موضوع : پژوهش | مقاله

طب و داروسازی در اندلس

مجله  تاریخ اسلام  هفتم مهر ماه سال 1382 شماره پانزدهم 

نویسنده : زهرا الهوئی نظری
بررسی جایگاه مسلمین در تاریخ علوم و توانمندی ها و نوآوری های آنان در این عرصه، از مباحث ضروری و مهمی است که اهتمام بدان موجب تعدیل اندیشه ی رایج افراطی در زمینه ی تاریخ علم می گردد. این مقاله برآن است که تاریخچه ای مختصر از پزشکی اندلس در عصر اسلامی و نوآوری های پزشکان مسلمان در این زمینه را به نحوی اجمالی بازگو نماید و سهم اندلس را در پیشبرد علم طب و داروسازی و نیز انتقال آن به اروپا را ارزیابی کند.

مقدمه
شاید بتوان گفت نخستین دانش در میان بشر، و قدیمی ترین تاریخ ملل، دانش و تاریخ پزشکی بوده است؛ چرا که بشر از روزی که خود را شناخته با درد همراه و با حوادث روبه رو بوده و چون جان خود را عزیزترین گوهر می دانسته با علاقه ی کامل در صدد رفع درد از خود برآمده است. تاریخ طب از همین زمان شروع می شود و اولین فردی که توانسته درد و بیماری را از خود و یا دیگری برطرف نماید، اولین طبیب بوده است.1 بدین ترتیب، طب میراث همه ی فرزندان آدم است و هر قومی در این میراث سهمی دارد.

طب در لغت عربی به معنای مداوا و درمان بیماری، معالجه (جسم و روح) و نیز سحر و افسون آمده 2 و چنان که بوعلی در آغاز قانون گفته است:

شاخه ای از معرفت است که در حالت های تندرستی و بیماری در تن آدمی نظر می کند و غرض از آن این است که با استفاده از وسایل شایسته سلامتی را نگاه دارد یا آن را بازگرداند.

بنابراین، وظیفه ی طبابت بازگرداندن یا نگاه داشتن در اصطلاح حالت تعادلی است که تندرستی نامیده می شود؛ هم چنین در معنای اصطلاحی آن گفته شده که عبارت است از:

علم به قوانینی که به سبب آن، احوال بدن انسان از حیث صحت و عدم صحت شناخته می شود و صاحب این علم را طبیب می گویند.3

در تقسیم بندی علوم، پزشکان مسلمان، علم طب را در زمره ی علوم طبیعی دانسته اند.4 علم طب از نخستین علومی بود که مسلمانان به وسیله ی ترجمه، از ملل متمدن اخذ کردند. احادیث منقول از پیامبرصلی الله علیه وآله نشان دهنده ی اهمیت این علم است 5 که بعدها در قالب کتاب های متعددی از قبیل الطب النبوی از ابن قیم جوزیه، الطب فی الکتاب و السنه از عبداللطیف بغدادی و نیز در میان شیعه به صورت طب الباقر، طب الصادق و طب الرضا (رسالة الذهبیه) تألیف شد. با استفاده و اقتباس مسلمانان از طب سایر ملل و افزودن بر آن، طب موسوم به «طب اسلامی» پدید آمد. همان گونه که در شرق عالم اسلام با پیشرفت علم و تمدن، پزشکان بزرگی چون طبری، رازی، مجوسی و بوعلی ظهور کردند، در غرب (اندلس) نیز همین اتفاق افتاد.

در این جا برآنیم که وضعیت علم پزشکی و داروسازی را با اشاره به مهم ترین صاحبان این فنون مورد بررسی قرار دهیم و سهم اندلس را در پیشبرد علم طب و انتقال آن به اروپا ارزیابی کنیم. علوم پزشکی در اندلس

علوم پزشکی در اندلس ریشه در تحقیقات و کشفیات علمای مشرق زمین دارد. اغلب فلاسفه و دانشمندان اندلس طب را کار فرعی خود می شمردند و به مشغله های دیگر نیز می پرداختند. البته در کنار آنها کم نبودند اطبای حرفه ای که آوازه ی کار و تحقیقات آنان به اروپا و مشرق رسیده بود.6 دانشمندانی چون ابن طفیل، ابن رشد، ابن میمون و ابن باجه، با وجود آن که در علوم پزشکی استاد بودند و آثار ارزنده ای از خود به جا گذاشتند، بیش تر به عنوان فیلسوف شهرت دارند تا طبیب. هم چنین ابن خطیب اندلسی که زمانی وزیر و طبیب دارالخلافه بود، بیش تر به عنوان مورخ شهرت دارد تا پزشک.

به طور کلی معالجات پزشکی در میان مسلمانان به دو گونه انجام می گرفت: به پزشکانی که با عمل جراحی (عمل الید و الاعمال بالحدید) درمان می کردند «جرائحی» می گفتند و به پزشکانی که با خوراک و دارو معالجه می کردند، «طبایعی» می گفتند. ظاهراً علی رغم آن که بیش تر پزشکان اسلامی به روش درمان از طریق جراحی اشاره کرده اند، ولی برخی از منابع برآن اند که بسیاری از عمل های جراحی که در مغرب و اندلس انجام می شده، در شرق عالم اسلامی، به دلیل دشواری، انجام نمی گرفته است.7 جراحی

ابوالقاسم خلف بن عباس زهراوی (د. 404ق / 1013م) از بزرگ ترین جراحان مسلمان بود. او در نزد مردم قرون وسطای اروپا به اسامی Abulcasis و Alsaharavius شناخته شده است. زهراوی منسوب به «الزهراء» شهر کوچکی در نزدیکی قرطبه بود که عبدالرحمن الناصر اموی در سال 325 قمری آن را بنا نهاد.8 شهرت او به واسطه ی کتاب التصریف لمن عجز عن التألیف بود که وی آن را برای کمک به کسانی که در ترکیب ادویه ناتوان بودند9 و یا کسانی که به مؤلفات مفصل دست رسی نداشتند، فراهم آورده بود. کتاب التصریف دارای سی مقاله در سه بخش است که عبارت اند از: بخش پزشکی، بخش داروشناسی و بخش جراحی.10 مقاله ی سی ام آن که اختصاص به جراحی دارد، بیش تر مورد توجه واقع شده است. این مقاله دارای سه باب است: باب اول به سوزاندن زخم ها اختصاص داده شده است. در آن جا درباره ی داغ کردن (الکی) با آتش و سوزاندن با داروهای تند بحث کرده است. او تصویر ابزارها و آهنیه های داغ کردن و آنچه در دستکاری (جراحی) بدان نیاز است را نیز آورده است. هم چنین از سود و زیان داغ کردن و این که با کدام مزاج سازگار می افتد. سخن به میان آمده است 11 و نیز می گوید: «داغ کردن با آتش بهتر از سوزاندن با دوای تند است». او هم چنین داغ کردن با ابزار آهنین را بهتر از داغ کردن با ابزار زرین می داند. زهراوی در این قسمتِ کتاب، کیفیت داغ کردن و مداوای با آن را از فرق تا قدم ذکر می کند. او در این باب، اقسام گوناگون مکواه (= ابزار یا میل داغ کردن) را که پزشک بر حسب اختلاف موارد باید از آنها استفاده کند نام می برد و تصویر آنها را نشان می دهد.12

