موضوع : پژوهش | مقاله

زنی بر مسند حکومت

مجله  پیام زن  دی 1371، شماره 10 

نویسنده : جواد محدّثی
22
نان، در گذشته تاریخ هم کسانی بوده اند که با برخورداری از فهم و کیاست و نیروی تدبیر، در امور مهم جامعه، از جمله حکومت و فرمانروایی نقش داشتند؛ چه به صورت مستقیم و مباشر، چه به

شکل جنبی و حاشیه ای.

«ام رستم» یکی از این گونه بانوان است.

کار حکومت و کشورداری، بیش از شور و احساسات، عقل و درایت می طلبد و اگر بانویی بخواهد در چنین کاری، رسالتی به دوش بکشد، باید خرد را بر عاطفه و منطق را بر احساس غالب و حاکم سازد. به نظر می رسد که «ام رستم» در این زمینه هم توفیق داشته است.

در عرصه سیاست
وی ـ که نام اصلی اش ناشناخته است ـ از خاندان ایرانی نژاد دیلمیان بود. این دودمان، در قرن چهارم بر مناطقی از ایران و عراق حکومت می کردند. «ام رستم» که همسر فخرالدولة دیلمی بود، در منطقه «ری» و اطراف آن حکومت داشت. در دوران حاکمیت این زن بر این خطه از ایران، هنوز فرزندش «مجدالدوله» کودک خردسالی بود. رفته رفته این پسر، بزرگ شد و در کارهای عظیم اجتماعی وارد گشت و کار به جایی رسید که کم کم با حکومت مادرش به مخالفت برخاست. و برایش مزاحمتهایی فراهم کرد.

نقل شده که این زن، پنهانی از آن خطّه به کردستان رفت و به دیدار حاکم آنجا «بدر بن حسنویه» شتافت و مورد احترام و پذیرایی قرار گرفت. آن گاه با حمایت حاکم کردستان و همراه لشکریانی به جنگ پسرش آمد و در منطقه ری، در درگیریهایی که پیش آمد، بر پسر یاغی خود چیره شد و او را دستگیر کرد و حکومت و سلطه خود را در منطقه مستقر ساخت. آن گاه به عمران و آبادی زمینها و شهرها پرداخت و همه خرابیها را ترمیم کرد و به نیکوترین وجهی، چهره مملکت را اصلاح و آراسته نمود.

به نقل کتابِ «اعیان الشیعه»، این زن، از فرزانگان و خردمندان عصر خویش بود و از عقل و کفایت و تدبیر خوبی برخوردار بود. چندین سال به طور مستقل و غیر وابسته به حکومت غزنویان یا خلفای عباسی، در عراق حکومت کرد و در ایام حکومتش، شهرها همه ایمن و آباد شد.

«ام رستم» نمایندگانی به سوی هر یک از سلاطین می فرستاد، همچنین به نامه هایی که از اطراف و اکناف کشور و از پادشاهان و وزیران می رسید، بی آنکه با دیگران مشورت و نظرخواهی کند، خودش جوابهایی کامل و پخته و رسا می فرستاد.

پاسخی شگفت
از آنجا که در کشورداری، مستقل و متکی به نفس بود، به کسی باج نمی داد و زیر بار سلطه دیگران نمی رفت. سلطان محمود غزنوی نامه ای به او نوشت و از وی خواست که در خطه عراق نیز، خطبه ها به نام سلطان محمود خوانده شود و سکه ها به نام او زینت یابد و تهدید کرد که: اگر به این خواسته عمل نکنی، آماده جنگ باش!

ام رستم از اینکه زیر بار حاکم شرق ایران ـ محمود غزنوی ـ برود سر برتافت و در پاسخ نامه سلطان محمود، چنین نوشت:

«تا وقتی شوهرم (فخرالدوله) زنده بود، دغدغه خاطری داشتیم و می گفتیم که اگر سلطان محمود به چنین چیزی فرمان دهد، چه تدبیری باید به کار بست. اما امروز، از این دغدغه خاطر آسوده ام، چرا که می دانم سلطان محمود عاقل است، می داند که در جنگ، ممکن است یا شکست بدهد یا شکست بخورد. اگر در جنگ با من، پیروز شوی، برایت افتخار نیست، چرا که مردم می گویند تو بر یک زن در جنگ پیروز شدی! و اگر از من شکست بخوری، برایت مایه ننگ و عار است و خواهند گفت: سلطان محمود در جنگ، از یک زن شکست خورد.»

این جواب دندان شکن و تردیدافکن، سلطان محمود را از جنگیدن با «ام رستم» باز داشت و تا این زن حکمران زنده بود و بر خطه «ری» ولایت داشت، سلطان محمود هرگز تصمیم به فتح عراق نگرفت.

بر مسند حکومت
آن گونه که ذکر شد، امّ رستم در امر زمامداری دستی داشت و تدبیر و درایتی نیکو از خود نشان می داد. نسبت به عهده داری اموال و خزانه کشور هم از خود لیاقت نشان داده بود. گفته اند: آن گاه که شوهرش «فخرالدوله» از دنیا رفت، کلیدهای گنجینه های ری نزد او بود. این گویای این نکته است که حتی در دوران ریاست شوهرش نیز، بر اوضاع اقتصادی حکومت، سلطه داشته است.

وقتی پس از درگیری با پسرش مجدالدوله، بر او غالب شد و او را زندانی نمود، بعد از مدتی که بر اوضاع مسلط شد و آبها از آسیاب افتاد، مجدالدوله را بخشید و او دوباره در کارهای حکومتی وارد شد و نقشهایی بر عهده گرفت، لیکن سر رشته اصلی امور، همچنان در دست خود «ام رستم» بود. پسر دیگرش «شمس الدوله» را به ولایت و حکمرانی همدان منصوب کرد. همچنین «ابوجعفر کاکویه» را به حکومت اصفهان نصب نمود.

در تاریخ ابواسحاق صابی آمده است: مردم اصفهان نسبت به حکومت والیان خود شورش کردند و سر از اطاعت برتافتند. به ام رستم گزارش دادند و خواستند که برخی از خویشان و کسان خود را به آن سامان گسیل دارد. او نیز پسرش عین الدوله را به آن خطه اعزام کرد. با آمدن او و ورودش به اصفهان، اوضاع آرام گرفت و فتنه ها خوابید.

ام رستم چون از این واقعه و اطاعت و تبعیت مجدد اهل اصفهان آگاه شد، پسردایی خود «محمد علاءالدوله» را در ماه شوال به آنجا مأموریت داد. او نیز امور سیاست و تدبیر مردم را به شایسته ترین وجهی بر عهده گرفت و با مردم، رفتار خوبی داشت.

پایان کار:
سرانجام، دوران حکومت این زن فرمانروا به پایان رسید و پس از عمری کشمکشهای سیاسی و تلاش شبانه روزی در امور کشورداری، در سال 419 هجری قمری در عراق از دنیا رفت. با مرگ وی، رشته سامان یافته امور کشور در آن منطقه از هم گسیخت و حکومت آشفته گشت و آن تدبیر و کیاست و ریاستِ چیره و مدبرانه، از هم پاشید.

این بود که سلطان محمود غزنوی لشکر کشید و در سال 420 هجری (یکسال پس از فوت ام رستم) بر عراق استیلا یافت. سپس پسر ام رستم (مجدالدوله) و نوه اش (اسور) و خواص خویشان و بستگان نزدیک او را دستگیر کرد و همه را به بند کشیده،

نظر شما