آسیب شناسی نهضت جنگل
مجله رواق اندیشه رواق اندیشه، شماره 30،خرداد 1383
محمد کرامتی[1]
چکیده:
تاریخ این سرزمین خصوصا یکصد ساله اخیر، ظرف حوادث مهم و رویدادهای تعیین کننده ای در عرصه های سیاسی و اجتماعی بوده است که یکی از آنها جنبش جنگل به رهبری روحانی مبارز میرزا کوچک خان جنگلی است؛ این جنبش که در واقع یک واکنش ملی و دینی نسبت به سیاستهای استعماری و استیلا جویانه قدرتهای فرادستِ آن زمان بود، در سال 1333 ق. شکل گرفت و پس از هفت سال مبارزه فرسایشگر، سرانجام در سال 1340 ق. به فرجام غم انگیزی دچار شد.
نوشتار حاضر تحلیلی است مستند از منظر آسیب شناسی، به این جنبش مقدس؛ آنچه به عنوان مهمترین عوامل در این شکست نقش داشتند عبارتند از:
1- استحاله فکری نیروهای جنگل بر اثر نفوذ تفکرات الحادی کمونیستی.
2- ریاست طلبی و دنیاخواهی برخی از رهبران و عوامل با نفوذ جنگل.
3- جریان تفرقه و نفاق.
4- بهبود روابط دولتهای درگیر و تبانی آنها برای حذف نهضت جنگل.
مقدمه
تاریخ ایران آکنده از رشادتها و سلحشوریهای مردانی است که برای سربلندی ملت ایران و حفظ و هویت دینی و ملی و نیز بریدن دست بیگانگان از منابع و منافع ارزشمند آن، در برابر بیگانگان تا پای جان ایستادند و مقاومت کردند.
کشور پهناور ایران هماره به لحاظ عوامل عقیدتی، سیاسی، جغرافیایی و قومی، کانون اصلی تحولات و جنبشهای مهم بوده است که بسیاری از آنها نقطه عطفی در تاریخ مبارزات سیاسی این ملت سلحشور و بیگانه ستیز به شمار می آید. نهضت سربداران، نهضت تنباکو، نهضت مشروطه، و بالأخره انقلاب اسلامی ایران همگی از این قبیلند.
جوهره تمامی این قیامها، دینی و به رهبری روحانیون و زعمای دینی بوده است. یکی از قیامهایی که با درون مایه دینی و ملی در برهه ای خاص از تاریخ پر فراز و فرود این ملت رنج کشیده شکل گرفت و علی رغم عمر کوتاهش منشأ تحولات و اثرات سیاسی - اجتماعی بسیاری در تاریخ این کشور بوده است، نهضت جنگل به رهبری روحانی مبارز و نستوه میرزا کوچک خان جنگلی می باشد.
دقیقا در شرایطی که سرزمین ایران به دلیل بی کفایتی و ناتوانی حاکمان و متولیان حکومت، محل تاخت و تاز نیروهای متجاوز انگلیسی از یک سو و جولانگاه سربازان روسی از دیگر سو بود، نهضت جنگل با شعار دفاع از اسلام، اخراج نیروهای بیگانه و برقراری امنیت، در شوال 1333 ق. اعلان موجودیت می کند و دیری نمی پاید که جنگل به کانون مبارزات سیاسی و دینی تبدیل می گردد.
قیام جنگل که در شرایط زمانی بسیار مناسب و مساعد شکل گرفت به دلیل بروز رخدادهای بعدی و عوامل مهمی که به آنها اشاره خواهد شد پس از هفت سال از حیات پر فراز و نشیب خود، سرانجام با شهادت سردار جنگل در دوم ربیع الثانی سال 1340 ق. تن به شکست داد.
رخدادهای مهم و تحول سازی همچون جنگ جهانی اول در سال 1914 م. و انقلاب اکتبر 1917 م. روسیه که به وقوع پیوست و تحولات سریع و مهم جهانی را در پی داشت، به دلیل هم زمانی شان با قیام جنگل، آن را به شدت تحت الشعاع خود قرار دادند و معادله ای چند مجهولی و در هم تنیده ای را در مقابل رهبری نهضت نهادند و میرزای جوان در آن فضای تاریک ابهام آلود و یأس آور، برای رهبری نهضت خود علاوه بر تهوّر، شجاعت، صداقت و غیرت دینی خود و یارانش، سخت نیازمند تجربه ای گران و کادر کارآزموده سیاسی و نظامی بود. با این حال، این رهبر روحانی که سنین جوانی خود را سپری می کرد به تنهایی توانست در مقابل تمام مغزهای سیاسی و نظامی استعمار پیر بریتانیا و سیاست ورزان کهنه کار جهان را برای مدت هفت سال بایستد، هر چند به اهداف اصلی خود نایل نگشت.
ضرورت عبرت آموزی، ما را بر آن داشت تا در ارتباط با این نهضت مقدس که یکی از روشن ترین و مشعشع ترین نقاط تاریخ مبارزات آزادیخواهانه این ملت است به مطالعه و باز کاوی آن بپردازیم و نقاط آفت و خیز آن را از نقاط قوت آن بازشناسیم.
مهمترین آسیبها و تهدیدها
مطالعه تاریخ جنگل نشان می دهد که جریانها و عوامل آسیبزای گوناگونی در فروپاشی این نهضت دخالت داشته است، که بخشی از آنها از خارج بر نهضت تحمیل شده اند و پاره ای دیگر از درون نهضت سر برآوردند و سهم مهمی در فروپاشی آن داشتند، که تمامی این عوامل از حوصله این نوشتار خارج است؛ از این رو تنها به عمده ترین این عوامل اشاره می کنیم:
1- نفوذ جریان دین ستیزی به جنگل
یکی از نقاط ضعف جنگلیها آسیب پذیری ایدئولوژیکی و اعتقادی آنها بود؛ بسیاری از نیروهای جنگل به دلیل ضعف اعتقادی نتوانستند در مقابل هجوم تفکرات الحادی و کمونیستی به جنگل، مقاومت کنند. جنگلیان جز تعدادی انگشت شمار عموما افرادی بی سواد، فاقد دانش کافی در زمینه های دینی و مهارتهای ایدئولوژیکی بوده اند؛ آنها نوعا از طبقه کسبه ها، پیشه وران، کشاورزان و مردم زحمت کشی بوده اند که از ظلم و تجاوزهای روسها و دولت مرکزی به ستوه آمده بودند.
