امام خمینی و بازشناسی اسلام آمریکایی
مجله رواق اندیشه رواق اندیشه، شماره 42، خرداد 1384
نویسنده : گلایری، علی
علی گلایری[1]
چکیده:
بازشناسی اسلام اصیل و ناب محمدی صلی الله علیه و آله از اسلام آمریکایی یکی از درخشان ترین اندیشه سیاسی حضرت امام خمینی رحمه الله بود که در برهه ای خاص و سرنوشت ساز انقلاب مانع از ورود و نفوذ افکار التقاطی و دگراندیشی در جامعه اسلامی ایران گردید. نگارنده به بررسی مبنای چنین تقسیم بندی و علت نام گذاریها پرداخته و با بیان انواع اسلام امریکایی و اوصاف و ویژگیهای آن در صدد ارائه راه هایی برای شناخت آن است.
یکی از مهمترین و درخشانترین نقطه در اندیشه سیاسی امام خمینی رحمه الله، بازشناسی اسلام اصیل از اسلام غیراصیل است. بازشناسی ای که موجب رهایی از کوچه های تحجر و التقاط و دگراندیشی گردید. چنین امری از عهده کسی بر می آید، که اسلام اصیل را به معنای واقعی کلمه بشناسد و خطراتی که در کمین چنین اسلامی است را گوشزد نماید و برای مردم روشن نماید. اسلام در متن خویش دارای تضاد نیست و اگر تناقضی دیده می شود مثلاً از یک سو فریاد ظلم ستیزی سر داده و از طرف دیگر با ظالمان بر سر یک سفره می نشیند، ناشی از التقاط و دگراندیشی است نه تضاد در احکام اسلام:
«روشن ساختن این حقیقت که ممکن نیست در یک مکتب و در یک آیین دو تفکر متضاد و رو در رو وجود داشته باشد، از واجبات سیاسی بسیار مهم است... وظیفه همه علماست که با روشن کردن این دو تفکر، اسلام عزیز را از شرق و غرب نجات دهند.»[2]
بررسی این نکته از آن جهت حائز اهمیت است که این مباحث از طرف حضرت امام رحمه الله زمانی طرح شد، که مشکلات متعددی همچون جنگ، ویرانی و پیامدهای آن در جامعه اسلامی وجود داشت؛ اما هیچ یک از اینها مانع از طرح این تقسیم نشد. این خود نشان دهنده خطر مهمی بود که نظام اسلامی را تهدید می کرد.
خطری که مهمتر و حساستر از مشکلات موجود در جامعه بود. از آنجا که این انقلاب به نام اسلام پیروز شده بود، در صورت غفلت از این تقسیم، ضربات جبران ناپذیری بر پیکر انقلاب، بلکه بر پیکر اسلام وارد می شد. چرا که گروهی با ماسک اسلام بر نقاط حساس نظام اسلامی دست می یافتند و هوا و هوسهای خود را به نام دین بر مردم عرضه می کردند.
از این رو تقسیم اسلام به اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله و اسلام آمریکایی، مانع سوء استفاده کسانی می شود که گرچه به ظاهر مسلمانند؛ اما در حقیقت به تعبیر حضرت امام رحمه الله:
«اینها مروج اسلام آمریکایی اند و دشمن رسول الله.»[3]
گرچه بحث اسلام غیر اصیل را می توان، از راههای گوناگون همچون از دیدگاه قرآن، روایات و تاریخ مورد بررسی قرار داد؛ اما آنچه نویسنده در این نوشتار بدنبال آن است، تبیین آن در پرتو سخنان حضرت امام رحمه اللهمی باشد. از این رو سعی می شود، با توجه به سخنان آن حضرت، علت نامگذاری اسلام غیراصیل به اسلام آمریکایی و خصوصیات چنین اسلامی، مورد بررسی قرار گیرد.
1- علت تقسیم اسلام به اسلام ناب و اسلام آمریکایی
تقسیم اسلام به اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله و اسلام آمریکایی[4] بیانگر این نکته است که حق، همیشه ثابت بوده و تغییر نمی کند. به همین دلیل با نامگذاری اسلام اصیل به نام اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله به حقیقت اشاره شده است؛ اما ماسک اسلام ناب و اسلام غیراصیل، در هر عصری چهره عوض می کند تا بتواند با سوار شدن بر موج هر عصری، عده ای از انسانهای ساده لوح را در دام بیاندازد.
می دانیم از بدو تولد اسلام، مخالفتهای زیادی با آن صورت گرفت؛ ولی یکی از موفق ترین کارهایی که صورت گرفت، آن بود که در مقابل اسلام اصیل، اسلام بدل ساختند. مهمترین نمونه آن را در برخورد حضرت علی علیه السلام با معاویه می توان دید. گرچه تحلیل سیاستهای معاویه و حضرت علی علیه السلام از حوصله این نوشتار خارج است؛ اما توجه به این نکته ضروریست، که معاویه از کسانی بود که بنای انهدام اسلام را داشت. موید این مطلب بیان مسعودی و ویل دورانت است.
