در فواید پول و بی‌پولی
موضوع : پژوهش | مقاله

در فواید پول و بی‌پولی

عصر ایران؛ هومان دوراندیش - آدم وقتی سنش کمتر است و توان عشق‌ورزی‌اش بیشتر، اعتقاد چندانی به پول ندارد. یعنی فکر می‌کند این عشق است که خوشبختی می‌آورد و پول چیزی نیست جز چرک کف دست. فقیرمردانی که از سر ناچاری یا از سر اعتقاد استدلال می‌کنند «پول، خوشبختی نمی‌آورد» بدون اینکه بدانند، بار زیادی بر دوش عشق می‌نهند. یعنی انتظار دارند که عشق به فلان ماهرو، همۀ چاله‌چوله‌های زندگی‌شان را پر کند. اما بازوی عشق هم به هر حال قوت و طاقتی دارد و به تنهایی از پس کندنِ درِ خیبرِ بدبختی برنمی‌آید.

 اصولا قصه از این قرار نیست که هم‌نشینیِ عشق و بدبختی، جمع نقیضین باشد. زندگی عاشقانه در دل بدبختی هم کاملا قابل تصور است. چه بسیار مردان و زنانی که عاشقانه در کنار هم زیسته‌اند و در کنار خوشبختی ناشی از عشق‌شان، سختی و بدبختی فقر و بی‌پولی را هم چشیده‌اند.


  کسی که پول کافی ندارد به مناسبت سالگرد ازدواجش برای همسرش کادوی مناسبی بخرد، کسی که باید همسرش را در بیمارستان بستری کند ولی ته جیبش خالی است، اگر احساس بدبختی نکند نه عقل دارد نه عشق. پس می‌شود عاشق بود و بدبخت!

  بگذریم که به چشم بسیاری، عاشق ‌شدن فی‌نفسه یعنی بدبختی. از قدیم می‌گویند بیچاره عاشق شده. بیچارۀ خوش‌بخت هم مگر داریم؟ در چنین شرایطی، قوت عشق فقط می‌تواند موجب تداومش باشد نه موجب هلاکت ناخرسندی ناشی از فقر. روشن ماندنِ چراغ مهرورزی، البته در خوش‌حالیِ آدمیزاد موثر است اما مادیان عشق از کشیدن کل بار خوشبختی ناتوان است. ارابۀ خوش‌بختی به اسب‌های دیگری هم نیاز دارد برای راه افتادن و از حرکت نایستادن.

  اخیراً در کانال تلگرام استاد ملکیان، چکیدۀ گزارش یک تحقیق علمی مفصل را دیدم که در یک بازۀ زمانی بیست‌وپنج ساله، با مشارکت ششصد روانشناس و اقتصادددان و جامعه‌شناس و فیلسوف و ... در دانشگاه هاروارد انجام شده بود.

  بر اساس این تحقیق، سنخ روانی افراد اولین عامل در خوشیِ آن‌هاست. عامل دوم، درآمد افراد است. این محققین گفته‌اند درآمد افراد اگر تا هشت‌برابر مقدار پول لازم در زندگی آن‌ها افزایش یابد، در اینکه احساس خوشبختی کنند، بسیار موثر است. بیش از هشت‌برابر، اثر معکوس دارد و کمتر از مقدار لازم هم البته تولید ناخوشی می‌کند.

  دکتر بشیریه هم کتاب «از بحران تا فروپاشی» را – که دربارۀ جنبش‌های اعتراضی در جهان غرب و جهان عرب است – با این جمله آغاز کرده است: «امروزه مردم بیش از هر چیز دیگری، درآمدشان را جدی می‌گیرند.»

  بنابراین کسانی که می‌گویند پول نقش مهمی در خوشبختی افراد دارد، حرفشان بی پر و پایه نیست؛ روانشناس و جامعه‌شناس و فیلسوف و چه و چه‌اند و حرف بی در و پیکر نمی‌زنند.

 اگر کسی به بیماری ثروت‌اندوزی دچار نشود، یعنی پول برایش طریقیت داشته باشد نه موضوعیت، با پول و بدون عشق هم می‌تواند دست کم به اندازۀ عاشق بی‌پول خوشبخت باشد. دنیا فقط یار و کنار نیست. جهان زیباست و تماشا کردنش دست کمی از تماشای معشوق ندارد. شاملو که می‌گفت «نه عادلانه و نه زیبا بود جهان» فقط نیمۀ اول شعرش درست است.

 جای‌جای جهان، از گراندکانیون و آبشار نیاگارا تا پاریس و رم و فلورانس، همگی تماشایی‌اند.

