موضوع : پژوهش | مقاله

نخبگان و جامعه


نخبگان افرادی هستند که به شیوه ای خاص می اندیشند یا به صورت ویژه ای عمل می کنند یا هنجارها و ارزش های آنها از هنجارهای دیگران متمایز است.
سه حوزه تفکر، عمل و ارزش البته مستقل از هم نیستند و نخبگان می توانند به هر سه صفت تفکر ممتاز، عمل منحصر به فرد و ارزش ویژه متصف باشند؛ هرچند که نخبگان نیز میان خود تفاوت ها و تمایزهایی با یکدیگر دارند و ما شاهد طیف و گستره وسیعی از نخبگان و انسان های ویژه هستیم اما می توان خصایص این طیف را در 3 ساحت انگیزه ها، ماهیت کار و غایات اعمال طیف نخبگان بررسی کرد. ابتدا انگیزه های ویژه ای نخبگان را به حرکت وامی دارد. اگر بخواهیم با زبان و مفاهیم آبراهام مازلو سخن بگوییم، نخبگان افرادی هستند که نیازهای اولیه زندگی خویش، نیاز به غذا و پوشاک و استراحت و تفریح و نیازهای ثانویه به زیستن، نیاز به محبت دیدن و مهم بودن و دوست داشتن را پشت سر گذاشته اند و پا به ساحت نیازهایی چون تعجب کردن، مستقل بودن، بی تکلفی، صلابت و سماجت در کار و کمال جویی گذاشته اند. واضح است که نیازهای گوناگون، نقشی در آفریدن شخصیت های گوناگون و متفاوت دارند و از این روست که عبارت بگو چه می خواهی تا بگویم چه هستی مصداق پیدا می کند. نخبگان نیز وجهی مهم از ویژه و نخبه بودن خود را مدیون نیازهای ویژه و خاص خود هستند.
نیازهای منحصر به فرد، آرمان های ویژه ای را می آفرینند و این خود، مقدمه بسط اعمال و افکار و ارزش هایی خاص است، حوزه هایی (افکار، اعمال و ارزش ها) که نخبگان با توجه به آنها از دیگران جدا می شوند. در طول تاریخ، خواص - چه پیامبران باشند، چه حکیمان، چه دانشمندان، چه مصلحان اجتماعی و چه روشنفکران - همه با توجه به این آرزوها، نیازها و آرمان های دیگرگون متمایز و متفاوت می شوند. انقلاب های بزرگ بشری در حوزه های متفاوت علمی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی همه پس از این واگرا اندیشیدن و دیگرگون عمل کردن حادث شده اند؛ به طور مثال عظمت کار مارتین هایدیگر و رنه دکارت در تاریخ اندیشه و تفکر به این دلیل نیست که باری بر معرفت فلسفی افزوده اند، بلکه بدین است که با تشکیک در ماهیت سنت و تاریخ اندیشه، رویکرد، چشم انداز و چارچوب جدیدی را فراروی اندیشه ورزان معاصر و پس از خویش گشوده اند. به معنایی، آنها صاحب تفکر واگرا بوده اند. بزرگترین ابزار این بزرگان و دیگر برجستگان تاریخ بشر همه در این خلاصه می شود که با اندیشه ای نقاد و واگرا، در اساسی ترین پیش فرض های سنت کاری خویش، شک و تردید روا داشته اند و به پاسخهای سطحی در قبال پرسشهای عمیق و مهم راضی و قانع نشده اند. عاقبت آن که غایت و مقصود کار نخبگان نیز با دیگران متفاوت است. غایت عمل نخبگان مسبوق و معطوف به خودشکوفایی است. شعار هر نخبه مانند شعار کی یرکه گور آن است که فرد حقیقت است. تکثر و تنوع، ماهیت جهان ما را در بر می گیرد و به صرف این که عده ای زیاد به گونه ای می اندیشند و طوری عمل می کنند، حقانیت و صداقت عمل و اندیشه را اثبات نمی کند. از آن بابت که نخبه به خود و شکوفایی نیروهای نهفته در درونش می اندیشد و از برای خویشتن و مولفه هایش، بسی ارج و قرب قائل است نقادی و شکاکیت را آغاز می کند. حساسیت، کنجکاوی، خلاقیت، شکاکیت، آزاداندیشی و صلابت همه خصایصی هستند که در پرتوی این الگو، با توجه به آن آرمان و غایت - خودشکوفایی - معنا پیدا می کند. آفرینش نیز با توجه به این غایت قابل توجه است. نخبگان که همه را معمولا_ با توجه به آفرینشی در حوزه های متفاوت می شناسیم به دلیل آن شکوفایی دست به این آفریدن و زایش می زنند.جامعه و تاریخ آن هرچند آفریننده نخبگان و خواص است، اما رابطه - و البته چالش - فراوانی با آنها دارد.