نمونه اول: مسعودی در مروج الذهب می نویسد:
«مطرف بن مغیرة بن شعبه می گوید: شبی پدرم به خانه آمد بسیار گرفته و ناراحت بود و شام نخورد. مدتی بعد پیش او رفتم و علت ناراحتی را پرسیدم. گفت: من از نزد پلیدترین انسانها می آیم. گفتم: چه شد؟
گفت: امشب نزد معاویه بودم به او گفتم تو دیگر پیر شدی، پس حق اهل بیت از بیت المال را به آنها بده. گفت: هرگز چنین کاری نمی کنم. سپس از عمر و ابوبکر و عثمان یاد کرد و گفت: هر یک از آنها حکومت یافتند. وقتی مردند اسمشان از میان رفت؛ ولی روزی پنج مرتبه بانگ «اشهد ان محمدا رسول الله» از مأذنه ها شنیده می شود با این برنامه چه چیزی باقی می ماند؟ باید این مراسم، متروک و دفن شود»[5]
نمونه دوم: ویل دورانت در تاریخ تمدن می نویسد:«معاویه در کار دنیا ورزیده بود و به دین پایبند نبود و دین را پل کم خرجی می دانست که نمی باید میان او و تمتع از لذات دنیا حائل شود».[6]
معاویه با داشتن چنین روحیه ای، بر مسند حکومت اسلامی تکیه زد و بدعتهای متعددی را در دین به وجود آورد؛ به گونه ای که یعقوبی در تاریخ خویش، حدود هفده مورد از بدعتهای وی را برمی شمارد مانند: گرفتن مال مردم به نام خودش، احداث پادشاهی در اسلام، خود بر صندلی می نشست و مردم پایین تر از او می نشستند و...[7]
البته تمام این امور توسط وی، به نام دین انجام می شد. و چه زیباست سخن امیرالمؤمنین علیه السلام که می فرماید:«فان هذا الدین قد کان اسیرا فی ایدی الاشرار یعمل فیه الهوی و تطلب فیه الدنیا»
یعنی: همانا این دین در دست بدکارانی اسیر گشته بود، که با نام دین به هواپرستی پرداخته و دنیای خود را بدست می آوردند.[8] اما همین شخص، با نام دین به جنگ حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام رفت و در ظاهر نیز حضرت را شکست داد:
«با حربه قرآن معاویه، امیرالمؤمنین را شکست داد؛ با حربه قرآن، و الا چند دقیقه دیگر، چند ساعت دیگر اگر مانده بود، آثاری از بنی امیه باقی نمی ماند، لکن حیله کردند، قرآن آوردند که ما مسلم، شما هم مسلم..»[9]
این برخورد، در دوران امام حسین علیه السلام و یزید، به اوج خود رسید. در زیارت اربعین می خوانیم:«و بذل مهجتک فیک لیستنقذ عبادک من الجهالة و حیرة الضلاله» یعنی: خون پاکش را در راه تو ریخت، تا بندگانت را از جهالت و گمراهی نجات دهد.[10]
آنچه در زیارت اربعین آمده، مبین این است که عده ای به خاطر جهل نسبت به اسلام ناب، و رفتن به سمت اسلام بدلی و غیر اصیل، منادی اسلام اصیل را به شهادت می رسانند. از این رو باید آنها را از این جهالت نجات داد. بنابراین تبیین این نظریه و شناساندن چنین اسلامی، کاری حسینی است؛ یعنی شناساندن همان اسلام معاویه و یزیدی که امروزه در قالب جدید و چهره آمریکاپسند، به بازار عرضه شده است.
به همین جهت، شناخت دقیق این تفکر، کاری ضروری است. از اینرو این تقسیم را می توان، مصداق آیه شریفه «وَ لَقَدْ آتَینا مُوسی وَ هارُونَ الْفُرْقانَ وَ ضِیاءً وَ ذِکراً لِلْمُتَّقِینَ» یعنی: همانا ما به موسی و برادرش هارون کتاب تورات را عطا کردیم که جدا سازنده میان حق و باطل و روشنی بخش دلها و یادآور متقیان است،[11] دانست. چرا که در لباس دوست در آمدن، بهترین راه برای ضربه زدن به کیان و هستی اوست.
دشمن دوست نما را نتوان کرد علاج
دانه را مرغ چه داند که قفس خواهد شد
اینجاست که به نظر می رسد، یکی از مهمترین نقاط اندیشه حضرت امام رحمه الله تقسیم اسلام به اسلام اصیل و اسلام آمریکایی است، و اوست که خطر این نوع تفکر را گوشزد می کند. آنجا که می فرماید:«طلاب جوان باید بدانند که پرونده تفکر این گروه همچنان باز است و شیوه مقدس مآبی و دین فروشی عوض شده است.»[12]
اما گذاردن نام آمریکا بر چنین اسلامی، برای آن است که شیطنتها و قلدرمآبی این شیطان بزرگ، بر کسی پوشیده نیست. امروزه در اکثر جنایتهایی که در گوشه و کنار جهان بوقوع می پیوندد، رد پای آمریکا دیده می شود. امام راحل در ابتدا از چنین اسلامی با نام «اسلام ساختگی امثال معاویه» نام می برند[13] و بعد از آن که کارتر، عامل کشته شدن مردم را روحانیون می دانست، حضرت امام در یک موضع گیری، منطق کارتر را منطق معاویه خواند:
«در جنگ صفین وقتی که عمار یاسر برای خاطر جنگ با معاویه در رکاب امیرالمؤمنین کشته شد، بین لشکر معاویه حرف واقع شد که پیغمبر به عمار فرمودند که تو را فرقه یاغی و باغی شهید می کنند و حالا لشکر معاویه شهید کرده است عمار یاسر را، پس باید فرقه یاغی و طاغی همین معاویه و لشکر او باشند.
