جنگهای مدرن
مجله رواق اندیشه رواق اندیشه، شماره 30،خرداد 1383
نویسنده : رهدار، احمد
احمد رهدار[1]
چکیده:
در طول تاریخ، از سوی مکاتب و متفکرین دو نوع نگرش کلان درباره سرشت آدمی ارائه شده است. بر اساس یکی از این دو نگاه، انسانها ذاتا بدسرشت و شَرور می باشند و در زندگی اجتماعی شان به مثابه گرگهایی علیه یکدیگر عمل می کنند و بر اساس نگاه دیگر، انسانها ذاتا نیک سرشت تلقی می شوند و ریشه شرور به عوامل درونی (سوء اختیار) و بیرونی (جامعه و محیط) بازگردانده می شود. هر دو دیدگاه، برای بروز درگیری و جنگهای تاریخی میان انسانها، استدلال هایی اقامه کرده اند.
مهم این است که این استدلال ها و تعلیل ها هرگز نتوانسته است مانع بروز جنگهایی دیگر در بستر تاریخ شود. مطالعه سیر رشد جنگها در تاریخ، نشان می دهد که به هر میزان که روابط میان انسانها پیچیده و پیچیده تر شده است، و به عبارت دیگر، به هر میزان که ابزار و تکنولوژی پیشرفته تر در دسترس انسانها قرار گرفته است، جنگ میان آنها نیز پیچیده و پیچیده تر شده است و در اینجا نیز ساخت و تولید ابزار مهارکننده تر و کنترل کننده تر و راه حل های بشری برای جلوگیری از این پیچیدگی و شدّت طرفی نبسته است.
این نوشتار در صدد اثبات این ادعا است که مدرنیته و تجدد با ابداع تکنولوژی های پیشرفته و پیشرفته تر، نه تنها - آن گونه که ادعا می کند - به آرامش و امنیت جامعه بشری ختم نشده است، بلکه بر اضطراب و ناامنی آن افزوده است.
مقدمه
در طول تاریخ، جنگها یکی از عوامل افزایش مرگ و میر بوده اند. تاریخ جوامع انسانی پر از جنگهای خانمان سوزی است که در فاصله ای کم، شمار بسیاری از افراد انسانی را به کام مرگ کشانده است. در عین حال، نوعی تفاوت چشمگیر میان جنگهای ماقبل مدرنیته و مابعد آن وجود دارد؛ به گونه ای که آمار تلفاتِ تنها یکی از جنگهای مابعد مدرنیته (مثلاً جنگ جهانی دوم با بیش از 50 میلیون کشته)، می تواند با تلفات همه جنگهای ماقبل آن در طول تاریخ برابری کند.
مهم ترین علت، این است که قبل از مدرنیته، این انسان بود که می جنگید و از سلاحهای جنگی به عنوان ابزار استفاده می کرد؛ اما پس از مدرنیته این سلاحها هستند که می جنگند و انسانها را به ابزاری در جهت کارایی خودشان تبدیل کرده اند. جنگیدن انسان (جنگهای سنتی) با جنگیدن سلاحها (جنگهای مدرن)، به لحاظ کمّیت و کیفیت تلفات ناشی از آنها، دارای تفاوت هایی به شرح ذیل می باشد:
1) در جنگهای سنتی احتمال خسته شدن جنگجو بسیار بیشتر از جنگهای مدرن است؛ زیرا در جنگهای سنتی از آنجا که جنگجو، زره بر تن و کلاه خود بر سر و شمشیر و نیزه و سپر در دست دارد، نمی تواند بیش از چند ساعت مبارزه کند؛ او مجبور است تا ساعاتی را کنار بکشد و استراحت کند.
این در حالی است که در جنگهای مدرن، جنگجو به جای نیزه و شمشیر و... تنها گلوله رها می کند و دگمه فشار می دهد. طبیعی است که هرچه زمان تعطیلی جنگ کاهش یابد، و نیز، هرچه به کارگیری ابزار جنگی سهل تر باشد، تلفات، بیشتر خواهد بود.
2) پایان جنگهای سنتی بسیار زودتر و راحت تر از جنگهای مدرن است؛ زیرا سنخ جنگهای سنتی - که مقتضی جنگ تن به تن و رودررو می باشد - در روحیه و روان طرفین درگیر، تأثیر بیشتری می گذارد. در جنگهای سنتی، بسیار اتفاق می افتد که اهل یک خانواده یا یک فامیل، در دو طرف جنگ قرار گرفته باشند؛ در این صورت، اتفاق می افتد که دو برادر، دو پسر عمو، دو دوست نزدیک و... در مقابل یکدیگر قرار گیرند.
این نحوه تقابل، در آنها این سؤال را ایجاد می کند که به راستی چرا باید به دست خود، برادرم را بکشم و... و در نهایت، تأمل منطقی در این سؤال، باعث دلسردی طرفین از ادامه جنگ می شود. اما در جنگهای مدرن، هرچند ممکن است اتفاق بیفتد که دو برادر، دو پسر عمو، دو دوست نزدیک و... در دو طرف جنگ باشند؛ اما سنخ جنگهای مدرن به گونه ای است که طرفین درگیر، کمتر با یکدیگر روبرو می شوند و از همین رو، کمتر تحت تأثرات روحی - روانی قرار می گیرند.
3) در جنگهای سنتی، جنگجو آثار جنایات خود را لحظه به لحظه می بیند و لمس می کند. او زنان و کودکانی را که در نهایت مظلومیت در گوشه ای کز کرده و یا در حال فرارند، مجروحانی را که بر روی خاک می غلتند و ناله می کنند، خون هایی را که هر لحظه جاری می شوند و... همه و همه را می بیند و اینها همه باعث می شود تا در ادامه جنگ تردید کند و آن را به تعطیلی بکشاند؛ اما در جنگهای مدرن، شخصی که توپ می اندازد، موشک رها می کند، بمباران می کند و... کمتر از این احوال خبر دارد؛ به همین علّت، برای اندیشیدن در اصل جنگ، کمتر فرصت پیدا می کند؛ او تنها، سالها پس از پایان جنگ - وقتی که اخبار سوخته جنگ پخش می شود - متوجه می شود که چه جنایاتی مرتکب شده است.
4) آمار تلفات جنگهای سنتی هرگز به میزان آمار تلفات جنگهای مدرن نمی رسد. جنگهای پر تلفات و طولانی سنتی مثل جنگ 18 ماهه صفین، تنها، تلفاتی قریب به 100 هزار نفر داشته است[2]؛ اما در جنگهای مدرن، علاوه بر تلفات انسانی بسیار زیاد، حیوانات، گیاهان، محیط زیست، شهرها و... هم آسیبهای جدّی ای پیدا می کنند. به عنوان مثال، وقتی در سالهای پایانی جنگ جهانی دوم، بمب اتمی آمریکا در هیروشیما انداخته شد، علاوه بر این که تمامی ساکنین این شهر کشته و مجروح شدند، حیوانات، گیاهان و ساختمان ها نیز آسیب دیدند، و حتی از این هم فراتر، تا 300 سال پس از این فاجعه، کودکان آسیب دیدگان در این فاجعه نیز دارای نقص عضو، اختلال روانی و... خواهند بود. این در حالی است که این جنایت بزرگ علیه بشریت، تنها در ظرف زمانی چند دقیقه صورت گرفته است! جرمی ریفکین[3] آمریکایی مخاطرات استفاده از چنین بمب هایی را این گونه هشدار می دهد:
یک بمب فقط لازم نیست که باعث مرگ و میر و نقص عضو بسیاری از مردم شود؛ بلکه اگر پلوتونیوم در هوای یک شهر پراکنده گردد، وسعتی معادل 60 کیلومتر را به مدت 100 هزار سال آلوده خواهد ساخت.[4]
رابطه تکنولوژی و جنگهای مدرن
با اندکی تأمل درمی یابیم که علت اساسی تمایزها و تفاوت های جنگهای سنتی و جنگهای مدرن، تا حدّ زیادی به نوع تکنولوژی مورد استفاده در آنها بستگی دارد. از این رو، می توان تکنولوژی مدرن را به خشونت علیه بشریت متهم کرد. چه، سیر تحول و تطور تکنولوژی نشان می دهد که چگونه این ابزارِ انسان ساخته، در خدمت خشونت و مرگ آفرینی علیه خود انسان قرار گرفته است.
تکنولوژی مدرن محصول مدرنیته می باشد و خود، در سیر رشد و تطورش سبب بروز و گسترش بسیاری از جنگها شده است. اگر تکنولوژی را در معنایی عام، مجموعه روشها و ابزارهایی تعریف کنیم که برای رسیدن به اهداف خاصی به کار می آیند، مشاهده خواهیم کرد که تاریخ جنگهای خونین، به صورت تفکیک ناپذیری با تاریخ تحول تکنولوژیکی سلاحها پیوند خورده است.