باب دوم کتاب درباره ی جراحی است و عنوان آن «بریدن و شکافتن و رگ زدن و زخم ها و مانند آن» است. در این باب، اعمالی که با شکافتن و برش انجام می گیرد، به اضافه ی بحثی در امراض مربوط به چشم، دندان، عمل سنگ مثانه، فتق و امراض زنان و... مطرح شده است.13 در این قسمت هم، ترتیب درمان با عمل جراحی، از سر، آغاز و به پا ختم می شود. زهراوی در این جا به شاگردان خود تذکر می دهد که زیان های محتمل در این باب (= شکافتن و بریدن) به دلیل آن که غالباً توأم با خون ریزی است، بیش از زیان های احتمالی باب پیشین (داغ کردن) است؛ از این رو دقت و احتیاط در این بخش باید بیش تر باشد. در این باب، بسیاری از آلات و ابزار جراحی را معرفی می کند و گاه تصویر آنها را نیز ارائه می دهد.14

باب سوم به دررفتگی ها و شکستگی های استخوان اختصاص دارد و عنوان آن «الجبر» است. «جبر» به معنای بستن استخوان و معمولاً در برابر «کسر» به معنای شکسته شدن به کار می رود و لذا به شکسته بند «مجبّر» می گویند. زهراوی در این باب، علاوه بر شکستگی ها و دررفتگی ها، از تخته ها و چهارچوب ها و قالب ها و سایر ابزار و آلاتی که در شکسته بندی از آن استفاده می شود، یاد کرده است.

زهراوی در تحقیقات خود در زمینه ی کالبدشکافی، لزوم تشریح جسم مرده و زنده، تجزیه ی سنگ در داخل مثانه و... کشفیات و آرای تازه ای را مطرح کرده است. او توصیف دقیق و عمیقی از بیماری های خونی ارائه کرده و به التهابات مفصلی و سل استخوانی توجه کامل داشته است.15

باید متذکر شویم که «اسپینک» و «لویس» متن عربی مقاله ی سی ام التصریف را به همراه ترجمه ی انگلیسی آن تهیه کردند و دانشگاه کالیفرنیا (برکلی و لوس آنجلس) آن را در سال 1973 میلادی در 850 صفحه با قطع بزرگ، تحت عنوان InstrumentsAlbucasis on surgery and چاپ کرده است.16

از کتب دیگر این مؤلف، متن عربی در دست نیست، ولی ترجمه ی لاتینی سه کتاب وی موجود است و یکی از آنها که در سال 1471 میلادی در ونیز طبع شده، در تهیه ی ادویه از معدنیات و مواد حیوانی است و نمونه ی قدیم استعمال شیمی در طب است.17 آثار زهراوی در کتابی به نام نقطه ی اوج شیمی درمانی در طب قرن دهم 18 نوشته ی س. حمارنه مورد بررسی قرار گرفته است.19 لکلرک در کتاب خود، تاریخ طب عرب، شرح مبسوط و جامعی در احوال و کتب زهراوی نوشته و ترجمه ی آن به قلم دکتر محمد معین در لغت نامه ی دهخدا تحت ماده ی «ابوالقاسم» درج شده است. این مؤلف، زهراوی را مبتکر چندین عمل طبی و جراحی شمرده که آنها را به تفصیل بیان کرده است.20

سایر تألیفات زهراوی عبارت اند از: تفسیر الأکیال و الاوزان الموجوده فی کتب الطب، المقاله فی عمل الید (کامپل،(Campell) هشتاد و نه ترجمه ی لاتینی چاپ شده و مخطوط از این کتاب را نام برده است)؛ اعمار العقاقیر المفردة و المرکبة (تاریخ مصرف داروهای تک و مرکب)، امراض النساء (که توسط کاسپرولف در سال 1566 میلادی تحت عنوان Gynaeia به لاتین ترجمه شده است) و کتاب عن التغذیه.21

تألیفات زهراوی قرن های متوالی، به عنوان کتاب درسی علم جراحی در مدارس پزشکی اروپا، از قبیل سالرنو(Salerno) ایتالیا، مونپلیه (Montpellier) فرانسه و غیره متداول بود22 و در واقع می توان گفت زهراوی با کار خود سنگ بنای جراحی را در اروپا گذاشت.23

پزشک جراح دیگری که در اندلس می توان نام برد، فردی به نام محمدبن علی بن فرح، معروف به الشفره از معاصران ابن الرومیه بوده است. این پزشک در جست وجوی گیاهان به مناطق دور از دست رس جنوب اسپانیا رفت و در وادی آش(guadix) یک باغ گیاه شناسی احداث کرد؛ با این حال، هیچ اثری در گیاه شناسی یا مطالب پزشکی از این طبیب به دست نیامده است؛ ولی رساله ی کوچکی از او در زمینه ی جراحی و مداوای زخم ها، التهابات و اورام با عنوان الاستقصا و الابرام فی علاج الجراحات و الاورام؛ در دست است. ری - رنو(H.P.J.R.Renaud) در مقاله ای با عنوان «محمد الشفره جراح مسلمان شهر غرناطه» در نشریه ی Hesperiseچاپ 1935 به این رساله اشاره کرده است.24 طب داخلی

ابومروان عبدالملک بن ابی العلاء، ملقب به ابن زهر که در زبان لاتین از او با Avenzoarیاد می کنند، در رشته ی طب، در فن جراحی همسنگ زهراوی به شمار می رفت.25 ابن زهر از بزرگ ترین پزشکان در طب بالینی بود. وی طبیب و وزیر عبدالمؤمن موحدی بود و در سال 558 قمری / 1162 میلادی در اشبیلیه درگذشت.

امتیاز طبی ابن زهر بر سایر اطبای اندلس به این است که وی همه ی کوشش خود را تنها صرف مطالعه و تحقیق در علم پزشکی کرد. ابن زهر شش کتاب تألیف نمود که مهم ترین آن التیسیر فی المداواه و التدبیر (راه آسان مداوا و پیش گیری) بود.26 او اول کسی بود که از حساسیت استخوان ها سخن گفت و نیز بیماری های پوستی، به ویژه جرب (پیسی) Itchmiteرا مورد تشخیص و تفسیر قرار داد و کتاب صعوبات الجرب را در این مورد تألیف کرد.27 برخی او را قدیمی ترین انگل شناس و نخستین کسی دانسته اند که انگل مولد جرب را معرفی کرده است؛ اگر چه اخیراً گفته اند در این مورد احمد طبری بر او مقدم بوده است.28 او هم چنین تاول هایی را که در روی پرده ی میانه ی سینه پیدا می شود و به تاول های تومور مشهور است، به وضوح معرفی کرد. ابن زهر نخستین پزشکی بود که به گشودن نای هوایی و تغذیه ی مصنوعی (از راه مری و یا به طور مستقیم، وقتی که مری فلج شده باشد) توصیه کرد. وی درباره ی بیماری های دیگری که به بیماری سرطان معده منجر می شوند، تعاریف روشنی داشت.29 ابن زهر یبوست مزاج را با انگوری معالجه می کرد که تاک آن را با آب محتوی داروی مسهل آبیاری کرده باشند.30 او از هواداران کالبدشکافی بود و خود استخوان مردگان را مورد تحقیق قرار می داد.

