نقش سیاسی و اقتصادی خاندان ماذرائی
مجله تاریخ اسلام هفتم مهر ماه سال 1388 شماره سی و هشتم
نویسنده : الهام امینی کاشانی*
در مصر قرون سوم و چهارم هجری
ماذرائیان نام خاندانی ایرانی صاحب منصب در مصر و شام است. اعضای این خاندان توانستند در فاصله سال های 266 ـ 335 ق. و در سه دوره: طولونیان (254 ـ 292 ق)، والیان (292 ـ 323 ق) و اخشیدیان (323 ـ 358 ق) امور اقتصادی و سیاسی را به دست بگیرند. آوازه قدرت آنان تنها به مصر محدود نشد بلکه نامشان در بغداد هم در فهرست نامزدان منصب وزارت قرار گرفت. از میان افراد این خاندان ابو زنبور حسین بن احمد و ابوبکر محمد بن علی مشهورترند و قدرت و آوازه این خاندان، بیشتر مدیون این دو نفر است. در این مقاله سعی بر آن است اعضای این خاندان که نامشان در تاریخ باقی مانده است معرفی و نقش آنان در امور اقتصادی و سیاسی مصر و شام و گاه بغداد بررسی گردد.
نسب
ماذرائی، مادرائی و گاه ماردّانی،[1] نام خاندانی است ـ به احتمال زیاد ایرانی[2] ـ از صاحب منصبان و والیان خراج مصر و سوریه در قرون سوم و چهارم هجری. انتساب آنان به این نام، برگرفته از قریه ی ماذرایا[3] و یا مادرایا[4] در بصره،[5] در بالای واسط و مقابل نهر سابوس.[6] این قریه در زمان یاقوت ویران بوده است.[7] در این مورد که این خاندان چه زمانی و چرا سرزمین مادری خود را ترک کرده و به مصر رفتند اطلاعی در دست نیست. اما اولین فرد از این خاندان ابوبکر احمد بن ابراهیم بود که در زمان احمد بن طولون به مصر رفت و پس از اینکه موقعیت خود را در آنجا تثبیت کرد دیگر افراد خاندانش را به مصر فرا خواند. البته موقعیت این خاندان در مصر سبب نشد که آنها دیگر به زادگاهشان توجه نکنند و چنانکه خواهیم دید در برهه هایی برخی افراد این خاندان در بغداد ساکن بوده و یا به آنجا رفت و آمد می کردند.
1. ابوبکر احمد بن ابراهیم بن حسن الاطروش
اولین فرد از این خاندان که در منابع از وی یاد شده است، ابوبکر احمد بن ابراهیم بن حسن الاطروش است.[8] نام وی احمد بن عیسی بن رستم و همچنین احمد بن ابراهیم بن الحسین بن عیسی بن رستم نیز ثبت شده است.[9] که درست تر می نماید. وی در زمان احمد بن طولون (254 ـ 270 ق) با مشارکت علی بن حسین بن شعیب المدائنی، مسئولیت خراج مصر و سوریه را در دست گرفت. اما این مشارکت چندان طول نکشید و احمد بن طولون، المدائنی را به زندان انداخت و او به تنهایی مسئول خراج شد.[10] به گزارش مقریزی، احمد بن طولون به اشاره معتمد عباسی (256 ـ 279 ق) احمد بن ابراهیم را مسئول خراج کرد.[11] در منابع، اسامی چند تن از فرزندان احمد ذکر شده است: علی که پدرش او را جانشین خود قرار داد و حسین که او را به شام فرستاد.[12] و دیگر فرزندان وی حسن[13] و ابراهیم[14] بودند. او در مصر از چنان نفوذ و اعتباری برخوردار بود که توانست خود را از تهمت اختلاسی که به وی زده بودند به راحتی تبرئه کند.[15] وی تا سال 280 ق. که در مصر کشته شد در منصب خراج باقی ماند.[16]
2. علی بن احمد بن ابراهیم الماذرائی
پس از مرگ احمد، پسرش علی بن احمد جانشین وی شد. علی در سال 226 ق. زاده شد.[17] او اولین کسی است که در این خاندان به ماذرائی شهرت دارد.[18] او در حکومت خمارویه بن احمد (270 ـ 282 ق) وزیر خراج بود و در عین حال بر تمام امور مصر و شام نظارت داشت.[19] قدرت نفوذ و اعتبار وی در خمارویه از روایتی که مقریزی نقل کرده است به خوبی نمایان است. به گزارش وی، روزی علی بن احمد با خمارویه درباره مسئول برید مصر - حسن بن مهاجر - صحبت می کرد. به خمارویه خبر داد که ابن مهاجر از مالی خبر دارد که ابن طولون آن را برای جانشینانش پنهان کرده بود. خمارویه نیز وی را احضار کرد و آنقدر به ابن مهاجر فشار آورد تا وی مجبور شد، مکان آن مال را نشان دهد. خمارویه نیز آن مال را که در حدود هزار هزار (یک میلیون) دینار بود، به علی بن احمد سپرد تا آن را در امور مملکتی هزینه کند. اما علی بن احمد این کار را نکرد و آن را نزد خود نگاه داشت و خرج امور را از اموال عام المنفعه و بهره ی زمین ها تامین کرد. این مال نزد وی پنهان ماند تا این که فرزندش، ابوبکر محمد بن علی، از آن بهره برد.[20]
پس از خمارویه، وی، دبیر جیش بن خمارویه (270 ـ 283 ق) شد.[21] طبری نمونه ای از اعتبار و نفوذ علی بن احمد ماذرائی را بیان داشته است؛ در سال 283 ق. که سپاهیان مغربی و بربری بر جیش بن خمارویه شوریدند و خواستار عزل وی شدند، علی بن احمد به عنوان دبیر جیش با آنها مذاکره کرد.[22]
علی بن احمد در همان سال در مصرکشته شد.[23] درباره کشته شدن وی روایت شده که یک روز قبل از کشته شدنش، گروهی برای جنگ با روم از مصر خارج می شدند و ماذرائی برای بدرقه آنان بیرون رفت. در میان سپاهان پیرمردی را دید که علی رغم ناتوانی، شمشیری به دست گرفته و با آنان همراه است. او با دیدن این منظره، آن چنان متاثر شد که دستور داد به آن پیرمرد یک غلام و مرکب هدیه دهند و قول داد که اگر آن مرد سالم برگردد، هر سال مثل آن را به وی بدهد. پیرمرد نیز در حق وی دعا کرد تا شهادت نصیب ماذرائی شود و فردای آن روز ماذرائی کشته شد و قاتلش هیچ گاه شناخته نشد. مردم از مرگ وی بسیار اندوهگین شدند و قصاید بسیاری در وصفش سرودند.[24] البته در محبوبیت وی، نزد مردم با اقدامی که در مورد پنهان کردن مال ابن طولون انجام داد جای تامل وجود دارد. در تحلیل این مسئله می توان احتمال داد که پنهان داشتن مال ابن طولون اتهامی بوده که حاسدان و رقیبان سیاسی ماذرائی به او بسته اند و مقریزی خبر آن را از منابع پیشین روایت کرده است و یا این که حقیقت داشته اما مردم از آن بی خبر بودند.
3. ابوزنبور حسین بن احمد بن ابراهیم الماذرائی
فرزند دیگر احمد، ابوعلی حسین بن احمد معروف به ابوزنبور بود.[25] وی در سال 232 ق. به دنیا آمد.[26] در زمان پدرش و همراه خمارویه بن طولون به دمشق رفت[27] و مسئول خراج شام شد.[28] در سال 292 ق. حکومت طولونیان برچیده شد و محمد بن سلیمان کاتب از طرف خلیفه المکتفی (289 ـ 295 ق) به مصر آمد. محمد بن سلیمان، چهار ماه والی مصر بود.[29] وی، ابوزنبور حسین بن احمد را به جای ابوالطیب در منصب خراج گماشت.[30] پس از محمد بن سلیمان، عیسی النوشری از طرف المکتفی والی الصلاة[31] مصر شد.[32] حسین بن احمد در زمان وی، همچنان والی خراج باقی ماند.[33] او همچنین در این سال در سپاهی که النوشری برای سرکوبی ابن خلیخ - که به طرفداری از طولونیان در فسطاط خروج کرده بود - شرکت کرد.[34] ابوزنبور در سال بعد، از طرف المکتفی مامور شد تا میدان بزرگ احمد بن طولون را خراب کند.[35] شاید خلیفه می خواست با این کار هرگونه اثری از حکومت طولونیان را در مصر از بین ببرد تا دیگر قیامی به طرفداری از آنان رخ ندهد.