هر پیشرفت تکنولوژیکی به فاصله کوتاهی به دگرگونی کوچک یا بزرگی در شکل و محتوای جنگها انجامیده است. به طور خلاصه، دگرگونی تکنولوژیکی سلاحها، به طرق مختلف باعث تشدید جنگها شده است که برخی از مهم ترین آنها عبارتند از:
الف) تسهیل در انتقال فیزیکی سلاحها (رفع مانع جغرافیایی جنگها)
نخستین دگرگونی تکنولوژیک که منجر به افزایش پیوسته قدرت جنگی شده است، اختراعاتی از سنخ «چرخ» می باشد که شکل مدرن آنها، ماشین و قطار است. این اختراع، معضل جابجایی و انتقال فیزیکی سلاحها را تا حدّ زیادی تسهیل کرده است.
از زمان اختراع چرخ (در تمدن سومری در هزاره سوم پیش از میلاد مسیح) تا امروز، از ورود اسب به میدان بخار گرفته تا اختراع و توسعه ماشین های پرنده، انسان همواره در پی آن بوده است که بتواند نه فقط بُعد عملیات خشونت آمیز خود را گسترده تر سازد، بلکه تلاش کرده است تا مدت زمان لازم برای وارد آوردن ضربات خشونت آمیز خود را نیز در نقاط مورد نظر خویش، به کوتاه ترین حدّ ممکن برساند.
بسیاری از اختراعاتی که در طول چندین هزار سالْ تاریخ بشری انجام شده اند، تمایل به پراکنش جغرافیایی و افزایش سرعت و کاهش زمان میان لحظه تصمیم گیری و لحظه اعمال خشونت را نشان می دهند. وجود بُعد جغرافیایی در مراحل آغازین تحول جنگها، یکی از موانعی بود که می توانست این خشونت را کاهش دهد یا آن را غیرکارآ سازد؛ اما در عصر حاضر، به برکت(!) تکنولوژی های مدرن، افزایش امکان جابجایی فیزیکی، عملاً باعث شده است تا این مانع جغرافیایی تا حدّ زیادی تقلیل یابد.
ب) تشدید و تقویت قدرت کشتار و تخریب سلاحها
دومین دگرگونی اساسی تکنولوژیک که تشدیدکننده جنگها شده است، در «قدرت کشندگی و تخریب سلاحهای مدرن» نهفته است. منطق توسعه تکنولوژیک در ساخت سلاحها به گونه ای بوده است که به تدریج از سلاحهای کشتار فردی و تخریب محدود، مانند تیر و کمان، تبر، نیزه، تفنگ و... به سوی سلاحهای کشتار جمعی و تخریب گسترده مانند مسلسل، نارنجک، بمب، موشک و... حرکت شده است. منطق تخریب گسترده و عمومی تا جایی پیش رفت که انسانیت برای اولین بار در طول حیات خود، توانسته است شرایط بالقوه نابودی همیشگی خود را در اثر واکنش های هسته ای ناشی از استفاده سلاحهای اتمی فراهم کند. نخستین بمب اتمی که آمریکا در هیروشیما و ناکازاکی فروانداخت، قدرت تخریبی معادل بیست هزار تُن ماده منفجره تی.ان.تی را داشت؛ در حالی که امروزه کوچک ترین بمب هیدروژنی، قدرتی معادل یک میلیون تُن تی.ان.تی دارد.
ج) امکان دادن به جنگها و برخوردهای غیرمستقیم
سومین تحول تکنولوژیکی در سلاحهای مدرن، آن بوده است که برخورد مستقیم و فیزیکی میان دو سوی یک مبارزه خشونت آمیز را به برخورد غیرمستقیم تبدیل کرده است؛ به گونه ای که این دو، رفته رفته از یکدیگر فاصله بیشتری گرفته اند. جنگهای باستانی و قرون وسطایی، جنگهایی تن به تن بودند که در آنها عمل کشتن به صورت یک حرکت فیزیکی محسوس در هر دو سو، درک می شد؛ اما با نزدیک شدن به قرن حاضر، با روی کار آمدن سلاحهای آتشین، نیروهای سواره نظام، نیروی دریایی، نیروی هوایی و سرانجام، تجهیزات پیشرفته الکترونیک، جنگهای تن به تن - که در ابتدای قرن بیستم و از جمله در جنگ جهانی اول هنوز رایج بودند - به تدریج به حاشیه رانده شد و جنگِ ابزارها جانشین جنگِ انسان ها گشت. در این حالت، عمل کشتن هرچه بیشتر به عملی انتزاعی تبدیل شد که میان دو یا چند عامل که به لزوم با یکدیگر برخوردی ندارند، انجام می گرفت. سرباز قرون وسطایی در سالها نبرد، ممکن بود تنها چند ده نفر را به دست خود بکشد در حالی که خلبان نظامی مدرن، با فروانداختن بمبی بر روی یک شهر، صدها هزار نفر را در چند لحظه به کشتن می داد.
د) تغییر در مفهوم «دشمن» (تغییر در هدف نظامی)
چهارمین تحول مهم تکنولوژیک در ابزارهای جنگی، تغییر اهداف آنها بود. سلاحهای کشتار جمعی تا قرن بیستم، بیشتر دشمنان نظامی را هدف قرار می دادند؛ اما در این قرن، بتدریج تکنولوژی تسلیحاتی به سویی رفت که کل جمعیت دشمن، اعم از نظامی و غیرنظامی را هدف قرار داده است. سلاحهای شیمیایی و بیولوژیکی دقیقا این هدف را دنبال می کند که یورش نظامی نه صرفا علیه یک ارتش، بلکه علیه کل یک جامعه باید صورت بگیرد. به عنوان مثال می توان به نمونه های ذیل اشاره کرد:
- در طول جنگ ویتنام از سال 1961 تا 1970، ارتش آمریکا بیش از 19 میلیون گالن از ماده ای سمّی به نام AGENT ORANGEرا بر مزارع ویتنام فرو ریخت تا مخفی گاه های ویت کنگی ها را نابود کند. این سمّ مهلک، نه فقط گیاهان و منابع غذایی روستاییان را از میان می برد، بلکه اثر مسموم کننده درازْ مدتی بر آبها و ماهی ها باقی گذاشت.
- سلاحهای شیمیایی مانند «گاز خردل» (MUSTARD GAS)- که به محض برخورد با پوست و بویژه استنشاق، سبب سوختگی های عمیق می شود - در جنگهایی مانند ایتالیا علیه اتیوپی (1935 - 1936)، ژاپن علیه چین (1935 - 1942)، عراق علیه ایران (1980 - 1988) و... برای کشتن غیرنظامیان به کار گرفته شدند.
- بمب های آتش زای ناپالم و بخصوص ناپالم - ب، به صورت گسترده ای به وسیله ارتش های آمریکا در ویتنام، شوروی در افغانستان و صرب در کرواسی علیه مردم غیرنظامی به کار رفتند.
- و سرانجام باید اشاره ای نیز به سلاحهای بیولوژیکی، آخرین ثمره تحولات تکنولوژیکی کرد. این سلاحها هولناک ترین ابزارهای کشتار جمعی هستند که به رغم ممنوعیت های متعدد آنها در کنوانسیون های جهانی، از سوی قدرت های بزرگ بویژه آمریکا و همچنین دیکتاتوری های کوچک نظامی، در کشورهای در حال توسعه تولید و انبار می شوند. در میان این سلاحها می توان بمب های میکروبی یا ویروسی (سیاه زخم، طاعون و...) و همچنین ویروس های مصنوعی را یافت که به کمک مهندسی ژنیتیک ساخته شده اند و مبارزه با آنها جز برای سازندگان شان ممکن نیست.
ه) ابداع انواع جدید جنگها
پنجمین تحول تکنولوژیکی در ساخت سلاحها، ورود گسترده تکنولوژی سیستم های رایانه ای و شبکه های اطلاعاتی (انفورماتیک) در ساخت و کاربرد سلاحهای جدید است. انواع موشک های هدایت شونده از راه دور و هدف یاب، هواپیماهای با سیستم ردیابی اتوماتیک و بمباران اهداف با استفاده از داده های ماهواره ای، و انواع روشهای تخریب انفورماتیک از طریق وارد کردن ویروس های اطلاعاتی در سیستم های دفاعی دشمن و... از این جمله اند. در جنگ آمریکا و متحدینش علیه عراق در ابتدای دهه 90 در قرن گذشته، همگان شاهد بودند که عراق حتی یک تیر ضد هوایی به سوی بمب افکن های آمریکایی و اروپایی شلیک نکرد.
دلیل این امر، فعال شدن ویروس های اطلاعاتی در سیستم های ضد هوایی این کشور بود؛ ویروس هایی که احتمالاً از مدتها قبل، وارد آن سیستم شده بودند. استراتژی کشورهای صنعتی در ایجاد یک شبکه گسترده جهانی (اینترنت و شبکه های مشابه)، جهان را به مجموعه ای از خطوط الکترونیک متصل به هم تبدیل کرده است که در هر لحظه میلیاردها میلیارد داده های اطلاعاتی و از جمله ویروس های مخرّب در آن جریان دارند.