در منابع هرجا به طور مطلق «ابن زهر» گفته شده، منظور هموست و این در حالی است که این لقب، به افراد خاندانی اطلاق می شد که شش نسل متوالی از قرن 4 تا 7 قمری پزشکان نام دار از آن برخاستند. پزشکانِ این خاندان در دربار سلاطین و امرای بنی عباد، مرابطون و موحدون در اندلس و مراکش خدمت می کردند. اولین پزشک این خاندان ابومروان عبدالملک بن محمد بن مروان بن زهر بود. او طبیب و فقیه اشبیلی بود. در مصر و قیروان پزشکی را آموخت و مدتی طولانی در این دو شهر اقامت گزید و بعد به اندلس رفت. او سرآمد پزشکان عصر خود بود. یکی از آرای شاذ او این بود که حمام با آب گرم بدن را بدبو می کند و ترکیب خلطها را بر هم می زند.31 دیگر پزشک معروف این خاندان، ابوالعلاء زهر بن عبدالملک بود. او از چنان مهارتی برخوردار شد که پزشکان پیش از خود را تحت الشعاع قرار داد و مایه ی افتخار مغربیان گردید.32کتاب ها و مقالاتی به او نسبت داده اند که از جمله ی آنها کتاب جامع اسرار الطب، درباره ی فیزیولوژی انسان به ویژه دستگاه گوارش، درمان و پرهیز و رژیم غذایی است؛ و کتاب مجربات که موضوع آن اثرها و فواید دارویی اعضای حیوانات، نباتات، درختان، میوه جات و سنگ هاست و به ترتیب الفبا تنظیم شده است. از این خانواده، دو زن هم در پزشکی شهرت پیدا کردند که در حرم سرای منصور موحدی طبابت می کردند.33

پزشک دیگر قرطبه در قرن چهارم هجری، ابن جلجل (بر وزن سنبل = سبک روح و خردمند) اندلسی (ت 332 ق / 944م) بود. شهرت او عمدتاً مدیون کتاب تاریخ الحکما34 و یا طبقات الاطباء35 اوست که قدیمی ترین تاریخ عربی موجود درباره ی پزشکان مسلمان است. سال درگذشت وی درست معلوم نیست. تاریخ تألیف اثرش (377ق / 987م) که خود آن را ذکر می کند، مسلم است.36

پزشک دیگر، عریب بن سعد قرطبی بود که در دربار عبدالرحمن سوم و نیز حکم دوم (نیمه ی قرن 4ق / 10م) می زیست. شهرت او اولاً به اعتبار نگارش تاریخ مسلمانان (مورها) اسپانیا و افریقا که بعدها مورد استفاده ی ابن عذاری مراکشی قرار گرفت و ثانیاً از جهت پزشکی بود. او بیش تر در امراض مربوط به زنان در علم جنین شناسی تبحر داشت.37 کتاب طبی مهمی که از او به جا مانده، کتاب خلق الجنین و تدبیر الحبالی و المولدین است.38

ابن وافد (467ق / 1075م) پزشک و داروساز اندلسی از اهالی طلیطله بود که در اروپا به Aben Gueflt شناخته می شد. او از شاگردان ابوالقاسم زهراوی بود و هم چنین در طلیطله و قرطبه به فراگیری آثار طبیبان و حکیمان یونانی، از جمله جالینوس و ارسطو پرداخت و در طب و داروسازی چیره دست شد.39 از آثار طبی او می توان تدقیق النظر فی علل حاسه البصر و نیز مجربات فی الطب و الوساد فی الطب را نام برد.40 کتابی نیز درباره ی خواص درمانی گرمابه به وی نسبت داده اند که ترجمه ی لاتین آن در ونیز (1553م) به چاپ رسیده است.41

سایر پزشکان اندلس که بیش ترین شهرت آنان در سایر دانش ها (فلسفه، تاریخ و...) است نیز در نوآوری های طبی اندلس نقش مهمی ایفا کرده اند که این جا به اشاره ی مختصری اکتفا می کنیم.

ابوالولید بن رشد (قرن 6 ق / 12 م) به لاتین Averroes که شهرت بیش تر او در فلسفه و به عنوان شارح آثار ارسطو است؛ در عین حال، پزشک زبردستی نیز بوده است. کتاب درسی طبی جامع ابن رشد در اندلس به کتاب قانون ابن سینا ترجیح داده می شد.42 گفته اند که اولین بار ابن رشدِ حکیم بود که نشان داد یک تن دوبار به بیماری آبله مبتلا نمی شود.43 تألیفات پزشکی او عبارت اند از: تلخیص کتاب الحمیات لجالینوس، تلخیص العلل و الاغراض، تلخیص الاعضاء الاَلمه، تلخیص القوی الطبیعیه، تلخیص المزاج، تلخیص الاسطقسات لجالینوس، تلخیص الخمس مقالات الاولی من کتاب الادویه المفرده لجالینوس، مجموعه ی این نوشته ها تحت عنوان تلخیصات الی جالینوس ویراسته ی دلاکو نثپثیون باثکث دبنیتو در 1984 میلادی در مادرید منتشر شده است.44 کتاب های دیگر او در این زمینه عبارت اند از: رسائل ابن رشد الطبیة، شرح ارجوزة ابن سینا فی الطب؛ کتاب الکلیات (که به گفته ی رنان، این اثر یک دوره ی کامل پزشکی در هفت کتاب است)؛ مقالة فی التریاق؛ مقالة فی المزاج؛ مقالة فی المزاج المعتدل؛ مراجعات و مباحث بین ابی بکر بن طفیل و بین ابن رشد فی رسمه للدّواء فی کتابه الموسوم بالکلیات، مسألة فی نوائب الحمّی (درباره ی تب های متناوب)، مقالة فی الحمیات العفن (درباره ی تب های عفونی).45

فیلسوفی دیگر که در طب نیز دستی داشت، موسی بن میمون قرطبی (قرن 6 ق / 12م) بود. او در طب چنان شهرت پیدا کرد که صلاح الدین ایوبی و پسرش ملک افضل و نیز قاضی فاضل، وزیر مشهور صلاح الدین، به او رجوع می کردند. ابن ابی اصیبعه او را در طب «یگانه ی روزگار خود» می خواند. مایرهوف در مقاله ی «کتب طبی ابن میمون» (171-152) شرحی درباره ی آثار طبی ابن میمون آورده است.46 آثار پزشکی او عبارت اند از: مختصرات از کتاب جالینوس، شرح فصول بقراط و فصول موسی که به گفته ی مایرهوف بزرگ ترین و مهم ترین کتاب طبی ابن میمون است. در این کتاب 1500 کلام از جالینوس و دیگر اطبای قدیم، همراه با 42 نظر انتقادی و تحقیقی نقل شده است که با جمله ی «قال موسی» آغاز می شود. افزون بر این نقل قول هایی از ابن زهر، تمیمی و ابن رضوان هم در آن دیده می شود.

این کتاب شامل 25 فصل است: فصل یک تا سه در آناتومی و فیزیولوژی و پاتولوژی عمومی، فصل چهار و پنج در علم العلامات و تشخیص امراض...، فصل هفت در علم الاسباب، فصل هشت در معالجات...، فصل ده و یازده در تب و بحران ها، فصل دوازده تا چهارده درباره ی مقیئات و مسهلات، فصل پانزده در بیماری های زنان، فصل هفده در بهداشت، فصل هجده در ورزش، فصل نوزده در گرمابه رفتن، فصل بیست در رژیم های غذایی، فصل بیست و یک و بیست و دو در داروشناسی، فصل بیست و سه و بیست و چهار درباره ی آرای جالینوس و فصل بیست و پنج در نقد آرای جالینوس. این اثر با ترجمه های عبری و آلمانی و لاتین بارها به طبع رسیده است.