معاویه گفت که نه، این را امیرالمؤمنین کشته برای این که او فرستاده او را به جنگ،.. . منطق کارتر همین منطق معاویه است که گفته است به این که اینها مردم را به کشتن می دهند...»[14] و بعد از این به دلیل شرارتها و قلدرمابی آمریکا، چنین اسلامی از سوی حضرت امام، به اسلام آمریکایی نام گرفت. به همین دلیل، نامگذاری چنین اسلامی به اسلام آمریکایی دارای چند ویژگی است:
1- اسلامی وجود دارد که با اسلام ناب در تعارض است و با توجه به آن که آمریکا مهمترین منشأ فساد در عصر حاضر است، چنین اسلامی مخالف با منافع آنها نیست. از این رو با توسل به چنین اسلامی، نمی توان حق مظلومی را از این ظالمان گرفت و از آنجا که کسانی به سراغ چنین اسلامی می روند که منفعت شخصی و رفاه فردی را، بر مصلحت دین و ملت ترجیح می دهند،
با وجود این در صورت نشستن بر سریر حکومت جامعه اسلامی، با احساس کوچکترین خطر، حاصل همه زحمات ملت را یکشبه بر باد می دهند؛ چرا که آنها هرگز عمق راه طی شده را ندیده اند.[15]
2- هر کجا آمریکا از اسلام طرفداری کرده و از آن حمایت و آن را ترویج می نماید، همان ماسک اسلام و اسلام غیراصیل است، که مسلمان واقعی باید از آن اجتناب نماید. به عنوان مثال کشتار مسلمانان فلسطین هرگز منطبق با انسانیت نیست؛ چه برسد که اسلام آن را تأیید کند. پس هرگاه مسلمانی با چنین گروهی - که مورد حمایت شدید آمریکاست - رابطه برقرار کند، مهمترین نشانه برای شناخت اوست.
خلاصه آن که تأیید آمریکا از چنین اسلامی، مهمترین دلیل بر غیرواقعی بودن آن اسلام است.
3- این تقسیم برای تثبیت نظام یک امر مهم و ضروری به شمار می رفت. چون اگر چه قیام، موجب به ثمر نشستن این انقلاب شد؛ اما این تقسیم، موجب حفظ و بقای این انقلاب گردید؛ زیرا با این تقسیم، برای مردم روشن شد، هر چیزی که برچسب اسلام را داشته باشد، اسلام حقیقی نیست و این که چگونه مدعیان دروغین در ضربه زدن به نظام مقدس، تلاش نمودند تا با نام دین، سد راه آن گردند و نگذارند انقلاب اسلامی به بار بنشیند:
«در پانزده خرداد 42 مقابله با گلوله تفنگ و مسلسل شاه نبود که اگر تنها این بود مقابله را آسان می نمود. بلکه علاوه بر آن از داخل جبهه خودی گلوله حیله و مقدس مآبی و تحجر بود: گلوله زخم زبان و نفاق و دورویی بود که هزار بار بیشتر از باروت و سرب، جگر و جان را می سوخت و می درید.»[16]
از این رو به نظر می رسد این تقسیم مهمتر از اصل قیام بود، چرا که در غیر این صورت، انقلاب از مسیر اصلی منحرف شده و تمام ندانم کاریها و بی تجربگی به نام دین مبین اسلام تمام می شد.
2- راه شناخت اسلام آمریکایی
امام خمینی رحمه الله با چند شیوه طرفداران چنین اسلامی را معرفی می کند: ابتدا به بیان ویژگی آنها می پردازد، سپس عناوینی کلی را ذکر می کند که زیرمجموعه اسلام آمریکایی است و در نهایت، برخی از گروه ها را به طور مستقیم، مورد اشاره قرار می دهد.
الف - بیان ویژگی طرفداران اسلام آمریکایی
امام راحل رحمه الله طرفداران اسلام غیراصیل را عده ای می داند که اهل نفاق و حیله هستند:
«شما باید به روشنی ترسیم کنید که در سال 41، سال شروع انقلاب اسلامی و مبارزه روحانیت اصیل در مرگ آباد تحجر و تقدس مآبی چه ظلمها بر عده ای روحانی پاکباخته رفت، چه ناله های دردمندانه کردند، چه خون دلها خوردند، متهم به جاسوسی و بی دینی شدند...»[17]
اصحاب اسلام غیراصیل با تحجر خویش به ظواهر اسلام چسبیده اند لذا سخنان آنان بسیار دردناکتر و خطرناکتر از گلوله های دشمنان آشکار است. و از آنجایی که وابسته به چنین اسلامی منفعت طلب می باشد، هرگز موقعیت خویش را به خطر نمی افکند. بنابراین در خانه های مجلل، بی توجه به زحمات طاقت فرسای پابرهنگان، آرمیده است و برای حفظ منفعت خویش همه چیز را زیر سؤال می برد:
«آنهایی که در خانه های مجلل، راحت و بی درد آرمیده اند و فارغ از همه رنجها و مصیبتهای جانفرسای ستون محکم انقلاب و پابرهنه های محروم، تنها ناظر حوادث بوده اند و حتی از دور، هم دستی بر آتش نگرفته اند...»[18]
چنین کسانی به خاطر آن که مورد این سؤال واقع نشوند که چرا عده ای معتقد به اسلام، خود را به آب و آتش می زنند و در مقابل زورگویی و فساد و فحشا می ایستند، اما شما آرام نشسته اید؟ به راحتی رهبران نظام و آنانکه در کوران مشقت و سختی به سر می برند را، انسانهایی بی دین، ایادی اجانب و... معرفی می کنند؛ همان گونه که در دوران امیرالمؤمنین علیه السلام نسبت تارک الصلوة به حضرتش دادند، تا خود را بهتر از حضرت نشان داده و موجه جلوه نمایند.
«در آن زمان روزی نبود که حادثه ای نباشد، ایادی پنهان و آشکار آمریکا و شاه به شایعات و تهمتها متوسل می شدند. حتی نسبت تارک الصلوة و کمونیست و عامل انگلیسی به افرادی که هدایت مبارزه را بر عهده داشتند می دادند. واقعا روحانیت اصیل در تنهایی و اسارت خون می گریست...»[19]
افتراء و تهمت زدن یکی از ساده ترین کارها برای رهایی از فشارهایی است که بر انسانهای جاهل، در مواجهه با حق، پیش می آید. همان طور که در هنگام نزول کتابهای آسمانی هم، به رسولان نسبتهای ناروایی چون مجنون، ساحر، کذاب و... می دادند و کتاب آسمانی را نیز سحر و جادو و اساطیر پیشینیان می دانستند.