اسماعیل رایین در مقدمه اش بر «قیام جنگل» ضمن تصریح به این تزلزل فکری و اعتقادی درباره شدت آسیب پذیری قیام از این بعد می نویسد:
«اولین برخورد انقلابیون شوروی با قیام کنندگان جنگل موجب شد که عده زیادی از جوانان روشن فکر و معتقد به جنبش جنگل و اتحاد اسلام، عقاید و مرام کمونیستها را پذیرفتند و یا سمپاتیزان آنها شدند.»[2]
آری، ضعف بنیه علمی و دینی جنگلیها از یک سو و نشر گسترده افکار کمونیستی در جنگل، موجب گردید تا بخش مهمی از نیروهای جنگلی در رویارویی با افکار الحادی به سرعت خلع سلاح شوند.
ریشه یابی نفوذ افکار کمونیستی به درون جنگل
در پی انقلاب اکتبر روسیه که در سال 1917 م. به وقوع پیوست بلشویکها به بهانه برگرداندن شورشیان روسیه و کمک به خلق ستمدیده ایران در مقابل تجاوزات انگلستان و ظلمهای دولت مرکزی به آنها، به ایران آمدند؛ ورود بلشویکها به خاک ایران مبدأ تحولاتی در کشور خصوصا در منطقه گیلان و جنگل شد و این امر به عقیده بسیاری از مورخین مسیر نهضت جنگل را تغییر داد و دست کم چالشهای جدیدی را برای آن به وجود آورد.
اسناد موجود نشان می دهد که کمونیستهای شوروی به محض ورود به بندر انزلی، تمهیداتی را در جهت تشکیل یک حکومت بلشویکی در منطقه گیلان آغاز کردند که این امر با مخالفت شدید میرزا کوچک خان روبرو گردید.[3]
هر چند مخالفتهای میرزا نتوانست مانع از تحقق منویات دولت روس گردد؛ اما در ایجاد محدودیتهایی در مسیر تحقق این خواسته بسیار مؤثر بود؛ در نتیجه این مخالفتها بود که روسها پذیرفتند به جای تأسیس حکومت بلشویکی در ایران یک جمهوری انقلابی موقتی را تأسیس نمایند و سران جنگل از جمله شخص میرزا نیز در آن حضور و بر عملکرد و تصمیمات آنها نظارت داشته باشند.
میرزا کوچک خان در نخستین نشست خود با نمایندگان دولت روس که به تنظیم قراردادی بین وی و روسها منتهی شد، شروطی را برای آنها مطرح می کند که پس از بحثهای فراوان سرانجام این شروط مورد موافقت بلشویکها و سایر اعضای شرکت کننده در نشست قرار می گیرد. برخی از بندهای این قرارداد چنین است:
- عدم اجرای اصول کمونیزم از حیث مصادره و ضبط اموال و الغای مالکیت و منع تبلیغات.
- تأسیس جمهوری انقلابی موقتی به جای تأسیس حکومت بلشویکی در ایران؛
- تأسیس مجلس مبعوثان طبق خواسته نمایندگان ملت پس از ورود به تهران؛
- سپردن مقدّرات انقلاب به دست این حکومت و عدم مداخله روسها در آن.[4]
البته مفاد این قرارداد سریعا توسط روسها نادیده گرفته شد و با ملغی کردن آن، سر ناسازگاری با جنگلیان گذاشتند؛[5] روسها پس از این، شتاب بیشتری به نفوذ خود در ایران دادند، بر خلاف تعهدات داده شده، عمل کردند، اموال و داراییهای ایران را که به دست روسها در بادکوبه مصادره شده بود همچنان در تصرف نگاه داشته، آن هم در شرایطی که جنگلیان سخت نیازمند به آنها بودند. از سویی دیگر بر شمار نیروهای خود در ایران افزودند. آنها همچنین بر خلاف تعهدشان مبنی بر عدم تلاش در تبلیغ و نشر افکار کمونیستی، به محض استقرارشان در ایران و در همان روزهای آغازین، اقدام به تبلیغات وسیع و گسترده ای - توسط هم کیشان خود در ایران یعنی «عدالتی ها»[6] - کردند.[7]
در همین آشفته بازار بود که اشخاصی همچون حیدرخان معروف به «عمواوغلی» که از کمونیستهای با سابقه شوروی بود به کادر نهضت راه یافتند؛ عمواوغلی که به حسب ظاهر برای ایجاد تفاهم و آشتی بین رهبران نهضت وارد جنگل شد، مأموریت داشت که با ترویج افکار کمونیستی و سوسیالیستی در بین جنگلیان، مسیر انقلاب را به سمت و سویی که موافق با سیاستهای دولت شوروی بود تغییر دهد و نیز با نفوذ خود در میان کشاورزان و دهقانان که کانون اصلی قدرت و پایگاه اجتماعی میرزا کوچک خان به شمار آمدند، آن را به تصرف خود در آورد.[8]
به هر روی گسترش افکار کمونیستی در جنگل که از درون توسط این عنصر نفوذی و از بیرون توسط بلشویکها و کمیته عدالت، به جامعه و خصوصا سطوح مختلف جنگل تزریق می شد، منجر به گرایش عده قابل توجهی از جنگلیان به مکتب الحادی کمونیسم و بروز اختلافات حاد ایدئولوژیکی در میان جنگلیان گردید؛ البته توجه بیش از حد میرزا به مسائل نظامی و غفلت از تغذیه فکری نیروهایش در این ماجرا بی تأثیر نبوده است؛ برخی از نطقهای میرزا کوچک خان نشان می دهد او حتی نسبت به تبیین بزرگترین خطری که جنگل را تهدید می کرد؛ یعنی، جریان دین ستیزی در قالب مکتب کمونیست دریغ می ورزید؛ میرزا کوچک خان در یکی از نطقها پس از انتقاد شدید از اقدامات افراطی کمونیستهای رشت، خطاب به نیروهای تحت امرش می گوید:
«معنای کمونیستی اشتراکی را از آنهایی که می دانند بپرسید؛ ما از شرحش اغماض می کنیم؛ زیرا در تصدیق و تکذیب آن برای حفظ بی غرضی خودمان لزوما ساکتیم، همین قدر می گوییم اجرای یک همچه عقیده مفرط و تند فعلاً محال است.»[9]
اینجا بود که افراد زیادی از جنگلیان و ارادتمندان میرزا پس از کشمکش های طولانی، غزل خداحافظی سرودند و به رهبری «احسان الله خان» و همراهی «خالو قربان» دو تن از پیش کسوتان و مؤثرین در قیام که به کمونیزم روی آورده بودند، صف خود را از میرزا جدا کردند و اندکی بعد در دوازدهم ذیقعده 1338 ق. این تعداد به اتفاق کمیته ای متشکل از اعضای حزب کمونیست ایران (کمیته عدالت) علیه میرزا کوچک خان دست به کودتا زدند و وی را از حکومت شورایی کنار گذاشتند.