برخی دیگر از آثار پزشکی او بدین قرارند: رسالة فی البواسیر (که دارای هفت فصل است شامل: هضم غذا، غذاهایی که در این بیماری باید از آن پرهیز کرد، غذاهایی که برای این بیماری مفید است، داروهای ساده و مرکب برای استعمال داخلی، داروهای موضعی، حمام و روغن مالی، تدخین و بخور)، رسالة فی الجماع، مقالة فی الربو (آسم) و.... 47

طبیب - فیلسوف دیگری که باید از او نام برد، ابن طفیل اندلسی (قرن 6 ق / 12م) است. حذاقت و مهارت وی در طب و جراحی ستوده شده است.48 ابن طفیل مدت ها در دستگاه ابو یعقوب یوسف بن عبدالمؤمن، عنوان وزیر و طبیب داشت؛49 اما سرانجام طبابت ابو یعقوب را به ابن رشد (که احتمالاً شاگردش بود) واگذار کرد و تنها در سمت وزارت باقی ماند. ابن طفیل در طب تألیفاتی داشت که از جمله می توان از ارجوزه ی طبیه نام برد.50

طبیب - فیلسوف دیگر ابن باجّه (قرن 16 ق / 12م) است. نام لاتینی شده ی او در سده های میانه Avempace است. او نیز در طب تألیفاتی داشته است.51

ابن خطیب اندلسی (قرن 8 ق / 14م) پزشک حاذق دیگری است که شهرتش در ادب و تاریخ بیش از طب است. در قرن 14 میلادی که در اروپا طاعون شیوع پیدا کرد و مسیحیان آن را کار خدا تلقی کردند، این پزشک مسلمان در رساله ای فرضیه ی سرایت بیماری را مطرح کرد.52 شاید بالاترین مراحلی که پزشکان مسلمان در مورد شناخت عوامل بیماری طی کرده اند. همان کشف قانون سرایت بیماری باشد. لسان الدین بن خطیب در کتاب خود، مقنعه السائل عن المرض الهائل - که احتمالاً همان کتابی است که وی در ترجمه ی خود با عنوان الکلام علی الطاعون المعاصر از آن یاد کرده است 53 - به شبهات درباره ی این قضیه پاسخ گفته است؛ علاوه بر آن، ابن خطیب معتقد بود که میزان تأثیر سرایت بیماری و درجه ی سرعت ابتلا به آن منوط به شرایط جسمانی انسان است. با کشف قانون سرایت بیماری توسط مسلمین، عملاً نظریه ی شناخت علل بیماری بر اساس اخلاط چهارگانه (نظریه ی یونانیان) به کلی فرو ریخت.54

علاوه بر پزشکانی که ذکرشان رفت، پزشکان دیگری نیز در اندلس بودند که شهرت کم تری داشتند و در این جا متعرض نام ایشان نمی شویم.55 داروشناسی

تنوع اقلیم و وسعت قلمرو اسلام که از چین تا اندلس امتداد داشت، مسلمین را بیش از یونانی ها با انواع ادویه ی مفرده آشنا کرد. اگر چه فارماکولوژی اسلامی بر مبنای یونانی و ایرانی بود، ولی توسط مسلمین گسترش پیدا کرد و نام صدها ادویه ی مفرده که برای یونانی ها مجهول بود، در فارماکولوژی اسلامی وارد شد.56

در اندلس بیش از سایر مناطق اسلامی، کشاورزی و گیاه شناسی و داروشناسی پیشرفت داشت. در این مورد، آثار نویسندگانی چون ابن وافد طبیب، ابن بصال طلیطلی، ابوالخیر و ابن حجاج اشبیلی و بالاخره ابن عوام و ابن بیطار قابل توجه است. در قرن پنجم هجری در جاهایی چون طلیطله و اشبیلیه کشاورزان، باغ های گیاه شناسی برای انجام تحقیقات گیاهی درست می کردند. کشاورزی و گیاه شناسی با طب و داروسازی رابطه ی نزدیک داشت. کتاب عمدة الطبیب فی معرفه النبات لکل لبیب (قرن 5 ق) از مؤلفی مجهول، اوج این رابطه را نشان می دهد.57 دانشمندان مسلمان در این رشته و در پیشبرد کشاورزی در اسپانیا چنان پیشرفت کردند که فقط در قرن 19 میلادی با توسعه ی علم شیمی بر آن سبقت گرفته شد.58

مشهورترین داروشناسان اندلس عبارت بودند از:

ابن جلجل (قرن 4 ق / 10م) پزشک و گیاه داروشناس مشهور اندلس بود. او آثار مهمی در داروشناسی دارد که عبارت اند از:

تفسیر اسماء الادویه المفرده، که بر کتاب الادویة المفرده، یا الحشائش دیسقوردیس نوشته شده است؛
مقالة فی الذکر الادویه التی لم یذکرها دیسقوریدس فی کتابه که در واقع استدراک کتاب الحشائش دیسقوریدس است؛ 3. مقالة فی ادویه التریاق؛ 4. رسالة فی العقاقیر.59
داروشناس معروف دیگر ابن وافد طبیب (قرن 5 ق / 11م) بود. وی در کشاورزی و گیاه شناسی نیز دست داشت. چنان که باغ مشهورِ سلطان، زیر نظر او احداث شد. ابن وافد در زمینه ی ادویه ی مفرده مهارتی تام داشت.60 در غالب منابع آمده است که وی به روش های تغذیه بیش از تجویز دارو گرایش داشت و در میان داروها نیز آنچه ساده تر بود بر داروهای مرکب ترجیح می داد و در ترکیب داروها نیز به حداقل بسنده می کرد.61 مشهورترین اثر او در این زمینه الادویة المفردة است که به گفته ی صاعد اندلسی همه ی آموزش های طبی دیسقوریدس و جالینوس را در بر می گرفته و مؤلف بیست سال از عمر خود را بر سر تألیف و تدوین آن گذاشته است.62

بزرگ ترین داروشناس در اسپانیای مسلمان، غافقی قرطبی (قرن 6 ق / 12م) بود که نظرهای مشروحی درباره ی گیاهان اندلسی ارائه داد. او گیاهانی از اسپانیا و افریقا فراهم آورد و نام عربی و لاتینی و بربری آنها را ضبط کرد و وصف آنها را چنان آورد که می توان گفت درست تر و دقیق تر از آن به عربی نیامده است. تألیف اساسی او الادویة المفردة نام دارد63 که مورد استفاده ی ابن بیطار بوده است. به عقیده ی مایرهوف، غافقی بی تردید داروشناسی نوآور و بهترین گیاه شناس قرون وسطی و جهان اسلام بوده است.64

ابن الرومیه (قرن 6 و 7 ق / 12 و 13م) ملقب به عشّاب، نباتی و زهری، گیاه شناس و داروشناس بزرگ اندلس بود. اصل وی از قرطبه بود و در اشبیلیه متولد شد. وی پس از آموختن علم حدیث، به علم گیاه شناسی متمایل شد و برای شناخت و دسته بندی نباتات، سراسر اندلس و مغرب و افریقیه را زیر پا گذاشت، پس از آن رهسپار مشرق شد و در مصر و شام و عراق و حجاز به تحقیق و تفحص در نباتات پرداخت و بسیاری از نباتات ناشناخته را دسته بندی و غوامض این علم را حل کرد.65 وی برجسته ترین گیاه شناس مسلمان است که نباتات ناشناخته را نه فقط از دیدگاه پزشکی، که از نظر دانش گیاه شناسی نیز مطالعه کرد و توانست زمینه ی این علم را توسعه داده، تجارب خود را به وسیله ی شاگردانش که بزرگ ترین آنها ابن بیطار است به آیندگان انتقال دهد. او پس از سفرهای دور و دراز در مشرق، به موطن خود باز گشت و دکانی برای فروش گیاهان دارویی گشود.66 آثار او در علم گیاه شناسی عبارت اند از:

تفسیر اسماء الادویة المفردة من کتاب دیسقوریدس؛
مقالة فی ترکیب الادویه؛
الرحله النباتیه، که مهم ترین اثر او بود و در آن انواع گیاهانی را که کشف کرده بود با ذکر نام و خواص آنها جمع آورده بود؛
التنبیه علی اغلاط الغافقی.67
طبیب گیاه شناس دیگری که باید از او نام برد، ابن عوام اشبیلی (قرن 6 ق / 12م) است. کتاب او موسوم به کتاب الفلاحة، مهم ترین کتاب عربی در این زمینه است. این اثر به همان اندازه که از نظر ادبی حایز اهمیت و متکی بر نوشته های یونانی و عربی است، به همان اندازه هم بر اساس آگاهی های عمیق تجربی و کاربردی نوشته شده است. کتاب الفلاحة طی یک شرح دقیق، 585 نوع رستنی را که 55 نوع آن درخت میوه است معرفی می کند. به عقیده ی مایرهوف این کتاب را باید یکی از مهم ترین رسالات عربی در مورد علوم طبیعی و به خصوص علوم گیاه شناسی به شمار آورد.68

ابن بیطار مالقی (قرن 7 ق / 13م) معروف ترین دانشمند گیاه شناس و داروشناس اندلس بلکه همه ی جهان اسلام بود و او را جانشین به حق دیسقوریدس دانسته اند.69 ابن بیطار برای تحقیق در انواع نباتات طبی در اندلس، شمال افریقا، مصر، سوریه و آسیای صغیر مسافرت ها کرد و نتیجه ی آن، دو کتاب معتبر و مشهور در این زمینه است:

المغنی فی الادویة المفردة، که بر حسب معالجات اعضای بدن و تأثیر درمانی داروها تنظیم شده است؛
الجامع فی الادویة المفردة،70 که به مفردات ابن بیطار معروف است.
او در کتاب الجامع فی الادویة المفردة، از داروهای ساده که از مایه های حیوانی یا گیاهی یا معدنی به دست می آید سخن گفته و تجربیات و تحقیقات شخصی خویش را بر آن افزوده است. ابن بیطار حدود 1400 نوع ادویه ی مفرده را - که 300 مورد از آن تازگی داشتند - به ترتیب حروف الفبا نام برده است 71 شرح این داروها بسیار دقیق نوشته شده و نام های مترادف، نام های یونانی و حتی اغلب اسم مترادف فارسی، بربر و نام های محلی اسپانیولی آنها هم در این کتاب آمده است.72

مفردات ابن بیطار از حیث جامعیت و دقت چنان بود که از عهد دیسقوریدس تا دوره ی رنسانس اروپا شاید هیچ کتابی که با آن قابل مقایسه باشد به وجود نیامد.

در اسپانیا مطالعات مسلمین راجع به نباتات، نه فقط در کتاب بلکه به ویژه در طبیعت انجام می شد.73 تأثیر طب اندلس بر اروپا

انتقال علوم اسلام به اروپا از سه طریق عملی گردید:

تماس هایی که از زمان صلیبیان بین مسلمانان و غربی ها برقرار شد؛
تماس هایی که در سیسیل واقع شد (که بیش ترین تماس ها از این طریق بود)؛
تماس هایی که در شبه جزیره ی ایبری بین مسلمانان و غربی ها برقرار شد، و چنان که برخی محققان گفته اند، ارتباطات اخیر بیش ترین نتایج را در بر داشته است.74
در قرون اولیه ی نفوذ اسلام به اندلس، فرهنگ شرقی به سوی اندلس جریان یافت. فهرست نام طالبان علمی که از اندلس به جست وجوی دانش، راهی مصر و شام و عراق و... می شدند، مؤید این گفتار است. به تدریج اوضاع تغییر کرد و اندلس خود به مرحله ی تولید علم رسید و بزرگانی در رشته های مختلف علمی، از جمله طب ظهور کردند. دستاوردهای والای مسلمین در اسپانیا، برای فرهنگ اروپای مسیحی، به ویژه پس از سده ی دهم میلادی [سوم هجری ] حایز اهمیت است.75

درباره ی اقتباس غرب از فرهنگ و علوم اسلامی، جوزف کامپل(Joseph Campell) فیلسوف معاصر آمریکا، در کتاب آفریننده اساطیر،(Creative mythology) فصلی از تألیف خود را به میراث اسلام Leogacy of Islamاختصاص داده است. او در این فصل، از ارزش معنوی و علمی فرهنگ اسلامی و چگونگی انتقال آن به اروپا به تفصیل سخن گفته است.76

اقتباس علوم اسلامی از نیمه های قرن چهارم هجری آغاز شد و شهر طلیطله مرکز عمده ی نهضت علمی در این برهه از زمان بود. دارالترجمه ی طلیطله

طلیطله بعد از تسلط مسیحیان به سال (478 ق / 1085م) که مقام خود را به عنوان مرکز فرهنگ اسلامی محفوظ داشته بود، راه اصلی برای انتقال ذخایر معنوی عرب به غرب بود. در طلیطله، به همت ریموند اول، اسقف اعظم طلیطله (520 -546 ق / 1126- 1151م) مدرسه ی منظمی برای ترجمه تأسیس شد و مترجمان زیادی از آن بیرون آمدند.77 از جمله علمای بریتانیا که بدانجا راه یافتند، میشل اسکات و رابرت آوچستر بودند. ادلارد آوباث نیز در همین دوران به اسپانیا سفر کرده بود.78 این مترجمان کتاب های علمی بسیاری را به لاتین ترجمه کردند.

هنگامی که پیترونرابل(Piter Venerable) و ابوت کلونی(Abbot of Cluny) به دعوت رییس دارالترجمه ی طلیطله، رومان سوتاتی(Roman of Sauvetat) (1151 - 1126م) از آن جا دیدن کردند بیش از هفتاد تألیف از زبان عربی به لاتین ترجمه شده بود.79 در نتیجه ی این ترجمه ها بسیاری از اصطلاحات فنی عربی به زبان های اروپایی راه یافت؛ از جمله کلمه Julep (از جلاب عربی = گلاب) به معنای شربت طبی معطر؛ کلمه ی rob (همان رب عربی) به معنای عصاره ی میوه ی غلیظ که با عسل آمیخته باشد؛ کلمه ی Syrup(شراب عربی) به معنای آبی که شکر را به نسبت معینی در آن حل کرده و بعضی مایه های طبی بر آن افزوده باشند و کلمه ی Soda(= صداع) که در قرون وسطی به معنای سردرد به کار می رفت.80

در قرن ششم جریان اقتباس علوم اسلامی به مناطق دیگری مانند فرانسه،81 آلمان، اروپای مرکزی و انگلیس 82 رسید. قرن ششم این ویژگی را داشت که مترجمانی پدید آمدند که علاوه بر توانایی های زبانی، معلومات علمی تخصصی لازم برای ترجمه ی متون تخصصی را نیز داشتند. این دوره آغاز مرحله ی تقلید محسوب می شود.

