موضوع : پژوهش | مقاله

خدا در اندیشه گابریل مارسل


گابریل مارسل سال 1889 در پاریس متولد شد. او را در زمره فیلسوفان اگزیستانسیالیسم می شمرند، ولی خود مارسل مخالف چنین انتسابی بود و مایل بود فلسفه اش را «نو سقراطی» یا «سقراطی مسیحی» بخوانند.
سعی اساسی مارسل «اعاده اهمیت تجربه انسان از لحاظ شناخت وجود» است.
بنابراین فلسفه او به نوعی تجربه گرایی هم هست ، اما این اصطلاح آنقدر به تفکراتی مثل تفکر هیوم اطلاق شده که اطلاق آن بر تفکرات مارسل تا حدی گمراه کننده است. در واقع اندیشه مارسل ، تجربه گرایی ای ملازم امور انضمامی و عاری از هرگونه سیستم سازی و طرح مباحث انتزاعی است. مساله وجود در اندیشه مارسل همان ، وجود انسان است و نه وجود ارسطویی و مارسل از این حیث به فیلسوفان اگزیستانسیالیست شبیه است. در این مقاله ، نویسنده سعی دارد مساله خدا را از منظر مارسل بررسی کند.
مارسل از فیلسوفانی است که بسیار بر محور مساله ایمان بحث کرده است. به نظر مارسل ، ایمان التزامی از تمام وجود است و در واقع بذل و وقف وجود خود برای خداست. به تبع بحث پیرامون ایمان ، بحث از خدا نیز در اندیشه مارسل مطرح می شود.
به نظر مارسل ، مومن نیابزی به دلیل برای اثبات وجود خدا ندارد و دلیل بر خدا را منوط به ایمان می داند و نه بالعکس و به عبارت دیگر، می توان گفت آن نوعی بسط و گسترش ایمان است در زمینه عقل.
الف: مارسل مانندکی یرکگارد مذهبی و مسیحی است. «محور فلسفه او، روابط اشخاص با یکدیگر و رابطه آنها با خداوند است.» اما باید به خاطر داشت بجز کی یرکگاردکه خدای مسیحی برای او مهمترین مساله است ، تقریبا تمام فلاسفه اگزیستانسیالیست مربوط به شاخه الهی آن ، هیچ گاه به طور مستقیم تصویری از خدای مسیحی ارائه نکرده اند و گابریل مارسل نیز چنین است. شاید برای او رابطه با خدا بسیار مهم باشدو او حتما یک مسیحی فرمانبردار است اما «هرگز یک خداشناس راست باور نیست.
خداشناسی او در همه حال تفکری بسیار شخصی درباره تجربه است.» و البته تجربه تعالی (چه در شکل خداباوری آن و چه به شکل مساوی بودن تعالی با وجود) نزد فلاسفه اگزیستانس ، همیشه کاملا شخصی است. دانستن این که دیگران نیز چنین تجربه ای را دارند؛ به معنی خارج شدن این تجربه از حالت شخصی نیست. ارتباط با دیگران هم که از جانب مارسل مطرح شده و اهمیت زیادی دارد، باز هم این تجربه را از حالت شخصی آن خارج نمی کند.
رابطه ای که من با دیگران برقرار می کنم ، مستلزم حضور در جهانی است که ساخته من و دیگران است. در برقراری این رابطه با دیگران است که می توانم از آن گذرکرده و به رابطه ای برتر و فراتر، تعالی پیدا کنم. در رابطه ای که با متعالی برقرار می کنم ارتباط با دیگران و با جهانی که من آن را ساخته ام ، مطرح نیست. من در تجربه شخصی ام با متعالی ، خود را «چنانکه هستم» می بینم و پیش می نهم. نه آن گونه که در برابر دیگران هستم. «تجربه وجود شخصی با حلول و تعالی اش ، یک «چنان که هستم» متعالی را پیش می نهد که در برابر دنیای آفریده شده می ایستد. نه آن گونه که من در مقابل جسمم و زندگی ام می ایستم ، بلکه به گونه ای همانند یک «من مطلق» که برای هر مومنی یک «توی مطلق» است.
هر مومنی یک گواه است.» من وقتی در برابر تعالی قرار می گیرم ، به شکل مطلق در برابرش هستم. با تمام آنچه که خود ساخته ام. با همه دلهره ها و اضطراب ها، انتخاب ها و امکانات وجودی ام.
دنیایی را که ساخته ام در برابر قرار می دهم زیرا با هر انتخابی ، من هم خود را ساخته ام و هم دنیای خود را. «من مطلق» که چنین در تعالی حضور یافته ، تعالی را نیز یک «توی مطلق» می بیند. آنچه که می توانم در مطلق بودن او، خود را گواه باشم و بدین وسیله گواه مطلق بودن او نیز باشم.
ب: این برداشت از حلول در مطلق نشان می دهد که مارسل نیز مانند کی یرکگارد و یاسپرس معتقد است که تجربه تعالی بخصوص اگر به صورت خدا مطرح شود، با دلایل عقلی قابل اثبات نیست.
به همین دلیل نمی توان آن را به کسی که آماده پذیرش چنین تجربه ای نیست ، اثبات کرد. نمی توان برای اثبات وجود او از طبیعت و تاریخ استدلال آورد. ایمان بنابر نظر مارسل چه در شکل مذهبی اش و چه در شکل مابعدالطبیعی آن ، یک تجربه شخصی است.
رابطه ای است که یک سوی آن «من مطلق» است و سوی دیگر آن «توی مطلق ». آنچه از واقعیت جهان و طبیعت و تاریخ می توان استفاده کرد، تنها نمودهایی هستندکه انسان را آماده پذیرش چنین تجربه ای می کند، ولی نه در شکل استدلالات منطقی آن.
رابطه ای که من باخدا برقرار می کنم نه همانند رابطه من با دیگر اشخاص است یعنی به صورت سوم شخص. که درواقع رابطه ای است با تو، توی مطلق. مطلق بودن تو را نمی توان اندیشید، فقط می توان حضور در آن را احساس کرد. احساس این حضور در همه چیز بروز پیدا می کند. در دعا وزندگی روزمره ، در همه چیز مومن به همین دلیل است که «مومن گواه وجود و قدرت خدای خویش است.»
ج: اگر نمی توان خدا را با دلایل عقلی اثبات کرد پس شاید بتوان گفت ، خداشناسی این چنینی در واقع خداشناسی سلبی (تنزیهی) است. همان که کی یرکگارد گفته او را نه می توان یک دانست و نه بسیار. او نه کل است و نه جزئ. او فقط هست و در این هست بودن است که من مطلق معنا پیدا می کند.
زیرا من نیز باید هست بودن را درک کنم. «وقتی ما در باره خدا سخن می گوییم ، براستی در باره خدا سخن نمی گوییم چون که او ذاتا از هرگونه رنگ تعلق آزاد است.» وقتی من در مقابل توی مطلق به شکل مطلق قرار می گیرم و این توی مطلق از تمام تعلقات آزاد است ، پس من نیز به عنوان یک مومن آزادم.
از تمام تعلقاتی که مانع آگاهی من می شود، رها شده ام و تنها چیزی که مرا وادار به تعالی می کند، امیدی است که به حضور در پیشگاه او دارم. چنین است که تمام وجود مومن باید بذل و بخشش و وقف وجود خدا شود. «ایمان به عنوان فعل مومن ، التزامی است از تمام وجود و بذل و وقف وجود خود برای خدا و بنابراین عین رحم و احسان است.
عین رجائ و امیدواری است.»
د: وقتی خدا قابل اثبات نیست ،پس چگونه می توان به وجود او ایمان داشت؟ به نظر مارس فقط می توان حضور در او را احساس کرد. احساس کردن حضور در او یعنی ملاقات با او. خدا یک شی ئ نیست که بتوان او را به طرق گوناگون اثبات کرد و در نتیجه او را باور داشت ، بلکه باید به او اعتقاد داشت.
ملاقات با خدا هیچ گاه به یک صورت و یک روش انجام نمی گیرد. انسانی که دارای اضطراب هستی است ، در رفتن به سوی خدا جهتگیری های متفاوتی دارد. زیرا امکانات گوناگونی در مقابل او گشوده است که باید از میان آنها یکی را انتخاب کند و انتخاب ها نیز به این ترتیب گوناگون می شوند. هر انتخابی نوعی تعالی است و در هر بار تعالی جستن است که می توان عشق و امید را یکجا دریافت کرد.
در این راه اگر با شکست هم مواجه شویم ، نباید ناامید شد؛ بلکه باید از طریق انتخاب های دیگر به راه ادامه داد. به همین دلیل است که رویکردهای عینی گوناگونی برای ملاقات با خدا و به سوی او رفتن وجود دارد. مطلق بودن حضورخدا یا توی مطلق است که باعث گوناگونی رویکردهای گوناگون به سوی او می شود. «خدا حضور مطلق است و به او از طریق روابط بین الانفسی مثل عشق و وفاداری خلاق که با او تداوم می یابند و معطوف به او هستند می توان تقرب حاصل کرد.»

