فقه التربیه؛ نظریه ای نو در علوم تربیتی اسلامی
«فقه» و «تربیت»، حوزه های گسترده ای هستند که در زندگی هر فرد مسلمان کاربرد زیادی دارند. فقه، به عنوان دستورالعمل کلی زندگی، شامل همه رفتارها و اعمال انسان می شود و هر رفتاری از رفتارهای انسان، مشمول یکی از احکام خمسه تکلیفیه می شود و هیچ رفتاری نیست که در این مجموعه احکام مطرح نشده و یکی از احکام خمسه بر آن منطبق نباشد. تربیت نیز دارای قلمرو گسترده ای است که از گهواره تا گور و بلکه به طور دقیق تر، از پیش از تولد تا لحظه مرگ را شامل می شود و مقاطع گوناگونی برای آن مطرح شده است. تربیت همچنین یک عامل تأثیرگذار در گستره زندگی انسان به حساب می آید.
هنگامی که این دو قلمرو به یکدیگر پیوند می خورند، دانش جدیدی به نام «فقه التربیه» شکل می گیرد؛ ساحتی که شاید کمتر در مورد آن و حدود و قلمروش سخنی گفته شده است. درباره این گرایش جدید، با حجة الاسلام و المسلمین علیرضا اعرافی، متخصص در فقه و تربیت و بنیان گذار این گرایش جدید به گفتوگو نشسته ایم؛ گفتوگویی پیرامون موضوع فقه التربیه، مباحث، محورها و افق های پیش روی آن. حاصل گفتوگوی ما، در ادامه به محضر اهل معرفت تقدیم می شود.
معرفت: لطفاً تعریف خودتان را از «فقه التربیه» بیان کنید و چیستی و قلمرو این بحث را توضیح دهید.
استاد اعرافی: مناسب است در آغاز به مقدمه ای اشاره کنم و آنگاه نگاهی به مفهوم «تربیت» و «فقه» بیندازیم.
بحث ما مبتنی بر این پیش فرض است که شریعت اسلام، برای همه رفتارهای اختیاری مکلفان، حکم دارد و هیچ فعل اختیاری مکلف نیست، مگر اینکه حکمی از احکام پنج گانه شریعت بر آن مترتب می باشد. این پیش فرضی است که فقه و اجتهاد متداول، بر آن ابتنا دارد. طبق این اصل، هر رفتاریدارای حکمی واقعی است و ما در مقام اجتهاد، تلاش می کنیم به آن حکم واقعی برسیم. اما حکم ظاهری که با اجتهاد به دستمی آید، گاهی منطبق بر واقع و در نتیجه، منجّز است، و گاهی هم با حکم واقعی مخالف است و در نتیجه، معذّر می شود؛ بنابراین قاعده، همه رفتارهای صادر شده در مقام تعلیم و تربیت، دارای احکام شرعی است و باید درصدد کشف آن احکام برآمد.
اما در مورد فقه. تعاریف و دیدگاه های گوناگونی در خصوص «موضوع» و «محمول» فقه وجود دارد. در باب محمولِ گزاره های فقهی، دو نظر وجود دارد:
نظر اول این است که محمولات فقهی، فقط احکام خمسه اند؛ یعنی وجوب، حرمت، استحباب، کراهت و اباحه؛ و نظر دوم اینکه محمول فقه دو دسته احکام است: الف. احکام تکلیفی پنج گانه؛ ب. احکام وضعی، مانند طهارت، نجاست، حلیّت، و امثال آن، که ارتباط وثیقی با احکام تکلیفی دارند. پذیرش هر یک از این دو دیدگاه، در تعیین موضوع فقه اثر دارد. در صورتی که فقط احکام تکلیفی را محمول فقهی بگیریم، موضوع فقه، «رفتارهای اختیاری مکلّفان» می شود. در این صورت، احکام وضعی، جزء مبادی یا منتزعات از احکام تکلیفی خواهد بود و محمول مستقلی نخواهد بود. اما اگر محمول را اعم از حکم تکلیفی و حکم وضعی بدانیم، موضوع فقه، ترکیبی خواهد بود از رفتارهای اختیاری از حیث اتصاف به احکام خمسه و یا متعلّقات رفتار از جهت اتصاف به احکام وضعی.
شاید با توجه به اینکه کارکرد و فلسفه اصلی و نقش فقه این است که استحقاق ثواب و عقاب و حکمی از احکام پنج گانه را برای رفتارها تعیین کند، نظریه نخست راجح باشد؛ البته احکام خمسه در مواردی، ارتباط وثیقی با احکام وضعی پیدا می کند.