شمال غربی افریقا و اسپانیا به ویژه طلیطله که جرارد کرمونایی و میشل اسکات در آن جا به کار مشغول بودند، در انتقال طب اسلام به اروپا نقش معتبر داشت.83 لازم است ذکر شود که در این زمان سطح معالجه در اروپا بسیار پایین بود. یادداشت های اسامة بن منقذ، یکی از قهرمانان جنگ های صلیبی که درنبورگ Drenbourg آن را جمع آوری کرده و اصل عربی را به همراه ترجمه ی فرانسوی آن منتشر نموده،84 حاکی از این امر است. اسامه شیوه ی طبابت پزشکان مغرب زمین را این گونه ترسیم می کند:

بنا به خواهش کوتوال فرنگی قلعه ی منیطره، که در لبنان واقع است، عموی اسامه، پزشکی را اعزام می کند. طولی نمی کشد که پزشک برمی گردد و حکایت قابل توجهی را نقل می کند. او مجبور بود یک سرباز و یک زن را معالجه کند. سرباز در پای خود دُملی داشت و پزشک مسلمان تدبیری اندیشید که عفونت های آن بالا آمد و دمل باز شد و عفونت به صورت رضایت بخشی خارج شد. اما زن دچار بیماری سل بود. پزشک مسلمان رژیم غذایی خاصی را تجویز کرد که حاوی سبزیجات تازه و فراوان بود. در این جا پزشک فرنگی به صحنه آمد. او از سرباز پرسید آیا می خواهد با یک پا زنده بماند، یا با دو پا بمیرد. سرباز پاسخ داد می خواهد زنده بماند؛ لذا پزشک دستور داد با تبر پای او را قطع کنند. با دومین ضربه ی تبر، مرد بیمار جان باخت. معالجه ی آن زن بدتر از این بود. دکتر فرنگی گفت: دیوی بر او مستولی شده و باید موهایش تراشیده شود. این کار انجام شد. بیماری او افزون شد. پزشک گفت که دیو به داخل سر او وارد شده و سپس شکافی در سر او ایجاد کرد که جمجمه ی وی دیده می شد و با آب و نمک مغز را شست وشو داد. این زن بلافاصله مرد؛ از این رو پزشک عرب از مردم پرسید: آیا [با وجود این پزشک فرنگی ] نیازی به من هست؟ آن ها پاسخ منفی دادند؛ لذا وی به وطن خود برگشت.85

اسامه حکایتی مشابه از زبان گیوم دوبور(Guillaume de Bures) که به همراه او از عکا تا طبریه مسافرت کرده بود، نقل می کند:

گیوم گفت: در کشور ما و در میان همراهان ما پهلوانی دلیر و تنومند بود که بیمار گشت و چیزی نمانده بود که بمیرد. سرانجام دست به کار آخرین علاج زدیم و به یک کشیش مسیحی بسیار مقتدر مراجعه کردیم و بیمار را به وی سپردیم. ما ایمان داشتیم که کافی است او دست به بدن بیمار گذارد تا بی درنگ بیمار شفا یابد. همین که کشیش بیمار را دید گفت «موم بیاورید». مقداری موم آوردیم و او موم ها را نرم کرد و از آن دو گلوله مانند بند انگشت ساخت و هر یک را در یکی از منخرین بیمار فرو کرد. فوراً مریض محتضر جان داد. ما تعجب کنان گفتیم: «مرد!». کشیش پاسخ داد: «بله، رنج می کشید و من منخرینش را گرفتم تا بمیرد و آرام شود!.86

این قبیل حکایات نشان دهنده ی آن است که به نظر اعراب آن عصر، طب اروپاییان در قبال طب خودشان بسیار وحشیانه و بدوی بود.87

آغازگر جنبشی که به آشنایی غرب با طب اسلامی انجامید، فردی به نام قسطنطین افریقی (480 ق / 1087م) از حوزه ی تمدن اسلامی بود. در واقع اروپای قرون وسطی معلومات طبی خود را به ویژه مرهون قسطنطین و جرارد کریمونایی 88 (583 ق / 1187م) بود که کتب طبی چون: تصریف زهراوی، طب منصوری و قانون بوعلی را ترجمه کردند. ترجمه ی قسمت جراحی کتاب التصریف در نیمه ی دوم قرن دوازدهم میلادی از عربی به لاتین که به وسیله ی جرارد کرمونایی در شهر طلیطله انجام گرفت و نخستین بار در سال 1497 میلادی در شهر ونیز ایتالیا تحت عنوان Libre Alsahatavi de Cirurgia چاپ و منتشر گردید و سپس در سال 1499 و 1500 دو چاپ دیگر از آن صورت گرفت. چاپ ونیز در سال های 1520 و 1532 و 1540 نیز تجدید گردید. نخستین چاپ جدید کتاب، که در آن متن عربی همراه با ترجمه ی لاتینی آورده شده، در سال 1778 در اکسفورد صورت پذیرفته و در سال 1861 ترجمه ای به زبان فرانسه از آن شده است. با نشر ترجمه های متعدد کتاب التصریف، علم جراحی در غرب در سطح عالی تری قرار گرفت و کتاب زهراوی یکی از مهم ترین کتاب های این فن در دوره ی رنسانس شد و تا آغاز قرن هفدهم میلادی در دانشگاه های مهم اروپا، به ویژه اسپانیا و فرانسه تدریس می شد و دانشمندان اروپایی مقالات متعددی درباره ی قسمت های مهم این کتاب به رشته ی تحریر درآوردند.89

در بین چشم پزشکان غربی، گی دو شولیاک(Cuy de Chauliac) (1363م) در دویست موضع، از زهراوی نقل قول می کند.90نام وی، در نوشته های پزشکی لاتینی به صورت های تصحیف شده ی زیر فراوان دیده می شود: البوکاسیس،(Albucasis) ابوکاسا،(Abbu Cassa) بولکاسیس،(Bulchasis) بولکاریس(Bulcaris)و غیره.91 بعضی از عملیات مهم جراحی که به اطبای بزرگ اروپایی منسوب کرده اند، در کتاب زهراوی مطرح شده است؛ از آن جمله، مسأله ی بندآوردن جریان خون شرایین، که در قرن شانزدهم، جراح فرانسوی، امبرواس پاره(Ambroise Pare)بدان شهرت یافت و نیز روش معروف به «ترند لنبورکی» منسوب به فردریک ترند لنبورک(Friedrich Trendelenburg) (1924م) از نظر ابوالقاسم زهراوی شناخته شده بود.92 چنان که گفته شد، نخستین جراحان برجسته ای که در اروپا ظهور کردند، به منزله ی شاگردان زهراوی و دیگر جراحان مسلمان بودند. از جمله کسانی که فن جراحی اسلامی را در اروپا گسترش داد، گی دو شولیاک بود.93 ترجمه های مختلف و چاپ های متعدد کتاب التیسیر ابن زهر در اروپا، نیز نشان دهنده ی رونق این کتاب در مجامع علمی و تأثیر آن در تطور دانش پزشکی در طی قرون وسطی است که تا رنسانس ادامه داشت.94

مورخان علم طب کشف «قانون سرایت بیماری» را مرحله ی مهمی در تاریخ پزشکی به شمار آورده اند. ک.سودهف(K.Sudhoff) ضمن بررسی پدیده های وبا و طاعون در اروپا، به این نتیجه رسید که اندیشه ی سرایت بیماری از آغاز قرن 14 میلادی در اروپا منتشر شده است. بدون تردید، اطبای اروپا این طرز فکر را از اساتید مسلمان خود فرا گرفته اند.95

قدیمی ترین مدارس پزشکی اروپا در «سالرنو» بود و پیشینه ی تاریخی آن مبهم است. مدرسه ی قدیمی دیگر پزشکی، احتمالاً شاخه ای از سالرنو بود که در شهر «مونپلیه» واقع شده بود.96 در این شهر جمعیت نسبتاً زیادی از عرب و یهود، هم چنین مسیحیان عرب زبان، بودند و در اوایل قرن دهم ارتباط نزدیکی با مدارس عربی در جنوب اسپانیا داشتند. به همین دلیل سهم مونپلیه در توسعه ی پزشکی اروپا از طریق ارتباط با عرب ها، مهم تر از آن است که عموماً مطرح می شود.97

