تأمّلی در راه های خدا شناسی
مجله رواق اندیشه رواق اندیشه، شماره 19، تیر 1382
نویسنده : رحیقی، حسنعلی
حسنعلی رحیقی[1]
چکیده:
نگارنده در این نوشتار ضمن اشاراتی کوتاه به دو عنصر عقل و استدلال فلسفی و فطرت و گرایش قلبی، به راه ساحتهای گوناگون روانی بشر پرداخت و با بیان این که اصولاً غرب در مسائل خداشناسی عملاً به عناصر روانی تکیه کرده است، با استناد به روایات، عناصر دخیل در راه روان شناختی را مطرح کرده است. در نهایت نیز با اشاره به سیر تکامل براهین اثبات خدا در فرهنگ اسلامی و سیر نزولی این براهین در فرهنگ غربی، تفاوتهای براهین را به بحث گذاشته است.
مقدّمه
گر چه راه خداشناسی را در دو روش مطرح نموده اند: روش عقلی و استدلال فلسفی و کلامی و سپس روش دل و فطرت؛ یعنی بینش عقلی و گرایش قلبی و ذاتی، ولی شاید روا نباشد که راه ساحتهای گوناگون روانی بشر را به عنوان عنصر سوم بکلّی نادیده بگیریم و مخصوصا نمودهای مختلف ذکر، یادآوری، تحبیب و تلطیف قلوب را نسبت به اعتقادات مذهبی از قلم بیندازیم و در حقیقت طرف دیگر تثبیت ایمان و خداباوری را در جان کسانی که خدا را در اصل منطقا یا بالفطره پذیرفته اند، یا راه های زمینه ساز قبول اعتقاد منطقی یا فطری را به فراموشی بسپاریم. بنابراین، در این مقاله مختصر به توضیحاتی در باره این سه راه خداشناسی و ذکر ادله ای که زیر مجموعه این سه روش می باشند می پردازیم:
انواع براهین اثبات خدا
در اینجا نخست، مهمترین انواع و اقسام براهینی را که درست یا نادرست در جهت اثبات خدا اقامه شده است، نام می بریم و سپس به طور اجمال به ذکر ویژگیها و تفاوتهایی که از جهات مختلف در میان عمده ترین این براهین به چشم می خورد می پردازیم.
همان طوری که گفته شد، راه خداشناسی سه عنصر دارد: 1- راه عقل 2- راه دل و فطرت 3- راه روان شناختی، که هر یک شامل براهین مختلفی می باشند.
الف) راه عقل
ادله ای که از راه عقل برای اثبات خدا ذکر کرده اند به سه قسمت عمده تقسیم می شود:
1- براهین وجودی
براهین وجودی، براهینی هستند که وجود خدا را از راه تصور خدا اثبات می کنند. در این گونه از براهین برای اثبات خداوند به عالم واقع رجوع نمی شود بلکه اگر عالم واقع هم وجود نداشت باز هم اثبات وجود خدا ممکن می بود؛ زیرا خدا تنها موجودی است که صرف تصور او مستلزم قبول و اعتراف به وجود اوست. برهانهایی که در این مجموعه قرار دارند عبارتند از:
1-1- برهان آنسلم قدیس[2] که دو تقریر دارد.
1-2- برهان دکارت[3]
1-3- برهان مرحوم محمد حسین اصفهانی (کمپانی)[4]
2- برهان صدیقین
این دسته، براهینی هستند که از راه اصل واقعیت، وجود خدا را اثبات می کنند؛ یعنی همین که معلوم شد واقعیتی هست اثبات می شود که خداوند باید موجود باشد. این دسته از براهین عبارتند از:
2-1- برهان صدیقین ابن سینا.
2-2- برهان صدیقین ملا صدرا.
2-3- برهان صدیقین سبزواری.
2-4- برهان صدیقین علامه طباطبایی.
