موضوع : پژوهش | مقاله

انسان هزاره سوم و ضرورت تبیین اصول تربیتی و اسلامی توسعه نوین

مجله  رواق اندیشه  رواق اندیشه، شماره 49، دی 1384 

نویسنده : شیرودی، مرتضی
مرتضی شیرودی[1]

چکیده:
توسعه متکی به اقتصاد بازار که به عنوان راه حلی برای مشکلات کشورهای جنوب مطرح می شود، ثمره ای جز نابرابری اجتماعی، نابودی اقتصادی و تخریب فرهنگی نداشته است، با وجود این، می توان راه حل هایی برای توسعه طراحی کرد که به سامان اجتماعی، رشد اقتصادی و احیای هویت فرهنگی منجر شود، و در عین حال، بر تجربیات اقتصاد غیربازار تکیه کند. مکزیک و مالزی، دو مثال برای این دو تجربه اند.

در واقع، کشور مکزیک به مدت ده سال تمام، به توصیه های بانک جهانی، صندوق بین المللی پول و کارشناسان اقتصادی دولت آمریکا، عمل کرد تا در جرگه کشورهای پیشرفته قرار بگیرد، اما محصول نهایی این تمکین چیزی جز سقوط اقتصاد مکزیک و بحران های اقتصادی از جمله کاهش ارزش پول ملی، بیکاری، مهاجرت به شهرهای بزرگ و نابودی صنایع داخلی نبود.

از سوی دیگر، برخلاف مکزیک، ما با کشورهای آسیای جنوب شرقی چون مالزی مواجه هستیم که با اتخاذ تدابیری مستقل و ملی، راه پیشرفت اقتصادی را طی کردند. این کشورها برخلاف توصیه های کارشناسان مدافع اقتصاد بازار، آمیزه ای از اقتصاد آزاد و اقتصاد حمایتی(دولتی) را در پیش گرفتند، و به توفیقات قابل توجهی دست یافتند،[2]

اما ما باید چگونه رفتار کنیم؟ آیا باید نسخه اقتصاد بازار را در پیش گیریم؟یا باید به الگوهای اقتصاد دولتی مراجعه کنیم؟ پاسخ آن است که هیچ یک از این نسخه ها نمی تواند ما را در نیل به توسعه و رشد یاری کند، بلکه ما باید الگوی تربیتی جدیدی با توجه به نیازها و ظرفیت های کشور اسلامی مان بسازیم و آن را مبنای توسعه خود قرار دهیم. در این صورت، این الگوی تربیتی و فرهنگی دارای چه مؤلفه هایی است؟ مقاله حاضر می کوشد به این سوال پاسخ دهد:

مقدمه
برای پاسخ گویی به سؤال اصلی پژوهش، نخست تأثیر ده اصل کلان نگری سیستمی، رفاقت با ملت ها، مهندسی حساب گری، توانایی ترکیب، بازگشت به خویشتن، اصلاح اخلاق، فرهنگ سازی، میهن خواهی، محیط و بازگشت گرایی و مسئولیت اجتماعی را که مورد قبول اغلب نظریه پردازان توسعه است مورد بررسی قرار می دهیم که در صورت تحقق آن در جامعه، راه برای توسعه و پیشرفت فراهم می آید، اما به نظر می رسد این اصول انسان را تنها کمی بیش از دایره علم گرایی می برد، و او را به عمق عرصه معنویت فرانمی خواند، در حالی که به کارگیری این اصول در کنار اصول اسلامی که در آراء اندیشمندان مسلمان به چشم می خورد، می تواند توسعه اسلامی در خور یک کشور اسلامی چون ایران را پدید آورد:

اصول تربیتی توسعه برای انسان هزاره سوم
اصول ده گانه تربیتی که در پی می آید، زمینه های شکوفایی فردی و جمعی را در شرایط حاد، پیچیده و بحرانی قرن بیست و یکم فراهم خواهند آورد. این اصول ده گانه تلفیقی است از علم گرایی و معنویت که به نظر می رسد روند تکاملی تمدن های بشری، سرانجام، انسان را به سمت این ادغام سوق داده است.

تلفیق علم گرایی و معنویت بنا بر این قاعده صورت گرفته که تاریخ محصول تلاقی تجربه های وسیع جوامع انسانی است. بر این پایه، انسان ها و تجربه جمعی آن ها چه در حد یک کشور و چه در سطح روابط بین المللی، در حال صیقل دادن به تعریفی هستند که در رابطه با انسان و ماهیت او پدید آمده است.

تعریف جاری از انسان و یا تعریفی که محصول تحولات علمی و ارتباطی می باشد، در کنار شکوفایی و نوآوری و ثمرات بی نظیر در تاریخ بشری، مشکلات و نارسایی های خود را نیز در اواخر قرن بیستم در مراکز خود در اروپا، امریکا و ژاپن به نمایش گذاشته است، لذا، حتی المقدور با یک نگرش سیستمی به بررسی یکایک اصول ده گانه که به نظر می آید تجربه مجموعه ای بشر در سیر تکاملی تعریف از مدینه فاضله را در بر می گیرند، می پردازیم: [3]

1. کلان نگری سیستمی
تربیت و زیستن در نظام بین الملل به معنای فراگیری و گزینش منطقی نیازها از محیط است؛ یعنی به درجه ای که انسان ها بر پایه اصول ثابت و قابل قبول تربیت می شوند تا درباره دیگران بخواهند یا بخوانند، تأمل و تحمل نمایند، و از آنان کمک و بهره جویی کنند، در صورت پیروی از اصول و شاخص های متقن و منطقی، به همان درجه در کمیت و کیفیت کارشان سرعت و موفقیت خواهند داشت. ارائه هر مجموعه ای چه خرد و چه کلان زمانی که با دید و افقی وسیع صورت گیرد، طبیعی است که دامنه عمل و عکس العمل آن گسترش خواهد یافت.

انسان ها، پیوسته نیاز به افق و قلّه دارند، در جامعه ای که وسعت بصیرت نباشد، و افقی پیدا نشود، انسان ها در جمود و سکون باقی می مانند. دهکده جهانی ضرورت پرداختن به کل نظام بین المللی را ایجاد کرده است، و کلید تربیت در این حوزه ارتباطات است.

در شرایط قرن بیست و یکم ملت هایی که بتوانند رنگ و بویی محلی خود را حفظ کنند، اما در عین حال، بهترین های اندیشه، هنر، تکنیک، ادب و علم را با معیارهای ارزشی و دینی از دیگران گلچین کنند، دروازه های موفقیت را به روی خود باز خواهند کرد.

ملتی به نگرش بین المللی عنایت خواهد داشت که اصل تنوع و تفکر و عمل بشری را بپذیرد و خود را در گذشته ها و دیوارهای آهنین و محلی محصور نکند، و با رعایت اصول اعتقادی خویش، پلی بین گذشته و آینده بزند، در این صورت می بیند که تنوع پذیری با حفظ اصالت منافات ندارد.