«جراحی» به تدریج و با تأخیر به مدارس پزشکی اروپا راه یافت. پس از سال 1163 میلادی دستوری از کلیسا مبنی بر منع آموزش جراحی در مدارس پزشکی صادر شد. احتمالاً، در اثر گسترش وسیع مطالعات پزشکی، طرز تفکر کلیسا نسبت به جراحی تغییر یافت و لذا در سال 1252 میلادی برای «برنو»، اهل ایتالیا، خلق یک اثر مهم که Chirargica Magna نام گرفت، ممکن شد.98

کتاب های قدیمی نشان می دهد که پزشکی اروپا در قرن های پانزدهم و شانزدهم نیز، وابسته به پزشکی اعراب و امتدادی از آن بوده است.99 $$

منابع:

- آدومیه لی، علوم اسلامی و نقش آن در تحول علمی جهان، ترجمه ی رضوی - علوی (مشهد، آستان قدس رضوی، بنیاد پژوهش های اسلامی، 1371).

- آل علی، نورالدین، اسلامی در غرب (انتشارات دانشگاه تهران، 1370).

- ابراهیمی دینانی، غلامحسین، «ابن طفیل»، دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 4.

- ابن ابار، محمدبن عبداللَّه، التکمله الکتاب الصله، به کوشش عزت عطار (قاهره، 1956).

- ابن ابی زرع، علی، انیس المطرب (رباط، 1972).

- ابن منظور، لسان العرب.

- براون، ادوارد، تاریخ طب اسلامی، ترجمه ی مسعود رجب نیا، چاپ چهارم (شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1364).

- تقی زاده، سیدحسن، تاریخ علوم در اسلام، به کوشش عزیزاللَّه علیزاده (تهران انتشارات فردوس، 1379).

- جبران مسعود، الرائد.

- حتی، فیلیپ خلیل، تاریخ عرب، ترجمه ی ابوالقاسم پاینده، چاپ دوم (موسسه ی انتشارات آگاه، 1366).

- خراسانی، شرف الدین، «ابن باجه» دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 3).

- -، «ابن رشد»، دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 3.

- خوارزمی، ابوعبداللَّه محمدبن احمدبن یوسف، مفاتیح العلوم، ترجمه خدیو جم (انتشارات علمی و فرهنگی، 1362).

- دیانت، علی اکبر، «ابن الرومیه»، دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 3.

- رحیم لو، یوسف، «ابن خطیب»، دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 3.

- رفیعی، علی - سلیم، عبدالامیر، «ابن زهر»، دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 3.

- زریاب، عباس، ابن میمون، دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 5.

- زرینکوب، عبدالحسین، کارنامه اسلام (تهران، موسسه انتشارات امیرکبیر، 1369).

- سزگین، فؤاد، تاریخ نگارش های عربی، ترجمه، تدوین و آماده سازی موسسه نشر فهرستگان به اهتمام خانه کتاب (تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات، 1380).

- -، گفتارهایی پیرامون تاریخ علوم عربی و اسلامی، ترجمه محمدرضا عطایی (مشهد، آستان قدس رضوی، بنیاد پژوهش های اسلامی، 1371).

- سلمی خضرا جیوسی، میراث اسپانیای مسلمان، گروه ترجمه زبان های اروپایی (مشهد، آستان قدس رضوی، بنیاد پژوهش های اسلامی، 1380).

- صاعد اندلسی، طبقات الامم، به کوشش حیاة بوعلون (بیروت، 1985م).

- عنان، عبداللَّه، تاریخ دولت اسلامی در اندلس، ترجمه عبدالحمید آیتی (انتشارات کیهان، 1369).

- قفطی، تاریخ الحکماء، به کوشش بهمن دارایی (انتشارات دانشگاه تهران، 1371).

- لوکاس، هنری، تاریخ تمدن، ترجمه عبدالحسین آذرنگ، چاپ سوم (تهران، سازمان انتشارات کیهان، 1372).

- محقق، مهدی، «زهراوی در کتاب التصریف»، دومین بیست گفتار (موسسه ی مطالعات اسلامی، دانشگاه مک گیل شعبه ی تهران، 1369).

- -، مقاله ی «طب در اسلام»، مجله فرهنگ، شماره پیاپی 20 و 21، ویژه تاریخ علم.

- مقری، احمدبن محمد، نفخ الطیب، تحقیق احسان عباس (بیروت، 1388ق).

- نصر، سیدحسین، علم و تمدن در اسلام، ترجمه احمد آرام، چاپ دوم (انتشارات خوارزمی، 1359).

- وات، مونتگمری، تأثیر اسلام بر اروپای قرون وسطی، ترجمه و توضیح حسین عبدالمحمدی (قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1378).

- یاقوت حموی، معجم البلدان (لبنان، داربیروت، 1408).

- یمینی قائشی، زهرا، «ابن وافد»، دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 5.