بروز این رخدادهای تلخ نشان داد که میرزا هر چند به دلیل پاره ای ضرورتها و نیز به منظور تلطیف سیاستهای دولت روس در ایران و جلوگیری از افراطی گریهای بلشویکها خود را به روسها نزدیک کرد، اما از تاکتیکها و راهبردهای درستی برای رسیدن به این اهداف بهره نجست؛ از این رو ناچار به پرداخت هزینه های سنگینی شد.
میرزا اسماعیل جنگلی خواهرزاده و از معتمدین میرزا کوچک خان در بیان دلایل نزدیک شدن میرزا به روسها می نویسد:
«میرزا به نمایندگی از زعمای احرار تهران و با اصرار مجاهدین جنگل و با هدف تأمین منافع طبقات و جلوگیری از تعدّیات و خرابیهایی که ممکن بود از قشون ارتش سرخ بر ایران وارد شود دعوت آنها را پذیرفت.»[10]
ناگفته نماند که در پی این نزدیکی، حیثیت دینی و ملی قیام وی نیز به شدت در معرض تردیدها و پرسشهای جدی قرار گرفت؛ تا آنجا که برخی مدعی شدند موضع رهبری نهضت در قبال تفکرات سوسیالیستی نسبت به ابتدای قیام، دچار تغییرات زیادی شد و میرزا، علی رغم مخالفت رسمی با مسلک کمونیستی، یک نحوه رویکرد توأم با باور قلبی نسبت به سوسیالیست پیدا کرد[11]؛ این ارتباط حتی روحانی مبارز شیخ محمد خیابانی را نیز به موضع گیری واداشت؛ خیابانی که همچون وی جبهه ای دیگر در مقابل دولت مرکزی و سیاستهای استعماری انگلیس در آذربایجان گشوده بود خطاب به میرزا می گوید:
«چه فرقی بین شما و وثوق الدوله است! وثوق الدوله می خواهد ایران را با مساعدت لشکریان انگلیس اداره کند، و شما می خواهید ایران را با مساعدت لشکریان روس اشغال کرده واداره کنید.»[12]
از سویی دیگر میرزا علی اکبر مجتهد اردبیلی نیز به دلیل فعالیتهای افراطی بلشویکها حکم جهاد علیه نیروهای جمهوری انقلابی - که در آن زمان میرزا ریاست آن را بر عهده داشت - صادر کرد. میرزا کوچک خان در یکی از نطقهای خود اوضاع اسفبار گیلان را چنین توصیف می کند:
«حال گیلان و اختلافهای داخلی آن به دست این حضرات است که می بینید؛ اما خارج از گیلان انگلیسیها با ما دشمن و به محو ما کمر بسته اند؛ دولت ایران و مستبدین از هر طرف مشغول مهاجمه به ما هستند؛ میرزا علی اکبر مجتهد اردبیلی و سایر علمای اردبیل هم برای حرکات افراطی کمونیستها اعلان جهاد به آذربایجان و شاهسونها داده و آنها تا حدود ماسوله آمده اند که به ماها بتازند.»[13]
این چنین بود که پایگاه اجتماعی و مردمی نهضت جنگل و رهبری آن رفته رفته تضعیف شد و مخالفین میرزا کوچک خان اعم از کمونیستهای افراطی، اعضای واداده جنگل و دولت وثوق الدوله، که همواره در پی فرصتی مناسب برای بی اعتبار کردن وی و قیام جنگل بودند از این قضیه به بهترین نحو بهره گرفته و دست به تبلیغات وسیعی علیه این روحانی مبارز و نستوه زدند.[14]
میرزا کوچک خان در بخشی از نامه شکوه آمیز خود به «لنین» زمامدار روسیه با اشاره به این تبلیغات و تأثیرات نامطلوب آن بر نهضت جنگل می نویسد:
«از تمام ایران، طبقات ملت بر ضد پروگاند اشتراکی اعتراض نموده و اظهار می دارند که هیچ همراهی با انقلاب نخواهند کرد؛ مخصوصا جمعیت رشت که در چندین ماه قبل حاضر بودند خود را برای رسانیدن به انقلاب به آب و آتش بیاندازند امروز تحت نفوذ اقدامات اشخاص یاد شده قرار گرفته اند و حتی حاضرند دست به ضد انقلابیون دراز کنند.»[15]
برخی از اسناد نیز نشان می دهد که حتی در سالهای پنجم و ششم نهضت که اواخر دوره اقتدار نهضت به شمار می رود نه تنها بر تعداد نیروهای جنگل افزوده نشد، بلکه تعداد این نیروها در اثر تبلیغات سوء دشمن تا نصف کاهش یافته بود.[16]
استفتائاتی که از برخی مراجع دینی و سیاسی آن روز از جمله آیه الله شهید سید حسن مدرس شده است نیز نشانگر اوج این تبلیغات است و البته مرحوم مدرس رحمه الله کوشیدند تا با تأیید شخص میرزا و یادآوری انگیزه های دینی و ملی وی اعتبار و اقتدار رهبری جنگل را در حد امکان به وی بازگرداند.
