مـوکب عزاداری طویریج و نقش سیدصالح حسینی قزوینی در احیا و تداوم آن
مجله فرهنگ زیارت تابستان 1399 - شماره 43
نویسنده : جودت القزوینی، رضـایی، مـحمدمهدی
چـکیده
عالمان و بزرگان شیعه در طول تاریخ نقش خود را در زنده نگاه داشتن یاد و حرکت سیدالشهدا و رساندن پیـام آزادی بخش و اصلاح گرایانه حسینی به نسل ها و جوامع بشری، به شکل های مختلف ادا و ایفا کرده اند. از جـملة این صورت ها، پرداختن بـه شـعائر و نمادها و نشانه های حادثه عاشورا و اهتمام به احیا و تقویت و جهت دهی درست و عمیق اسلامی به آنهاست.
علامه سیدصالح حسینی قزوینی نمونة مجتهدان عراق و زاده و بزرگ شده شهر حلّه است که به راه انداختن موکب عزاداری طـویریج از جمله روشن ترین و باارزش ترین نقطه ها در ترویج شعائر عاشورایی در زندگی او محسوب می شود. این موکب، از روزگار تأسیس خود تا به امروز، همواره در دهة محرم هر سال شاهد حضور میلیون ها انسان عاشق اهل بیت: بـوده و هـمچنان باید آن را ساده ترین و بی پیرایه ترین دستة عزاداری در عراق دانست.
مقدمه
«طویریج» شهری است کوچک میان کربلا و حلّه که فاصله آن بـه کـربلا نزدیک تر است. علت نامگذاری این بلد به طویریج از آنجاست که زائران حسین(ع) در راه کربلا با وسایل نقلیة خشکی و آبی، در آن شهر استراحت می کردند و خستگی سفر را از تن بیرون می کردند. در این نام، لفـظ «طـریق» به صورت «طویریق » مصغر شده و آن گاه به لهجة محلی، حرف قاف به جیم تغییر یافته است.
طویریج بر ساحل نهر فرات دارای آب و هوای مناسب و سرشار از مواهب و امکانات طبیعی است و بـاغ های آن سـرشار از میوه و زمین های اطراف آن سبزه زارهای کـوچک و بـزرگ اسـت. پرندگان در انواع مختلف در این شهر زندگی می کنند. نام دیگر آن «هندیه» است؛ به دلیل واقع شدن در آن بخش از ساحل فرات که در سـال 1208 قـمری بـه دست یکی از امرای هند به منظور رساندن آب بـه شـهر نجف ساخته شده است.
نقش اصلی در تبدیل «طویریج » به یک شهر آباد و پررونق را علامه سیدصالح بن سیدمهدی قزوینی داشـت کـه در طـول سرکشی به زمین های زراعی متعلق به پدر و جدش که توسط عـشایر اطراف ضایع شده بود، توانست آن منطقه را به محلی برای زندگی خود و دیگران مهیا سازد.
عمویم جناب سـیدحمید فـرزند سـیداحمد فرزند سیدصالح برایم نقل می کرد که جدش سیدصالح پس از بازگشت از نجف بـه شـهر حلّه، به بعضی اسناد مربوط به محلی به نام «طابو» برخورد می کند و از پدرش دربارة آن سؤال مـی کند و جـواب مـی شنود نام بخشی از شهر طویریج است. ایشان راهی طویریج می شود و با رؤسا و بـزرگان قـبایل مـذاکره می کند و اراضی آن منطقه را که تهی از سکنه شده بود، بین آنان تقسیم می کند. با ایـن هـمه سـیدصالح خود اولین کسی بود که به عمران طویریج و ایجاد خانه در آن اقدام نمود.
بعدها خـانه مـسکونی ایشان که به ارث بین نسل برجای مانده از وی دست به دست شده بود، محلی می شود بـرای اسـتراحت کـاروان های زیارتی و مرکزی برای امور فرهنگی و ادبی و اجتماعی و حل مشکلات مردم. هم اکنون این خانه و آنـچه در آن اسـت، نشانه های بزرگی از اصالت گذشته و ارزش های امروزین را در خود دارد و چه بسیار شاعران و ادیبان و علمای بـزرگ را کـه ایـن خانه به آن سرزمین تقدیم کرده و از خود به یادگار نهاده است.
