سیره رفتارى و اخلاقى پیامبر اعظم
مقدّمه
موفقیت در زندگى بستگى به میزان بهره گیرى از الگوى مناسب دارد. تلاش بدون سرمشق درست، پیامد درستى ندارد. از جمله چگونگى اخلاق و رفتار انسان ها در زندگى فردى، خانوادگى، و اجتماعى است که باید در این باره، از الگوى نیکو بهره جویند.
انتخاب الگوى مناسب در رفتارهاى کوچک و بزرگ اخلاقى، از نحوه لباس پوشیدن، غذا خوردن، برخورد با خانواده، معاشرت با مردم، تا کارهاى بزرگ فرهنگى، تبلیغى، مبارزاتى، در میدان وسیع زندگى، کارایى دارد.
پیامبر اعظم(صلى الله علیه وآله) عالى ترین سرمشق اخلاقى براى دنیاى بشریت است؛ چراکه الگو بودن ایشان از سوى خداوند مورد تأیید قرار گرفته است. قرآن مجید رسول گرامى(صلى الله علیه وآله) را اسوه اخلاق و رفتار مسلمانان معرفى نموده است: (لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ) (احزاب: 21) ؛ قطعاً براى شما در (اقتدا به) رسول خدا سرمشقى نیکوست.
خُلق عظیم نبوى که عامل عمده نفوذ و محبوبیت ایشان در بین امّت و علت اساسى موفقیت ایشان در نشر دین بوده، بارها مورد تمجید کتاب آسمانى قرار گرفته است: (وَ إِنَّکَ لَعَلى خُلُق عَظِیم) (قلم: 4) ؛ قطعاً تو را خویى والاست.
از این رو، پرداختن به سیره عملى و روش هاى اخلاقى پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)، که جنبه اسوه دارد، از اهمیت ویژه اى برخوردار است. به دلیل همین اخلاق سترگ و مورد ستایش قرآن، امّت اسلام وظیفه دارند از خوى و خصلت هاى فردى و اجتماعى آن حضرت پیروى نموده، و آن پیامبر رحمت و صاحب خلق عظیم را "اسوه " خود قرار دهند.
پیروى از سیره اخلاقى یک الگو، نیازمند آشنایى با ابعادِ روش هاى رفتارى اوست. خوشبختانه سیره عملى رسول خدا(صلى الله علیه وآله) در کتب روایى و تاریخى، به صورت مجموعه هاى فراوان ثبت شده، هرچند ویژگى هاى اخلاقى پیامبر قابل شمارش نیست؛ چراکه قرآن اخلاق ایشان را عظیم شمرده است. تنها مى توان گفت: آن حضرت تمام خلق هاى نیکو را در خود جمع نمود و کامل کرد و بدین روى، فرمود: "اِنّی بُعِثتٌ لِاُتَمِّمَ مَکارِمَ اَلاخلاق "؛1 من برانگیخته شدم تا اخلاق نیکو را تمام کنم.
بجاست حال که سال جارى از سوى مقام معظّم رهبرى (دام ظلّه العالى) به نام "پیامبر اعظم(صلى الله علیه وآله) " نام گذارى گردیده، پیروان آن نور آسمانى، شخصیت ایشان را بیشتر بشناسند و بشناسانند، و عظمت اخلاق و رفتار آن سرور جهانیان را معرفى کنند، بدان امید که خداوند توفیق پیروى و تأسّى به آن اسوه بزرگ را به همگان ارزانى دارد. این نوشتار، گوشه هایى از سیره اخلاقى و روش هاى رفتارى رسول خدا را بازگو مى کند.
مفهوم شناسى
الف. واژه "سیره "
"سیره " از کلمه "سیر " به معناى رفتن است. 2 راغب مى گوید: "سیر " در زمین راه رفتن و عبور نمودن است. 3 "سیره " نوع رفتار و حالتى خاص حرکت انسان است؛ چنان که "جَلسه " یعنى: نشستن، ولى "جِلسه " بر وزن "فِعله " نوع نشستن را گویند. بدین روى "سیره " نوع حرکت است. 4 اهل لغت در معناى آن گفته اند: "سیره "، طریقه، هیأت و حالت5 سنّت، مذهب، طریقه، روش و راه6 است.
با توجه به معانى مزبور، مى توان سیره را نوع و سبک رفتار معنا کرد. در ادب فارسى نیز سیرت به معناى رفتار، طریقه، عادت و روش به کار رفته است. 7
راغب مى گوید: سیره روش و حالتى است که انسان و غیر انسان، وجود و نهادشان بر آن قرار دارد، خواه غریزى باشد و یا اکتسابى. از این رو، گفته مى شود: فلانى سیره و روشى نیکو یا سیره و روشى بد دارد.
ب. واژه "اخلاق "
کلمه "اخلاق " جمع "خُلق " به معناى شکل درونى انسان است؛ یعنى همان خوى و سرشت؛8 چنان که شکل ظاهرى و صورى اشیا را "خَلق " مى گویند. هرچند کلمه هاى "خَلق " و "خُلق " در ادب عرب از یک ماده اند، ولى از نظر معنا با یکدیگر تفاوت دارند.
ابن منظور مى گوید: "الخُلق ـ بضم اللام و سکونها ـ و هو الدین و الطبع و السجیّة و حقیقته انّه لصورة الا نسان الباطنة و هى نفسه و اوصافها و معانیها المختصّة بها بمنزلة الخَلق لصورته الظاهرة و اوصافها و معانیها و لها اوصاف حسنة و قبیحة. "9
به هر حال، غرایز، ملکات و صفات باطنى، که در انسان موجود است، "اخلاق " نامیده مى شود و به رفتارى که از این خلقیات ناشى مى شود نیز "اخلاق " یا "رفتار اخلاقى " مى گویند. در یک تعریف کلى، مى توان گفت: "سلسله صفاتى که در نفس و روح انسان، ثابت و ریشه دار است و منشأ صدور کارهاى نیک یا بد مى گردد، اخلاق نامیده مى شود. "
از این رو، سیره اخلاقى رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) عبارت است از: نوع و سبک رفتار و اخلاق آن حضرت که انجام مى داده است.
شمّه اى از گوهر وجودى
بدون شک، کسى نمى تواند سیره اخلاقى پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) را آن گونه که هست معرفى نماید؛ زیرا انسانى که از لحاظ معنویت، به "سدرة المنتهى "10 قدم گذارده و معراجش وى را بر مقام (دَنَا فَتَدَلَّى فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَى) (نجم: 8ـ9) نشانده، و خداوندى که تمام نعمت هاى دنیا را اندک مى شمارد (قُلْ مَتَاعُ الدَّنْیَا قَلِیلٌ) (نساء: 77) اخلاق آن رادمرد ملکوت را با واژه "عظیم " یاد مى کند، 11 به یقین، زوایاى وجود درخور شأنش قابل توصیف نیست.
آنگاه که از حضرت على(علیه السلام) خواستند تا اخلاق پیامبر را وصف کند، فرمود: شما متاع دنیا را براى من بشمارید. گفتند: نعمت هاى دنیا قابل شمارش نیست؛ چون قرآن مى فرماید: (وَ إِن تَعُدُّواْ نِعْمَتَ اللّهِ لاَ تُحْصُوهَا.) (ابراهیم: 34) امام(علیه السلام) هم فرمود: شما متاع دنیا را، که قلیل است، نمى توانید بشمارید، من چگونه مى توانم اخلاق محمّدى را، که قرآن از آن به "عظیم " یاد نموده است (وَإِنَّکَ لَعَلى خُلُق عَظِیم) (قلم: 4) برایتان شمارش نمایم؟!12 ولى همین قدر بدانید که اخلاق نیکوى تمام پیامبران به وسیله رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) تمام شد. آن حضرت تمام اخلاق پسندیده را در خود جمع کرد. از این رو، فرمود: "اِنّی بُعِثتٌ لِاُتَمِمَّ مَکارِمَ اَلاخلاق "؛13 من برانگیخته شدم تا اخلاق نیکو را تمام کنم.
بنابراین، باید اعتراف نمود که سخن گفتن درباره اخلاق پیامبر از سوى افراد عادى اگر نگویم محال است، دست کم کار بسیار مشکلى است.