آیه الله مدرس در پاسخ به یکی از این استفتائات می نویسد:
«بسم الله الرحمن الرحیم حقیر از آقای میرزا کوچک خان و از اشخاصی که صمیمانه و صادقانه با ایشان هم آواز بودند، نیت سوئی نسبت به دیانت و صلاح مملکت نفهمیدم، بلکه جلوگیری از دخالت خارجه و نفوذ سیاست آنها در گیلان، عملیاتی بوده بس مقدس، که بر هر مسلمانی لازم است؛ خداوند همه ایرانیان را توفیق دهد که نیت و عملیات آنها را تعقیب و تقلید نمایند. پر واضح است که طرفیت و ضدیت و محاربه با همچه جمعیتی مساعدت با کفر و معاندت با اسلام است.»[17]
به هر روی نزدیکی میرزا با بلشویکها گرچه با هدف تأمین منافع ملت و جلب پشتیبانی دولت روس صورت گرفت، اما در عمل نه تنها نتوانست موازنه را به نفع آنها تغییر دهد، بلکه به مهمترین سرمایه میرزا کوچک خان؛ یعنی، ایمان دینی جنگلیان، اعتماد عمومی و حمایت علما به شدت خدشه وارد کرد و این یکی از تلخترین فصلهای نهضت جنگل به شمار می آید.
2- دنیا زدگی و منفعت پرستی برخی از رهبران نهضت
جریان دومی که از درون نهضت سربرآورد و این جنبش مقدس که با آمال و آرزوهای هزاران انسان رنجیده، گره خورده بود را وجه المصالحه خود قرار داد، جریان منفعت پرستی و دنیاخواهی بود. گریگور یقیکیان به صراحت تمام ادعا می کند:
«کلیه رفقا و همکاران کوچک خان غیر از گائوک[18] تسلیم دولت شاهنشاهی گردیده و اکثر آنها در خدمت دولت رضا شاه، ترقیاتی کرده و به مقامات عالی رسیدند.»[19]
جدای از این ادعا که ممکن است به نظر بعضیها قدری اغراق آمیز جلوه کند، بررسی تاریخ جنگل نیز به روشنی گویای این واقعیت است که چهره هایی نظیر «احسان الله خان»، «خالو قربان» و «حاج احمد کسمایی» دقیقا در مقطعی که نهضت جنگل بحرانی ترین شرایط خود را سپری می کرد برای تحصیل یا حفظ موقعیت اجتماعی و اقتصادی خویش به نهضت خیانت کردند و ریاست طلبی و دنیاپرستی شان سبب فتنه ها گردید.
حاج احمد که از کارکنان مهم جنگل بود و رتق و فتق امور مهم مالی و اقتصادی جنگل را بر عهده داشت به طور پنهانی بنای سازش با دولت مرکزی و انگلیسیها را می گذارد و انگلیسیها نیز متقابلاً با ارسال تأمین نامه ای برای حاج احمد، برادران، بستگان و همراهان وی، متعهد می شوند که در صورت تسلیم شدن آنها و همکاری و مساعدت حاج احمد با دولت مرکزی همگی آنها را از مزایای ویژه ای بهرمند سازند.[20]
حاج احمد بالأخره پس از پشت سر گذاشتن دوره ای از اختلاف و درگیری با میرزا کوچک خان سرانجام راه خود را از او و انقلاب جدا می کند و همکاری با دشمنان را به همراهی با دوستان انقلاب ترجیح می دهد؛ جنگل که در آن هنگام وضعیت فوق العاده بحرانی را سپری می کرد و در ضرب الاجل تعیین شده از سوی انگلیسیها بسر می برد، با تسلیم شدن حاج احمد کسمایی و برخی دیگر از شخصیتهای مؤثر، همچون دکتر حشمت، آشفتگی و بلاتکلیفی بر آن مستولی می گردد؛ از هم پاشیدگی جنگل در این مرحله به حدی رسید که تنها هشت نفر پس از این اتفاق با میرزا باقی می مانند.[21]
پیش از این نیز احسان الله خان که فردی جاه طلب و ریاست طلب بود تحت نفوذ جریانی که از سوی حیدر خان (عمواوغلی) رهبری می شد به مرام کمونیستی روی می آورد؛ روحیه افراطی گری او به شکل گیری جناح چپ نهضت می انجامد که عده ای از نیروهای جنگل را در خود جای داده بود. او پس از کودتایی که توسط کمیته عدالت و با همکاری وی و خالو قربان به وقوع پیوست به ریاست «جمهوری سرخ» می رسد و سپس با ترتیب دادن قوایی بارها به جنگ با میرزا کوچک خان می رود؛ عطش ریاست طلبی احسان الله خان به قدری بود که با به دست آوردن ریاست «جمهوری سرخ» فرو نمی نشیند و در رؤیای به چنگ آوردن ریاست «دولت مرکزی» تحت حمایت شوروی[22] آهنگ تصرف تهران را می کند، اما در این اقدام ناکام می ماند و با تحمل شکستی سنگین توسط دولت مرکزی به شوروی می گریزد.[23]
خالو قربان نیز که زمانی در کنار رهبری نهضت از خود رشادتها و سلحشوریها نشان داده بود، با میرزا بر سر مسائل مالی دچار اختلاف می گردد، او که از بینش سیاسی لازم و بنای فکری و اعتقادی چندان مستحکمی برخوردار نبود در پی این اختلافات و به منظور کسب قدرت به احسان الله خان و حزب عدالت می پیوندد و پس از مدتی با میرزا کوچک خان از در جنگ وارد می شود. خالو قربان بعدها بدون کمترین مقاومت خود را تسلیم نیروهای رضا خان می کند و شهر رشت را به آنها وا می نهد.
این جریان که از ابتدای نهضت تا مراحل پایانی آن به طور متناوب ادامه داشت توانست در مقاطعی، سرنوشت نهضت را بکلّی تحت تأثیر مخرّب خود قرار دهد و ورق را به نفع دشمنان جنگل برگرداند.
3- جریان تفرقه و نفاق
پس از روی کارآمدن دولت وثوق الدوله شاهد قوت یافتن جریانی می شویم که سعی در ایجاد نفاق و تفرقه در میان بزرگان و عناصر اصلی جنگل دارد؛ دولت وثوق الدوله که نهضت جنگل را یک مانع بزرگ و اصلی بر سر راه حکومت خود می دید، سیاست تفرقه افکنی را در پیش می گیرد؛ در این راستا عناصر نفوذی وی مأموریت می یابند تا با رخنه در میان صفوف یاران میرزا کوچک خان و شناسایی نقاط ضعف عناصر اصلی و نیز به کار بستن کارهای نفاق آمیز، بذر بدبینی و جدایی را در بین جنگلیان و بویژه سران آنها بیافشاند.