اما متأسفانه پس از قیّم و متولی خـانه، یـعنی ابواحمد سیدحمید قزوینی در سال 1400 قمری، متولی دیگری برای آن مشخص نشد و اندک اندک نـشانه های ویـرانی در آن پدیـد آمد و یکی از دیوارها آسیب جدی دید و تنها دیواری که همچنان سالم باقی ماند، دیوار در قـدیمی خـانه بـود که طی زمان، نیازمندان رشتة نیاز خود را بر آن می آویختند و رنگ حنا مـی زدند و نـخ ها و نوارهای پارچه ای سبزرنگ به آن می بستند. بنده پس از سال ها در سال 2003 میلادی موفق به دیدار این خانه شدم و طـرحی از آن بر کاغذ آوردم.
سیدصالح، مؤسس موکب طویریج
سیدصالح در سال 1257 قمری در شهر حله بـه دنـیا آمد و در شهر مقدس نجف تحت اشراف عـده ای از فـضلا دانـش آموخت. با دایی اش شیخ مهدی کاشف الغطاء (ت: 1289ق) ملازم گـشت و در حـلقة درس امام شیخ مرتضی انصاری (م 1281ق) حاضر شد و از پدر بزرگوارش و دیگر علما اجازه اجتهاد دریافت کـرد و پدرش او را فـقیه می خواند.
علامه سیدحسن صدر در کـتاب «تـکملة امل الآمـل» نـقل کـرده است که از سیدمهدی قزوینی درباره دو پسـرش سـؤال کردند. در جواب گفت: «جعفر اعلم است و صالح افقه». جدا از صبغه فقاهت، سـیدصالح یـکی از شاعران بزرگ عصر خود به شـمار می رفت و شعر استوار و نـاب مـی سرود. از وی در موضوع فقه و حدیث تألیفات چـندی بـر جای مانده که از آنها کتاب مقتل امیرالمؤمنین در سال 1394 قمری چاپ و منتشر گردید.
فـکر تـأسیس موکب عزای طویریج از کجا بود؟
در واقـع بـرای تـأسیس موکب عزای طـویریج یـک فکر مشخص که اسـاس کـار باشد، نمی توان یافت. بلکه این موکب از جمله مواکبی است که خود، خودش را بنیان نـهاده اسـت و خودجوش و کاملاً بدون طرح و برنامة قـبلی مـحسوب می شود. سـیدصالح دو سـال در ایـام محرم و عاشورا خانه اش را در طـویریج به عزاخانة حسینی تبدیل می کرد و اهالی شهر گروه گروه به آن خانه وارد می شدند و به سوگواری می پرداختند و در صـبح روز عـاشورا، سیدصالح خود از مقتل منسوب به سـید بـن طـاووس مـاجرای شـهادت امام حسین(ع) را مـی خواند؛ درحـالی که ده ها هزار نفر که همگی از مردان بودند، حضور داشتند و پس از خوردن صبحانه پیاده به سوی کربلا بـه راه مـی افتادند.
فـاصلة شهر طویریج تا کربلا چندان دور نبود و سـاعتی پس از ظـهر کـه مـی گویند وقـت شـهادت امام حسین(ع) بوده است، جماعت زائران پیاده وارد کربلا می شدند. اما سیدصالح سوار بر اسب خود، میان هزاران زائر حرکت می کرد. این روش، بعد از وفات سیدصالح در سال 1304 قمری در بین فرزندانش بـاقی ماند و مورد عمل قرار گرفت و از آن پس موکب طویریج را کسی جز بازماندگان از نسل سیدصالح رهبری و سرپرستی نکرده است. هم اکنون، یعنی در دهة آخر قرن چهاردهم قمری چنان که من دریافته ام، امر به همین مـنوال اسـت.
از جمله کسانی که پس از سیدصالح هدایت موکب عزای طویریج را بر عهده داشته اند، به این بزرگواران می توان اشاره کرد: فرزندش، علامه سیدهادی قزوینی (م 1347ق). جناب سیدمحمدصادق بحرالعلوم در کتاب خطی خود بـه نـام الرحیق المختوم درباره ایشان چنین نوشته شده است: «در یکی از شب ها که پیاده به حرم ابی عبدالله(ع) راهی بودم، وی را دیدم.
