سرچشمه تمام نیکی ها
در فرهنگ قرآن پس از توحید، اصلی فراگیرتر از عدالت وجود ندارد؛ اصلی که آفرینش الهی براساس آن استقرار یافته است. بود و نبود عالم تکوین، آراسته وجود عدالت است و باید و نباید نظام تشریع، در بند تحقق آن است.
پرسشی که این نوشته در پی پاسخ آن است این است که اگر بعثت پیامبران الهی برای تحقق قسط و عدالت اجتماعی بوده است و اگر قرآن کریم خلاصه آموزه های پیامبران الهی و چکیده معارف آنان است، این قرآن چه اصولی را برای دستیابی به عدالت اجتماعی در جوامع انسانی ارائه کرده است؟
نوشتار حاضر، چکیده مقاله مبانی عدالت اجتماعی است که متن کامل آن در شماره آینده فصلنامه حکومت اسلامی به چاپ خواهد رسید.
بیشترین آثار به جا مانده از افلاطون و ارسطو، درباره حکمت عملی و مباحث اجتماعی است. سقراط در جامعه آن روز یونان، فضایل پنجگانه حکمت، شجاعت، عفت، عدالت و خداپرستی را به عنوان اصول اولیه اخلاق پایه گذاری کرد.
کتاب جمهور افلاطون چکیده دیدگاه های سقراط درباره عدالت است که انسجام و استحکام افلاطونی یافته است. عدالت طبق عقیده افلاطون، رشته ای است که جامعه را به یکدیگر می پیوندد... عدالت به عقیده وی هم تقوای عمومی است و هم تقوی خصوصی؛ زیرا به وسیله آن، عالی ترین درجه خوبی هم برای دولت و جامعه و هم برای فرد محفوظ می ماند.
می گوید: «برای هر انسان، چیزی به از آن نیست که هر فرد، مقام و مکانی را اشغال کرده باشد که شایسته آن است.» ارسطو نیز براساس تقسیم بندی که در حکمت عملی ارائه می کند، عدالت در اخلاق را با اصول 4گانه فضایل اخلاقی و در سیاست مدن با طرح عدالت توزیعی؛ یعنی تعیین سهم هر یک از افراد جامعه برحسب منزلت و شایستگی و در تدبیر منزل اقتصاد با طرح عدالت تبادلی یا تعویضی؛ یعنی برابری آنچه داده می شود با آنچه ستانده می شود، هر یک را به صورت مستقل مورد بحث قرار می دهد.
اروپای پس از رنسانس
در تحولات فکری قرن 17، فلسفه سیاسی و ازجمله عدالت اجتماعی از «فضیلت» به «منفعت» تغییر مبنا داد. توماس هابز (1679-1855) می گفت: «انسان طبیعتا حق دارد آنچه دلش می خواهد بکند.
محرک تمام اعمال آدمی جلب نفع و حفظ خویشتن است و برای انجام آن ممکن است آنچه را لازم بشمارد انجام دهد...».
عدالت در این قرن تفسیری زمینی و مردمی پیدا کرد و ریشه های الهی و دینی و فطری خود را از دست داد. بویژه آن که دیوید هیوم (1711-1776) صریحا می گفت: «معتقدات و ارزشهای اجتماعی مانند عدالت و آزادی تعهداتی هستند که ارزش آنها تابع سودمند بودن آنهاست».
ایمانوئل کانت (1724-1804) این حرص بی حد و مرز را تا اندازه ای تعدیل کرد و بر اصول و قواعد اخلاقی تاکید کرد و گفت: «نخستین قاعده اخلاقی ای که خود را به آن مکلف می بینم این است: همواره چنان عمل کن که بتوانی بخواهی، که دستور عمل تو برای همه کس و همه وقت و همه جا قاعده کلی باشد».
کانت مهمترین کاری که انجام داد، وجدان اخلاقی و انصاف را در برابر سیل بنیان کن آزادی هوس و منفعت گرایی و خودبینی و نفسانیت قرار داد و اگرچه تلاش او در تعاملات سیاسی و اجتماعی قرنهای بعد تاثیر چشمگیری نداشت اما توانست چراغ فطرت را در مجامع علمی فلسفی غرب از خاموشی مطلق نجات دهد.
غرب معاصر
با چاپ کتاب «نظریه عدالت» توسط جان راولز، استاد دانشگاه هاروارد، گروهی آن را بالاترین معیار لیبرالیسم دانستند و یکی از 5کتاب مهم سال 1972امریکا به شمار آوردند. جان راولز در این کتاب آموزه خود را «عدالت به مثابه انصاف یا عدالت و انصاف» می نامد.
