موضوع : پژوهش | مقاله

ساختارهای مختلف نظریه‌های هنری

در میان نظریه‌های زیادی که در باب هنر وجود دارند شاید چهار نظریه از بقیه مهمتر باشند. این چهار نظریه نظریه‌های تقلیدی، صوری، احساسی و نشانه‌شناسانه نام گرفته‌اند.
بر طبق نظریه تقلیدی آثار هنری کارکرد بنیادین ذهن یعنی بازنمایی جهان را انجام می‌دهند. با توجه به آنکه مفهوم بازنمایی مفهومی مبهم است انتقادات و ایرادات زیادی به نظریه تقلید از طبیعت صورت گرفته‌اند. پاره‌ای گفته‌اند اگر تقلید از طبیعت لذت‌آور است چرا باید ارزشمند هم باشد. پاره‌ای دیگر گفته‌اند از بازنمایی بار معرفتی پررنگ می شود در حالی که هنر جنبه ای کمرنگ معرفتی را واجد است. بدین‌گونه است که نظریه صورت هنری مطرح می شود. در حالی که نظریه تقلید پیوند میان هنر و جهان واقعی را برقرار می‌کند صورت‌گرایی این اجازه را به هنرمند می‌دهد که روند آزادانه ای را طی نماید و تنها به صورت مقید شود.
بر طبق این دیدگاه آنچه در یک کار هنری اهمیت دارد آن تنظیم پیچیده‌ای است که اجزای یک اثر هنری را به هم پیوند می‌دهد و آن را به صورت فردی و منحصربفرد مطرح می‌نماید. بر این اساس آنچه برای اثرهنر مهم است نه اجزای بیرون از آنکه اجرای درونی آن هستند. این نظریه هم بر طبق نگاهی که ما از صورت داریم تفسیرهای متفاوتی را می‌پذیرد. یکی از این تفاوتها بر حسب تداوم یا عدم تداوم اثر هنری با طبیعت به وجود می‌آید.
بر طبق نظر کانت اثر هنری باید بر حسب صورت طبیعی فهم شود. مطرحترین نظریه صورت‌گرای معاصر تصدیق می‌کند که صورت هنری که صورت مهم و بنیادین نام می‌گیرد منحصر به هنر است. بر این اساس فهم هنر صرفاً فهم صورت نیست بلکه پاسخی بدان است. برطبق نظر بل یکی از طرفداران صورت‌گرایی جدید آنچه ذهن در فهم اثر هنری در می‌یابد قدرتش برای قرار دادن نظم ادراک است که در سطحی فنی و تخصصی صورت می‌گیرد.
در اینجا هم البته بیشتر ایراد به صورت‌گرایی از طریق زیر سؤال بردن مفهوم صورت وارد شده است. صورت‌گرایان بر واژه‌هایی چون: تعادل و توازن و همچنین فرید بودن و یکنواختی دست گذاشته‌اند تا صورت را تعریف نمایند با این همه پاره‌ای از آنها تصریح کرده‌اند که صورت تعریف‌ناپذیر است. ایراد دیگر به صورت‌گرایی این است که آیا علاقه ما به هنر به جهت چیزی دیگر نیست و تنها به جهت صورت هنری است؟ آیا صورت هنری به غایتی دیگر توجه ندارد؟ آیا فرم و صورت وسیله‌ای نیست که با آن ما معنا را پی می‌گیریم. آیا جدا کردن صورت از محتوا کار راحتی است؟
بدین گونه است که نظریه احساسی مطرح می شود که بسی بر ارتباط اثر هنری و احساس دست می‌گذارد. هرچند این نظریه از سوی رومانتیسیم مطرح شده بود از سوی گروس به صورت مدون رخ نمود. گروس البته کسی بود که به اصول ایده‌آلیسم آلمان توجه فراوان داشت. کالینگوود هم به نوعی از این نظریه حمایت می‌کرد. او احساس هنری را شکلی ویژه از ابراز احساسات می‌دانست.
احساس هنری فرایندی است که در آن هنرمند با حالت احساسی غیرمتقن و نوپا می آغازد و به تدوین انضمامی مناسب و فرید دست می یابد. در این راستا وی حالت ذهنی خود را به امری متقن و قابل فهم مبدل می سازد. آنچه هنرمند به وجود می‌آورد حالت ذهنی وی را شرح نمی‌دهد بلکه احساسات وی را نمایان می‌سازد. قبل از پایان فرایند ابراز احساس اثر هنری مشخص نمی شود و از همین جا معلوم است که اثر هنری صرف ابزار نیست. به نظر این نظریه مخاطب همه فرایندهایی را که از سوی هنرمند درتولید اثر هنری انجام یافته انجام می دهد.
از این رو فرایند فهم اثر هنر از سوی مخاطب آیینه تمام نمایی از فرایند تولید اثر است. این نظریه هنگامی که هنرمند و نه مخاطب را مدنظر قرار می دهد بسی تحت تأثیر نظر هگل از هنر است که بر طبق آن در کارو اثر هنری ذهن خود را فهم می کند. بر طبق این دیدگاه آثار هنری صرفاً نماینگر ویژگیهای ذهنی نیستند بلکه آنها شامل ذهند. نظریه احساس بر روانشناسی هنرمند بسی تکیه می کند. یک تقلیدگرا ممکن است ایراد بگیرد که نه تنها احساسات که اندیشه‌هایی که به جهان اشاره می‌کنند از طریق هنر بیان و اظهار می‌شوند و در اینجا هم فاعل صرفاً به ذهنش محدود و مقید نیست. از سوی دیگر صورت‌گرا هم نظریه احساس را به چالش می‌کشد و تصریح می‌کند که چگونه یک اثر مستقل و خودبسنده هنری می‌تواند به‌عنوان محصول احساسات فردی فهم شود.
آخرین نظریه‌ای که در این باب نضج گرفته به نظریه نشانه‌شناسی معروف است. بر طبق این نظریه آثار هنری برحسب مقولات منطقی – زبانی چون دلالت، ارجاع و قواعد ترکیبی و معنایی فهم می‌شوند. بر طبق این نظریه هنر نظامی نمادین مانند زبان است البته نه زبان احساس آنگونه که نظریه احساسات اذعان می‌کند. یعنی همه فعالیتهایی که ما برای فهم یک متن به کار می‌گیریم برای فهم اثر هنری هم مورد استفاده قرار می‌دهیم.

منبع:  خبرگزاری  مهر ۱۳۸۸/۱۱/۰۲

 

نظر شما