توسّل به اولیاى خدا
یکى از انواع دعاهایى که در میان مسلمانان، به ویژه شیعیان، مرسوم مى باشد، توسل و استعانت از پیامبر و اهل بیت (علیهم السلام) است که حتى از نظر لفظ هم به شکل ندا و دعا بیان مى شود؛ مانند «یا رسول اللّه»، «یا على بن ابى طالب» و «یا فاطمة الزهراء». در مقابل، برخى از مسلمانان مدعى شده اند که این سبک از دعا یکى از مصادیق دعاى شرک آلود است و خواندن غیر خدا محسوب مى شود. آیا به راستى توسل به پیامبر و اهل بیت (علیهم السلام)، شرک آور است یا عین عبادت و توحید؟
در این مقاله مرز بین توسل و خواندن اولیاى خدا و شرک به خدا روشن شده است. خواندن هر چیز و هر کسى که خداوند آن را واسطه فیض خود قرار نداده باشد شرک است. اما توسل به اولیاى خدا به عنوان وسایط فیض حق تعالى نه تنها ممنوع نیست، بلکه امرى است که مورد توجه و عنایت حق تعالى نیز واقع مى باشد.
واژه «دعا» در ادبیات دینى در عین سادگى معنا، یکى از عمیق ترین مفاهیم عرفانى را در وراى خود دارد. نقش دعا در تربیت انسان به اندازه اى است که آن را «قرآن صاعد» لقب داده اند. دعا زیباترین سرود و نغمه خلقت است؛ سرود انقطاع انسان از ظلمت و حقارت و وصال او به معدن نور و عظمت.
دعا تنها سرمایه عبد فقیر در محضر رب غنى است. در جهان بینى الهى همه بالذات فقیرند و تنها پروردگار جهان غنى بالذات است: (أَنتُمُ الْفُقَرَاء إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ) (فاطر: 15)؛ شما به خدا نیازمندید، و خداست که بى نیاز ستوده است. و هر کس از این تنهاترین سرمایه استفاده نکند دچار خسران ابدى شده و خود را به ورطه پوچى و هلاکت افکنده است. پس هیچ کس نباید بپندارد که از دعا بى نیاز است، حتى وجود مبارک پیامبران الهى و اولیا و معصومان (علیهم السلام)، همواره خود را نیازمند دعا و استغاثه و تضرّع مى دیده اند.
یکى از انواع دعاهایى که در میان مسلمانان متداول است، توسل و استعانت به پیامبر (صلى الله علیه وآله) و اهل بیت (علیهم السلام) است. برخى توسل به انبیا و اولیا را که در شیعه به عنوان یک اعتقاد راسخ مطرح است، مصداق خواندن غیر خدا پنداشته اند. یکى از دلایل قرآنى که بر صحت توسل اقامه شده، آیه 35 سوره مائده است که مى فرماید: (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَابْتَغُواْ إِلَیهِ الْوَسِیلَةَ) (مائده: 35)؛ اى کسانى که به خدا ایمان آورده اید از خدا پروا کنید، و به او (توسل) و تقرب جویید.
مفهوم شناسى واژه «وسیله»
آنچه این نوشتار بدان مى پردازد تجزیه و تحلیلى است درباره موضوع توسل به پیامبر و اولیاى خدا (علیهم السلام)، فرضیه
تحقیق این است که توسل، مصداق خواندن غیر خدا نیست.
معناى لغوى
خلیل بن احمد فراهیدى در معناى واژه «وسیله» مى نویسد: «وَسَّلْتُ الى رَبّى وسیلةً أى عَمِلْت عملا أتقرّبُ بِه الیه»؛ 1 مراد از وسیله هر عملى است که موجب تقرّب و نزدیکى به پروردگار شود. وى در تأیید این معنا شعرى نیز نقل مى کند:
اَرى الناس لایدرونَ ما قدر أمرهم *** بلى کلُّ ذِى لُبٍّ الى اللّه واسلٌ2
مردم را مى بینیم که قدر کارشان را نمى دانند. آرى، هر صاحب خردى به خدا نزدیک است.
ابن فارس مى گوید: از این کلمه [که مشترک لفظى است] دو معناى کاملا متباین به دست مى آید:
معناى اول، میل و رغبت است. 3
وقتى کسى به چیزى میل و رغبت پیدا کرد مى گویند: وَسِلَ إلیه. اسم فاعل آن «الواسل» است؛ یعنى «راغب» به خداوند ـ عزّوجلّ. با این قیاس به هر چیزى که باعث میل و رغبت شود وسیله گفته مى شود. 4
راغب در مفردات مى نویسد: «الوسیلة التوصُّلُ الى الشىءِ بِرَغبَة وَ هىَ أَخَصُّ مِن الوَصیلَةِ لِتُضَمُّنها لِمَعْنى الرَّغْبةِ وَ حَقیقةُ الوسیلةِ اِلى اللَّهِ تعالى مُرَاعاةُ سبِیلهِ بِالْعلمِ وَ العِبادةِ و تَحَرِّى مَکارِم الشَّرِیعَةِ وَ هى کَالقُرْبةِ»؛ 5وسیله تمسّک به چیزى با میل و رغبت است و آن «اَخص» از وصیله (با صاد) است؛ زیرا «وسیله» معناى میل و رغبت را دارد ولى «وصیله» قید میل و رغبت را ندارد. حقیقت وسیله به سوى خدا عبارت است از مراعات راه خدا با علم و عبادت و پى گیرى دستورات شرع، مانند قربت و نزدیکى به خدا.
ابن منظور علاوه بر این معانى، سه معناى دیگر براى لغت «وسیله» ذکر مى کند: «المنزلةُ عند الملک»، «الدرجةُ» و «القُرب» که جمع آن «وسائل» است. 6
شیخ طبرسى در بخش تبیین لغت درباره «وسیله» چنین نوشته است: الوَسیلة: فَعیلة، من قولهم توسّلتُ إلیه أىْ تقرّبتُ»؛ 7 وسیله بر وزن فعلیه است به معناى قربت و نزدیکى. اگر کسى بگوید: توسّلتُ إلیه؛ یعنى به او نزدیک شده و تقرّب پیدا کردم.
با دقت در اقوال لغویان چنین به دست مى آید که «وسیله» لفظ عربى اصیلى است که در قرآن و سنت و کلام عرب وارد شده و به معانى ذیل آمده است:
1. قرب و نزدیکى به مطلوب (خدا)؛
2. مقام و منزلت نزد سلطان؛
3. درجه و رتبه؛
4. تمسّک به چیزى با میل و رغبت؛
5. انجام هر عملى که باعث نزدیکى و تقرّب به خدا شود که در این صورت، در مقام آلت و ابزار توسّل خواهد بود.
معناى اصطلاحى
اغلب مسلمانان، به ویژه شیعیان، معتقدند که رسول خدا (صلى الله علیه وآله) و ائمه هدى (علیهم السلام) علاوه بر اینکه از جانب خداوند حکیم به مقام مرجعیّت دینى منصوب گشته اند و واسطه ابلاغ احکام و شرایع آسمانى به بشر مى باشند، از نظر سیر و سلوک دادن روح انسان ها و تکامل بخشیدن به نفوس آدمیان در مسیر تقرّب به خدا و همچنین از لحاظ تصرف در سایر شئون تکوینى و حلّ مشکلات و قضاى حاجات نیز از فضل خدا و اذن او ـ جلّ و علا ـ واجد قدرت گسترده اى هستند. از این رو، در زمان گرفتارى ها و سختى ها بعد از توجه به خدا، متوجه مقرّبان درگاه ایزد منّان شده و دست توسّل به سوى آنان، که وسیله خدا در بین خلقش هستند، دراز کرده و از نیروى خدادادى آنان در رفع این مصائب کمک مى طلبند تا با وساطت آن بزرگواران، به اخذ فیض از مبدأ هستى نایل شده و بدین طریق مشکلاتشان حل و حاجاتشان برآورده گردد.