آن شب نزد ایشان ماندم و از احـادیث شـوق آفرین که در باب زیارت حسین (ع) بـرایم خـواند، به وجد آمدم. من آن همه هیبت و عظمت را یکجا جز در وجود آن جناب ندیده بودم. در زمان ایشان خانه و عمارت های شهر گسترش یافت و تاجران و ارباب حـرفه ها و پیـشه وران به آنجا مهاجرت کـردند».
سـیدهادی از شخصیت های بارز و ممتاز عصر خود در زمینه مسائل اجتماعی بود. در واقع ایشان هم زعامت دینی داشت و هم زعامت عشایری. آن زمان که فیصل اول پیش از رسیدن به حکومت عراق، از منطقه فرات اوسط و پیـرامون آن دیـدن می کرد، خانه سیدهادی در طویریج یکی از استراحتگاه های وی بود و فیصل و همراهانش آنجا با سیدهادی دیدار کردند. در 28 حریزان سال 1921 میلادی همراهان ملک فیصل بعدها از مقامات رسمی عراق شدند.
در تشکیل هیئت وزیران اول عراق (وزارت سـیدعبدالرحمن نـقیب) سیدهادی قـزوینی به عنوان وزیر افتخاری به آن هیئت دعوت شد؛ اما ایشان به سبب جو نامساعد سیاسی و اختلافات شـدید، از این امر اعتذار جست. وی آگاه بود که با وجود این اوضـاع آشـفته، بـرنامه های اصلاحی راه به جایی نمی برد. عذرخواهی ایشان از نپذیرفتن وزارت افتخاری، البته به دلیل بیماری و ناتوانی و ضعف جسمانی اعلام شـد.
از جـمله موضع گیری های سیاسی ایشان مربوط می شود به انقلاب سال 1920 میلادی مردم عراق علیه قـوای انـگلیس. وقـتی که نیروهای انگلیس از راه شهر حلّه بر طریق جدول ابوغریق به حرکت درآمدند و حلّه را بـه اشغال درآوردند و جز خانه سیدهادی را تصرف کردند. مردم به آن خانه پناه بـردند و چندین روز آنجا اقامت نـمودند تـا روزی که ابرهای سیاه اضطراب و ترس دامن برچید و سایه امنیت دوباره بر شهر افتاد.
سخن سیدهادی در آن روزگار این بود که: «تمام اهالی طویریج همه خانواده من اند» و این را در پاسخ یکی از فرماندهان لشـکر مهاجم که پرسیده بود: «کدام یک از جماعت جزو خانواده شما هستند»، گفته بود.
جدم سیدجواد فرزند سیدهادی (م 1358ق) در سال 1297 قمری در طویریج زاده شد و نزد شماری از علمای مبرز نجف همچون شیخ حسین حلیلی و شیخ مهدی مـازندرانی و امـام خرسانی به تحصیل پرداخت و آثاری چند از جمله «الفوادح الملة فی مصائب الائمة» (که نسخه خطی آن نزد من موجود است ) و مجموعه شعری از قصاید وی، از او بر جای مانده است.
سیدمهدی فرزند سیدهادی (م 1366 ق) عـالم، شـاعر، ادیب و یک شخصیت والای اجتماعی بود که در سال 1307 قمری در طویریج به دنیا آمد. وی در نجف پای درس سیدکاظم یزدی و علامه شیخ هادی کاشف الغطا حاضر شد. آنگاه به شهر خود بازگشت و پس از وفات پدرش، بزرگ خاندان خـود شـد.
سیدرضا فرزند سیدحسن (م 1405 ق) که مردی فاضل و ادیب بود و بر اثر بیماری زمینگیر شده بود.
سیدمحمد ضیاء فرزند سیدحسن (م 1375ق) از فضلا و بزرگان خاندان بود.
سیدمحمدحسین فرزند سیدهادی (م 1393ق) عالم و شاعر و ادیب و از شـخصیت های بـزرگ و شـاخص در سیادت و فضل.
از آنجا که فـرزندان روحـانی سـیدصالح همگی مرحوم شدند، اختیار موکب طویریج به شاخة دیگری از خاندان منتقل شد. اولین نفر که عهده دار کار گردید، سیدعبدالعزیز (م 1394 ق) فرزند حـسین فـرزند حـسن فرزند محمد فرزند محمدعلی فرزند جد خاندان سـیداحمد قـزوینی که وی مردی فاضل از ساکنان قریة «الرغیله»، نزدیک شهر طویریج، بود.