او برای دستیابی به عدالت، 2اصل اساسی را طرح می کند: «نخست این که: هر شخصی حق برابر برای برخورداری از آزادی های اساسی مشابه آزادی دیگران را دارد.
دوم: نابرابری های اجتماعی و اقتصادی را باید به گونه ای ترتیب داد که هم:
الف) به طور معقول به نفع هر فرد باشند و
ب) با مقام و موقعیت که به روی همه افراد باز است بستگی داشته باشند».
اهمیت نظریه راولز در آن است که «با اصول لیبرالی آزادی، برابری و برادری دمساز است، فراز ممتاز نظریه او این است که: «دارایان و صاحبان نعمت به شرطی از نعمات خویش بهره خواهند گرفت که وضعیت نادارها را بهبود بخشند» یعنی: حق سکوت و صدقه سری به آنان بدهند و این است معنای عدالت لیبرالیستی!
گمان نویسنده این است که جنجال های گسترده بر سر نظریه جان راولز، نمونه دیگری از شیوه های تحریف واژه ها و تحمیل دیدگاه های پوسیده در پوشش نوین و در جهت اقناع جوامع تحت سلطه است.
در فرهنگ اسلامی
اعتقادات: عدل در مفهوم اعتقادی خود، سبک ربوبیت الهی و شیوه مدیریت حق در آفرینش و ابداع است؛ زیرا که رابطه خداوند با نظام تکوین، رابطه ای وجودی و حقیقی است: «اذا قضی امرا فانما یقول له کن فیکون». (آل عمران، آیه 47) و این رابطه عادلانه است: «لعدله فی کل ماجرت علیه صروف قضائه».
خداوند متعال، در تقسیمی عادلانه نیازها و خواسته های هر موجودی را به صورت مستوفا به آن اعطا کرده است و هیچ موجودی یافت نمی شود که قابلیت و ظرفیتی داشته باشد. ولی عطای مناسب با ظرفیت را دریافت نکند و براساس همین رابطه عادلانه و نظام مند، بایدها و نبایدهایی را به نام «شریعت» برای انسان تشریع نموده و اراده و انتخاب و اختیار او را در بخشی از فعالیت هایش امضا کرده و در عین حال تاکید نموده است که آنچه مقرر داشته فراتر از توانایی بشر نیست.
فلسفه: گاهی منظور از حکمت یا عقل، ادراک حقایق هستی است (حکمت نظری) و گاهی منظور از آن، فهم بایدها و نبایدها در زندگی ارادی و عقلانی است و به تعبیری تجربه عملی عقل در کاربرد قوای خود است (حکمت عملی).
عدل به مفهوم فلسفی، ملاک و معیار حکمت عملی است همان گونه که حقیقت، هدف آرمانی حکمت نظری است و به تعبیر دیگر ملاک عقل عملی که قوه مجریه دستگاه نفس است، حرکت در مسیر عدالت است؛ چنان که ملاک عقل نظری که قوه مدرکه نفس است، حقیقت یابی است و این هر 2جامع تمامی فعالیت های نفس انسان در گستره هست ها و بایدهاست.
از حضرت امیرمومنان، علی ع معنای عاقل را پرسیدند، فرمود: «هو الذی یضع الشی مواضعه».
و نیز هنگام بیان فرق عدل و جود، در تعریف عدل می فرماید: «العدل یضع الامور مواضعها». که از هر دو یک مفهوم ارائه شده است.
اخلاق: عدالت در علم اخلاق انقیاد و تسلیم عقل عملی نسبت به عقل نظری است؛ زیرا بازگشت همه بایدها و نبایدها به یکی از 3میل نفسانی شهوت، غضب و ادراک است و اعتدال این تمایلات بسیار فزون طلب و آزمند، با هدایت و رهبری حکمت نظری به 3فضیلت عفت، شجاعت و حکمت (به معنای خاص آن) منتهی و مجموعا در فضیلت عدالت تجلی می یابد. بنابراین، عدالت نقطه تلاقی فضایل انسانی است.
مرحوم صدرالمتالهین عدالت را هیات ترکیبی فضایل سه گانه می داند که در صراط مستقیم تبلور می یابد و از درون جهنم افراط و تفریط می گذرد و در سخنی دیگر، حرکت بر مسیر اعتدال و صراط مستقیم را تنها راه رهایی از جهنم افراط و تفریط و کاری دشوار می شمرد؛ زیرا هر لحظه، احتمال انحراف بر اثر برندگی شمشیر عدالت وجود دارد.
