلکه فهم واقعه ای دیالکتیک و جدلی است که بر اثر دیالوگ مفسر با متن پدید می آید.

2. عملیات تفسیر متن، فرایندی پایان ناپذیر است و در نتیجه قرائت های مختلف و متنوع از متن، قابل طرح بوده و هیچ گونه فهم ثابت و غیر سیال و درک نهایی وجود ندارد.

3. هدف از تفسیر متن درک مراد مؤلف نیست؛ مؤلف خود یکی از خوانندگان متن است. مفسر با متن و نه مؤلف مواجه بوده و به دنبال فهم افق معنایی متبلور در متن است.

4. پیش داوری ها (یا پیش دانسته ها، به تعبیر بولتمان) شرط وجودی حصول فهم و مولّد عمل فهم هستند؛ گرچه پیش داوری ها همه در یک سطح نبوده، قابل تقسیم به مولّد و موجب سوء فهم هستند.

5. فهم عینی به معنای درک مطابق با واقع امکان پذیر نیست. زیرا عنصر سوبژکتیو (دخالت ذهنیت مفسر) شرط حصول فهم است.

6. در میان تفاسیر متعدد حاصل از متن، معیاری برای داوری وجود ندارد و نمی توان تفسیری را معتبر و دیگر تفاسیر را نامعتبر شمرد.

با وجود قدرت و هیمنه هرمنوتیک فلسفی، که این دانش پس از گادامر به راه خود در گشودن فضاهای جدید ادامه داد و شخصیت های بعدی هر یک مسیر ویژه خود را پیمودند. پل ریکور با ترکیبی از دستاوردهای زبان شناسی، فلسفه تحلیل زبانی، ساختارگرایی و شالوده شکنی، اسطوره شناسی، معناشناسی و نشانه شناسی به تدوین نظریه هرمنوتیکی خود پرداخت. او قلمرو هرمنوتیک را در حوزه نمادها تعریف کرده و با این کار به لزوم معناشناسی اسطوره ها جهت تفسیر هستی حکم نمود.

بنابراین، فرایند تفسیرفعالیتی فکری مبتنی بر رمزگشایی معنای پنهان در پس معنای ظاهری و یا به عبارت دیگر آشکار کردن سطوح دلالت نهفته در ضمن دلالت لفظی است. بنابراین، بسیط ترین پیغامی که به وسیله زبان طبیعی ابلاغ می شود باید تفسیر شود؛ زیرا تمام کلمات چند معنایی هستند و معنای واقعی خود را در فضای ارتباط با مخاطب می یابند.

در ضمن ریکور با تلاش جهت برقراری نوعی تمایز میان تفاسیر مختلف از متن تا حدودی از نسبیت هرمنوتیک فلسفی پرهیز کرده، به دغدغه اصلی هرمنوتیک که تلاش جهت دستیابی به تفسیر معتبر بود نزدیک شد.

اریک هرش و امیلیوبتی از دیگر هرمنوتیست های معاصر هستند که هر یک از منظری متفاوت به نقد هرمنوتیک فلسفی پرداخته اند. هرش با دنباله روی از هرمنوتیک کلاسیک به شدت با نسبیت هرمنوتیک فلسفی به مخالفت برخواسته و در صدد ارایه معیارهایی جهت بازشناسی تفسیر معتبر از غیر معتبر برآمده است.

او تمام اختلافات فهم را ناشی از مرحله توضیح و تبیین و نه مرحله فهم می شمرد. در واقع ما انسان ها از دو نوع مهارت کاملاً متفاوت برخورداریم که یکی دانستن آنها گادامر را در ارایه نظریه هرمنوتیک فلسفی به اشتباه انداخته است: مهارت فهم و مهارت تفسیر. امیلوبتی منتقد دیگر گادامر است که به خاطر از بین بردن امکان بازشناسی تفسیر ذهنی از تفسیر معتبر بر او به شدت می تازد. او با دنباله روی از سنت هرمنوتیک دیلتای در صدد ارجاع هرمنوتیک از نظریه فهم به روش فهم است.[6]

نتیجه این بحث مختصر آن که هرمنوتیک در دوره تاریخی خود شاهد دیدگاه های متعدد و رهیافت های متنوعی بوده که بدون آشنایی با آنها نمی توان نسبت درستی میان این حوزه معرفتی با حوزه تفسیر برقرار کرد. مباحث هرمنوتیک مانند بسیاری دیگر از پدیده های فکری غرب غالبا به طور گزینشی و ناقص با اهدافی تبلیغی و غیر علمی درون جامعه ما راه یافته و در مقابل، گروهی دیگر نیز بلافاصله با واکنشی منفی در برابر این مباحث به عنوان پدیده های ممنوع و حرام در صدد دفاع از دین در برابر این دشمن بی یال و اشکم و سر برآمدند. حقیقت امر آن است که سنت هرمنوتیک در دامن خود دیدگاه های متفاوتی را پرورانده که چه بسا برخی از آنها تا حدود زیادی با سنت تفسیری ما هماهنگ و به آن نزدیک باشند.