بنابراین، «فقه دانشی است که از رفتار اختیاری مکلّف از حیث اتصاف آن به یکی از احکام تکلیفی پنج گانه بحث می کند. » این تعریفی است که می توان از فقه ارائه داد. البته فقه مبادی، مبانی و روش هایی دارد که در جای خود باید مورد بحث قرار گیرد و گاهی قیودی از آنها در تعریف به کار گرفته می شود.
تربیت را هم اجمالا می توان چنین تعریف کرد: «فرایند اثرگذاری و اثرپذیری که میان مربی و متربی، به منظور ایجاد صفتی یا تغییر و اصلاح در شخصیت متربی برقرار می شود. » در این فرایند دو سویه، مربی اثرگذار است و متربی اثرپذیر؛ گرچه متربی هم می تواند اثرگذار باشد، اما بیشتر اثرپذیری وی در این روند ملحوظ است.
مقصود از تربیت در اینجا، «تربیت به مثابه واقعیت» است، نه علوم تربیتی و دانش تربیت، و منظور «اصطلاح عام تربیت» است که شامل تعلیم هم می شود.
نکته شایان یادآوری این است که تربیت بدین معنا، فعالیت و رفتار مربی و متربی در مقام تربیت است، اما این رفتار و فعالیت، به دلیل آنکه آگاهانه و عامدانه است، مبتنی بر مبانی و اهداف معین است و از این رو، گاهی تربیت در معنای نظام تربیتی به کار می رود که شامل مبانی، اهداف، اصول و روش هاست و گاهی تنها مقصود از آن روش ها و رفتارهاست. بنابراین، تربیت فرایندی است که بخش های نظری و بنیادی ای دارد که در محدوده رفتارها نیستند، ولی بخش هایی از آن، در حوزه عملیات تربیتی است؛ اعم از اعمالی که از مربی یا متربی در مقام تربیت صادر می شود. در واقع، این بخش های رفتاری در حوزه فقه و موضوعات فقهی قرار می گیرند. پس فرایندی که ما آن را به عنوان «تعلیم و تعلم» یا «تربیت» می نامیم، یک حوزه مبانی و مبادی دارد که دارای جنبه های نظری است و عمدتاً بحث رفتاری در آن مطرح نیست؛ ولی بخش وسیعی از آن، رفتارهایی است که در این فضا و فرایند از مربی یا متربی صادر می شود؛ اعم از اینکه در فضای رسمی باشد یا غیررسمی. هر جا رفتاری اختیاری از مربی یا متربی صادر شود، مصداقی است از رفتار اختیاری مکلف و در نتیجه مصداقی است از موضوع فقه و در حوزه فقه قرار می گیرد.
بنابراین، هر عملی که از مربی یا متربی در مقام تربیت، به معنای عام آن، اعم از تعلیم و تربیت صادر شود و به نحوی اختیاری باشد، شریعت و فقه باید برای آن حکمی از احکام خمسه را تعیین کند و اینجاست که «فقه تربیتی» معنا پیدا می کند.
با دقت در این مبحث، می توان نتیجه گیری کرد که «مبانی تربیت» از قلمرو مستقیم موضوع فقه بیرون است. «اهداف تربیت» نیز مگر در اهداف رفتاری و مواردی که هدف، صبغه رفتاری بیابد، از این حوزه خارج است؛ اما «اصول و روش های تعلیم و تربیت» و همین طور رفتارهای متربی، علی الاصول در قلمرو فقه قرار می گیرند. نکته دیگری که باید به آن توجه کرد، این است که بحث عوامل، مراحل و محیط تربیت، و نیز مبانی و اهداف، از آن جهت که گاهی در تعیین احکام فقهی تأثیر دارند، می توانند در فقه تربیتی مورد بحث قرار گیرند.
بنابر این، «تربیت» به عنوان فرایندی انسانی هم موضوع «علوم تربیتی» (در شاخه ها و گرایش های گوناگون آن) قرار می گیرد و هم موضوع «فقه». البته علوم تربیتی، شناخت این فرایند و قوانین حاکم بر آن را هدف قرار می دهد و فقه، تعیین احکام شرعی رفتارهای تربیتی را جهت گیری می نماید و موضوعات گوناگون در رشته های مختلف علوم تربیتی، می تواند در این قلمرو قرارگیرد. بدین ترتیب، می توان مبانی علوم تربیتی و فقه را از لحاظ موضوع، «عموم و خصوص من وجه» دانست.