$$پی نوشت ها: *) استادیار دانشگاه الزهراء. 1. ادوارد براون، تاریخ طب اسلامی، ترجمه مسعود رجب نیا، ص 16 و فؤاد سزگین، گفتارهایی پیرامون تاریخ علوم عربی و اسلامی، ترجمه ی محمدرضا عطایی، ص 46. 2. ابن منظور، لسان العرب، ذیل واژه ی طب و جبران مسعود، والرائد، ذیل همان واژه. 3. حسین نصر، علم و تمدن در اسلام، ترجمه احمد آرام، ص 20. 4. ابوعبداللَّه محمد بن احمد بن یوسف خوارزمی، مفاتیح العلوم، ترجمه ی خدیو جم، ص 147 - 173. 5. در آغاز جلد چهارم صحیح بخاری دو کتاب آمده که در هشتاد فصل آن، احادیث مربوط به بیمار، بیماری و درمان و... نقل شده است. 6. فیلیپ خلیل حتَی، تاریخ عرب، ترجمه ی ابوالقاسم پاینده، ص 737. 7. مهدی محقق، «طب در اسلام»، مجله فرهنگ، شماره پیاپی 20 و 21، ویژه ی تاریخ علم، ص 280، به نقل از اخوینی بخاری، هدایة المتعلمین، ص 551. 8. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج 3، ص 161. 9. نورالدین آل علی، اسلام در غرب، ص 341. 10. فیلیپ خلیل حتی، همان، ص 738. 11. مهدی محقق، «زهراوی در کتاب التصریف»، همان، دومین بیست گفتار، ص 283؛ آلدومیه لی، علوم اسلامی و نقش آن در تحول علمی جهانی، ترجمه ی رضوی - علوی، ص 404. 12. او تحت عنوان المکاوی، داغ کن های مختلف را نام برده است؛ از جمله: المکواه الزیتونیه، المکواه المسماریه، المکواه ذات سکینین، المکواه الهلالیه و... ر.ک: مهدی محقق، «الزهراوی در کتاب التصریف»، ص 285. 13. علوم اسلامی و نقش آن... آلدومیه لی، ص 404. 14. از جمله انبویه )Cannula(، جفت )Forcrps(، زرّاقه )Syringe(، ثنَاره )Hook(، فاس )Pickaxe(، قاثاطیر )Catheter( و... (ر.ک: مهدی محقق، همان، ص 289 - 291). 15. فؤاد سزگین، گفتارهایی پیرامون تاریخ علوم عربی و اسلامی، ص 55. 16. مهدی محقق، همان، ص 279. 17. سیدحسن تقی زاده، تاریخ علوم در اسلام، به کوشش عزیزاللَّه علیزاده، ص 245. 18.. Climax of Chemical Therapy in 01 th Century Arabic Medicine 19. فؤاد سزگین، تاریخ نگارش های عربی، ج 3، ص 457. 20. تقی زاده، همان، ص 246. 21. آل علی، اسلام در غرب، ص 341. 22. فیلیپ خلیل حتی، همان، ص 738. 23. آل علی، همان، ص 342. 24. آلدومیه لی، همان، ص 466 - 467. 25. مقری، نفخ الطیب من غصن الاندلس الرطیب، ج 1، ص 899؛ فیلیپ خلیل حتی، همان، ص 739. 26. دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ذیل مقاله ی ابن زهر، ج 3، ص 633 - 634؛ حسین نصر، علم و تمدن در اسلام، ص 203؛ فیلیپ خلیل حتی، همان، ص 739 - 740. 27. دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ذیل مقاله ی ابن زهر، ج 3، ص 633. 28. همان جا. 29. فؤاد سزگین، گفتارهایی پیرامون تاریخ علوم عربی و اسلامی، ص 55، به نقل از مقاله ی «ابن زهر»، دایرة المعارف اسلامی (انگلیسی)، ج 3، ص 978. 30. عبدالحسین زرین کوب، کارنامه اسلام، ص 55. 31. مقاله ی «ابن زهر»، دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 3، ص 630. 32. محمدبن عبداللَّه ابن ابار، التکملة لکتاب الصله، ج 1، ص 334. 33. دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ذیل مقاله ی «ابن زهر»، ج 3، ص 635. 34. براون، تاریخ طب اسلامی، ص 134؛ قفطی، تاریخ الحکما، ص 264. 35. سزگین، تاریخ نگارش های عربی، ج 3، ص 437. 36. همان جا. 37. آلدومیه لی، همان، ص 404. 38. سزگین، همان، ج 3، ص 423. 39. قاضی صاعد اندلسی، طبقات الامم، به کوشش حیاه بوعلون، ص 195 - 196. 40. دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ذیل مقاله «ابن وافد»، ج 5، ص 65 - 66. 41. همان جا. 42. تاریخ علم کمبریج، فصل 5، علم عرب، ص 328. 43. زرین کوب، کارنامه اسلام، ص 54. 44. دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ذیل مقاله ی «ابن رشد»، ج 3، ص 564. 45. همان، ص 564 - 565. 46. همان، ذیل مقاله ی «ابن میمون»، ج 5، ص 13. 47. همان، ص 12 - 13؛ آلدومیه لی، همان، ص 429 و 432؛ قفطی، تاریخ الحکماء، ص 436؛ عبداللَّه عنان، تاریخ دولت اسلامی در اندلس، ترجمه ی عبدالحمید آیتی، ج 4، ص 579. 48. علی ابن ابی زرع، انیس المطرب، ص 207. 49. همان جا. 50. دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ذیل مقاله ی «ابن طفیل»، ج 4، ص 137؛ عنان، تاریخ دولت اسلامی در اندلس، ج 4، ص 575. 51. دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ذیل مقاله ی «ابن باجه»، ج 3، ص 70. 52. فؤاد سزگین، گفتارهایی پیرامون تاریخ علوم عربی و اسلامی، ص 56 - 57. 53. احمدبن محمد مقری، نفخ الطیب، تحقیق احسان عباس، ج 7، ص 99؛ دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ذیل مقاله ی «ابن خطیب». 54. فؤاد سزگین، همان، ص 57. 55. ر.ک: فؤاد سزگین، تاریخ نگارش های عربی، ج 3، ص 420، 421، 423، 424، 437، 451، 456، 479؛ عنان، تاریخ دولت اسلامی در اندلس، ج 4، ص 568. 56. زرین کوب، همان، ص 61. 57. میراث اسپانیای مسلمان، زیر نظر سلمی خضرا جیوسی، گروه ترجمه زبان های اروپایی، ج 2، ص 621 - 629. 58. همان جا. 59. سزگین، همان، ج 3، ص 438؛ دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ذیل مقاله ی «ابن جلجل»، ج 3، ص 243 - 244. 60. قفطی، تاریخ الحکماء، به کوشش بهمن دارایی، ص 314. 61. دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ذیل مقاله ی «ابن وافد»، ج 5، ص 65. 62. صاعد اندلسی، طبقات الامم، ص 195 - 196؛ قفطی، همان، ص 314. 63. حتی، همان، ص 735. 64. آلدومیه لی، همان، ص 449. 65. عنان، تاریخ دولت اسلامی، ج 4، ص 571 - 572. 66. ابن ابار، التکمله للکتاب الصله، ج 1، ص 121. 67. دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ذیل مقاله ی «ابن الرومیه»، ج 3، ص 609. 68. آلدومیه لی، همان، ص 449 - 450. 69. حتی، همان، ص 736. 70. الجامع در چهار مجلد به سال های 1874 و 1875 میلادی در قاهره به چاپ رسیده است. 71. آلدومیه لی، همان، ص 465؛ زرین کوب، همان، ص 61؛ در کتاب میراث اسپانیای مسلمان آمده «ابن بیطار در کتاب جامع المفردات [الادویه و الاغذیه ] بیش از سه هزار داروی گیاهی را به ترتیب الفبایی فهرست می کند. این اثر به تنهایی بیش از دو برابر انواع گیاهان توصیف شده در کتاب دیسقوریدس را در بر دارد». 72. آلدومیه لی، همان، ص 465. 73. زرین کوب، همان، ص 62. 74. آل علی، همان، ص 348؛ آلدومیه لی، همان، ص 477. 75. لوکاس هنری، تاریخ تمدن، ترجمه عبدالحسین آذرنگ، ج 1، ص 367. 76. آل علی، همان، ص 350. 77. مونتگمری وات، تأثیر اسلام بر اروپای قرون وسطی، ترجمه و توضیح حسین عبدالمحمدی، ص 106. 78. حتی، همان، ص 753 و 754. 79. آل علی، همان، ص 351. 80. حتی، همان، ص 741 و 742. 81. سزگین، گفتارهایی پیرامون علوم عربی و اسلامی، ص 145. 82. حتی، همان، ص 755. 83. همان، ص 741. 84. براون، همان، ص 105. 85. وات، تأثیر اسلام بر اروپای قرون وسطی، ص 114 - 115؛ براون، تاریخ طب اسلامی، ص 106. 86. براون، همان، ص 107. 87. همان جا. 88. Gerard of Cremona در سال 1114 میلادی در شهر کرمون به دنیا آمد. در جوانی به اندلس رفت و در شهر طلیطله اقامت گزید و در دارالترجمه ی آن، به کار تحقیق و ترجمه ی کتاب های عربی مشغول شد. 89. مهدی محقق، همان، ص 278 - 279؛ تقی زاده، همان، ص 244 - 245. 90. سزگین، تاریخ نگارش های عربی، ج 3، ص 457. 91. همان جا. 92. فؤاد سزگین، گفتارهایی پیرامون تاریخ علوم عربی و اسلامی، ص 60. 93. همان جا. 94. دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ذیل مقاله ی «ابن زهر»، ج 3، ص 633. 95. سزگین، همان، ص 57. 96. وات، همان، ص 116. 97. همان، ص 116 - 117. 98. همان، ص 117. 99. همان، ص 118.

نظر شما