پس منظور از نگرش کلان بین المللی این است که انسان ها تربیت شوند، تا با جامعه بشری رفاقت کنند، جهان را بشناسند، و در فعالیت بخشیدن به کارهای فردی و جمعی، نگرشی دراز مدت و در سطح رقابت های جهانی اتخاذ کنند. [4]

2. رفاقت با ملت ها
انسان ها و جوامع به سه دلیل در میان یکدیگر برتری می یابند: ابزار مادی مانند قدرت یا ثروت، ابزار معنوی مانند فرهنگ و هنر، و تلفیقی از این دو. شکوفایی و کسب برتری محتاج تربیت های دقیق، ظریف و دراز مدت می باشد. یکی از راه های مهم رشد و توسعه، معاشرت با دیگرانی است که از صلاحیت اخلاقی و علمی لازم برخوردارند و از این رو می توان از آنان بهره جست. در فرآیند چنین معاشرت ضابطه و هدفمند، جوامع به ضعف های درونی خود پی می برند و در عین حال به محاسن و مضار فرهنگی نظام های اجتماعی دیگر آگاه می شوند و اگر بخواهند تصمیم بگیرند، می توانند در مسیر رشد و بهبود حرکت کنند.

معاشرت با دیگران؛ یعنی نهراسیدن از تضارب آرا، تلاقی اندیشه ها و تقارن آرمان ها و خواسته ها، معاشرت با دیگران؛ یعنی عشق ورزیدن به چالش؛ در معرض شناسایی تناقضات خود قرار گرفتن و در مقام حل آن ها بر آمدن. انسان ها و جوامعی که فراتر از مرزهای خود می اندیشند، به عبارتی به مصنوعی بودن آن مرزها اعتراف می کنند و در پی شکوفایی قوه های مستعد خود می باشند. بحث نگرش بین المللی و معاشرت میان دولتی، نکته و مفروض قابل توجهی در خود پنهان کرده و آن این که در روح و تاریخ یک ملت می باید قوه اعتماد به نفس قوی باشد، تا از بین المللی شدن و معاشرت میان ملتی نهراسد و ویژگی های مثبت هویت خود را از دست ندهد.

بنابراین، معاشرت میان ملتی یک نوع تربیت ملی و تاریخی می خواهد و به ظرفیت بالا محتاج است و حرکتی است عظیم که سرنوشت یک جامعه را متحول می کند. محور و ابزار تربیتی در دو اصل نگرش بین المللی و معاشرت میان ملتی، ارتقا بخشیدن به تحمل فکری و اعتماد به نفس افراد در یک جامعه می باشد. [5]

3. مهندسی حساب گری
یکی از عمیق ترین، انسانی ترین و زیباترین دستاوردهای چند قرن اخیر بشر، مسلط شدن به علم است که انسان را در مسیر محاسبه، برنامه، آینده نگری و دقت، هدایت می کند (هر چند افراط در محاسبه گرایی، انسان را یک بعدی تربیت می کند). محاسبه به عنوان ستون جدی زندگی، می تواند او را در مسیر اصلاح، بهینه سازی، رقابت و رشد و توسعه قرار دهد. اگرچه انسان غربی در تمدن مادی غرب، محاسبه گرایی را به دلائل شکوفایی اقتصادی، در حد افراط، به فعلیت رساند، ولی محاسبه گرایی به جغرافیای غرب محصور نیست، بلکه از اجزا لاینفک خلقت است و هر که محاسبه گر باشد، تابع قانون خلقت و قاعده وجود عمل کرده است.

جامعه ای که محاسبه ندارد، آینده ندارد و انسانی که فاقد تربیت محاسبه گرایانه است، سرگردان خواهد بود. جامعه ای که محاسبه را در نظام آموزشی خود نمی گنجاند، نباید انتظار توسعه یافتگی را داشته باشد. محاسبه گرایی، به روشنی عقیده و آرمان نیازمند است تا در قالب آن به دقت، ظرافت، آینده نگری و عقل گرایی متوسل شود.

هر خصلتی، تربیت می خواهد و نظارت، آموزش می خواهد و هدایت، دقت می خواهد و پشتکار، در این چارچوب، محاسبه گرایی، مستثنی نیست، البته محاسبه گرایی اخلاقی و مالی اغلب در جامعه ای محقق می گردد که در آن، علم احترام و قداست داشته باشد. [6] تربیت انسان ها در مسیر محاسبه گرایی، به فرهنگ علمی و فرهنگ سیستمی نیازمند است.

موجود سیستم که مهندسی محاسبه گرایی را تشکیل می دهد، در نیویورک و لندن و پاریس متولد نشده، بلکه اعجاب خلقت است. بنابراین، کسب مزیت نسبی، برتری علمی و توسعه یافتگی به اندازه قابل توجهی، تابع تربیت انسان هایی است که علمی، عقلی و محاسبه گر باشند و این هنر و ارزش و خصیصه را در ترکیب و تبدیل، در هنر و فرهنگ، در معاشرت و برنامه ریزی، در فرد و گروه و در جمع محقق سازند.

4. توانایی ترکیب
منظور از این نوع تربیت، نظام ساخت و پرداخت، تبدیل مواد خام به محصول و تولید است. تولید ضرورتا به کالا محدود نمی گردد، بلکه تحقیق، ابداع، طرح نظریه ای نوین و تولید روش های بدیع برای حل معضلات بشری، همه و همه از مشتقات تولید در یک جامعه می باشند. در عرصه شدیدا رقابتی قرن بیست و یکم نه تنها برای حفظ بقا، بلکه برای استمرار بخشیدن به حیات، هنر ترکیب و تبدیل است که رده بندی کشورها را مشخص خواهد کرد.

اگر مهم ترین موضوع بحث در روابط بین المللی قرن بیستم، موضوع جنگ و صلح بود، با مشاهده روندها و دقت علمی به نظر می رسد، تعیین کننده ترین موضوع قرن بیست و یکم، موضوع توسعه در ابعاد مختلف آن خواهد بود. هر چند بحث توسعه، ابعاد زیربنایی فرهنگی دارد، از لحاظ تکنیکی و فنی و ساختاری، اصل ترکیب و تبدیل است که تفاوت اقتصادی، صنعتی و تجاری ملت ها را به نمایش می گذارد.

مبنای تربیتی برای اصل ترکیب و تبدیل، ابتدا فرهنگی و پس از آن فنی و تخصصی است. جامعه ای که بحران های قرن بیست و یکم و تقسیم بندی های وسیع آن را جدی بگیرد، نه تنها از هم اکنون بلکه از سال ها و چندین دهه گذشته، امر آموزش فرهنگی، فنی و تکنیکی را با پرداختن به نظام آموزشی، پژوهشی و تربیتی و امکان دادن به ظهور نخبگان علمی اولویت می بخشد.