دو دیدگاه درباره توسّل
درباره توسل اختلاف نظر وجود دارد، ولى به طور عمده دو دیدگاه در این رابطه مطرح است:
1. اغلب مسلمانان، به ویژه شیعیان، توسّل به انبیا و اولیاى الهى را یکى از مصادیق روشن وسیله مى دانند؛ زیرا آن انوار مقدّسه و نفوس مطهره، اشرف و افضل مخلوقاتند که به اعلى درجه انسانیت رسیده و نزدیک ترین فرد به درگاه خدا هستند و پس از مرگشان نیز در جوار رحمتش زنده و متنّعم اند. بنابراین، توسّل به پیامبر و اهل بیت (علیهم السلام) در نظر این افراد از جمله اسباب و وسایلى است که باعث نزدیکى بندگان به خدایشان مى شود و همان گونه که در روایات متعددى آمده، این عمل موجب قبولى طاعات و سرعت بخشیدن به اجابت دعا خواهد بود و مهم ترین راه نجات و رستگارى. از این رو، دعا و نیایش باید با توسّل به معصومان (علیهم السلام) همراه باشد.
2. برخى از مسلمانان درخواست حاجت از ائمّه (علیهم السلام) و استغاثه به آن عزیزان را مورد اعتراض قرار داده و دو اشکال عمده بر آن وارد مى کنند:
الف. بدعت: مخالفان توسّل، این عمل را نوعى بدعت مى دانند که در دین اسلام نبوده و مسلمانان صدر اسلام نیز چنین عملى را انجام نمى دادند.
ب. شرک: برخى از این مخالفان، که وهابیون8مى باشند، با این قضیه به شکل افراطى برخورد کرده، آن را شرک و عبادت مخلوق مى دانند. در بخش هاى بعدى عقاید این دو گروه را مورد بررسى قرار خواهیم داد.
توسل در نظام حکیمانه الهى
خداوند حکیم در آیات متعددى از قرآن، مؤمنان و معتقدان به نظام متقن و تغییرناپذیر الهى را دعوت به امر توسّل مى کند که باید براى کسب فیض و الطاف الهى به وسایل و اسبابى پناه ببرند که خالق جهان آنها را آفریده و این قدرت و خاصیّت را به ایشان بخشیده است. هر یک از اجزاى مختلف با قدرتى که خداوند به آنها داده و تحت فرمان او، به کارى مشغول هستند و در گردش این عالم مؤثرند. تنها ذات یگانه خداست که مؤثر اصلى است: «لامؤثر فى الوجود الّااللّه.»
همه موجودات براى رسیدن به کمالات نوعى خود دست نیاز به سوى موجودات خارج از وجود خویش دراز کرده و از یکدیگر تأثیر مى پذیرند. این همان توسّل است که در همه جا به چشم مى خورد و هیچ خردمندى نمى تواند خاصیّت و تأثیر موجودات و نیاز متقابل آنها را انکار کند.
انواع توسّل
توسّل به دوگونه است: توسّل عام و توسّل خاص.
الف. توسّل عام
توسّل عام آن است که همه موجودات جهان به خاطر تأثیرهایى که در جهان دارند، براى رفع نیازمندى هاى خود، دست کمک و یارى به سوى هم دراز کرده و از یکدیگر بهره مى برند. همه افراد این نوع توسّل را قبول داشته و به وجود آن در خود کاملا واقفند. براى مثال، خدا که خالق و رازق ماست، وقتى به بندگان خود مى فرماید: این من هستم که از شما رفع عطش مى کنم ولى به وسیله آب، و من هستم که از شما رفع مرض مى کنم ولى به وسیله دارو، و شما موظف هستید براى رسیدن به این رحمت ها، آب و دارو مصرف نمایید؛ یا وقتى که قرآن کریم از زبان حضرت ابراهیم (علیه السلام) مى گوید: (الَّذِی خَلَقَنِی فَهُوَ یَهْدِینِ وَالَّذِی هُوَ یُطْعِمُنِی وَ یَسْقِینِ وَ إِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ وَ الَّذِی یُمِیتُنِی ثُمَّ یُحْیِینِ وَالَّذِی أَطْمَعُ أَن یَغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی یَوْمَ الدِّینِ) (شعراء: 78ـ82) (آن کس که مرا آفریده و همو راهنمایى ام مى کند، و آن کس که او به من خوراک مى دهد و سیرابم مى گرداند، و چون بیمار شوم او مرا درمان مى بخشد، و آن کس که مرا مى میراند و سپس زنده ام مى گرداند، و آن کس که امید دارم روز پاداش، گناهم را بر من ببخشاید) مسلماً این بیانات به این معنا نیست که حضرت ابراهیم (علیه السلام) تأثیر دارو را در شفابخشى یا آب را در سیراب کردن انکار مى کرد؛ بلکه بدین معناست که آن حضرت بر اساس بینش عمیقى که درباره جهان آفرینش داشت، در باطن همه این امور، دست تواناى خدا را مى دید. آرى، شفابخشى دارو، سیراب کنندگى آب و همه و همه، به حکم قضا و قدر الهى است. بنابراین، توحید واقعى اقتضا مى کند که ما براى سیراب گشتن و بهبودى یافتن، متوسّل به «آب» و «دارو» بشویم و از طریق همین ها، خود را در معرض رزق و شفابخشى خداى یکتا قرار داده و آنها را وسایل و اسبابى مقرّر شده از جانب خداى واحد بشناسیم و آثار آنها را جداً آثار خدا بدانیم.
ب. توسّل خاص
توسّل خاص همان عملى است که شیعیان انجام مى دهند و به آن اعتقاد راسخ دارند. آنان در زمان گرفتارى ها و مشکلات، یکى از افراد مقرّب درگاه الهى را واسطه قرار داده و به وسیله او از خداوند رفع سختى ها و برآورده شدن حاجاتشان را طلب مى کنند. این نوع از توسّل نیز منافاتى با توحید نداشته، بلکه عین توحید است؛ چراکه اعتقاد به وسیله، اعتقاد به آفریننده وسیله (خدا) است.