معرفت: از مقدمه ای که حضرت عالی فرمودید، چنین برداشت می شود که حوزه مسائل فقه التربیه، اعمال اختیاری و رفتارهای مربی و متربی است که به نحوی باید در فقه مورد بررسی قرار گیرند. آیا نمی توانیم بگوییم فقه التربیه یک نگاه اجتهادی به مسائل تربیت دارد و ما باید به موضوعات تربیتی نگاه فقهی و اجتهادی داشته باشیم و آنها را مورد بررسی فقهی قرار دهیم؟
استاد اعرافی: دقیقاً همین است؛ یعنی رفتارهایی که از مربیان و متربیان در مقام تربیت صادر می شود، اعم از رفتارهای معلمان، مربیان و دیگر کسانی که در مقام تربیت هستند، حتی پدر و مادر، باید در حوزه فقه قرار گیرد تا حکم آنها تعیین شود؛ یعنی موضوع تربیت را بر فقه عرضه می کنیم و فقه با روش اجتهادی و مراجعه به منابع خود، حکم آن را بیان می کند.
معرفت: «فقه التربیه» بیشتر جنبه فقهی دارد یا تربیتی؟ آیا می توان آن را یک حوزه میان رشته ای جدید دانست؟
استاد اعرافی: تحول فقه یک واقعیت است. پرسش مهم این است که اصولا فقه چگونه متحول می شود و چگونه روند تکاملی خود را طی می کند؟ در پاسخ به این پرسش، به علل و عوامل زیادی می توان اشاره کرد که در تحول فقه مؤثرند. یکی از عوامل تحول و گسترش دامنه فقه، تغییراتی است که در موضوعات اتفاق می افتد؛ زیرا با وجود آنکه بعضی از موضوعات در فقه، از ناحیه شریعت تحدید شده اند و موضوعات توقیفی اند ـ مانند عبادات که شرع آن را تعیین کرده است و می گوید این نوع از رفتارها واجب است؛ مثل، نماز و حج ـ اما موضوع بخش اعظمی از فقه رفتارهایی است که در عالم خارج اتفاق می افتد. در این نوع دوم، شارع در تحدید وتعریف موضوع دخالت ندارد، بلکه موضوع از رفتارهایی است که در عالم خارج اتفاق می افتد. در این نوع دوم، شارع در تحدید و تعریف موضوع دخالتی ندارد، بلکه موضوع همان واقعیت خارجی است و فقه، فقط وضعیت موضوع را از لحاظ احکام خمسه مشخص می نماید.
در این قسم دوم، همچنین پیدایش موضوعات نوین و تحول و دگرگونی موضوع و شناخت بهتر آن و وضعیت های متکثری که آن موضوع پیدا می کند، در تعیین و ترتب احکام مؤثر است و در حقیقت، گاهی موضوعات جدیدی می توانند پیدا شوند. این امر، در پی پیشرفت هایی که در فناوری پدید می آید، رخ می دهد. برای مثال، به خاطر پیشرفت علم و خلق فناوری های ژنتیک یا فناوری هسته ای، رفتارها و موضوعات جدیدی پیدا می شود و در نتیجه، فقه باید به این پرسش ها جواب دهد و دامنه اش وسیع می شود. این یک نوع تحول در فقه است که مربوط به پیدایش و خلق موضوعات جدید است. گاه هم پیشرفت علم، شناخت بهتری نسبت به موضوع به دست می دهد.
در قسم اول از موضوعات فقهی، گزاره فقهی نوعی خلوص دارد و ناب است؛ زیرا هم موضوع و هم محمول، از خود شرع است. اما در قسم دوم، میان رشته ای است؛ چون موضوع از عالم خارج می آید و فقه باید نسبت به آن اعلام موضع کند؛ یعنی اعلام موضع نسبت به رفتارهای انسانِ مختار که در عالم اتفاق می افتد. در این قسم دوم، همیشه موضوعات متحول می شوند.
در تحول و پیدایش موضوعات، علوم انسانی و اجتماعی و فناوری های جدید مؤثرند و از این رهگذر، می توانند بر فقه اثر بگذارند. به عنوان مثال، با پیشرفت اقتصاد، موضوعات جدیدی مطرح می شوند و شناخت های جدیدی از موضوعات پیدا می کنیم که عملا بر فقه اثر می گذارند. در تعلیم و تربیت هم همین طور است؛ هم موضوعات تربیتی که به طور معمول فقه درباره آنها بحث می کرده است، ممکن است با توجه به تحول علوم تربیتی تحول یافته باشند و شناخت جدیدی از آن پیدا شود و هم روش های جدیدی ممکن است مطرح شوند. بدین ترتیب، مباحث جدیدی در فقه ایجاد می شود.
بر این اساس، در حوزه اقتصاد، مدیریت، تربیت و مسائل اجتماعی، چون موضوعات، ناب و توقیفی نیستند، بلکه عقلایی و عرفی اند و می توانند دست خوش تغییر و تحول باشند و انواع جدیدی پدیدار شود، فقه می تواند تحول و گسترش یابد و ابواب جدیدی در آن سامان بگیرد. بنابراین، «فقه تربیت» حقیقتاً فقه است و چنین نیست که غیر از فقه باشد؛ منتها بخشی از فقه است که به حوزه موضوعات تعلیم و تربیت می پردازد و با توجه به اینکه این موضوعات از ناحیه علوم تربیتی بررسی می شوند و فناوری آموزشی و فرهنگی و تربیتی در آن اثر می گذارد و آن را بسط و گسترش می دهد، فقه تربیتی، در شناخت موضوعات، از این رشته ها متأثر می شود و به نحوی می توان آن را «میان رشته ای» به شمار آورد، اما نه به معنای اینکه دانشی غیر از فقه است، بلکه حقیقتاً خود فقه است.