عمده ترین توجیه این گروه آن بود که نباید زندگی روزمره مبتنی بر ظلم و جهالت بر هم بخورد و در مبارزه بین حق و باطل، چنین تهمت زدنها و افتراء بستنها عمری به درازای تاریخ دارد. به همین دلیل است که دوران انقلاب اسلامی نیز عده ای آگاهانه و برخی ناآگاهانه، به خاطر متوقف کردن انقلاب، از این حربه استفاده کرده اند تا مگر جلوی آن را بگیرند. غافل از آن که:
«یرِیدُونَ لِیطْفِؤا نُورَ اللّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کرِهَ الْکافِرُونَ»[20]
یعنی: کافران می خواهند تا نور خدا را بگفتار باطل خاموش کنند و البته خداوند نور خود را محفوظ خواهد داشت گرچه کافران نپسندند.
ب - انواع اسلام آمریکایی
برای شناخت اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله از اسلام آمریکایی مهمترین راه، عرضه آنها به قرآن کریم است. در این صورت، تضادهای موجود به خوبی آشکار می گردد. همچنین می توان به افرادی که اسلام حقیقی را به طور کامل می شناسند مراجعه نمود، تا اسلام اصیل و غیراصیل را معرفی نمایند. با توجه به آن که حضرت امام خمینی رحمه الله یکی از مهمترین انقلابهای جهان را با معیار اسلامی به جهان عرضه کرد، طبیعیست که در جهت تبیین اسلام آمریکایی بکوشد تا انقلاب به بیراهه کشیده نشود. مهمترین مواردی که به عنوان اسلام آمریکایی معرفی شدند عبارتند از:
1- اسلام سرمایه داری؛
2- اسلام راحت طلبان؛
3- اسلام مقدس مآبها.
1- اسلام سرمایه داری
مخالفت سرمایه داران و مرفهین با اسلام مخالفتی به درازای تاریخ است. شاهد این کلام فرموده خداوند در قرآن کریم است. آنجا که می فرماید:
«ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِک فِی قَرْیةٍ مِنْ نَذِیرٍ إِلاّ قالَ مُتْرَفُوها إِنّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی أُمَّةٍ وَ إِنّا عَلی آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ قالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُکمْ بِأَهْدی مِمّا وَجَدْتُمْ عَلَیهِ آباءَکمْ قالُوا إِنّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُونَ»[21]
یعنی: هیچ کس از رسل را پیش از تو در شهری نفرستادیم جز آن که اهل ثروت و مال آنجا، گفتند: ما پدرانمان را بر آراء و عقایدی یافتیم و از آنها پیروی خواهیم کرد. رسول گفت: اگر چه من به آیین بهتر از دین پدرانتان هدایت کنم؟ گفتند: ما به آنچه شما به رسالت آوردید کافریم.
با توجه به آیه شریفه و آنچه گذشت بیان چند نکته ضروری است:
1- نزاع بین انبیاء و افراد زراندوز، دائمی بوده و هیچ پیامبری نیامده مگر این که این نزاع در دوران وی وجود داشته است.
2- آنها که با پیامبران به درگیری می پرداختند، افراد چپاول گری بودند که با استفاده از زور و ظلم، به ثروت دست یافته بودند. به همین دلیل، می ترسیدند در صورت ایمان به پیامبران، اموال خود را باید بین فقراء و صاحبان حق تقسیم نمایند. از این رو با آنها به مخالفت می پرداختند.
3- چنین کسانی دارای یک تعصب کورکورانه بوده و از منطق و برهان پیروی نمی کنند.
علت اصلی این تقابل، این است که مرفهین، به دنبال چپاول و غارت اموال دیگران هستند و برای آن که بتوانند در جوامع اسلامی به این هدف شوم خود برسند، ناچارند که خود را متدین نشان دهند:
«فریاد برائت ما فریاد دفاع از مکتب و نوامیس و فریاد دفاع از منابع و ثروتها و سرمایه ها فریاد دردمندانه ملتهایی است که خنجر کفر و نفاق قلب آنان را دریده است. فریاد برائت ما فریاد فقر و تهی دستی گرسنگان و محرومان و پابرهنه هاییست که حاصل عرق جبین و زحمات شبانه روزی آنان را زراندوزان و دزدان بین المللی به یغما برده اند و حریصانه از خون دل ملتهای فقیر و کشاورزان و کارگران زحمت کشان را از رسیدن کمترین حقوق حقه خود محروم نمودند»[22]
«ارائه طرحها و اصولاً تبیین جهت گیری اقتصاد اسلام در راستای حفظ منافع محرومین و گسترش مشارکت عمومی آنان و مبارزه اسلام با زراندوزان، بزرگترین هدیه و بشارت آزادی انسانها از اسارت فقر و تهیدستی به شمار می رود»[23]
حضرت امام در بیانی دیگر، ضمن رد آشتی بین سرمایه داران زالوصفت و روحانیون متعهد، مفاسد اسلام سرمایه داری را برمی شمارد و پذیرفتن چنین اسلامی را خفت و خواریی می داند که با شرافت انسانی و اسلام ناب در تعارض است.
«علمای اصیل هرگز زیربار سرمایه داران و پول پرستان و خوانین نرفته اند و همواره این شرافت را برای خود حفظ کرده اند و این ظلم فاحشی است که کسی بگوید دست روحانیت اصیل طرفدار اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله با سرمایه داران در یک کاسه است. روحانیت متعهد به خون سرمایه داران زالوصفت تشنه است و هرگز با آنان سرآشتی نخواهد داشت...»[24]
آری! طرفدار اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله، هرگز با مرفهین بی دردی کنار نخواهد آمد؛ چرا که اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله با اسلام غیراصیل و آمریکایی بر سر یک سفره نمی نشیند. از این رو شناساندن این حقیقت که اسلام سرمایه داری، اسلامی غیراصیل و بدلی است، از وظایف مهم روحانیون متعهد به شمار می رود.