  یکی از وجوه معنوی و حتی خداگرایانۀ سکولاریسم، همین است که آدمِ سکولار از کنار دنیا سرسری رد نمی‌شود و دنیا را با دقت و با دیدۀ مثبت می‌بیند. غالب عرفا هم دنیا را با دقت اما برای مذمت می‌دیدند. یعنی عالم و آدم را خوب تماشا می‌کردند تا نهایتا مانیفستی پرشور علیه دنیا منتشر کنند و زیبایی‌های جهان را مظهر فریبندگی بدانند و مصداق پوست خربزه‌ای زیر پای مؤمن.


  کمتر کسی مثل شمس تبریزی یافت می‌شد که از آموزۀ «الدنیا سجن المؤمن و جنة الکافر» در عجب باشد و بگوید در این جهان جز زیبایی چیزی ندیدم. و مگر نه اینکه جهان مخلوق خالقی است که خودش را احسن الخالقین نامیده؟ پس چرا از ترس آن جهان به این جهان نپردازیم و زیبایی‌های این نشئه از وجود را عمیقاً درک نکنیم؟ خالق هر دو جهان که یکی است. که یکی است و هیچ نیست جز او / وحدهُ لا اله الّا هو.

  هر جا که باشیم، در محضر اوییم. پس چرا تا مجال هستی هست، شادمانه مقیم این مقام نباشیم؟ مشکل اینجاست که تا بخواهیم به این جهان بپردازیم و جلال و جمالش را دریابیم، تا حد زیادی پای پول به میان می‌آید. برای سفر به هیمالیا و تماشای جزایر اقیانوس آرام و پیمودن عرض اقیانوس اطلس با کشتی، پول لازم است. در جهان جدید، جهانگردی و فقر به این سادگی‌ها جمع‌شدنی نیستند. توریسم و تمکن کم‌وبیش نسبتی دارند در دنیای مدرن.

  به هر حال، برخلاف تصور رایج، پول می‌تواند خلاء عشق را تا حد زیادی جبران کند. دوستی دارم که پدر و مادرش اکنون حدود هفتاد سال سن دارند. بیش از چهل سال از زندگی مشترکشان می‌گذرد و طبیعتا آتش عطش در وجودشان فروکش کرده. به قول شاعر: روی لب‌های خشکشان دیری‌ست/ جای آن بوسه‌ها چروکیده‌ست. آن‌ها در این سن‌ و سال جهانگردی را بیش از معاشقه خوش دارند و رابطه‌شان مرا به یاد این شعر شاملو می‌اندازد: دوستت می‌دارم بی‌آن‌که بخواهمت/ سال‌گشتگی‌ست این/ که بخواهی‌اش/ بی‌این‌که بیفشاری‌اش؟/ سال‌گشتگی‌‌ست این/ خواستن‌اش/ ... بی‌آن‌که در میان باشد/ خواهشی حتا؟ خلاصه با گذشت زمان، تنانگی خرسندی‌آور رابطه‌شان از دست رفته است اما سفرهای مکرر به زیباترین نقاط جهان، خلأ آن تنانگی را جبران می‌کند و با هم بودنشان را همچنان خوشایند و گلستانه می‌سازد.


پول همچنین نقش مهمی در هدر نرفتن عمر آدمیزاد دارد. داریوش شایگان در کتاب «زیر آسمان‌های جهان»می‌گوید: «راضی‌ام از آنچه نصیب من شده؛ چون اگر قرار بود برخورداری‌های این‌جهانی را به عدالت تقسیم کنند، نصیب من بسی کمتر از این بود که الان به من رسیده است.» اگرچه پدر و مادر فاضل و مراقب و بافرهنگ یکی از نعمات زندگی شایگان بوده، ولی رفاه چشم گیر نیز در برخورداری‌های این‌جهانی او نقش اساسی داشته. شانس زندگی در خانواده‌ای ثروتمند، این مجال را به داریوش شایگان داد تا استعدادهایش را چنانکه شاید و باید بپروراند.

  مریم میرزاخانی نیز بخت یارش بود که علاوه بر داشتن پدر و مادری دانا و دلسوز، در خانواده‌ای نسبتا مرفه می‌زیست و نبوغش در اثر تلاش معاش هدر نرفت. اگرچه بسیارند نوجوانان و ناجوانانی که نصیبشان از پول چیزی جز اتلاف وقت و عیاشی نیست ولی این حقیقت را هم نمی‌توان انکار کرد که پول مجال‌آور و علم‌پرور است.