از جمله این عناصر نفوذی و تفرقه افکن شخصی به نام «رضا افشار» رئیس دارایی گیلان بود، این شخص که مؤلفین و مورخین تاریخ جنگل نوعا او را فردی بسیار مرموز و زیرک توصیف می کنند یکی از افراد کمیته 27 نفره انقلاب بود که با رفتار سحرآمیز خود و با سوء استفاده از حسن اعتماد میرزا نسبت به خود، توانست بین رهبری نهضت و حاج احمد کسمایی اختلاف ایجاد کند؛ این اختلافات با توجه به زمینه های قدرت طلبی ای که در حاج احمد وجود داشت، هر روز زیادتر و عمیقتر می شود تا جایی که به رویارویی این دو زعیم نهضت می انجامد. این اختلافات به سطوح فرماندهی محدود نشد و اندک اندک به نیروهای جنگل هم تسری یافت؛ مجاهدین چریک «کسما» که از طرفداران حاج احمد کسمایی بودند به مخالفت با میرزا برخاستند و از او بدگویی می کردند و او را آماج اتهامات بی اساس قرار می دادند و نیروهای طرفدار میرزا نیز متقابلاً از حاج احمد بد می گفتند.
افشار پس از ایجاد اختلافاتی شدید بین عناصر اصلی نهضت - خصوصا میرزا و حاج احمد - در بحبوحه گرفتاریهای جنگل، مبلغ هشتصد و چهل هزار ریال پول جمع آوری شده را که می بایست به مصرف هزینه های جنگی می رسید، رُبود و به تهران گریخت و تلاشهای میرزا هم برای برگرداندن این بودجه مؤثر نیفتاد. به این ترتیب میرزا کوچک خان بخش قابل توجهی از دارایی و امکانات مالی خود را از کف می دهد.
البته نحوه مواجهه رهبری قیام با حوادث نیز در بعضی از موارد به گونه ای بود که تولید کدورت و تفرقه بین رهبران نهضت می کرد؛ نادیده گرفتن نظرات مشورتی فرماندهان جنگ به خاطر توسل به استخاره، یکی از این موارد است؛ وابستگی میرزا به استخاره به حدی بود که وی در مواردی حتی پس از مشورت با فرماندهان جنگ و صاحبان رأی دست به استخاره می زد، که بعضا نتیجه استخاره خلاف نتیجه مشورت بود؛ از این رو ناچار به ردّ نظرات مشورتی فرماندهان جنگل می شد.
علی اکبر دهخدا در لغت نامه خود می نویسد:
«زمانی که در جنگل بود با معدودی از آزادیخواهان تهران که به آنها اعتماد داشت در کارهای خود، کتبا و به پیغام، مشورت می کرد، لیکن پس از مشورت با آن نیز فاصل استخاره بود و اگر استخاره مساعد نبود به گفته های ایشان عمل نمی کرد.»[24]
معین الرعایا یکی از مؤثرین و فرماندهان جنگل که در جریان لو رفتن سلاحهای دریافتی از دولت عثمانی توسط میرزا، با وی قهر کرده بود، برای آشتی با میرزا با وی شرط می کند، اولاً، میرزا تعهد کند که کمتر به استخاره بپردازد و ثانیا، به هر کس اعتماد نکند و به راحتی تحت تأثیر دیگران قرار نگیرد.[25]
در پی اوج گیری تفرقه و نفاق در میان جنگلیها - خصوصا در سطوح فرماندهی - و فشارهای رو به گسترش انگلیسیها و دولت وثوق الدوله، فضای یأس و نا امیدی بر جبهه آزادیخواهان مستولی گردید و اشخاص خسته از جنگ نیز پس از هفت سال بیابان گردی و تعقیب و گریز در یخبندان و سرمای طاقت فرسای جنگلهای گیلان، دیگر درنگ را برای خاتمه دادن به این وضعیت جایز نشمردند؛ در همین ارتباط دکتر حشمت که از پیشگامان و برجسته گان نهضت جنگل به شمار می رفت و در طول نهضت به لحاظ تخصّصی که داشت خدمات بسیار ارزشمندی به جنگل ارائه کرده بود، ناگهان تصمیم می گیرد قبل از این که جنگل به سرنوشت خود نزدیک شود.
خود به این قصه طولانی و ملالت بار پایان دهد؛ او که از طرف میرزا در حال انجام مأموریت بود پس از وصول تأمین نامه ای از سوی دولت وثوق الدوله که بر پشت جلد قرآن نوشته شده بود، خود را به اتفاق 270 نفر از نیروهای تحت امرش که در میان آنها «شیخ عبدالسلام عرب» - از با سابقه های نهضت جنگل و از همگامان میرزا در طول نهضت - دیده می شد، تسلیم نیروهای دولت کرد؛ میرزا کوچک خان که به عدم پایبندی دولت به تأمین نامه ها اطمینان داشت به محض شنیدن خبر تسلیم شدن دکتر حشمت بی اختیار کلمه استرجاع (انا لله و انا الیه راجعون) را بر زبان جاری کرد.