بنابراین، مشخص مى گردد که آنان در باب «توسّل» به اولیاء اللّه و مقرّبان درگاه خدا، منظورى جز «ابتغاء وسیله» و «اعتصام بحبل اللّه» از نظر راه یابى به مقام «قرب خدا» که صریحاً مورد امر و ترغیب قرآن کریم و مقتضاى عقل سلیم است ندارند: (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَابْتَغُواْ إِلَیهِ الْوَسِیلَةَوَجَاهِدُواْ فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ.) (مائده: 35)
آنان نه کسى جز خدا را مى پرستند و نه چیزى را بى اذن خدا، مؤثر و قادر بر کارى مى شناسند، بلکه همه چیز و همه کس را مخلوق خدا و «ممکن الوجود» و «فقیر بالذات» مى دانند که تا از جانب خدا به آنها، وجود و توانایى بر ایجاد و اثر گذارى عطا نشود، نه از خود داراى وجود مى باشند، و نه قادر بر ایجاد چیزى و یا اثرگذارى در چیزى خواهند بود. از این رو، اگر در ادعیه و زیارت هایى که در میان مسلمانان، به ویژه شیعه، متداول است دقت شود، این حقیقت به دست مى آید که این افراد در عین اینکه نهایت تواضع را به پیشگاه اهل بیت عصمت (علیهم السلام) اظهار مى دارند، آن بزرگواران را به عنوان وسایلى مى شناسند که خداوند براى هدایت بندگان به سوى کمال، در دسترس انسان ها قرار داده و از آنان خواسته تا با یارى گرفتن از آنها خود را به مقام قرب الهى برسانند. 9
به طور کلّى، توسّل به وسایل و تسبّب به اسباب با توجه به اینکه خدا سبب را آفریده و سبب را سبب قرار داده و از ما خواسته است از این وسایل و اسباب استفاده کنیم، به هیچ وجه شرک نیست، بلکه عین توحید است. در این میان، هیچ فرقى میان اسباب مادى و روحى، اسباب ظاهرى و معنوى، و اسباب دنیوى و اخروى نیست. هنگامى که انسان متوسّل مى شود باید توجهش به خدا و از خدا به وسیله باشد. اما اگر توجه اصیل به وسیله باشد و نه از ناحیه توجه به خدا، شرک در عبادت خواهد بود. 10
شواهد قرآنى بر صحّت توسّل
در این قسمت به ذکر چند آیه به عنوان گواه بر این مطلب مى پردازیم:
1. درخواست کار و کمک از زندگان در امور عادى که اسباب طبیعى و عادى دارد، اساس تمدّن بشر را تشکیل مى دهد. زندگى بشر در این جهان خاکى بر پایه تعاون استوار است و همه عقلاى جهان در امور زندگى از یکدیگر کمک مى طلبند و احدى در آن اشکال نکرده است. 11 قرآن نیز این موضوع را در قصه ذوالقرنین (ساختن سدّ در برابر تجاوز یأجوج و مأجوج) بیان مى کند و سخن وى را خطاب به ساکنان منطقه این گونه مطرح مى نماید: (قَالَ مَا مَکَّنِّی فِیهِ رَبِّی خَیْرٌ فَأَعِینُونِی بِقُوَّة أَجْعَلْ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ رَدْماً) (کهف: 95)؛ گفت: آنچه پروردگارم به من در آن تمکّن داده [از کمک مالى شما] بهتر است، مرا با نیرویى [انسانى] یارى کنید تا میان شما و آنها سدّى استوار قرار دهم.
2. صحّت درخواست دعاى خیر و یا طلب آمرزش از زندگان در جهان مادّه از ضروریات قرآن مجید است. قرآن به شیوه پیامبران در طلب مغفرت براى امّت خود اشاره مى کند. خداى متعال گاه گناهکاران را راهنمایى فرموده است که علاوه بر اینکه خود طلب مغفرت مى کنند، از آن بزرگواران بخواهند که برایشان چنین تقاضایى کنند: (وَ مَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُول إِلاَّ لِیُطَاعَ بِإِذْنِ اللّهِ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوکَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللّهَ تَوَّاباً رَحِیماً) (نساء: 64)؛ و هیچ پیامبرى را نفرستادیم مگر آنکه به توفیق الهى از او اطاعت کنند و اگر آنان وقتى به خود ستم کرده بودند، پیش تو مى آمدند و از خدا آمرزش مى خواستند و پیامبر [نیز] براى آنان طلب آمرزش مى کرد، قطعاً خدا را توبه پذیر و مهربان مى یافتند.
3. استمداد از فرد زنده براى انجام کارهاى خارق عادت که در قدرت و توانش نیز مى باشد؛ مثل اینکه بیمارى را شفا دهد یا چشمه اى را جارى کند که چنین درخواستى از پیامبران (علیهم السلام) صحیح است. بنى اسرائیل در خشک سالى از پیامبر خود طلب آب نمودند: (وَ قَطَّعْنَاهُمُ اثْنَتَیْ عَشْرَةَ أَسْبَاطاً أُمَماً وَ أَوْحَیْنَا إِلَى مُوسَى إِذِ اسْتَسْقَاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِب بِعَصَاکَ الْحَجَرَ فَانبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَیْناً....) (اعراف: 160)؛ و آنان را به دوازده عشیره که هر یک امّتى بودند تقسیم کردیم، و به موسى ـ وقتى قومش از او آب خواستند ـ وحى کردیم که با عصایت بر آن تخته سنگ بزن. پس، از آن دوازده چشمه جوشید....
بنابراین، هیچ مانعى ندارد که خداوند به اولیاى خود قدرت انجام خارق العاده اى که از قدرت بشر بیرون است مرحمت بفرماید و ما نیز از آنان بخواهیم که این گونه کارها را انجام دهند؛ زیرا این کارها، اعم از مادى و غیر مادى را مستقلا انجام نمى دهند، بلکه این اعمال در طول و به اذن فاعل و نیروى مستقلى که خداى یگانه باشد انجام مى گیرد. با این بیان، مشخص مى گردد که توسّل امرى کاملا طبیعى مى باشد. توسّل از نظر عقل و شرع هم هیچ نوع ممنوعیتى نداشته، بلکه یک عقیده صددرصد توحیدى است.
مفهوم و مصداق وسیله از دیدگاه قرآن
قرآن کریم در دو مورد از توسّل سخن به میان آورده است:
الف. آیه 35 سوره مائده
(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَابْتَغُواْ إِلَیهِ الْوَسِیلَةَ وَ جَاهِدُواْ فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ.) (مائده: 35)؛ اى کسانى که ایمان آورده اید از خدا پروا کنید، و به او [توسل و] تقرّب جویید و در راهش جهاد کنید، باشد که رستگار شوید.
در این آیه، خداوند مؤمنان را مورد خطاب قرار داده و به آنها سه دستور براى نیل به رستگارى داده است:
1. پیشه کردن تقوا و پرهیزگارى؛
2. تقرّب و نزدیکى به خدا (اتخاذ وسیله براى نزدیکى به خدا)؛
3. جهاد در راه خدا.
موضوع مورد بحث در این آیه، دستور دوم خداوند مى باشد که در آن، وظیفه مؤمنان را براى نزدیکى به خود مشخص کرده است تا شاید زودتر به درجه رفیع رستگارى نایل شوند.
همان گونه که در معناى لغت «وسیله» آمد، این واژه در اصل به معناى تقرّب جستن و یا هر چیزى است که باعث تقرّب به دیگرى از روى رغبت گردد. در این صورت، معناى وسیله در آیه مطلق بوده و تقییدى نداشته، بلکه موارد متعددى را شامل مى شود.
اکثر مفسّران براى این واژه معناى گسترده اى قایلند: هر نوع اعتقاد، عمل و چیزى که صلاحیت نزدیک کردن به پیشگاه مقدّس پروردگار را داشته باشد و موجب رضایت او شود. مهم ترین آنها عبارتند از: ایمان به خدا و پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) و جهاد و عبادات همچون نماز و زکات و هر کار نیک دیگر.
حضرت على (علیه السلام) در یکى از خطبه هایشان که در بیان اسباب تقرّب به خداوند و حفظ شعایر اسلام است، به طور کامل به این موضوع پرداخته و برترین وسیله تقرّب به خداوند را ده چیز برشمرده اند:
1. تصدیق و اعتراف به یگانگى خداوند و رسالت فرستاده او (محمّد (صلى الله علیه وآله)).