کنترل بر این سیستم های گسترده نیاز به یک تکنولوژی خیلی پیشرفته و بسیار پرهزینه دارد که تنها در اختیار کشورهای صنعتی است. زمانی که به این نکته بیندیشیم که امروزه در اکثر کشورهای جهان تمام سیستم های حیاتی از جمله سیستم های تولید و توزیع سوخت و برق، سیستم آبرسانی و فاضلاب شهری، سیستم های حمل و نقل زمینی و هوایی، سیستم های رسانه ای و مخابراتی و سیستم های پولی و بانکی و... وابسته به تکنولوژی رایانه و متصل به شبکه جهانی هستند، آنگاه می توانیم متوجه خطری بشویم که هر آن به وسیله حرکت دادن ویروس ها در این شبکه جهانی می تواند کشورهای ضعیف را تهدید کند.[5]
امروزه سرنوشت جنگها تا آن اندازه به تکنولوژی نظامی وابسته شده است که «اساسا میلیتاریسم2 و توسعه تکنولوژی را نمی توان از یکدیگر جدا کرد و حتی به عبارت بهتر، باید گفت که میلیتاریسم روح نظام توسعه تکنولوژی و حافظ قواعد و قوانین آن است.»[6] و به قول کی. ورث دوم - مشاور علمی اسبق کاخ سفید - تحولات تکنولوژی و ساختار اقتصادی، در جنگ نیز بازتاب می یابد.[7]
البته برخی از مدافعین تکنولوژی در صدد برآمده اند تا از اشکالات وارده بر نقش تکنولوژی در تشدید جنگها دفاع کنند. شایع ترین دفاعیه آنها ناظر به سوء استفاده از تکنولوژی و عدم به کارگیری صحیح آن است. هرچند این نوشتار در صدد تبیین و نقد این ادعا نیست؛[8] اما درباره نوع نیاز انسان به تکنولوژی اجمالاً به نکات ذیل اشاره می شود:
1) بشر به ابزار تکنولوژی نیاز ذاتی ندارد. در اینجا سخن از ذات بشر به معنای حقیقت وجود است. ما معتقدیم که وجود بشر حقیقت ثابتی دارد و فقط آنچه که مقتضای وجود این حقیقت ثابت باشد، از زمره نیازهای ذاتی بشر محسوب می شود. از آب و غذا و خواب و مسکن و مأوا گذشته، روح مجرد انسان محتاج به «ذکر» است و همان سان که جسم بشر بی آب و غذا می میرد، روح او نیز بی ذکرْ میتی بیش نیست. مُراد از «ذکر»، کلماتی که زاهدان بی حضور قلبی بر زبان می رانند نیست. معنای ذکر، «یاد» است و یاد، عین حضور قلبی است.
2) تلقی «ابزار» از محصولات تکنولوژیک خطاست؛ زیرا این تصور و تصدیق را پیش می آورد که هرگونه بخواهند امکان استفاده از این اشیا وجود دارد، حال آن که چنین نیست؛ هر چیزی را تنها در حدود ماهیت آن می توان مورد استفاده قرار داد و خواه ناخواه هیچ شیئی در جهت انکار ماهیت خویش قرار نمی گیرد. اتوماسیون - خودکارسازی - واقعیتی است که احاطه اختیار و اراده بشر را بر تکنولوژی از بین برده و او را اسیر ماشینِ اتوماتیک ساخته است. بشر جدید خود از این معنا غافل است و تن به اقتضائاتی سپرد که لازمه وجود و گسترش تکنولوژی است.
3) ما انسانهای به اصطلاحْ جهان سومی در پذیرش این لوازم و محصولات تکنولوژی، بر اختیار خویش عمل نکرده ایم و این تمدن، خواه ناخواه، فضای زندگی و مناسبات اجتماعی حیات ما را تصمیم گرفته است. نمی توان ماهیت این اشیا را انکار کرد و محتوای متافیزیکی - یا فرهنگی - این ابزار را نادیده گرفت. هر شیئی متناسب با علت غایی وجودش و دعوتی که در آن نهفته است، دارای محتوایی فرهنگی است که آن را در اطراف خویش تسرّی می دهد. ابزاری که تمثل انانیت بشری طغیان کرده، باشد، جز در راه طغیان قابل استفاده نخواهد بود و به راحتی مهار و کنترل نمی شود.[9]
آثار و لوازم جنگهای مدرن
الف) مخارج بالای نظامی
امروزه، کشورهای مدرن ناگزیرند برای حداقل بقای خودشان، بیش از هر مورد دیگر، به جنگ و ابزار جنگی - دفاعی بیندیشند و هزینه کنند؛ تا جایی که امروزه، محور ائتلاف ها و اتحادها جنگ است؛ هرچند این جنگ، خود را در شکل صلح بنمایاند. قضیه اینجاست که «صلح و سِلْم دنیاپرستان، به آرامش صوری و زودگذرِ گرگانِ هار و گرسنه ای می مانَد که در سرمای سخت زمستان گرد هم حلقه زده و همگی منتظرند که یکی را، در آن میانه، چرتی در رسد تا همگروه بر او بتازند و هرچه دارد به غارت برند».[10] شاید بهترین نام برای چنین صلحی، صلح مسلح باشد!
مختصر تأملی در گزارش های پراکنده مربوط به امور جنگی در دنیای امروزی نشان می دهد که بشر مدرن، تا چه اندازه در این گردابْ غرق شده است:
- مخارج نظامی در سراسر جهان کنونی، در هر دقیقه، بالغ بر دو میلیون دلار آمریکایی است؛ در حالی که بیشتر از دو میلیارد نفر از جمعیت کره زمین در بینوایی و فقر زندگی می کنند و پانصد میلیون نفر از این عدّه، غذای کافی ندارند و همیشه گرسنه هستند!
- خرج تنها یک زیردریایی اتمی آمریکا، برابر با بودجه سالانه آموزش و پرورش دوازده کشورِ در حال توسعه است. با بهای یک زیردریایی اتمی، نیز می توان هزاران مدرسه در جهان سوم ساخت.[11]
- امروزه با بهای یک تانک زره پوش می توان 100 هزار تُن برنج - که مصرف سالانه نیم میلیون نفر در کشورهای جهان سوم است - فراهم، و یا 1000 کلاس درس برای 30 هزار دانش آموز بنا نمود.
- بهای یک هواپیمای نوع جدید آمریکایی، مساوی است با مخارج تأسیس 40 هزار داروخانه کوچک در روستاها.
- با نیم درصد مخارج نظامی، می توان سالانه به اندازه ای وسایل و ابزار کشاورزی برای کشورهای عقب نگاه داشته شده، فراهم کرد که ظرف چند سال در زمینه تولید مواد غذایی خودکفا شوند.[12]
- از هر دلاری که ایالات متحده آمریکا در سال 1987 خرج کرده است، 53 سِنْت آن را برای جنگها - گذشته، حال و آینده - پرداخته است.
- در سال 1988 نیروهای مسلح آمریکا شامل دست کم 000/25 سلاح هسته ای، دو میلیون سرباز، 500 ناو جنگی عظیم، 000/8 هواپیماهای جنگی و 871 عدد تأسیسات داخلی بوده است.
- تمام ملل جهان با هم، 400 میلیارد دلار برای تهیه جنگ افزار خرج می کنند، که دقیقه ای 1 میلیون دلار می شود. جنگ و آماده بودن برای آن، تقریبا 10 درصد تولید کل جهان از کالا و خدمات را به خود می گیرد. این مقدار، معادل کل تولید ناخالص ملی متجاوز از نیمی از جمعیت جهان است.
- 000/20 پیمانکار ارتش آمریکا برای تولید ده ها هزار سیستم سلاحهای مختلف کار می کنند. انرژی ای که ارتش از جامعه می برد، اختلالات عظیم اجتماعی به بار می آورد. این اختلال در هیچ جا چشمگیرتر از ارقام مربوط به بیکاران نیست. افسانه شایع این است که هزینه دفاع، کار تولید می کند؛ اما واقع امر این است که بر اساس بررسی گروه پژوهش مصلحت مردم میشیگان، به ازای هر میلیارد دلاری که بر بودجه ارتش افزوده می شود، ملت 600/11 شغل را از دست می دهند. انجمن بین المللی ماشینیست ها در بررسی خود نشان داده اند که «یک بودجه 124 میلیاردی پنتاگون، به بهای بیکار شدن 000/118 شهروند ماشینیست تمام می شود. گزارش ماریوس اندرسن آمریکایی نیز حاکی است که تجهیز ارتش آمریکا از 1981 تا 1985 به بهای بیکار شدن 000/146/1 نفر آمریکایی تمام شده است.
- به گفته ایرل راونال تحلیل گر پیشین دپارتمان دفاع آمریکا، کمتر از 30 درصد تمامی بودجه دفاعی آمریکا در راه دفاع مستقیم از کشور آمریکا و منافع اساسی آن خرج می شود و بقیه آن در جهت تلاش ملّی آمریکاییان در حفظ حضور نظامی در سراسر جهان صرف می گردد.