پس از عیسی النوشری، ابومنصور تکین از طرف المقتدر بالله (295 ـ 320 ق) والیالصلاة شد.[36] در این زمان حباسه بن یوسف که مردی بربری از قبیله کتامه بود قیام کرد و با سپاهی 100 هزار نفری در محرم 302 ق. وارد اسکندریه شد. ابومنصور تکین از خلیفه درخواست کمک کرد. در میان کسانی که برای کمک آمدند حسین بن احمد که در آن هنگام در بغداد بود و ابوبکر محمد بن علی حضور داشتند.[37] پس از آن المقتدر، ابوبکر محمد بن علی را بر ولایت مصر و نظارت بر امور شام گماشت.[38] اینکه در این زمان ابوزنبور مسئولیت رسمی بر عهده داشت یا نه، اطلاع روشنی وجود ندارد. اما این نکته جالب به نظر می رسد که گویی در میان افراد خاندان ماذرائی، بر سرکسب قدرت، رقابت وجود داشت و این حس رقابت را به ویژه می توان در رفتار محمد بن علی و عمویش ابوزنبور مشاهده کرد. بدین گونه که، همیشه برکناری یکی از این دو نفر از قدرت، روی کار آمدن دیگری را نتیجه داده است. همچنین خاندان ماذرائی، همیشه سعی می کردند. که رابطه نزدیکی با دستگاه خلافت داشته باشند تا از پشتیبانی قدرتمندی برخوردار باشند. این رابطه سبب شد که آنها در میدان کشمکش قدرت وزرای آن دوره به ویژه علی بن عیسی و علی بن محمد بن موسی بن فرات قرار گیرند. و در این میان ماذرائیان از علی بن عیسی طرفداری می کردند. و ابن فرات نیز از مخالفان سرسخت آنان بود. اگر چه علی بن عیسی از ماذرائیان طرفداری می کرد اما این که وی در سال 304 ق. ابوبکر محمد بن علی را عزل کرد و جانب ابوزنبور را گرفت خود نشانه این است که رابطه تک تک خاندان ماذرائی با این وزرا یکسان نبود و بر اساس شواهد، ابوزنبور با علی بن عیسی رابطه بهتر و نزدیکتری داشته است. به عنوان مثال؛ در سال 311 ق. زمانی که ابن فرات از ابوزنبور خواست که درباره خراج مصر و دیوان مغرب با علی بن عیسی مقابله کند، وی نپذیرفت و گفت: چگونه از من می خواهید که این کار را انجام دهم با آن همه نیکویی و خوبی که وی در حق من کرده است.[39]
در سال 303 ق وزیر المقتدر، علی بن عیسی، ابوبکر محمد بن علی را از امور مصر برکنار و به جای وی، ابوزنبور حسین بن احمد را مسئول خراج کرد.[40] ابن فرات در سال 304 ق. به جای علی بن عیسی در منصب وزارت قرار گرفت، وی بلافاصله ماذرائیان را از منصب هایشان عزل کرد و به مصادره اموال آنان پرداخت.[41] وی، ابوالحسن محمد بن احمد ـ خواهرزاده ابراهیم بن احمد ـ را که دبیر بدر الحمامی ونایب ابوزنبور حسین بن احمد بود، دستگیر و اموالش را مصادره کرد. ابن فرات مال زیادی را نیز از ابوزنبور گرفت.[42]
وزارت ابن فرات تنها یکسال طول کشید. زیرا به المقتدر خبر دادند که ابن فرات نامه ای به یوسف بن ابی الساج نوشته و او را به سرکشی دعوت کرده است. او را دستگیر کردند و برای محاکمه اش جلسه ای در حضور المقتدر تشکیل شد. در این جلسه، علی بن عیسی، حامد بن عباس و ابوزنبور حسین بن احمد شرکت داشتند.[43] در حین جلسه، ابوزنبور به ابن فرات پیشنهاد کرد که اگر کار به مصادره اموالت انجامید من 50 هزار دینار آن را می پردازم. ابن فرات نیز در سومین دوره از وزارتش، زمانی که علی پسر بزرگ ابوزنبور را دستگیر کرد؛ بدهی مالیاتی او را به مبلغ 25 هزار دینار نگرفت وتنها وی را در زندان نگه داشت و به ابوزنبور گفت: «به پاس آن کمکی که تو به من کردی، من این بدهی مالیات را به او بخشیدم».[44]
پس از ابن فرات، در سال 305 ق، عده ای برای منصب وزارت نامزد شدند. اسامی نامزدان را نزد علی بن عیسی بردند تا در مورد آنان نظر دهد. ابوزنبور حسین بن احمد یکی از این نامزدها بود و علی بن عیسی زیر نام وی نوشت: «این شخص در اداره ناحیه خویش کفایت دارد».[45] در نهایت حامد بن عباس وزیر شد.
شواهد نشان می دهد که در وزارت حامد بن عباس، ابوزنبور مسئول خراج مصر و شام بود.[46] زیرا، در سال 310 ق. که دوباره علی بن عیسی روی کارآمد ابوزنبور را از خود راند و از منصبش عزل کرد و به جای او ابوالحسین محمد بن الحسن بن عبدالوهاب را بر کار گماشت.[47] در سال بعد که ابن فرات دوباره وزیر شد. ابوالحسین محمد بن الحسن بن عبدالوهاب را بر کارش ابقا کرد و به او نوشت که ابوزنبور را نزد وی به بغداد بفرستد. او جلسه ای در حضور قضات و صاحب منصبان تشکیل داد و ابوزنبور حسین بن احمد را به پرداخت دو هزار هزار (دو میلیون) و چهارصد هزار دینار مجبور کرد و املاکی را نیز از وی مصادره کرد و آنها را به المقتدر عرضه داشت.[48]
ابن فرات، دوباره در سال 312 ق. عزل شد. با عزل وی، برای دومین بار نام ابوزنبور حسین بن احمد به پیشنهاد المقتدر در میان نامزدان وزارت قرار گرفت، اما مؤنس المظفر مخالفت کرد و گفت: ابوزنبور در مصر است و آوردنش زمان می خواهد و ابوالقاسم خاقانی وزیر شد.[49] در زمان وزارت وی و پس از ابوالعباس خصیبی مصادره اموال و املاک ماذرائیان ادامه داشت.[50] در زمان وزارت دوباره علی بن عیسی، ابوزنبور به ریاست «دیوان دیه های فراتی» منصوب شد.[51] سال بعد در زمان وزارت ابوعلی بن مقله، ابوزنبور ناظر ابوعبدالله بریدی بود.[52]
پس از آن ابوزنبور تا هنگام وفاتش در سال 314 ق[53] یا 317 ق[54] مسئول خراج مصر بود.[55] ابوزنبور از مشهورترین اعضای این خاندان است. به گزارش منابع، در زمان طولونیان وی در شمار بزرگان و فضلای آن دوره بود.[56] او و ابوبکر محمد بن علی دو تن از اعضای این خاندان بودند که امور مالی و سیاسی دولت طولونیان را اداره می کردند.[57] او بارها مسئول خراج مصر و شام و حتی دوبار نامزد منصب وزارت گردید.[58] به گزارش ابن سعید، املاک ابوزنبور و محمد بن علی در مصر و شام، زمینی به مسافت 100 فرسخ[59] در 100 فرسخ بود،[60] که البته درست به نظر نمی رسد زیرا این مسافت به مقیاس کنونی در حدود 600 کیلومتر در 600 کیلومتر یعنی معادل یک سوم مساحت ایران است، که هیچ عقل سلیمی آن را نمی پذیرد و شاید بتوان این مبالغه را صرفاً به ثروت و دارایی کلان این خاندان تفسیر کرد. به وی، «الطحان» نیز می گفتند. دلیل انتساب وی را می توان از داستانی که مقریزی روایت کرده است فهمید. به گزارش وی زمانی که ابن مؤنس از بغداد به مصر آمده بود، ابوزنبور مقدار زیادی گندم به وی و سربازانش داد که مقدار آن شش هزار اردب[61] بود. وی به مدت یک ماه تمام احتیاج او و سپاهیانش به آرد را تامین کرد.[62] بر اساس این روایت، گویی بازار گندم مصر در دست ابوزنبور بوده است. ابن فرات مخالف سرسخت وی او را این چنین وصف کرده است: «من کارگزاری زیرکتر و زرنگ تر از ابوزنبور ندیده ام».[63] وی همچنین ابوزنبور را داناتر و برجسته تر از برادرزاده اش، ابوبکر محمد بن علی می دانست.[64] ابوزنبور در زمان خلافت المقتدر هدیه و پیشکش هایی برای وی فرستاد که در آن زمان بسیار نادر و عجیب بود این هدایا شامل: یک استر با کره اش که دنبال او می رفت و شیر می خورد، یک غلام که زبانش چنان دراز بود که به نوک بینی اش می رسید و یک زرافه.[65]
4. ابراهیم بن احمد بن ابراهیم الماذرائی
