تأملی در وضعیت کنونی رشته تاریخ در دانشگاه ها و مراکز پژوهشی کشور
مجله پژوهشگران مرداد و شهریور - مهر و آبان 1385، شماره 8 و 9
نویسنده : شهرام یوسفی فر
1
اشاره
مطلب حاضر، تلاشی است که به منظور طرح برخی مقولات عمده در باب وضعیت کنونی رشته تاریخ در مراکز آموزشی و پژوهشی کشور صورت می گیرد. با عنایت به این که تاکنون وضعیت رشته تاریخ در مراکز دانشگاهی و پژوهشی کشور مورد مطالعه و ارزیابی قرار نگرفته است، ناگزیر، در طرح و بررسیِ مباحث مختلفِ این موضوع، پایه های بحث تا حدودی براساس تجربیات شخصی افراد در دوران تحصیلات دانشگاهی و حضور در فضاهای آموزشی و پژوهشی مربوط یا ارزیابی تجربیات همکاران و دست اندرکاران مختلف در این رشته دانشگاهی، استوار می گردد. از این رو، ارائه تحلیل نهایی که خصلت فراگیر داشته باشد و بتواند شرایط رشته دانشگاهی تاریخ در کل کشور را تبیین نماید، منوط به انجام مطالعات گسترده و تطبیقی در مراکز آموزشی و پژوهشی دست اندرکار در این رشته است. ازاین رو در گفتارِ حاضر، براساسِ برداشت های حاصله از بررسی نتایج پژوهش های محققان و کارشناسان رشته تاریخ که به شکل مقاله یا کتاب منتشر، یا در قالب پژوهش هایِ مقطعِ تحصیلات تکمیلی، تدوین شده است، همچنین بر مبنایِ کسب اطلاع از برداشت ها و داوری های شماری از دست اندرکاران مطالعات تاریخی، جمع بندی شده و مبنای داوری قرار گرفته است. به این دلیل، بدون تردید بخشی از مطالب مطروحه در این نوشتار قابل نقد و ایراد بوده و تأکید نویسنده نیز بر ضرورت طرح و درگیری چنین مباحثی نزد کارشناسان رشته تاریخ است.
لازم است به این امر نیز توجه شود که طرح و بازاندیشی برخی مباحث بنیادی در حوزه روش و نظریه یک رشته علمی، امری ضروری و اجتناب ناپذیر است و نباید این امر تعریضی نسبت به سنت ها و روال های حاکم بر محیط های آموزشی و پژوهشی، یا ساحت برخی از متقدمان و پیش کسوتان به شمار آید. نیازی به تأکید بر این امر بدیهی نیست که تقویت زمینه های پویایی و شکوفایی رشته های علمی ـ به ویژه در حوزه علوم انسانی ــ در گرو مجال هایی است که به بروز اندیشه های انتقادی و طرح مقولات چالش برانگیز داده می شود. اتخاذ این رویکرد درخصوص رشته هایی که در وضعیت بغرنجی قرار دارند و آسیب های خرد و کلان گوناگونی که در ساختار و نهاد آن رشته ها استمرار یافته و سودمندیشان را با پرسش های جدی روبرو کرده، از اهمیت و ضرورت بسیاری برخوردار است. از این رو، ضمن ابراز احترام و قدردانی از کوشش ها و مجاهدت های انجام گرفته و در دست انجام متولّیان این رشته، که بدون تردید سهم ارزشمندی در تربیت نسل های مختلف محققان تاریخ کشور داشته است، نوشتار حاضر، که شامل برخی موضوعات ساده و مقدماتی در خصوص وضعیت رشته تاریخ در ایران و به منزله کوششی در راستای شناسایی برخی آسیب های این رشته در داخل کشور محسوب می شود، به آنان تقدیم می شود.
لازم به یادآوری است هریک از اشارات و محورهایی که در این مختصر مطرح شده است، قابلیت آن را دارد که در مجال وسیع تر و به صورت عمیق تر و دقیق تری مورد بررسی و ارزیابی قرار گیرد. از این رو تنها به ذکر اشاراتی چند به این گونه مسائل اکتفا می شود. و به همین سیاق، بسیاری محورهای دیگر نیز وجود دارد که باید به آنها پرداخته شود و طرح نشدن آن موارد در این گفتار تنها ناشی از ضیق مجال است.