- هرچه سلاحهای آمریکایی انرژی بیشتری به کار برند، پیچیده تر و گران تر خواهند شد و مسائل اجرایی دشوارتر افزایش خواهند یافت. هزینه افراط آمیز، صورت مبتذلی پیدا می کند. زیردریایی تریدنت، 400 میلیون دلار بیش از آنچه بر آورد شده هزینه برمی دارد. هرچه سیستم سلاحهای ما پیچیده تر می شود و حضور نظامی ما در جهان گسترده تر می گردد، انرژی هرچه بیشتر باید مصرف شود تا تشریفات فزاینده اداری ارتش بر پا نگهداشته شود.[13]
- بودجه تولید سلاحهای میکروبی در آمریکا در فاصله سالهای 1980 تا 1988 میلادی، چهار برابر شده و به 60 میلیون دلار بالغ شده است. در آلمان نیز این بودجه تقریبا چهار برابر شده و از شش میلیون در سال 1987 به 5/23 میلیون مارک در سال 1990 رسیده است.[14]
آنچه درباره این آمار و ارقام باید ذکر شود این است که بیشتر آنها به حدّ قابل توجهی از آنچه واقعیت است، کمتر می باشد؛ زیرا از آنجا که نقل و ذکر آمار و ارقام حقیقی باعث شورش و اعتراض عمومی می شود، کشورهای مسبب، تلاش می کنند تا با اطلاع رسانی کاذب به مردم، همچنان بتوانند به تولید هرچه بیشتر سلاحهای جنگی مشغول باشند.
ب) ایجاد انگیزه قوی برای جنگ
در عصر مدرن، بیشترین سرمایه گذاری کشورهای صنعتی برای تولید سلاحهای جنگی می باشد. این امر باعث می شود تا هم دولت ها و هم مهندسین سازنده سلاحها به دنبال فرصتی بگردند تا آنچه را که تولید کرده اند به محک آزمایش درآورند. طبیعی است که اگر به طور طبیعی این فرصت به وجود نیاید، آنان ناگزیرند که خود، چنین فرصتی را به وجود آورند. به عنوان مثال، ملت آمریکا - که وطنش را در پی تجاوز و تخریب و کشتار گروهی پدید آورده است - در زوایای مغز خود و در ژرفای وجودش، عشق به تجاوز و تعدّی و تخریب را، حتی اگر شده با نغمه های رقیق موسیقی در آمیخته است.
از سوی دیگر، هزینه تولید سلاحهای مدرن، بسیار بالاست و یکی از بهترین راه ها برای تحصیل چنین بودجه ای، فروش سلاحهای از قبل ساخته، می باشد. از این رو، باید جنگی بپا شود (و یا به عبارت دیگر، جنگی بپا کنند) تا همچنان فرایند تولید سلاحهای مدرن و انبوه، ادامه یابد. در چنین شرایطی، گو این که همه دارند تنها به جنگ فکر می کنند. درصد چاپ کتاب ها، مجلات و ویژه نامه ها، و نیز درصد آگهی های مزایده و مناقصه ای تولید و فروش سلاح و... در دنیای امروز نشان دهنده این واقعیت اسفبار است که بشر مدرن، در پس این ناگزیری از جنگ، گویی راه خود را چنین جسته و پذیرفته است که باید تنها به جنگ فکر کرد و بس! سالها قبل، یک ژنرال آمریکایی در خلال یک سخنرانی چنین اعتراف کرد:
جنگ برای ما خیلی آشناتر از صلح است. ما با شیوه های کشتن بیش از هنرهای زندگی کردن آشنایی داریم. برای ما بمب، راز سر به مهری نیست؛ ولی موعظه مسیح در شمار اسرار است.[15]
ج) به وجود آمدن اقتصاد جنگی
آنچه در برخی کشورهای مدرن، جالب توجه است این است که اقتصاد این کشورها همواره بر پایه اقتصاد جنگی است و این اقتصاد در عین حال، در دست بخش خصوصی است. به عنوان مثال، مهمترین ارتباط میان بخش خصوصی و دولت در آمریکا، توافق و هماهنگی میان مصالح نظامیان و شرکتهای بزرگی مانند ژنرال موتورز است.
ژنرال های ارتش آمریکا و مدیران شرکت های بزرگ در این کشور، طرح اقتصاد جامعه را می ریزند و برای هرگونه امور اقتصادی - سیاسی تصمیم می گیرند و آنگاه، به سیاست مداران کشور اطلاع می دهند و آنان هم، جز پذیرش آن طرح ها و تصمیم ها چاره ای ندارند؛ و گرنه در صورت کمترین انتقاد یا ایرادی، از کار بر کنار می شوند. در این میان، آنان که کمترین تأثیر و دخالتی در این امور ندارند، مردم اند که همه کارها در این دموکراسی، ظاهرا به نام آنان و برای آنان انجام می شود. در آمریکا حتی کشیشان و مؤسسات رسمی و مذهبی نیز در خدمت ماشین جنگی قرار گرفته اند.
د) تکثیر قابلیت امحای عموم بشر
سهم عمده و کار برجسته علم و تکنولوژی نوین در ساخت و پرداخت جهان امروز، تولید گسترده سلاحهای کشنده تر و ویران کننده تر است که روز به روز وحشتناک تر می شود. این در حالی است که شلیک شدن این سلاحها، حتی می تواند با انگشتان یک بچه در حال بازی و یا دیوانه ای که دوست دارد به همه چیز دست زند، صورت بگیرد. جهان تکمه ای امروز، تبدیل به جهانی شده است که با فشار بر یک تکمه می تواند نیست و نابود شود.
یک دیوانه می تواند همه قاره ها، شمال و جنوب، شرق و غرب و... را با فشار بر یک تکمه در یک یا چند لحظه زیرورو کند و بشر و بشریت را یکسره منهدم گرداند.[16] این در حالی است که بسیاری از شلیک کنندگان - مانند بسیاری از افرادی که در کارخانه های تولید سلاحهای مدرن کار می کنند - خود نخواهند دانست که در حال به وجود آوردن فاجعه ای هستند؛ همچنان که خلبان آمریکایی که در سال 1945 بر سر مردم هیروشیمای ژاپن بمب اتمی انداخت، پس از آنکه متوجه جنایت به وجود آمده شد، دیوانه شد و خودکشی کرد. اما در جهان تکمه ای امروز، در صورت شلیک شدن یکی از بمب های هسته ای، به هیچ کس (نه به سازنده خود و نه به شلیک کننده خود و نه به مردمی که بر سر آنها فرود می آید) فرصت ندامت و فریاد و حتی خودکشی نخواهد داد؛ بلکه همه هستی کره خاک، در عرض چند ثانیه از بین خواهد رفت!
آنچه مضحک جلوه می نماید این است که در افکار عمومی مردم روزگار مدرن، هر دولتی که از چنین سلاحهایی بیشتر داشته باشد، پیشرفته تر تلقی می شود. با این حساب، کشورهای توسعه یافته و پیشرفته؛ یعنی کشورهایی که قابلیت امحای عمومی بشر را بیشتر از دیگران دارند و کشورهای در حال توسعه؛ یعنی کشورهایی که شب و روز در تلاشند تا زودتر از دیگر کشورها چنین قابلیتی را پیدا کنند. به عبارت دیگر، همه کشورها تلاش می کنند تا قابلیت امحای عموم بشریت را تکثیر کنند! سیر عمومی شدنِ این قابلیت را ایوا اتزیونی - هالوی چنین بیان می کند:
«اکنون ما در وضعیتی هستیم که در آن، نه تنها شمار بیشتری از افراد، بلکه مجموعه های اجتماعی غیرقابل اطمینانی به تدریج، قابلیت نابودی همه ما را به دست می آورند. در اولین مرحله، تنها ابرقدرت ها این قابلیت را داشتند. در آن مرحله، مردم هنوز می توانستند خود را متقاعد و آرام کنند که این قدرت ها توسط گروهی از مردم نسبتا عاقل اداره می شوند.