3- براهین جهان شناختی
این براهین، براهینی هستند که عمدتا از راه استناد به اصل علّیت وجود خدا اثبات می شوند. به این صورت که یکی از خصوصیات بارز جهان خارج را مبدأ قرار می دهند و اثبات می کنند چیزی در این جهان وجود دارد که نسبت به این خصوصیت بارز، حالت علّی دارد که نامش خدا می باشد. این دسته از براهین عبارتند از: 1- برهان حرکت 2- برهان حدوث 3- برهان امکان و وجوب 4- برهان نفس 5- برهان علیت 6- برهان نظم 7- برهان اخلاقی.
ب) راه دل یا راه فطرت
در توضیح این راه آمده است که خداشناسی در فطرت هر آدمی نهفته است؛ یعنی هر انسانی به مقتضای خلقت و ساختمان اصلی روحی خود خدا را می شناسد بدون این که نیازی به اکتساب و تحصیل علوم مقدماتی داشته باشد.
ج) راه روان شناختی
به جهت تازه بودن بحث این دسته از براهین توضیح مختصری در مورد آن داده و نمونه هایی از آن را ذکر می کنیم.
اصولاً غرب در مسائل خداشناسی عمدتا به عناصر روانی تکیه کرده است و در کلام اسلامی (بویژه آثار قدما) صرفا به مباحث خشک عقلی پرداخته شده است و اگر در آثار متأخّرین موضوع فطرت و خداشناسی فطری نیز جایگاه خود را باز یافته است، صرفا در حدّ تحلیل و تفسیر بُعد مذهبی انسان و بیان بینش شهودی و کشش درونی او نسبت به خدای متعال بوده است.
ولی شیوه بیانی قرآن کریم یک شیوه جامع و کامل است و از هر گونه ویژگی وجودی انسان (چه عقلی و چه فطری و چه ساحتهای گوناگون روانی) در این راه بهره جسته و به گونه های مختلف عملاً حقّانیت خدا و ایمان را همواره در مرأی و مسمع انسانها قرار داده و همواره بشر (این موجود سرکش و عاصی و سرگرم و لاهی و پا در گل و ناسی) را به طرق مختلف تسخیر کرده و به سوی خدا رهنمون کرده است.
با این توضیح معلوم می شود که در طریق خداباوری و توجّه دادن انسانها به خدا و حقّانیت ایمان، علاوه بر تکیه به عقل و فطرت، باید از عناصر دیگر روانی نیز بهره جست. عناصری که بعضی از آنها برای برخی از انسانها قویتر و نافعتر است و در جذب قلوب و تسخیر جانها و عمدتا در یاد آوری و تقویت ایمان و تلطیف شعور باطن، بسی مؤثرترند.
هر چند این امور به گونه ای هستند که اگر در طریق اثبات خدا قرار بگیرند، از نظر منطقی در ردیف خطابات جای می گیرند و جز ظنّ و حدّاکثر یقین روان شناختی حاصلی ندارند. بعضی از این عناصر در مغرب زمین به گونه ای مطرح شده است که نمی تواند وافی به مقصود باشد، ولی ما با تصحیح روایت آنها و قرار دادن آنها در جایگاه دیگر سعی می کنیم از آنها در تثبیت حقّانیت ایمان و خداباوری بهره جوییم.
برخی از این عناصر به این شرح هستند:
1 - مفید بودن بررسی روان شناسانه و جامعه شناسانه عنصر ایمان و تحلیل آثار و نتایج غیر قابل جایگزینی آن، به وضوح بر حقّانیت خدا و اعتقاد مذهبی مهر تأیید می زند. در این روش، خداشناسی و خداگرایی از عنصر مفید بودن الهام می گیرد و در عین اذعان به بطلان نظریه معرفت شناسی پراگماتیستی، با توجه به تأثیر شگرف آن در زندگی روانی و اجتماعی انسانها، به جان انسان می تابد و آدمی لزوما به عینیت داشتن متعلّق ایمان؛ یعنی به وجود خدا باور پیدا می کند.[5]
در این روش، انسان با پی بردن به این نکته که اخلاق و انسانیت و نسج حیات فردی و جمعی بدون دخالت دادن خدا، امری غیر ممکن است و زیست روانی بدون ایمان تلخ و ناگوار می باشد[6]، لزوما دل و اندیشه را مسخّر مفهوم مقدّسی به نام «خدا» و مقهور عناصر حیات بخش به نام ایمان می یابد و به وجود خدا و حقّانیت ایمان معترف می گردد.