حضرت امام خمینی ره نیز می گوید: «عدالت عبارت است از حد وسط بین افراط و تفریط و آن از امهات فضایل اخلاقیه است. بلکه عدالت مطلقه تمام فضایل باطنیه و ظاهریه و روحیه و قلبیه و نفسیه و جسمیه است؛ زیرا که عدل مطلق، مستقیم به همین معنی است».
خلاصه سخن در این مورد آن است که عدالت، شاخصه قدم برداشتن در حدود الهی است و این شاخصه بر تمامی زوایای زندگی فردی و اجتماعی حاکم است. در حدیثی منقول از حضرت عسکری ع آمده است: «صراط مستقیم دو چهره دارد: چهره دنیایی آن راهی فروتر از غلو و زیاده روی و فراتر از تقصیر و کوتاهی بوده و مستقیم است و انحرافی به سمت باطل ندارد و چهره آخرین آن، راه مومنان به سوی بهشت است».
فقه: عدل در مفهوم فقهی آن گاهی به هنگام بحث در مصلحت تشریع و ملاکات و مناطات احکام از آن سخن گفته می شود و متاسفانه در این بخش، بحث گسترده ای انجام نگرفته و جای آن در مباحث اصول فقه و فلسفه فقه خالی است.
حضرت امام خمینی ره در رد مشروعیت حیل ریا، به ملاک عدالت استناد می کند و صاحب جواهر در تعیین مقدار و مبلغ ارش معیب به اقتضای عدل استناد کرده و شهید مطهری می گوید: «اصل عدل همان اصلی است که قانون تطابق عقل و شرع را در اسلام به وجود آورده است؛ یعنی از نظر فقه اسلامی لااقل فقه شیعه اگر ثابت شود که عدل ایجاب می کند فلان قانون باید چنین باشد نه چنان و اگر چنان باشد ظلم است و خلاف عدالت، ناچار باید بگوییم حکم شرع هم همین است».
اما این نمونه ها بسیار اندک و بلکه استثناست. و گاهی نیز هنگام بحث در شرایط قاضی و شاهد و امام جماعت و... از عدل و تعاریف عدالت و مصداق عادل و... سخن گفته می شود.
مرحوم شیخ انصاری رساله مستقلی در این مورد تنظیم کرده است.
اجتماع و سیاست: آنچه بیشترین فرصت را در این نوشتار به خود اختصاص داده، عدل به مفهوم سیاسی و اجتماعی حقوقی است. عدل در این مفهوم، هدف نبوت و فلسفه بعثت و از مبانی مشروعیت حکومت و امامت و از مباحث اساسی فلسفه سیاسی است.
خداوند متعال پیامبران الهی از انسان آگاه و مختار و انتخابگر خواسته است با قابلیت ها و استعدادهایی که دارد و به یاری هدایت های وحیانی و شکوفایی عقلانی و اراده و عزم، جهان تشریع را چونان جهان تکوین، زیبا و متعادل و هماهنگ به تصویر کشد.
عدل در مفهوم حقوقی، رعایت حقوق هر فرد و دادن حق هر صاحب حقی به آن است: «اعطا کل ذی حق حقه.» این تعریف، ترکیبی از یک مفهوم نظری هست ها = حق و یک مفهوم اعتباری و انشایی بایدها = لزوم رعایت و اعطا است.
حق و عدالت
مهمترین رکن در تعریف عدالت، «حق» است و به تعبیر دیگر، تحقق یا عدم تحقق عدالت منوط به تشخیص حق و ذی حق و پس از آن دقت در رسیدن حق به ذی حق است.
حق و عدالت دو همزاد تاریخی اند. عدالت آمده است تا هر کسی به حق خود برسد و برای هر کسی حقی منظور شده است تا عدالت برقرار شود.
حق، امتیاز، نصیب یا اولویتی است که برای شخص یا شی ئ در نظر گرفته می شود و براساس آن، صاحب حق نقش ویژه ای متناسب با آن امتیاز به عهده می گیرد و به اعتبار این حق، دیگران موظف می شوند در مقام اجرای عدالت، این نقش و شئون آن را برای صاحب حق محترم بشمارند و دیگران را از تجاوز به آن باز دارند.