سیره فردى پیامبر اعظم(صلى الله علیه وآله)
سیره اخلاقى و رفتارى هر کس، به صورت هاى گوناگون نمود پیدا مى کند. گاهى اخلاق فردى گویاى خصلت هاى شخصیتى افراد است. حضرت رسول(صلى الله علیه وآله) در اخلاق فردى، روش خاصى داشت که به بعضى آنها اشاره مى شود:
1. پاکى و آراستگى
آراستگى و پاکى سر، صورت و لباس مورد تأکید اسلام است؛ زیرا خدا زیباست و زیبایى را دوست دارد. 14 خداوند زیبایى را براى بندگان مى پسندد و ژولیدگى را برایشان روا نمى دارد؛ چنان که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) فرمود: خداوند چرکین بودن و ژولیدگى را دشمن دارد. 15
رسول خدا از نظر لباس، موى سر و چهره، بسیار آراسته بود؛ در آینه نگاه مى کرد و موى سر را شانه مى زد، و اگر آینه نبود، در ظرف آب نگاه مى کرد و موى سر را مرتب مى ساخت. افزون بر آن، خود را براى خانواده و نیز براى اصحاب و یاران خود مى آراست. 16
وقتى همسرش عایشه از علت نگاه کردن حضرت در ظرف آب پرسید، در جواب فرمود: خداوند دوست دارد که هرگاه بنده اش نزد برادران دینى خود مى رود، خویشتن را برایشان بیاراید. 17
رسول خدا(صلى الله علیه وآله) سر را شانه مى کرد، و هرگاه موى سر یا صورت او مى ریخت، همسرانش جمع مى کردند. موهاى پیامبر که به عنوان تبرّک نزد مردم مانده بود، از همان موها بود. 18
پیداست که این شیوه، سبب جذب و جلب توجه دیگران مى شود، و از جمله رازهاى محبوبیت پیامبر و نفوذ تبلیغ ایشان را در دل هاى مردم باید در همین گونه روش هاى رفتارى ایشان جستوجو نمود.
2. مسواک
بهداشت دهان و دندان از عوامل مهم تأمین سلامتى است. توجه به این نکته بهداشتى دستور خداوند است؛ چنان که پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: آن قدر از سوى پروردگار به مسواک دستور یافتم که ترسیدم بر من واجب شود. 19
پیامبربه مسواک اهمیت ویژه مى داد، پیوسته دندان هاى مبارکش پاک و سفید بود، دوستان خود را هم به مسواک کردن تأکید مى کرد. ایشان همیشه پیش از خواب مسواک مى زد. هرگاه مى خوابید مسواک را بالاى سر خود مى گذاشت، و وقتى از خواب بیدار مى شد، ابتدا مسواک مى زد. 20
رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مى فرمود: "اگر بر امّتم دشوار نبود، آنان را امر مى کردم که در هر نماز، مسواک بزنند. 21 آن حضرت درباره آثار و پیامدهاى این کار بهداشتى مى فرمود: مسواک، هم دهان را پاکیزه مى کند، و هم سبب رضایت پروردگار است، و از سنّت هاى مؤکدى است که خداوند قرار داده. 22
3. عطرآگینى
خوش بویى و استفاده از عطریات موجب نشاط روحى مى شود. افزون بر آن، براى دیگران نیز مسرّت و نشاط مى آورد. بعکس، بوى بد دهان، بدن، لباس و جوراب مایه اذیت و رنجش خاطر دیگران مى شود.
پیامبر همواره مواد خوش بوکننده استفاده مى کرد؛ چنان که هرگاه از راهى عبور مى کرد و دیگران به آنجا مى رسیدند، به واسطه بوى عطر ایشان، مى فهمیدند که آن جناب از اینجا عبور کرده است. 23
خرج کردن براى عطریات پسندیده است و اسراف به شمار نمى آید. امام صادق(علیه السلام) مى فرماید: آنچه در راه مواد خوش بوکننده خرج کنى، اسراف نیست. 24 بخشى از مخارج پیامبر(صلى الله علیه وآله) صرف خرید عطر و مواد خوش بوکننده مى شد. به فرموده امام صادق(علیه السلام)، رسول خدا بیش از آنچه براى طعام خرج کند، در خرید عطریات خرج مى کرد. 25
هرگاه عطرى را به پیامبر هدیه مى کردند، استفاده مى کرد و مى فرمود: چه خوش بوست! ایشان همواره به استفاده از عطر علاقه داشت و از آن لذت مى برد. 26 رسول خدا(صلى الله علیه وآله) به امیرمؤمنان(علیه السلام) فرمود: یا على بر تو باد که هر جمعه خود را خوش بو کنى؛ زیرا از سنّت من است، و تا زمانى که بوى آن از تو نمایان باشد، برایت حسنه مى نویسند. 27
4. رعایت بهداشت
شستوشوى بدن، نظافت لباس، و گرفتن ناخن و شارب از عوامل نشاط آور و تأمین کننده سلامتى است. رسول خدا(صلى الله علیه وآله) همواره موهاى سر و صورت را با "سدر " شستوشو مى داد. 28 پیامبر اعظم(صلى الله علیه وآله) هر جمعه ناخن ها را مى گرفت، شارب را کوتاه مى کرد و براى زدودن موها، بر بدن خویش نوره مى کشید. 29 آن حضرت روز جمعه پیش از آنکه براى اقامه نمازجمعه از خانه بیرون رود، ناخن هایش را مى چید و شارب خود را کوتاه مى کرد. 30
رسول خدا(صلى الله علیه وآله) به مراعات بهداشت و نظافت، در مسافرت ها نیز بذل توجه داشت. هرگاه به سفر مى رفت همواره پنج چیز با خود مى برد: شانه، آینه، سرمه دان، مسواک و قیچى. 31 آن حضرت بر موى سر و صورت، روغن خوش بوکننده مى زد و در سفرها هرگز شیشه روغن، سرمه دان، مسواک، قیچى و شانه را فراموش نمى کرد. 32
5. سخن گفتن پیامبر(صلى الله علیه وآله)
پیامبر از همه مردم فصیح تر و شیرین سخن تر بود و مى فرمود: من فصیح ترین عربم، و اهل بهشت به زبان محمّد(صلى الله علیه وآله) سخن مى گویند. آن حضرت کم حرف و نرم گفتار بود و در وقت حرف زدن، سخن بیهوده نمى گفت و سخنش مانند جواهر به رشته کشیده بود. عایشه مى گوید: سخنش آرام و منظم بود، در حالى که شما پراکنده سخن مى گویید. 33 سخن پیامبر موجز بود و با کلمات جامع سخن مى گفت؛ نه کم و نه زیاد. بین دو جمله توقّفى داشت تا شنونده درک کند. از همه مردم خوش نواتر بود، بیشتر سکوت مى کرد و جز به هنگام نیاز سخن نمى گفت، حرف ناروا نمى زد. اگر ناگزیر بود مطلب ناپسندى را بگوید، آن را با کنایه مى فرمود. از روى خیرخواهى و نصیحت سخن مى گفت. 34
6. آداب غذا خوردن
سیره پیامبر(صلى الله علیه وآله) درباره خوردن و آشامیدن و احترام به نعمت ها، بسیار جالب و آموزنده است. آن حضرت از اسارت شکم پرستى آزاد بود و از پرخورى پرهیز داشت. حضرت هر نوع غذایى که مى خواست قدرت تهیه آن را داشت و خود فرمود: اى ابوذر! جبرئیل خزینه هاى دنیا را برایم آورد و گفت: اى محمّد! اینها کلید خزینه هاى دنیا هستند، مى توانى از آنها بهره گیرى، بدون اینکه از جایگاه و نعمت هاى آخرت تو چیزى کم شود، ولى من گفتم: اى جبرئیل! مرا نیازى نیست؛ هرگاه سیر مى شوم خداى را سپاس مى گویم، و اگر گرسنه شدم از او در خواست مى کنم. 35
امام صادق(علیه السلام) وقتى از گرسنگى کشیدن پیامبر و اکتفا نمودن ایشان به نان جو سخن مى گفت، فرمود: با آنکه حضرت مى توانست هر نوع غدایى تهیه کند، گاهى به یک نفر چندین شتر جایزه مى داد؛36 ولى چیزى محبوب تر از این نبود که پیوسته گرسنه و خائف از پروردگار باشد. 37
پیامبر هر غذایى را که فراهم بود تناول مى کرد. چون سفره گسترده مى شد، مى فرمود: "بسم اللّه الرحمن الرحیم. اللهم اجعلها نعمةً مشکورةً تصل بها نعمةَ الجنه "؛38 به نام خداوند بخشاینده بخشایشگر. خداوندا! آن را نعمتى سپاس گزارى شده قرار ده که نعمت بهشت را در پى داشته باشد.