مرحله بعدی که اکنون ما شاهد آنیم، مرحله ای است که قابلیت امحای عمومی، به سرعت در حال گسترش به شمار کثیری از کشورهای کوچکتر می باشد و در نهایت، به دست کشورهایی می افتد که یا تحت فشارند یا مورد تهدید قرار دارند و یا به دست حکامی می افتد که از لحاظ ذهنی بی ثباتند و این احتمالات به گونه ای غیرقابل مهار در حال افزایش است. مرحله سوم که ما هنوز بدان نرسیده ایم؛ اما توالی منطقی دو مرحله قبلی است، مرحله ای است که طی آن، سلاحهای اتمی واجد قدرت تخریبی جهانی، به دست تروریست های غیردولتی یا دیگر گروه های غیرقابل پیش بینی یا سازمان ها می افتد.»[17]
استدلال ایوا اتزیونی - هالوی، القا کننده این امر است که اگر چنین سلاحهایی تنها در دست ابرقدرت ها می بود، به دلیل عاقل (!) بودن حاکمان چنین کشورهایی و نیز به علت ثبات (!) داشتن آنها، برای بشریت مشکلی به وجود نمی آمد و مشکل تنها زمانی به وجود آمده است که این سلاحها به کشورهای «به لحاظ ذهنی بی ثبات» جهان سوم (!) و تروریست های غیردولتی راه یافته است. اما حقیقت این است که این استدلال از این حیث مسخره می نماید؛ چه، به لحاظ تاریخی، تا کنون این کشورهای جهان اول بوده اند که از چنین سلاحهایی استفاده کرده اند و بدتر این که، همین کشورها، بسیاری از تروریست ها را خود پرورانده و بر آنها عنوان «غیردولتی» نهاده اند. با صرف نظر از این اِشکال، سیری که ایوا اتزیونی - هالوی برای تکثیر سلاحهای کشتار جمعی و تولیدکنندگان آنها بیان می کند، بدین جا ختم می شود که در صورت شلیک شدن این سلاحها، هیچ کس در قبال کشته شدن افراد بی گناه، به هیچ جایی پاسخ گو نخواهد بود. و آن وقت، چیزی که روزی انیشتین با نهایت تأسف پیش بینی می کرد، محقق می شود:
«قدرت افسارگسیخته اتم، همه چیز را دگرگون کرده است جز شیوه فکر کردن ما را، و از این روست که ما در حال لغزیدن به سوی فاجعه بی سابقه ای هستیم. در آن سوی راه، شبح یک نابودی همگانی، هرچه بیشتر و هرچند لحظه بیشتر، نمودار می گردد.»[18]
ه) تکثیر سلاحهای ایذایی
وقتی تولید سلاحهای مدرن در مقیاس وسیعی صورت بگیرد، دسترسی به سلاحها سهل می شود و انسان های دارنده آنها نیز وسوسه بیشتری برای به کار بردن آنها خواهند شد. در این صورت، گروه هایی یافت خواهند شد که نه به انگیزه جنگ، بلکه به انگیزه های سیاسی، مالی و... دیگران را تهدید کنند و باج گیرند. مطابق گزارش های معتبر انستیتوی تحلیل سیاست خارجی آمریکا، ساخت و تولید کشنده ترین سلاحهای شیمیایی، گاز اعصاب و غیره به سادگی ساخت و تولید حشره کش هاست. هر شخصِ دارای کارشناسی ارشد در بیوشیمی می تواند در یک گاراژ یا زیرزمین، به ساخت آن دست بزند. شخص فاقد چنین مدرکی به سهولت می تواند آن را از یکی از آزمایشگاه های تحقیقاتی بی شمار در ایالات متحده و ماورای بحار بدزدد، و حتی بعضی از آنها از طریق سفارش پستی در آمریکا قابل تهیه است. تنها در ایالات متحده، 55 گروه تروریستی در فهرست آنهایی قرار دارند که بالقوه واجد توانایی استفاده از سلاحهای [19](C.B) شیمیایی و بیولوژیکیهستند. ارتش آزادی بخش زیمباوه نیز که در اوایل دهه (1970) در کالیفرنیا فعال بود، گلوله های خود را به سمّ آغشته می کرد و روشن شد که برنامه های مکتوبی در زمینه جنگ بیولوژیکی دارد. در سال 1974 یک مهندس دیوانه لس آنجلسی به ساخت گاز اعصاب دست یافت و سپس ریچارد نیکسون رئیس جمهور را به وسیله نوار ضبط شده ای که به کاخ سفید فرستاد، تهدید کرد. یک احتمال نگران کننده این که ممکن است تروریست ها به مواد رادیواکتیویته دست یابند و تهدید کنند که یک منطقه را با آن آلوده می سازند و یا آن را در مخازن آب یک شهر می اندازند. البته خطر مشابهی هم در رابطه با دیگر سلاحهای شیمیایی رخ می نماید. سلاحهای بیولوژیکی بویژه از حیث ایذایی بی نظیرند؛ مقادیر اندکی از این مواد که در محل های استراتژیکی جاگذاری شده باشد، می تواند تلفات گسترده ای بر جای گذارد.[20]
و) رواج گسترده خرید و فروش (واردات و صادرات) اسلحه
1 - آمار خرید و فروش سلحه
تجارت اسلحه در ذات خود ماهیتی سرّی دارد و کار پژوهشگر را بسیار دشوار می سازد؛ علاوه بر این، بحث عمومی و گسترده ای است؛ به طوری که بیش از 150 کشور جهان و صدها کمپانی و هزاران دلال را شامل می شود. بعضی دلالان اسلحه در بخش خصوصی دول استعماری، پس از خاتمه هر جنگ، از طرفین درگیر، سلاحهای به کار گرفته نشده و یا قدری معیوب را خریده و پس از تعمیر، در بازار آزاد جهان عرضه می کنند که این نوع فروش ها در آمارهای رسمی جایی ندارد.
در سال 1993 م. برای نخستین بار، سازمان ملل متحد گزارشی درباره صدور اسلحه در جهان انتشار داد. ارقام این گزارش، تنها صادرات سلاحهای سنگین، مانند تانک، زره پوش، توپخانه سنگین، هواپیمای جنگی، کشتی جنگی و پرتاب کننده راکت ها را دربر می گرفت و در آن به میزان صادرات سلاحهای سبک، بمب، فشنگ، مسلسل، تفنگ، راکت ها با برد کمتر از 25 کیلومتر، کشتی های حمل ذخیره آذوقه و سلاح، هواپیما و هلیکوپتر غیرمسلح هیچ اشاره ای نشده است. بر اساس این گزارش، بزرگترین صادرکنندگان اسلحه در سال 1993 م. عبارت بودند از: آمریکا، آلمان، روسیه، فرانسه، انگلستان و چین. آمریکا و آلمان بزرگترین صادرکنندگان تانک بودند و خاورمیانه یکی از مناطق مهم واردات تانک به شمار می رفت؛ 50 درصد زره پوش ها، 43 راکت ها و پرتاپ کننده راکت ها و 36 درصد هواپیماهای جنگی به این منطقه صادر شده است.
آمریکا در صدور سیستم های سلاح به منظور جنگهای زمینی، با صدور 61 درصد هواپیماهای جنگی مقام نخست را داراست. کمپانی های اسلحه سازی آمریکایی «رومن»، «جنرال دینامیکز»، «ام، سی دانل»، «دوگلاس» و غیره طرح دو برابر کردن صادرات اسلحه را مطرح ساختند. در ادامه این سیاست بود که صادرات تسلیحات آمریکا به کشورهای جهان سوم، در سال 1990 م. دو برابر و بالغ بر 5/18 میلیارد دلار شد و این کشور در صادرات سلاحهای سنگین در مقام نخست قرار گرفت.
صدور اسلحه از آلمان، بنا به گزارش سیبری در استکلهم، در سال های اخیر افزایش یافته است. ده درصد سلاحهای سنگین در جهان را آلمان صادر می کند. این کشور، پس از آمریکا، بزرگترین صادرکننده سلاحهای سنگین است. شرکت های آلمانی از سال 1985 تا سال 1991 م. با مجوز دولت آلمان و بیش از یازده کشور جهان، تجهیزات شیمیایی صادر کرده اند. وزارت اقتصاد آلمان اعلام کرد که در چند سال گذشته در مجموع، 96 بار با تقاضای تجهیزات و مواد مربوط به سلاحهای شیمیایی موافقت شده است که ارزش صادراتی آن بالغ بر 27 میلیارد مارک بوده است. از سوی دیگر، کشورهای مصر، عربستان، اردن، سوریه و امارات عربی متحده در سالهای بین 1981 تا 1991 م.، 260 میلیارد دلار اسلحه خریده اند.
به فهرست سلاحهای مرگبار که در کشورهای متمدن و توسعه یافته برای صدور به خارج تولید می شود، بمب های میکروبی را هم باید افزود. سابقه به کار گرفتن میکروب علیه ملتهای جهان سوم، به عملیات وحشیان اروپایی در سرزمینی که بعدا آمریکا نام گرفت، می رسد؛ وحشیانی که در جست وجوی طلا وارد این سرزمین ها شدند و پتوهای آلوده به میکروب سیفلیس و طاعون را به ساکنان این سرزمین ها هدیه می دادند. این امر موجب مرگ عده کثیری از سرخ پوستان این سرزمین ها شد که از اخلاق استعماری این قوم وحشی اطلاعی نداشتند و از روی سادگی، این هدایا را می پذیرفتند. سلاحهای میکروبی که امروزه از طرف کشورهای سرمایه داری استعماری تولید می شود، ادامه همان جنایات است. بودجه تولید سلاحهای میکروبی در آمریکا در فاصله سالهای 1980 تا 1988 چهار برابر شده و به 60 میلیون دلار بالغ گردیده است. در آلمان نیز این بودجه تقریبا چهار برابر شده و از 6 میلیون در سال 1987، به 5/23 میلیون مارک در سال 1990 رسیده است.[21]
2 - حیله های فروش اسلحه
2-1-) دادن اعتبار؛ فروش اسلحه به کشورها به صورت دادن اعتبار انجام می شود و طبقات و دولتهای وابسته به استعمار، با علاقه به چنین امری تن در می دهند؛ زیرا در پایان مدت اعتبار، اصل بدهی و اقساط، از صندوق دولت پرداخت خواهد شد و اگر تا آن زمان هم، حضرات بر سرکار نباشند، ضرری متوجه جیبشان نخواهد شد؛ چون این مردم محروم اند که باید دیون خارجی را بپردازند و چه بسا تا آن موقع، حضرات حاکم، چه به صورت انفرادی و چه به صورت جمعی، بارشان را بسته و خلع ید شده باشند. در این زمینه، بانک جهانی در عین حال که قوی ترین و مؤثرترین ابزار اقتصادی تسلط نظامی سرمایه داری استعماری به شمار می رود، بزرگترین سازمان تأمین کننده اعتبار برای کشورهای عقب نگاه داشته شده، محسوب می شود. انتخاب کشورهای گیرنده اعتبار و برنامه هایی که باید در این کشورها اجرا شود، بر حسب نیاز و بر اساس منافع و خواسته های کشورهای سرمایه داری استعماری که 63 درصد سهام این سازمان ها را در اختیار دارند، انجام می شود. به عنوان مثال، بانک جهانی، به دولت ضداستعماری «آلنده» که از سال 1970 تا 1973 در شیلی بر سر کار بود، هیچ گونه وام و اعتباری نپرداخت و منظور نکرد؛ اما پیش از آن به دولت «فرای» و پس از کودتا و سقوط آلنده به دیکتاتور «پینوشه» قرض و اعتبار داد. از زمانی که دولت آمریکا، دولت ساندنیستی در نیکاراگوئه را تحت فشار اقتصادی، سیاسی و نظامی قرار داد، از میزان اعتبارات بانک جهانی و سازمان کمک های اقتصادی به این کشور، مرتبا کاسته شد و در پایان سال 82 - 83 م. به کلی قطع شد؛ در صورتی که قبل از آن، دولت دیکتاتوری نظامی طرفدار غرب، به سرکردگی «ساموزا» در نیکاراگوئه مرتبا از بانک جهانی قرض و اعتبار دریافت می کرد.