اساس جامعه بر هنجارها و عرفها و قوانین قراردادی بنا شده است که نخبگان مانند هر کار دیگر، پرسشگری ازآنها را نیز می آغازند و این پرسشگری البته خالی از چالش و کشمکش نیست. اینجاست که در میان معیارهای فراوانی که برای جامعه سالم ابراز شده است می باید مواجهه آن با نخبگان را نیز سرلوحه سنجش جامعه قرار دارد. بعضی جوامعند که در پرورش نخبگان موفق عمل می کنند و می توانند گفتگو و مکالمه ای جدی نیز با آنها شروع کنند. بعضی جوامع اصلا قدرت زایش نخبگان را ندارند و پاره ای دیگر هرچند نخبه می آفرینند، چالشی فراوان را با این دگراندیشان آغاز می کنند. واضح است که دگراندیشان در قبال جامعه مواضع گوناگونی را اتخاذ می کنند. گاهی سعی می کنند جامعه را به گفتگو و مراوده ناگزیر کنند و به این وسیله تغییراتی را در آن حادث شوند. پاره ای اوقات هم که نخبگان و دگراندیشان توان و یارای ایجاد شرایط جدید را ندارند، انزوا یا مهاجرت را بر می گزینند. از این رو، مهاجرت و انزوا دو وضعیت ساری و جاری جوامعی هستند که نمی توانند با نخبگان مکالمه و مراوده ای انجام دهند. موضوعی که بوفور و بوضوح در کشورهای جنوب - در حال توسعه - به چشم می خورد و ما شاهد مهاجرت روزافزون نخبگان به مغرب زمین هستیم. تعدیل و تصحیح این وضعیت - مهاجرت و انزوای نخبگان و دگراندیشان - البته منوط به توجه به مولفه های فراوانی است.
ارزش های موجود در جامعه، تفکر و تصویر سیاستمداران و دولتمردان نسبت به نخبگان و عاقبت ساختارهای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی جامعه، تغییر همه این مشخصه ها یعنی تغییر یک جامعه که همه ما به نامطلوب و نامقدور بودن آن اذعان داریم، اما می توان با اتخاذ راهکارهایی، راه را برای مکالمه جامعه و دگراندیشان - بدون آن که مشی جامعه خدشه دار شود و یا نخبگان فردیت خویش را از دست دهند - باز کرد. این مساله با پذیرش تنوع و تکثر تفکر نقاد، میسور و مقدور می شود. پذیرفتن تفکر یعنی تن در دادن به همه لوازم و مقدمات و نتایج آن. تفکر و اندیشه حوزه ای آزاد است که هرچند پیش فرض های آن بدیهی ترین اصول منطقی هستند که مورد پذیرش همه جوامع بشری قرار گرفته است، نتایج و تبعات حوزه اندیشه با توجه با آزاد بودن آن نامعلوم هستند.
آزاد بودن حوزه اندیشه این نتایج مجهول و نامکشوف را مشروع و موجه می نماید. از این رو، مبنا قرار دادن حوزه معرفت می تواند در کاهش تعارضات مفید واقع شود. مشکل انزوا یا مهاجرت نخبگان و دگراندیشان را که متاسفانه دولتمردان به آن توجه روا نمی دارند باید جدی گرفت تا با حل آن، این بزرگترین سرمایه های فرهنگی بتوانند در دامان سنت خویش به شکوفایی و خلاقیت مشغول باشند. باید این پیش فرض مهم را پذیرفت: جامعه ای که نتواند با نخبگان خود گفتگو کند، بیمار است.


منبع: / سایت خبری / جام جم آن لاین ۱۳۸۵/۰۵/۲۸

نظر شما