2 - تجربه دینی؛ یعنی احساس هویت والا و «من» مقدّس و معنوی در شخصیت مذهبی انسان، به طوری که فرد در این احساس هویت، خود را مجذوب و مصاحب یک امر قدسی می نگرد و بوضوح در می یابد که بدون این تجربه دینی و بدون اذعان به ماورای طبیعت و التزام به بندگی خدا، آن را از دست می دهد وهویتش پوچ و تهی از هر گونه کرامت می گردد.[7] بدینسان اعتقاد به وجود خدا و حقّانیت ایمان بر جان آدمی تابیده و ساحت وجود او را تسخیر می کند.
3 - وجدان اخلاقی و احساس یک ناظر درونی، به گونه ای که بدون فرض حقیقتی که عالم و آدم در محضر اوست، و مراقب رفتار انسان و حسابگر اعمال او می باشد، این وجدان اخلاقی و این احساس ناظر درونی بی معنا جلوه می کند و انسان بدون نام و یاد خدا، شخصیت اخلاقی خود را شخصیتی کاذب و هویت مسؤولیت پذیر خود را هویتی بی پایه و مجهول احساس می کند. در حالی که آدمی همچنان سنگینی این هویت مسؤولیت پذیر و این شخصیت اخلاقی را در جان خود احساس می کند و حتّی با فرض کنار گذاشتن آن، خود را دچار بحران هویت و تیرگی و ابهام در شخصیت می یابد.
بنابراین، نفس توجّه کردن به وجدان اخلاقی و شخصیت اخلاقی و مسؤولیت پذیر و درک خوبیها و بدیها و متأثر شدن از هنجارها و ناهنجارهای رفتاری خویش، در کنارش، احساس وجود خدا و تعلّق شخصیت انسان به یک مبدأ قدسی را می پرورد و آدمی را لزوما به ایمان و اعتقاد به خدا خاضع می سازد.[8] البته عکس قضیه نیز صادق است؛ یعنی احساس وجود خدا هم وجدان اخلاقی را در انسان پرورش می دهد و رابطه متعاکس بین آن دو همانند رابطه متعاکس بین تقوی و هدایت خاصّ الهی است.
4 - امور خارق العادّه؛ یعنی معجزات و کرامات با عنایت به پیوند آنها[9] با مسائلی که در کل متضمّن دعوت به سوی خدا و ایمان و بندگی و اعتقاد مذهبی است. این امور با قید مذکور، انسان را در مقابل حقّانیت ایمان و اعتقاد مذهبی به خضوع و تسلیم وامی دارد. پیوند یادشده می تواند در ارتباط معجزه با معجزه گر و باورهای ایمانی و دعوتهای الهی او و بویژه با توجّه به عظمت، کرامت و فضیلت مشهود در شخصیت او نگریسته شود و نیز می تواند در نفس معجزه، اگر ناطق به خدا[10] و مسائل الهی باشد، ملحوظ گردد.