قواعد ثابت توسعه یافتگی به ما نشان می دهد که هیچ جامعه ای بدون نخبگان منسجم علمی، نتوانسته است حتی به درجه ای اندک از پیشرفت دسترسی پیدا کند. بنابراین، اگر ترکیب و تبدیلی در کار نباشد، انباشت سرمایه های انسانی، پس انداز اخلاقی و مالی، بهداشت و آموزش کیفی و رقابتی هم در میان نخواهد بود. [7]

5. بازگشت به خویشتن
مهم ترین سرمایه یک جامعه، نیروی انسانی آن می باشد، اگر یک دولت و نظام حکومتی و تمدنی به ملت خود در تمامی ابعاد حیات توجه کند و با ملت خود انسانی رفتار کند و نیازهای آن ها را موجه بداند و برای حداقل پنج نسل آینده آن برنامه و طرح داشته باشد، طبیعی و منطقی است که جامعه طبق قواعد ثابت طبیعت و خلقت رشد کند، و توسعه یابد.

اساسی ترین شاخص رشد و تعالی انسانی شاید در زمان و مقطعی باشد که فرصت خویشتن یابی یا خودیابی پیدا کند. عمده انسان ها، خودیابی نمی کنند، زیرا یا بدان تربیت نشده اند و یا فرصت بهره برداری از چنین نعمتی را نیافته اند. خودیابی فلسفی، شخصیتی و عرفانی و انسانی، کمبودی است که تمدن مادی غرب، علی رغم تمامی دستاوردهایش، به شدت آن را احساس می کند. انسان ها به خودیابی نیاز دارند، اما ضرورت های دیگر مجال پرداختن به این زمینه رشد و توسعه شخصی را نمی دهند. اولین و ضروری ترین شرط خودیابی در یک جامعه، آسودگی الهی (ایمان) است تا دغدغه های روزمره را از انسان بزداید و جو روحی و فرهنگی لازم را برای او مهیا کند.

به موازات این شرط کلیدی، روح جامعه و اتمسفر فرهنگی یک جامعه نیز با اهمیت است و انسان ها در این صورت بهتر خودیابی می کنند و رنگ اصیل و واقعی خویش را در می یابند. نخبگان، برنامه ریزان و مجریان یک جامعه وظیفه دارند که به فضای فرهنگی یک جامعه، جرأت و جسارت، تلاقی و تقارن، جدل و چالش و روح و روحیه تزریق کنند و در این چارچوب، مبدع و مبتکر را تشویق و مخرب را تنبیه کنند. خودیابی محتاج تربیت است، تربیتی دشوار و با مشقت. خودیابی افراد در یک جامعه به یک معنا و به یک تفسیر، مهم ترین سر منزل و برج مدینه فاضله است که با تجمع نخبگان خود یابنده در آن، مهم ترین مظهر انسانیت را تحقق می بخشد. [8]

6. اصلاح اخلاق
این اصل محصول اصل خویشتن یابی و خودیابی است، نیاز به تربیت اخلاقی یک نوع نیاز فطری است. جوامعی که اخلاق را یک انتخاب فردی دانسته اند، در مجموع متضرر شده اند. متأسفانه یا خوشبختانه بسیاری از نیازهای عقلی بشر انتخابی نیستند در حالی که این نیازها، در واقع به نفع اوست. حتی اگر اصل را بر سعی و خطا بگذاریم، بشر و بشریت از فقدان یک پایه علمی پایدار و فراگیر اخلاقی در سطح بین المللی پیوسته رنج برده است.

مجموعه درس ها و اندوخته های انسانی در چند قرن اخیر به او این فرصت را می دهد که به عمل کرد خود و نیکان خود با یک نگرش مجموعه ای نظاره کند و حرکت جوامع را از روی یک سکوی تجربی و شناختی مشاهده کند. خوب یا بد اخلاقی به هست و نیست علمی ارتقا می بخشد و آن را هدایت می کند، غیراخلاقی بودن، نوعی توقف است، ولی اخلاقی بودن، کارت بیمه ای است که انسان ماندن و شدن را مصونیت و ضمانت می بخشد.

سرنوشت یک جامعه در دست نخبگان آن است و ضرورتا ماهیت و کیفیت تربیت اخلاقی او نیز، در درجه مشروعیت، صلاحیت و سلامت نفس زمام داران نهفته است. انسان ثلث سوم قرن بیستم به شدت با بحران اخلاقی روبرو بود، و احتمال می رود که بشریت در اواسط قرن بیست و یکم به اخلاق و معنویت، دین و خانواده و خوبی ها روی آورد.

جامعه ای که خود را برای چنین وضعی آماده سازد، خود را از گزند تک بعدی بودن می رهاند و قبل از بروز بحران محاسبه گرایانه عمل می کند. بنابراین، بدون اخلاق هرگونه پیشرفتی در معرض ریختن و نابودی است، و اصولا توسعه ای که در آن اخلاق و معنویت نباشد، پیشرفت و توسعه به شمار نمی آید، و توانایی خواباندن عطش درونی انسان را ندارد. [9]

7. فرهنگ سازی
تحقق تمامی اصول فوق تابع پرداختن به فرهنگ است. یک جراح زمانی که غده ای را از بدن انسان بیرون می کشد، احساس تسکین، آرامش و موفقیت می کند. یک دولت مرد، یک نخبه، یک جامعه شناس، یک اقتصاددان و یک عالم علم سیاست به صبر و حوصله نیازمند است، تا در طی چندین دهه، غده ها را از دل جامعه بیرون بکشد و گردش خون را در جسم جامعه به روال عادی آن برگرداند، ولی باید باور داشت که دیررس ترین درخت میوه خلقت، درخت فرهنگ است.

منظور از فرهنگ شیوه فکر کردن، استنباط کردن، استنتاج کردن و دیگر چیزهایی از این دست در تمامی ابعاد زندگی است. نگرش بین المللی، معاشرت میان ملتی، محاسبه گرایی، ترکیب و تبدیل، خودیابی و تربیت اخلاقی در گرو فکر، عقل و اندیشه یا در واقع همان فرهنگ است، و البته جامعه فرهنگی جامعه ای عقلانی است.

جامعه فرهنگی جامعه ای است که شیوه حفظ کردن خود را نمی آموزد، بلکه شیوه سنگین و عظیم فکرکردن و تغییر دادن را منتقل می کند، و می آموزد. هیچ نوع تربیتی سخت تر از تربیت برای تفکر و تعقل کردن نیست. مبنای توسعه فرهنگی، تربیت فرهنگی یک جامعه است که او را در تمامی کارزارهای حیات، آماده می سازد.

مهم ترین محتوای تربیت فرهنگی، وارد کردن عقل و منطق، تدبیر و بزرگ منشی، وقار و تحمل و احترام در نظام آموزشی، نظام دولتی و نظام اجتماعی یک جامعه است. فرهنگ به نهادینه کردن محاسبه عقلانی، تربیت اخلاقی و مانند آن در جوهره زندگی اجتماعی و تن، نهاد انسانی می شود، در حقیقت، همان طور که بدون اندیشیدن نمی توان عملی، اقدامی و کاری انجام داد، بدون فرهنگ سازی کاشتن هر نهالی بی ثمر خواهد بود. [10]

8. میهن خواهی
همه می دانیم که وطن خواهی یا میهن دوستی با وطن پرستی متفاوت است. وطن پرستی، بیراهه است، ولی وطن دوستی، محرک و زمینه ساز و مشوق توسعه یافتگی است. عموم مردم، علاقه شدیدی به تاریخ، آداب و رسوم و محدوده جغرافیایی خود داشته اند. در جامعه ای که وطن دوستی نباشد، انگیزه ای برای خدمت، رشد و توسعه و توسعه یافتگی وجود نخواهد داشت.