منابع از فرزند دیگر ابوبکر احمد با عنوان ابراهیم یاد کرده اند. از زندگی او اطلاعات دقیق و روشنی در منابع به چشم نمی خورد جز این که در کنار دجله و الصراة[66] خانه ای داشته و با دارالخلافه عباسی هم در ارتباط نزدیک بود.[67] در سال 282 ق. از دمشق، خود را یازده روزه به بغداد رساند تا خود شخصاً خبر مرگ خمارویه را به خلیفه المعتضد (279 - 289 ق) برساند.[68] از علل اقامت او در بغداد نیز اطلاعی در دست نیست. جز این که در زمان خلافت المقتدر بالله (295 - 320 ق) از جمله طرفداران به حکومت رسیدن عبدالله ابن معتز بود ودر سال 296 ق. که المقتدر از خلافت عزل شد. ابتدا ابن معتز را به خانه ابراهیم ماذرائی و سپس به دارالحکومه برده و با وی بیعت شد.[69] ولی خلافت ابن معتز بسیار کوتاه بود و با روی کار آمدن مجدد المقتدر، مخالفان، و از جمله ابراهیم و حسین بن عبدالله جوهری معروف به ابن جصاص به زندان افتادند تا اینکه به درخواست ابن فرات وزیر آزاد شدند.[70] ابن فرات در زمان وزارتش از ماذرائیان مال هنگفتی گرفت از آن جمله در سال 305 ق، ابراهیم بن احمد را که از سفر حج آمده بود دستگیر و مال هنگفتی را از وی مطالبه کرد. ابراهیم قسمتی از آن را به نقد داد و بقیه را به صورت قسطی پرداخت کرد.[71]
در مورد ذکاوت و علم وی روایت شده که روزی او با ابن جصاص به مناظره نشست. ابراهیم در حین مناظره به ابن جصاص گفت که من 100 هزار دینار از اموالم را صدقه می دهم اگر تو در آنچه گفتی به باطل نرفته باشی. ابن جصاص هم گفت من از تو بیشتر یعنی یک قفیز دینار از مالم را صدقه می دهم اگر راست نگفته باشم و تو بر باطل نباشی. پس ابراهیم گفت از جهالت توست که نمی دانی 100 هزار دینار از یک قفیز دینار بیشتر است. همه تعجب کردند و پس از بررسی فهمیدند که حق با ابراهیم است زیرا یک قفیز معادل 96 هزار دینار بود.[72] ابراهیم بن احمد در سال 313 ق. در گذشت.[73]
5. ابومحمد حسن بن احمد بن ابراهیم الماذرائی
اطلاعات ما در مورد فرزند دیگر ماذرائی یعنی حسن بسیار کم است. جز این که، می دانیم وی، در سال 284 ق. در زمان هارون بن خمارویه (283 ـ 292 ق)، همراه بدر الحمامی به دمشق فرستاده شد تا امور آنجا را سامان دهد و طغج بن جف را به ولایت دمشق برگزید.[74] همچنین وی در زمان وزارت ابن فرات به پرداخت هزار هزار و 200 هزار (یک میلیون و دویست هزار) دینار و یا هزار هزار (یک میلیون) دینار ملزم شد.[75] ابومحمد حسن در سال 338 درگذشت. از فرزند وی ابوالحسن احمد بن حسن به عنوان عالمی شیعی نام برده شده است.
6. ابوالحسن احمد بن حسن ماذرائی و تشیع او
ابوالحسن احمد بن حسن بن احمد الماذرائی، عالم شیعی در عصر غیبت صغرا و کاتب اذکوتکین (فرمانروای ترک تبار ری) بود.[76] سال تولّد و مرگ او مشخص نیست. او در 276 ه با الموفّق عبّاسی (278 ق) مکاتبه کرد و از او خواست تا به منطقه «جبل» بیاید و اموال هنگفتی از مردم آنجا بگیرد.[77] بنابراین، وی تا این تاریخ زنده بوده است. معاشرت و دوستی صمیمانه او با احمد بن محمّد بن خالد برقی[78] نیز گواه آن است که وی در ایام احمد برقی زنده بوده است.
آگاهی های ما عمدتاً مربوط به دهه های اخیر عمر او و چگونگی ظهور او در صحنه سیاست است. احتمالا وی پیش از ورود به امور سیاسی، برخی از علوم اسلامی را فرا گرفته بود. روابط صمیمانه او با محدثان زمان خود، مانند احمد برقی (280 ق)، احمد دینوری سرّاج (م: ح 275 ق)[79] و ابوالحسن اسدی رازی (م: 312 ق) وکیل امام عصرu در ری[80] گواه بر این است که وی ضمن آنکه با عالمان زمان خود حشر و نشر داشت، خود نیز از دانش کافی برخوردار بود.
وی زمانی وارد صحنه سیاست شد که از یک سو، خلیفه عبّاسی المعتمد (256 ـ 279 ق) بر مسند خلافت، و از سوی دیگر، علویان زیدی همچون حسن بن زید (م: 270 ق) و محمّد بن زید (م: 287 ق) در طبرستان بر کرسی حکومت تکیه زده بودند. در سال 272 ق، محمد بن زید (م 287 ق)، برادر و جانشین حسن بن زید، اقدام به تصرف ری کرد، اما از اذکوتکین (فرمانروای ری) که به دستور خلیفه بغداد، رو به ری نهاده بود، شکست خورد. اذکوتکین فاتحانه وارد ری شد و از اهالی آنجا مال هنگفتی ستاند و کارگزاران خود را به اطراف ری فرستاد.[81] شاید اذکوتکین، ابوالحسن را به ری یا قم فرستاده باشد. در ایام المعتمد، مردم قم چند سال عصیان کردند ابوالحسن ماذرائی، کاتب اذکوتکین را از اینکه وارد شهر شود منع کردند تا اینکه ابوالحسن بر آنها پیروز شد و خراج هفت ساله را جمع کرد.[82] ابوالحسن در سال 275 ق. شهر ری را تصرف کرد و تشیع را در آنجا آشکار ساخت. در برخی از منابع تاریخی آمده است که اهالی ری اهل سنّت و جماعت بودند، تا آن که در سال 275 ه. در ایام خلافت المعتمد، وی با روی گردانیدن از اذکوتکین، بر آنجا غلبه یافت و تشیع را آشکار ساخت و بدین وسیله، مذهب شیعه در ری رواج پیدا کرد.[83] و حتی برخی دانشمندان آن دیار، همچون عبدالرحمان بن ابی حاتم رازی (م: 277 ق) که کتابی در فضایل اهل بیتu برای وی تألیف کرد، به تصنیف کتاب هایی برای او اقدام کردند.[84] وی به تبلیغ مذهب امامیه پرداخت که این امر علاوه بر فشارها و تهدید هایی که از سوی حاکمان بغداد به دنبال داشت، می توانست به عنوان واکنشی در برابر علویان زیدی مذهب تلقّی شود که در صدد توسعه قلمرو خود بودند. به گزارش طبری، وی در سال 276 ق به ابواحمد الموفق عباسی خبر داد که اذکوتکین بن ساتکین مال زیادی را در منطقه جبل پنهان کرده است و اگر خلیفه به آنجا برود.، آن مال متعلق به خلیفه می شود. اما زمانی که به آنجا رفتند، چیزی نیافتند.[85] با توجه به این که، وی در این زمان از خدمت اذکوتکین خارج شده بود، شاید این کار او به خاطر دشمنی اش با اذکوتکین بوده و به نوعی می خواسته از شرّ وی خلاص شود.
وی در آغاز، اعتقاد راسخی به امامت اهل بیتu نداشت، اما در ماجرایی که خود او نقل کرده و در منابع معتبر نیز ذکر شده، چنین آمده است که، یزید بن عبدالله شهرزوری، که از دوست داران اهل بیتu و حاکم «شهرزور»[86] بود، در مرض موتش به او وصیت کرد که زکات شترانش و همچنین شمشیر و کمربندش را به کسی که با عنوان «صاحب الزمان» از او نام برده می شود، تحویل دهد. وی با خود اندیشید که اگر به وصیت یزید بن عبدالله عمل کند و اموال را، به اذکوتکین نرساند، ممکن است مورد خشم فرمانروای ری واقع گردد. پس اسب، شمشیر و کمربند را پیش خود به 700 دینار قیمت کرد واسب را به اذکوتکین داد در همین زمان نامه ای از عراق به او رسید و در آن نوشته شده بود: هفتصد دیناری را که نزد توست به ما برسان. وی می گوید: پس از خواندن این نامه، به وجود امام عصر(عج) ایمان آوردم و اموال را به آن حضرت رساندم.[87]
همچنین گفته شده که ابوالحسن ماذرائی براساس دستور امام زمان(عج) مکلف شد که آن هفتصد دینار را به ابوالحسن اسدی رازی بپردازد.[88] و شاید این کار اسباب آشنایی و ارتباط ابوالحسن ماذرائی را با اسدی رازی فراهم کرد.