2. جهاد و جنگیدن در راه حق تعالى (با کفار و دشمنان دین) که ستون بلند اسلام است.
3. کلمه اخلاص (گفتن لا اله الااللّه) که فطرى و جبلّى (بندگان الهى) است.
4. برپا داشتن نماز که رکن عظیم دین و ملّت است.
5. زکات مال که بر مسلمان فرض و واجب است.
6. روزه گرفتن در ماه رمضان که سپرى است در پیش عذاب قیامت.
7. حج گزاردن در خانه خدا و عمره آن را به جاى آوردن؛ زیرا که این دو فقر و تنگدستى را برطرف کرده و گناه را مى شویند.
8. صله رحم و نیکى با خویشان که موجب فراوانى روزى و تأخیر اجل است.
9. صدقه دادن پنهانى که کفاره گناهان است و صدقه دادن آشکار که مرگ هاى بد نظیر سوختن، غرق شدن و پرت شدن را برطرف مى سازد.
10. به جاى آوردن کارهاى نیکو (احسان به خلق، دستگیرى بینوایان و اصلاح ذات البین) که شخص را از ابتلا به خوارى ها مصون مى دارد. 12
در این خطبه، حضرت على (علیه السلام) حقیقت توسّل را روشن کرده و آن را عملى مى داند که باعث تقرّب و کمال روحى و معنوى و پاک نمودن انسان از آلودگى گناه، بدبختى، درماندگى و ناامیدى مى گردد. پس عنوان «توسّل» بر همه این موارد و یا موارد دیگر هم صدق مى کند و نمى توان آن را محدود نمود. شیخ طبرسى و برخى دیگر از مفسّران مى گویند: منظور از «وابتغوا الیه الوسیله» این است که به سوى خدا با «طاعات» طلب قرب کنید و از حسن، مجاهد، عطاء و سُدى نقل است که مراد از وسیله، تقرّب به خداست از طریق طاعاتى که مورد رضایت اوست. 13
البته معناى دیگرى نیز براى «وسیله» ذکر شده است. نافع بن الازرَق از ابن عبّاس پرسید: مرا از فرموده خداوند (وَابتَغُوا إلَیهِ الوَسیلَه) خبر ده. جواب داد: وسیله حاجت است. 14
در تفسیر مجمع البیان از قول پیامبر اعظم (صلى الله علیه وآله) نقل شده که ایشان فرمود: «از خداى براى من وسیله بخواهید که آن درجه اى در بهشت است که جز یک نفر به آن نمى رسد و من امیدوارم که آن فرد باشم.»15
روایت دیگرى از سعدبن طریف از اصبغ بن نباته از حضرت على (علیه السلام) نقل شده که: «در بهشت دو لؤلؤ زیر عرش هست؛ یکى زرد و دیگرى سفید. در هر یک از آن دو، هفتاد هزار غرفه است که درها و جام هاى آن از یک ماده است. لؤلؤ سفید همان «وسیله» براى حضرت محمّد (صلى الله علیه وآله) و اهل بیتش است و لؤلؤ زرد براى ابراهیم و اهل بیت او.»16
در تفسیر نورالثقلین، از روضه کافى خطبه اى از حضرت على (علیه السلام) به نام «خطبه وسیله» نقل شده که حضرت در ضمن این خطبه مى فرماید: «اى مردم؛ خداوندِ ـ عزّو جلّ ـ به پیامبرش محمّد (صلى الله علیه وآله) وعده وسیله داده است و وعده خدا حق است و هرگز تخلف نمى کند و بدانید که وسیله بالاترین درجه بهشت است....»17
در عیون الاخبار از امام رضا (علیه السلام) نقل شده که حضرت رسول (صلى الله علیه وآله) فرمودند: «ائمّه از فرزندان امام حسین (علیه السلام) هستند و هر کس از آنها اطاعت کند خدا را اطاعت کرده است و هر کس آنها را نافرمانى کند خدا را نافرمانى کرده است؛ چرا که اینان عروة الوثقى و وسیله به سوى خدا مى باشند.»18 نظیر این گونه احادیث در کتب معتبر و صحاح اهل سنّت نیز آمده است که به چند مورد از آنها اشاره مى شود:
ـ در سنن نسائى در باب صلوات فرستادن بر پیامبر (صلى الله علیه وآله) بعد از اذان آمده است: «سُوید با ذکر سند خود از عبداللّه بن عمرو نقل مى کند که وى از رسول خدا (صلى الله علیه وآله) شنیده است که: وقتى صداى مؤذن را شنیدید مثل آنچه او مى گوید شما نیز بگویید و بر من صلوات بفرستید که هر کس بر من صلوات و درود فرستد خدا ده برابر آن بر او مى فرستد. سپس از خدا براى من وسیله بخواهید که آن منزلتى در بهشت است که فقط به یکى از بندگان خدا مى رسد و من امیدوارم آن فرد باشم. پس هر کس براى من وسیله بخواهد شفاعت براى او حلال است.»19
ـ در مسند احمدبن حنبلنیز چندین حدیث به این مضمون آمده است: عبداللّه با سند خود از ابى هریره از رسول خدا (صلى الله علیه وآله) نقل مى کند: «هرگاه بر من صلوات فرستادید از خدا برایم وسیله بخواهید. از رسول خدا پرسیدند: «وسیله» چیست؟ فرمود: بالاترین درجه در بهشت که فقط یک نفر به آن مى رسد و امیدوارم که من آن شخص باشم»20
با دقت در این احادیث و تطبیق معناى آیه بر آن، فهمیده مى شود که وسیله همان مقام پیامبر (صلى الله علیه وآله) در بهشت است که سبب نزدیکى به سوى خدا مى شود.
علّامه طباطبائى از این احادیث چنین نتیجه مى گیرد که در ابتدا «وسیله» مقام مختص به رسول اکرم (صلى الله علیه وآله) مى باشد که به وسیله آن به خدا نزدیک مى شود و بعد از ایشان شامل اهل بیت آن حضرت مى شود و سپس مردم شایسته امّت آن حضرت هم به ایشان ملحق مى شوند. 21
درست است که از روایات ذکر شده چنین استفاده مى شود که «وسیله» مقام مختص به نبى اکرم (صلى الله علیه وآله) است، اما در روایت دیگرى ـ که بیان گردید ـ آمده بود: فرزندان امام حسین (علیه السلام) نیز این مقام را دارا مى باشند. حتى بدون در نظر گرفتن این گونه احادیث به دلیل آنکه امامان معصوم (علیهم السلام) جانشینان پیامبر (صلى الله علیه وآله) و داراى مقام والاى عصمت و ولایت مى باشند، صلاحیت این را دارند که انسان ها، به خصوص در مواقع سختى و حاجات، به ایشان متوسّل شوند.
پس با این آیه مى توان به مشروعیت استعانت به پیامبران، امامان (علیهم السلام) و صالحان و مقرّبان درگاه خدا و وسیله قرار دادن آنان استدلال نمود؛ چرا که علاوه بر آیه وسیله ـ که ذکر شد ـ و بر این معنا دلالت مى کند، احادیث شیعه و سنى نیز بر آن دلالت دارند.
ب. آیه 57 سوره اسراء
(أُولَئِکَ الَّذِینَ یَدْعُونَ یَبْتَغُونَ إِلَى رَبِّهِمُ الْوَسِیلَةَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ وَیَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَیَخَافُونَ عَذَابَهُ إِنَّ عَذَابَ رَبِّکَ کَانَ مَحْذُوراً) (اسراء: 57)؛ آن کسانى که ایشان مى خوانند [خود] به سوى پروردگارشان تقرّب مى جویند [تا بدانند] کدام یک از آنها [به او] نزدیک ترند و به رحمت وى امیدوارند، و از عذابش مى ترسند؛ چراکه عذاب پروردگارت همواره در خور پرهیز است.