بیشتر اوقات براى غذا خوردن دو زانو مى نشست؛ همان گونه که نمازگزار مى نشیند و مى گفت: من بنده ام و همانند بنده مى نشینم و همچون بنده غذا مى خورم. 39
از آنچه در دسترس داشت مى خورد. با سه انگشت غذا را صرف مى کرد؛ گاهى هم از انگشت چهارم کمک مى گرفت. با دو انگشت غذا نمى خورد و مى فرمود: با دو انگشت خوردن، کار شیاطین است. 40
هرگز از غذا نکوهش نمى کرد؛ اگر خوشش مى آمد، تناول مى کرد، وگرنه تناول نمى نمود. ظرف غذا را مى لیسید و مى فرمود: پایان غذا پر برکت تر است. انگشتان را تمیز مى لیسید و مى گفت: خورنده غذا نمى داند که در کدام غذا، برکت است. آب را در سه نوبت مى نوشید و در هر بار، سه "بسم اللّه " و در آخر آنها، سه "الحمدلله " مى فرمود. 41
7. لباس پوشیدن پیامبر(صلى الله علیه وآله)
لباس براى ستر بدن و حفظ آن از گرما و سرما و مایه آراستگى آدمیان است، نه وسیله تفاخر و تجمّل. بدین روى، ساده پوشى از مظاهر ساده زیستى و رهایى از تعلّقات مادى است. رسول خدا هر چه از انواع جامه در اختیار داشت، از روانداز، ردا، پیراهن و یا چیز دیگر مى پوشید. از جامه سبز خوشش مى آمد، ولى بیشتر جامه هایش سفید بود و مى فرمود: به زنده هایتان لباس سفید بپوشانید و مرده هایتان را در آن کفن کنید. 42
پیامبر(صلى الله علیه وآله) به سادگى، عافیت جسمى و نوع سالم تر لباس دقت داشت. از این رو، لباس پنبه مورد علاقه آن حضرت بود. حضرت على(علیه السلام) فرمود: لباس هاى پنبه اى بپوشید؛ چراکه لباس پیامبر خداست. 43
رسول خدا(صلى الله علیه وآله)، هم بُرد یمانى مى پوشید و هم جُبّه پشمین و خشن از پنبه و کتان44 و مى فرمود: پنج چیز را تا زنده ام ترک نمى کنم؛ از جمله پوشیدن لباس پشمى. 45
همواره لباس را از طرف راست مى پوشید. ولى هرگاه جامه را از تن بیرون مى آورد از جانب چپ شروع مى کرد؛ و چون لباس نو مى پوشید، لباس هاى کهنه را به فقیر مى داد و مى گفت: هر گاه آن لباس به تن فقیر است، دهنده آن در خیر و نگه دارى خداوند خواهد بود. 46
سیره اخلاقى پیامبر(صلى الله علیه وآله)
رسول خدا(صلى الله علیه وآله) بردبار، شجاع، عادل و پاک دامن بود. درهم و دینارى، شب نزد او نمى ماند، مگر آنکه آن را به نیازمند مى رساند. 47 از همه باحیاتر بود، به چهره کسى خیره نمى شد، دعوت آزاد و برده را مى پذیرفت، از خوردن غذاى حلال خوددارى نمى نمود، در وقت غذا خودن تکیه نمى داد، روى سفره نمى نشست، بر هر چه حاضر بود مانند اسب، الاغ، شتر و استر سوار مى شد و بر پشت مرکب خود برده و غیر برده را سوار مى کرد. 48
شیر گوسفندان را خود مى دوشید. آب وضوى شب را خود تهیه مى کرد. چون خادمش در آسیاب کردن خسته مى شد، به او کمک مى کرد. در کارها به اهل خانه یارى مى رساند و با دست خود گوشت خرد مى کرد. هدیه را مى پذیرفت، اگرچه جرعه اى شیر بود. خشمش براى خدا بود و هرگز براى خویش غضب نمى کرد. گاهى از شدت گرسنگى بر شکم سنگ مى بست. انگشترى نقره در انگشت کوچک دست راست مى کرد. 49
گاهى بدون عمامه و عبا و بدون کفش، پیاده راه مى رفت. تشییع جنازه مى کرد. در دورترین نقاط شهر، از بیماران عیادت مى کرد. با فقرا مى نشست و با آنان هم غذا مى شد. به کسانى که در اخلاق با فضیلت بودند، احترام مى گذاشت و با اشخاص آبرومند الفت مى گرفت. به کسى جفا نمى کرد. پوزش عذرخواهان را مى پذیرفت. 50
هرگز به کسى فحش نداد و هیچ وقت زن یا خادمى را لعن نکرد. هرگاه در حضور وى کسى ملامت مى شد، مى فرمود: به او کارى نداشته باشید. در برابر بدى دیگران، بدى نمى کرد، بلکه گناه آنان را نادیده مى گرفت. 51
رسول خدا(صلى الله علیه وآله) نمى نشست و بلند نمى شد، مگر به یاد خدا. و چنانچه مشغول نماز بود و کسى در کنارش مى نشست، نماز خود را تخفیف مى داد و زود تمام مى کرد و به او مى فرمود: آیا حاجتى دارى؟52
هر کس بر ایشان داخل مى شد بدو احترام مى کرد؛ گاهى لباس خود را هم زیر او پهن مى کرد و یا او را بر تشک خود مى نشانید. حال وى در رضا و غضب یکسان بود و جز حق بر زبان چیزى نمى راند. 53
اخلاق اجتماعى پیامبر(صلى الله علیه وآله)
رسول خدا(صلى الله علیه وآله) بر بُلنداى خُلق عظیم قرار داشت و به حق تندیس اخلاق بود. تعبیرات قرآن مى رساند که رفتار و خُلق حضرت، همراه و عجین با شخصیت ایشان بوده است. از جمله عوامل مهم در انتشار دین اسلام و راز محبوبیت پیامبر(صلى الله علیه وآله) در دل هاى مردم، اخلاق شایسته ایشان بود.
مولاى متقیان، حضرت على(صلى الله علیه وآله)، مى فرماید: با مردم چنان رفتار کنید که اگر مردید، بر شما بگریند و آنگاه که در کنار آنان به سر مى برید، به شما عشق بورزند. 54
این رفتار، اخلاق و عملکرد پیامبر اعظم(صلى الله علیه وآله) نقش مهمى در جذب مردم به دین و حاکمیت دینى داشت. در روایات، احادیثى که با واژه "کان " آمده، معمولا بیانگر سیره همیشگى رسول خداست. انس بن مالک مى گوید: "کانَ رَسُولُ اللّهِ اَحسَنُ الناسِ خُلقا "؛55 رسول خدا(صلى الله علیه وآله) از نظر اخلاق، بهترین مردم بود.
رسول خدا از چهره هاى محبوب دنیایى بشریت بود که چشم روزگار چنین محبوبیتى را در کسى ندیده است. حضرت چنان محبوب دل ها بود که هنگام وضو ساختن، براى گرفتن زیادى آب وضویش، اصحاب مسابقه مى دادند و گاه کار به زد وخورد مى کشید. 56
عروة بن مسعود، که در ماجراى "صلح حدیبیه "، از سوى قریش براى گفتمان با پیامبر(صلى الله علیه وآله) آمده بود، به قریشیان این گونه گزارش مى دهد: من شاهان بزرگى را دیده ام؛ قدرت هاى بزرگى مانند قدرت کسرا، قیصر روم و سلطان حبشه را مشاهده کرده ام، ولى موقعیت هیچ کدام را میان قوم خود، مانند محمّد(صلى الله علیه وآله) ندیده ام. من با دیدگان خود دیدم که یاران او نگذاشتند قطره آبى از وضویش به زمین بریزد و براى تبرّک، آن را تقسیم مى نمودند. اگر مویى از محمّد(صلى الله علیه وآله) بیفتد فوراً آن را برمى دارند. بنابراین، باید سران قریش در این موقعیت، فکر و تأمّل کنند. 57
این حادثه نمونه کوچکى از محبوبیت پیامبر در میان جامعه بود. افزون بر عنایت و امداد خداوند، راز محبوبیت پیامبردر ویژگى رفتار و اخلاق ایشان نهفته است. در ذیل، به نمونه هایى از اخلاق اجتماعى آن حضرت اشاره مى شود:
1. رفق و مدارا
"مدارا " از اصولى است که مایه دوام و ثبات جامعه است. اینکه انسان با دیگران مدارا نماید، از خطاى ایشان درگذرد، عذرخواهى افراد را بپذیرد، کسى را بر لغزش هایش ملامت و سرزنش نکند، دست و دل باز و اهل گذشت و کرم باشد، همه نشانه هایى از روح بزرگ و اخلاق کریمانه است. منشِ مدارا و نرم خویى سیره رفتارى همه انبیا عظام بوده است. آنان در عین ایستادگى بر مواضع خویش و کوتاه نیامدن بر دفاع از حق، با دیگران، به ویژه جاهلان، مدارا داشتند. رفق و مدارا در سیره عملى پیامبر(صلى الله علیه وآله) فراوان به چشم مى خورد، برخوردهاى آن حضرت با ملایمت و به دور از خشونت و درشتى، و در برخوردهاى اجتماعى، سازنده ترین عنصر در اصلاح جامعه آن روزگار بود.