  قطعا در طول تاریخ بشر، هوش و استعداد کثیری از افراد در اثر بی‌پولی آن‌ها هدر رفته است. می‌توان حدس زد که کسانی با ذهن بسیار مناسب برای ریاضیات و فلسفه و فیزیک، در اثر بی‌پولی خانواده‌‌شان مجبور بوده‌اند از کودکی مشغول آهنگری و نجاری و خیاطی شوند. هیچ بعید نیست هزار سال پیش از این، فردی با نبوغ ریاضی، اصطبل‌دار اشراف‌زاده‌ای خنگ و بی‌استعداد بوده باشد. علت هدر رفتن آن نابغۀ بالقوه چه بوده است جز بدشانسی ابتلا به بی‌پولی؟

  پول در فرهنگ‌پروری و تولید انسان متمدن هم نقشی بسزا دارد. دهاتی زمختی که خودش را به پایتخت رسانده و با هزارویک خفت و خواری و دوز و کلک ثروتی به هم زده، اگرچه هیچ وقت چنانکه باید متمدن و متعین نمی‌شود ولی فرزاندانش چون‌که در رفاه و شهر بزرگ می‌شوند، در قیاس با او، معمولا از سطح فرهنگی بالاتری برخوردار خواهند بود. نمونه‌هایی از این دست در شهر تهران همیشه وجود داشته.

 در دهۀ هفتاد که دانشگاه آزاد دیگر جان گرفته بود و واحدهای متعددی در گوشه و کنار ایران دایر کرده بود، خیل و سیل دانشجویان تهرانی به شهرهای کوچک سرازیر شد. با ورود این دانشجویان به شهرهای کوچک و کویری و سنتی ایران، طبیعتا پول زیادی هم وارد اقتصاد این شهرها شد.

 مثلا در شهر دامغان تا زمانی که همۀ خانه‌های استیجاری را خانواده‌های دامغانی اجاره می‌کردند، بهای کرایه‌خانه کمتر از وقتی بود که دانشجویان تهرانی به جمع مستأجران دامغان‌نشین پیوستند. کرایه‌خانۀ چهار دانشجوی مستأجر تهرانی را چهار خانوادۀ پایتخت‌نشین می‌پرداختند و همین موجب افزایش قیمت‌ها و به گردش درآمدن پول بیشتری در اقتصاد شهرهای کوچک سنتی شد.


  کرایۀ تاکسی هم بالا رفت و قیمت کالاها و خدمات دیگر هم، متناسب با مشتریان نورسیدۀ مرفه‌تر، نم‌نمک افزایش یافت و بعد هم کافی‌شاپ‌های شهرهای کوچک تأسیس شدند (از اوایل دهۀ هشتاد) و تساهلی در روابط دختر و پسر پدید آمد و اندک‌اندک فرهنگ شهرهای کویری، به یُمن پولی که دانشگاه آزاد به این شهرها سرازیر کرده بود، پوست انداخت و دموکراتیک شد (یا دست کم خصلت استبدادی و مردسالارانه‌اش کم‌وبیش کمرنگ شد).

  چرا شهرهای بندری، در قیاس با شهرهای کویری، از فرهنگ بازتری برخوردارند؟ چون تجارت در بندر رونق بیشتری دارد. پای پول که وسط باشد، غیرپذیری هم سهل‌تر و بیشتر می‌شود. پول با اینکه اسمش بد در رفته و اگر کسی – زبانم‌ لال – حتی حقش را بخواهد و لاجرم حرفش را به میان آرد، متهم می‌شود به پول‌پول کردن، غالبا در دینداری افراد هم نقش مثبتی ایفا می‌کند.

 هم از این روست که سعدی علیه‌الرحمه فرموده است: «اگر قدرت جود است وگر قوّت سجود، توانگران را به میسر شود که مال مزکّا دارند و جامۀ پاک و عرض مصون و دل فارغ. و قوّت طاعت در لقمۀ لطیف است و صحت عبادت در کسوت نظیف پیداست که از معدۀ خالی چه قوّت آید وز دست تهی چه مروت وز پای تشنه چه سیر آید و از دست گرسنه چه خیر؟ پس عبادت اینان به قبول اولی‌تر که جمعند و حاضر، نه پریشان و پراکنده‌خاطر.

  اسباب معیشت ساخته و به اوراد عبادت پرداخته. درویش بی معرفت نیارامد تا فقرش به کفر انجامد. کاد الفقرُ أن یکونَ کفراً. شنیدم که درویشی را با حدثی بر خبثی گرفتند. با آن که شرمساری برد، بیم سنگساری بود. گفت: ای مسلمانان قوت ندارم که زن کنم و طاقت نه که صبر کنم چه کنم؟ لا رهبانیة فی الاسلام. وز جمله مواجب سکون و جمعیت درون که مر توانگر را میسر می‌شود یکی آن که هر شب صنمی در بر گیرد که هر روز بدو جوانی از سر گیرد.»