آنچه مشرکان به عنوان معبود خود مى خوانند (از ملائکه، جن و انس)، خود براى تقرّب به درگاه پروردگارشان به دنبال وسیله هستند تا به او نزدیک تر باشند. همه امید رحمت از خداوند دارند و در تمامى حوایج زندگى به او مراجعه مى کنند و نافرمانى اش نمى کنند؛ چراکه باید خود را از عذاب خدا دور سازند.
در تفسیر المیزان چنین آمده است: «مسئله توسّل و دست به دامن شدن به بعضى از مقرّبین درگاه خدا، به طورى که از آیه اول برمى آید، عمل صحیحى است؛ غیر این عمل است که مشرکینِ بت پرست مى کنند؛ چه ایشان متوسّل درگاه خدا مى شوند ولى تقرّب و عبادت را نسبت به ملائکه و جن و اولیاء انس انجام مى دهند، و عبادت خداى را ترک مى کنند؛ نه او را عبادت مى کنند و نه به او امیدوارند و نه از او بیمناک، بلکه همه امید و ترسشان نسبت به وسیله است و لذا تنها او را عبادت مى کنند، و امیدوار رحمت او و بیمناک از عذاب اویند، آنگاه براى تقرّب به آن وسیله که به زعم ایشان یا ملائکه است و یا جن و یا انس متوسّل به بتها و مجسمه ها شده خود آن آلهه را رها مى کردند و بتها را مى پرستیدند. و با دادن قربانى ها به آنها تقرّب مى جستند.»22
شأن نزول آیه: در تفسیر درالمنثور و جامع البیان شأن نزول هاى مختلفى با سندهاى گوناگون درباره این آیه ذکر شده است:
الف. برخى شأن نزول این آیه را درباره مردمى مى دانند که جن را عبادت مى کردند و خداوند در این آیه اعتقاد نادرست آنان را مورد انتقاد قرار مى دهد.
حسن با سند خود از قتاده نقل مى کند که گروهى از جاهلان جنّیان را عبادت مى کردند و بعد از بعثت نبى (صلى الله علیه وآله) جنّیان مسلمان شدند و نزدیکى و تقرّب به سوى خدا را مى جستند. 23
ب. برخى دیگر سبب نزول این آیه را درباره مشرکانى مى دانند که ملائکه را مورد عبادت قرار مى دادند تا به خدایشان تقرّب جویند. 24
ج. عده اى دیگر مى گویند این آیه درباره مردمى است که حضرت مسیح یا عزیر (علیهما السلام) را پرستش مى کردند و به سوى آنها وسیله مى جستند. 25
ابن جریر طبرى بعد از ذکر این اقوال، به تحلیل گفته ها مى پردازد و بهترین سخن را، سخن ابن مسعود (مورد دوّم) مى داند و دلیلش این است که چون مشرکان این عمل را در زمان پیامبر (صلى الله علیه وآله) انجام مى دادند و با توجه به اینکه حضرت مسیح و عزیر در آن زمان نبودند، پس اینها نمى توانند به عنوان وسیله مطرح باشند و کسى شایستگى وسیله بودن را دارد که موجودى زنده باشد و اطاعت کند و با اعمال صالح به او تقرّب پیدا کند و کسى که قادر به انجام اعمال نباشد نمى تواند وسیله باشد. پس فقط ملائکه مى توانند وسیله باشند. 26
فرق بین توّسل به ائمّه با توسّل به بت ها و دیگر معبودان: از صریح قرآن و اقوال مفسّران شیعى و سنى برمى آید27که این آیه متعرض اعتقاد و عمل مشرکان شده؛ چون آنها بر این باور بودند که انسان شایستگى عبادت و ارتباط با خدا را ندارد، پس براى نزدیکى به خدا باید بندگان مقرّب او، از جمله ملائکه و جن، را وسیله قرار داد و اینان در عمل «وسیله» را مستقلا پرستش مى کردند و حتى از او طلب نفع و دفع ضرر مى کردند، بدون اینکه خدا را در این امور مؤثر بدانند. از این رو، قایل به شرک در ربوبیت مى شدند و حال آنکه اینها نیز براى نزدیکى خود به خدا باید وسیله جویند و طاعتش را به جاى آورده و موجب خشنودى اش گردند. بدین طریق، قرآن نظر آنان را باطل و مردود مى داند. پس توسّل به بت ها غیر از توسّل به پیامبران و ائمّه (علیهم السلام) و مقرّبان درگاه خداست؛ چراکه در این نوع از توسّل که همگان قبول دارند، احدى استقلال براى این عزیزان قایل نبوده و آنان را عبادت نکرده، بلکه توجه اصلى متوسلان فقط به خداست.
توسّل از منظر روایات
روایاتى که از طریق شیعه و سنى در زمینه توسّل و استغاثه به انبیا و مقرّبان درگاه خدا نقل شده فراوان است. از مجموع آنها استفاده مى شود که توسّل به آن معنایى که در میان اغلب مسلمانان رواج دارد عملى نیک و بجاست و تنها گروهى به نام «وهابیون» به ردّ و انکار این موضوع مى پردازند. این گروه توسّل ازشخص زنده را جایز مى دانند، آن هم تنها در امور مادى یا معنوى طبیعى و عادى نه امور خارق العاده؛ در حدّى که براى ما «دعا» کنند نه اینکه خود آن راانجام دهند. ایشان به طور کامل توسّل به شخص مرده راردّ مى کنند؛ چون معتقدند شخصى که از دنیا رفته، دست او از این دنیا کوتاه است و قادر به انجام کارى نیست.
در اینجا تنها به برخى از روایاتى که در زمینه توسّل از طریق اهل سنّت نقل شده است اشاره مى کنیم؛ چون در میان شیعیان ـ به خلاف اهل تسنن ـ این سنّت مرسوم بوده و اختلافى در آن نیست.
حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام) ضمن خطبه اى مى فرماید: «حمد کنید خدایى را که عظمت و نورش ایجاب مى کند که اهل آسمان ها و زمین (براى نزدیک گشتن به او) وسیله بجویند و ما وسیله او در میان خلقش هستیم.»28
یکى از دانشمندان معروف اهل تسنن چنین مى نویسد: «یارى گرفتن و شفاعت خواستن در پیشگاه خداوند از پیامبر (صلى الله علیه وآله) و از مقام و شخصیت او، از فعل پیامبران و سیره مسلمین و صالحین است و این در هر حالى، قبل از خلقتش و بعد از خلقت و تولدش، در دوران حیاتش و هم بعد از رحلتش در برزخ و سراى قیامت واقع مى شود.»29
وى در ادامه، به ذکر و توضیح این حالت مى پردازد:
حالت اوّل: توسّل به حضرت رسول (صلى الله علیه وآله) قبل از خلقت که روایات معروف توسّل حضرت آدم به پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) به آن گواهى مى دهند. 30
حالت دوّم: توسّل به حضرت رسول (صلى الله علیه وآله) بعد از خلقتش در دوران حیاتش؛ 31
حالت سوّم: توسّل به پیامبر (صلى الله علیه وآله) بعد از وفاتش. 32
چون در زمان حاضر، پیامبر و یا امامى در قید حیات نیست که بتوان به خدمتشان رفت و مستقیماً متوسّل به آنها شد، از این رو، بیشتر توسّلات ما از طریق استمداد از ارواح مقدّسه آنان صورت مى گیرد و مسلمانان نیز بدون هیچ تردیدى به این امر توجه و عنایت دارند. اما وهابیّون در اینجا به اشکال تراشى پرداخته و مى گویند: توسّل به شخص مرده صحیح نیست؛ زیرا او در قید حیات نیست و کارى از دستش برنمى آید. اما از سوى دیگر، حرف خود را نقض کرده و مى گویند: پیامبر (صلى الله علیه وآله) در زمان قیامت مى تواند شفیع مسلمانان باشد، از این رو، فقط مى توان در روز قیامت به ایشان متوسّل شد نه در غیر این زمان. از اینجا مى توان به بطلان سخن آنها رسید؛ چون کسى که مرده است، چه در قیامت و یا غیر آن نباید بتواند کارى انجام دهد، اگر در عرصه قیامت که موضوعى مهم است بتواند شفاعت کند و واسطه شود، قبل از آن در عالم برزخ که به عنوان مقدمه عالم قیامت است و سختى آن عالم را ندارد، حتماً مى تواند این کار را انجام دهد و ایشان نیز بعد از مرگ وارد برزخ مى شوند.