رسول خدا(صلى الله علیه وآله) از حرکت هاى تند بدون مدارا، در میان مسلمانان بهره نگرفت، بلکه همانند انجام واجبات، مأمور به مدارا نیز بود؛ چنان که خود فرمود: خداوند تعالى همان گونه که مرا به برپایى واجبات امر نموده، به مدارا با مردم نیز امر کرده است. 58 و همین بیش از همه، فرصت هدایت جامعه و زمینه اصلاح اجتماعى را فراهم آورد؛ چنان که فرمود: پروردگارم به من فرمان داده است با مردم مدارا کنم؛ چنان که به تبلیغ رسالت فرمانم داد. 59
خداوند عالم به رسول گرامى(صلى الله علیه وآله) دستور داد: (وَ اخْفِضْ جَنَاحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ) (شعراء: 215) ؛ و بال و پر خود را براى مؤمنانى که از تو پیروى مى کنند بگستران.
این تعبیر قرآن کنایه زیبایى از تواضع و رفق همراه با مهر و ملاطفت است. همان گونه که پرندگان براى رشد دادن جوجه هاى خود و براى اظهار محبت، بال هاى خود را پایین آورده، مى گسترانند و آنان را زیر بال و پر مى گیرند، پیامبر نیز مأمور بوده این گونه رفق و مدارا کند. 60
پیامبر خدا با مداراى خویش، توفیق یافت دین و دنیاى مردم را اصلاح نماید. البته سیره و منش مدارا، به عنوان یک اصل درباره همه سفیران وحى الهى وجود داشته است؛ چنان که خاتم پیامبران فرمود: ما گروه پیامبران، همان گونه که به انجام واجبات امر شده ایم، به مدارا با مردم نیز دستور یافته ایم. 61
مدارا سختى ها را آسان مى کند و آدمى را در برخوردهاى اجتماعى موفق مى دارد؛ زیرا نیمى از روابط فرد و جامعه در گرو رفق و مداراست. امام هفتم(علیه السلام) فرمود: رفق، نیمى از زندگى است. 62
رفق و مدارا از ویژگى هاى الهى است و از همین رو، پیامبر رحمت، بالاترین حد مدارا را داشت: خداى ـ عزّوجل ـ ملایم است و ملایمت را دوست دارد و آنچه به خاطر ملایمت مى بخشد، نسبت به سخت گیرى نمى بخشد. 63
البته مداراى مورد بحث به معناى چشم پوشى از حق و زیر پا گذاشتن اصول و یا عبور از حدود معیارهاى اساسى نیست، بلکه نوع روشى در برخورد با دیگران است که خداوند بندگان ویژه خویش را بر آن مى ستاید: (وَ عِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَاماً... وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرَاماً) (فرقان: 63 و 72) ؛ و بندگان خداى رحمان کسانى اند که روى زمین به نرمى گام برمى دارند و چون نادانان ایشان را طرف خطاب قرار دهند به ملایمت پاسخ مى دهند... و چون بر لغو بگذرند با بزرگوارى مى گذرند.
2. نرم خویى
نرم خویى و ملاطفت با مردم، در سیره رفتارى پیامبر(صلى الله علیه وآله) فراوان به چشم مى خورد، برخوردهاى نرم و ملاطفت آمیز آن حضرت با دیگران، مایه قوام مناسبات اجتماعى و عنصرى مهم در اصلاح جامعه بوده است. رسول خدا با رفتار نرم و ملاطفت آمیز، توانست جامعه را دگرگون نماید، و وحدت و همدلى را در میان مردم برقرار سازد که در غیر آن امکان ایجاد پیوند اجتماعى میسر نمى شد. خداوند مى فرماید: (فَبَِما رَحْمَة مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ) (آل عمران: 159) پس به [برکت] رحمت الهى، با آنان نرمخو [و پرمهر] شدى، و اگر تندخو و سخت دل بودى قطعاً از گردت پراکنده مى شدند. پس از آنان درگذر و برایشان آمرزش بخواه.
"فَظ " در لغت، به معناى کسى است که سخنانش تند و خشن است، و "غلیظ القلب " به کسى مى گویند که سنگ دل باشد و عملا انعطاف و محبتى نشان نمى دهد. به این صورت، خداوند به نرمش کامل پیامبر(صلى الله علیه وآله) و انعطاف او در برابر افراد نادان و گنه کار اشاره مى کند.
سرور آزادگان، حسین بن على(علیهما السلام)، از قول مولاى متقیان در توصیف نرم خویى پیامبر در برخورد با دیگران مى فرماید: رسول خدا همواره خوش رو و خوش خوى و نرم بود، خشن و درشت خوى نبود. 64
گاهى فرزندان خردسال را به حضور پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى آوردند تا به عنوان برکت یافتن و میمون شدن، برایشان از خداوند خیر و برکتى بخواهد، یا نام گذارى کند. رسول خدا به خاطر دل جویى بستگان آن فرزند، وى را مى گرفت و در دامن خویش مى نهاد. گاهى اتفاق مى افتاد که کودک همانجا ادرار مى کرد. برخى که حضور داشتند، بر سرِ فرزند داد مى کشیدند و حضرت آنها را نهى مى کرد، و صبر مى کرد تا ادرار بچه تمام شود. آنگاه دعا یا نام گذارى را به پایان مى برد، و با چنین برخورد مهربانانه، خویشاوندان آن نوزاد را خرسند مى ساخت، تا آنان نپندارند که پیامبر از آن پیشامد ناراحت و آزرده شده است. وقتى آنان بیرون مى رفتند، حضرت لباسش را آب مى کشید و پاک مى کرد. 65
بدین روى، نرم خویى و ملاطفت در قلمرو آداب زندگى و برخورد اجتماعى پیامبر اعظم(صلى الله علیه وآله) به عنوان روش و شیوه رفتارى ایشان، فراوان وجود داشت. پیامبر در موارد متعددى، با گفتار خویش بر نرم خویى به مثابه یک اصل اسلامى در عرصه اخلاق و روابط اجتماعى تأکید مى نمود و در کردار خود نیز این مهم را در مقام یک اسوه در تمامى کنش ها، رفتارها و تعاملات روزانه حیات اجتماعى رعایت مى نمود.
نوع برخوردهاى اخلاقى هر کس نشان دهنده منش و شخصیت فکرى و روحى اوست؛ برخوردهایى که حضرت رسول(صلى الله علیه وآله) با قشرهاى گوناگون داشت، مى تواند الگوى شایسته اى براى پیروان آن "رسول اسوه " باشد. با همین رفتار و نرم خویى بود که پیامبر اعظم(صلى الله علیه وآله) مؤمنان را نگه داشت و آنان را از پراکندگى و تشتّت حفظ نموده و تکامل و بالندگى بخشید.
3. محبتورزى
از جمله علل و اسباب برقرارى نظام حکومت و استوارى امور مردم، محبت ورزى است؛ زیرا اگر مردم با یکدیگر برخوردى از روى محبت و صفا داشته باشند، هرگز با یکدیگر دچار مشکل نخواهند شد و از این روست که خداوند متعال ایجاد محبت بین مردم را بزرگ دانسته و بر آن منّت نهاده و فرموده است: "اگر تمام آنچه را در روى زمین است بین مردم انفاق کنى نمى توانى بین دل هایشان محبت ایجاد کنى، ولى خدا بود که میان آنان الفت انداخت. " (انفال: 63)
با دوستى و محبت، بهتر مى توان عقاید و دستورهاى دینى را بین مردم رواج داد تا خشونت و تندخویى؛ زیرا خشونت سبب تنفّر است، ولى محبت الفت مى آورد. کسانى که نسبت به یکدیگر محبت داشته باشند، به هم نزدیک مى شوند و چون با هم نزدیک شدند به یکدیگر یارى مى رسانند و در آن صورت، به فعالیت و آبادانى مى پردازند.
پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) از راه هاى گوناگون محبتورزى، مانند سلام گفتن، دست دادن و مصافحه کردن، خبرگیرى و تفقّد از حال و مشکلات پیروان خویش، در دل هاى آنان نفوذ داشت. پیامبر خدا چنان رفتار محبت آمیزى داشت که هرگز از یاران و اصحاب خویش غافل نمى ماند و پیوندها و رابطه ها را گرم و زنده نگاه مى داشت. به فرموده امام على(علیه السلام)، هرگاه کسى از برادران دینى اش را سه روز نمى یافت، احوال او را مى گرفت؛ پس اگر غایب و در سفر بود برایش دعا مى کرد، و اگر حاضر و در محل بود به دیدارش مى شتافت، و اگر بیمار بود به عیادتش مى رفت. 66
این گونه رفتارهاى محبت آمیز، مهرورزى و صمیمیت در برخوردهاى اجتماعى و اخلاقى پیامبر(صلى الله علیه وآله) بود که صفا، اخوّت، یک دلى و محبت را در میان مسلمانان به وجود آورد.