بنابراین، بهتر آن است به جای طرح غیر عالمانه این مباحث به بررسی زمینه شکل گیری و دیدگاه های مختلف هرمنوتیک پرداخته، با بررسی وضعیت تفسیر در حوزه اسلامی و سپس مقایسه این دو حوزه، به تعاملی عالمانه میان آنها نایل شویم. مقایسه سنت تفسیری کتاب مقدس با سنت تفسیری قرآن می تواند ما را به شناخت ویژگی های خاص تفسیر قرآن رهنمون سازد و به این پرسش پاسخ دهد که مباحث هرمنوتیک تا چه اندازه ناظر به وضعیت خاص کتاب مقدس بوده و چه اندازه مطلق وقابل تعمیم بر تفسیر قرآن هستند؟

در این صورت باید از یک سو به گزینش آگاهانه از این دیدگاه ها دست زده، از سوی دیگر به تأسیس برخی نظریات و دیدگاه های متناسب با وضعیت بومی تفسیر قرآن بپردازیم. در این راستا توجه به این نکته نیز بسیار حایز اهمیت است که دانش هرمنوتیک در غرب، زاییده ومتأثر از حوزه های مختلفی از دانش های انسانی است که بدون گذر از آنها نمی توان به دیدگاه جامعی در این حوزه دست یافت. نظریه معرفت شناسی، اصول و قواعد تفسیر، ماهیت وحی، زبان قرآن و رابطه علم و دین نمونه هایی از این مسائل هستند.

معرفت شناسی
معرفت شناسی رویکرد نسبتا نوینی در تاریخ فلسفه به شمار می رود که در عصر جدید در دامن فلسفه غرب رشد و نمو کرده است. مسایل این حوزه فلسفی دغدغه اصلی فلاسفه اسلامی نبوده است و آنان درباره رابطه عین و ذهن، در نقش مسأله اصلی معرفت شناسی، تنها به بحث مختصری در قالب مبحث «وجود ذهنی» بسنده نموده اند. فلاسفه اسلامی معمولاً در بحث از وجود ذهنی خود را در مقابل سوفسطاییان قرار داده، پس از رد و ابطال چند شبهه معین به این نتیجه می رسیدند که امکان فهم عینی از جهان خارج وجود دارد و صورت های ذهنی ما می توانند کاملاً مطابق با واقعیات خارجی باشند.

این در حالی است که امروزه به ندرت ادعای مصونیت فرایند شناخت از هر گونه تأثیر ذهنی یا روانی مطرح می شود. بدیهی است که بدون تعیین موضع در این حوزه هرگز نمی توان به دیدگاهی هرمنوتیکی دست یافت. به عبارت دیگر، هر دیدگاه هرمنوتیکی خود متوقف بر نظریه ویژه ای در معرفت شناسی است. پیشرفت های حاصله در این حوزه به یاری یافته های دانش روانشناسی این باور را در بسیاری از اذهان نشانده است که ما انسان ها در همه شناخت های خود به نوعی تعامل میان ذهن و عین می رسیم؛ نه آنکه همچون آینه تصویری از جهان خارج در ذهنمان نقش بندد.

بنابراین مسأله اصلی در مطالعه فرایند فهم، شناخت عوامل تأثیرگذار بر آن است. این عوامل را می توان در تقسیمی ابتدایی به دو گونه «متدلوژیک» (روش شناسانه) و «سایکولوژیک» (روان شناسانه) تقسیم کرد. در دسته اول، عواملی جای می گیرند که به طور خودآگاه و در قالب روشی معین به وسیله شخص در فرایند فهم تأثیر داده می شوند. در دسته دوم از عواملی سخن به میان می آید که به طور ناخودآگاه و فراروشی خود را در فرایند فهم دخالت می دهند. چه بسا میزان تأثیر دخالت این عوامل را نیز بتوان با مطالعه و شناسایی به حداقل ممکن رساند.