1. هم اکنون حدود شش دهه از تأسیس و فعالیت اولین گروه آموزشی رشته تاریخ در ایران و نزدیک به همین مدت نیز از انتشار آثار تألیفی و پژوهشی استادان و اعضای هیئت علمی این رشته، می گذرد. ازاین رو، رشته تاریخ را می توان از جمله با سابقه ترین رشته های دانشگاهی علوم انسانی در ایران به شمار آورد. پیشینه طولانی و رشد کمی این رشته در دانشگاه های دولتی و غیردولتی کشور، در کنار اهمیت علم تاریخ در دوره مدرن تاریخ فرهنگی ـ اجتماعی ملت های توسعه یافته که آشکارا از وضعیت تحقق یافته در ایران متفاوت بود، باعث می شود تأمل در وضعیت کنونی و مسایل مختلف مربوط به این رشته دانشگاهی در کشور، ضرورت مضاعفی پیدا کند. بدون تردید، بررسی صحیح و روشمند چنین موضوعی، دستاوردهای ارزشمندی را در عرصه آسیب شناسی و تحلیل و ارزیابی موقعیت کنونی و آینده این رشته دربر خواهد داشت و نتایج حاصله نیز در فهم و تحلیل موقعیت سایر رشته های علوم انسانی کشور کارساز خواهد بود. متأسفانه تاکنون تلاشی منظم و روشمند برای فهم و تحلیل موقعیت کنونی رشته تاریخ در دانشگاه ها صورت نگرفته و به نظر می رسد در آینده نزدیک نیز چنین ضرورتی نزدِ دست اندرکاران این رشته احساس نشود. بدون تردید، بخشی از دلایل این امر به ماهیت و نهاد این رشته در ایران مربوط می شود.
2. نکته اصلی گفتار حاضر این است که آیا رشته تاریخ در دانشگاه های ایران از ویژگی ها و ضوابط علمی لازم برای آن که در زمره «علوم انسانی» به شمار آید، برخوردار بوده و هست یا این که غفلت از مباحث روش شناسی و نظریه پردازی در این رشته دانشگاهی باعث شده است که در هر یک از این دو حوزه بحران و آشفتگی های پنهان یا آشکاری به وجود آمده و استمرار یابد. در صورتی که رشته تاریخ در شرایط کنونی در موقعیت بحرانی قرار داشته باشد، خصوصیات این بحران چیست و در نهایت، اتخاذ چه راهبردهایی برای خروج این رشته از شرایط کنونی می تواند مؤثر واقع شود؟ به نظر می رسد غرور و اطمینان کاذبی که در شماری از محققان و دست اندر کاران این رشته دانشگاهی وجود دارد مانع از طرح سؤال های بسیار ساده ای که معطوف به چنین رویکرد نقادانه ای به موجودیت و موقعیت رشته تاریخ در دانشگاه های کشور است، می شود. در واقع، چنین به نظر می رسد که از دیدگاه شماری از کارشناسان رشته تاریخ، آنچه به عنوان محتوای درس های مختلف تاریخ به نسل های مختلف آموزش داده می شود، مصداق و عین دستاوردهای علمی تاریخ است. در حوزه پژوهش در رشته تاریخ نیز محققان، روش پژوهش و شیوه تحلیل داده های جمع آوری شده موردنظر خویش و در نهایت، روند نتیجه گیری از مباحث خود را دقیقا منطبق با ضوابط علمی این رشته می دانند.
اما اگر شمار بسیار معدودی از محققان و اصحاب رشته تاریخ، که در خصوص این گونه مسایل تأمل مستمری دارند را کنار بگذاریم، با بسیاری از تربیت شدگان این رشته روبه رو خواهیم شد که به نظر می رسد در طول دوران تحصیلات دانشگاهی خود، از درس های روش تحقیق در تاریخ یا فلسفه تاریخ، بهره ای در خور نبرده و به دلیل فقدان آثار تألیفی در این حوزه ها، نیازهای اساسی آنان پاسخ مطلوب نیافته است. چنین به نظر می رسد که شمارِ اندکِ استادان صاحب نظر این رشته دانشگاهی که از توانایی طرح و بررسی این گونه موضوعات پایه ای برخوردارند، بنا به پاره ای ملاحظات صنفی یا اخلاقی، رغبتی به انتشار نظریات و تأملات خود دراین مباحث نداشته و محافظه کاری را بر ورود به چنین عرصه هایی ترجیح داده اند.