دومین نفر، شهید سعید جناب سیدموسی فرزند یحیی فـرزند سـیدحمادی فـرزند طاهر فرزند جعفر فرزند علی فرزند سیداحمد قزوینی است. پس از آنـکه حکومت بعث عراق مردم را از برگزاری مراسم عزای حسینی(ع) منع کرد، به شهید سیدموسی نیز هشدار دادند که از عـاقبت کـار بـترسد و خود را از هدایت موکب طویریج کنار بکشد.
اما ایشان به تهدیدات حـزب بـعث توجهی نکرد و به همین دلیل، در سال 1401 قمری دستگیر و زندانی شد و وی را به شهادت رساندند، بی آنکه پیکرش را تـحویل خـانواده دهـند. همچنین شوهرخواهر ایشان، فارس فرزند سیدباقر فرزند سیدحسن قزوینی، و دو تن از برادرانش بـه نـام های عـدی و محمد نیز در سال 1399 قمری دستگیر و کشته شدند. خدایشان رحمت کند.
حادثه سال 1386 قمری
در روز دهـم مـحرم سـال 1386 حادثه دردناکی رخ داد. در ازدحام و تراکم شدید جمعیت عزادار، تعداد سی تن از آنان تحت فشار درهـای ورودیـ حرم امام حسین(ع) قرار گرفتند و جان باختند و این سبب شد که مسیر ورود مـوکب بـه خـیابان اصلی مقابل «باب القبله» تغییر نماید.
این قضیه جانسوز را جناب سیداحمد حمید قزوینی (م 1412 ق) در قـصیده ای شـکوهمند بر سینه تاریخ عراق ثبت کرده است. ابیاتی از آن قصیده را یادآور می شویم:
{مراجعه شـود بـه فـایل جدول الحاقی}
در مقطع آغازین قصیده می خوانیم:
{مراجعه شود به فایل جدول الحاقی}
منع مراسم و شـعایر حـسینی
پس از روی کار آمدن حزب بعث در عراق در سال 1968 میلادی، چالش و نزاع بین گـروه های دیـنی و سـلطه سیاسی آغاز شد. دولت عراق بنای خود را بر استبداد و گسترش مفهوم هراس افکنی و سوارشدن بر گردن مـردم بـا زور و قـتل گذاشته بود و امکان و موقعیتی هم فراهم نمی شد که امور سیاسی عراق از جـهات مـختلف به یک ثبات و آرامش نسبی برسد.
بلکه هر روز مشکلات و گرفتاری های اجتماعی مضاعف می شد و شکل ناهنجارتری پیـدا مـی کرد. اقتضای نگاه حاکم سیاسی در عراق ایجاب می کرد که شعایر دینی منتفی گـردد. هـمچنان که دیگر اذان از رادیوی عراق پخش نشد و نمازهای جـمعه و دیـگر مـظاهر اسلامی ممنوع شد و نصیب شعایر و مراسم مـربوط بـه ایام عزاداری امام حسین(ع) از این منع و تحریم از همه بیشتر و سرسختانه تر بود و جلوگیری از آنـها از اولویـت های دستگاه حاکم به شمار مـی رفت. البـته ممنوعیت ها یـکدفعه ای و بـی مقدمه نـبود؛ چون چنین چیزی امکان تحقق نـداشت و هـر سال در این صورت با استقامت ها و مخالفت های جدی مردم روبه رو می شدند. برای تـحقق ایـن هدف، کارهای متنوعی انجام شد:
از جـمله نفوذ شخصیت های حکومتی در مـواکب و تـغذیه کردن آنها با شعارها و نـشانه های فـکری خود. همچنین صداهایی که در شعارهای چنین موکب هایی انعکاس می یافت، عمدتاً شعارهای حسینی نـبود. در بـعضی مواکب نیز صداهایی در جهت احـکام اسـلام شـنیده می شد، اما جـهات سـیاسی حرکات اسلامی در ورای آنها امـر پنـهان و نامعلومی بود.