4. سلام دادن و مصافحه کردن
چگونگى اولین برخورد هر کس با دیگران، آینه تمام نماى شخصیت اوست. سلام کردن، دست دادن، معانقه نمودن، تفقّد و دل جویى نشانه ادب و حسن رفتار آدمى است. از شیوه هاى رفتار پیامبر(صلى الله علیه وآله) این بود که با هر کس روبه رو مى شد آغاز به سلام مى نمود. 67
قطب راوندى روایت کرده است که پیامبر به بزرگ و کوچک سلام مى کرد. 68
پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) به طور معمول، هنگام ورود افراد به مجلس، به احترام آنها مى ایستاد و براى آنها جا باز مى کرد69 و هنگام برخورد با دیگران، مصافحه مى کرد. 70
پیامبر(صلى الله علیه وآله) هرگاه با مردى مصافحه مى کرد، هرگز دست خود را از دست او نمى کشید مگر زمانى که او دست خود را از دست حضرت بیرون مى آورد، 71 تا مبادا طرف مقابل احساس بى علاقگى نماید. اصحاب رسول خدا(صلى الله علیه وآله) نیز چنین مى کردند؛ پیوندها و محبت هاى قلبى یکدیگر را در فشردن دست ها نشان مى دادند. 72 جابر از امام باقر(علیه السلام) نقل کرده است که آن حضرت فرمود: رسول خدا به اصحاب خود مى فرمود: هنگامى که یکى از شما، برادرش را ملاقات کند، باید به او سلام کند و دست بدهد؛ زیرا خداوند فرشتگان را بدین عمل گرامى داشته است. پس شما نیز کار فرشتگان را بکنید. 73
5. سلام دادن به کودکان
پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) علاوه بر بزرگ سالان، همیشه به کودکان سلام مى کرد. در روایتى از انس آمده است: ما در حال بازى بودیم که پیامبر(صلى الله علیه وآله) از کنار ما گذشت و گفت: "السلام علیکم یا صبیان "؛74 سلام بچه ها!
امام رضا(علیه السلام) از پدران خود نقل مى کند که پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: از پنج چیز تا هنگام مرگ دست برنمى دارم: روى زمین با بردگان غذا خوردن، بر الاغ بى پالان سوار شدن، و بز را با دست خود دوشیدن، و لباس پشمینه پوشیدن، و به کودکان سلام کردن تا اینکه پس از من سنّت شود. 75
در هر صورت، سلام کردن آثار فراوان اجتماعى و اخلاقى دارد. سلام درود و تحیّتى پر برکت و پاکیزه است از سوى خداوند پر برکت، که آثار خوب و مفیدى در زندگى اجتماعى انسان دارد. سلام پاکیزه است؛ زیرا با طبع انسان، سازگار است و نفوس انسانى، آن را مى پسندند، مردم آن را خوش دارند و با آن احساس آرامش مى کنند. 76 آیات فراوانى در قرآن مجید وجود دارد که هر یک به شکل ویژه اى سلام را مطرح کرده اند. (بررسى این آیات شریف مجال دیگرى مى طلبد.)
6. شرکت در بازى کودکان
در سنین کودکى، بازى براى تقویت حواس پنج گانه، کنترل اعضا و هماهنگى بین آنها نقش اساسى ایفا مى کند. کودک عواطف خود را به افرادى که در بازى او شرکت مى کنند نشان مى دهد، ترس ها و تردیدهاى خود را بیرون مى ریزد و محبت ها را تجربه مى کند. افزون بر آن، کودک بر اثر تغذیه، داراى نیروى فراوانى است که باید به گونه اى مصرف شود. اگر این نیرو از راه بازى به مصرف نرسد، کودک دچار بیمارى هاى روحى و روانى مى گردد. از سوى دیگر، همنوا شدن با کودکان و شرکت در بازى آنان، نوعى شخصیت دادن و احترام به کودکان به شمار مى آید. پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) همواره با فرزندان خویش و حتى گاهى با کودکان اصحاب، بازى مى کرد. 77
جابر انصارى مى گوید: نزد رسول خدا(صلى الله علیه وآله) رفتم، در حالى که حسن و حسین(علیه السلام) را بر پشت خود سوار کرده بود و چهار دست و پا راه مى رفت و مى گفت: شتر شما چه شتر خوبى است و شما چه سواران خوبى هستید!78
امام صادق(علیه السلام) نیز نقل مى کند: شبى پیامبر به منزل حضرت فاطمه(علیها السلام) وارد شد و حسن و حسین(علیهما السلام) با او بودند. پیامبر(صلى الله علیه وآله) به آنها فرمود: برخیزید و با هم کشتى بگیرید! فاطمه، که براى کارى بیرون از منزل رفته بود، وارد شد و مشاهده کرد که پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى فرماید: حسن عجله کن! حسین را محکم بگیر. حضرت فاطمه(علیها السلام) تعجب کرد و عرض کرد: آیا بزرگ تر را بر ضد کوچک تر تشویق مى کنید؟! پیامبر فرمود: دخترم! آیا راضى نیستى من حسن(علیه السلام) را تشویق کنم، در حالى که برادرم جبرئیل حسین(علیه السلام) را تشویق مى کند و مى گوید: حسین! حسن را محکم بگیر. 79
چنان که در این سیره مشاهده مى شود، پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرزندان خویش را به بازى و کشتى گرفتن دعوت مى نمود و آنها را به این کار تشویق مى کرد. آن حضرت علاوه بر تشویق، خود نیز در بازى آنها شرکت مى کرد.
روزى رسول خدا با عده اى به سوى مهمانى مى رفت و حسین(علیه السلام) با کودکان بازى مى کرد. پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى خواست او را بگیرد، ولى او به این طرف و آن طرف مى دوید و پیامبر نیز به دنبالش مى دوید. حضرت او را به خنده مى انداخت تا اینکه او را گرفت و بغل نمود و لب ها را بر لب هاى او نهاد و او را بوسید و فرمود: حسین از من است و من از حسینم، خداوند دوست دارد کسى را که حسین را دوست بدارد. 80
7. مزاح و خنده رویى
لبخند، دوستى و محبت مى آورد و کینه ها را مى زداید. پیامبر گرامى(صلى الله علیه وآله) غالب اوقات خنده رو و متبسّم بود، مگر آنگاه که در حال پند و موعظه بود و یا آیات قرآن نازل مى شد و یا به یاد قیامت مى افتاد. ایشان از همه مردم لبخندش بیشتر و خوش روتر بود و چون مسرور بود از همه خشنودتر بود. ایشان بر روى اصحاب تبسّم مى کرد و مى خندید، 81 و گاهى که خنده مى کرد، بدون قهقهه بود. 82
مزاح هاى بجا و مناسب، در تقویت روابط افراد نقش دارد و مى توان با آن برادران مؤمن را شادمان کرد. یونس شیبانى مى گوید: امام صادق(علیه السلام) به من فرمود: چگونه با یکدیگر شوخى مى کنید؟ عرض کردم: کم مزاح مى کنیم. فرمود: چرا با هم مزاح نمى کنید. این عمل از حسن خُلق است و با آن مى توانید برادر مؤمن را مسرور سازید. پیامبر با دیگران مزاح مى کرد تا دیگران را شاد کند. 83
پیامبر اعظم(صلى الله علیه وآله) در مزاح و شوخى، جز سخن حق نمى گفت. مى خندید، اما نه با صداى بلند. بازى مباح را نهى نمى فرمود و صداى بلند صحبت کننده را تحمّل مى کرد. 84 امام صادق(علیه السلام) مى فرمود: مؤمن نیست، مگر آنکه مزاح مى کند، و پیامبر(صلى الله علیه وآله) مزاح مى نمود و چیزى جز حق و راست بر زبان نمى آورد. 85
8. عفو و گذشت
نمونه دیگرى از عظمت اخلاق رسول خدا(صلى الله علیه وآله) در ماجراى فتح مکّه متجلّى است؛ زمانى که پیامبر(صلى الله علیه وآله) و یاران ایشان قریش را به تسلیم وادار نمودند و صفوف کینه توزانه دشمنان اسلام را در سرزمین مکّه درهم شکستند، در چنین روز با شکوهى که اوج پیروزى و عظمت مسلمانان در دوران رسالت پیامبر بود، مسلمانان، به ویژه کسانى که از ستم قریشیان شکنجه دیده بودند، گمان بردند که آن روز با مکّیان معامله به مثل مى شود و زمان انتقام فرا رسیده و جان و مال مردم مکّه از احترام برخوردار نیست. به همین دلیل، شعار مى دادند: "الیوم یوم الملحمة، الیوم تستحل الحرمة، الیوم اذل اللّه قریشاً "؛86 امروز روز انتقام است. امروز روزى است که حرمت دشمنان از بین رفته است. امروز خداوند قریش را به ذلّت و خوارى گرفتار ساخته است.