منابع:
- ه ج بلاکهایم ، شش متفکر اگزیستانسیالیسم ، مترجم محسن حکیمی ، نشر مرکز، چاپ اول ، تهران ، 1368
- ژان وال و ژورونو، نگاهی به پدیدار شناسی و فلسفه های هست بودن ، مترجم یحیی مهدوی ، انتشارات خوارزمی ، چاپ اول ، تهران 1372
- نقیب زاده ، دکتر میر عبدالحسین ، در آمدی به فلسفه ، انتشارات طهوری ، چاپ هشتم ، تهران 1385
- ژان وال ، اندیشه هستی ، مترجم باقر پرهام ، انتشارات طهوری ، چاپ اول ، تهران 1345
- مارتین هایدگر، متافیزیک چیست؟ مترجم سیاوش جمادی ، انتشارات ققنوس ، چاپ اول ، تهران 1383
- موریس کوروز، فلسفه هایدگر، مترجم دکتر محمود نوالی ، انتشارات حکمت ، چاپ دوم ، تهران 1379. فردریک کاپلستون ، تاریخ فلسفه از فیشته تا نیچه (ج 7) ، مترجم داریوش آشوری ، انتشارات سروش ، چاپ اول ، تهران 1367.
- فردریک کاپلستون ، تاریخ فلسفه از بنتام تا راسل (ج 9) ، مترجم بهائالدین خرمشاهی ، انتشارات سروش ، چاپ اول ، تهران 1370.
- ژان پل سارتر، اگزیستانسیالیسم یامکتب انسانیت ، مترجم حسین قلی جواهر چی ، انتشارات البرز، چاپ اول ،تهران 1344.
- ویلیام بارت ، اگزیستانسیالیسم چیست؟ مترجم منصور مشکین پوش ، انتشارات آگاه ، چاپ دوم ، تهران 1362
- دکتراکوان ، محمد، درس گفتارهای فلسفی دانشگاه آزاد، واحد تهران مرکز، 1385.


منبع: / سایت خبری / جام جم آن لاین ۱۳۸۶/۰۱/۳۰
نویسنده : حبیبه گلرخ عربانی

نظر شما