و باز به قول سعدی: غم فرزند و نان و جامه و قوت/ بازت آرد ز سیر در ملکوت/ همه روز اتفاق می‌سازم/ که به شب با خدای پردازم/ شب چو عقد نماز می‌بندم/ چه خورد بامداد فرزندم؟


  اما این همه که در معایب فقر و بی‌پولی گفتیم، چرا چند خطی در محاسن آن ننویسیم؟ عیب می جمله بگفتی هنرش نیز بگو. یکی از فواید بی‌پولی، درک لذت پول داشتن است! کسی که تا خرخره غرق در پول است و قدرت خریدش سر به فلک می‌کشد، از اینکه حقوقش سر ماه به حسابش واریز شود و یا در کنار کار اصلی‌اش پروژۀ جدیدی نصیبش شود و قدرت خریدش افزایش یابد، لذت چندانی نمی‌برد.


  کسی که تمام روز را دوام می‌آورد و شبی یکی دو نخ سیگار می‌کشد، لذت سیگار کشیدن برایش لذتی ویژه است؛ اما کسی که روزی دو پاکت سیگار می‌کشد، سیگار کشیدنش عین عادت است و برایش لحظۀ مهمی محسوب نمی‌شود.

  پول هم حکم سیگار را دارد. اگر همیشه باشد، شوق در رسیدنش از دست می‌رود. وگر انبوه باشد، لذت خرج کردنش نیست و نابود یا دست کم کمرنگ می‌شود. چنین حالتی مصداق «روزمرگی پول» است. اینکه روزمرگی پول پلی می‌شود به سمت کمال یا زوال، بسته به شخصیت آدمی است. کسی که در اثر رفاه چشمگیر از دغدغۀ پول رها می‌شود، ممکن است با ثروت و فراغتی که برایش میسر شده، فضائلش را بپرورد و افزون کند. شاید هم چنگ در دامن رذائلی بزند که در عصر عسرت، دستش از آن‌ها کوتاه بود. اما در هر صورت آن شباهت مذکور بین پول و سیگار سر جای خودش باقی است. سیگار و پول کمتر، موجب افزایش لذتِ کشیدن و خرج کردن است!


  فایدۀ دیگر بی‌پولی، انگیزه‌بخشی و حرکت‌آفرینی است. مرد بی‌پول باید به دنبال تحصیل پول بدود و از دویدن او، چه چرخ‌ها که نمی‌چرخد در زندگی خودش و دیگران. بر این دویدن فایدت دیگری هم مترتب است: کسی که کار و فکر مهمی در این دنیا ندارد، اگر ثروت هنگفتی نصیبش شود، معمولا نمی‌داند که آن انرژیِ سگ‌دو زدن برای کسب درآمد را صرف چه کاری باید بکند؛ و این تازه اول ماجراست. یعنی اگر سابقا با کار کردن زیاد سرگرم و خسته می‌شد، اکنون باید سرگرمی‌هایی در عالم بطالت پیدا کند. و کم‌کم فقیرِ دیروز به الدنگِ امروز بدل می‌شود!

  اما شاید مهم‌ترین فایدۀ بی‌پولی، رنج کشیدن باشد. اگر به تبع داستایفسکی به الهیات رنج قائل باشیم و رنج کشیدن را توام با خیر ذاتی بدانیم، تصدیق می‌کنیم که اندوه و رنج ناشی از فقر، بالأخره در جایی به کار آدمِ بی‌پول‌وپله می‌آید. رنج کشیدن مایۀ ریزش گناهان است و کم‌وبیش آخرت آدم را آباد می‌کند.

  حتی اگر چشم از آخرت بدوزیم و فقط در دنیا نظر کنیم، مصائب ناشی از بی‌پولی در موارد متعددی در همین دنیا به کار آدمی می‌آید. او را محکم و پخته و پرطاقت می‌کند. بی‌پولِ جاهل به کنار، ولی فقیر خردمند و اهل تأمل دیر یا زود درمی‌یابد که در این عالم هر کس نصیبی دارد؛ چه بسا که دست او را از این نصیبه کوتاه کرده‌اند تا نصیبه‌های دیگری در جان و گریبان و دامانش بریزند.

  بی‌پولی هر عیبی که داشته باشد، در ایجاد افراد عدالت‌طلب مؤثر است. تا درد فقر را تا مغز استخوانت نچشیده باشی، بعید است که در لحظه‌لحظۀ زندگی‌ات با انصاف‌خواهی و عدالت‌طلبی دست ‌درآغوش باشی. رنجی که چنین گنجی نصیبت می‌کند، شاید به تحملش بیرزد. با چنین رنجی، حتی اگر به ثروت نرسی، به فضیلت می‌رسی.

نظر شما