آلوسى در این باره مى گوید: «توسّل به پیامبران و انسان ها تا زمانى که در قید حیاتند، به قصد طلب دعا از آنان جایز است، ولى در این تردیدى نیست که توسّل به انسان مرده یا غایب جایز نبوده و شرک بزرگ است و با توحید و سیره مسلمین مخالف است و نوعى بدعت است که از گذشتگان کسى آن را انجام نداده است. درست است که سلام بر اهل قبور مشروع است و پیامبر (صلى الله علیه وآله) به اصحابش یاد مى دادند که در موقع زیارت قبور بر آنها سلام کنند؛ اما از آنها دیده نشده است که از اهل قبور چیزى را بطلبند و اگر این امر درست بود حتماً اصحاب پیامبر (صلى الله علیه وآله) که بر هر چیزى بیشتر از دیگر مردم اهتمام داشتند این کار را انجام مى دادند. 33
ابن تیمیّه نیز در این باره مى نویسد: «مشرکین کنار قبر مرده مى آیند و او را مخاطب قرار داده و یا شخص زنده اى را که غایب است همچون شخص حاضرى مورد خطاب قرار داده با آنها سخن مى گویند و براى آنها قصیده مى سرایند و ضمن آن مى گویند: اى آقاى من... نزد خدا براى من شفاعت کن. از خدا بخواه که...، و حال آنکه تمام این مخاطبات و گفت وگوها با فرشتگان و پیامبران و صالحان پس از مرگشان، در کنار قبر و مخفیگاهشان، از بزرگ ترین انواع شرک موجود در بین مشرکین است.»34
در ابتدا پاسخ ابن تیمیّه را از زبان یکى از نویسندگان سنّى مى آوریم تا مشخص شود که خود سنى ها نیز سخن ابن تیمیّه، و پیروانش را قبول ندارند و در این موضوع با شیعه هم عقیده هستند. وى در این باره مى نویسد:
«اگر ما دلیلى بر صحت توسّل و استغاثه به پیامبر (علیه السلام) بعد از رحلتش نداشته باشیم و آن را با توسّل در مدت حیاتش قیاس کنیم همین کافى است؛ زیرا ایشان در دو جهان عنایت کامل و دایمى به امتش دارد و در شئون آنها به اذن خدا تصرف مى کند و به حال آنها آگاه است، اعمال امتش بر او عرضه مى شود، حتى صلوات امت بر او عرضه مى شود... مذهب اهل سنت بر جواز توسّل به پیامبر (صلى الله علیه وآله) در حیات و ممات و همچنین غیر ایشان از انبیا و اولیا و صالحین اتفاق دارند، همان طور که احادیث بر آن دلالت دارد؛ فرقى بین توسّل به پیامبر (صلى الله علیه وآله) و غیر ایشان از اولیا نیست، همان طور که فرقى بین مرده و زنده بودنشان نیست؛ زیرا آنها نمى خواهند چیزى را خلق و ایجاد کنند و خلق و ایجاد تنها براى خداست.»35
پاسخ به اشکالات
در پاسخ به اشکال ابن تیمیّه مى توان گفت: همان گونه که از آیات قرآن استفاده مى شود، انسان پس از مرگ نابود نمى گردد، بلکه به سراى دیگرى که از این سرا وسیع تر و والاتر است منتقل شده و به زندگى ابدى خود ادامه مى دهد. خداوند در آیاتى صریحاً مى فرماید: کسانى را که در راه خدا کشته شده اند مرده قلمداد نکنید، بلکه آنان نزد پروردگارشان از رحمت او برخوردارند: (وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبیلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْیَاء وَلَکِن لاَّ تَشْعُرُونَ) (بقره: 154)؛ کسانى را که در راه خدا کشته مى شوند، مرده نخوانید، بلکه زنده اند، ولى شما نمى دانید.
(وَ لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْیَاء عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ) (آل عمران: 169)؛ هرگز کسانى را که در راه خدا کشته شده اند، مرده مپندار، بلکه زنده اند که نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند.
پس با توجه به نصّ قرآن، انسان با مرگ نابود نمى شود و روح او که واقعیتش را تشکیل مى دهد نیز باقى است. در نتیجه، قدرت و اثر خود را داشته و اگر در این عالم قادر بر انجام کارى بوده حتماً در آن عالم نیز به اذن خدا قادر خواهد بود.
موسى محمّدعلى، نویسنده سنّى، بخشى از کتاب خویش را به بیان شبهه انکار توسّل و استغاثه و رد بر آن اختصاص داده و چنین افرادى را دشمن نام نهاده و در این رابطه مى نویسد: «تهمتى که عده اى به مسلمانان مى دهند مبنى بر اینکه ایشان در الوهیّت و ربوبیّت قایل به شرک شده اند بى دلیل است.»36
پاسخ دیگر را از شهید مطهّرى نقل مى کنیم. ایشان در توضیح مرز توحید و شرک مى نویسد: «اعتقاد به تأثیر و سببیّت و نقش داشتن مخلوقات در نظام جهان نیز با توجه به اینکه همان طور که موجودات استقلال در ذات ندارند، استقلال در تأثیر هم ندارند، موجودند به وجود او، و مؤثرند به تأثیر او، شرک در خالقیّت نیست، بلکه متمّم و مکمّل اعتقاد به خالقیت خداوند است... جهان عین فیض، عین تعلق و عین «از اویى» است. از این رو، تأثیر و سببیّت اشیا، عین تأثیر و سببیّت خداوند است. بلکه اعتقاد به اینکه نقش داشتن اشیا در کار عالم شرک است، شرک است؛ زیرا این اعتقاد ناشى از این نظر است که ناآگاهانه براى ذات موجودات، استقلالى در مقابل ذات حق قایل شده ایم. به علاوه، تفکیک میان مرده و زنده به این شکل که مردگان حتى در جهان دیگر زنده نیستند و تمام شخصیت انسان بدن اوست که به صورت جماد درمى آید، یک اندیشه مادّى و ضد الهى است. اینجاست که به معنى سخن رسول اکرم (صلى الله علیه وآله) پى مى بریم که فرمود: راه یافتن شرک در اندیشه ها و عقاید آنچنان آهسته و بى سر و صدا و بى خبر است که راه رفتن مورچه سیاه در شب تاریک بر روى سنگ سخت.»37
نتیجه گیرى
مخالفان شیعه با تمسّک به آیاتى از قرآن کریم ـ مانند آنچه درپى مى آید ـ توسّل به انبیا و اولیا را مصداق «خواندن غیر خدا» دانسته اند:
1. (فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً.) (جن: 18)؛ هیچ کس را با خدا مخوانید.
