آیا اربابان وال استریت اقتصاد جهان را نشانه رفتهاند؟
سالیان سال بود که مردم جهان در کشمکش بین دو قطب نظام سرمایهداری لیبرالیسم و سیستم ضد سرمایهداری کمونیسم معلق بودند اما سرانجام با سقوط کمونیسم شوروی، سرمایهداری بال و پری جهانشمول یافت. سرمایهداری مرزهای جغرافیایی خود را آنقدر گسترد که عالمگیر شد. اگرچه پایگاه و خاستگاه نظام سرمایهداری کشورهای غربی و امریکا است اما عالم شرق نیز از تأثیرات آن مصون نبوده است. به این اعتبار، به همین سادگی نمیتوان از نابودی سیستم سرمایهداری سخن گفت و به اثرات منفی این تخریب در کشورهای شرقی غافل بود. پس از جنگ جهانی دوم، نظام سرمایهداری با تأسیس نهادهای بینالمللی و دنبال کردن منافع خود در دیگر کشورها «پروژه جهانیسازی» را شکل داد و آن را بر ستون مؤسسات و نهادهای بینالمللی استوار کرد و پیش برد و با همین فرایند جهانیسازی سیاستهای خود را در دیگر کشورها موجهسازی کرد. این چنین بود که تفکر حاکم بر وال استریت شکل گرفت. وال استریت مقر بنگاههای بزرگ سرمایهداری امریکا شد. سرمایههای دنیا را مدیریت و سرمایهداران را سکانداری کرد و سرانجام اربابان وال استریت خود را اربابان جهان پنداشتند.
طبق قواعد این اربابان، جهان به سه دسته کشورهای پیشرفته و توسعه یافته، کشورهای غیرپیشرفته و توسعه نیافته و کشورهای در حال توسعه تقسیم شدند. آنان که خود خطکش این سنجش بودند، الگویی جهانی را ارائه دادند که هر کشوری قدو قواره خود را در عرصه جهانی با آن الگو اندازه بزند. طراحان این الگو، ساختاری را ترسیم کرده بودند که کشورهای در حال توسعه و کشورهای توسعه نیافته هر قدر هم که تلاش میکردند، هرگز این الگو به تن آنها اندازه نمیشد و همیشه خود را به خیاطهای آن که همان اربابان نظام سرمایهداری بودند، وابسته میدیدند. در واقع سیاستگذاران سیستم سرمایهداری سرابی را برای دیگر کشورها ترسیم کرده بودند که آنان هر چه میدویدند هم به آن نمیرسیدند.
وال استریت به مثابه سمبل نظام سرمایهداری مشی اقتصادی، منش سیاسی و شیوه لیبرال دموکراسی را به عنوان الگوی توسعه به کشورهای جهان تحمیل کرد و «سراب توسعه یافتگی» را پیش پای کشورهای در حال توسعه گذاشت. سرابی که توسط برنامه ریزان سرمایهداری ترسیم و تصویر شده بود، اکنون حجاب انداخته و رخ نمایانده؛ چنان که خود جوامع غربی و مردم امریکا را به فریاد آورده است.
جنبش وال استریت در واقع فریاد اعتراض مردمانی است که سالها زیر فشار سرمایهداران له شدهاند و زیر چرخ دندههای سرمایهداری پشت خم کردهاند. حال بسیاری از تحلیلگران سیاسی- اقتصادی و جامعهشناسان، پس از اعتراضات گسترده وال استریت و بسط پیدا کردن آن به ایالتهای دیگر امریکا و کشورهای مختلف اروپا از نابودی نظام سرمایهداری و به زانو درآمدن برنامهریزان سرمایهداری گفتند و برخی صاحبنظران هم این واقعه را این گونه به قضاوت نشستند که نظام سرمایهداری طی سالها حاکمیت بر دنیا، چنان ریشهدار شده است که به این سادگیها عمارت آن فرو نمیریزد و این سیستم با وجود «خرابی»هایی، قادر به بازسازی خود است. فارغ از قضاوت و ارزش داوری در باب نظر این تحلیلگران باید به این نکته متذکر شد که در عالمی به سر میبریم که هر یک از کشورها با توجه به نظام سیاسی- اجتماعی خود نسبتی را با نظام سرمایهداری حاکم برقرار کرده است و در پازلی که سردمداران سرمایهداری با طرح «جهانیسازی» ساختهاند، در این پازل جایگاهی دارند و در واقع هر یک به سهم خود تکمیل کننده این پازل هستند. به طوری که گاهی کشورهای توسعه نیافته یا در حال توسعه که خود منتقدان سیستم سرمایهداری هستند، اتفاقاً در تکمیل این پازل سهمی بزرگتر و نقشی پررنگتر دارند چرا که اربابان و سیاستگذاران نظام سرمایهسالاری با وجود و حضور کشورهای در حال توسعه یا جهان سوم است که الگوی سرمایهداری خود را طرحریزی کردهاند.
حال اگر نظام سرمایهداری آن طور که برخی تحلیلگران معتقدند در مسیر نابودی گام گذاشته است، دور از انتظار نخواهد بود که بسیاری از دیگر کشورها را نیز قربانی کند و آثار و موج تخریب آن گریبانگیر کشورهای بسیاری شود.
در اینجا حاکمان سیاسی و تئوریسینهای اقتصادی کشورهای در حال توسعه این وظیفه خطیر را بر دوش خواهند داشت که سیاست و اقتصاد خود را چنان مستقل از نظام سرمایهداری جهانی، تبیین و تعریف کنند که کمترین آسیب را از تخریب نظام سرمایهداری متوجه کشورشان نمایند.
شاید لزوم تبیین و اجرایی کردن «الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت» در این برهه زمانی، از هر زمان دیگری بیشتر احساس میشود و این امر نگاهها را متوجه نخبگان و صاحبنظران کشورهای اسلامی و از جمله اندیشمندان و سیاستگذاران ایرانی میکند. شکی نیست که یکی از راههای مصون مانده از این بحران جهانی، تبیین «الگوی پیشرفت» مستقل از الگوی غربی است
منبع: / روزنامه / ایران ۱۳۹۰/۹/۱۰
نویسنده : عباس پورابراهیم
نظر شما