هنگامى که گزارش این شعار به پیامبر(صلى الله علیه وآله) رسید، به حضرت على(علیه السلام) دستور داد، پرچم اسلام را از دست آنان بگیرد و شعار دهد: "الیوم یوم الرحمة، الیوم اعزّ اللّه قریشاً "؛87 امروز روز عفو و رحمت است. امروز خداوند قریش را عزّت عنایت نمود.
پس از آنکه پیامبر(صلى الله علیه وآله) همراه با حضرت على(علیه السلام)، خانه خدا را از لوث وجود بت ها پاک کرد، رسول خدا(صلى الله علیه وآله) بر حلقه در کعبه ایستاد و پس از سخنانى فرمود: مردم قریش! شما بدترین همسایگان پیامبر بودید، به تکذیب او پرداختید، وى را از میان خود طرد نمودید و از سرزمین خودش بیرون راندید و به اذیت و آزار وى اقدام نمودید و باز هم راضى نشدید، بلکه به شهرهایمان یورش آوردید و با ما جنگیدید؛ اما امروز بروید! شما اکنون آزاد و رها هستید. 88
بدین سان، رسول خدا(صلى الله علیه وآله) با گذشت و برخورد کریمانه خویش، کردارهاى پلید قریشیان را نادیده گرفت و در پى انتقام آنان برنیامد. این اقدام تاریخى و عفو بى بدیل، در دل هاى مشرکان مکّه تأثیرى عجیب گذاشت و چنان تصویرى از شخصیت و اخلاق پیامبر در قلب آنان به وجود آورد که به تعبیر قرآن، فوج فوج رو به اسلام آوردند. آنان با انتخاب و آگاهى، به اسلام گرویدند و بسیارى از ایشان دست از باورهاى باطل کشیدند و مسلمان شدند.
آرى، رسول خدا با عفو و گذشت بى بدیل خویش، "از دشمنى انتقام نگرفت، هرگز نوکر و یا همسران خود را نیازرد و کسى را با دست خویش تنبیه نکرد.... "89
9. تواضع و فروتنى
بر روى خاک نشستن و با محرومان دمساز بودن از جمله رفتارهاى متواضعانه اى است که در سیره پیامبر اعظم(صلى الله علیه وآله) فراوان دیده مى شود. رسول خدا نمونه کامل فروتنى بود. ایشان در عین آنکه از منصب والایى برخوردار بود، عالى ترین تواضع را داشت. 90
رمز موفقیت و سربلندى رسول خدا فروتنى ایشان بود. اگر تواضع فوق العاده آن حضرت نبود، هرگز مکتب اسلام این اندازه گسترش نمى یافت؛ چنان که خود فرمود: فروتنى وسیله سرافرازى و سربلندى است. تواضع کنید تا خداوند مقام شما را بلند گرداند!91
آب از بالا به پستى در رود *** آنگه از پستى به بالا بر رود
گندم از بالا به زیر خاک شد *** بعد از آن او خوشه چالاک شد
دانه هر میوه آمد در زمین *** بعد از آن سرها بر آورد از دفین
از تواضع چون به گردون شد به زیر *** گشت جزو آدمى حسّى دلیر
پس صفات آدمى شد آن جماد *** بر فراز عرش پرّان گشت شاد
کز جهان زنده ز اول آمدیم *** باز از پستى سوى بالا شدیم. 92
رفتار پیامبر چنان متواضعانه بود که هر کس خویش را نزد ایشان محبوب مى دید، 93 به گونه اى که گاه دختر بچه اى در مدینه، دست ایشان را مى گرفت و رها نمى کرد، جز آنکه پیامبر را به هر جا که مى خواست، مى برد.
رسول خدا با همگان غذا مى خورد، دعوت هر کس، حتى فقیرترین مردم را مى پذیرفت. دوست نداشت افراد پشت سر ایشان حرکت کنند و مى فرمود: چنین کارى زمینه ساز کبر است. فروتنى پیامبر به حدى بود که همنشینى با فقرا و اهتمام نسبت به ایشان عادتش بود، به حدّى که این مسئله اشراف را ناراحت کرده و بر آنان دشوار گردیده بود، به گونه اى که ثروتمندان قریش از ایشان خواستند: این جماعت را از خود براند تا آنها به او بپیوندند. 94
در ذیل، به ذکر نمونه هایى از تواضع پیامبر بسنده مى شود:
1. روزى مردى را نزد پیامبر آوردند، از هیبت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مرد به لرزه افتاد. حضرت فرمود: آسوده باش که من پادشاه نیستم، بلکه پسر زنى هستم از قریش که گوشت نمک سود خشک مى خورد. 95
2. آن حضرت در میان یاران خود مى نشست و با آنان به گونه اى مى آمیخت که گویا یکى از ایشان است و اگر ناشناسى مى آمد ایشان را نمى شناخت. عایشه از ایشان مى خواست: تکیه بزند و غذا تناول کند، اما حضرت مى فرمود: مانند بندگان مى خورم و مانند ایشان مى نشینم. 96
3. روش پیغمبر این بود که هر کس بر ایشان وارد مى شد، او را احترام مى کرد و حتى گاهى عباى خود را به جاى فرش، زیر قدمش مى گستراند. 97
مولاى متقیان در توصیف ایشان مى فرماید: پیامبر ـ که درود خدا بر وى باد ـ روى زمین مى خورد و چون بندگان مى نشست و به دست خود، پاى افزار خویش را پینه مى زد و جامه خود را وصله مى نمود و بر خر بى پالان سوار مى شد و دیگرى را همراه خود سوار مى کرد. 98
10. مشاوره با یاران
"مشورت " نوعى حرمت گذاشتن به شخصیت مشورت شده است. افزون بر آن، در پرتو مشورت، استفاده از عقل و اندیشه دیگران شکل مى گیرد. امیرمؤمنان(علیه السلام) فرمود: آنکه استبداد در رأى داشته باشد نابود مى شود، و کسى که با مردان مشورت کند در عقل ایشان شریک شده است. 99
رسول خدا(صلى الله علیه وآله) در کارها با مسلمانان مشورت مى نمود، با اینکه حضرت "عقل کل " بود؛ ولى با دو انگیزه مشورت را پیشه ساخته بود: یکى تکریم شخصیت اصحاب، و دیگرى اسوه قرار گرفتن این مهم، تا آنها که در رأس حکومت قرار دارند، مشورت را دون شأن و مقام خویش ندانند. 100
از نظر قرآن، شفقت با بندگان خدا و مشورت با آنان، دو رکن مهم زندگى اجتماعى و اخلاق عملى است: "در پرتو رحمت خدا، با مردمان نرم خو [و پر مهر] شدى، و اگر تندخو و سخت دل بودى قطعاً از گردت پراکنده مى شدند. بنابراین، از ایشان در گذر و براى آنان آمرزش بخواه و در کارها با آنان مشورت کن و چون تصمیم گرفتى، بر خدا توکّل کن؛ زیرا خداوند توکل کنندگان را دوست مى دارد. " (آل عمران: 159)
سیره و سنّت پیامبر(صلى الله علیه وآله) آن بود که با مردم شفقت ویژه داشت، همچنین در مسائلى که دستور خاصى درباره آن نرسیده بود با مردم به مشورت مى نشست. اخبار و گزارش مشورت هاى پیامبر در رویدادهاى بدر، احد، خندق، بنى قریظه، بنى نضیر، حدیبیه، فتح مکّه، طایف، تبوک و مانند آن به خوبى بیانگر پرهیز پیامبر(صلى الله علیه وآله) از استبداد در رأى است. 101 حضرت على(علیه السلام) مى فرماید: پشتوانه اى همانند مشورت کردن یافت نمى شود. 102 به هر سوى، رسول خدا(صلى الله علیه وآله) در امور مربوط به اداره جامعه، مانند شیوه هاى جنگ، جهاد و غیر آن با دیگران مشورت مى کرد، هرچند تصمیم گیرنده نهایى خود پیامبر بود. خداوند مى فرماید: (وَ شَاوِرْهُمْ فِی الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللّهِ) (آل عمران: 159)، در امور، با آنان مشورت نما. پس هرگاه تصمیم گرفتى بر خدا توکّل کن.