اصول و قواعد تفسیر
اصول و قواعد تفسیر از دانش های درجه دو به شمار می رود که از مطالعه یک سنت تفسیری خاص به دست می آید. مفسران اسلامی معمولاً به این دانش به طور مستقل و ویژه نپرداخته، بلکه در لابلای متون تفسیری خویش از برخی اصول و قواعد تفسیری خود پرده برداشته اند. گذری اجمالی به مقدمه های بسیار کوتاه مفسران در آغاز کتب تفسیری گواهی بر این مدعا است. با این حال رویکردهای متفاوت تفسیری در تاریخ اندیشه اسلامی نشانگر وجود اصول و قواعد نسبتا متفاوتی میان مفسران است که مطالعه و تدوین آنها ما را در شناخت پیش فهم های مفسران توانا ساخته، امکان ارزیابی تفاسیر آنها را بر اساس مبانی و روش های تفسیری شان فراهم می سازد.

وحی شناسی
بررسی ماهیت وحی از جمله مسائلی است که متألهان هر سه دین ابراهیمی را به میزان نسبتا همسانی به خود مشغول کرده است. بحث از کلام الهی از نخستین مسایل مطرح شده در الهیات اسلامی به شمار می رود. متکلمان مسلمان پس از درگیری های مربوط به قدمت و حدوث کلام الهی به بحث از ماهیت وحی که نزول الفاظ و یا معانی است روی آوردند؛ اما همگی دیدگاه نزول لفظی وحی را پذیرفتند و دیدگاه «وحی معنا» در اندیشه کسانی مانند ابن کلاّب محصور مانده، استمرار چندانی نیافت. این در حالی است که امروزه بسیاری از متألهان مسیحی در نزاع وحی زبانی و غیرزبانی که نزدیکی بسیاری با نزاع وحی لفظ و معنا در الهیات اسلامی دارد طرفدار نظریه غیرزبانی هستند و روشن است که دیدگاه هرمنوتیک فلسفی با پذیرش انحصار وحی به معانی و نسبت دادن الفاظ متن مقدس به پیامبر با چالش های کمتری مواجه خواهد بود.

از این روی بررسی مجدد این مسأله جهت دستیابی به دیدگاهی استوارتر و قابل دفاع تر از ماهیت وحی ضروری می نماید.[7] علاوه بر آن، بحث اعجاز قرآن که از دیگر تمایزهای این متن با کتاب مقدس تلقی می شود، می تواند بر دیدگاه هرمنوتیکی ما تأثیر گذار باشد. البته از این واقعیت نیز نمی توان غافل شد که بحث اعجاز قرآن در دوره ای خاصی (حدود نیمه دوم قرن سوم) در زمره مباحث کلام اسلامی درآمده و در طول تاریخ خود شاهد تبیین ها و تقریرهای متعدد و متفاوتی بوده و از سوی دیگر با چالش و اشکالاتی نیز مواجه بوده است. بنابراین، به طور طبیعی طرح آن تنها در صورت دستیابی به تبیین قابل دفاع و رفع اشکالات و شبهات مربوط به آن ممکن خواهد بود.[8]

زبان قرآن
زبان قرآن از دیگر موضوعاتی است که در سنت تفسیری ما کم و بیش درباره آن تحت عناوین دیگری سخن به میان رفته و دیدگاه های قابل تمایزی را پدید آورده است. دیدگاه عرفای مسلمان، اخباریان شیعه، فقهای اصولی و... در این مسأله قابل استخراج است. با این حال موضوع زبان قرآن از شاخه های حوزه عمومی زبان دین به شمار می رود که از مهم ترین مسائل کلام جدید به شمار رفته و تا اندازه زیادی از رهیافتی متفاوت نسبت به رهیافت قدما برخوردار است.

در حوزه زبان دین پیش از آن که در صدد شناسایی زبان متن مقدس باشیم در صدد پاسخ به این پرسش بر می آییم که اصولاً امور قدسی قابل تعبیر در قالب زبان بشری هستند و آیا زبان بشری که بازتاب زندگی انسان بر این کره خاکی است توانایی و ظرفیت بارداری مفاهیم غیرمادی دین را دارد.

