آیا برنامه ریزی ترجمه ادبی در شرایط کنونیِ کشور ما ضرورت دارد؟
مجله پژوهشگران مرداد و شهریور - مهر و آبان 1385، شماره 8 و 9
نویسنده : استاد احمد سمیعی گیلانی
1
برای پاسخ دادن به این پرسش، مرور تاریخ ترجمه در صد و پنجاه سال اخیر که طی آن ایران با جهان و تمدن غرب روابط نزدیکی پیدا کرده، لازم است. در این دوره، فرهیختگانی از کشور ما که در دارالفنون یا مراکز علمی اروپا تحصیل و با یک یا چند زبان اروپایی آشنایی پیدا کرده بودند، لازم دیدند که هموطنان خود را از پیشرفت های غرب در عرصه دانش و فن و ادب آگاه سازند و در این راه ازجمله به ترجمه آثاری از زبان فرانسه مبادرت کردند.
نهضت ترجمه، که دامنه آن در آغاز بسیار محدود بود، براثر تأسیس مدارس جدید به ویژه در سطح متوسطه و عالی و افزایش شمار آشنایان به زبان های خارجی، رفته رفته وسعت گرفت تا جایی که اکنون آثار ترجمه ای، در بسیاری از رشته ها، هم ازحیث کمّیّت و هم به لحاظ کیفیّت بر آثار تألیفی پیشی گرفته و عنصر غالبِ دستاورد فرهنگی ما شده است.
با مطالعه فهرست آثار ترجمه شده در دوره های تاریخ معاصر ما، نکاتی چند جلب نظر می کند که اجازه می خواهم به بیان مختصر آنها بپردازم:
ــ در ترجمه آثار، عموما یک یا چند مرحله از جوّ فرهنگی ممالک غربی عقب بوده ایم و در هر دوره چه بسا ترجمه آثاری را پدید آورده ایم که در زادگاه خود یا از دور خارج شده و یا در شرف خسوف بوده اند. مثلاً آثار رمانتیک هایی چون شاتوبریان و لامارتین زمانی به فارسی برگردانده شده اند که دوران این مکتب ادبی در فرانسه سپری شده بود.
ــ در هر دوره، نویسنده یا نویسندگانی از جهان غرب در کشور ما به اصطلاح گُل کرده اند و شمار نظرگیری از آثارشان به زبان فارسی ترجمه شده است. از جمله این نویسندگان میشل زواگو، موریس لُبلان، اشتفان تسوایگ، جرجی زیدان، جک لندن، جان اشتاین بک، چخوف، آگاتا کریستی، گوستاولوبون، آلبر ماله، موریس مترلینگ، موپاسان، ویکتور هوگو، بالزاک، ژول ورن، سامرست موآم، آناتول فرانس، تولستوی، داستایوسکی، شکسپیر، آندره موروآ، ولتر، برناردشا، پیراندلو را می توان نام برد.
ــ ترجمه آثار عده ای از نویسندگان با جوّ سیاسی و مسلکی ربط داشته است؛ مثلاً جرجی زیدان یا نویسندگان روس و شوروی مانند داستایوسکی، چخوف، شچدرین، لرمانتوف، گوگول، تورگنیف، چرنیشفسکی، گورکی، ایلیا ارنبورگ، بیشتر به ملاحظات سیاسی و مسلکی و اعتقادی برای ترجمه به زبان فارسی برگزیده شده اند.
ــ زبان مبدأ آثار، به عنوان یکی از عوامل در ترجمه آنها، تابع رواج آن زبان در هر دوره در قشر تحصیلکرده ها بوده است؛ مثلاً زبان فرانسه در دوره رضاشاهی و پیش از آن، زبان های فرانسه و روسی پس از سوم شهریور 1320، زبان انگلیسی و به ندرت آلمانی در دهه های اخیر این نقش را داشته اند.
ــ ترجمه از زبان های ایتالیایی و اسپانیایی عموما از طریق زبان واسط ــ فرانسه و انگلیسی ــ پدید آمده است.
ــ ترجمه از زبان واسط گاه غریب می نماید؛ مثلاً ترجمه دختر سروان پوشکین از زبان فرانسه آن هم به قلمِ زبان دان شاخصی چون خانلری در زمانی که روسی دانانی چون مهری آهی و کشاورز حضور داشتند.