تسلیم شدن دکتر حشمت با تمامی نیروهای تحت امرش ضربه سنگین دیگری بر پیکر زخم دیده نهضت وارد کرد و جنگل را تا آستانه شکست و فروپاشی سوق داد. میرزا در آخرین خطابه اش که در یکی از محله های ییلاقی تنکابن ایراد کرد در شکوه از سستی یارانش، آنان را متذکر به صحنه های امتحان الهی می کند و می گوید:
«رسم عاشق نیست با یکدل دو دلبر داشتن
یا ز جانان یا ز جان باید که دل برداشتن
در این موقع که بهترین اوقات امتحان اشخاص از جهت وفاداری و وطن پرستی است، بعضی از دوستان ما تفنگهای خود را برداشته و برای تسلیم شدن به سمت اردوی دولتی می روند؛ اگر وضعیت امروز یک وضعیت خوبی نیست، همه خسته و فرسوده هستیم، همه بدون پول و آذوقه هستیم و مصادف با انواع صدمات بوده و در معرض تند باد حوادث واقع شده ایم، ولی از شما می پرسم آیا برای عاشقان وطن و آنهایی که به درد وطن پرستی مبتلا هستند این گونه سختیها را اهمیتی است؟»[26]
اختلافات و تفرقه ای که در جنبش جنگل رخ داد یکی از عبرتهای بزرگ تاریخ مبارزاتی این ملت به شمار می آید. منشأ این اختلافها هر چه که بوده باشد یک حقیقت انکارناپذیر را به همه گوشزد می کند و آن این که شکست و انهزام، سرنوشت محتوم هر جنبش و حرکتی است که به بلای تفرقه دچار گردد؛ این اصل محکم و این قاعده شامل، حتی یک مورد استثنا هم به خود ندیده است؛ خصوصا اگر انحطاط اخلاقی و خصلتهایی همچون حس جاه طلبی و مال پرستی در وجود رهبران آنها ریشه بدواند در این صورت است که به تعبیر بیدارگر عالم اسلام، سید جمال الدین اسدآبادی:
«بنای جامعه در هم می شکند و اعضایش از هم جدا می شود و نفاق و فساد پدید می آید و قهرا پس از پدیدار شدن تزلزل و سستی، دشمن و بیگانه بر جامعه مسلط می شود.»[27]
همان گونه که در ابتدای این نوشتار گفته شد غیر از عوامل داخلی که به عمده ترین آنها اشاره کردیم، عواملی خارج از جنگل نیز در فروپاشی و تحلیل رفتن قوای جنگل نقش داشته اند؛ یکی از مهمترین این عوامل تغییر سیاست دولت شوروی در روابط خود با انگلستان و دولت مرکزی ایران بود. برای تبیین و تحلیل هر چه بهتر این موضوع باید به سال 1919 م. برگردیم و اتفاقی که در این سال بین دولت ایران و انگلستان رخ داد را مرور کنیم؛ در این سال بین ایران و انگلستان قراردادی به امضا می رسد که یکی از ننگین ترین قراردادها در تاریخ تحولات سیاسی ایران به شمار می آید؛ این قرارداد که در زمان ریاست وزرایی «وثوق الدوله» و به شکل کاملاً محرمانه منعقد شد، از سوی کارشناسان مسائل سیاسی سند فروش ایران نام گرفت.
در این قرارداد دولت بریتانیا علی رغم این که صریحا اظهار داشت که «استقلال و تمامیت ایران را مطلقا محترم خواهد شمرد» اما توافق روی بندهایی که به امور اداری، مالی، قوای مسلح و ناوگان حمل و نقل ایران مربوط می شد، آنها را کاملاً تحت کنترل شدید و مؤثر انگلستان قرار می داد؛ و به بیانی دیگر ایران را به یکی از مستعمرات انگلستان به معنای واقعی کلمه تبدیل می کرد.
در این قرارداد توافق شد که:
اولاً: انگلستان با هزینه دولت ایران مستشاران متخصص را برای ادارات به ایران اعزام نماید.
ثانیا: با هزینه دولت ایران برای تجدید سازمان ارتش ایران، افسرانی را از ارتش انگلستان به ایران گسیل دارد و مهمات و تجهیزات لازم را فراهم کند.
ثالثا: برای تأمین هزینه اصلاحات مزبور، در قبال یک ضمانت کافی، وام سنگینی را تدارک ببیند.
رابعا: برای بهبود راههای ارتباطی ایران با سرمایه گذاری دو کشورِ ایران و انگلیس همکاری لازم از سوی دولت ایران انجام پذیرد و کمیته ای مشترک از متخصصین تشکیل شود و تعرفه های گمرکی را در عین رعایت منافع ایران مورد تجدید نظر قرار دهند.[28]
این قرارداد که ابتداءا به طور مخفیانه و کاملاً سری در جریان بود، پس از فاش شدن، با مخالفتها و واکنشهای تندی از گوشه و کنار کشور مواجه شد؛ در سراسر کشور خصوصا در تهران اقشار و طبقات مختلف از مردم علیه دولت وثوق الدوله که مسؤول انعقاد این قرارداد بود به تظاهرات و مخالفت برخاستند؛ همچنین این قرارداد مخالفتهای شدیدی را در میان جنگلیان در پی داشت.
دولت بریتانیا برای فروخواباندن موج گسترده اعتراضات دست یاری به سوی آمریکا دراز کرد تا شاید بتواند از شکست آن جلوگیری کند، اما از آن نیز طرفی نبست و آمریکا که خود را در این قضیه کاملاً مغبون یافته بود، نه تنها از آن حمایت نکرد، بلکه در صدد مقابله و مخالفت با آن برآمد.
دولت شوروی نیز که از استیلای رقیب خود بر ایران با انعقاد این قرارداد بسیار ناخشنود بود، سعی کرد با استفاده از احساسات ضد استعماری ملت ایران و با بهره گیری از تنش موجود بین جنگلیان و استعمار بریتانیا و دولت وثوق الدوله به مقابله با آن برخیزد؛ از این رو در 30 اوت 1919م. مطابق با ذیحجه 1337ق. چچرین کمیسر امور خارجه شوروی در بیانیه ای خطاب به کارگران و دهقانهای ایران اظهار داشت: دولت شوروی معاهده ایران و انگلیس که خلق ایران را در بند می کشد، به رسمیت نمی شناسد و هیچ گاه آن را قانونی تلقّی نخواهد کرد.[29]
دولت روسیه به منظور جلوگیری و ممانعت از بسط و سیطره انگلیس بر ایران که منافع او را تهدید می کرد از نهضت جنگل دعوت به همکاری نمود که با توجه به ضرورتها و اشتراکات موجود، با موافقت میرزا روبرو شد و سرانجام به تشکیل یک جمهوری شورایی مرکب از بلشویکها و جنگلیان به رهبری میرزا کوچک خان انجامید که شرح آن از نظر گذشت.
دولت شوروی به زودی دریافت که برای مقابله مؤثر با نفوذ انگلستان در ایران باید به سیاست جدیدی روی آورد و روابط دوستانه ای را با ایران پی ریزد، لیکن با توجه به این که کشور ایران تحت نفوذ بسیار شدید انگلستان بود، هرگونه توفیق شوروی در برقراری یک رابطه دوستانه با ایران اولاً، مستلزم تجدید نظر در روابطش با انگلستان بود؛ گذشته از این، علی رغم تنشهای نظامی موجود بین شوروی و انگلستان، دو دولت نسبت به برقراری روابط اقتصادی بی میل نبودند، تا این که در تاریخ 20 نوامبر 1919 م. چچرین کمیسر روابط خارجی شوروی در پاسخ به اظهارات «للوید جرج» نخست وزیر وقت انگلستان نامه ای ارسال داشت که بخشی از آن چنین است:
«ایجاد روابط با روسیه با وجود اختلاف عمیق میان دولتهای روس و انگلیس کاملاً ممکن است... ما نه فقط خواستار صلح و امکان برای رشد کشورمان هستیم، بلکه به کمکهای اقتصادی از کشورهای پیشرفته تری مانند بریتانیای کبیر نیز احتیاج داریم؛ برای ایجاد روابط اقتصادی با انگلستان ما حتی حاضر به فداکاریهایی نیز هستیم.»