در منابع، بیش از این اطلاعاتی درباره وی و نیز مذهب دیگر اعضای خاندان ماذرائی به چشم نمی خورد اما می توان حدس زد که پیش از ابوالحسن احمد ماذرائی، بیشتر این خاندان پیروان اهل سنت بودند ولی محبت به اهل بیت در میان برخی از آنان به چشم می خورد.[89] با وجود این گرایش به مذهب شیعه و آن هم شیعه اثنی عشری از زمان ابوالحسن در خاندان ماذرائیان آغاز شد، ولی در این باب که آیا گرایش به این مذهب پس از ابوالحسن در بین ماذرائیان که در ری و حتی مصر و شام زندگی می کردند، ادامه داشت هیچ اشاره خاصی در منابع وجود ندارد.
7. ابوالطیب احمد بن علی بن احمد الماذرائی
وی از فرزندان علی بن احمد و برادر محمد بن علی بود. زمان ولادت وی مشخص نیست ولیکن می دانیم که وی در حدود سال 300ق. به همراه برادرش به مصر آمد.[90] ابوالطیب پس از مرگ پدرش مسئول خراج مصر شد.[91] وی تا زمان محمد بن سلیمان کاتب در این منصب بود.[92] پس از قیام حباسه در سال 302 ق. که المقتدر، ابوبکر محمد بن علی را بر ولایت مصر و نظارت بر امور شام گماشت. ابوبکر نیز امور خراج را به برادرش ابوالطیب محمد بن احمد سپرد.[93] این آخرین منصب ابوالطیب بود. وی در سال 303 ق. درگذشت.[94] سمعانی به یکی از فرزندان وی به نام ابواحمد حسن بن احمد[95] که در سال 372 ق. در مصر[96] درگذشت. اشاره کرده است. مقریزی از شخص دیگری از خاندان ماذرائیان با کنیه ابوالطیب نام برده است - ابوالطیب محمد بن حسن بن احمد بن علی الماذرائی[97] است - تنها خبری که در مورد وی داده شده اینکه در سال 388 ق درگذشت.[98] احتمالاً وی نوه ابوالطیب و فرزند ابواحمد الحسن بود.
8. ابوبکر محمد بن علی بن احمد بن رستم الماذرائی
در میان نوادگان ماذرائی، فرزندان علی بن احمد و به ویژه محمد بن علی از شهرت خاصی برخوردارند و منابع، خاندان ماذرائی را بیشتر از نام محمد بن علی می شناسند. محمد بن علی به سال 257 ق. در نصیبین[99] و یا بغداد[100] زاده شد. زمانی که 15 ساله شد، پدرش او را به همراه برادرش، ابوالطیب احمد بن علی به مصر آورد[101] و امور خراج را به وی سپرد.[102] در سال 280 ق. بعد از حسین بن محمد کاتب، مسئولیت دیوان الترسل را به وی سپرد.[103] محمد بن علی پس از مرگ پدرش، به وزارت هارون بن خمارویه (283 ـ 292 ق) رسید[104] و امور مصر را تا سال 292 ق. که حکومت طولونیان برچیده شد برعهده داشت. محمد بن سلیمان کاتب از طرف خلیفه المکتفی (289 ـ 295 ق) به مصر آمد و آل طولون و برخی از ماذرائیان از جمله محمد بن علی را به بغداد برد.[105] وی تا زمان قیام حباسه در سال 301 ق در بغداد ماند.
دوره والیان با روی کار آمدن محمد بن سلیمان آغاز شد. ابن سلیمان چهار ماه والی مصر بود[106] پس از محمد بن سلیمان، عیسی النوشری از طرف المکتفی والی الصلاة مصر شد[107] و پس از وی، ابومنصور تکین از طرف المقتدر بالله (295 ـ 320 ق) به امارت آنجا گمارده شد.[108] در 302 ق، حباسه بن یوسف بربری از قبیله کتامه قیام کرد و با سپاهی 100 هزار نفری در محرم 302 ق. وارد اسکندریه گردید. ابومنصور تکین از خلیفه در خواست کمک کرد. حسین بن احمد که در آن هنگام در بغداد بود و ابوبکر محمد بن علیاز از جمله نیروهای کمکی بودند.[109] المقتدر، ابوبکر محمد بن علی را بر ولایت مصر و نظارت بر امور شام گماشت و به وی خلعت داد.[110]
با مرگ ابوالطیب در سال 303 ق، ابوبکر محمد بن علی مسئول خراج شد.[111] در همین زمان وزیر المقتدر، علی بن عیسی، ابوبکر محمد بن علی را از امور مصر برکنار کرد[112] و او از سال 304 ق. تا 318 ق. هیچ مسئولیت رسمی نداشت.
ابن فرات در سال 304 ق. به جای علی بن عیسی بر منصب وزارت قرار گرفت. او مال زیادی را از ابوبکر محمد بن علی ستاند.[113] وزارت ابن فرات تنها یکسال طول کشید. با عزل وی، ماذرائیان دوباره امور مصر را بر عهده گرفتند و بخشی از اموالی که ابن فرات از آنها مصادره کرده بود، بازگردانده شد.[114]
پس از ابن فرات، عده ای برای منصب وزارت نامزد شدند. ابوزنبور حسین بن احمد یکی از این نامزدها بود.[115] مقریزی این روایت را برای محمد بن علی آورده است و این که علی بن عیسی در زیر نام وی نوشت، این شخص صاحب مکنت اما عجول است.[116] در نهایت حامد بن عباس وزیر شد. به رغم کفایت ماذرائیان برای منصب وزارت، شاید ترس از قدرت گرفتن آنان و ثروت زیادشان سبب خط خوردن نامشان از نامزدی این منصب گردید.
در زمان حامد بن عباس، ابوزنبور مسئول خراج بود[117] و سال بعد ابن فرات دوباره وزیر شد. به گزارش ابن اثیر، ابن فرات دستور داد که عده ای را دستگیر کنند و اموالی را از آنان گرفت. از جمله این افراد، ابوزنبور و محمد بن علی بودند که از آن دو، هفت هزار هزار دینار گرفتند.[118] و به روایتی دیگر، ده هزار دینار و یا هزار هزار دینار[119]و 200 هزار دینار.[120] اگر چه مصادره اموال با روی کار آمدن وزیران جدید در آن زمان امری شایع بود اما دشمنی ابن فرات با این خاندان این امر را تشدید می کرد.
ابن فرات دوباره در سال 312 ق. عزل شد و ابوالقاسم خاقانی به وزارت رسید.[121] در زمان وزارت وی و پس از او، ابوالعباس خصیبی مصادره اموال و املاک ماذرائیان ادامه داشت، چنانچه، ابراهیم بن ثوابه به دستور خاقانی 700 هزار دینار از ابوزنبور و برادرش ابراهیم و ابوبکر محمد بن علی مطالبه کرد. از این مال، 50 هزار دینار را به بیت المال داد و بقیه را بین خود، خاقانی و پسرش تقسیم کرد.[122]
آنچه المقتدر از دارائی خاندان ماذرائی و بویژه حسین بن احمد و محمد بن علی ماذرائی در روزگار وزارت ابوعلی خاقانی و سه دوره وزارت ابن فرات و دوره وزارت ابوالقاسم خاقانی و ابوالعباس خصیبی و علی بن عیسی در دوره دوم وزارتش و ابوعلی بن مقله مصادره کرد، هزار هزار دینار و سیصد هزار دینار بود.[123]
ابومنصور تکین پس از احمد بن کیغلغ برای سومین بار در سال 311ق. والی الصلاة مصر شد.[124] محمد بن علی در زمان وی و ـ البته پس از مرگ ابوزنبور ـ مسئول خراج مصر بود.[125] بعد از مرگ ابومنصور تکین در سال 320 ق. پسرش محمد بن تکین از طرف القاهر بالله (320 ـ 322 ق) جانشین وی گردید.[126] در زمان وی تمام امور مصر به دست ابوبکر محمد بن علی بود.[127] پس از مدتی بین او و محمد بن تکین درگیری و اختلاف افتاد و سربازان در طلب کسب حقوقشان شورش کرده و خانه محمد بن علی الماذرائی و اطرافیانش را به آتش کشیدند.[128] محمد بن تکین در این شورش به «مُنیه الاَصبَغ»[129] گریخت و از آنجا به پیشنهاد ابوبکر محمد بن علی از مصر خارج شد و به دمشق رفت و پس از مدتی که خواست دوباره به مصر برگردد، ماذرائی مانع ورود او شد.[130] القاهر بالله نیز در رمضان سال 321 محمد بن طغج را والی الصلاة مصر قرار داد.[131] ابوبکر محمد بن علی با روی کار آمدن وی بسیار خوشحال شد، زیرا از محمد بن تکین خوشش نمی آمد و برای ابن طغج بر منبر دعا کرد.[132] محمد بن طغج تنها 32 روز والی بود.[133] ابوبکر الماذرائی در این مدت همچنان مسئول خراج بود.[134] احمد بن کیغلغ پس از ابن طغج برای بار دوم، والی الصلاة مصر شد.[135] در زمان وی، ابوبکر الماذرائی در منصب خود باقی ماند و مصر، همچنان به دست این خاندان اداره می شد.[136] تسلط و نفوذ ماذرائیان در این دوره به حدی بود که خلیفه الراضی بالله (322 ـ 329 ق) برای قدردانی از خدمات ابوبکر محمد بن علی برای وی نوشت: «همانا که امور در دست توست، پس هر که را می خواهی به کار می گمار و در هر چه می خواهی تصرف کن».[137] پس از مدتی سپاهیان مصر دوباره در طلب گرفتن حق و حقوشان آشوب به پا کردند و به خانه محمد بن علی و اطرافیانش حمله کرده، آنجا را به آتش کشیدند. ابوبکر الماذرائی هم خود را پنهان کرد.[138] در همین زمان بجکم الاعور که والی شرطه بود، عزل شد و به جای وی، حسین بن معقل روی کار آمد. ابوبکر الماذرائی، وی را نپذیرفت و بین سپاهیان درگیری رخ داد و آنها دو دسته شدند؛ طرفداران بجکم و طرفداران ابن معقل. این وضع ادامه داشت، تا احمد بن کیغلغ که به فلسطین رفته بود، بازگشت.[139] ابوبکر الماذرائی هنگام ورود احمد بن کیغلغ، ولایت وی را بر مصر انکار کرد.[140] وی امارت مصر را به محمد بن تکین سپرد و ابن معقل را که وال
