کلاهیها و کشمیریها
قرار بر این بود تا اعضای حزب جمهوری اسلامی در ساعت20: 30 هفتم تیر ماه 1360 در ساختمان حزب در چهارراه سرچشمه تهران در رابطه با تورم و انتخابات زودهنگام ریاست جمهوری پس از عزل بنیصدرصحبت و بحث داشته باشند.
جلسه پس از تلاوت آیاتی از کلامالله مجید و اعلام برنامه آغاز میشود و هنگام سخنرانی آیتالله بهشتی دبیر کل حزب بود که انفجاری مهیب روی داد و در کمتر از ثانیهای، از سالن اجتماعات حزب جمهوری اسلامی جز تلی از خاک، چیزی نماند.
خبر به سرعت در سطح شهر پخش میشود و مردم هراسان خود را به محل حادثه میرسانند و به شدت نگران حال دکتر بهشتی و دیگر مسئولان نظام هستند که با تأیید خبر به شهادت رسیدن بهشتی و 72 تن از یاران انقلاب موجی از اندوه و غم سراسر کشور را فرا میگیرد. دشمنان نظام با خیال اینکه در هفتم تیر ماه 60 کار نظام اسلامی یکسره خواهد شد و کشتار مسئولان عالی رتبه، اوضاع کشور را به هم میریزد و انقلاب اسلامی دچار تزلزل میشود دست به این ترور زدند.
عامل انفجار
اما از همان لحظه انفجار این سؤال اساسی مطرح شد که این بمبگذاری توسط چه افراد و عواملی صورت گرفته است، یک روز بعد از این حادثه اطلاعاتی به دست آمد که فردی به نام محمدرضا کلاهی از عوامل ضدانقلاب که توانسته بود در داخل حزب نفوذ کند، عامل بمبگذاری است. کلاهی 10 دقیقه قبل از انفجار، به بهانهای و به طور مرموزی از دفتر حزب بیرون میآید و فرار میکند.
کلاهی کیست و چگونه توانست در درون حزب جمهوری اسلامی نفوذ کند؟ محمدرضا کلاهی متولد 1338 دانشجوی سال اول رشته برق دانشگاه علم و صنعت بود. وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سال 57 به سازمان مجاهدین خلق میپیوندد. ابتدا در انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه علم و صنعت وارد میشود اما پس از مدتی با خطدهی سازمان، از انجمن اسلامی اظهار بریدگی کرده و در عین اینکه با سازمان مجاهدین ارتباط تنگاتنگی داشته، به عنوان عضو کمیته انقلاب اسلامی شروع به فعالیت میکند و به تدریج با هدایت سازمان وارد حزب جمهوری اسلامی میشود.
کلاهی در تشکیلات دفتر مرکزی حزب در جایگاهی قرار میگیرد که از تمامی جریانات مهم حزبی و مملکتی (دولت، مجلس، نهادها و... ) مطلع میگردد و همچنین مسئول دعوت برای کنفرانسها، میزگردها و جلسات بوده، ضمن اینکه حفاظت سالن نیز به عهده او بوده است و بعد از انفجار زیر نظر یکی از افراد کادر مرکزی منافقین به نام هادی روشنروانی به نام مستعار مقدم مخفی میشود و در نهایت از طریق مرز غرب کشور توسط عوامل منافقین به عراق و سپس به اروپا منتقل میشود.
شاهد بودیم که جریانهای انحرافی و معاند همواره از ابتدای انقلاب به طرق مختلف قصد نفوذ به درون نظام و ضربه زدن به آن را داشتهاند. شاید آن روزها قبل از انفجار کسی به فکرش خطور نمیکرد که کلاهی روزی باعث شهادت بزرگی چون بهشتی شود، اما امروز با مطالعه تاریخ آن روزها و تحقیق درباره شخصیتها و روحیات و افکار آن روز افراد پی به این موضوع میبریم که دشمن برای ضربه به نظام نهایت تلاش خود را میکند و برای رسیدن به هدف خود از هر حربهای استفاده میکند تا از طریق جریانات منحرف و عوامل خود بین مسئولان نفوذ کند، حتی به یک نمونه بارزتر از کلاهی نیز میتوان اشاره کرد که عمق نفوذ وی باعث شهادت رجایی و باهنر شد.
مسعود کشمیری که عامل انفجار دفتر نخستوزیری است با نفاق و ظاهرسازی تا اصلیترین مراکز امنیتی کشور نفوذ نموده بود. تزویر و ظاهرسازیهای وی تا حدی بود که همواره دو خودکار در جیب داشت، یکی برای بیتالمال و دیگری برای کارهای شخصی. اعتماد به او به حدی رسید که تبدیل به اعتقاد شد و کشمیری را در حالی که اساساً با روحانیت نسبتی نداشت به امام جماعت رجایی مبدل کرد. کشمیری آنقدر اعتماد رجایی را جلب کرد که دیگر کسی برای ورود و خروج او به ریاست جمهوری مورد بازرسیاش قرار نمیداد.