اخلاق خانوادگى رسول خدا(صلى الله علیه وآله)
یکى از عرصه هاى مهم حیات آدمیان، "خانواده " است خانواده نوع کوچک و ساده شده اى از ساخت کلان جامعه به شمار مى آید و هسته اصلى حیات اجتماعى است که انسان ها غالباً در آنجا شیوه و طرز عمل زندگى را مى آموزند؛ زیرا زندگى از آنجا آغاز مى شود. از این رو، بنیادى ترین نهاد اجتماعى شمرده مى شود. تغییر در این نهاد، تمامى شبکه هاى روابط انسانى را دچار تغییر مى کند. رفتار هر کس در درون خانه با همسر و بستگان، افزون بر آنکه نشان دهنده شخصیت فکرى و اخلاقى اوست، بر اهل خانه نیز اثر مى گذارد. رسول خدا(صلى الله علیه وآله) عالى ترین رفتار و اخلاق را در میان خانه داشت. به نمونه هایى از سیره اخلاقى پیامبر در داخل خانه اشاره مى شود:
الف. کمک به خانواده
خلوص و یک رنگى و صمیمیت میان زن و شوهر و اهل خانه بسى عمیق تر و زیباتر از دوستى میان دو رفیق است. از فضایل یک انسان وارسته، آن است که در کارهاى خانه، به ویژه کارهاى سنگین، به همسر خویش و دیگر اهل خانه یارى رساند. پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) در خانه کار مى کرد؛ چنان که در خانه کفش و لباس خود را وصله مى کرد، در را مى گشود، گوسفند و شتر را مى دوشید، همراه خدمت کار خانه، گندم آرد مى کرد، و اگر خادم خسته مى شد به او کمک مى کرد و وسایل خویش را خود مى گذاشت و برمى داشت. 103
رسول خدا(صلى الله علیه وآله) با همه گرفتارى هایى که داشت، مانند تحمّل وحى، تبلیغ و دعوت دین، جنگ و صلح، اما وظایف خانه را نیز از یاد نمى برد.
رسول خدا به خانه حضرت فاطمه(علیها السلام) وارد شد، مشاهده کرد که ایشان و حضرت على(علیه السلام) با آسیاب دستى آرد مى کنند. پیامبر فرمود: کدام یک خسته ترید؟ حضرت على(علیه السلام) عرض کرد: فاطمه خسته تر است. پیامبر(صلى الله علیه وآله) به ایشان فرمود: برخیز! فاطمه برخاست و پیامبر به جاى ایشان نشست و حضرت على(علیه السلام) را در آرد کردن، کمک نمود. 104
ب. هم غذایى با خانواده
از منظر اسلام، هم غذایى با اهل خانه و تنها سلیقه خود را در نظر نداشتن، پسندیده است. اگر مرد همان غذایى را بخورد که اهل خانه دوست دارند، چنین شخصى مؤمن است. مؤمن مطابق علاقه عیالش غذا مى خورد، ولى منافق خانواده اش مطابق خواست او غذا مى خورند. 105
اولیاى الهى با فروتنى، همراه اهل خانه و خادمان غذا مى خوردند و بر یک سفره مى نشستند، و اگر کسى حاضر نباشد با افراد خانواده یا خدمت کاران بر سر یک سفره طعام بخورد، داراى روحیه اى استکبارى بوده و نشان دهنده اخلاق جاهلانه اوست. پیامبر اعظم(صلى الله علیه وآله) ضمن اینکه نسبت به نوع غذا و کیفیت پخت و پز آن، بهانه نمى گرفت و از آنچه خدا حلال کرده است، همراه خانواده و خدمت کاران مى خورد، چه در خانه و چه در مهمانى ها، کنار سفره روى زمین مى نشست. از هر چه دیگران مى خوردند، ایشان نیز تناول مى نمود. اگر مهمانى وارد مى شد، همراه او غذا مى خورد. محبوب ترین سفره و غذا نزد ایشان سفره اى بود که افراد بیشترى بر آن باشند. 106
ج. تقسیم وقت در خانه
رفتار آدمى در خانه با همسر و فرزندان نشان دهنده شخصیت اوست. گونه هاى رفتار با اهل خانه و بستگان، تأثیرى مثبت یا منفى مى گذارد. پیامبرا اکرم(صلى الله علیه وآله) ضمن برخوردهاى مثبت با خانواده، اوقات خود را در منزل به سه بخش کرده بود: بخشى براى خدا که در آن به نماز، عبادت و تهجّد مى پرداخت؛ بخشى براى اهل خانه، اُنس گرفتن و گفتوگو با آنان و تأمین نیازهاى روحى و عاطفى ایشان؛ و بخشى را براى خود اختصاص داده بود. و چون در زمان حضور حضرت در خانه نیز افرادى به ایشان کار داشتند، حضرت از بخشى از اوقات درون خانه که براى خود اختصاص داده بود، براى رتق و فتق امور مردم و برآوردن نیازهاى آنان سود مى جست. در این باره، حسین بن على(علیه السلام) از قول امیرمؤمنان(علیه السلام) مى فرماید: "وَ کَانَ اِذَا اُوِیَ اِلى مَنِزِلِه جَزَءَ دُخُولَهُ ثَلاثَهَ اَجزاء: جزءً لِلّه عَزَّوَجَلَ وَ جُزءً لاِهلِهِ وَ جُزءً لِنَفسِهِ. ثُمَ جَزَءَ جُزئَهُ بَینَهُ وَ بیَنَ النَاسِ، فَیَرُدُ ذلِکَ عَلَى العامَةِ وَ الخاصَةِ وَ لا یَدَخِرُ عَنهُم شیئاً "؛107 هرگاه پیامبر(صلى الله علیه وآله) وارد خانه مى شد، وقت خود را سه قسمت مى کرد؛ یک بخش آن را براى عبادت خداوند، بخشى دیگر را براى خانواده، و بخش سوم را براى خود اختصاص مى داد، سپس وقت مختص خود را، بین خویش و مردم تقسیم مى کرد، کوچک و بزرگ را در این قسمت پاسخ مى داد، و چیزى را از آنان دریغ نمىورزید.
د. زندگى ساده اما پرُ از معنویت
پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) ساده زیستى را در زندگى برگزیده بود، بیشتر بر روى حصیر مى خوابید، داخل پوستِ رخت خواب او از پوشال خرما پُرشده بود، بر پهلوى راست مى خوابید و دست راست را زیر صورت قرار مى داد. 108 هرگاه از خواب بیدار مى شد، به پیشگاه پروردگار به سجده مى پرداخت. هرکس وارد خانه اش مى شد، وى را احترام مى نمود و زیرانداز خود را در اختیارش قرار مى داد. آن حضرت هرگز از حضور مهمان برنمى خواست، جز آنکه خود آن شخص برخیزد و برود.
سلمان فارسى مى گوید: بر پیامبر وارد شدم، ایشان بر زیراندازى نشسته بود و آن را به من داد و فرمود: اى سلمان! مسلمانى بر مسلمانى وارد نمى شود، و او به عنوان احترام، زیراندازى برایش نمى گستراند، جز آنکه پروردگار او را مى بخشاید. 109
به گفته غزّالى: خداوند تمام اخلاق نیک و راه و رسم پسندیده گذشتگان و آیندگان و آنچه را سبب رستگارى در آخرت و موفقیت در دنیا بود، به آن حضرت آموخت. 110
آنچه گفته شد گوشه هایى از سیره اخلاقى رسول خدا بود و همین هاست رمز پیروزى و محبوبیت بزرگ مرد الهى که بشریت در پیشگاه و بلنداى عظمتش قامت خم کرده و فروغ فضیلت ها و پرتو کمالاتش چهارده قرن است که جهانیان را نورافشانى مى کند. بادا که گوشه هایى از روش اخلاقى و رفتارى ایشان الگوى عملى زندگى ما گردد و چراغ راهمان باشد.
پى نوشت ها
1ـ محمّد محمّدى رى شهرى، میزان الحکمه، چ دوم، مکتب الاعلام الاسلامى، 1367، ج 3، ص 149.
2ـ ابن منظور، لسان العرب، بیروت، دار احیاءالتراث، 1408، ج 6، ص 453.
3ـ راغب اصفهانى، المفردات فى غریب القرآن، بیروت، دارالمعرفه، ص 247.
4ـ ابن منظور، پیشین، ج 6، ص 454 / محمد الزبیدى، تاج العروس، بیروت، مکتبه الحیات، ج 3، ص 287.
5ـ فخرالدین الطریحى، مجمع البحرین، تهران، مرتضویه، 1365، ج 3، ص 340.
6ـ سعید الخورى، اقرب الموارد، قم، مکتبة المرعشى، 1403 ق، ج 1، ص 562.
7ـ على اکبر دهخدا، لغت نامه، ماده "سیرت ".
8ـ خلیل جر، فرهنگ لاروس، تهران، امیرکبیر، 1363، ج1، ص932.
9ـ ابن منظور، پیشین، ج 4، ص 194.
10ـ نجم: 14.
11ـ نجم: 4.
12ـ حسین اوسطى، "پیامبر، خُلق عظیم "، فصلنامه میقات، ش 56، سال چهارم (1385)، ص 53 / کاظم ارفع، سیره عملى اهل بیت(علیهم السلام): حضرت محمّد(صلى الله علیه وآله)، چ سوم، تهران، فیض کاشانى، 1370، ص 29ـ30.