شایان ذکر است که این قسم اخیر به طور ویژه بدون عنایت به فطرت و مخصوصا عقل و داده های عقلی بسیار رهزن و خطاپذیر است (نظیر آنچه در عجل سامری و رمّان بحرینی اتّفاق افتاده است) ولی با قرار گرفتن در کنار فطرت و عقل، بسیار پر جاذبه و گویا است. اساسا اگر در طول تاریخ بشر، پیامبران الهی و معجزات آنها و دعوتهای الهی آنان در کنار فطرت و عقل انسانها قرار نمی گرفت، معلوم نبود که چه به روزگار خداشناسی می آمد و چگونه یک خداشناس می توانست به شهود یا استدلال خود خاضع باشد و یا خیل عظیم انسانهای غافل را با استدلالهای عقلی قانع سازد. بنابراین، می بینیم که در خداشناسی و خدا باوری، مسأله ذکر از اهمیت بسیاری برخوردار است و قرآن، «ذکر» و بند بند سخنانش «آیه» وپیامبر یا پیامبران الهی، «مذکر» و ائمّه هدی علیه السلام، «آیات الهی»[11] و «اهل ذکر» نامیده می شوند و نماز (که نمود روشنی از تجربه دینی است)، «ذکر» خوانده می شود. «أقم الصّلاة لذکری»[12] و با تلاوت آیات قرآنی، ایمان مؤمنان فزونی می یابد «و اذا تلیت علیهم آیاته زادتهم ایمانا»[13]
گفتنی است برخی از براهین فوق مانند برهان صدّیقین ابن سینا، برهان صدّیقین ملاّصدرا، برهان وجودی، برهان اخلاقی، برهان حرکت، برهان نظم و برهان امکان و وجوب، دارای تقریرهای متفاوتی هستند و در سه برهان اخیر، هر تقریر به گونه ای است که ساختار برهان، متمایز از تقریر دیگر به نظر می آید.
نگاهی کلی و تحلیلی به مسأله خداشناسی از راه برهان و فطرت
امکان تقریرات مختلف از یک برهان
مرحوم میرزا مهدی آشتیانی در تعلیقه بر بخش حکمت شرح منظومه، 19 تقریر از برهان صدّیقین ارائه کرده است.[14] همچنین تقریرات بسیاری از برهان امکان و وجوب شده است. به طور مثال در شرح مواقف، ظاهرا پنج تقریر آمده است. از برهان صدیقین ابن سینا تقریرات مختلف، از برهان تجربه اخلاقی دو تقریر و از برهان فطرت سه تقریر صحیح و یک تقریر نادرست بیان شده است.[15]
سیر براهین اثبات خدا در فرهنگ اسلامی و غربی
سیر تکاملی براهین اثبات خدا در فرهنگ اسلامی و سیر نزولی این براهین در فرهنگ غربی یک مسأله جالب توجّه می باشد. توضیح این که در فرهنگ اسلامی هم از حیث زمانی و تطوّرات فکری و هم از جهت سطح اندیشه و مقدار ظرفیت مخاطبان، از باب «کلّم الناس بقدر عقولهم»، مشاهده می شود که برهان نظم، برهان حرکت، برهان حدوث و قدم، برهان امکان و وجوب و برهان صدّیقین، یک نوع سیر اندیشه از ناقص به کامل و از سادگی به پیچیدگی و فنّی تر شدن استدلال را در پی دارد.
همچنین در براهین صدّیقین که از برهان صدّیقین ابن سینا به برهان صدّیقین صدرا و سپس برهان صدّیقین محقّق سبزواری و در نهایت به برهان صدّیقین علّامه طباطبایی طی طریق می کنیم. در حالی که در فرهنگ فلسفه های رایج مغرب زمین و مسائل مربوط به معرفت شناسی و کلام مسیحی، یک نوع فرود اندیشه و تسلیم شدن به اشکالات مطرح شده پیرامون براهین مشاهده می گردد.