با اینکه عوامل نفوذی دستگاه حاکمیت در بیشتر موکب ها اثر می گذاشتند و عقاید و دیـدگاه هایی ضـد دینی یا خنثی درباره مسائل اسـلامی، بـه ویژه در بـعد سـیاسی را بـه آنها القا می کردند، مـوکب عزای طویریج به این دلیل، سخت در مقابل نفوذی ها مقاومت نشان می داد و ممکن نبود کسی در ایـن مـوکب در جهت خواست حکومت شعار و مسئله ای مـطرح نـماید.
چـراکه در ایـن مـوکب جز انعکاس کـلمه نـورانی «حسین(ع)» که یک صدا و هم آهنگ ادا می شد، چیز دیگری وجود نداشت. در سال 1980 میلادی مصادف با آغاز قرن پانـزدهم قـمری (1400ق) عـراق وارد جنگی سهمگین با ایران شد که هـشت سـال طـول کـشید. در ایـن حـکومت، عراق توانست درباره شخصیت های آنجا تصفیه سیاسی کامل انجام دهد و تمام مظاهر سیاسی در بلاد را براندازد که از جمله این اعمال، منع مراسم های عزای حسینی(ع) به شکل قاطع و اکـید بود.
شهید سعید موسی قزوینی کسی بود که بر سر زنده نگاه داشتن عزای امام حسین(ع) با حکومت بعث درافتاد و در آخر، به دست آنها به شهادت رسید و بی آنکه پیکر مـطهرش را بـه خانواده اش تحویل دهند، در گورستان دسته جمعی به خاک سپردند.
مهاجران و رانده شدگان عراقی ساکن شهر قم، موکب عزای طویریج را در دهه هشتاد میلادی راه اندازی کردند و سال ها آن را سرپا نگاه داشتند. این مـوکب در روز دهـم محرم از اطراف شهر شروع به حرکت می کرد و عزاداران تا حرم مطهر فاطمه معصومه(س)، خواهر امام رضا(ع)، به پیاده روی و ماتم سرایی می پرداختند. در رأس این جمع عـزادار، عـده ای از جوانان شهر طویریج قرار داشـتند. پس از سـقوط حکومت بعث، موکب طویریج به اوج روزهای آغازین خود بازگشت و تعداد شرکت کنندگان در آن از جاهای مختلف عراق نزدیک به سه میلیون نفر می شد و این خود حاکی از مـحبت و اعـتقاد مردم عراق به ایـن مـوکب بود.
نتیجه گیری
منطقه طویریج و اراضی اطراف آن محل سکونت بعضی عشایر با شغل کشاورزی بوده و سیدمهدی قزوینی نیز در آنجا زمین هایی داشته است.
می شود تخمین زد که هجرت سیدصالح قزوینی به طویریج مـقارن بـا دهه هشتاد قمری، یعنی در آغاز شکل گیری و اسکان پذیری آن شهر بوده است.
آغاز تأسیس موکب طویریج به دهه آخر قرن سیزدهم قمری (1290ق) تا وفات سیدصالح در سال 1304 قمری بر می گردد.
حرکت موکب طـویریج بـه این شـکل بود که مردم از طویریج و دیگر شهرها بیرون شهر جمع میشدند و سید قزوینی سوار بر موکب خود، بـا اشاره دست جمعیت را به حرکت در می آورد. عمامه سیاه خود را در دست راسـت مـی گرفت و بـا گفتن ذکر «یا حسین» به راه می افتاد.
عزاداران به شکل هروله آرام و موج انسانی متراکم، با تکرار شعارهایی هـمچون « یـا حسین»، «لااله الاالله وینه بالسیوف مقطعینه» حرکت خود را آغاز می کردند. سیر جمعیت در حرم امام حـسین(ع) بـه پایـان می رسید و در صحن حرم به شنیدن اشعار و قصاید که توسط یکی از پیشاهنگان و طلایه داران موکب خوانده مـی شد، آرام می گرفت.
پس از حادثه سال 1966 میلادی عده ای مصمم شدند تاریخ موکب عزای طویریج را بازخوانی و ثـبت نمایند. برخی تصورشان ایـن بـود که تاریخ تأسیس موکب به روزگار سیدمهدی بحرالعلوم (م 1212ق) بر می گردد. درحالی که بین وفات سیدمهدی و شهر شدن طویریج حدود هفتاد سال فاصله است که نشان می دهد تأسیس موکب در روزگار اخیر صورت گـرفته است.
نظر شما