13ـ سیدکاظم ارفع، پیشین، ص 30.
14ـ امیرالمؤمنین(علیه السلام): "انّ اللّهَ جمیلٌ یحبّ الجمال " (شیخ حرّ عاملى، وسائل الشیعه، تهران، مکتبة الاسلامى، 1376، ج 3، ص 340.)
15ـ نهج الفصاحه، چ دوم، تهران، چاپخانه اسلامیه، 1337، ص 150، ح 741.
1616و17ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ج 16، ص 249.
17
18ـ رضى الدین طبرسى، مکارم الاخلاق، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1376، ص 34.
19 و 20ـ محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 16، ص 253.
21 و 22ـ شیخ عبّاس قمى، سفینه البحار، انتشارات فراهانى، 1363، ج 1، ص 674 / ص 675.
23ـ سید محمّدحسین طباطبائى، سنن النبى، ترجمه لطیف راشیدى، قم، تهذیب، 1385، ص 63.
24ـ رضى الدین طبرسى، پیشین، ص 43.
25 و 26ـ محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 16، ص 248 / ص 249.
27ـ سید محمّدحسین طباطبائى، سنن النبى، چ دوم، تهران، اسلامیه، 1362، ص 106.
28ـ محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 16، ص 247.
29ـ سید محمّدحسین طباطبائى، پیشین، ص 94.
30ـ همان، ص 106.
31ـ همان، ص 609.
32ـ رضى الدین طبرسى، پیشین، ص 36.
33ـ مولى محسن فیض کاشانى، المحجّة البیضاء، چ دوم، قم، جامعه مدرسین، ج 4، ص 132ـ133.
34ـ همان، ص 133ـ134.
35ـ محمّدباقر مجلسى، عین الحیوه، تهران، امیرکبیر، ص 306.
36ـ سید محمّدحسین طباطبائى، پیشین، ص 182.
37ـ همان، ص 106.
38ـ رضى الدین طبرسى، پیشین، ص 27.
39 و 40ـ مولى محسن فیض کاشانى، پیشین، ج 4، ص 135.
41ـ همان، ص 138ـ139.
42ـ همان، ج 4، ص 140.
43ـ سید محمّدحسین طباطبائى، پیشین، ص 126.
44ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 16، ص 227.
45ـ رضى الدین طبرسى، پیشین، ص 115.
46ـ سید محمّدحسین طباطبائى، پیشین، ص 123.
47ـ مولى محسن فیض کاشانى، پیشین، ج 4، ص 123.
48ـ مولى محسن فیض کاشانى، پیشین، ج 4، ص 126.
49ـ سیدکاظم ارفع، پیشین، ص 32ـ33 / ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، انتشارات ذوى القربى، 1379، ج 1، ص 191.
50ـ مولى محسن فیض کاشانى، پیشین، ج 4، ص 126 و 127.
51ـ همان، ص 130ـ131/ ابن شهرآشوب، پیشین، ج 1، ص 191.
52ـ سیدکاظم ارفع، پیشین، ص 34.
53ـ ابن شهرآشوب، پیشین، ج 1، ص 192.
54ـ نهج البلاغه، ترجمه محمّد دشتى، چ چهارم، قم، مشرقین، 1379، ص 624، ح 10.
55ـ محمّد محمّدى رى شهرى، پیشین، ج 9، ص 592.
56ـ على احمدى میانجى، التبرّک، چ دوم، تهران، مؤسسة البعثت، 1404 ق، ص 61.
57ـ محمّدبن جریر طبرى، تاریخ طبرى، قاهره، مطبعة الاستقامة، 1358 ق، ج 2، ص 274 / جعفر سبحانى، فروغ ابدیت، چ هشتم، قم، دفترتبلیغات اسلامى، 1372، ج2، ص 189.
58ـ مصطفى دلشاد تهرانى، سیره نبوى، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1372، دفتر دوم، ص 15.
59ـ محدّث نورى، مستدرک الوسائل، ط. الثانیه، بیروت، موسسة آل البیت، 1408، ج 9، ص 35.
60ـ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، بیروت، موسسه اعلمى، 1417، ج 15، ص 329.
61ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 75، ص 53.
62ـ همان، ج 75، ص 62.
63ـ مصطفى دلشاد تهرانى، پیشین، ص 22.
64ـ ناصر مکارم شیرازى و دیگران، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1361، ج سوم، ص 140 / رضى الدین طبرسى، پیشین، ص 14.
65 و 66ـ رضى الدین طبرسى، پیشین، ص 25 / ص 19.
67ـ مولى محسن فیض کاشانى، پیشین، ج 4، ص 130.
68ـ سید محمّدحسین طباطبائى، سنن النبى، ترجمه لطیف راشدى، ص 97.
69ـ سیدعلى حسینى زاده، سیره تربیتى پیامبر و اهل بیت(علیهم السلام)، چ چهارم، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1384، ص 105.
70ـ سید محمّدحسین طباطبائى، سنن النبى، ص 62.
71ـ محمّدبن یعقوب کلینى، الکافى، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ج 2، ص 182 / رضى الدین طبرسى، پیشین، ص 17.
72ـ مصطفى دلشاد تهرانى، پیشین، ص 469.
73ـ محمّدبن یعقوب کلینى، الکافى، چ دوم، تهران، مکتبة الصدوق، 1381، ج 2، ص 181.
74ـ سیدعلى حسینى زاده، پیشین، ص 105ـ 106، به نقل از: احمدبن حنبل، مسند، ج 3، ص 183.
75ـ سید محمّدحسین طباطبائى، سنن النبى، ص 42.
76ـ محمّدتقى مصباح، اخلاق در قرآن، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1378، ج 3، ص 250.
77ـ سیدعلى حسینى زاده، تربیت فرزند، چ چهارم، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1384، ص 109.
78ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 103، ص 285.
79ـ همان، ص 189.
80ـ على اربیلى، کشف الغمّة فى معرفة الائمه، چ دوم، بیروت، دارالاضواء، 1405، ج 2، ص 272.
81ـ همان، ص 134.
82ـ سیدکاظم ارفع، پیشین، ص 33.
83ـ سید محمّدحسین طباطبائى، سنن النبى، ترجمه لطیف راشدى، ص 102.
84ـ مولى محسن فیض کاشانى، پیشین، ج 4، ص 125ـ126.
85ـ سید محمّدحسین طباطبائى، سنن النبى، ترجمه لطیف راشدى، ص 102.
86ـ ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، قم، مکتبة المرعشى، 1404 ق، جزء 17، ص 173.
87ـ همان / محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 21، ص 109.
ص 408.
90ـ مولى محسن فیض کاشانى، پیشین، ج 4، ص 151 / محمّد غزّالى، احیاء العلوم، ترجمه محمّد خوارزمى، چ دوم، تهران، علمى ـ فرهنگى، 1366، ج 2، ص 791.
91ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 72، ص 119.
92ـ جلال الدین محمّد مولوى، مثنوى معنوى، تهران، طلایه، 1378، ج 1، دفتر سوم، ص 423.
93ـ مولى محسن فیض کاشانى، پیشین، ج 4، ص 131.
94ـ جعفر مرتضى عاملى، سیره صحیح پیامبر بزرگ اسلام، ترجمه حسین تاج آبادى، قم، گرافیک، 1373، ص 130.
95ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 72، ص 121.
96ـ محمّد غزّالى، پیشین، ج 2، ص 792.
97ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 16، ص 228.
98ـ نهج البلاغه، ح 105.
99ـ همان، ح 162 / ناصر مکارم شیرازى و دیگران، شرح فشرده بر نهج البلاغه، قم، هدف، ج 3، ص 274ـ275.
100ـ فضل بن حسن طبرسى، مجمع البیان، بیروت، مؤسسة تاریخ العربى، 1412، ج 1، ص 666.
101ـ جمعى ازنویسندگان، تاریخ اسلام، قم، معارف، 1382، ص 72.
102ـ نهج البلاغه، ح 54 / ناصر مکارم شیرازى و دیگران، شرح فشرده بر نهج البلاغه، ج 3، ص 230.
103ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 16، ص 227 / محمّد غزّالى، پیشین، ج 2، ص 776.
104ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 32، ص 50.
105ـ شیخ حرّ عاملى، پیشین، ج 15، ص 250.
106ـ رضى الدین طبرسى، پیشین، ص 26 / محمّد غزّالى، پیشین، ج 2، ص 782.
107 و 108ـ رضى الدین طبرسى، پیشین، ص 13 / ص 38.
109ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 16، ص 23.
110ـ محمّد غزّالى، پیشین، ج 2، ص 777ـ778.
منبع: / ماهنامه / معرفت / شماره 110، ویژه نامه پیامبر اعظم
نویسنده : خادم حسین فاضلى
نظر شما