به طوری که هر چه زمان می گذرد و روند اندیشه فلسفی و کلامی به ظاهر تکامل می یابد و مسائل مختلفی را طی می کند، انسان غربی از اندیشه ناب عقلی دور می شود و به سخنان خطابی روی می آورد و در نهایت راه اثبات خدای انسان و جهان، به تجربه دینی و معجزه و مفید بودن و احساس معنوی نه از باب فطرت و شهود، متّکی می شود و آنان که در این مسیر غیرقابل اعتماد به نقد علمی و زیر ذرّه بین قرار دادن این نوع به اصطلاح براهین می پردازند، محصول اندیشه و فلسفه شان به انکار خدا و دین، وحی، رسالت و هر آنچه متضمّن امور ماورای طبیعی است، می انجامد.
نگاهی تحلیلی به براهین
با نگاهی تحلیلی به انواع براهین اثبات خدا به طور کلی و تجزیه و تحلیل عناصر پیدا و ناپیدای آن براهین، می توان در کل به نوع خداشناسی، جهان شناسی، انسان شناسی و معرفت شناسی صاحبان آن براهین پی برد. به تعبیر دیگر، هر کدام از این براهین، آیینه ای است که در آن، مسائل خاصی از حوزه های یاد شده به صورت آشکار و پنهان جلوه نموده است و به بیان دیگر، یک انسان آگاه و هوشمند و یک انسان تحلیل گر و مطّلع می تواند براحتی نوع نگرش به خدا، جهان، انسان و اصل معرفت را در آیینه هر یک از براهین به تماشا بنشیند.
گر چه این مقال گنجایش تفصیل بحث را ندارد، ولی می توان رشته اختلاف این نگرشها را در مباحث بعدی تا اندازه ای جستجو کرد.
تفاوتهای براهین
در انواع براهین اثبات خدا، تفاوتهایی اساسی در مبادی تصدیقی براهین و نیز در نتایج هر کدام به چشم می خورد که نمی توان از کنار آنها به سادگی گذشت. به طور مثال در مورد نتایج خاصّ هر یک از براهین که در حوزه اسلامی اقامه شده است، می توان به بعضی از براهین توجّه ویژه نمود و این تفاوت را ملاحظه کرد:
1- برهان نظم.
یک موجود ناظم، عالمی ماورای عالم طبیعت را اثبات می کند. ولی در مورد حدوث یا قدم و مادّی یا مجرّد بودن او همچنین ممکن یا واجب بودن او سخنی به میان نمی آورد. گو این که می توان مجرّد بودن او را با توجّه به عدم شعور مادّه نتیجه گرفت.
2- برهان فطرت از راه امید و برهان فطرت از راه محبّت.
این دو برهان، علیم و قدیر و مشکل گشا بودن یا کمال مطلق و محبوب مطلق بودن خدا را نتیجه می بخشد ولی از اثبات ویژگی های او از حیث امکان یا وجوب، قدم یا حدوث او و نظایر آن، ناتوان و عاجز است.
3- برهان حرکت.
نتیجه این برهان اصل وجود محرّک ثابتی است که جهان متحرّک را آفرید. ولی از ممکن یا واجب بودن و نیز حادث یا قدیم بودن آن سخن به میان نمی آورد. گو این که حدوث زمانی را به دلیل اختصاص آن به امر متحرّک نفی خواهد کرد.
4- برهان حدوث و قدم.
خدای قدیم را به اثبات می رساند، ولی از امکان یا وجوب آن سخن نمی راند.
5- برهان امکان و وجوب.
این برهان (و نیز برهان صدّیقین سینوی)، خدای واجب الوجود را اثبات می کند. قهرا قدم ذاتی او نیز به اثبات می رسد. حتی با توجّه به ویژگیهای واجب الوجود، (همانگونه که مرحوم خواجه در شرح تجرید آورده و حکما نیز از آن بهره می جویند)، صفات ثبوتی و سلبی او را نیز به دنبال خود به اثبات می رساند. ولی از نشان دادن ذات او و چهره بی نشان او عاجز است. به طور مثال، این برهان نمی تواند بگوید آیا خدا ماهیت دارد یا ندارد و رابطه قیومیت او نسبت به ممکنات و رابطه عبودیت تکوینی و تقوّم ذاتی اشیا با خدا در نهایت به چه نحو بوده و معیت حق تعالی نسبت به اشیا و تنوّر اشیا به نور الهی به چه صورت قابل تفسیر است؟!