کشمیری قبل از انقلاب توسط پسردایی خود جذب سازمان منافقین شد. لیکن با مرور زمان چهرهای حزباللهی و حامی جمهوری اسلامی به خود میگیرد و بسیار پیچیده عمل میکند. وی پس از انقلاب هم عضو سازمان منافقین بوده و با تبدیل خانه خود به انبار مهمات با دیگر اعضای سازمان نیز جلسه تشکیل میداده است. او با فریبکاریهای خود توانست در بدو تأسیس سپاه پاسداران مدتی به عضویت آن درآید. وی سپس از سوی سازمان دستور نفوذ در نخستوزیری را دریافت میکند و برای آغاز این مسیر و اجرای توطئههایش ابتدا عضو دفتر نخستوزیری در سیستانوبلوچستان میشود.
کشمیری پس از مدتی به عنوان مشاور در امور اجرایی مشغول به کار شد و از آنجا به دفتر اطلاعات و تحقیقات نخستوزیری رفت. وی از آنجا مدتی به فعالیت در دبیرخانه شورای امنیت پرداخت و جانشین خسرو تهرانی در دبیرخانه شورای امنیت شد. عملکرد وی در این جایگاه آنچنان بود که بسیاری به غلط تصور میکردند وی خود دبیر شورای امنیت بوده است.
سرهنگ مهدی کتیبه از اعضای وقت شورای امنیت در مورد کشمیری میگوید: «در اواخر سال 57 از طرف نخستوزیری عدهای را برای حفظ اسناد و مدارک سری و طبقهبندی شده در ارتش مأمور کردند. از جمله این افراد آقای کشمیری بود که با دست خطرسمی رئیس دفتر مهندس بازرگان به ارتش معرفی شده بود تا حفاظت از اسناد و مدارک نیروی هوایی را بر عهده گیرد. بدین ترتیب کشمیری به تمامی اسناد سری و طبقهبندی شده نیروی هوایی، ضداطلاعات و حفاظت اطلاعات دسترسی پیدا میکند. ایشان تا کمیقبل از انفجار نخستوزیری در نیروی هوایی بود و با آقای محمد رجبی و داداشی که آنها هم از نخست وزیری معرفینامه داشتند در ستاد مشترک فعالیت اطلاعاتی و ضداطلاعاتی انجام میدادند. کشمیری به این صورت وارد تشکیلات نظامیگردید و بعد از مدتی کارش را در نیروی هوایی رها کرد و به شورای امنیت آمد، او قیافه حق به جانبی داشت، با ریش محرابی، قشنگ و صورت سرخ و سفید موجه که هر کس که ایشان را میدید، فکر میکرد حتی نماز شبش را نیز ترک نمیکند.”
وی حتی یک طرح امنیتی راهانداخته بود و با دعوت از سران وقت نظام، در جلسهای به همه تأکید میکرد که باید کاری کنیم که جلوی نفوذیها را بگیریم و آنها را شناسایی کنیم، در حالی که خودش نفوذی بود و این طرحها را میداد تا جایگاه خودش را مستحکمتر کند.
حتی بعد از انفجار دفتر نخستوزیری، جریانی که کشمیری و تیم او را هدایت میکرد با صحنهسازی و اصرار بر اینکه کشمیری در جریان انفجار شهید شده و از او فقط خاکستری بیشتر نمانده است، سعی بر منحرف کردن افکار عمومی داشتند که حتی در ابتدا هم موفق شدند.
امروز نیز دشمنان در کمین نشسته به نوعی و به شکل و ظاهری خاص درمیآیند، اگر آن روزها توانستند از طریق موج انقلابیگری وارد شوند امروز از ترفندهای دیگری استفاده میکنند، گاه سخن از راهانداختن مکتبی جدید میکنند و گاه از طریق صحبت در باب ظهور قصد ورود به عرصه را دارند. هنگامی که مقام معظم رهبری میفرمایند که بصیرت داشته باشیم دقیقاً برای شناخت همین ترفند دشمن است که بتوانیم دوست را از نفوذی تمییز دهیم.
امروز هم کشمیریها و کلاهیها هستند و همچنان به دسیسهچینیهای خود مشغول، شاید امروز دیگر از طریق مبارزه مسلحانه و بمبگذاری وارد نشوند و خیلی نرم و زیرکانه نفوذ خود را گسترش دهند. پس تا دیر نشده باید همه کشمیریها و کلاهیها شناسایی شوند.
منبع: / روزنامه / جوان ۱۳۹۰/۴/۷
نویسنده : احمد محمد تبریزی
نظر شما