معرفت: با توجه به اینکه «فقه التربیه» بحث جدیدی است، چند نمونه از مسائلی را که در فقه التربیه قابل طرح هستند و باید موردبررسی قرار گیرند ذکر کنید.
استاد اعرافی: فقه التربیه بخشی از دانش فقه است که به تعیین حکم رفتارهای مربیان و متربیان می پردازد و یکی از احکام خمسه را برای رفتارهای مربی و متربی بیان می کند. فقه التربیه اگرچه ممکن است یک عنوان جدید به شمار بیاید، ولی ریشه های آن در فقه سنتی و متداول موجود است؛ مثلا مباحثی که درباره تعلیم علوم، انوع علوم و امثال اینها در مکاسب محرمه مطرح است، در حقیقت، جزئی از فقه التربیه است و به همین دلیل، نمی توان گفت فقه التربیه یک موضوع فقهی کاملا جدید است، بلکه این موضوع همیشه در زندگی بشر وجود داشته است و بخش هایی از آن در فقه مورد بحث قرار گرفته است، اما به دلیل اینکه اصولا این مباحث تعین و تشخص مستقل نداشته است، کتاب تعلیم و تربیت یا فقه التربیه نداشته ایم.
از سوی دیگر، به دلیل اینکه عمدتاً در علم اخلاق به این مسائل پرداخته می شده است، احساس نیاز نمی شده که در فقه، باب مستقلی برای آن گشوده شود. بسیاری از این موضوعات، در کتاب منیه المرید شهید ثانی و کتاب های اخلاقی مطرح بوده و دیگر احساس نیاز نمی شده است که از منظر فقهی به این مباحث پرداخته شود. اما اکنون با توجه به اینکه دانش تعلیم و تربیت رشد پیدا کرده و شیوه ها و روش ها متنوع شده اند و نیز اینکه دامنه علوم تربیتی و مسائل تعلیم و تربیت گسترش یافته است، احساس می شود که صورت بندی جدیدی لازم است. بنابراین، باید کتاب جدید فقهی ای با عنوان «کتاب تعلیم و تربیت» یا «فقه تربیتی» تدوین شود. در این زمینه، می توان از سه منبع استفاده کرد:
اول. مباحث کهنی که در ابواب فقه وجود داشته، ولی پراکنده بوده است؛
دوم. مباحثی که در اخلاق از منظر تعیین حسن و قبح عقلی مطرح شده است که باید این مباحث را با روش اجتهادی به منظور تعیینحکم شرعی آنها مورد بحث قرار داد؛
سوم. مباحث و موضوعات جدیدی که در تعلیم و تربیت و علوم تربیتی و فناوری آموزشی مطرح اند و پرسش های نوینی را رویاروی فقه قرار می دهند.
برای نظام بخشی به فقه التربیه، می توان چارچوب و فهرستی کلی بدین گونه ارائه کرد:
فقه التربیه:
بخش اول. تعلیم و تعلم؛
فصل 1: انواع علوم و احکام تعلم آنها؛
فصل 2: تعلیم و احکام آن؛
فصل 3: معلم؛ وظایف و و اوصاف؛
فصل 4: روش ها و شیوه های تعلیم و تدریس؛
فصل 5: فناوری های آموزشی؛
فصل 6: اقتصاد آموزش و پرورش؛
فصل 7: نهادهای آموزشی و وظایف حکومت و مردم.
بخش دوم. تربیت (به معنای خاص)؛
فصل 1: تربیت بدنی؛
فصل 2: تربیت عقلانی؛
فصل 3: تربیت اعتقادی؛
فصل 4: تربیت اخلاقی ـ عاطفی؛
فصل 5: تربیت اجتماعی؛
فصل 6: تربیت عبادی؛
فصل 7: تربیت سیاسی؛
فصل 8: تربیت اقتصادی و شغلی و مهارت ها؛
بخش سوم. نهادهای آموزشی و تربیتی؛
بخش چهارم. عوامل و مراحل.