6- برهان فطرت از راه ظهور حقّ محض و نیز برهان صدّیقین مرحوم ملّا صدرا و محقّق سبزواری و علّامه طباطبایی
این براهین به وضوح ماهیت نداشتن ذات اقدس الهی و حقّ محض بودن او را در منظر مخاطب قرار داده و رابطه خدا و جهان و این که او حقّ بالذّات است و همه با او حق نما بوده و بی او معدوم محض هستند و همه آیات او و آیینه صفات و اسماء حسنای اویند را پیش چشم هر ناقد بصیر قرار داده و در آیینه برهان هر آن گونه که هست و باید باشد را نشان می دهد.
مقدمات و مبادی تصدیقی براهین
1- در برهان حرکت، باید همه ذرّات عالم مادّه، متحرّک دانسته شود و حرکت جوهری به اثبات برسد تا همه این مجموعه به یک امر ماورای طبیعی استناد داده شود. از این رو، اگر در هر گوشه از جهان طبیعت حرکت به اثبات نرسد و متحرّک بودن آن قطعی نگردد، نیاز او به محرّک ثابت منتفی می گردد. البته اگر بتوان ثابت کرد که مادّه یا جوهر یا هر چیزی که در جهان طبیعت است (ولو فرضا ثابت تلقّی بشود)، نمی تواند منشأ حرکت سایر اجزای عالم و مبدأ به فعلیت رسیدن استعدادها و قوای موجود در اجزای جهان گردد، اصل موجود ماورای طبیعی که محرّک این متحرّکها باشد، به اثبات می رسد.
2- در برهان حدوث و قدم، با توجه به این که مراد، حدوث زمانی است، باید حدوث زمانی همه اجزای عالم را (از افق تا افق و از گذشته تا حال) به اثبات رساند؛ وگرنه برهان ناتمام و نیازمند تغذیه از براهین دیگر خواهد بود.
3- در برهان نظم، باید همانند برهان حدوث، نظم را در سراسر گیتی اثبات کرد و به مسأله شرور و کاستیها و تزاحمها و تمانعها پاسخ داد.
4- در برهان نفس، باید تجرّد آن را اثبات کرد.
5- در بسیاری از براهین، امتناع دور و تسلسل مسأله مهمی است و باید آن را به عنوان مبادی تصدیقی، مستدل و مبرهن ساخت. گو این که برخی از براهین، خود گرچه در واقع به این مسأله تکیه دارند ولی بنفسه متکفل این استحاله بوده و این امتناع را در درون خود می پرورانند و نیازی ندارند که مسبوق به برهان امتناع دور و تسلسل باشند.
6- در اکثر این براهین، اصل علیت به عنوان یک مبدأ تصدیقی و یک مقدّمه ضروری نمایان و جلوه گر است و بدون پرداختن به این اصل اساسی و حیاتی، اساسا پرداختن به برهان اثبات خدا ناممکن است. ولی در برهان صدّیقین مرحوم ملاّ صدرا و محقّق سبزواری، علاّمه طباطبایی و نیز برهان فطرت، نیازی به اصل علّیت نیست؛ چه آن که نیازی به ابطال دور و تسلسل نمی باشد. توضیح آن که گرچه به دلیل برهان و در ظرف استدلال بودن و با عنایت به «از مقدمه به نتیجه پی بردن»، این نوع براهین هم در شکل و قالب خود از اصل علّیت بی نیاز نبوده و در فضای استدلال به آن تکیه دارند ولی در متن دلیل و محتوای برهان و حقیقت آنچه محصول برهان است، هیچ نشانه ای از مسأله علّیت و معلولیت به چشم نمی خورد. به همین جهت، از اصل علیت بی نیاز بوده و در واقع، متکفّل اوّلی بودن وجود خدای سبحان هستند، به طوری که بعد از اقامه برهان، معلوم می شود که: «اللّه موجود» قضیه اوّلی بوده و موضوع و محمول در خارج عین هم بوده اند.