2- تغییر عنوان؛ دلالان و طرفداران تجارت اسلحه همواره اصرار داشته اند که این تجارت نیز مانند هر تجارت دیگری به شمار آید. به همین علت، مسؤولیت اخلاقی ویژه ای برای آن قائل نیستند. دولت ها نیز عالما و عامدا و از ترس برانگیختن افکار عمومی، دامنه واقعی این تجارت شوم و نیز خطرها و عواقب آن را پنهان می سازند. دلالان و مدیران کمپانی های اسلحه سازی حیله گرانی اند که تجارت اسلحه را به «انتقالات» و «صادرات» نامگذاری کرده اند و اسلحه سازی را به «تسهیلات دفاعی» شهرت داده اند و به تدارکات جنگی، «امور لجستیکی» می گویند. بنابراین منطق، چه چیز می تواند بی ضررتر یا حتی ستایش انگیزتر از صادرات دفاعی باشد؟ یعنی، هدف نهایی اسلحه به آسانی در جذابیت و افسون وسیله، نامگذاری و در حالت هنری وسیله گم شده است. و این عادت کشورهای صنعتی است که بر جنایت های خود همواره نامهای قشنگ می گذارند؛ همچنان که قریب به دو قرن، عملکرد غارت گرانه و چپاول آسای خود را «استعمار» - به معنی کسی که در طلب عمران می باشد - نامیدند. درباره این شیوه فریب کارانه استعمارگران، آلن دوبنوآ نویسنده فرانسوی مقاله معروف «غرب آن گونه که هست» درباره بحران 1990 خلیج فارس (حمله اول آمریکا به عراق) می نویسد:
«در زمان «جنگهای انفصال»[22] گفته می شد «آنها از کتاب مقدس سخن می گویند در حالی که مقصودشان پنبه است» و امروزه «آنها از اخلاق بین المللی سخن می گویند و مقصودشان نفت است»... آیا هنوز هم کسی بر این باور است که آمریکا پاناما را به خاطر مبارزه با موادّ مخدر بمباران کرد؟ و آیا هنوز هم کسی بر این باور است که آمریکا جنگ خلیج فارس را برای دفاع از ارزش های انسانی و اخلاق بین المللی ایجاد کرد؟... آنها از «ارزش ها» سخن می گویند؛ اما فقط بر اساس منافع شان عمل می کنند: کانال پاناما و نفت.»[23]
3 - فواید فروش اسلحه به کشورهای جهان سوم برای کشورهای استعماری
- فروش اسلحه به کشورهای جهان سوم راه را به منظور تولید سلاحهای جدید باز می کند؛
- با فروش اسلحه به این کشورها، امکان کسب تجربه به ابزارهای جنگی در یک جنگ واقعی که در آن ملتهای جهان سوم (و نه سربازان کشورهای سرمایه داری استعماری) کشته می شوند، وجود دارد؛ یعنی، تجربه به حساب ملتهای مظلوم و با ریختن خون آنان کسب می شود که به این منظور دولتهای استعمارگر سلاحهای متضاد خود را به فروش می رسانند تا با کسب اطلاع از کاربرد سلاحهای جنگی، تکمیل سلاحهای جدید نیز میسر شود.
- با فروش اسلحه به کشورهای وابسته، نه تنها سلطه نظامی و فنی کشورهای سرمایه داری استعماری محفوظ می ماند، بلکه بر اثر ادامه همکاری های نظامی، گامی مهم در تشکیل طبقه نظامیان وابسته به استعمار برداشته می شود که به تدریج به نقطه اتکای طبقه وابسته به استعمارگران، تبدیل می شوند.
4 - شکل خرید و فروش اسلحه (پنهانی)
یکی از موارد فروش اسلحه که معمولاً در آمار منتشر شده ذکر نمی شود، فروش آلات شکنجه و سلاحهایی است که برای مجهز کردن پلیس های ملی و محلی، به صورت انبوه و بابهای مناسب از طرف کشورهای سرمایه داری استعماری به طبقه حاکم کشورهای وابسته به استعمار تحویل داده می شود. فروش آلات شکنجه و انواع ابزارهای شکنجه از قبیل پابند آهنی، دارو و لوازم الکتریکی شکنجه، از سوی شرکت های انگلیسی در فاصله سالهای 1982 تا 1992 رونق زیادی داشته است. پابند آهنی در زندان های ملاوی در آفریقا و اسباب شکنجه الکتریکی در دوبی و گاز اشک آور در شیلی، بیشترین مصرف را داشته است.
5 - کودکان، قربانیان سلاحها
«مایک آرونسون» مدیر ماورای دریاها و گروه خیریه نجات کودکان می گوید: نُه تَن از هر ده تَن تلفات جنگی داخلی، غیرنظامیان هستند و کودکان، اغلب، تلفات اصلی را تشکیل می دهند. بنابر گزارش این گروه، 4 میلیون کودک، در جریان 100 مناقشه در طول دهه گذشته، معلول، ناشنوا، نابینا یا دچار اختلالات عصبی شده اند. 12 میلیون کودک، خانه و کاشانه خود را از دست داده اند. 5 میلیون کودک، در اردوگاه های آوارگان زندگی می کنند و یک میلیون کودک، جدا از والدین خود به سر می برند و خلاصه، هزاران هزار کودک در افغانستان، لواندا، آنگولا، لیبریا، کامبوج و دیگر کشورها، یا آواره اند و یا به کارهای سخت تن در می دهند. رئیس کمیته یونیسف نروژ می گوید: قربانیان مین های زمینی در نگواد عمدتا کودکان هستند. به عنوان مثال، در دهه گذشته، یک میلیون تن بر اثر برخورد با مین های زمینی کشته شده اند که بیشتر آنها کودک بوده اند.
6 - شیوع سلاح، افزایش کشته ها
تولید زیاد سلاح باعث می شود تا در درازمدت، بسیاری از کسانی که صلاحیت ندارند نیز برای کسب سلاح، مشکلی نداشته باشند که نوجوانان و جوانان در زمره این افراد و گروه ها می باشند. عده زیادی از دانش آموزان مدارس آمریکا بین کلاس های ششم تا دوازدهم، یا هدف تیراندازی دیگران بوده و یا خود به سایرین تیراندازی کرده اند. 9 درصد از 2508 دانش آموزِ 96 مدرسه که مورد پرسش یک آمارگر قرار گرفته اند، اعتراف کرده اند که حداقل یک بار هدف اصابت گلوله قرار گرفته اند. 40 درصد دانش آموزان، از قتل سایرین با اسلحه باخبر بوده اند و 15 درصد در مدت یک ماهی که این سنجش صورت گرفته است، هفت تیر جیبی با خود به مدرسه حمل می کرده اند. در سنجش دیگری که از طرف «مرکز جلوگیری از امراض و اداره بهداشت نیویورک» صورت گرفت، تخمین زده می شود که 20 درصد از 275 هزار دانش آموز دبیرستان های شهر نیویورک برای محافظت از خود، سلاح دستی از جمله هفت تیر به مدرسه می برند. امروزه در بسیاری از مدارس آمریکا نیز، همچون فرودگاه ها، دستگاه های تشخیص سلاح نصب شده و دانش آموزان موقع ورود به مدرسه، از مقابل این دستگاه ها می گذرند.