2- اسلام راحت طلبان
طرفداران اسلام راحت طلبی سعیشان در این است که راحت طلبی را با دینداری، یک جا جمع نمایند و پرواضح است آنچه که معارض با راحت طلبی و منفعت شخصی آنها باشد را، نخواهند پذیرفت و برای حفظ رفاه خویش از کمک به دیگران پرهیز کرده و غیر از خودشان، همه را به هیچ می انگارد.
در صدر اسلام کسانی بودند که هرگاه خطری احساس می کردند خود را در خانه ها محبوس می کردند و به بهانه حفاظت از خانه و فرزندان، از رفتن به جنگ سرباز می زدند و هرگاه بحث غنائم پیش می آمد، دندان تیز کرده و خواهان سهم خویش از غنائم بودند و در صورتی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آلهبه آنها چیزی نمی داد، نسبت حسادت به آن حضرت می دادند.
هنگامیکه پیامبر صلی الله علیه و آله از حدیبیه به سوی مدینه می رفت، عده ای از اعراب از رفتن و همراهی با آن حضرت سرباز زدند. خداوند به آن حضرت فرمود: اینان پیش تو آمده و بهانه تراشی خواهند کرد. و وقتی آن حضرت به همراه مؤمنینی که همراه ایشان بودند برگشتند، به حضور حضرت شتافته و علت همراه نشدن خود را محافظت از اموال و اولاد و خانه عنوان کردند:
«سَیقُولُ لَک الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الأَْعْرابِ شَغَلَتْنا أَمْوالُنا وَ أَهْلُونا فَاسْتَغْفِرْ لَنا»
یعنی: اعراب بادیه نشین که از حضور در جنگها در سفر فتح مکه، تخلف می ورزند برای عذر و تعلل خواهند گفت: ما را محافظت اهل بیت و اموالمان، از آمدن بازداشت.[25]
آنگاه خداوند می فرماید: اینان دروغ می گویند، واقعیت آن است که آنها فکر نمی کردند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به همراه مؤمنین بر گردند، به همین دلیل از ترس کشته شدن نیامدند:
«بَلْ ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ ینْقَلِبَ الرَّسُولُ وَ الْمُؤمِنُونَ إِلی أَهْلِیهِمْ أَبَداً وَ زُینَ ذلِک فِی قُلُوبِکمْ وَ ظَنَنْتُمْ ظَنَّ السَّوْءِ وَ کنْتُمْ قَوْماً بُوراً»[26]
یعنی: بلکه شما پنداشتید که رسول و مؤمنان با او به سوی وطن و اهل بیت خود هرگز برنخواهند گشت و این خیال در دل شما بخطاء جلوه کرد و بسیار گمان بد و اندیشه باطلی کردید و مردمی در خور قهر و هلاکت بودید.
جالب آن که، همین افراد که از رفتن به جنگ سرباز زدند، هنگامی که بحث غنائم پیش آمد، خواهان غنیمت شدند:
«سَیقُولُ الْمُخَلَّفُونَ إِذَا انْطَلَقْتُمْ إِلی مَغانِمَ لِتَأْخُذُوها ذَرُونا نَتَّبِعْکمْ»
یعنی: هنگامی که شما برای به دست آوردن غنایمی حرکت کنید، متخلفان (حدیبیه) می گویند: بگذارید ما هم در پی شما بیاییم.[27]
وقتی به آنها گفته شود: کسی که تخلف کرده بهره ای از آن نمی برد خواهند گفت شما به ما حسادت می کنید:
«فَسَیقُولُونَ بَلْ تَحْسُدُونَنا بَلْ کانُوا لا یفْقَهُونَ إِلاّ قَلِیلاً»
یعنی: بزودی می گویند شما با ما حساد می ورزید. بلکه آنها جز عده قلیلی همه بی ایمان و جاهل و نادانند.[28]
آری! راحت طلبان، تنها زمانی که بحث منفعت پیش آید به سراغ دین و مؤمنین می روند... در حالیکه طرفدار اسلام ناب در صورت نیاز هم آن را در راه حق و به جهت کمک به محرومین انفاق می کند:
«لکنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ الْیوْمِ الآْخِرِ وَ الْمَلائِکةِ وَ الْکتابِ وَ النَّبِیینَ وَ آتَی الْمالَ عَلی حُبِّهِ»[29]
یعنی: نیکی آن است که کسی ایمان بیاورد به خدا و روز قیامت و به ملائکه و به کتابهای نازل شده از طرف خداوند؛ بدهد مال را، با این که به مال علاقه دارند.
«طرفداران اسلام ناب و مؤمنین واقعی کسانی هستند، بذل مال نموده نشر خیر می کنند و به دیگران کمک می کنند در حالی که بر آنها واجب نیست؛ اما با این وجود نمی گذارند محتاجین چرخه زندگیشان از حرکت باز ایستد.»[30]
حضرت امام رحمه الله با افشاگری خویش، چهره کسانی که منافع خود را بر احکام دین مقدم می کنند بخوبی روشن نمود.«از صدر اسلام تاکنون دو طریقه، دو خط بوده است: یک خط، خط اشخاص راحت طلب که تمام همشان به این است که یک طعمه ای پیدا بکنند و بخورند و بخوابند و عبادت خدا هم - آنهایی که مسلمان بودند - می کردند؛ اما مقدم هر چیزی در نظر آنها راحت طلبی بود... یکدسته دیگر هم انبیاء بودند... تمام عمرشان را صرف می کردند در این که با ظلمها و با چیزهایی که در ممالک دنیا واقع می شود، همشان را اینها صرف می کردند.