مجموعه نظام هستی تکوین و تشریع چونان یک جدول کلمات متقاطع بزرگ است که هر خانه از آن تنها در همان موقعیتی که هست، معنا دارد و همان موقعیت، مشخص کننده حق و نقش او.
در این منطق، هر موجودی که پای بر عالم وجود می گذارد همراه با هستی خود و با حضور خود، حقی بر دیگران پیدا می کند و دیگران نیز حقی بر او پیدا می کنند. منشا حق در این نگرش، وجود و حضور خود شی است. هستی حق است و به همین دلیل هر موجودی به نسبت هستی و کمال وجودی که دارد، ذی حق است.
برابری و عدالت: عدالت و برابری نیز همچون حق و عدالت لازم و ملزوم یکدیگرند. برابری می آید تا عدالت برقرار شود و اجرای عدالت برای دستیابی به برابری است.
به تعبیر دیگر و دقیق تر برابری را باید سنگ نخستین و خمیرمایه عدالت شمرد؛ زیرا تنها مفهومی است از عدالت که با همه معیارهای پیشنهاد شده برای تمیز عدالت سازگار نیست و همگان درباره آن به توافق رسیده اند. واژه برابری از واژه های نسبی و اضافی است.
هر گاه حکم به برابری زید و عمرو می شود، قطعا با ملاحظه محور مشترکی میان آن دو، چنین حکمی جاری می شود؛ بنابراین، نخست باید مشترکات را یافت و همگانی بودن و ضرورت و قطعیت آنها را اثبات کرد و اصالت آنها را مستدل ساخت.
آن گاه برابری زید و عمرو در آنها را شاخصه عدالت شمرد. تاکید بر پیش فرض هایی چون حقوق بشر، آزادی و... افزون بر گونه گونی مفاهیم این واژه ها، جز مغالطه و گریز از برابری و عدالت با حربه برابری و عدالت نخواهد بود.
اساسا پیش فرض ها با الگوهای پیشینی قرار دادی و وضعی که مبتنی بر اعتبار صرف اند نهایتا گرفتار محدودیت های زمانی و مکانی و گاه قومی و فرهنگی شده پیش از آن که تضمین کننده برابری و عدالت باشند، ایجاد کننده محدودیت، تحمیل و ظلم و بیدادگری هستند.
برنامه ریزانی که به نام عدالت و برابری تنها بر ملاکها و ظرفیت های مادی و جسمی و... تاکید نموده و برابری در آنها را شاخص عدالت می شمرند، ستمگران مدرنی هستند که تلاش می کنند بالهای عرش پاهای بعضی از انسان ها را به پاهای در گل مانده برخی دیگر پیوند زنند و بر راه رشد و تعالی انسان ها سدهای آهنین سازند.
اصول عدالت اجتماعی
برای دستیابی به اصول و مبانی کاربردی عدالت اجتماعی و نیز راهکارهای اجرای عدالت در جامعه اسلامی، راه درازی در پیش داریم؛ زیرا پافشاری بر این باور که پیامبر گرامی اسلام پس از رحلت خود مسلمانان را به حال خود رها کرده و در رابطه با کیان جامعه اسلامی حتی در حد برخورد یک پدر نسبت به کیان خانواده خود عمل نکرده است.
اولین گام در ستمگری و انحراف از صراط مستقیم عدالت بود که اندیشمندان مسلمان را در حالت تردید و عدم اعتدال قرار داد. نه اکثریت جامعه اسلامی بویژه پس از قتل عام معتزلیان جرات طرح عدالت را یافتند و نه اقلیت شیعی توانایی نام بردن از عدالت اجتماعی را داشتند.
در صورتی که فریاد عدالتخواهی و عمل به قسط در قرآن کریم بسیار فراتر از دعوت به حج و بلکه با توجه به تفاصیل بحث و شیوه طرح موضوع، مهمتر از دعوت به نماز نیز بوده است.
به مثابه یک حق و یک تکلیف
عدالت خواهی و دادگری در فرهنگ ادیان توحیدی تنها یک حق نیست، بلکه یک تکلیف فراگیر است. یکایک مسلمانان در شبانه روز باید ده بار هدایت بر صراط مستقیم را از خداوند بخواهند.
همه انسان ها حق دارند در فضای عدالت و اعتدال زندگی کنند و این نیاز فطری و خدادادی آنان است و در همان حال به دلیل قدرت اراده و انتخابی که دارند، خود باید زمینه چنین فضایی را ایجاد کنند.