تحقیقات اخیر حاکی است که سالانه 23 هزار تن کودک با هفت تیر مجروح می شوند و یک سوم اطفال بین هشت تا سیزده ساله در آمریکا فکر می کنند که عمرشان به علت تصادم با هدف تفنگ و هفت تیر قرار گرفتن، کوتاه تر خواهد بود. جنایات در آمریکا به قدری افزایش یافته که «کلینتون» رییس جمهور سابق این کشور، آن را یک مرض ملی اعلام کرده بود. در کشوری که بیش از 50 میلیون تفنگ و هفت تیر در دست مردم عادی است، سالانه هزاران تن قربانی می شوند. در واشنگتن پایتخت آمریکا و سایر شهرهای بزرگ آن همچون لُس اَنجلس، شیکاگو، دیترویت، آتلانتا و میامی، روزی نیست که چندین تن، در جنایاتی که در آن، سلاحهای گرم به کار می رود، به قتل نرسند. در سال 1372 به علت افزایش جنایات در آمریکا، بویژه واشنگتن، شهردار این شهر از رییس جمهور تقاضای اعزام گارد ملی برای محافظت شهروندان کرد. کلینتون با این درخواست موافقت نکرد؛ زیرا در صورت موافقت، واشنگتن به شهری تحت محافظت نظامیان، تبدیل می شد و این خود، رسوایی بزرگ ملی محسوب می شد.[24]
غرب و جنگهای آینده
الف) جنگهای ویژه
درباره جنگهای آینده سؤالات زیادی فراروی بشر امروزی قرار دارد: جهان چگونه باید با وقوع بی پایان جنگهای کوچک مقابله کند که هیچ یک از آنها نیز شبیه هم نیستند؟ چه کسی بر فضای خارج از جوّ، حکومت خواهد کرد؟ آیا می توان از جنگهای خونینی جلوگیری کرد که در میدان های نبردی به راه می افتند که پر است از واقعیت های مجازی و هوش مصنوعی و سلاحهای خودمختار؛ سلاحهایی که به محض آن که برنامه ریزی شد، خودش تصمیم می گیرد کی و به چه کسی تیراندازی کند؟ آیا می توان مانع گسترش چنین جنگهایی شد؟ آیا جهان باید انواع کاملاً تازه ای از تسلیحات را که برای جنگهای بدون خون ریزی طراحی شده اند، ممنوع کند یا از آن استقبال نماید؟
شکل تازه جنگیدن از درون کتاب راهنمای هیچ آموزه ای - هرقدر هم که آن آموزه خوب باشد - کامل و آماده به دست نمی آید و از مطالعاتی که پس از هر جنگی انجام می شود نیز حاصل نمی گردد. از آنجا که شکل تازه جنگیدن بازتابی است از پیدایش نظام نوین تولید ثروت و در واقع، تمدنی کاملاً جدید، در همان حال که این نظام و تمدن نوین شکل می گیرد و جهان را متحول می سازد، این شکل تازه جنگیدن نیز پدیدار می شود و توسعه می یابد. امروزه با گسترش و عمیق شدن جنگ موج سومی، می توان با یک نگاه، خط سیری را تشخیص داد که جنگهای آینده به احتمال قوی خواهند پیمود. شکل و کمّ و کیف این جنگها آن قدر وحشتناک است که تمام وجود بشر را اضطراب فرا گرفته است. او مصنوعاتی خلق کرده است که نه می تواند با آنها زندگی کند و نه می تواند از آنها دست بردارد. او در هر حال، گرفتار است. شاید این آروزی تافلر معقول باشد که: «در فضای موج سوم، با جایگزین شدن شمار زیادی از تهدیدهای ویژه به جای تهدید عظیم جنگ میان ابرقدرت ها، این نوع انبوه زدایی تهدیدهای جهانی، با انبوه زدایی اقتصادهای پیشرفته همگام می شود.»[25]
جنگهای ویژه موج سوم، همه شاخص های جنگهای موج دوم را به چالش طلبیده است. امروزه شاهد انواع گیج کننده ای از جنگهای جدایی طلب، خشونت های قومی و مذهبی، کودتا، اختلافات مرزی، شورش های غیرنظامی و حمله های تروریستی هستیم که باعث شده است سیل مهاجران فقرزده و فراری از جنگ و نیز دسته های سوداگران مواد مخدر، به درون مرزهای ملی هجوم آورند. در اقتصاد جهانی که بیش از پیش با تکنولوژی های ارتباطی به هم وصل شده است، بسیاری از این تعارضاتِ به ظاهر جزئی، آثار ثانویه شدیدی بر کشورهای اطراف و حتی دوردست خواهد داشت.
البته، در میان تمامی واحدهای ارتش های امروزین، نیروها یا واحدهای عملیات ویژه (SO) شاید بیش از هر قسمتی در ارتش، به جنگهای موج اولی نزدیک تر باشند. آموزش آنان بر قدرتهای بدنی و همبستگی گروهی[26] (ایجاد پیوندهای قوی عاطفی میان اعضای هر واحد)، همراه با مهارت فوق العاده بالا در جنگ تن به تن تأکید می کند. شیوه ای که آنها می جنگند، بیش از شیوه های دیگر بر عوامل ناملموس نبرد؛ یعنی هوش، انگیزش، اعتماد، مهارت و کاردانی، تعهد عاطفی، روحیه و ابتکار عمل فردی، وابسته است؛ اما در جنگهای ویژه موج سومی، هیچ کدام از این ویژگی ها؛ یعنی انگیزه، هوش، اعتماد، روحیه، عاطفه و غیره دیگر کارایی ندارند! بدین ترتیب، سناریوی های جنگی جدید برنامه ریزان نظامی، بسیاری از ارتش ها را مجبور می سازد به آنچه عملیات ویژه[27] یا نیروهای ویژه [28]می نامند، از نو نگاهی بیفکنند.
ب) جنگهای فضایی
مدرنیته برای اولین بار در تاریخ بشریت، موجد جنگهای خاصی به نام «جنگهای فضایی» شده است. به قول آنسون و کامینگز، «فضا به جنگ، بُعدی چهارم بخشیده است»، بُعدی که تا کنون در خیال بشر به عنوان ملجأ و پناهگاهی تلقی می شده است که می توانسته خود را در آن پنهان کند و آرامش یابد. به همین علت، امروزه شکافی بنیادین میان قدرتهای فضایی و قدرتهای غیرفضایی رو به گسترش است. قدرتهای غیرفضایی به طور جمعی ادعا دارند که فضا متعلق به همگان است و منافع فعالیت صلح آمیز فضایی - صرف نظر از این که چه کشوری بودجه آن را بپردازد - میراث مشترک بشریت محسوب می شود. پاره ای از اینان می خواهند برای کنترل فعالیت های فضایی و توزیع مجدد منافع آن، آژانس فضایی سازمان ملل تشکیل شود. با داغ شدن رقابت جهانی، آژانس های جاسوسی سراسر جهان، تلاش بیشتری را روی جاسوسی اقتصادی و تکنولوژیکی متمرکز می کنند. سیستم های ماهواره ای نظامی که به کشورها امکان می دهد تا در مورد رقبا استراق سمع کنند و از آنها عکس بگیرند و یا به شیوه ای دیگر آنها را زیر نظر داشته باشند، به تسلیحات جنگ اقتصادی و همچنین جنگ نظامی تبدیل خواهد شد.
اما آمار نشان می دهد که اهمیت نظامی فضا تنها به مراقبت ماهواره ای[29] و توجه ویژه کشورهایصنعتی محدود نمی شود؛ بلکه کشورهای کوچک تر نیز پا در این عرصه گذاشته اند. به عنوان مثال، در 1987 م. کلاً 850 پرتاب فضایی و موشکی وجود داشت که از این میان، 700 پرتاب به ایالات متحد و اتحاد جماهیر شوروی آن زمان تعلق داشت و تمامی کشورهای دیگر در مجموع 100 تا 150 پرتاب را انجام دادند؛ اما در 1989 م. کل پرتاب های جهانی دو برابر شد و به 1700 رسید که بیش از 1000 پرتاب از این رقم، توسط کشورهای دیگر انجام شد. به بیانی دیگر، پرتاب های غیر ابرقدرت ها طی یک دوره دو ساله، ده برابر شد.
این در حالی است که تمدن صنعتی و مدرنیته برای موفقیت در این جنگها هزینه های فوق العاده زیادی را بر بشریت تحمیل می کند؛ دستگاه های پیچیده و پرهزینه این نوع جنگها نه کم هستند و نه کوچک. به عنوان مثال، در جنگ خلیج فارس در اوایل دهه قرن بیستم، از دستگاه های ذیل استفاده شده است:
- ماهواره های کی هول 11 (Keyhole 11) برای برداشتن عکس های فوق العاده شفاف از فضا؛
- ماهواره های بسیار سرّی مگنوم (Magkum) برای گوش دادن به مکالمات تلفنی خارجی؛
- ماهواره های لاکروس (LACROSSE) برای جمع آوری تصاویر راه داری قلمرو خارجی؛
- فضاپیمای پروژه ابر سپید (Project White Cloud) برای مکان یابی کشتی های دشمن؛
- ماهواره فوق سرّی جامپسیت(Jumpseat)برای رمزگشایی پیامهای مخابراتی الکترونیکی خارجی؛
- شمار زیادی از دیگر پرنده های مخابراتی و هواشناسی و هدایت کشتی و هواپیما.