3. در واقع در بخش آموزش و پژوهش رشته تاریخ در کشور، به جای آنکه با اسلوب های تعریف شده و روش ها و نظریات کاربردی سروکار داشته باشیم، بیشتر شاهد سلیقه ها و گرایش های فردی گوناگون هستیم. چنین وضعیتی سبب می شود که گروهی از محققان و معلمان تاریخ تنها به دلیل برخورداری از آموزش مشترک در محضر یک استاد، از روش ها و طرز تلقی نزدیک به یکدیگر برخوردار شوند. مرحوم عباس اقبال در نزد گروه هایی از استادان و محققان رشته تاریخ ایران، چنین جایگاهی داشته و دارد، هم چنین است تلاش هایی که از گذشته تاکنون برای تدوین کتاب های درسی رشته تاریخ صورت گرفته است و از جمله آن موارد می توان به زحمات استادان دانش سرای عالی و دیگران در این خصوص اشاره کرد. این تلاش ها نیز به دلیل آن که از زمینه های ضروری در مقوله روش شناسی و تبیین مسایل نظری تاریخ نگاری و پژوهش در تاریخ ــ که مستلزم آگاهی های لازم نسبت به مبانی معرفت شناختی برای چنین کارهایی بود ــ بهره مند نبودند، عملاً ناموفق ماندند. در حوزه پژوهش تاریخ نیز با چنین وضعیتی روبرو هستیم. به عنوان مثال، تاکنون دست اندرکاران این رشته به ارائه متنی پایه ای که مباحث اصلی و دقیق روش شناختی و الگوهای پژوهش در تاریخ را دربرگیرد، موفق نشده اند. این امر به گسترش رویه ها و تجربیات شخصی در عرصه پژوهش های تاریخی انجامیده و در نهایت، خود به مانعی در راه رشد این گونه مباحث و کاربردی شدن تحقیقات مزبور تبدیل شده است.
4. با عنایت به حاکمیتِ چنین شرایطی بر رشته تاریخ در ایران، به واقع نمی توان با نادیده انگاریِ دشواری ها و بسیاری مسایل جدی که در اساس شیوه های کنونی آموزش و پژوهش در تاریخ خلل وارد می کنند، از کنار این وضعیت گذشت و با خیال آسوده، شیوه ها و رویه های شخصی را به صورت مطلق، عین ضوابط علم تاریخ قلمداد کرد و با روش های غیرعلمی، منویات، پنداشته ها و در شکل معمول تر، مطالعات و تجربیات فردی و سامان نایافته خود را به نسل های مشتاق فراگیری علم تاریخ، تحمیل کرد.
چنین به نظر می رسد که جریان مشخصی از مورخان و سایر علاقه مندان به مباحثِ کاربردی این رشته، به صورت آرام و پیوسته درصدد طرح و بررسی اصلی ترین مباحث و مقولات حوزه های روش و نظریه در علم تاریخ برآمده و جستجوی شرایط مطلوب تری برای نیل به وضعیت ظهور علم تاریخ را سرلوحه کارخود قرار داده اند. ضرورت های دیگرگون شونده ای که جامعه کنونی ایران در آن قرار دارد، در کنار بسیاری زمینه های اجتماعی و فرهنگی که باید از سوی کارشناسان رشته تاریخ به آنها پرداخته شود، نیازهایی اجتماعی به شمار می روند که خود را بر ماهیت و نهاد رشته تاریخ در ایران تحمیل و مقاومت در برابر آن را امکان ناپذیر می کنند.