در مقابله با اینها... من در طول نهضت، اشخاصی را دیدیم، بسیار هم مردم نماز خوان و ملا و معتبر و اینها بودند، لکن در همان یورش اول که سازمان امنیت برد و یک دسته ای را اذیت کرد و زد، راحت طلبی را برداشتند و انتخاب کردند و کنار نشستند؛ و حالا یا ساکت نشستند و یا بعضی هم ساکت نشدند و کنار ننشستند؛ یعنی موافقت کردند با دستگاه»[31]
حضرت امام رحمه الله در جای دیگر بیان می کند که نباید به چنین افرادی فرصت داد که بر پستهای کلیدی تکیه زنند؛ زیرا چنین افرادی با کوچکترین فشار، دنیاطلبی را بر می گزینند و بیم آن می رود که انقلاب را یکشبه بفروشند:
«آنهایی که در خانه های مجلل راحت و بی درد آرمیده اند و فارغ از همه رنجها و مصیبتهای جانفرسای ستون محکم انقلاب و پابرهنه های محروم، تنها ناظر حوادث بوده اند و حتی از دور هم دستی بر آتش نگرفتند، نباید به مسؤولیتهای کلیدی تکیه کنند، که اگر به آنجا راه پیدا کنند چه بسا انقلاب را یکشبه بفروشند، و حاصل همه زحمات ملت ایران را بر باد دهند، چرا که اینها هرگز عمق راه طی شده را ندیده اند و فرق و سینه شکافته نظام و ملت را به دست از خدا بیخبران مشاهده نکرده اند.... »[32]
3- اسلام مقدس مآب ها
از آنجا که این گروه به ظواهر اسلام اهمیت زیادی می دهند، شناخت آنها از مسلمانان واقعی، کاری بس دشوار است و به همان اندازه خطرناک نیز هستند، چرا که آنها در عمق جامعه اسلامی نفوذ کرده اند و جدا ساختن آنها از مسلمانان واقعی نیاز به درایت و تیزهوش و یا به عبارت درست تر نیاز به موهبت الهی دارد.
«در حالات عبدالله ذی الحویصره رأس خوارج آوردند: که عبادت وی باعث تعجب همگان شد. اصابه از انس روایت کرد که در زمان رسول خدا علیه السلام مردی بود که تعبد و اجتهادش ما را به تعجب واداشت و او را برای حضرت توصیف کردیم اما حضرت وی را نشناخت. تا این که روزی به طرف ما می آمد او را به حضرت نشان دادیم. حضرت وقتی او را دید فرمود: از شخصی خبر می دهید که از چهره اش علامت شیطان هویداست.[33] وقتی به نزدیک حضرت و یارانش آمد سلام نکرد. حضرت فرمود: آیا برای این نبود که خیال کردی از همه بالاتر هستی؟ گفت: آری.»[34]
«و او همان کسی است که به پیامبر عرض کرد: غنائم را به عدالت تقسیم کن. حضرت فرمود: وای بر تو! اگر من عادل نباشم پس چه کسی عادل است؟! آنگاه فرمود: از نژاد وی افرادی به وجود می آیند، که نمازشان و روزه شان شما را به تعجب وا می دارد و اینان چنان از دین خارج می شوند که تیر از کمان خارج می شود.»[35]
آری! آن زمان که حضرت از وجود فتنه ای عظیم در جامعه اسلامی خبر داد، کسی نمی توانست عمق خیانت این گروه را تصور کند. تا در جنگ نهروان که بزرگترین رویارویی اسلام حقیقی و اصیل با مقدس مآبها بود دشمنان در لباس دوست درآمده، مشخص شدند. هر چند جنگ نهروان به معنای پایان کار این گروه شوم نبود و وقتی از امیرالمؤمنین علیه السلام - بعد از جنگ نهروان - سؤال می شود، یا امیرالمؤمنین! آیا این قوم از بین رفتند؟ فرمود:
«کلا و الله انهم نطف فی اصلوب الرجال و قرارات النساء کلما نجم منهم قرن قطع حتی یکون آخرهم لصوصا سلاّبین» یعنی: نه، سوگند بخدا آنها نطفه های در پشت پدران و رحم مادران وجود خواهند داشت هرگاه که شاخی از آنان سر برآورد قطع می گردد، تا این که آخرینشان به راهزنی و دزدی تن در می دهند.[36]
مقدس مآبان قرنها بعد، در چهره های متفاوت اما با همان انگیزه و روش، به وجود آمدند تا تیشه بر ریشه اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله بزنند؛ اما فریاد امام امت رحمه الله و هشدار آن بزرگوار که همانند اجداد طاهرینش، هشداری از سر دلسوزی و احساس خطر بود، خطری که نه تنها در کمین انقلاب اسلامی، که در کمین اسلام ناب محمدی نشسته بود را از سر آن دور ساخت. از این رو روحانیت متعهد و مسلمانان طرفدار اسلام ناب، می بایست با تمام وجود هوشیار بوده و مبارزه با آنها را جدی بگیرند و ذره ای از آنان غافل نشوند:
«در حوزه های علمیه هستند افرادی که علیه انقلاب و اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله فعالیت دارند. امروز عده ای با ژست تقدس مآبی چنان تیشه به ریشه دین و انقلاب و نظام می زنند که گویی وظیفه ای غیر از این ندارند. خطر تحجرگرایان و مقدس نمایان احمق در حوزه های علمیه کم نیست.»[37]
البته وجود چنین گروهی در جامعه اسلامی به صدر اسلام بر می گردد و ضربه های بس خطرناک، توسط این گروه بر پیکر اسلام وارد شده است که برخی از آنها غیرقابل جبران است:
«ما باید این تأسف را بگور ببریم که نگذاشتند آن طوری که حضرت امیر می خواست حکومت تشکیل بدهد. جنگهای که در داخل پیش آوردند آنهایی که مدعی اسلام بودند و با اسم اسلام با ایشان معارضه کردند، و با اسم اسلام، اسلام را کوبیدند و با اسم قرآن کریم ایشان را از مقصد باز داشتند.