دنیای مدرنیته اینک جنگ را به ساحت فضا کشیده است. ارتش های رقیب تعداد کثیری از کشورها، در حال حاضر آن قدر به موشک و ماهواره وابسته شده اند که دیگر نمی توان تصور کرد بتوانند از آسمان ها چشم بپوشند. بی کرانی فضا عاملی است مهم در نوع جنگی که در آینده خواهیم داشت.
ج) جنگهای روباتی
افسانه ای یهودی متعلق به قرون وسطی، از آدمکی مکانیکی به اسم گولم نام می برد که به طرزی اسرارآمیز به دنیا می آید تا از صاحبش نگهداری کند. امروزه گونه تازه ای از گولم در شرف پیدایی است که می توان آنها را روبات های رزمنده نامید که هیچ نگاه جدّی به جنگ و ضد جنگ موج سومی نمی تواند از این روبات ها بگذرد تا جایی که امروزه سخن گفتن از روبات ها در میدان نبرد، کهنه و پیش پا افتاده است. از زمان جنگ جهانی اول به این سو، کوشش در راه ساختن روبات های نظامی اهل عمل، یکی پس از دیگری با مانع برخورد کرده و مایه شرمساری شده است. مردم ناآگاه هنوز روبات های رزمنده را با فیلم های علمی - تخیلی تداعی می کنند و نظامیان سنت گرا به آنها با نظر شک و تردید می نگرند. با این همه، متفکران نظامی سراسر جهان به این تکنولوژی از دیدی تازه نگاه می کنند. اینان می گویند شرایط نوین به انگیزه هایی قوی تر از همیشه برای روباتی کردن خواهد انجامید.
در اقتصادهای غیرنظامی که نیروی کار ارزان است، پیشرفت روباتی کردن، کند پیش می رود و یا اصلاً وجود ندارد؛ اما با بالا رفتن هزینه های نیروی کار، خودکاری به طور کلی و روباتی کردن به طور خاص، از مزیت رقابتی برخوردار می شود. در مورد ارتش ها نیز این قضیه صادق است؛ در ارتش هایی که دارای سربازان وظیفه ای هستند که دستمزد کمی دریافت می کنند، انگیزه جایگزینی تکنولوژی پایین است. به عکس، اگر ارتش ها از افراد حرفه ای تشکیل یافته باشند که دستمزد بالاتری دریافت کنند، خرید روبات ها برای میدان نبرد، معامله ای خوب خواهد بود. گسترش سلاحهای شیمیایی و بیولوژیکی و هسته ای در جهان نیز احتمالاً با ایجاد میدان های نبردی که برای سربازان بیش از حدّ سمّی است، روباتی کردن را ترویج می کند. روبات های رزمنده برای انجام وظیفه در چنین محیط هایی می توانند به طور سفارشی طراحی شوند. اما مهمترین عاملی که به نفع روباتی کردن عمل می کند، شاید تغییر نگرش مردم نسبت به میزان قابل قبول تلفات باشد.[30]
اما آیا هیچ انسان عاقلی پیدا می شود که از خود بپرسد چرا در عصر مدرنیته، پیشرفت و ترقی انسان به اعمال و رفتاری اطلاق می شود که عین نابودی بشر است؟ به نظر می رسد، مدرنیته، جنگ را - که لازمه آن کشتار انسان ها می باشد - در ابعاد مختلفی گسترش داده است؛ هم به لحاظ کمّی و هم به لحاظ کیفی؛ هم قلمرو آن را گسترش داده و هم ابزار آن را. در ساحت مدرنیته، بخش قابل ملاحظه و بلکه همه وقت انسان صرف تولید ابزار جنگی شده است، و این یعنی بی توجهی نسبت به حیات انسانی.
د) جنگهای بیولوژیکی
در جهان امروز، جنگی در ابعاد وسیع بین کشورهای شمال که از فن آوری بالایی سود می جویند و کشورهای ضعیفِ در حال رشدِ جنوب، بر سر مالکیت خزانه ژنی کره زمین شکل گرفته است. این کشمکش به منظور کنترل بر منابع ژنتیکی ای است که برای بیش از یک دهه بر دستور کار سیاسی حاکم بر جلسات سازمان غذا و کشاورزی ملل متحد (فائو) غالب بوده است. برخی رهبران کشورهای جهان سوم استدلال می کنند که شرکت های چندملیتی و کشورهای نیم کره شمال در تلاش اند تا فضاهای بیولوژیکی ای را که عمدتا در مناطق گرمسیری نیمکره جنوب وجود دارد به تصرف خود درآورند. کشورهای نیمکره جنوب اظهار می دارند که این منابع ژنتیکی بخشی از میراث ملی آنها است؛ دقیقا به همان شکل که مثلاً نفت میراث ملی خاورمیانه می باشد. کشورهای شمال باید نسبت به استفاده از این میراث ملی کشورهای جنوب غرامت بپردازند. شرکت های چندملیتی و کشورهای شمال بر این عقیده اند که افزایش قیمت ژن ها تنها با استفاده از شیوه های ماهرانه شکاف ژنها و دستکاری و ترکیب آنها ممکن شده است و از این رو، آنها هیچ تعهدی در قبال پرداخت غرامت به کشورهایی که این ژنها از آنها اخذ شده است، ندارند.[31]
پی نوشت ها:
[1] کارشناس ارشد علوم سیاسی، محقق و نویسنده.
[2] مسعودی، مروج الذهب، دار الکتب العلمیه، بیروت، الطبعة الاولی، بی تا، ص 436.
[3] وی متولد 1943 م. در ایالت کلورادو آمریکا، دارای دکترای اقتصاد و مؤسس بنیاد غیردولتی «گرایش های اقتصادی آمریکا» می باشد.
[4] جرمی ریفکین و تد هوارد، جهان در سراشیبی سقوط، ترجمه محمود بهزاد، سروش، تهران، چاپ اول، 1374،ص 129.
[5] ر.ک: ناصر فکوهی، خشونت سیاسی، پیام امروز، تهران، چاپ اول، 1378، صص 82 ـ 86، با تلخیص و تغییر.
2ـ MILITARIME: نظامی گری.
[6] سید مرتضی آوینی، آغازی بر یک پایان، ساقی، تهران، چاپ اول، 1378، ص 41.
[7] الوین تافلر و هایدی تافلر، جنگ و ضد جنگ، ترجمه شهیندخت خوارزمی، سیمرغ، تهران، چاپ سوم، 1377،ص 120.
[8] بررسی و نقد مستقل این ادعا را در مقاله ای تحت عنوان «نظریه مدرنیزاسیون یا تفکیک غرب» به رشته تحریر درآورده ام که ان شاء الله به زودی چاپ خواهد شد.
[9] ر.ک: سید مرتضی آوینی، رستاخیز جان، ساقی، تهران، چاپ اول، 1379، صص 105 ـ 110، با تلخیص، تغییر و تصرف اندک.
[10] علی ابوالحسنی منذر، دیده بان بیدار، عبرت، تهران، چاپ اول، 1380، ص 32.
[11] علی اکبر کسمایی، جهان امروز و فردا در تنگنای تمدن صنعتی، اطلاعات، تهران، چاپ دوم، 1374، صص 76 - 75.
[12] ایرج تبریزی، تجارت شیطانی، کیهان، تهران، چاپ اول، 1379، صص 114 - 113.
[13] جرمی ریفکن و تدهوارد، جهان در سراشیبی سقوط، پیشین، صص 180 - 186، با تلخیص و تغییر.
[14] ایرج تبریزی، پیشین، صص 105-104.
[15] علی اکبر کسمایی، پیشین، ص 84.
[16] علی اکبر کسمایی، پیشین، ص 212.
[17] ایوا اتزیونی - هالوی، روشنفکران و شکست در پیامبری، ترجمه حسین کچوئیان، تبیان، تهران، چاپ اول، 1378، ص 124.
[18] علی اکبر کسمایی، پیشین، ص 97.
[19] C.B: Chemical Biological
[20] ایوا اتزیونی - هالوی، پیشین، صص 131 - 130.
[21] ایرج تبریزی، پیشین، صص 105-104.
[22] جنگ بین ایالت های جنوبی و شمالی آمریکا1861 - 1865 - ظاهرا بر سر الغای برده داری - که به پیروزی شمالی ها (مخالفان برده داری) انجامید.
[23] آلن دوبنوا، غرب آن گونه که هست، ترجمه و تلخیص ش. رستگار، اطلاعات سیاسی - اقتصادی، ش43-44 فروردین و اردیبهشت 1370، صص 41-40.
[24] ر.ک.: ایرج تبریزی، پیشین، صص 112-91.
[25] الوین تافلر و هایری تافلر، پیشین، صص 120-119.
[26] Unit Cohesion
[27] SO: Special Operations
[28] Special Forces
[29] Satellite Surneillance
[30] ر.ک.: الوین تافلر و هایدی تافلر، پیشین، صص 119 - 163.
[31] جرمی ریفکین، قرن بیوتکنولوژی، ترجمه حسین داوری، کتاب صبح، تهران، چاپ اول، 1382، ص 88.
نظر شما