متعاقب آن نامه، در 26 ماه می 1920م. «کراسین» نماینده دولت شوروی وارد لندن شد تا درباره روابط اقتصادی میان دو کشور مذاکره نماید؛ وی در همان ملاقات با دولت انگلستان به توافق می رسد که دولت متبوعش از تبلیغات ضد انگلیسی در ایران صرف نظر کرده و تمامیت ارضی ایران را تضمین نماید.[30]
دولت شوروی با بستن این قرارداد و تعهد اخیر در واقع آمادگی خود را برای برداشتن هر مانعی، از سر راه روابط مسالمت آمیزش با انگلیس اعلام می کند و مهمترین این موانع نهضت میرزا کوچک خان جنگلی بود که منافع انگلستان را در ایران و شبه قاره هند، به خطر انداخته بود.
پس از برداشته شدن نخستین گام، لنین رهبر شوروی در 20 سپتامبر 1920م. یعنی، نزدیک به پنج ماه پس از ایجاد روابط اقتصادی بین انگلیس و شوروی به کمیته خارجه دولتش توصیه می کند که مذاکرات با ایران را در دستور کار خود قرار دهد تا این که بالأخره با تلاش گسترده در 26 فوریه 1921م. مطابق با 10 اسفند 1299 قراردادی میان دو دولت امضا می شود.
با بسته شدن قرارداد بین روسیه و ایران، نهضت جنگل یک مسأله کاملاً خاتمه یافته تلقی می شد؛ چرا که بندهایی از این قرارداد مهم، جنگلیان را برای همیشه به بند می کشید، و به دنبال این قرارداد، دولت روسیه علی رغم تعهد سابقش با جنگلیان مبنی بر حمایت از نهضت آزادی بخش، میرزا کوچک خان و جنبش جنگل را به حال خود وانهاد.
بند سوم قرارداد که لزوم احترام به مرزهای به رسمیت شناخته شده توسط روسیه و ایران را از سوی طرفین یادآوری می کند، گیلان را قلمرو حکومت دولت مرکزی دانسته و تشکیل دولت مستقل دیگر به رهبری میرزا کوچک خان که خواهان برقراری روابط سیاسی و اقتصادی با کشورهای دیگر است را غیر ممکن می سازد.
با امضای بند پنجم که طرفین را ملزم می سازد از حمایت نظامی و سیاسی گروههای متخاصم با حکومت به شدت پرهیز کنند، کلیه راههای کمک به نهضت جنگل از سوی شوروی مسدود می گردد، و در مقابل، دولت مرکزی این امکان را می یابد که با برخورداری از تجهیزات نظامی دولت انگلیس، این نهضت را سرکوب نماید.
به این ترتیب جنبش جنگل وجه المصالحه سازش بین دولت شوروی و استعمار انگلستان از یک سو و سازش بین دولت ایران و شوروی از سوی دیگر قرار می گیرد.
«روتشتین» نماینده دولت شوروی در تهران در مراسم تاجگذاری احمد شاه که در روز 16 اردیبهشت 1300 انجام گردید به احمد شاه وعده داد که:
«خاطر اعلی حضرت همایونی را مطمئن می سازد که دولت متبوعه دوستدار، نظر به تعهداتی که در موقع انعقاد قرارداد (قرارداد فوریه 1921 م. - اسفند 1299) نموده با نهایت صمیمیت اقدامات لازمه را در تسریع تصفیه مسأله گیلان اتخاذ خواهد نمود.»
احمد شاه نیز در پاسخ به این سخنرانی «روتشتین» گفت:
«امیدوارم در آینده، روابط حسنه دولتین بر اساس محکمی استوار گردد؛ یقین داریم قضیه اسفبار گیلان در نتیجه مساعی و اهتمامات شما هر چه زودتر خاتمه یافته و طوری نخواهد شد که سکته بر روابط دوستی دو ملت وارد آید.»[31]
از نطق طرفین به وضوح بر می آید که خارج از تعهدات مضبوط در بندهای قرارداد، طرفین برای برچیدن نهضت جنگل صریحا به یکدیگر وعده هایی دادند و به توافقاتی دست یافتند.
به همین منظور روسیه از طریق «روتشتین» نماینده خود در تهران اقدام به مذاکراتی با میرزا کوچک خان کرد تا میرزا را به پای میز مذاکره بکشاند و با این اقدام مسالمت آمیز و دیپلماتیک، هم مسأله گیلان را خاتمه دهد و هم به عنوان یک میانجی صاحب نفوذ در جنبش جنگل اعتماد دولت ایران را به خود جلب نماید و هم به احساسات ضد استعماری ملت روسیه و ایران که با قرارداد بین شوروی و انگلستان تحریک شده بود بیش از این دامن نزند.
روتشتین در اولین نامه طولانی خود، میرزا را از تصمیم جدید دولت روسیه در قبال نهضت جنگل آگاه می سازد و آن را معلول تحولات جهانی بر می شمارد و از میرزا نیز مصرّانه می خواهد تا از ادامه تنش بین جنگل و دولت مرکزی پرهیز کند. روتشتین در بخشی از این نامه بلند می نویسد:
«... لازم می دانم که یک دفعه دیگر شما را متقاعد کنم بر این که من سعادت ایران را می خواهم و از برای استقلال و آزادی خارجی و داخلی این ملت می کوشم؛ از برای همین مقصود، من، لا ینقطع در بیرون بردن قوای مسلح اجنبی از خاک گیلان می کوشیدم... با آن امیدی که به دوستی شما دارم، به خود اجازه می دهم که گوشزد کنم که به واسطه وضعیت مخصوص بین المللی، از برای شما ممکن نشد با تاکتیک خودتان دولت را ترسانیده یا مجبور به بعضی تغییرات بکنید، یا این که مملکتی را از نفوذ و حضور انگلیسی ها آزاد نمایید، باز هم تکرار می کنم که این تقصیر شما نیست، بلکه به واسطه وضعیت بین المللی است و از زمان جنگ به این طرف روی داده است؛ چون که ما، یعنی، دولت شوروی در این موقع عملیات «رولسیونی» را نه تنها بی فایده، بلکه مضرّ می دانیم؛ این است که فرم سیاست خود را تغییر و طریق دیگری اتخاذ می کنیم...