افراد در جهت منافع شخصی حرکت خواهند کرد، و دستور کار فردی جایگزین دستور کار مملکتی و اجتماعی خواهد شد. باز باید تأکید کنیم که مرکز ثقل این تربیت در نزد نخبگان است که با یک دید سیستمی، عینی و جامعه شناختی از یک سو و درستی، دلسوزی و آینده نگری از سوی دیگر، در جامعه بذر علاقه و محبت به وطن را پخش کنند.

انسان ها برای وطن دوستی دلیل می خواهند و چه بسا این درخواست منطقی نیز باشد. این تقاضا منحصرا توسط هیأت حاکمه بر آورده می شود. در شرایط بحرانی قرن بیست و یکم، جوامعی که زمینه های انسجام درونی مملکت خود را از طریق علاقه به جامعه و علاقه به آینده آن در درون انسان ها فراهم می آورند، مصونیت بیشتری خواهند داشت.

در نهایت، وطن دوستی عموم مردم، تابع وطن دوستی نخبگان و کارگزاران دستگاه دولتی یک جامعه است. با این وصف، باید به این نکته توجه داشت که انجام و تحقق هر کاری در گرو همکاری و مساعدت ملت و دولت است، اگرچه سهم دولت بیشتر از عامه مردم خواهد بود، به آن دلیل که نخبه اند و امکانات فراوان تری در اختیار دارند، ولی نادیده گرفتن سهم هریک منجر به بی نتیجه شدن هر اقدامی می گردد. در این گونه موارد، معمولا دولت به انتظار ملت می ماند و ملت به انتظار اقدامی از سوی دولت، هر دو غلط است، چون نتیجه ای را در بر ندارد. [11]

9. محیط و بهداشت گرایی
به موازات بحران اخلاقی قرن بیستم، از زوایای مهم بحران اقتصادی در جهان امروز، بحران محیط زیست و سلامت روحی و جسمی انسان است. صنعتی شدن به عنوان یک کنش، واکنش آلودگی محیط زیست را فراهم آورده است. در دهه 1960، عده ای از علمای علوم انسانی، «اندیشه کوچک زیباست» را به مثابه راه حلی برای ممانعت از عوارض محیطی و اجتماعی صنعتی شدن مطرح کردند، و جوامع و برنامه ریزان را به قناعت و کم مصرفی ترغیب کردند. عنوان فرعی کتابی که شوماکر، یکی از پیشروان این نهضت اجتماعی، به رشته تحریر در آورد، این بود: پیش بینی های علمی برای شرایط زیست محیطی قرن بیست و یکم بسیار تهدیدآمیز و نگران کننده هستند.

اولین و فوری ترین پیامدهای منفی محیط زیستی بر بهداشت روانی و جسمی انسان ها می باشد. در مقام بهبود، اصلاح و برنامه ریزی، وظیفه دولت هاست که بهداشت و محیط زیست را جدی قلمداد کنند و با نرخ رشد اقتصادی معتدل، از زوال محیط زیست و کاهش بهداشت انسان ها جلوگیری به عمل آورند.

بحران های مالی، اقتصادی، جمعیتی و اجتماعی در قرن بیست و یکم، این فرصت را به ملت ها نخواهد داد تا هر آنچه را که می خواهند، مصرف کنند. ملت های قانع ولی پرکار، کم مصرف ولی کارا، و کم خرج ولی آینده نگر، مردمان کم بحران تری خواهند بود.

نسل نوجوان امروز که نسل پیر اواسط قرن بیست و یکم خواهد بود، شدیدا به تربیت های خاص محتاج است تا با رسیدگی به بهداشت و محیط زیست خود، جامعه سالم تری برای آینده خود ایجاد کند. این تربیت ها تنها در مدارس اتفاق نمی افتد، بلکه بخش زیادی از آن در محیط خانواده صورت می گیرد، ولی بی شک این آموزش ها زمانی مؤثر خواهد بود، که آثار آن به چشم بیاید. [12]

10. مسئولیت اجتماعی
یکی از ویژگی های تعیین کننده کیفیت و توسعه یافتگی در یک جامعه بشری، تربیت برای یک نوع نگرش و وجدان جمعی است. افراد، مستقل از این که چه حرفه ای داشته باشند و چه مرامی، باید به مجموعه فرهنگی و فکری و بافت اجتماعی خود افتخار کنند، و در حفظ آن بکوشند؛ در تصحیح آن قدم بردارند و مانع از تخریب و اضمحلال آن گردند.

مسئولیت اجتماعی، عنوانی است که خصایص فوق را در بر می گیرد. مسئولیت اجتماعی، اکتسابی است و آموزش می طلبد. قرن بیست و یکم، قرن رقابت است و واحدهای سیاسی که از انسجام درونی برخوردار باشند، موفق تر رقابت خواهند کرد. انسجام درونی تابع روشن شدن تکلیف مشروعیت، نظام فکری، نظام تربیتی و نظام اقتصادی یک جامعه است و در چنین جوّ و شرایطی، مسئولیت اجتماعی زاییده می شود.

مسئولیت اجتماعی، اصلاح نگری و اصلاح پذیری متقابل را ایجاد می کند و برای انسان ها مشقت های زندگی جمعی را سهل می سازد. فراگیری مسئولیت اجتماعی از نظام دبستانی آغاز می گردد، و با گذشت سال ها، عمیق تر و بارورتر می شود. حس مسئولیت اجتماعی و تصحیح اجتماعی، یک نوع پختگی فرهنگی می طلبد که با ارتقای سطح آگاهی ها، گسترش روابط متقابل ملت و دولت و آرامش یافتن عموم مردم نسبت به آینده خود و جامعه میسر است.

تربیت انسان ها برای نهادینه کردن مسئولیت اجتماعی در عمل، کلام و قلم آن ها، در جهت افزایش تحمل و فداکاری، نوع دوستی، وطن دوستی و توسعه فرهنگی شان، در مقابله با بحران های ملی و بین المللی قرن بیست و یکم، کمک شایانی خواهد کرد. [13]

اصول اسلامی توسعه برای انسان قرن بیست ویکم
اسلام بر تجربه پای می فشارد و آن را به کار می گیرد، به علاوه بر آنچه در تجربه نمی آید، و در ورای آن وجود دارد نیز، اصرار می ورزد، لذا افزون بر اصول تربیتی توسعه برای انسان هایی که مسلمان اند، به کارگیری اصول دیگری هم نیاز داریم که به کمک آن پایه های یک جامعه توسعه یافته یا همان مدینه فاضله اسلامی را بریزیم، این اصول که از آن می توان به عنوان اصول اسلامی یا اصول مسلمانان یاد کرد، را برخی از اندیشمندان اسلامی برشمرده اند، که بعضی از آن ها عبارت است از:

الف. سالم سازی خانواده و اجتماعی کردن زنان: ابن سینا(متولد 358)به یک ویژگی مهم جامعه سالم، توسعه یافته و یا همان مدینه فاضله اسلامی می پردازد و آن که خانواده باید سیاسی و از یک نقش اجتماعی برخوردار باشد. به بیان دیگر، ازدواج پیوند دهنده زن و مرد و عامل پدید آمدن خانواده است.