5. درخصوص شیوه های مناسب برای رویارویی با مشکلات و موانع اساسی که فرارویِ رشدِ رشته تاریخ قرار دارد، می توان راهبردهای مختلفی را مورد بررسی و ارزیابی قرار داد. دو راهبرد اصلی که در این رابطه در اولویت قرار می گیرند، به حوزه مباحث روش و نظریه و نیز بهره گیری از ظرفیت ها و دستاوردهای سایر رشته های علوم انسانی در رشته تاریخ مربوط می شود. به نظر می رسد در این رابطه ضروری است:
الف ـ هسته ای کارشناسی با امکانات لازم (اجرایی و پشتیبانی) و با هدف طرح مباحث پایه ای در حوزه روش و نظریه در رشته تاریخ عهده دار طراحی پروژه ای کلان شود. مهم ترین راهبرد چنین پروژه ای، معطوف به طرح مباحث روش شناسی در علم تاریخ خواهد بود. اوّلین مرحله در این راستا، ارزیابی و تحلیل وضعیت کنونی مسایل روشی در رشته تاریخ و آسیب شناسی آن است.
در مراحل بعدی، جهت گیری به سوی طراحی الگوهای روشی بدیل و متناسب با مقتضیات پژوهش در تاریخ ایران مطرح می شود. در صورت طراحی مناسب چنین پروژه ای، نتیجه کار، افزون بر آسیب شناسی روش / روش های مرسوم در رشته تاریخ، شرایط گذار به وضعیت برخورداری از روش / روش های بدیل در رشته تاریخ و تدقیق در لوازم انطباق آن با مقتضیات جامعه ایران را به دست خواهد داد. بدون تردید، توفیق چنین پروژه ای زمینه های طرح و تقویت مباحث روش شناسی در این رشته را فراهم می آورد.
چنین رویکردی در حوزه نظریه تاریخی نیز می تواند طراحی و به اجرا درآید. بدون تردید، رشته تاریخ در ایران از جمله فقیرترین رشته های علوم انسانی از نظر بهره گیری و کاربست نظریه در مسایل آموزشی و پژوهشی است. فقر نظریه در رشته تاریخ، سبب شده است نتایج بسیاری از پژوهش های انجام پذیرفته در مقاطع تحصیلات تکمیلی و موارد مشابه، از قابلیت کاربردی بودن برخوردار نباشد و فراتر از این، غالبا گامی در عرصه پژوهش های بنیادین نیز برداشته نشود. «نظریه گریزی» به عنوان یکی از آسیب های جدی در رشته دانشگاهی تاریخ به شمار می رود. دیرینگی سلطه این گرایش در مراکز آموزشی و پژوهشی سبب شده است که پژوهش ها و نتایج بررسی های محققان تاریخ حداقل فایده های لازم را برای علاقه مندان به مطالعات تاریخی ایران دربرداشته باشد. امری که به مسدود شدن باب گفتگو بین کارشناسان رشته های مختلف علوم انسانی (مانند علوم سیاسی، جامعه شناسی، جغرافیا و نظایر اینها) با کارشناسان رشته تاریخ منجر شده است. بدون تردید طراحی و اجرای پروژه ای برای فراهم آوردن زمینه های ضروری نیل به نظریه در حوزه مطالعات تاریخی به منزله شناسایی بسیاری از موانع و مشکلات بر سر راه تأسیس علم تاریخ و تبدیل آن به یک نهاد علمی در کشور است.
ب ـ گزینه مورد توجه دیگر، رویه بهره برداری و منطبق سازی الگوها و دستاوردهای علمی سایر رشته های علوم انسانی در رشته تاریخ است. متأسفانه هنوز هم شکل پیش پا افتاده ای از این بحث در نزد شماری از علاقه مندان به رشته های مختلف علوم انسانی وجود دارد. این بحث حولِ این محور سامان یافته است که آیا تاریخ علمی مستقل است یا برای توفیق در شناسایی موضوع خود، نیازمند بهره گیری از نظریه ها و روش های سایر علوم انسانی، مانند جامعه شناسی، روان شناسی، اقتصاد و نظایر اینها است.