2. (وَإِذَا حُشِرَ النَّاسُ کَانُوا لَهُمْ أَعْدَاءً وَ کَانُوا بِعِبَادَتِهِمْ کَافِرِینَ.) (احقاف: 6)؛ و چون مردم محشور گردند، دشمنان آنان باشند و به عبادتشان انکار ورزند.
جوابى که مى توان به مخالفان داد این است که «دعا» در آیات مزبور صرفاً به معناى استعانت و استغاثه نیست، بلکه به معناى عبادت است. کافران با عبادت غیر خدا، شرک مىورزیدند، حال آنکه مؤمنانى که به انبیا و اولیا متوسّل مى شوند، هیچ گاه آنها را معبودى در کنار خدا نمى دانند، بلکه آنها را تنها وسایط فیض خدا مى دانند و خدا را به حرمت و عزّتى که خودش به آنها بخشیده سوگند مى دهند که رحمتش را شامل حال آنها گرداند.
خداوند در قرآن مى فرماید: (أَنِ اشْکُرْ لِی وَلِوَالِدَیْکَ إِلَیَّ الْمَصِیرُ.) (لقمان: 14)؛ شکرگزار من و پدر و مادرت باش که بازگشت [همه] به سوى من است. در این آیه، خداوند «شکر والدین» را عِدلِ «شکر خود» قرار داده است و این به معناى شرک در شکرگزارى نیست، بلکه با جمله «إلَىَّ المَصیر» به ما مى فهماند که شکر والدین در جهت شکر خداست و در مقابل آن نیست.
پس اگر خداوند کافران و مشرکان را از خواندن بت ها باز مى دارد براى این است که اولا، آنها را آلهه پنداشته اند و به عبادت آنها پرداخته اند. ثانیاً هیچ گونه دلیلى بر اینکه آنها واسطه فیض خدا هستند وجود ندارد؛ یعنى براى روى آوردن به غیر خدا و واسطه قرار دادن آنها باید دلیلى بر واسطیت آنها وجود داشته باشد. به عبارت دیگر، این خداست که واسطه فیض تعیین مى کند تا ما دست به دامن او شویم نه اینکه ما براى موجودى جعل واسطیّت کنیم. دلیل ما بر این مطلب آیه زیر است: (مَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِهِ إِلاَّ أَسْمَاء سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَآؤُکُم مَّا أَنزَلَ اللّهُ بِهَا مِن سُلْطَان) (یوسف: 40)؛ شما به جاى او جز نام هایى [چند] را نمى پرستید که شما و پدرانتان آنها را نامگذارى کرده اید، و خدا دلیلى بر [حقانیت] آنها نازل نکرده است.
همان گونه که ملاحظه مى شود، خداوند در مورد چیزهایى که مشرکان به آنها متوسّل مى شدند و آنها را شفیع خود نزد خدا قرار مى دادند، مى فرماید: «مَا أنزل اللَّهُ بِها مِن سُلْطن؛ یعنى خداوند هیچ گونه واسطیّت در جهت فیض بخشى به آنها نداده است. پس اگر دلایلى وجود داشته باشد که حاکى از واسطیّت عدّه اى براى فیض خدا باشد، توسّل به آنها هیچ مانعى ندارد؛ همان گونه که تنها خداوند «مُحیى» و «مُمیت» است؛ اما عده اى مانند حضرت عیسى (علیه السلام) نیز به اذن خدا مرده را زنده مى کنند.
پى نوشت ها
1ـ خلیل بن احمد فراهیدى، ترتیب کتاب العین، قم، نشر اسلامى، 1414، ماده «وسل».
2ـ شعر، قول شاعر لبید است که در بعضى نسخه ها به جاى کلمه «لُب» لغت «رأى» و یا «دین» آمده است.
3ـ معناى دوم این واژه «سرقت و دزدى» است که در معجم مفردات الفاظ القرآن و لسان العرب نیز به آن اشاره شده است.
4ـ احمدبن فارس، معجم مقاییس اللغة، مکتبة الاعلام الاسلامى، 1404، ج 6، ماده «وسل» / فخرالدین طریحى، مجمع البحرین، المکتبة المرتضویه، ج 5، ماده وسل.
5ـ راغب اصفهانى، معجم مفردات الفاظ القرآن، المکتبة المرتضویه، ماده «وسل».
6ـ ابن منظور، لسان العرب، قم، ادب الحوزه، 1404، ج 11، ماده وسل.
7ـ فضل بن حسن طبرسى، مجمع البیان فى تفسیرالقرآن، بیروت، دار احیاءالتراث العربى، 1406، ج 3، ص 237.
8ـ وهابیون که هم اکنون بر حجاز حکومت مى کنند پیروان محمّدبن عبدالوهاب هستند که افکار خود را از ابن تیمیه، احمدبن حنبل عبدالحمید دمشقى (متوفاى 728) گرفته اند. او در قرن هفتم این امر مسلم را منکر شد و بعد از آن شدت یافت، به حدّى که توسّل به پیشوایان را نوعى شرک و کفر خواندند. این افراد هیچ تقدس و حرمتى براى اماکن مذهبى و حرم هاى مطهّر قایل نبوده و به نفى زیارت قبور و توسّل به بزرگان مى پرداختند. اما اکثر قاطع مسلمانان (تعداد زیادى از علماى سنى) عقاید این گروه را مورد اعتراض قرار داده و حتى برخى علما آنان را تکفیر کردند.
9ـ ر. ک. سیّدمحمّد ضیاءآبادى، توسّل (وسیله جویى براى کسب فیض از مبدأ هستى از دیدگاه عقل، قرآن و حدیث و پاسخ به شبهات)، مؤسسة اهل البیت، بنیاد بعثت، 1362، ص 118.
10ـ ر. ک. مرتضى مطهّرى، عدل الهى، چ دوم، تهران، صدرا، ص 283ـ284.
11ـ ر. ک. جعفر سبحانى، آیین وهابیت، چ سوم، مشعر، 1375، ص 211ـ225.
12ـ إنَّ أَفضَلَ ما تَوسَّل بِه المُتوَسّلون الى اللَّهِ (سبحانه و تعالى) الإیمانُ بهِ و بِرَسولهِ، وَالجِهادُ فِى سَبیلهِ فإنَّهُ ذِرْوَةُ الإسلامِ، و کَلِمةُ الإخلاصِ فإنَّها الفِطرَةُ، و إقامُ الصَلوةِ فإنَّها المِلَّةُ، وَ إیتآءُ الزَکوةِ فإنَّها فَریضةٌ وَاجبةٌ، وَصَوْمِ شَهْرِ رمضانَ فإنَّه جُنَّةٌ مِن العِقابِ، وَ حجُّ البَیتِ وَ اعْتِمارُهُ فإنَّهما یَنْفِیانِ الفَقرَ وَ یَرْحَضَانِ الذَّنبَ، وَصِلَةُ الرَّحِمِ فإنّها مَثْرأَةٌ فَى المالِ و مَنسَأَةٌ فى الأَجَلِ، وَ صَدَقةُ السِّرِ فإنَّها تُکَفِّرُ الخَطیئَةَ وَ صَدَقَةُ العَلانِیَةِ فَاِنَّما تدفَعُ السُّوءِ، وَ صَنآئِعُ المعروفِ فإنَّها تَقِى مَصَارعَ الهَوانِ.» (نهج البلاغه، ترجمه محمّدعلى انصارى، خ 109، تهران، نوین، ص 295ـ297.)