خلاصه راه های مختلف خداشناسی
1- راه فطرت که در اعماق وجود انسان به ودیعت نهاده شده است. می توان با اندکی توجه و تأمل و نجوای درونی آن را بوضوح مشاهده کرد.
2- راه شهود عرفانی که در مسیر تهذیب نفس و دوری از پلیدیهای ظاهری و باطنی و با تقویت ایمان و عمل صالح و اخلاص می توان به آن دست یافت.
3- دلیل جهان شناختی و هر آنچه در آن به چشم می خورد. در این راه می توان با نظم، حرکت، حدوث، امکان و نفس به اثبات خدا پرداخت.
4- دلیل وجود شناختی که با تکیه بر اصل واقعیت، وجود خداوند اثبات می شود.
5- دلیل درونی و پی بردن از راه معرفت نفس و قوای آن و ملاحظه کردن فقر ذاتی نفس.
6- دلیل عقل عملی که کانت آن راه را پیموده است. توجه شود که فعلا سخن در صحت یا سقم این راه ها نیست.
7- تجربه دینی به معنای گسترده و فراگیر آن که به نوعی شامل مفیدیت پراگماتیسمی و وجدان اخلاقی و مسؤولیت پذیری و احساس هویت و کرامت انسانی و احساس معنویت و حضور و درک «امر مقدّس» و نظایر اینها می شود همه این راهها را می توان در عنوان واحد «ساحتهای روانی و ادراک عاطفی» خلاصه نمود.
پی نوشت ها:
[1] مدرّس حوزه، فارغ التحصیل ممتاز رشته تخصّصی کلام، محقق و نویسنده.
[2] ملکیان، تاریخ فلسفه غرب، ج 2، ص 92.
[3] همان، ص 144.
[4] مرحوم اصفهانی، تحفة الحکیم، مؤسسه آل البیت، ص71.
[5] در مکتب پراگماتیسم، «مفید بودن» با «حقیقت» یکی گرفته می شود. بنایراین، «مفید بودن در عمل» نه آن که علامت حقیقت و نشانه صدق یک گزاره و مطابقت آن با واقع تلقّی بشود، بلکه اساسا عین حقیقت شناخته می شود. یعنی: حقیقت جز همین نیست و حقیقت چنین تعریف می شود: «چیزی که فایده عملی دارد». ولی بیانی که در متن آورده شد، روایت تصحیح شده ای از ارتباط عنصر «مفید بودن» با «حقّانیت ایمان» است. بدین معنا که مفید بودن، علامت حقیقت و نشانه صدق اعتقاد و آیت درستی ایمان تلقّی می شود. البته اگر این امر به صورت ارتکازی و در شکل یک احساس و انقیاد روانی مطرح بشود، نتیجه همان خواهد بود که در متن منظور شده است؛ یعنی یک راه مستقل تلقّی گشته و در ساحت روانی تعبیر می شود، ولی اگر در قالب استدلال و هیأت برهان مطرح شود، چه درست و چه نادرست در ردیف برهان کلاسی جای می گیرد و از انواع استدلالهای عقلی و کلامی به روش غربیان منظور خواهد شد.
[6] رعد / 28: «ألا بذکر اللّه تطمئنّ القلوب»؛ زخرف / 36: «و من یعش عن ذکر الرحمن نقیض له شیطانا و هو له قرین»؛ طه / 124: «و من أعرض عن ذکری، فانّ له معیشة ضنکا».
[7] حجرات / 13: «انّ أکرمکم عند اللّه أتقیکم». بدیهی است اگر کسی در پیشگاه الهی کرامت نداشته باشد، بدین معنا خواهد بود که اصلاً کرامت ندارد و او در خویشتن خویش نیز شخصیت خود را از هرگونه کرامت تهی خواهد یافت.