ــ در ترجمه بسیاری از آثار که در زمره ادبیات جهانی شمرده می شوند، حق آنها ادا نشده است. مثلاً از رمان های نویسندگانی چون آناتول فرانس، داستایوسکی، تولستوی یا نمایشنامه های شکسپیر کمتر موردی را می توان یافت که ترجمه معتبر و رضایت بخشی پدید آمده باشد.
ــ در انتخاب آثار داستانی، به فراورده های بُنجُل، به ویژه در دوران طفولیتِ نهضت ترجمه ادبی، بارها برمی خوریم. نمونه اش، آثار نویسندگانی چون موریس دوکُبرا که نوعا اَنگِ رُمانِ یک پولی (roman à cent sous) به آنها زده می شود.
ــ در آغاز نهضت ترجمه آثار داستانی، به رمان های پرحادثه از نوع شوالیه گری چون سه تفنگدار، پاردایان ها توجه بیشتری شده است. باید خاطرنشان ساخت که این نوع رمان ها چه بسا از این جهت طرف توجه مترجم قرار می گرفته اند که فساد و ظلمِ دستگاه استبدادی را منعکس می ساخته اند. مع الوصف به نظر می رسد که عامّه خوانندگان بیشتر با روحیه نقّالی پسند یا بهادرپسند به آنها روی می کرده اند.
ــ جوّ سیاسی بی گمان هم دایره انتخاب مترجمان را محدود می ساخته و هم مشوق این انتخاب بوده است. مثلاً، در سال های سلطنت رضاشاهی، بیشتر آثار رمانتیک ها و کُلّا آثاری که شایعه تبلیغ سیاسی با انتشار آنها وجود نداشته، برای ترجمه برگزیده می شده و، در فضای باز سیاسیِ پس از سوم شهریور 1320، آثار نویسندگان روس و شوروی سپس، پس از کودتای 28 مرداد، بیشتر آثار نویسندگانی چون ژید و سارتر یا هوداران هنر برای هنر و آثار کلاسیک یونان و آلمان و انگلستان و روس برای ترجمه اختیار شده است.
ــ در عرصه ترجمه ادبی، خلأ عظیمی وجود دارد. برای آنکه تصوری اجمالی از وسعت دامنه این خلأ پیدا کنیم، کافی است به نمایه فرهنگ آثار شش جلدی، که تازه خود منتخبی از Dictionnaire des AElig;uvres است، نظری بیفکنیم خواهیم دید که تقریبا از آثار ادبی نویسندگان یونان باستان و روم چون آریستوفانس، توکودیدِس، سالوستیوس، تاکیتوس، موراتیوس، دیوگِنِس لائرس، اوریپیدس، لوکوتیوس، وِرگیلیوس ترجمه ای به زبان فارسی دردست نیست. از آثار ادبی که بگذریم، در عرصه فلسفه نیز می توان گفت هیچ ترجمه ای از آثار فیلسوفان قرون جدید عموما دراختیار نداریم و فارسی زبانان با دستگاه های فلسفیِ این بزرگان تنها ازطریق تاریخ فلسفه یا شرح و معرفی دیگران امکان آشنایی دارند.
ــ از مترجمان ادبی ما، عده بسیار اندکی چون کریم کشاورز، نجف دریابندری و ذبیح اللّه منصوری را ــ که باید عنوانی غیر از مترجم بر او نهاد ــ حرفه ای می توان شمرده، هرچند مترجمان پرکار متعددی داشته ایم و داریم که از جمله آنان حسن ناصر، نقیب الممالک شیرازی، جواد فاضل، مشفق همدانی، رحمت الهی، شجاع الدین شفا، کاظم عمادی، محمد قاضی، به آذین، عبدالله توکل، رضا سیدحسینی، ابوالحسن نجفی، کاظم انصاری، جهانگیر افکاری، سروش حبیبی، ابراهیم یونسی، سرژ استپانیان، منوچهر بدیعی، عبدالله کوثری، پازارگاد، غبرائی را باید نام برد.
ــ ورود مجموعه ها به ایران، وسوسه ترجمه عناوینی از آنها را، به ویژه در دوره رضاشاهی که به زحمت کتاب خارجی به کشور ما وارد می شد، برانگیخته است. Collection du flambeau متعلق به انتشارات Hachette یا مجموعه ای متعلق به Edition Nelson از این قبیل بوده است.