معرفت: این گونه که فرمودید، بیشتر مباحث فقه التربیه در فقه هستند و فقه موضوعات تربیتی را مورد بررسی قرار می دهد و با نگاه و شیوه فقهی و روش اجتهادی آنها را بررسی می کند. بفرمایید طرح مباحث فقه التربیه چه ضرورتی دارد و چه کارکرد عملی می تواند در جامعه ما داشته باشد؟
استاد اعرافی: اولین نکته این است که ما به عنوان مسلمان، ناچاریم برای همه رفتارهای اختیاری مان احکام شریعت را کشف و استنباط کنیم و اعمالمان را با آنچه خداوند تعیین کرده و در شریعت آمده است تطبیق دهیم. هر مسلمانی موظف است حکم این موضوعات تربیتی را کشف کند و بر این اساس، بحث سود و زیان در این قضیه مطرح نیست، بلکه بحث وظیفه است که باید انجام گیرد.
نکته دیگر، اینکه ما به دلیل نگاهی که داریم، که همان نگاه «عدلیه» است و احکام را مبتنی بر مصالح و مفاسد واقعی می دانیم، اگرچه احکام ظاهری ممکن است کاملا با آنها منطبق نشوند، ولی به هر حال، در مقام اجتهاد، در موارد زیادی به احکام واقعی دسترسی پیدا می کنیم و دسترسی به آن احکام، یعنی دسترسی به مصالح و مفاسدی که پشتوانه آن احکام هستند و آن مصالح و مفاسد، البته هم مصالح و مفاسد اخروی هستند و هم مصالح و مفاسد دنیوی. پس این راهی است که ما را به تعیین مصالح و مفاسد آنها می رساند.
از جهت دیگر، اصولا وقتی با نگاه دینی وارد قلمرو تعیین احکام شویم، در حوزه کنترل آسیب های اجتماعی، عرصه های جدیدی برای ما گشوده می شود. برای سلامت جامعه دینی، معیارهایی لازم است که این مباحث ما را به آنجا می رساند. اگر در تعلیم و تربیت، فقه به ما بگوید: وظیفه پدر این است، وظیفه مادر آن است و وظیفه خانواده فلان است، این موضوع، عرصه های جدیدی را برای تعلیم و تربیت باز می کند و تعلیم و تربیت را در مسیر الهی و معنوی قرار می دهد. البته این طور هم نیست که همیشه بگوییم تمام موضوعات فقهی از بیرون آمده اند؛ در بسیاری موارد، خودِ منابع دینی حرف های جدیدی برای ما مطرح می کنند و این حرف های جدید، فضاهای نوینی را در برابر ما قرار می دهند و تعلیم و تربیت را به سمت خودشان هدایت می کنند.
معرفت: با توجه به تلاقی مباحث تربیتی و فقهی و با توجه به اهمیتی که مسائل تعلیم و تربیت در جامعه ما دارند، که نظام جمهوری اسلامی یکی از رسالت های مهم خود را تعلیم و تربیت می داند، بفرمایید جایگاه بحث فقه التربیه در نظام تعلیم و تربیت اسلامی چیست و اکنون چه زمینه هایی برای طرح آن فراهم است؟
استاد اعرافی: اگر بخواهیم به یک نظام تربیتی اسلامی دسترسی پیدا کنیم، باید به سه قلمرو اصلی بپردازیم:
اول. «فلسفه تربیتی اسلام» است که به حوزه مبانی و نگرش های کلان در تعلیم و تربیت برمی گردد؛ دوم. «حوزه فقه تربیتی» است که به تعیین شیوه ها و روش ها و وضعیت رفتارهای صادر شده در مقام تعلیم و تربیت می پردازد و سوم. «اخلاق تربیتی» است که در واقع، به همان حسن و قبح ها در مقام تعلیم و تعلم می پردازد. اینها سه قلمرو اصلی هستند (فلسفه تربیتی اسلام، فقه تربیتی اسلام و اخلاق تربیتی) که در کنار هم، «نظام تربیت اسلامی» را ترسیم می کنند و هر یک، به قلمروها و ساحت های گوناگون تربیت می پردازند. در واقع، اینها سه ضلع یک مثلث هستند که اگر با نگاه استنباطی و اجتهادی و با روش درست به آن پرداخته شود، می توان یک نظام تربیت اسلامی را تصویر کرد.
البته برای دست یابی به فلسفه تربیتی اسلام، فقه تربیتی اسلام و اخلاق تربیتی، طبعاً باید به چند محور پرداخت:
1. تفسیر تربیتی قرآن؛
2. تفسیر تربیتی احادیث و سنت؛
3. تحلیل تربیتی اعتقادات، احکام و اخلاق اسلامی.
نکته دیگری که شایان توجه است، این است که ارتباط فقه و تربیت به چندگونه متصور است:
1. فقه تربیتی که به بررسی موضوعات تربیتی از نگاه اجتهادی و فقهی می پردازد و نتیجه آن، گزاره های فقهی در زمینه تربیت است.