اگر آن حیله ای که معاویه و عمرو عاص به کار برده بودند، آنهایی که از طبقه مقدسین باصطلاح بودند مانع نشده بودند از این که حضرت امیر بشکند آن حیله را و آن حیله شکسته می شد، سرنوشت اسلام غیر از این بود که حالا هست، نه غیر از آن بود که بعدها بود.
شاید قضایای امام حسن - سلام الله علیه - و آن ابتلائاتی که او پیدا کرد و قضیه کربلا پیش نمی آمد. و جرم و گناه همه این امور به گردن آن مقدسین نهروان بود که لعنت خدا از ازل تا ابد با آنها باشد... یکدسته به اسم اسلام به دشمنی برخاستند، و یک دسته احمق هم که اطراف ایشان بودند باز به اسم قرآن دست ایشان را بستند، دست امیرالمؤمنین را.»[38]
دقت در بیان حضرت امام رحمه الله این حقیقت تلخ را روشن می سازد که ضربه های جبران ناپذیری، توسط این افراد بر پیکر اسلام وارد شده است و این ضربات همچنان ادامه دارد؛ به همین دلیل، باید بسیار مواظب بود:«خون دلی که پدر پیرتان از این دسته متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختیهای دیگران نخورده است.»[39]
اینان همیشه خواهند بود و تنها شیوه دین فروشی عوض شده است. این افراد چنان ضرباتی بر پیکر اسلام و مسلمین وارد کرده و می کنند که بزرگترین انسانها را نیز دچار مشکل می کند. کسانی که - به تعبیر زیبای امیرالمؤمنین علیه السلام - مردنمایان نامردی هستند که هدفی جز تیشه به ریشه دین زدن ندارند:
«یا اشباه الرجال فلا رجال حلوم الاطفال و عقول ربات الحجال لوددت انی لم ارکم و لم اعرفکم معرفةً و الله جرّت ندما و اعقبت سرما قاتلکم الله لقد ملأتم قلبی قیحا و شحنتم صدری غیظا»
یعنی: ای مردنمایان نامرد، ای کودک صفتان بی خرد که عقلهای شما به عروسان پرده نشین شباهت دارد. چقدر دوست داشتم که شما را هرگز نمی دیدم و هرگز نمی شناختم. شناسایی شما که جز پشیمانی حاصلی نداشت و اندوهی غم بار، سرانجام آن شد. خدا شما را بکشد که دل من از دست شما پر خون و سینه ام از خشم مالامال است.[40]
و از آنجا که خود هیچ هنری ندارند و تحمل رشد و پیشرفت دیگران را نیز نمی توانند داشته باشند، بهترین کار را در این یافتند که دیگران را مرتد و کافر بدانند. به تعبیر مرحوم شهید مطهری رحمه الله:
«همیشه بی سوادها و نادانها و جاهلها، وقتی که در مقابل دانشمندها، با قدرتها و با هنرها قرار می گیرند و می بینند جامعه، برای اینها احترام قائل است، نمی دانند چه بکنند، ابزار دیگری ندارند. اگر بگویند بی سواد است آثار علمی اش را می بینند؛ اگر بگویند بی هنر است هنرش را دارند می بینند؛ اگر بگویند بی عقل است عقلش را دارند می بینند چه بگویند؟ آخرش می گویند این دین ندارد و این کافر است.»[41]
آری براستی که:«آنقدر که اسلام از این مقدسین روحانی نما ضربه خورده است، از هیچ قشر دیگر نخورده است.. .»[42]
ج - مصادیق اسلام متحجر
شاید مهمترین مسأله در نگهداری اسلام اصیل، شناختن مقدس مآبهایی است که تنها به ظواهر اسلام دل خوشند و هر چه که مخالف ظواهر اسلام باشد با آن به مخالفت می پردازند. از آنجاییکه این افراد دارای عقل و منطق نیستند، فهماندن حقائق دین به آنها کار سخت و طاقت فرساست. شهید مطهری رحمه اللهداستانی را نقل می کند که شنیدنی است:
«یک مرد ساده لوحی ما داشتیم که آدم خیلی مقدسی هم بود. او شنیده بود که نباید بدون اجازه به خانه وارد شد. شنیدم یک وقت در مشهد می خواست وارد یکی از کاروانسراهای بزرگ شود تا از همشهری هایش خبر بگیرد. پشت در کاروانسرا ایستاد و یک کسی را فرستاد که اجازه هست من داخل شوم یا نه؟»[43]
براستی چنین اسلامی چگونه با منافع شرق و غرب در تضاد است و چگونه دنیاداران بی درد از چنین اسلامی حمایت نکنند و آن را ترویج ننمایند؟ آیا صرف نماز خواندن و کارهای عبادی اسلام را انجام دادن اما از کارهای اجتماعی و سیاسی و فرهنگی اسلام غافل بودن، مصداق «نومن ببعض و نکفر ببعض» نیست؟ کسانی که مجریان احکام سیاسی و فرهنگی اسلام را با انواع تهمتها آزردند، آیا جز خدمت به دشمن، نام دیگری بر آن می توان نهاد؟!