ی شرطه شده بود، عزل کرد و به جای وی بجکم الاعور را قرار داد.[141] مردم مصر دو گروه شدند؛ گروهی طرفدار محمد بن تکین و عده ای خواستار ولایت احمد بن کیغلغ.[142] در درگیری که بین دو طرف رخ داد در نهایت احمد بن کیغلغ پیروز شد ومحمد بن تکین را به الصعید تبعید کرد.[143] منابع، در مورد وضعیت ماذرائیان در این دوره سکوت کرده اند. ولی از شواهد چنان بر می آید که احمد بن کیغلغ ابوبکر الماذرائی را بخشیده و با او متحد شد، چنان که آن دو در سال 323 ق. که خلیفه الراضی بالله، محمد بن طغج را والی الصلاة و خراج مصر قرار داد، مانع ورود وی به مصر شدند.[144] در این میان، مذاکراتی بین آنها ومحمد بن طغج رد و بدل شد و حتی یکبار احمد بن کیغلغ تصمیم گرفت که تسلیم شود، اما ماذرائی مانع وی شد. در نبردی که رخ داد، محمد بن طغج پیروز شد و به ابن کیغلغ نامه نوشت که اگر تسلیم شود او را به عنوان اسیر به بغداد بفرستد. ابن کیغلغ هم که اتحاد با ابوبکر محمد بن علی و فرزندانش برای او سخت شده بود و در کنار آنها اجازه امر و نهی و دخالت در امور را نداشت، تسلیم شد. بدین ترتیب محمد بن طغج وارد فسطاط شد.[145]
ابوبکر محمد بن علی، پس از ورود محمد بن طغج (323 ـ 334 ق) به فسطاط در خانه اسحاق بن نصیر العبادی مخفی شد و همانجا ماند تا فضل بن جعفر بن محمد بن فرات وزیر به مصر آمد و از مخفیگاه وی مطلع شد و او را به دارالاماره فراخواند. فضل به او گفت: برای آماده کردن امور حج به پول احتیاج داریم. محمد بن علی در پاسخ گفت که متاسفانه جز پنج هزار دینار ندارد؛ فضل هم بسیار ناراحت شد و گفت که تو با این کار در برابر سلطان شمشیر کشیده ای، پس دستور داد او را دستگیر کنند.[146]
محمد بن علی در طول دستگیری، دائماً روزه بود و هیچ چیزی نمی خورد. زمانی که فضل بن جعفر این موضوع را شنید. گفت به او بگویید: تا او غذا نخورد من هم نخواهم خورد و بالاخره ماذرائی تسلیم شد.[147]
فضل اموال او را که هزار هزار دینار بود و نیز زمین هایش را در مصر و شام مصادره کرد و او را با خود به شام برد.[148] اندکی بعد فضل بن جعفر در رمله درگذشت و محمد بن علی به مصر بازگشت.[149] او به طور حتم از طرف اخشید (محمد بن طغج) احساس خطر و دشمنی نمی کرد.
محمد بن طغج در سال 328 ق. ابوبکر الماذرائی را به وزارت و پسرش حسین بن محمد الماذرائی را به مقام کاتبی خود گماشت.[150] اخشید، اموال محمد بن علی را به او بازگرداند و امور مصر و شام را به وی سپرد و بعد از آن هیچگاه، مجلسی را بدون حضور وی برقرار و هیچ حکمی را بدون نظرخواهی از وی صادر نکرد.[151]
ابوبکر الماذرائی، همچنان در منصبش باقی ماند تا سال 331 ق. که اخشید او را عزل کرد و ابوبکر بن مقاتل را جانشین وی ساخت.[152] شاید اخشید از مقام و قدرت روز افزون وی می ترسید و به این کار اقدام کرد. اما محمد بن علی سعی می کرد رابطه حسنه، خود را با اخشید و جانشینش برقرار نگاه دارد و برای احترام به وی میهمانی ترتیب می داد و او را همراه خود برای گردش به بستانش در «بنی وایل» می برد، آنجا را برای اخشید فرش می کرد و طعام و میوه فراوان آماده می ساخت.[153] پس از مرگ اخشید، پسرش ابوالقاسم انوجور (334 ـ 349 ق) با حمایت محمد بن علی الماذرائی به حکومت رسید.[154] انوجور، ابوبکر بن مقاتل را دستگیر و برکنار و محمد بن علی را مسئول خراج کرد.[155] و پاداش حمایت محمد بن علی را به وی داد. هنوز یکسال از روی کار آمدن انوجور نگذشته بود که رابطه اش با ماذرائیان تیره شد. او ابوعلی الحسین بن محمد بن علی الماذرائی را از امیر شرطگی خلع کرد و به جای وی ابوالمظفر بن العباس را روی کار آورد.[156]
همچنین ابوبکر الماذرائی را نیز از کارش عزل کرد، زیرا از تبانی وی با ابونصر غلبون که به فسطاط حمله کرد، آگاه شد. وی، الماذرائی را به شدت زد و خانه اش را ویران کرد و او را به زندان انداخت، پسرش حسین را نیز در شام دستگیر کردند.[157]
زمانی که، کافور (357 ـ 358 ق) در سال 336 ق از شام بازگشت، امور را به دست گرفت و محمد بن علی الماذرائی را آزاد کرد و او را با احترام به خانه اش برگرداند و زمین های مصادره شده او و پسرش را به آنان بازگرداند.[158] کافور، همیشه با ابوبکر الماذرائی مهربان بود. و حتی روزی که همسر محمد بن علی در گذشت، کافور و انوجور برای مراسم دفن وی حاضر شدند و هنگام مریضی ماذرائی که به مرگ وی انجامید. بارها از او عیادت کردند.[159] ابوبکر محمد بن علی الماذرائی در یازدهم شوال سال 345 ق. یا 346 ق. درگذشت او را ـ که در حدود یک قرن زیست ـ در مقبره خانوادگیش دفن کردند.[160]
ابوبکر الماذرائی بسیار ثروتمند و بخشنده بود. به گزارش مقریزی، وی هر سال 60 هزار طبق آرد به مکه می فرستاد. در هر ماه، 100 هزار رطل آرد برای مستمندان مصر، اهل الستر و غریبان اختصاص می داد. او صد بنده را آزاد کرد و چهل سال روزه گرفت. نماز زیاد می خواند و بسیار قرآن تلاوت می کرد. ماذرائیان در مصر مقبره بزرگی داشتند که او هر صبح و شام بر سر مزار خاندانش می رفت. او آبگیرها و مساجد زیادی را در مصر ساخت.[161] به روایتی 22 بار و به روایتی دیگر 27 بار حج گزارد.[162] در هر بار سفر حج 150 هزار دینار خرج می کرد و 90 شتر با خود می برد که بر آنها سوار می شدند و 400 شتر، اسباب و محمل های او را حمل می کردند. این محمل ها حاوی ظرف هایی از سبزیجات خوراکی، گل های خوشبو و محمل هایی از سگ های شکاری بود. کنیزکانی را که با خود به حج می برد، هر کدام 30 شتر و 150 درشکه برای حمل وسایلشان در اختیار داشتند.[163] ابوبکر الماذرائی برای بزرگان و فرزندان و یارانش بسیار خرج می کرد و هر کدام از آنها دیوانی به نام خود داشتند.[164] ابو منصور تکین، وی را هنگام خروج برای حج بدرقه می کرد و هنگامی که باز می گشت به استقبال وی می شتافت.[165] قبه چادر محمد بن علی در سرزمین عرفات از همه بالاتر بود.[166] اگرچه در بعضی از این روایات اغراق دیده می شود، اما در کل شأن، قدرت و ثروت بی شمار این خاندان را نشان می دهد.[167] گفته شده که، وی در بغداد از احمد بن عبدالجبار العطاردی سماع حدیث کرد و کتاب هایی از سماعات خود نوشته بوده که در زمان آشوب های مصر و به آتش کشیده شدن خانه اش از بین رفته است و تنها اشاراتی از محتویات این کتاب ها در بعضی کتب دیگر باقی مانده است.[168] وی همچنین احترام ویژه ای برای طالبیان قائل بود. چنان که در سفرش به حج بنی الحسن و بنی الحسین را بسیار اکرام و انعام می کرد.[169]
همچنین با فرزندان صحابه نیز به نیکی برخورد می کرد و دیوانی از طرف خود برای آنان و طالبیان قرار داده بود که نام آنان را در آن ضبط می کرد و به ایشان کیسه های پول می بخشید.[170] اوج علاقه و گرایش به خاندان پیامبر6 را می توان در گرایش ابوالحسن احمد بن حسن ماذرائی به مذهب تشیع مشاهده کرد.