13ـ فضل بن حسن طبرسى، پیشین، ج 3، ص 237 / محمدبن جریر طبرى، جامع البیان فى تفسیر القرآن، ط. الثانیه، مصر، مکتبة مصطفى البابى الحلبى و أولاده، 1373 ق، ج 4، ص 146 / محمد الطوسى، التبیان فى تفسیرالقرآن، مکتبة الاعلام الاسلامى، 1409، ج 3، ص 509 / فخرالدین الرازى، التفسیرالکبیر، ط. الثالثه، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1411، ج 11، ص 220.
14ـ جلال الدین عبدالرحمن سیوطى، الاتقان فى علوم القرآن، ترجمه سید مهدى حائرى قزوینى، تهران، امیرکبیر، 1361، ج 1، ص 414.
15ـ «سَلوا اللّه لى الوسیلة فانّما درجة فى الجنة لاینالها إلا عبد واحد و أرجو ان أکون هو» (فضل بن حسن طبرسى، پیشین، ج 3، ص 237.)
16ـ «فى الجنة لؤلؤتان الى بطنان العرش احداهما بیضاء و الأخرى صفراء فى کل واحدة منهما سبعون ألف غرفة أبوابها و أکوابها من عرق واحدة فالبیضاء الوسیلةُ لِمحمد (صلى الله علیه وآله) و أهل بیته و الصفراء لإبراهیم و أهل بیته» (فضل بن حسن طبرسى، پیشین، ج 3، ص 237.)
17ـ «أیها الناس إن اللّه عزّو جلّ وعدَ نبیَّهُ محمّداً (صلى الله علیه وآله) و وعده الحق و لن یُخلفِ اللّه وعده، ألا و إنَّ الوسیلةَ أعلى درج الجنة و...» (ابن جمعه العروسى الحویزى، نورالثقلین، ط. الرابعة، قم، اسماعیلیان، 1415، ج 1، ص 625ـ 627.)
18ـ همان، ج 1، ص 625ـ627.
19ـ «أخبرنا سُوید قال أنبأنا عبدُاللّه عن حَیْوَةَ بن شُرَیعِ أنَّ کعبَ بنَ علقَمَةَ سَمعَ عبدالرحمن ابن جُبَیْر مَولى نافع بن عَمْرو القُرَیْشى یُحَدِّثُ أَنَّه سمع عبداللّه بن عَمرو یقولُ سمعْتُ رسولَ اللّه (علیه السلام) یقول إذا سَمِعْتم المؤذنَ فقولوا مِثلَ ما یقولُ وَصَلّوا عَلَىَّ فانَّه مَن صَلَّى علىَّ صلاةً صَلّى اللّه علیه عشراً ثم سَلُوا اللّه لِىَ الوسیلةَ فانّها منزلةٌ فى الجنة لاَ ینبغى إلّا لِعَبد من عباداللّه أرجو أن اکون أنا هو فمن سأل لِىَ الوسیلةَ حَلَّتْ لَهُ الشفاعَةُ» (احمدبن شعیب بن على نسائى، سنن نسائى، به شرح الحافظ جلال الدین السیوطى، ط. الثالثة، بیروت، مکتب المطبوعات الاسلامیة بحلب، 1409، ج 2، باب 37، ص 25.)
20ـ حدثنا عبدالّه حدثنى أبى حدثنا عبدالرزاق أباسفیان عن لیث عن کعب عن أبى هریرة أنَّ رسول اللّه (صلى الله علیه وآله) قال إذا صَلّتیم عَلىَّ فاسألوا اللّه لَىِ الوسیلة قیل یا رسول اللّه و مَا الوسیلة، قال، أعلى درجة فی الجنة لاینالها الارجل واحد و أرجو أن أکون أنا هو.» (احمدبن حنبل، مسند، بیروت، دارصادر، ج 2، ص 168 و 265، ج 5، ص 395 و ج 3، ص 83.)
21ـ سید محمّدحسین طباطبائى، تفسیرالمیزان، ترجمه سید محمّدباقر موسوى همدانى، تهران، امیرکبیر، 1363، ج 5، ص 507.
22ـ همان، ج 12، ص 220.
23ـ ر. ک. محمد طبرى، پیشین، ج 8، ص 72.
24ـ جلال الدین سیوطى، درالمنثور فى التفسیر بالمأثور، قم، مکتبة آیة اللّه العظمى المرعشى النجفى، 1404، ج 4، ص 189ـ190 / فضل بن حسن طبرسى، پیشین، ج 6، ص 545.
25ـ همان.
26ـ ر. ک. فضل بن حسن طبرسى، پیشین، ج 4، ص 190.
27ـ (أَلَا لِلَّهِ الدِّینُ الْخَالِصُ وَالَّذِینَ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِیَاء مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى إِنَّ اللَّهَ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ فِی مَا هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ) (زمر: 3)؛ آگاه باشید: آیین پاک از آن خداست، و کسانى که به جاى او دوستانى براى خود گرفته اندبه [این بهانه که]: ما آنها را جز براى اینکه ما را هر چه بیشتر به خدا نزدیک گردانند نمى پرستیم، البته خدا میان آنان درباره آنچه که بر سر آن اختلاف دارند داورى خواهد کرد.... (فضل بن حسن طبرسى، ترجمه تفسیر مجمع البیان، ترجمه حاج على صحت، انتشارات فراهانى، 1385، ج 21، ص 140 / محمّد طوسى، پیشین، ج 9، ص 5 / محمود زمخشرى، الکشاف، قم، مکتب الاعلام الاسلامى، 1414، ج 4، ص 111 / فخرالدین رازى، پیشین، ج 26، ص 241.)
28ـ «وَاحْمَد واللَّه الذى لِعَظِمَتهِ و نوره یبتغىِ من فى السَّموات والارض إلیه الوسیلة و نحنُ وسیلتهُ فِى خَلقِه» (ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، بیروت، دارالجیل، 1407، ج 16، ص 211.)
29ـ نورالدین على بن احمد السمهوردىّ، وفاء الوفاء، ط. الثالثه، بیروت، داراحیاء التراث العربى، 1401، ج 3، ص 1371.
30ـ همان، ص 1371ـ1372.
31ـ همان.
32ـ همان، ص 1372ـ1373.
33ـ محمود آلوسى، روح المعانى فى تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانى، ط. الرابعة، بیروت، دار احیاء التراث العربى، 1405، ج 6، ص 125ـ128.
34ـ ر. ک. احمدبن تیمیّه، التوسّل و الوسیله، بیروت، دارالفکر، 1992، ص 18ـ19.
35ـ موسى محمّدعلى، حقیقة التوسّل و الوسیلة على ضوءالکتاب و السنه، ط. الثانیة، بیروت، عالم الکتب، 1405، ص 73ـ75.
36ـ همان، ص 137ـ143.
37ـ ر. ک. مرتضى مطهّرى، جهان بینى توحیدى، چ هشتم، تهران، صدرا، 1374، ص 72ـ80.
منبع: / ماهنامه / معرفت / شماره 113، ویژه نامه دین شناسی
نویسنده : مینا شمخى
نظر شما