مرور پیشینه طرحِ چنین مباحثی در کشور، حکایت از آن دارد که نتایج چشم گیری از آن، حاصل نشده است، زیرا هر یک از طرفین بحث ضمن اصرار بر اصالت طرح موضوع از منظر رشته خود، بر وابسته بودن رشته های مختلف به رشته موردنظر خود اصرار ورزیده و درنتیجه، حداقلِ برخورداریِ متقابل از همکاری بین رشته ای را ناممکن ساخته اند. در حالی که به نظر می رسد قضیه بی نیازی رشته تاریخ از سایر رشته های علوم انسانی و تکرار شعار «تاریخ، مادر علوم است» به یک اسطوره در نزد اهل تاریخ تبدیل شده است. زیرا به روشنی، ناتوانی های روشی و نظری این رشته در تبیین مقولات مختلفِ پیشِ روی آن، سبب گردیده، رشته تاریخ در دانشگاه های کشور به یکی از رشته های بسیار کم طرفدار تبدیل شود. در واقع، رشته تاریخ چون از کارآیی و قابلیت لازم برای درگیرشدن با مشکلات و مسایل جاری جامعه برخوردار نیست، عملاً به حاشیه رانده شده است. در حالی که به نظر می رسد با به ثمر رساندن تلاش های برنامه ریزی شده ای در این راستا، می توان رشته دانشگاهی تاریخ در دانشگاه های کشور را به یک علم که کاربردهای مشخص و مؤثر در ارزیابی و تحلیل مسایل و مشکلات جامعه را دارا باشد و به این اعتبار واجد منزلت و اعتبار شود، تبدیل کرد.
عنایت به تلاش ها و تجربیاتی که در راستای طراحی و کاربست رشته های جدیدی در ساختار علم تاریخ صورت گرفته است، پاسخی به دغدغه های این چنینی در سایر جوامع بوده است. از جمله حوزه ها و رشته هایی که لازم است به جد مورد توجه قرار گیرد، رشته تاریخِ بینِ رشته ای InterdisciPlinary History)) است که کارشناسان تاریخ از حدود چهاردهه قبل آن را مطرح کرده اند. در این رشته، با اتخاذِ رویکردی متفاوت، به بهره گیری از دستاوردهای رشته های مختلف علوم انسانی در حوزه مطالعات تاریخی پرداخته شده است. مدعایِ «تاریخ بین رشته ای»، در حوزه روش و نظریه، با آنچه که در مباحث کهنه ای چون ارتباط تاریخ با سایر رشته های علوم انسانی مطرح می گردید، یا برداشت های ساده انگارانه از مفهوم و روش مطالعات بین رشته ای، تفاوت های بنیادی دارد.
در این رویکرد، حوزه های مختلف روان شناسی تاریخی، جمعیت شناسی تاریخی، جغرافیای تاریخی، انسان شناسی تاریخی و نظایر اینها مورد توجه قرار گرفته، و تلاش شده است که در هر یک از حوزه هایِ جدیدِ مطالعاتیِ رشته تاریخ (مانند تاریخ فرهنگی یا تاریخ اقتصادی و نظایر اینها) روش و نظریه های کاربردی در آن حوزه نیز طراحی و به کار گرفته شود. در نتیجه، افزون بر تنوع یافتن روش های پژوهش در تاریخ، نظریاتی در حوزه تاریخ تولید شده که در نهایت، به گذشته مفهوم و معنای متفاوتی بخشیده است. با چنین رویکردی بود که افزون بر شناسایی و رفع آسیب های روش شناختی و تئوریکِ علم تاریخ، رشته تاریخ به عنوان نهادی علمی از پویایی چشمگیری برخوردار شد و امکان بازاندیشی مستمر در اصول و مبادی بنیادی خود را پیدا کرد. چنین به نظر می رسد که در شرایط کنونی لازم است، صرف نظر از کوشش هایی که در جهت کاربست ساده روش و نظریه سایر رشته های علوم انسانی در مطالعات تاریخی صورت می گیرد، به سوی تعریف مبانی روشی و نظری علم تاریخ در ایران جهت گیری به عمل آید و سپس به بهره گیری علمی از حوزه های مرتبط علوم انسانی در رشته تاریخ پرداخته شود. به ثمر رساندن پروژه مزبور به منزله تأمل اساسی در موجودیت کنونی رشته تاریخ در ایران و بایسته هایی است که ما را به سوی رسیدن به مرحله تحقق علم تاریخ در کشور سوق خواهد داد. بدون تردید، رشته تاریخ در کشور نیازمند برخورداری از اصول و نظریاتی است که محصول و نتیجه تأملات خود ایرانیان در مقولات مختلف تاریخی باشد.
نظر شما