پس از مرگ محمد بن علی، قدرت این خاندان رو به سستی نهاد و دیگر در منابع، خبر خاصی از این خاندان وجود ندارد.
نتیجه
همیشه در طول تاریخ در کنار حاکمان و پادشاهان خاندان هایی بودند که اگر چه مورخان کمتر به آنها پرداخته اند اما نقش آنان در اداره امور کمتر از حاکمان نبوده است. ماذرائیان نیز از این امر مستثنی نبودند. آنها اگر چه بیشتر مسئول خراج بودند. اما گاه در به حکومت رسیدن و یا برکنار شدن والیان و حاکمان دست داشتند. از آنان به عنوان کاتب، دبیر و حتی امیر شرطه نیز یاد شده است. قدرت و نفوذ بیش از حد این خاندان سبب برانگیخته شدن حس حسادت دیگران و به ویژه وزرای دستگاه خلافت شد، و بارها به مصادره اموال و برکناری از منصب آنان انجامید. با این همه، اقدامات زیرکانه و هوشمندانه این خاندان، حتی مخالفانشان را نیز وادار به تحسین از آنها می کرد و سبب شد که نامشان در تاریخ جاودانه شود.
پینوشتها
* دانشجوی دکتری تاریخ و تمدن ملل اسلامی دانشگاه علوم و تحقیقات تهران
مقریزی، تقی الدین ابی العباس احمد بن علی، المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الآثار (بغداد: مکتبه المثنی، بی تا) ج 2، ص 155.
[2. به گزارش یعقوبی قریه ماذرایا منزل اشراف عجم (ایرانی ها) بوده است نک: احمد بن ابی الیعقوب، یعقوبی، البلدان (بیروت: دارالکتب العلمیه، 1422 ق) ص 158، همچنین نک: سیده اسماعیل کاشف، مصر فی عصر الاخشیدین، ص 37.
بغدادی، صفی الدین عبدالمومن بن عبدالحق، مراصد الاطلاع، (بیروت: دارالجیل، 1412 ق) ج3، ص 1218؛ شهاب الدین احمد بن عبدالوهاب، یاقوت حموی، معجم البلدان، به کوشش فرید عبدالعزیز الجندی (بیروت: لبنان، دارالکتب العلمیه، 1410 ق) ج 5، ص 40؛ شهاب الدین عبدالله، حافظ ابرو، جغرافیا (تهران: میراث مکتوب، 1375 ق) ج 2، ص 79.
حدود العالم (قاهره: الدارالثقافه للنشر، 1422 ق) ص 160؛ یعقوبی، پیشین، ص 158.
یاقوت حموی، پیشین، ج 5، ص 40؛ ابو سعید عبدالکریم بن حمد، سمعانی، الانساب، به کوشش عبدالرحمن بن یحیی الیمانی، (حیدرآباد: مجلس دائرة المعارف العثمانیه، 1382 ق) ج 12، ص 13.
حموی، همانجا؛ بغدادی، پیشین، ج 3، ص 1218.
همان.
مقریزی، المقفی، ج 1، ص 343.
نک، مقریزی، الخطط، ج 2، ص 155.
مقریزی، المقفی، به کوشش محمد الیعلاوی (بیروت، لبنان: دارالمغرب الاسلامی، 1411 ق) ج 1، ص 343، ابومحمد عبدالله بن محمد، بلوی، سیرة احمد بن طولون، به کوشش محمد کرد علی، (دمشق: بی نا، 1358 ق)، ص 161.
همان.
همان.
شهاب الدین احمد بن عبدالوهاب، نویری، نهایه الارب فی فنون الادب (قاهره: دارالکتب و الوثائق القومیه، 1423 ق)، ج 28، ص 33.
عریب بن سعد، القرطبی، ذیل تاریخ طبری، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم (قاهره: دارالمعارف، 1119 ق)، ص 31.
همان و نیز نک: بلوی، پیشین، ص 161 ـ 164.
مقریزی، المقفی، ج 1، ص 343.
ابن عثمان، موفق الدین، مرشد الزوار الی قبور الابرار (قاهره: الدار المصریه اللبنانیه، 1415)، ج 1، ص 226.
همان.
مقریزی، المقفی، ج 6، ص 234؛ ابن عثمان، پیشین، ج 1، ص 226.
همو، الخطط، ج 1، ص 331.
همو، المقفی، ج 6، ص 234؛ ذهبی وی را کاتب جیش بن خمارویه ذکر کرده است. نک: شمس الدین ابوعبدالله محمد بن احمد، تاریخ اسلام، به کوشش عمر عبدالسلام تدمری، (بیروت: دارالکتاب العربی، 1413 ق)، ج 21، ص 13.
محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم (بیروت: دارالصادر، 1387 ق)، ج 10، ص 283.
مقریزی، المقفی، ج 6، ص 234 ـ 235؛ ابن عثمان، پیشین، ج 1، ص 266.
ابن عثمان، پیشین، ج 1، ص 266.
همان، ج 3، ص 466؛ یاقوت حموی آن را به صورت ابن زنبور آورده است. نک: حموی، پیشین، ج 5، ص 40.
همان.
ابوالقاسم علی بن حسن، ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، (بیروت: دارالفکر، 1415 ق)، ج 14، ص 15؛ مقریزی، الخطط، ج 2، ص 155.
همان.
ابو عمر محمد بن یوسف کندی، کتاب الولاة وکتاب القضاة، به کوشش دکتر حسین نصّار (بیروت: دار بیروت، دارالصادر، 1379 ق)، ص 277.
همان، ص 277؛ ابی الحسن المحلال بن المحسن، صابی، تحفه الامراء فی تاریخ الوزراء، به کوشش عبدالستار احمد فراج، (بی جا: دارالکتب العلمیه، 1365 ق)، ص 258؛ مقریزی، الخطط، ج 1، ص 327.
منصبی بوده برای مراقبت بر امور نمازها، نظارت بر مساجد، قرائت خطبه، امورتبلیغی و... که مقام آن از طرف خلیفه منصوب می شد. نک: شهاب الدین احمد بن عبدالله، قلقشندی، صبح الاعشی فی صناعه الانشاء، به کوشش محمد حسین شمس الدین (بیروت: دارالفکر، 1407) ج 10، ص 266 ـ ص 268.
کندی، پیشین، ص 278؛ جمال الدین ابی المحاسن، ابن تغری بردی، النجوم الزاهره فی ملوک مصر و القاهره (مصر: الموسسه المصریه العامه، 1351)، ج 3، ص145.
همان، ص 281.
همان، ص 280 ـ 281؛ ابن عساکر، پیشین، ج 14، ص 15؛ ابن تغری بردی، پیشین، ج 3، ص 148.
کندی، پیشین، ص 282؛ ابن تغری بردی، پیشین، ج 3، ص 141.
همان، ص 286.
همان، ص 288؛ مقریزی، المقفی، ج 6، ص 235؛ ابن تغری بردی، پیشین، ج 3، ص 173.
طبری، پیشین، ج 10، ص 148.
ابو علی احمد بن محمد، مسکویه، تجارب الامم، ترجمه علینقی منزوی (تهران: انتشارات توس، 1367) ج 5، ص 176 ـ 177.
کندی، پیشین، ص 293؛ مقریزی، المقفی، ج 6، ص 235؛ همو، الخطط، ج 1، ص 328؛ ابن تغری بردی، ج 3، ص 183.
عریب بن سعد، ص 59.
همان، ص 63.
مسکویه، پیشین، ج 5، ص 117، و نیزنک: ابن سعید الاندلسی، المغرب فی حلی المغرب، به کوشش دکتر شوقی ضیف و دکتر سیده کاشف (قاهره: مطبعه جامعه فؤاد الاول، 1346 ق)، ج 1، ص 103؛ صابی، پیشین، ص 103 – 104.
مسکویه، پیشین، ج 5، ص 119؛ عریب بن سعد، پیشین، ص 102 ـ 103؛ ابن سعید، پیشین، ج 1، ص110-111.
عریب بن سعد، پیشین، ص 68.
ابن سعید، پیشین، ج 1، ص 51.