2. نظام تربیتی، که به جمع بندی گزاره های فقه تربیتی و نظام دهی به آنها می پردازد؛ نظیر نظام اقتصادی.
3. تحلیل تربیتی احکام، که به بررسی آثار اخلاقی و تربیتی همه احکام فقهی می پردازد.
4. از میان این سه ارتباط، فقه تربیتی تنها به همان قلمرو اول اختصاص دارد.
معرفت: در این زمینه، تا چه حد کار شده است؟ آیا کارهای جدی صورت گرفته و اگر نه، در چه زمینه ها و محورهایی باید کار شود و با چه شیوه ها و راه کارهایی می توان بحث «فقه التربیه» را توسعه داد و به آن پرداخت؟
استاد اعرافی: با این شکل و ترتیبی که بنده عرض کردم، کاری صورت نگرفته است و این اولین بار است که موضوع با این شکل مطرح می شود. اما همان گونه که قبلا اشاره کردم، علاوه بر مباحث پراکنده در فقه متداول، بخشی از آنچه در کتاب های اخلاقی می بینیم، بعد فقهی ـ تربیتی دارد و در برخی از قلمروهای جدید فقهی مانند «فقه الدعوه»، که در واقع فقه تبلیغ است، بدین امر توجه شده است. اینها هم مقداری با «فقه التربیه» ارتباط دارند. البته در اینکه فقه تربیت را هم جزو فقه تبلیغ قرار بدهیم یا ندهیم، دو دیدگاه وجود دارد، اما به هر حال، این دو حوزه هم می توانند با یکدیگر تلاقی پیدا کنند. در فقه خانواده و فقه فرزندان و کودکان نیز کارهای پراکنده ای وجود دارد که می توانند به نحوی با این بحث ارتباط پیدا کنند.
تذکر این نکته هم لازم است که هر جا بحث «فقه» را مطرح می کنیم، دو نوع تلقّی از آن وجود دارد: گاه منظور همان احکام است که مراجعی دارد؛ مثلا راجع به بعضی مباحث سؤال شده و پاسخ داده اند. ولی گاهی به تعبیر کتاب معالم، بحث در استخراج حکم از «ادلّه تفصیلیه» است؛ در اینجا کمتر مصداقی برای این بحث ها داریم. بنابراین، بحث مزبور، بحثی نوپا و پراکنده است که به صورت تک موضوعی در کتاب های فقهی و احیاناً مقالات جدید به آن پرداخته شده است.
اما از حیث روش، در فقه التربیه ما باید کاملا مقید باشیم به همان ضوابط و اصول استنباطی و اجتهادی؛ چرا که در حقیقت، موضوع شناسی، مقدمه کار و یکی از مبادی است. پس از آن نوبت به عرضه موضوع به منابع دینی می رسد، با اصول و قواعدی که در علم اصول مطرح شده اند و ما باید از آن منابع به حکم برسیم؛ گر چه با ورود در حاقّ مباحث جدید، ممکن است به روش پردازی هم نیاز باشد.
معرفت: لطفاً بفرمایید گذشته از نیاز به تقلید، چه زمینه های پژوهشی جدیدی ـ مثلا ـ در عرصه تعلیم و تربیت و فقه التربیه برای پژوهشگران مطرح است، بخصوص برای کسانی که هم در عرصه تعلیم وتربیت تحصیلاتی دارند و هم در عرصه فقه، تا بتوانند این مسائل را با نگاه و تأکید خاصی مورد بررسی قرار دهند؟
استاد اعرافی: در این زمینه، به برخی موارد از باب مثال اشاره می کنم:
بحث وظایف حکومت در تعلیم و تربیت، از مباحثی است که کمابیش از آن بحث شده است، ولی در روزگار ما، در این زمینه خیلی کار شده است و دیدگاه های گوناگون، از جمله دیدگاه های لیبرالیستی در این باره وجود دارد. اصولا این بحث مطرح است که «جایگاه حکومت و وظایف آن در تعلیم و تربیت جامعه و ملت ها» چه جایگاهی است؟ این یکی از قلمروهای مهمی است که فقه باید در آن وارد شود و وظایف حکومت را استخراج کند و بعد از آن به یک نظام برسد و جایگاه و ارتباط ما را ـ مثلا ـ با نظام های لیبرالیسی و نظام های رایج دنیا مشخص کند. یکی از ارکان دست یابی به نظریه مذکور در باب حکومت دینی و وظایفی که در جامعه به لحاظ تربیتی دارد، این است که به فقه تربیتی بپردازیم. البته این همه کار نیست و بخشی به مبانی آنها برمی گردد.