تعدد خانواده ها و خانوارها نیز، به تشکیل جامعه و اجتماع می انجامد. بنابراین، ازدواج بر سه دلیل صورت می گیرد: اول -  مهم ترین عامل در پیدایش خانواده، نیاز بشر به غیر است. انسان بدون کمک دیگران و به تنهایی، قادر به ادامه حیات و تأمین نیازهای جسمی و روحی خود نیست. دوم -  ازدواج وسیله ای مناسب و مطلوب برای توالد و تداوم نوع بشر است.

سوم -  محصول ازدواج، کودکانی هستند که پس از رشد، عصای دست پدران و مادران ناتوان، عاجز و پیر می شوند. از این رو، ازدواج بیش از آن که تأمین کننده نیازهای فردی باشد، تأمین کننده نیازهای جمعی است. درنتیجه، بعد اجتماعی ازدواج از بعد فردی آن برجسته تر می نماید. در ساختار سیاسی خانواده، مرد در رأس قدرت قرار دارد، و او است که مدیریت و کیاست خانواده را بر عهده می گیرد، بر دیگران فرمان می راند، و دیگران از او اطاعت می کنند، اما مردِ خانه در اداره خانواده (جامعه کوچک) باید به سه اصل توجه نماید و سیاست و اداره خانواده را بر آن اصول قرار دهد.

1-  باید بداندکه «بهترین زن آن است که عاقل، دین دار، شرمگین، زیرک، دوست دار، زاینده، کوتاه زبان، مطیع، یک دل، امین، گران سنگ، خادمِ شوی (شوهر) باشد و مال اندک شوی را از طریق اقتصاد، فزونی دهد و به خوی خوش، غم های او را بگسارد و اندوه او را تسکین دهد. » 2-  احترام به زن، رعایت حال او، تأمین نیازهایش و تربیت او بر عهده مرد است تا زن بتواند به وظایف و تکالیف خود عمل نماید. 3-  مرد باید زن را به کاری مشغول کند؛ زیرا، زن بیکار توان، همّت و وقتش صرف کارهای بیهوده می شود. ابوعلی سینا توصیه های مذکور را به آن دلیل ابراز می دارد که خانواده را اساس اجتماع می داند، سلامت آن را به سلامت اجتماع پیوند می زند و آگاهی از این مسائل و به کار بستن آن را برای مردان، که در رأس این دو جامعه (خانواده و اجتماع) قرار دارند، ضروری می شمارد. [14]

ابن سینا، علی رغم آن که خواهان مشارکت زنان در عرصه اجتماعی است، ولی نقش اساسی و عمده زن را در تربیت انسان برمی شمارد، وظیفه ای که تنها و بیش از دیگران، از عهده زنان برمی آید. طبیعی است که اگر زنان بیش از آن که در خانه باشند، در بیرون از خانه به امور اجتماعی اشتغال ورزند، نمی توانند مهم ترین رسالت خویش که همانا آدم سازی است را به انجام رسانند. در صورتی که فرزندان این زنان به درستی تربیت نشوند، جامعه ای سالم فراهم نمی آید و حتی خود زنان در چنین جامعه ای از امنیت اجتماعی بی بهره اند، لذا قادر نخواهند بود که در امور سیاسی و اجتماعی مشارکت نمایند. آن چه از کلام ابن سینا قابل فهم و دریافت است آن که وی نه زن را در خانه محبوس می کند و نه او را از خانه می راند، در حالی که در بسیاری از جوامع اسلامی، زن در خانه محبوس و در جوامع غربی، زن از خانه رها است.

ب. دولت و ملت و پای بندی به حقوق متقابل: ماوردی(متولد 353) جامعه ای را سالم و رشدیافته اسلامی می داند که از این ویژگی سیاسی اخلاقی برخوردار باشد که وظایف متقابلی را برای دولت و ملت بشناسد، از این رو، ماوردی نخست، ده وظیفه برای خلیفه قائل بود که عبارتند از:

1- نصب اشخاص متدّین و صدیق در مشاغل دولتی و خزانه داری؛ 2-  تعیین مقرّری برای نیازمندان از خزانه دولت؛ 3- اجرای عدالت و حل کلیه دعاوی و داوری براساس شریعت؛ 4- نظارت شخصی و رسیدگی به امور مسلمانان قلمروِ خویش؛ 5-  برقراری نظم و قانون در سراسر کشور و حفظ آزادی مردم 6-  پاسداری و دفاع از مرزها در برابر تهاجمات خارجی؛ 7-  اجرای قانون جزایی قرآن (اجرای حدود شرعی)؛ 8-  سازماندهی جنگ های دینی و جنگ با دشمنان اسلام؛ 9-  جمع آوری خراج و زکات شرعی؛ 10-  حفاظت و دفاع از اصول مسلّم دیانت. هم چنین، خلیفه باید به عدالت عشق بورزد، و در اخذ مالیات و اعطای پاداش، انصاف را رعایت کند.

هرگاه خلیفه به وظایف ده گانه خود عمل نماید و آن ها را به مرحله اجرا گذارد، بر مردم لازم است که اطاعتش کنند و اوامرش را به انجام رسانند، و هیچ کاری را بدون فرمان و رضایت او انجام ندهند، علاوه بر آن، مردم باید او را در انجام وظایفش کمک و مساعدت کنند، اما اگر خلیفه به این وظایف عمل نکند، مردم می توانند از او فرمان نبرند، وی را خلع کنند او را از منصب خلافت به زیر کشند و شخص دیگری را جای او قرار دهند.

اگر کسی به زور به مقام خلافت رسیده باشد، عدالت را پیشه خود نسازد و در حفظ ثغور و نظم اجتماعی تلاش نکند، مسلمانان باید برای پرهیز از هرج و مرج، آشوب، ناامنی و شورش از او اطاعت کنند، ولی چنانچه خلیفه از اسلام منحرف شود، اطاعت از او لازم نیست. [15]

نکته مهم در آرای سیاسی ماوردی آن است که سهم مشترک و یکسانی را برای دولت و ملت در سامان بخشی یا ایجاد نابسامانی های اجتماعی قائل است. در واقع، مشکلی که معمولا در جوامع مسلمان بروز می کند آن است که دولت، مردم را بی کفایت و عامل نابسامانی ها می داند و از سوی دیگر، مردم، دولت را نالایق و ناکارآمد می پندارند، و چون این آن را و آن این را مقصر قلمداد می کنند، اغلب گامی برای توسعه و پیشرفت جامعه بر نمی دارند، بی شک سهم این مسأله را نمی توان در عقب ماندگی امروزین جوامع اسلامی نادیده گرفت.