همان، صابی، پیشین، ص 51، همچنین نک، کندی، پیشین، ص 297.
مسکویه، پیشین، ج 5، ص 176، عریب بن سعد، پیشین، ص 51؛ ابن سعید، پیشین، ج 1، ص 51؛ ذهبی، پیشین، ج 23، ص 25، ابن عساکر مبلغ گرفته شده را سه هزار هزار و ششصد هزار دینار ذکر کرده. نک: ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج 14، ص 15.
مسکویه، پیشین، ج 5، ص 192؛ به گزارش ابن سعید نام ابوبکر محمد بن علی نیز در کنار ابوزنبور در فهرست نامزدان بود. نک: ابن سعید، پیشین، ج 1، ص 375.
همان، ج 5، ص 776؛ عریب بن سعد، پیشین، ص 41.
همان، ج 5، ص 220.
همان، ابن اثیر این جریان را در حوادث سال 316 ذکر کرده است. نک: ابوالحسن علی بن محمد، الکامل فی التاریخ (بیروت: دارالصادر، 1358 ق)، ص 8، ص 186.
ابن تغری بردی، پیشین، ج 3، ص 215.
ابن عساکر، پیشین، ج 14، ص 16؛ عریب بن سعد، پیشین، ص 125؛ مقریزی، المقفی، ج 5، ص416.
همان.
ابن تغری بردی، پیشین، ج 3، ص 216.
عریب بن سعد، پیشین، ص 375.
نک در ادامه همین مقاله.
هر فرسخ معادل 3 مایل و یا 12 هزار ذراع است. نک: ابن سعید، پیشین، ج 1، ص 107.
ابن سعید، پیشین، ج 1، ص 107؛ و نی زنک: صابی، پیشین، ص 107.
اردب در مملکت مصر واحد کیلی بزرگی برای جامدات است که معادل 42 صاع، 156 کیلوگرم است. نک: خاروف، محمد احمد اسماعیل، اوزان و مکاییل و مقاییس با مقایسه آنها به اوزان و مکاییل و مقاییس بین المللی کنونی (رساله دکتری)، تهران: دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران، 1353، 54 ش، ص 330 ـ333.
مقریزی، الخطط، ج 1، ص 331 ـ 332.
مسکویه، پیشین، ج 5، ص 176.
ابن سعید، پیشین، ج 1، ص 52.
مسکویه، پیشین، ج 5، ص 143؛ ابن عساکر، پیشین، ج 14، ص 15، ابن اثیر، پیشین، ج 8، ص 137.
الصراة نام دو نهر است در بغداد که به الصراة الکبری و الصراة الصغری مشهور است. این دو نهر از نهر عیسی در بلد المحول سرچشمه می گیرند و فاصله آن جا تا بعداد یک فرسخ است. نک: یاقوت حموی، پیشین، ج 3، ص 399.
عریب بن سعد، پیشین، ص 31.
طبری، پیشین، ج 10، ص 42، ابن عساکر، پیشین، ج 6، ص 277.
طبری، پیشین، ج 11، ص 31.
همان، ص 32.
عریب بن سعد، پیشین، ص 62.
طبری، پیشین، ج 11، ص 43.
ابن عساکر، پیشین، ج 6، ص 277.
نویری، پیشین، ج 28، ص 33؛ عماد الدین، ابن کثیر، البدایه و النهایه (بیروت: دارالفکر، 1407 ق)، ج 11، ص 77، ابن تغری بردی، پیشین، ج3، ص 283.
ابن سعید، پیشین، ج 1، ص 248.
احمد بن محمد بن خالد، برقی، المحاسن، به کوشش سید جلال الدین الحسینی (قم: دارالکتب الاسلامیه، بی تا)، مقدمه، ذیل کخ، طبری، پیشین، ج 10، ص 16.
طبری، پیشین، ج 10، ص 16، عبدالرحمن بن محمد، ابن خلدون، العبر، به کوشش خلیل شحاده (بیروت: دارالفکر، 1408 ق)، ج 3، ص 417.
برای مثال نک: مقدمه، ذیل.
همان.
برقی، مقدمه، ذیل لط و نی زنک: همین اثر ص 8.
ابن اثیر، پیشین، ج 7، ص 418؛ ابن خلدون، العبر، ج 4، ص 32.
حسن بن محمد بن حسن قمی، تاریخ قم، ترجمه حسن بن علی بن حسن قمی، به کوشش سید جلال الدین تهرانی (تهران: توس، 1361)، ص 163.
یاقوت حموی، پیشین، ج 3، ص 121 ذیل ری.
همان.
طبری، پیشین، ج 10، ص 16، ابن خلدون، پیشین، ج 3، ص 417، و ابن اثیر این روایت را به حسین بن احمد نسبت داده است که درست به نظر نمی رسد. نک، ابن اثیر، پیشین، ج 7، ص 436.
کوره بزرگی است در منطقه جبال بین اربل و همدان و آن را زور بن الضحاک ساخت. نک: یاقوت حموی، پیشین، ج 3، ص 375.
علی بن عیسی اربلی، کشف الغمه فی معرفة الائمه (قم: مرکز الطباعه و النشر للجمع العالمی لاهل البیت، 1426)، 154؛ محمد بن محمد بن نعمان، شیخ مفید، الارشاد فی حجج علی العباد (قم: منشورات مکتبه بصیرتی، بی تا)، 354 ـ 355. همچنین برای روایتی دیگر نک: قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح (بیروت: موسسه النور للمطبوعات، بی تا)، ج 1، ص 460.
نک: برقی، مقدمه، ذیل لط.
برای مثال نک: مقریزی، المقفی، ج 6، ص 235.
مقریزی، المقفی، ج 6، ص 234، همان، ج 2، ص 155.
کندی، پیشین، ص 278.
همان، ص 277، صابی، پیشین، ص 258؛ مقریزی، الخطط، ج 1، ص 327.
مقریزی، المقفی، ج 6، ص 234.
همان، ص 235؛ همو، الخطط، ج 1، ص 328.
سمعانی، پیشین، ج 12، ص 14.
همان، ج 12، ص 15.
المقفی، ج 5، ص 536.
همان.
همان، ص 234.
ابوالفرج عبدالرحمن بن علی بن محمد، ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، به کوشش محمدعبدالقادر عطا و دیگران (بیروت: دارالکتب العلمیه، 1412 ق)، ج 14، ص 106.
ابوبکر احمد بن علی بن ثابت، خطیب بغدادی، تاریخ بغداد (بیروت: دارالکتب العلمیه، 1417 ق)، ج 3، ص 294؛ سمعانی، پیشین، ج 12، ص 14، ابن جوزی، پیشین، ج 14، ص 106، مقریزی، المقفی، ج 6، ص 234، همان، ج 2، ص 155.
همان، المقفی، ج 6، ص 234.
همان.
خطیب بغدادی، پیشین، ج 3، ص 293؛ مقریزی، المقفی، ج 6، ص 235؛ همو، الخطط، ج 2، ص 155؛ شهاب الدین ابن عماد حنبلی دمشقی، شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، به کوشش الاناووط (دمشق ـ بیروت: دارابن کثیر، 1406 ق)، ج 4، ص 242.
صابی، پیشین، ص 258؛ مقریزی، المقفی، ج 6، ص 235؛ همو، الخطط، ج 2، ص 155.
کندی، پیشین، ص 277.
کندی، پیشین، ص 278، ابن تغری بردی، پیشین، ج 3، ص 145.
همان، ص 286.
همان، ص 288؛ مقریزی، المقنی، ج 6، ص 235؛ ابن تغری بردی، پیشین، ج 3، ص 173.
طبری، پیشین، ج 10، ص 148.
مقریزی، المقفی، ج 6، ص 235؛ همو، الخطط، ج 1، ص 328؛ ابن تغری بردی، پیشین، ج 3، ص 183.
نک: همین مقاله، «ابوزنبور الماذرائی» ص 4.
عریب بن سعد، پیشین، ص 63.
مسکویه، پیشین، ج 5، ص 117.
نک: همین مقاله، «ابوزنبور الماذرائی» ص 5.
مقریزی، المقفی، ج 6، ص 243.
نک: همین مقاله، «ابوزنبور الماذرائی» ص 5.
ابن اثیر، پیشین، ج 8، ص 140.
عریب بن سعد، پیشین، ص 248؛ و نیز نک: ابن سعید، پیشین، ج 1، ص 248.
ذهبی، پیشین، ج 23، ص 25.
مسکویه، پیشین، ج 5، ص 192.
همان، ص 776؛ عریب بن سعد، پیشین، 41.
مسکویه، پیشین، ج 5، ص 227؛ همچنین نک: صابی، پیشین، ص 246 ـ 248.
کندی، پیشین، ص 298.
همان.
همان، ص 299.
همان.
همان.
ناحیه ای در شرق مصر، منسوب به الاصبغ بن عبدالعزیز بن مروان برادر عمر بن عبدالعزیز، نک: یاقوت حموی، پیشین، ج 5، ص 218.