اگر چنین است آیا ادیان برای انجام این مقصود به استفاده از زبان ویژه و متفاوت از زبان روزمره ناچار نخواهند بود و اگر باز این چنین است این زبان چه نوع زبانی بوده و ماهیت و شاخصه های آن چه بوده و چگونه قابل فهم است. در این رهیافت است که برخی به اسطوره ای بودن یا نمادین و سمبلیک بودن زبان قرآن گرویده، به طور طبیعی منطق متفاوتی برای فهم و تفسیر قرآن ارایه می دهند. در صورتی که اگر تبیین معقول و قابل دفاعی از نظریه زبان عرفی ارایه شود و یا زبان دینی زبانی چندگونه تلقی شود، آن گاه گرامر دیگری برای فهم و تفسیر قرآن مقتضی خواهد بود.

رابطه علم ودین
نزاع علم و دین یکی از مهم ترین عوامل پیدایش و رشد و نمو دانش هرمنوتیک در غرب به شمار می رود. تعارض های نسبتا بسیار گزاره های کتاب مقدس با یافته های علوم تجربی و حتی انسانی جدید به طور طبیعی متألهان مسیحی را به تأمل در این باره کشانده است. نظریات متنوعی تاکنون در این باره مطرح شده و این مسأله همچنان یکی از دغدغه های دین پژوهان به شمار می رود.

این مسأله در حوزه قرآن به نحو کاملاً مشهودی وضعیت دیگری یافته است. قرآن برخلاف کتاب مقدس تا اندازه زیادی خود را از اظهار نظر در حوزه علوم تجربی دور نگهداشته و در موارد اظهار نظر نیز موارد تعارض ظاهری از آمار چندان زیادی برخوردار نیستند.

در واقع، قرآن با رویکرد خاص خود توانسته حریم خود را از تعرضات مدام علوم تجربی به دور نگهدارد. با این حال، مسأله مزبور در حوزه قرآن نیز مصادیقی دارد که به ناچار پاسخ مناسبی را می طلبد. هر یک از این پاسخ ها نیز ممکن است دیدگاه هرمنوتیکی ویژه ای را بطلبد.[9]

در پایان ذکر این نکته لازم است که مقدمات هرمنوتیک و حوزه های درگیر با آن به چند مورد پیش گفته محدود نمی شود، بلکه هرمنوتیک در میان علوم انسانی از گستره بسیار وسیعی برخوردار است که اشراف به آن برای ارایه دیدگاهی مستقل ضروری می نماید.

پی نوشت ها:

[1] ر.ک: احمد واعظی، درآمدی بر هرمنوتیک، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه، تهران، 1380، ص21 - 60؛ بابک احمدی، ساختار و تأویل متن، نشر مرکز، تهران، 1372، ج2، ص680 - 703؛ مدخل «Hermeneutics» در دائره المعارفهای بریتانیکا و دین.

[2] علیرضا قائمی نیا، متن از نگاه متن، انجمن معارف اسلامی، قم، 1380.

[3] Text as object / Object+Graspe Z Understanding / Understanding+Expression Z Interpretation / Interpretation+Record Z Text.

[4] ر.ک: نبیه قاره، الفلسفة و التأویل، دار الطلیعة، بیروت، 1988؛ محمدرضا ریخته گران، منطق و مبحث علم هرمنوتیک، نشر کنگره، تهران، 1378، ص45 - 248؛ ژوزف بلایشر، گزیده هرمنوتیک معاصر، ترجمه جهانگیری، نشر پرسش، 1380، ص7 - 64؛ احمد واعظی، پیشین، ص61 - 328.

[5] احمد واعظی، پیشین، ص54 - 60.

[6] پل ریکور و دیگران، «وجود و هرمنوتیک» و «نوشتار به مثابه مسأله ای پیش روی نقد ادبی و هرمنوتیک فلسفی»، هرمنوتیک مدرن، ترجمه بابک احمدی و دیگران، نشر مرکز، تهران، 1377؛ ریچارد ا. پالمر، علم هرمنوتیک، ترجمه حنایی کاشانی، انتشارات هرمس، تهران، 1377، ص55 - 84؛ احمد واعظی، پیشین، ص329 - 490.

[7] برای مطالعه بیشتر، ر.ک: علی معموری، «دیدگاه های گوناگون در تفسیر و تحلیل وحی»، رواق اندیشه، ش12 آذر 1381 ص9 - 24.

[8] ر.ک: علی معموری، «تحدی»، دائره المعارف بزرگ اسلامی؛ عبدالمجید شرفی، الاسلام بین الرسالة و التاریخ، دار الطلیعة، بیروت، 2001 م، ص50 - 52.

[9] برای مطالعه بیشتر، ر.ک: مهدوی نژاد، علم و دین پایان نامه، دانشگاه امام صادق (ع).

نظر شما