ــ پراکنده کاری در کار مترجمان، شواهد متعدد دارد. نمونه بارز آن محمد قاضی که آثار ادبی زبان های فرانسه (جزیره پنگوئن ها از آناتول فرانس)، اسپانیایی (دُن کیشوت)، روسی (آناکارِنین) را، جملگی از تحریر فرانسه آنها، ترجمه کرده است.
ــ ترجمه ها عموما ازجانب مترجمان به ناشر عرضه می شده است و تنها در موارد نادری سفارش داده می شده است.
چه بسا با تفحص بیشتر و عمیق تر در تاریخ ترجمه ادبی صدوپنجاه سال اخیر، به نکات دیگری بتوان دست یافت. اما همین قدر هم کافی است که نتیجه بگیریم مسیر ترجمه در کشور ما تا حد زیادی دیمی و قهری ترسیم شده و، جز در یکی دو مورد، کارِ ترجمه برنامه ریزی شده نبوده است.
برنامه ریزی ترجمه ادبی در ایران، به معنای واقعی آن، می توان گفت نخست بار با تأسیس بنگاه ترجمه و نشر کتاب و شاید به ابتکار ثریا اسفندریاری ــ همسر دوم محمدرضا شاه ــ که در آلمان تربیت شده بود و با ادبیات غرب انس و الفت داشت، انجام گرفت. پدید آمدن ترجمه های آثار کلاسیک نویسندگان یونان باستان، آلمان، انگلیس، فرانسه، که حد متوسطِ کیفیت آنها را رضایت بخش می توان تلقی کرد، مرهون همین برنامه ریزی است. بعضی از این ترجمه ها همراه شده است با نقد اثر که نمونه درخشان آن ترجمه اِگمُنت اثر گوته به قلم شادروان دکتر محمدباقر هوشیار است که نقد شیللر و نقد خود مترجم از نظرگاهی دیگر را دربردارد و الحق که نقد مترجم دست کمی از آنِ شیللر ندارد. ما ترجمه های معتبر یا نسبتا معتبر آثاری از هُمِر، سوفوکل، سیسرون، کنفوسیوس، گوته، شیللر، شکسپیر، اُسکار وایلد، مولِیر، هوگو، تورگنیف، ژید را مدیون همین برنامه ریزی هستیم. متأسفانه دیری نگذشت که مدیریت بنگاه مسیر اصلی فعالیّت آن را تغییر داد و چندشاخه ای ساخت و، با این اقدام، مقصود اصلی از تأسیس بنگاه ترجمه و نشر کتاب، یعنی ترجمه آثار کلاسیک غرب، را نقض کرد و، در این راه، به ایران شناسی اولویّت داد. بدین سان، اصل، که منظور نظر بانی بنگاه بود، در سایه قرار گرفت و رفته رفته محو شد.
جریان دیگری، که نمی توان آن را برنامه ریزی خواند امّا از جهاتی به برنامه ریزی شباهت یافت، در مؤسسه انتشارات فرانکلین پدید آمد. وجه شباهت با برنامه ریزی این بود که نوعی انتخابِ آگاهانه در پذیرفتن ترجمه ها و سفارش ترجمه در آن سازمان انجام می گرفت. نجف دریابندری و شادروان کریم امامی، که خود با ادبیات غرب مأنوس بودند، در این انتخاب سهم عمده داشتند. گرایش عمده در این باب طبعا به آثار ادبیِ زبان انگلیسی بود.
در میان ناشران خصوصی، فعالیت انتشاراتی معرفت نیز عملاً با برنامه ریزی ناپیدایی قرین بود، از این نظر که مترجمانِ مشاورِ این ناشر فهرستی از آثار را راهنمای انتخاب خود ساخته بودند و گویا بنا بود صد کتاب از امّهات آثار داستانی را ترجمه کنند. اما این برنامه قهرا به آثار داستانی زبان فرانسه محدود شد، چون مشاورانِ ناشر فرانسه دان بودند.
متعاقبا انتشارات خوارزمی به سرپرستی آقای حیدری، با سفارش ترجمه و انتخاب مترجمان، نوعی برنامه ریزی در کار خود وارد ساخت و می توان گفت یگانه ناشر خصوصی شد که موضع انفعالی اختیار نکرد.