صابی، ص 156، مقریزی، الخطط، ج 1، ص 328.
کندی، پیشین، ص 299.
صابی، پیشین، ص 157.
کندی، پیشین، ص 299.
ابن تغری بردی، پیشین، ج 3، ص 236.
کندی، پیشین، ص 300.
همان؛ صابی، پیشین، ص 157.
همان.
کندی، پیشین، ص 300، مقریزی، المقفی، ج 6، ص 238، همو، الخطط، 328، ج 328 ـ 329؛ ابن تغری بردی، پیشین، ج 3، ص 243.
کندی، پیشین، ص 300 ـ 301.
همان، ص 301.
همان.
همان، مقریزی، المقفی، ج 6، ص 238؛ همو، الخطط، ج 1، ص 328 ـ 329؛ ابن تغری بردی، ج 3، ص 243.
کندی، پیشین، ص 303.
همان، ص 304.
صابی، پیشین، ص 159؛ همان، ص 303 ـ 304؛ مقریزی، المقفی، ج 6، ص 238.
مقریزی، المقفی، ج 6، ص 239؛ همو، الخطط، ج 2، ص 156؛ نیز نک: صابی، پیشین، 161.
همان، ج 6، ص 239.
همان.
همان، ج 6، ص 240؛ همو، الخطط، ج 2، ص 156.
همان.
صابی، پیشین، ص 175.
مقریزی، المقفی، ج 6، ص 240.
صابی، پیشین، ص 179.
کندی، پیشین، ص 311.
همان، ص 311، صابی، پیشین، ص 197، نویری، ج 28، ص 50؛ مقریزی، المقفی، ج 6، ص 240 ـ 241؛ همو، الخطط، ج 1، ص 329؛ ابن تغری بردی، پیشین، ج 3، ص 291.
کندی، پیشین، ص 311.
مقریزی، المقفی، ج 6، ص 242، همو، الخطط، ج 2، ص 156.
همان.
همان، و نیز نک: نویری، پیشین، ج 28، ص 51.
صابی، پیشین، ص 353؛ خطیب بغدادی، پیشین، ج 3، ص 294؛ سمعانی، پیشین، ج 12، ص 14، مقریزی، المقفی، ج 6، ص 243.
مقریزی، المقفی، ج 6، ص 243؛ همو، الخطط، ج 2، ص 156.
همو، الخطط، ج 2، ص 155.
صابی، پیشین، ص 352؛ نویری، پیشین، ج 28، ص 53؛ مقریزی، المقفی، ج 6، ص 235؛ همو، الخطط، ج 1، ص 332 و نیز نک: ابن عثمان، پیشین، ص 267 ـ 268.
نویری، پیشین، ج 28، ص 53؛ مقریزی، المقفی، ج 6، ص 235؛ همو، الخطط، ج 1، ص 332، و نیز نک: ابن عثمان، پیشین، ص 267 ـ268.
مقریزی، الخطط، ج 2، ص 155.
صابی، پیشین، ص 181.
برای مطالعه بیشتر نک: مقریزی، المقفی، ج 6، ص 243 ـ 247.
خطیب بغدادی، پیشین، ج 3، ص 294، سمعانی، پیشین، ج 12، ص 14، ابن جوزی، پیشین، ج 14، ص 108؛ ابن عماد، پیشین، ج 4، ص 242.
مقریزی، المقفی، ج 6، ص 235.
همان.
منابع
ـ ابن اثیر، ابوالحسن علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارالصادر، 1358 ق.
ـ ابن تغری بردی، جمال الدین ابی المحاسن یوسف، النجوم الزاهره فی ملوک مصر و القاهره، مصر، المؤسسه المصریه العامه، 1351 ق.
ـ ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن بن علی بن محمد، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، به کوشش محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1412 ق.
ـ ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، العبر، به کوشش خلیل شحاده، بیروت، دارالفکر، 1408ق.
ـ ابن سعد القرطبی، عریب، ذیل تاریخ طبری، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، دارالمعارف، 1119 ق.
ـ ابن سعید الاندلسی، المغرب فی حلی المغرب، به کوشش دکتر شوقی ضیف و دکتر سیده کاشف، قاهره، مطبعه جامعه فؤاد الاول، 1346 ق.
ـ ابن عثمان، موفق الدین، مرشد الزوار الی قبور الابرار، قاهره، الدار المصریه اللبنانیه، 1415ق.
ـ ابن عساکر، ابوالقاسم علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، بیروت، دارالفکر، 1415 ق.
ـ ابن عماد، شهاب الدین الحنبلی الدمشقی، شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، به کوشش الاناووط، دمشق ـ بیروت، دار ابن کثیر، 1406 ق.
ـ ابن کثیر، عمادالدین اسماعیل، البدایه و النهایه، بیروت، دارالفکر، 1407 ق.
ـ اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه فی معرفه الائمه، قم، مرکز الطباعه و النشر للجمع العالمی لاهل البیت، 1426 ق.
ـ برقی، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، به کوشش سید جلال الدین الحسینی، قم، دارالکتب الاسلامیه، بی تا.
ـ بغدادی، صفی الدین عبد المؤمن بن عبد الحق، مراصد الاطلاع علی اسماء الامکنه و البقاع، بیروت، دارالجیل، 1412 ق.
ـ بلوی، ابومحمد عبدالله بن محمد، سیرة احمد بن طولون، به کوشش محمد کرد علی، دمشق، بی نا، 1358 ق.
ـ حافظ ابرو، شهاب الدین عبدالله، جغرافیای حافظ ابرو، تهران، میراث مکتوب، 1375 ق.
ـ خطیب بغدادی، ابوبکر احمد بن علی بن ثابت، تاریخ بغداد، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1417ق.
ـ ذهبی، شمس الدین ابوعبدالله محمد بن احمد، تاریخ السلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، به کوشش عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، دارالکتاب العربی، 1413 ق.
ـ راوندی، قطب الدین، الخرائج و الجرائح، بیروت ـ لبنان، مؤسسه النور للمطبوعات، بی تا.
ـ سمعانی، ابوسعید عبدالکریم بن محمد، الانساب، به کوشش عبدالرحمن بن یحیی الیمانی، حیدرآباد، مجلس دائرة المعارف العثمانیه، 1382 ق.
ـ سیده اسماعیل، کاشف، مصر فی عصر الاخشیدین، قاهره، الهیئه المصریه العامه للکتاب، 1410 ق.
ـ شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد فی حجج الله علی العباد، قم، منشورات مکتبه بصیرتی، بی تا.
ـ صابی، ابی الحسن الهلال بن المحسن، تحفه الامراء فی تاریخ الوزراء، به کوشش عبدالستار احمد فراج، بی جا، دارالکتب العلمیه، 1365 ق.
ـ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالصادر، 1387 ق.
ـ قلقشندی، شهاب الدین احمد بن عبدالله، صبح الاعشی فی صناعه الانشاء، به کوشش محمد حسین شمس الدین، بیروت ـ لبنان، دارالفکر، 1407 ق.
ـ قمی، حسن بن محمد بن حسن، تاریخ قم، ترجمه حسن بن علی بن حسن قمی، به کوشش سید جلال الدین تهرانی، تهران، توس، 1361 ش.
ـ کندی، ابوعمرمحمد بن یوسف، کتاب الولاة و کتاب القضاة، به کشش دکتر حسین نصّار، بیروت، دار بیروت، دارالصادر، 1379 ق.
ـ مجهول المؤلف، حدود العالم من المشرق الی المغرب، القاهره، الدار الثقافه للنشر، 1423 ق.
ـ مسکویه، ابوعلی احمد بن محمد، تجارب الامم، ترجمه علینقی منزوی، تهران، انتشارات توس، 1376.
ـ مقریزی، تقی الدین ابی العباس احمد بن علی، المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الاثار، بغداد، مکتبه المثنی، بی تا.
- __________، المقفی، الکبیر، به کوشش محمد الیعلاوی، بیروت، لبنان، دار المغرب الاسلامی، 1411ق.
ـ نویری، شهاب ابدین احمد بن عبدالوهاب، نهایه الارب فی فنون الادب، القاهره، دارالکتب و الوثائق القومیه، 1423 ق.
ـ یاقوت الحموی، شهاب الدین ابی عبدالله، معجم البلدان، به کوشش فرید عبدالعزیز الجندی، بیروت، لبنان، دارالکتب العلمیه، 1410 ق.
ـ یعقوبی، احمد ابن ابی الیعقوب، البلدان، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1422 ق.
ـ خاروف، محمد احمد اسماعیل، اوزان و مکاییل و مقاییس با مقایسه آنها به اوزان و مکاییل و مقاییس بین المللی کنونی، تهران، دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران، 1353 ـ 54 ش.
- H. L. Gottschalk, AL – Madhara, I, Encyclopaedia of Islam, New edition, V 5, Leiden, E. J. Brill, 1986, p. 953.
نظر شما