حل چنین معضل مهمی به آن است که هم دولت و هم ملت بپذیرند که نه تنها در کامیابی ها، بلکه در ناکامیابی های اجتماعی نقش دارند، در این صورت، هم فکری برای قوت بخشی به موفقیت ها و کاهش شکست ها می پردازند. [16]

ج. اصلاح مردم، هدف سیاست باشد: از نظر امام محمد غزالی(متولد437) اگر هدف سیاست، اصلاح مردم و رساندن آنان به سعادت حقیقی یا همان بهشت موعود باشد، جامعه ای نیکو شکل می گیرد، اگرچه این سعادت مربوط به دنیای جاویدِ آخرت است، ولی بدون انجام افعال نیکو در جهان ماده، دست یابی به آن میسر نیست.

به عبارت دیگر، نیل به چنین مقصودی، نیازمند هماهنگی بین اعمال مادی با اهداف اُخروی و نیز، محتاج فراهم آوردن ابزارهای فردی و جمعی، هم چون، جلب همکاری حکومت است، در این زمینه، حکومت باید شرایط لازم را برای شناخت خدا و اصلاح ظاهر و باطن، که مقدمه نیل به سعادت حقیقی است، فراهم آورد. مهم ترین شرط برای نیل به سعادت حقیقی، شناخت خدا و یا بهره مند بودن از اعتقادات درست است.

شناخت خداوند در پی اعتقاد به چهار رکن ذیل صورت می گیرد: 1-  خداوند، ازلی، نادیدنی و منزّه است. (علم به ذات) 2-  خداوند، قادر، عالم، شنوا و بیناست. (علم به صفات) 3-  هر چه وجود دارد، مخلوق خداوند است، و هر چه او بخواهد، انجام می دهد. (علم به افعال) 4-  خداوند پیامبران (ع) را برای هدایت انسان ها فرستاد، امّا پس از ختم رسولان، مردم هستند که جانشین آن ها (خلیفه) را بر اساس معیارهایی چون ورع، علم، شایستگی و غیره انتخاب می کنند.

سیاست در پی آن است که پس از اصلاح ظاهر، به اصلاح باطن بپردازد. اصلاح باطن همان اصلاح دل و درون است. بنابراین، حکومت علاوه بر تلاش برای اصلاح ظاهر افراد، باید بستر اعتقاد قلبی به رعایت و التزام به صفاتی مانند تقوا، زهد، صبر، شکر، خوف، رجا، رضا، صدق و اخلاص را ایجاد نماید و آنان را از گرایش به صفاتی همانند کبر، ریا، خشم، حسد و دیگر رذائل نکوهیده و مُهلِکات باز دارد.

معرفت و ایمان به خداوند منجر به اصلاح ظاهر انسان می گردد. اصلاح ظاهر خود را در دو چیز نشان می دهد: نخست این که زمینه های گرایش به عبادت را پدید می آورد که حاصل آن، نوعی رفتار خاضعانه و خاشعانه در برابر خداوند است.

این رفتار زندگی اجتماعی انسان را نیز، تحت تأثیر قرار می دهد. دوم آن که عادت ها و آدابی از قبیل نکاح، کسب و سفر بر پایه احکام شریعت، شکل می گیرد. پس از تحقق اصلاح ظاهر، انسان آمادگی ورود به مرحله اصلاح باطن را پیدا می کند. [17]

نکته جالب در آرای غزالی آن است که وی سیاست را مقوله ای فسادانگیز و مفسده آمیز نمی داند در حالی که اغلب سیاست را مکر، حیله، فریب، خدعه، تزویر و... می پندارند، و از این رو، برخی از متدینین به سراغ آن نمی روند. اگر سیاست مکر و خدعه باشد، نه بیش از آن، پس چرا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام وارد آن شدند و به تأسیس حکومت که مقوله ای سیاسی است، پرداختند؟

لذا، نمی توان، سیاست را به کلی بد و ناپاک دانست، بلکه بهتر است سیاست را یک ابزار بدانیم که اگر در دست آدم صالح قرار گیرد، در خدمت به خلق به کار می رود، و اگر به دست آدم ناصالح بیفتد، همان مکر و حیله ای بیش نخواهد بود، ولی باید پذیرفت که در سراسر تاریخ بشر، عمدتا سیاست به دست ناصالحان بوده و به همین دلیل، سیمایی منفی از آن در ذهن هااست، اما اگر بتوانیم به تربیت انسان صالح بپردازیم، آن وقت دیگر نگران ورود به عرصه سیاست نخواهیم بود.

د. انجام وظایف سیاسی از سوی مردم: خواجه نصیرالدین طوسی(متولد 580)برای مردم، وظایف سیاسی قائل بود که باید در مقابل مُلک و پادشاه انجام دهند، و معتقد بود در صورت انجام این وظایف جامعه به سوی بهبود می رود، به عنوان مثال، مردم باید در نصیحت و نیک خواهی شاهان و رؤسای خویش، بکوشند، در افشای کردارهای نیک و پوشاندن عیب های ایشان تلاش نمایند، و همواره ثناگوی هر کاری باشند که به وسیله مُلوک انجام می شود، اما اگر رأی سلطان متضمن فسادی است، با لطف و تدبیر و از طریق امر به معروف و نهی از منکر، شاه را بر وخامتِ عاقبت اجرای آن، آگاه و به تدریج به ذکر حکایت ها و مثل ها، آن رأی و نظر را در چشم پادشاه کریه و ناپسند بگردانند و در هر صورت، در حفظ اسرار او کوشش نمایند و هیچ خطا و گناهی را به سلطان نسبت ندهند.

هم چنین، مردم باید در حفظِ منافع رؤسای خویش بکوشند و در مصیبت ها و رنج ها، جان و مال خویش را برای محافظت دین و ملت در اختیار پادشاه قرار دهند و خود را در چشم شاه چنان جای دهند که شاه باور کند با اندک اشاره ای، مردم مال خود را در اختیار شاه می گذارند و یا آن را فدای مَلِک می کنند.

اگر چنین شود، مال مردم از طمعِ شاه در امان خواهد ماند. بنابراین، خواجه توصیه می کند مردم در ادای حقوقی که مُلوک بر گردن آن ها دارند، کوتاهی نکنند، بلکه با گشاده دلی با آن اقدام کنند. [18]خواجه با استناد به کتاب آدابِ ابن المقفّع می گوید: اگر سلطان تو را برادر خود قرار دهد، تو او را ولی نعمت خویش بدان. اگر مَلِک در نزدیکی تو می کوشد، تو هم در تعظیم او سعی فراوان کن.