مبحث دیگر، مراحل تربیت است. با توجه به تحولات و پیشرفت هایی که در خصوص مراحل رشد و تربیت حاصل شده است، اکنون در تعلیم و تربیت جدید، بر اساس مراحل رشد، «مراحل تربیت» تعریف شده است و بر اساس این مراحل، گفته می شود که وظایف مربیان چیست. در اینجا، باید موضعمان را نسبت به این مراحل مشخص کنیم که آیا اینها را قبول داریم یا نه و آیا این کارشناسی ها را معتبر می دانیم یا نمی دانیم؟ فقه باید در اینجا وظایف را مشخص کند.
همین طور در زمینه ابزارها، روش ها و شیوه های متکثری که امروز برای تعلیم و تربیت وجود دارند، ما وظیفه داریم و باید موضع فقهی ما در قبال اینها روشن شود. همین طور است در مورد روش ها و اصولی که مطرح اند. همه اینها، در این قلمرو جای می گیرند.
از جمله این مباحث که به نحوی ریشه در سنّت ما هم دارد، بحث «انواع علوم» (علوم واجب، علوم محرّم و...) است. این بحث به شکل بسیطی در فقه مطرح شده است، ولی با تحولاتی که امروز در علوم ایجاد شده است و با ملاحظه عناوین ثانویه و کلی، باید وضعیت آنها را مشخص کنیم. اینها بعضی از قلمروهایی هستند که در فقه تربیت باید مورد بحث قرار گیرند.
معرفت: برای کسانی که می خواهند در این زمینه پژوهش کنند، چه پیش نیازهایی وجود دارد؟
استاد اعرافی: همان گونه که عرض شد، موضوعات فقه، یا توقیفی اند و به خود شرع برمی گردند یا موضوعاتی عرفی اند. موضوعات عرفی، هم گاهی بسیط هستند، و گاهی به خاطر تحول علوم، دامنه و بعد علمی پیدا می کنند. بخش هایی از «فقه التربیه» از همین قسم آخر و میان رشته ای است. تلاش علمی و اجتهاد در عرصه فقه التربیه، کار دشواری است. از یک سو، باید همه پیش نیازها یا حد نصاب آشنایی و آگاهی به تعلیم و تربیت در پژوهشگر این رشته جمع شود تا توانایی شناخت علمی موضوعات را داشته باشد یا حداقل این توانایی را داشته باشد که وقتی به کارشناسان مراجعه می کند بتواند بفهمد و خودش هم به اطمینانی برسد. به این لحاظ، از حیث موضوع، آگاهی مناسب ونسبتاً پیشرفته نسبت به موضوعات لازم است؛ یعنی نوعی تخصص در حوزه علوم تربیتی ضرورت دارد.
از سوی دیگر، وقتی فرد می خواهد وارد بحث فقهی شود و تعیین حکم بکند، طبعاً باید همان مسیری را که برای اجتهاد تعیین شده است طی کند و همه پیش نیازهای اجتهاد را بگذراند؛ از ادبیات عرب گرفته تا قواعد و اصولی که برای دسترسی به اجتهاد لازم اند. در اینجا کار ـ مثلا ـ با «فقه عبادات» متفاوت است. در فقه عبادات، تخصص های موضوعی، گسترده و پیچیده نیست؛ چون از خود فقه گرفته می شود، اما در اینجا، تخصص های موضوعی لازم است و فرد باید با تعلیم و تربیت آشنایی کافی داشته باشد و چون تخصص های حکمی و معمولی لازم دارد، باید با اجتهاد آشنا باشد و مبانی و منابع و روش ها را هم بشناسد.
معرفت: با توجه به اینکه این بحث را برای نخستین بار، حضرت عالی مطرح و تدریس کرده اید، چه برنامه هایی در این زمینه در دست اجرا دارید؟
استاد اعرافی: سیر فکری خود من این طور بود که 15 سال قبل که با حوزه مسائل تعلیم و تربیت آشنایی پیدا کردم و وارد تدریس و تحقیق شدم، متوجه شدم که اگر بخواهیم به نظام تربیتی اسلام دست پیدا کنیم، باید به قلمروها و لایه های اصلی برگردیم که عبارتند از: فلسفه تربیتی، اخلاق تربیتی و فقه تربیتی. البته این کار با مراجعه به منابع اصیل و روش درست میسر است. بنابراین، بنده از همان لایه رویین شروع کردم، ولی اندکی که به عمق و لایه های زیرین پرداختم، دیدم که از همان سنّت های خودمان سردرمی آوریم. در واقع، ما باید علوم و دانش های گذشته خودمان را در قلمروهای جدید بازسازی کنیم و اینجاست که باید تحولات جدید حوزه با سنت گره بخورند و اینکه اینها جدای از سنّت باشند، اصلا کار بی ریشه ای است که ما را به انحرافاتی هم مبتلا می کند. ما حتماً باید اینها را به سنّت ها و مبانی خودمان گره بزنیم. این سیر در ذهن من انجام گرفت تا اینکه به این حوزه رسیدم. یکی از این این لایه های عمیق، همان فقه تربیت بود.