رسیدیم به وضع کنونیِ ترجمه ادبی در کشور ما. باید گفت که نظم مطلوبی در آن ملاحظه نمی شود و بیشتر سلیقه های شخصی بر آن حاکم است و البته با رعایت ذایقه جمهور خوانندگان. اولویت بندی در کار نیست. در شرایطی که آثار نویسندگان و متفکرانِ برجسته هنوز به زبان فارسی درنیامده، آثار کم ارزش تر و احیانا ثقیل برای ذایقه فرهنگیِ روز ترجمه می شود. دوباره کاری بسامد بیشتری پیدا کرده است. ناشری که وارث دستاورد کلان انتشاراتیِ مؤسسات صاحب نامی چون بنگاه ترجمه و نشر کتاب و انتشارات فرانکلین و سرمایه های هنگفت شده، عمدتا به تجدید چاپ، که منبع اصلی درآمد او هم شده است، بسنده می کند و متأسفانه فراورده اش، به لحاظ نفاست و مرغوبیت، قابل قیاس با سابق هم نیست. مترجمانِ باذوق و ماهر، آثار ارزنده ای به بازار کتاب عرضه می دارند؛ اما، در این میان، از برنامه ریزی جامع فرهنگی اثری نیست. در عرصه نقد به جز چند اثری که در دهه های اخیر به فارسی درآمده و البته مغتنم است، ترجمه ای نداریم. هنوز آثار منتقدان ادبیِ دوران طلایی ادبیات روس و آثار فُرمالیست های روس به زبان فارسی درنیامده است. از بزرگان چون بیلینسکی، پلخانف، لوناچارسکی، لوکاچ، باختین، یا اثری ترجمه نشده یا بسیار کم ترجمه شده است.
خلأ نظرگیر در ترجمه آثار ادبی به زبان فارسی را چنانکه یاد شد با تورق نمایه فرهنگ آثار می توان آشکارا مشاهده کرد. برای این برنامه ریزی، به اعتبار تاریخی، موضوعی، زبانی، و جغرافیایی ـ فرهنگی، بخش بندی هایی می توان قایل شد. مثلاً به لحاظ تاریخی: آثار باستانی، آثار کلاسیک، آثار مدرن؛ به لحاظ موضوعی: انواع رمان، داستان کوتاه، نمایشنامه، فیلمنامه، نقد ادبی، نظریه ادبی، ادبیات تطبیقی، داستان برای کودکان و نوجوانان؛ به لحاظ زبانی: فرانسه، آلمانی، انگلیسی، روسی، اسپانیایی ـ پرتغالی، ایتالیایی، عربی؛ به لحاظ جغرافیایی: اروپا، امریکا، امریکای لاتین، منطقه عرب زبان، خاور دور. در این باب، دید جهت گیری عمده ما، در کل و در هر یک از این بخش ها، چه باید باشد و اولویت با کدام یک از فقرات بخش است.
در برنامه ریزی، طبعا مسئله کاپی رایْت مطرح می شود که درباره آن هر از چندی بحث هایی میان موافق و مخالف درگرفته است. امّا این حُسنِ کاپی رایْت ظاهرا باید مقبول عام باشد که در اجتناب از دوباره کاری و دیم کاری و از جهت دقّت در احراز صلاحیت مترجم اثرِ مثبت دارد.
برای مسائلی که طرح کردم و یا صاحب نظران طرح خواهند کرد به پاسخ های سنجیده نیاز داریم. آنچه در بادیِ امر به نظر می آید این است که به سؤالِ عنوان شده در این باره که آیا برنامه ریزی در شرایط کنونی ضرورت دارد یا نه، جواب آری باید داد. چنین می نماید که، برای پرکردن خلأ فرهنگی در عرصه ترجمه و پرهیز از دیم کاری، یکسویه کاری، بنجل سازی، و اتلاف نیرو، راهی جز برنامه ریزی وجود نداشته باشد و آنچه در این زمینه محتاج تبادل نظر و بررسی جمعی است نوع سازماندهی این برنامه ریزی و نقش های آن و نیز خصلت بانی و گرداننده آن است.
برای این بررسیِ همه جانبه و حسّاس و کسب نتیجه عملی، پیشنهاد می کنم همایشی اختصاصی، هر چند محدود، با شرکت صاحب نظران تشکیل شود و بانیِ آن چه بهتر که همان گروه زبان و ادبیات انگلیسی دانشگاه فردوسی مشهد و متولی و سازمان دِه آن پهلوانِ این میدان، دکتر علی خزاعی فر محبوب خودمان، باشد.
نظر شما