«راستی اتهام آمریکایی و روسی و التقاطی، اتهام حلال کردن حرامها و حرام کردن حلالها، اتهام کشتن زنان آبستن و حلیت قمار و موسیقی از چه کسانی صادر می شود؟ از آدمهای لامذهب یا از مقدس نماهای متحجر و بی شعور؟»[44]
«دیروز حجتیه ایها مبارزه را حرام کرده بودند و در بحبوحه مبارزات تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغانی نیمه شعبان را به نفع شاه بشکنند، امروز انقلابی تر از انقلابیون شده اند!»[45]
و در مورد ولایتی ها می فرماید:
«ولایتی های دیروز که در سکوت و تحجر خود آبروی اسلام و مسلمین را ریخته اند، و در عمل پشت پیامبر و اهل بیت عصمت و طهارت را شکسته اند و عنوان ولایت برایشان جز تکسّب وتعیش نبوده است، امروز خود را بانی و وارث ولایت نموده و حسرت ولایت دوران شاه را می خورند!»[46]
نتیجه آن که: در طول تاریخ بهترین راه برای مبارزه با دین اصیل، ساختن دینی در مقابل آن بود که بت پرستی مشرکان بهترین شاهد بر صدق این ادعاست؛ چرا که در مقابل پرستش خداوند، که توسط دین اصیل ترویج می شد، خدای بدلی و غیراصیل را جایگزین می کردند تا آن گونه که خود می خواهند، برای چنین خدا و چنین دینی تصمیم بگیرند، به گونه ای که با منافع آنها در تضاد نباشد.
عده ای در این میان برای راحت طلبی و عده ای به خاطر کج فهمی و برخی نیز به خاطر نافهمی حقایق دین، بدین سمت سوق پیدا نمودند. به همین دلیل، در بین مسلمانان اسمی، شناخت مسلمان حقیقی، کاری سخت و طاقت فرساست و حضرت امام رحمه اللهبا ترسیم دو تفکر - اسلام اصیل و اسلام غیر اصیل و یا به تعبیر آن حضرت، اسلام آمریکایی - مهمترین کار را در عصر حاضر انجام دادند، که عدم توجه به این تقسیم می تواند پیامد خطرناکی برای کشورهای اسلامی خصوصا انقلاب اسلامی داشته باشد.
اگر تا دیروز از راه مقدس مابی، در مقابل دین موضع می گرفتند، امروزه با طرح تعدد قرائت و پلورالیسم دینی، سعی در ترویج اسلامی دارند که به تعبیر حضرت امام رحمه الله مصداق اسلام آمریکاییست، هر چند مقدس مآبی نیز رواج دارد.
از این رو تنها راه رسیدن به جامعه متمدن اسلامی - آن گونه که اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آلهترسیم نمود و توسط اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلامتفسیر و اجرا شده است - شناخت اسلام حقیقی از اسلام غیراصیل و اسلام آمریکایی است و چنین امری از عهده کسانی بر می آید که دین واقعی را درک کرده باشند.
آنچه که در بیانات حضرت امام رحمه اللهآمده است معیار بسیار روشنی برای شناسایی اسلام غیر اصیل است که از اسلام جز عنوان چیزی نداشته و از محتوا تهی شده است. بنابراین شناخت چنین اسلامی از وظایف بسیار مهم اندیشمندان به خصوص روحانیون متعهد است.
پی نوشت ها:
[1] محقق و نویسنده.
[2] صحیفه امام، نشر مؤسسه آثار امام خمینی رحمه الله، ج 21، ص 121.
[3] همان، ج 21، ص 278.
[4] همان، ج 21، ص 240.
[5] مسعودی، مروج الذهب، مصر، ج 3، ص 363.
[6] ویل دورانت، تاریخ تمدن عصر دین، فصل 10، نشر آموزش انقلاب اسلامی، 1368، ترجمه مرزبان و دیگران، ج 4، ص 247.
[7] یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 240-217.
[8] نهج البلاغه، نامه 53، بند 71.
[9] صحیفه امام، پیشین، ج 1، ص302.
[10] شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، نشر اوسه، 1379، چاپ چهارم، ص 781.
[11] انبیا / 48.
[12] صحیفه امام، ج 21، ص 280.
[13] همان، ج 2، ص 487.
[14] همان، ج 5، ص 243.
[15] ر.ک.: صحیفه امام، پیشین، ج 20، ص 334.
[16] همان، ج 21، صص 280-279.
[17] همان، ج 21، ص 240.
[18] همان، ج 20، ص 333.
[19] همان، ج 21، ص 280.
[20] صف / 8.
[21] زخرف / 24-23.
[22] صحیفه امام، پیشین، ج 20، ص 318.
[23] همان، ج 20، ص 340.
[24] همان، ج 21، صص 277-276.
[25] فتح / 11.
[26] فتح / 12.
[27] فتح / 15.
[28] همان.
[29] بقره / 177.
[30] ر.ک.: سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، نشر دار الکتب الاسلامیه، 1397، ج 1، ص 437.
[31] صحیفه امام، پیشین، ج 14، صص 521-519.
[32] همان، ج 20، صص 334-333.
[33] در روایت «لسعفة الشیطان» آمده است و لبعف بمعنای دُمَل است که در چهره به وجود می آید.
[34] علامه عسکری، معالم المدرستین، نشر مؤسسه نعمان، بیروت، 1410، ج 1، ص 68.
[35] محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح بخاری، نشر دار الفکر، بیروت، 1401، ج 8، ص 152.
[36] نهج البلاغه، خطبه 60، نسخه المعجم.
[37] صحیفه امام، پیشین، ج 21، ص 278.
[38] همان، ج 18، صص 409ـ408.
[39] همان، ج 21، ص 278.
[40] نهج البلاغه، نسخه المعجم، خطبه 27، بند 13.
[41] شهید مطهری، سیری در سیره ائمه اطهار، نشر صدرا، 1373، ص 43.
[42] صحیفه، ج 21، ص 380.
[43] آشنائی با قرآن، نشر صدرا، 1369، ج 4، ص 82.
[44] صحیفه امام، پیشین، ج 21، ص 281.
[45] همان.
[46] همان.
نظر شما