آیات قرآن، بارها انسان ها را تکلیف به عدل و داد نموده و آنان را از ستمگری و ستم پذیری برحذر می دارد و نسبت به عواقب ناگوار ستم هشدار می دهد. قرآن کریم در حکمی صریح می گوید: «خداوند به دادگری و نیکوکاری و بخشش به خویشاوندان فرمان می دهد و از کار زشت و ناپسند و ستم باز می دارد و به شما اندرز می دهد، باشد که متذکر شوید.» (سوره نحل، آیه90)
علامه طباطبایی در تفسیر فراز اول این آیه می نویسد: «گرچه عدالت قابل تقسیم به عدالت فردی و اجتماعی بوده و لفظ آیه نیز مطلق و شامل هر دو مورد می شود، اما سیاق آیه، ناظر به عدالت اجتماعی است.... اسلام می خواهد جامعه اسلامی، جامعه ای زنده، پرنشاط، حساس، امیدوار، مسوولیت پذیر، با طراوت، زیبا و پرجاذبه و نمونه باشد و این ویژگی ها تنها در سایه عدل و میانه روی امت وسط و با قرار گرفتن هر چیزی و هر کسی در جای خودش امکان تحقق می یابد.
برخی از آیات که در مباحث پیشین گذشت و در اینجا به عنوان نمونه به تعداد دیگری از آنها اشاره می کنیم:
1-عدالت یک تکلیف حقوقی؛ در آیات بسیاری، از مومنان خواسته شده است در رعایت حقوق افراد جامعه؛ اعم از مسلمان و غیرمسلمان، جانب انصاف و عدالت را داشته باشند.
در این مقام نیز، هم پیامبر مکلف می شود هنگام قضاوت در میان اهل کتاب به عدالت داوری کند و هم مومنان تکلیف دارند فراتر از علایق شخصی و خویشی و قومی و حتی دینی، در رعایت عادلانه حقوق همگان تلاش کنند. در آیات سوره انعام می فرماید: «و چون سخن گویید به عدالت گویید هر چند درباره خویشان باشد و به پیمان خدا وفا کنید.
اینها را خداوند به شما سفارش کرده تا مگر پند گیرید. این راه راست من است. پس از آن پیروی کنید و از راههای دیگر که شما را پراکنده می کند پیروی نکنید.» (سوره انعام، آیات 153-152)
گفتار در این آیه مصداق بارز هر نوع موضعگیری سودمندانه یا زیانبار است و وجود انگیزه قومی و احساس عاطفی نسبت به خویشاوند مناسب تری فضای گریز از عدالت است و امر به رعایت عدالت با این بیان و در این فضا، از ویژگی های بلاغتی قرآن کریم است.
مرحوم طبرسی می گوید: «و هذا من الاوامر البلیغه التی یدخل فیها مع قله حروفها الاقاربر والشهادات والوصایا و الفتاوی والاحکام والمذاهب والامر بالمعروف و النهی عن المنکر»
2-عدالت یک تکلیف اقتصادی؛ پس از درک و مشاهده اعتدال در نظام تکوین که در برخی موارد نیز نیاز به علم و آگاهی و گاه ذوق و دقت دارد، بارزترین چهره عدالت و قسط، رعایت آن در امور اقتصادی است که به دلیل کمیتی بودن و قابلیت سنجش حسی داشتن برای همگان قابل درک و اخلال در آن به آسانی و سرعت قابل نقد و اعتراض است.
قرآن کریم به هنگام نکوهش روابط غیرعادلانه اجتماعی از داد و ستد پیمانه ها به عنوان نمود بارز و محسوس این روابط نام می برد و می فرماید: «وای بر کم فروشان، که چون از مردم پیمانه ستانند، تمام ستانند و چون برای آنان پیمانه یا وزن کنند، کم گذارند!» (سوره مصففین 1-3)
و در موردی دیگر تاکید می کند: «پیمانه ها را تمام نهید و زیانبار و زیانکار نباشید و اموال مردم را بی ارزش نکنید و زمین را به فساد آلوده نکنید و سر به فساد برندارید و این همه به نفع خود شماست.» (سوره شعرا183-181)
نکته مهمی که از این آیات استفاده می شود، این است که روابط ناعادلانه اقتصادی در یک محدوده عملیاتی باقی نمی ماند، بلکه تمامی روابط انسانی را در همه جا تحت تاثیر قرار داده و زمین را آلوده به فساد می کند.
منبع: / سایت خبری / جام جم آن لاین ۱۳۸۵/۰۹/۲۱
نویسنده : محمود لطیفی
نظر شما