[8] کسانی مثل نیچه که منکر خدا هستند و به نتیجه قطعی آن نیز ملتزم شده و وجدان اخلاقی را امری موهوم و بی اساس می شمرند، نمی توانند در خویشتن خویش این احساس مسؤولیت و وجدان اخلاقی را نادیده بگیرند. «و للانسان علی نفسه بصیرة و لو ألقی معاذیره» قیامت/15 - 14.
[9] در مغرب زمین وقتی برای اثبات خداوند برهان معجزه را طرح می کنند، اعجاز را فی حدّ نفسه و با صرف نظر از پیوند آن با دعوتهای الهی، حد وسط قیاس قرار می دهند و با این بیان که امور خارق العاده که گاه و بیگاه در زندگی انسانها رخ می دهد یا به دست مردان بزرگ صورت می پذیرد، نمی تواند بعد مادّی داشته باشد و قهرا می بایست آنها را به یک مبدأ غیبی و امر ماورای طبیعی مستند دانست، به اثبات خدا می پردازند. ولی بیانی که در متن آورده شد، مسأله را به گونه ای قرار می دهد که اوّلاً به احساس وجود خدا می انجامد و نه اثبات آن و ثانیا با پیوند دادن معجزه با دعوت مذهبی و فراخواندن به سوی فضایل و معنویات و بویژه با توجه به شخصیت بلندمرتبت و با فضیلت معجزه گر مدّعی، نشأت گرفتن این احساس را از جهل به علل مادّی و عجز و ناتوانی در تحلیل مادّی مسأله و کشف روابط و ضوابط مادّی به طور متعارف منتفی می سازد. با این بیان، انسان ظهور این قدرت خارق العادّه را به دست یک انسان الهی و با فضیلت، ظهور قدرت خدا می بیند و در واقع از طریق قدرت خدا به وجود خدا معتقد می شود.
[10] مانند قرآن کریم وقتی گفته می شود: «الحمد للّه المتجلّی لخلقه» نهج البلاغه، خطبه 108، در جای دیگر یک نمونه آن در قرآن معرفی شود که: «فتجلّی لهم سبحانه فی کتابه» (نهج البلاغه، خطبه 147) و مثل سخن گفتن سوسمار و تسبیح سنگریزه هادر دست مبارک پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله، همچنین مانند خضوع و شهادت شجره در برابر رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله.
[11] در زیارت امیر المؤمنین علیه السلام، به حضرتش آیة اللّه العظمی خطاب می کنیم. ر.ک: مفاتیح الجنان، زیارت دوّم از زیارات مخصوصه، زیارت امیر المؤمنین در روز مولود. همچنین در جای دیگر درباره ایشان به خداوند عرض می کنیم: «و آیتک الکبری». سایر ائمّه علیهم السلام نیز چنین اند و آنان آیات الهی و اسمای خداوند هستند. آیت و نشانه بودن آنان برای خدا و اسم بودن آنها برای حق تعالی جهات گوناگونی دارد و می توان یکی از آن جهات را نشانه بودن آنان برای اصل وجود حق تعالی دانست. در واقع انسان در سیمای آن مردان الهی به وضوح تجلّیات الهی را احساس می کند. شخصیت والای آن بزرگواران هرگز نمی تواند برای دهری و طبیعی قابل تفسیر باشد به علی شناختم من به خدا قسم خدا را.
[12] طه/14.
[13] انفال /2 البته در باره مسأله «ذکر»، «آیه» و «تزیید ایمان» و مانند آن، می توان تحلیل های گوناگونی ارائه کرد که متن اشاره شده، یکی از آنها می باشد.
[14] ر.ک: آیة اللّه جوادی آملی، مبدأ و معاد، ص 136.
[15] همان.
نظر شما