اگر عزیز پادشاه شدی بر نزدیکان و خادمان قدیمی او پیشی نگیر و بدان، شرط خدمت به مَلک عدم مخالفت با رأی ملوکانه و فرمان برداری به اندازه توان و طاقت، از او است، و به این حقیقت آگاه باش که او سلطان است، پس شایسته که تو تابع او باشی. اگر مردمی به والی ظالمی دچار گردند، باید بدانند که میان دو خطر قرار گرفته اند: یا با والی ظالم می سازند، و بر مردم دیگر می تازند؛ یا با مردم همراه می شوند، و بر والی ظالم می شورند. در صورت تحقق حالت اول، دین و مروّت و در حالت دوم، دنیا و نفس خویش را هلاک خواهند کرد. راه خلاص از این دو خطر، دوری از والی ظالم است، اما اگر والی ظالم نبوده، ولی روش او مورد رضایت مردم نباشد، مردم چاره ای جز وفادار ماندن به او ندارند، تا این که خداوند راه نجاتی فراهم آورد. [19]

از گفتار خواجه می توان دریافت که در انتقاد اجتماعی باید با نیت پاک و به قصد اصلاح سخن گفت، چنان چه چنین باشد، دیگر پرخاش گری در انتقاد اجتماعی جایی نمی یابد. به علاوه، گرچه همه حق دارند منتقد باشند، ولی بر پایه آموزه های دینی، کسی محق است انتقاد کند که خود، آن عیبی را که بر آن تاخته است را نداشته باشد، زیرا، انسان معیوب نمی تواند به رفع عیوب دیگران بپردازد، و نیز، منتقد قبل از انتقاد باید بتواند برادری و صداقت خویش را به اثبات برساند، در این صورت، انتقادهای وی پذیرفته می شود، زیرا، معمولا انسان، انتقاد را از کسی می پذیرند که دوستی و درستی اش را باور کرده باشند، اگر غیر از این باشد، گرچه منتقد، قصد خیر و اصلاح دارد، ولی به سخنش گوش نمی سپارند و چه بسا او را به دلیل جسارت در سخن، منزوی و طرد می نمایند. ناگفته پیدا است که البته، نظام های سیاسی باید به هر انتقادی گوش دهند، چون هر انتقادی می تواند مشکل و عیبی که در یک نظام سیاسی وجود دارد، و از چشم کارگزاران مخفی مانده، را برملا سازد، رفع این عیوب، سلامت نظام سیاسی را تضمین می کند.

ه. تحول و تغییر اجتماعی: آنچه را که ابن خلدون(متولد 784)در باب تغییر اجتماعی می گوید، به علاوه آراء دیگر اندیشمندان مسلمان نیز، می تواند اساس و پایه ای تربیتی و اسلامی برای توسعه هزاره سوم میلادی باشد، زیرا:ابن خلدون کوشید تا چنان چه جامعه ای اسلامی از ویژگی های مطلوب برخوردار نبود، آن را به سوی تحول بکشاند و لذا، بر این عقیده بود که جامعه انسانی بر اثر عوامل زیر دچار تغییر و تحول مطلوب می شود:

1-  هر گاه محیط طبیعی و اجتماعی زمینه های لازم را برای پیدایش و رشد تمدن و فرهنگ فراهم نیاورد، آن گاه جامعه به تأثیر از محیط تغییر می پذیرد.

2-  هرگاه روحیه، اخلاق، خواسته ها و نیازهای افراد در زندگی فردی و جمعی تغییر نماید، جامعه نیز، متحول می شود.

3-  گاه نیز، بادیه نشینان بر شهرنشینان پیروز می شوند و به تأسیس دولت جدید می پردازند. دولت جدید منشأ تحولات و ارزش های تازه ای است که آن هم، تحول در ساختار درونی جامعه را پدید می آورد. تحولاتی که با استقرار دولت جدید روی می دهد، بسیار است. برخی از این تحولات عبارتند از: الف -  عده ای از شهرنشینان در اثر جنگ با بادیه نشینان کشته می شوند. ب -  تعدادی از شهرنشینان به دولت های همسایه پناه می برند. ج -  عده زیادی از شهر نشینان مشروعیت حاکمان جدید را می پذیرند، و حتی بعضی ها به استخدام دولت جدید در می آیند. هر یک از این تحولات سه گانه، موجب تحولاتی دیگر می شوند؛ به این معنا که کشته شدن تعدادی از شهرنشینان، مخالفت فراریان و پناهندگان به کشورهای همسایه را علیه نظام تازه برمی انگیزاند و هم، ارزش ها و آرمان های شهرنشینان تسلیم شده، ساختار جامعه و دولت جدید را متأثر می سازد.

به سخنی دیگر، هرچند پیروزی بادیه نشینان موجب تولد دولت تازه وتحول اجتماعی جدید می شود، ولی این تأثیر به آن معنا نیست که بادیه نشینان از زندگی شهری تأثیر نمی پذیرند، بلکه بین بادیه نشینان و شهرنشینان رابطه متقابلی پدید می آید، به گونه ای که بادیه نشینان برای ارتقای سطح کمّی و کیفی تولید و در ساختن جامعه ای نو، ایجاد تمدنی تازه و خلقِ فرهنگی نوین، به دانش، صنعت، توان مالی، ابزار اقتصادی، اختراعات و فن آوری صاحبان تمدن قبلی (شهرنشینان) نیاز دارند. شهرنشینان نیز، برای تهیه و گردآوردن تجملاتی چون غذاهای متنوع، انواع پوست ها و مواد چرمی متعدد، محتاج بادیه نشینان هستند.[20]

آنچه در آراء ابن خلدون مهم است، آن که وی تأثیر متقابل دو حوزه فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی بادیه نشینان و شهرنشینان را عامل تحول و توسعه می داند، لذا با تأسی از همین سخن ابن خلدون می توان به این نتیجه رسید که انسان هزاره سوم اگر بخواهد به توسعه پایدار دست یابد باید بین تجربه بشری و یا آنچه از تجربه برمی آید و حوزه دیگری که تجربه به آن راه ندارد و برای دست یابی انسان به توسعه سخن ها از ماورای ماده دارد، گوش فراداد و به آن عمل کرد.

نتیجه
تشکیل حکومت از نظر عقلی، فطری و شرعی ضروری است، از این رو، چه پیش از ظهور اسلام و چه پس از آن، جهان حتی یک لحظه تهی از حکومت نبوده و حکومت ها بر اساس سلیقه ها و عقیده های مختلف شکل گرفته است، ولی چه لزومی دارد که حکومت، اسلامی باشد؟ چرا تنها حکومت اسلامی از نظر مسلمانان دارای مشروعیت است؟ امام خمینی رحمه الله در پاسخ به سؤالات مذکور، دلایل ذیل را مطرح می کند:

1-  لزوم اجرای قوانین اسلام: «مجموعه قانون برای اصلاح جامعه کافی نیست، برای این که قانون مایه اصلاح و سعادت بشر شود به قوه اجراییه و مجری احتیاج دارد، به همین جهت، خداوند متعال در کنار فرستادن یک مجموعه قانون -  یعنی احکام شرع -  یک حکومت و دستگاه اجرا و اداره مستقر کرده است.