شما ملتفت هستید که از روی مواد قرارداد، ما مجبور هستیم که دولت را از وجود و عملیات رولسیونهای ایرانی مستخلص سازیم... از طرف دیگر، از روی همان مواد قرارداد، ما دعوت نشده ایم که در مقابل دولت، از قوای انقلابی ایران را محافظت کنیم؛ پس از آن که ما عدم مداخله در کارهای داخلی ایران را قبول کردیم، نمی بایستی در مقابل دولت از هیچ یک از اهالی دفاع کنیم.»
روتشتین پس از طرح مطالب فوق و مسائل دیگری در پایان چنین می نویسد:
«من از شما خواهش و التماس می کنم که مداخله مرا رد نکنید و باور بکنید که از روی صمیمیت فقط می خواهم در این موقع سخت به ایران کمکی کرده باشم... اگر پیشنهاد مرا قبول نمایید... من مطمئنم هیچ وقت پشیمان نخواهید شد، اما اگر رد کنید من مجبور می شوم از اقدامات دست کشیده و خودم را مجبور بکنم «با یک دردی در قلب» به تماشای یک جنگ و یک برادر کشی [بنشینم] و این لطمه بزرگی به آزادی ملت ایران وارد خواهد آورد.»[32]
به این ترتیب جنبش جنگل به یک مسأله کاملاً داخلی مبدل شد؛ لیکن از آنجا که تبعات زیانبار حیات نهضت برای هر سه کشور مخاطره آمیز بود، هر سه قدرت با تشکیل «مثلث سرکوب» برای از میان برداشتن آن به توافق رسیدند و تنها پشتیبان سیاسی و تسلیحاتی جنگل، به همین آسانی این نهضت را در سخت ترین شرایط رها و زمینه نابودی آن را فراهم نمود.
پی نوشت ها:
[1] مدرس حوزه، کارشناس ارشد فلسفه، محقق و نویسنده.
[2] میرزا اسماعیل جنگلی، قیام جنگل، مقدمه اسماعیل رایین، ص 9.
[3] فتح الله کشاورز، نهضت جنگل اسناد محرمانه و گزارشها، ص 167، اسناد 148 و 146؛ رقیه سادات عظیمی، نهضت جنگل به روایت اسناد وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران.
[4] متن کامل این قرارداد در اکثر کتابهایی که به تاریخ جنگل پرداختند از جمله منابع سابق الذکر آمده است.
[5] رقیه سادات عظیمی، پیشین، اسناد 99 و 92 و 79.
[6] کمیته ای متشکل از کمونیستهای ایران مقیم روسیه بودند که در پی نفوذ روسها به ایران، آنها نیز به کشور مراجعه کردند و در تنظیم قرارداد مورد اشاره نیز مشارکت داشتند.
[7] رقیه سادات عظیمی، پیشین، ص 176، سند 71.
[8] برای آشنایی بیشتر با شخصیت، دیدگاه ها و برنامه های این شخص ر.ک.: دکتر شاپور رواسانی، نهضت میرزا کوچک خان جنگلی و اولین جمهوری شورایی ایران، فصل سوم و چهارم؛ دکتر شاهپور آلیانی، نهضت جنگل و معین الرعایا، صص 154 و 148؛ میرزا اسماعیل جنگلی، قیام جنگل، ص 207.
[9] میرزا اسماعیل جنگلی، پیشین، ص 166.
[10] همان، ص 138.
[11] عبدالله متولّی، بررسی تطبیقی دو نهضت جنگل و خیابانی، ص 90.
[12] همان، ص 107، به نقل از تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، ص 166.
[13] میرزا اسماعیل جنگلی، پیشین، ص 167.
[14] برای دیدن گوشه هایی از این تبلیغات شدید علیه میرزا ر.ک.: فتح الله کشاورز، نهضت جنگل و اتحاد اسلام، سند شماره 156.
[15] میرزا اسماعیل جنگلی، پیشین، ص 154.
[16] فتح الله کشاورز، پیشین، ص 133، سند 132.
[17] رقیه سادات عظیمی، پیشین، ص 1.
[18] گائوک شخصی آلمانی تبار بود که با اسم مستعار هوشنگ در میان جنگلیان به فعالیت نظامی اشتغال داشت؛ او مورد اعتماد سران جنگل و بویژه میرزا کوچک خان بود و از تمام اسرار جنگل آگاهی داشت و تنها شخصی بود که تا آخرین لحظه به میرزا وفادار باقی ماند و سرانجام در کنار او در برف و سرما کشته شد. همراهی گائوک آلمانی با میرزا کوچک خان و نحوه کشته شدن وی در اسناد منتشر شده از سوی سفارت انگلیس با تمام جزئیات انعکاس یافته است؛ ر.ک.: غلامحسین میرزا صالح، جنبش میرزا کوچک خان بنا بر گزارشهای سفارت انگلیس، ص 92 وقایع هفته پیش از دهم دسامبر.
[19] گریگور یقیکیان، شوروی و جنبش جنگل، ص 364.
[20] فتح الله کشاورز، پیشین، ص 120، سند 118.
[21] همان، مقدمه، ص 27.
[22] رقیه سادات عظیمی، پیشین، ص 256، سند 102.
[23] همان، ص 283 و 281، اسناد 114 و 115.
[24] دهخدا، لغت نامه، ذیل کلمه کوچک جنگلی.
2- دکتر شاهپور آلیانی، پیشین، ص 90.
[25] میرزا اسماعیل جنگلی، پیشین، ص 120.
[26] سید جمال الدین اسدآبادی، عروة الوثقی، ترجمه زین العابدین کاظمی خلخالی، ج1، ص 275.
[27] بهبودی روابط شوروی، انگلستان و دولت مرکزی ایران
[28] دکتر علی اصغر زرگر، تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در دوره رضا شاه، ترجمه کاوه بیات، ص 51.
[29] همان، ص 54.
[30] دکتر شاپور رواسانی، پیشین، ص 244.
[31] ابراهیم فخرایی، سردار جنگل، ص 353.
[32] حسین مکی، تاریخ بیست ساله ایران، ج 1، ص 484.
نظر شما