در اینجا باید تأکید کنم که وقتی ما این مباحث را به مباحث کهن و سنتی و اصیل خود پیوند می زنیم و باید هم پیوند بزنیم، عملا در آنجا هم گاهی باید تجدیدنظرها و بازسازی هایی بکنیم تا بتوانیم با روش های اجتهادی به موضوعات جدید جواب بدهیم. ولی به هر حال، باید داد وستد وجود داشته باشد و همه چیز به ریشه ها برگردد.
یک توصیه کلی هم نسبت به قلمروهای دیگر علوم انسانی دارم. در علوم انسانی ـ اجتماعی، مثلا در حوزه اقتصاد یا سیاست هم پیش تر کارهایی شده، ولی حوزه تربیت، مدیریت، ارتباطات اجتماعی، هنر، و پاره ای از موارد دیگر، قلمروهای جدیدی هستند که ما حتماً باید به فلسفه اینها و فقه اینها بپردازیم و در این زمینه، از علوم انسانی و اجتماعی مرتبط با این قلمروها بهره بگیریم. در خصوص تدریس فقه التربیه باید بگویم که از سال ها قبل با حضور و مشارکت جمعی از دانش پژوهان و فضلا و پژوهشگران حوزه، این حرکت آغاز شد و همچنان ادامه دارد و امیدوارم به زودی بخشی از این درس ها، که با همت گروهی از دوستان در دست تقریر و آماده سازی است، منتشر شود.
معرفت: به نظر حضرت عالی رسالت حوزه در بحث فقه التربیه چیست؟ آیا اصلا ممکن است واقعاً عده ای از فضلای حوزه در بحث فقه التربیه متمرکز باشند؟ یا ممکن است همچنان که در مباحث دیگر فقه مثل مباحث طهارت به درجه اجتهاد می رسند، کسانی باشند که در موضوع «فقه التربیه» به درجه اجتهاد برسند یا آن را با همان نگاه و روش فقهی توسعه بدهند؟
استاد اعرافی: من این را مهم ترین رسالت های حوزه می دانم که به قلمروهای جدید بپردازد. اینکه ما در قلمروهایی که دایم کار شده، دقت های جدیدی بکنیم کار خوبی است و این نباید در حوزه متروک شود، اما وظیفه حوزه این است که قلمروهای خودش را بسط بدهد و به عرصه های جدید توجه کند؛ چه به لحاظ محتوا، چه به لحاظ صورت بندی های جدید و چه به لحاظ نظام پردازی در این حوزه ها. اینها همه رسالت های حوزه اند. من رسالت حوزه را خیلی فراتر از شرایط جاری و متداول آن می دانم. البته خوشبختانه ما در دهه های اخیر شاهد آن هستیم که حوزه به سمت مباحث جدید و بسط رسالت خود می رود، اما تأکید دارم که پرداختن به این قلمروهای جدید، باید از موضع روش اجتهادی و سنت دیرپای حوزه باشد. نباید بریده از آن باشد و به این قضایا نگاه سطحی شود. معتقدم فقه تربیت و فقه مدیریت و فقه روابط اجتماعی می توانند، دست کم، یک کتاب فقهی مناسب باشند و اجتهاد در آن هم معقول و متصور است. زمینه کار هم موجود است. ما فضلایی داریم که به این مباحث پرداخته اند و اگر مدتی کار کنند، طبعاً می توانیم کسانی داشته باشیم که گرایش تخصصی فقهشان در همین زمینه ها باشد. در همین زمینه، در مرکز جهانی علوم اسلامی، «مدرسه تخصصی فقه» تأسیس شده است که به تخصصی نمودن و ایجاد گرایش های جدید برای فقه می پردازد و تلاش شده است با نگاهی نو، به این عرصه جدید و ایده قدیمی بنگرد.
معرفت: از اینکه وقت خود را در اختیار مجله قرار دادید، متشکریم.
استاد اعرافی: بنده هم ضمن تشکر از دست اندرکاران مجله معرفت، از مخاطبان گرامی که این مباحث را مطالعه می کنند، تقاضا دارم اگر در این زمینه نقطه نظر و پیشنهادی دارند، به دلیل جدید بودن این مباحث، انشاء اللّه ما را هم بهره مند سازند. همچنین از همه دانش پژوهان و فضلای جوان می خواهم به این عرصه مهم و قلمروهای گوناگون مباحث تربیتی بپردازند و زمینه پاسخ گویی به نیازهای گسترده در این ساحت را فراهم آورند.
منبع: / ماهنامه / معرفت / شماره 104، ویژه نامه علوم تربیتی
گفت و گو شونده : علیرضا اعرافی
نظر شما