رسول اکرم صلی الله علیه و آله در رأس تشکیلات اجرایی و اداری جامعه مسلمانان قرار داشت... رسول اکرم صلی الله علیه و آله که خلیفه تعیین کرد، فقط برای بیان عقاید و احکام نبود، بلکه هم چنین برای اجرای احکام و تنفیذ قوانین بود. وظیفه اجرای احکام و برقراری نظامات اسلام بود که تعیین خلیفه را تا حدی مهم گردانیده بود.» [21]

2-  سنّت و رویه پیامبر صلی الله علیه و آله: «سنّت و رویه پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله دلیل بر لزوم تشکیل حکومت است، زیرا، اولاً، خود تشکیل حکومت داد و ثانیا، برای پس از خود به فرمان خدا، تعیین حاکم کرده است. وقتی خداوند متعال برای جامعه پس از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله تعیین حاکم می کند به این معنا است که حکومت پس از رحلت رسول اکرم صلی الله علیه و آله نیز لازم است.» [22]

3-  پاسخ گویی به هم زمان ها و مکان ها: «این حرف که قوانین اسلام تعطیل پذیر یا منحصر و محدود به زمان و مکانی است، بر خلاف ضروریات اعتقادی اسلام است. بنابراین، چون اجرای احکام پس از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و تا ابد ضرورت دارد. تشکیل حکومت بدون دستگاه اجرا و اداره، که همه جریانات و فعالیت های افراد را از طریق اجرای احکام تحت عادلانه درآورد، هرج ومرج به وجود می آورد و فساد اجتماعی و اعتقادی و اخلاقی پدید می آید.» [23]

4-  ماهیت قوانین اسلام: «ماهیت و کیفیت این قوانین می رساند که برای تکوین یک دولت و برای اداره سیاسی و اقتصادی و فرهنگی جامعه تشریح گشته است: اولاً، احکام شرع حاوی قوانین و مقررات متنوعی است که یک نظام کلی اجتماعی را می سازد.

در این نظام حقوقی، هر چه بشر نیاز دارد فراهم آمده است... ثانیا، با دقت در ماهیت و کیفیت احکام شرع، در می یابیم که اجرای آن ها و عمل به آن ها مستلزم تشکیل حکومت است و بدون تأسیس یک دستگاه عظیم و پهناور اجرا و اداره، نمی توان به وظیفه اجرای احکام الهی عمل کرد.» [24]

5-  دفاع از تمامیت ارضی: «احکامی که راجع به حفظ نظام اسلام و دفاع از تمامیت ارضی و استقلال امت اسلام است بر لزوم تشکیل حکومت دلالت دارد، مثلاً این حکم «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیلِ» که امر به تهیه و تدارک هرچه بیش تر نیروی مسلح و دفاع -  به طور کلی -  است و امر به آماده باش و مراقبت همیشگی در دوره صلح و آرامش [می کند]... آیه... دستور می دهد که تا حد امکان نیرومند و آماده باشید تا دشمنان نتوانند به شما ظلم و تجاوز کنند. ما متحد و نیرومند و آماده نبودیم که دستخوش تجاوزات بیگانه شده و می شویم و ظلم می بینیم.» [25]

هم چنین حضرت امام خمینی رحمه الله تحقق وحدت اسلامی، رهایی ملل اسلامی از نفوذ استعمارگران و دولت های دست نشانده، نجات مظلومات جهان و جلوگیری از مفاسد را مشروط به تأسیس حکومت اسلامی می داند.[26] عقیده ما هم بر آن است که تأسیس و اداره حکومت اسلامی در کنار سالم سازی خانواده و اجتماعی کردن زنان، دولت و ملت و پای بندی به حقوق متقابل، اصلاح مردم، هدف سیاست باشد، انجام وظایف سیاسی از سوی مردم و تحول و تغییر اجتماعی عامل مهمی برای دست یابی به جامعه ای توسعه یافته است.

البته در این راه باید از تجربه بشری استفاده کرد، ولی تجربه بشری اگر بدون توجه به دین و ارزش های دینی باشد، توسعه ای یک بعدی و توسعه ای بدون معنویت را پدید می آورد، در حالی که انسان شایسته درجه ای است که در آن هم به سعادت دنیوی و هم به سعادت اخروی دست یابد.

توسعه اسلامی و دینی یعنی توسعه دنیوی و اخروی انسان و این همان چیزی است که انسان هزاره سوم به آن نیاز دارد تا خود را از دامن مادیات بکند و به دامن خدا بیندازد، در این صورت به آرامش و سعادت ابدی می رسد.

پی نوشت ها:

[1] عضو هیأت علمی ـ پژوهشی پژوهشکده تحقیقات اسلامی، مدرس دانشگاه، محقق و نویسنده.

[2] هانس پیترمارتین و هارلد شومن، "دام جهانی شدن، "ماهنامه سیاحت غرب، شماره 4، مهر 1384، ص 61.

[3]  محمود سریع القلم، توسعه، جهان سوم و نظام بین الملل، نشر سفیر، تهران، 1369، ص 91.

[4] همان.

[5] یورگن هابرماس، جهانی شدن و آینده دمکراسی، ترجمه کمال پولادی، نشر مرکز، تهران، 1379، ص 132.

[6] محمود سریع القلم، "ویژگی های یک جامعه علمی و تحقیقاتی"، فصل نامه سیاست علمی و پژوهشی، شماره3، زمستان 1371، ص 43.

[7] همان.

[8] آلوین تافلر، ورق های آینده، ترجمه عبدالحسین نیک گهر، بهنشر، تهران، 1378، ص 147.

[9] محمود سریع القلم، "سنت، مدرنیسم و توسعه، "ماهنامه سروش21 دی 1370ص 14.

[10] همان.

[11] مؤسسه هادسن، دویست سال آینده، ترجمه پژوهشگاه علوم انسانی، پژوهشگاه علوم انسانی، تهران، 1381، ص 159.

[12] همان.

[13] همان.

[14] هدایت الله ستوده، تاریخ اندیشه های اجتماعی در اسلام، آوای نور، تهران، 1374، ص 71ـ73.

[15] میان محمد شریف، تاریخ فلسفه در اسلام، ترجمه فارسی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، 1365، ج 2، ص 193.

[16] همان.

[17] امام محمد غزالی، اعترافات امام محمد غزالی، ترجمه زین الدین کیائی نژاد، مؤسسه مطبوعاتی عطایی، تهران، 1349، ص 115ـ117.

[18] همان.

[19] خواجه نصیرالدین طوسی، اخلاق ناصری، خوارزمی، تهران، 1364، ص 314ـ318.

[20] غلام علی خوش رو، شناخت انواع اجتماعات از دیگاه فارابی و ابن خلدون، سروش، تهران، 1376، ص 134.

[21] امام خمینی، ولایت فقیه: حکومت اسلامی، آزادی، قم، ص 36ـ34.

[22] همان.

[23] همان.

[24] همان.

[25] همان، ص 38ـ36.

[26] همان، ص 51ـ42.

نظر شما