تحولات فرهنگی، ارتباطات جهانی و امنیت ملی
تحولات فرهنگی
ستیز فرهنگها با هم به قصد چیرگی بر یکدیگر، واقعیتی است انکارناپذیر؛ که همپای تاریخ زندگی انسان همواره وجود داشته است و از این پس هم به سبب پیشرفتهای سریع در فناوری ارتباطات- که هیچ نوع فاصله و سد و مرز حفاظتکنندهای میان فرهنگها باقی نمیگذارد- با شدت بیشتری ادامه خواهد یافت.
هیچ فرهنگی تا سرزندگی، زایایی و نیرومندی را یکجا در خود گرد نیاورد، نمیتواند جهانگیر شود و جهان و نگرش مردم جهان را به میل و سود خود تغییر دهد.
در عرصة فرهنگ با توجه به پیشرفتهای حیرتانگیز تکنولوژی ارتباطات، نه پرده آهنین شوروی حافظ و دافع است و نه دیوار بلند چین. زیرا همة فرهنگها تنها از طریق داد وستد با فرهنگهای دیگر سرزندگی؛ زایایی و نیرومندی مییابند. از این رو فرهنگ اسلامی- ایرانی ما در شرایط کنونی در صورتی میتواند در چالش با فرهنگهای پیش روی خود ایستادگی کند که به داد وستد دلیرانه با آنها بپردازد و به معنای واقعی کلمه، تجدید حیات کند. این فرهنگ باید به آن حدی از سرزندگی، زایایی و نیرومندی برسد که چه در حوزة فرهنگ و هنر خاص فرهیختگان و چه درعرصة فرهنگ و هنر عامة مردم که سخت علاقهمند به حفظ هویت ملی و پایبند به ارزشهای مذهبی و ملی هستند، خود را توانمند، مجهز و آماده سازد.
در مقطع کنونی، جمهوری اسلامی ایران برای غلبه بر آنچه پیش روی خود دارد، ناگزیر است به یک بسیج همگانی روی آورد. سیاست فرهنگی ما اگر بخواهد براساس نقشة سیاسی و فرهنگی جامعه بر مبنای واقعیت عینی و تحولات جدید حرکت کند، باید به ابداع اصطلاحات جدید- که همانا طرح نو انداختن و گشودن عرصههای نو در اندیشههای انسانها و فراتر بردن مرزهای معرفت دینی و اسلامی ملی است- دست یازد. در واقع چنین حرکتی فرآیندی است برای فرهنگسازی حقیقی و مهیا شدن برای یک گفتوگوی واقعی و مستمر به منظور پیشبرد تفاهم میان ملتها.
گفتوگوی تمدنها
گفتوگوی تمدنها اگر به معنای آن باشد که در آن هر کس متاع فرهنگی خود را عرضه کند، به منزلة «بازار مکاره» تمدن است. تمدن یعنی تراکم و تبلور اندیشهها، تجربهها و دستاوردهای یک ملت برای جهانیان از قدیمترین زمانها تا به امروز. بنابراین عمر آن به درازای زندگانی یک ملت است. در واقع پیشنهاد «گفتوگوی تمدنها» نه برای خودنمایی و کسب اعتبار، بلکه برای برداشتن قدمی در راه گشایش کار جهان طرح شده است. از این رو جبر زمانه ایجاب میکند تا حرفها و سخنها جامة عمل بپوشند؛ ادعاها توخالی نباشند؛ رسانهها رسالت خویش را ادا نمایند؛ گفتههای غیرقابل اثبات به کار گرفته نشوند؛ و ادعاها و گفتارهای بیسند، به بازار سیاست راه نیابند.
از آنجا که جمهوری اسلامی ایران در جمع کشورهای جهان و در نظام بینالمللی از اهمیت راهبردی اقتصادی، فرهنگی، و سیاسی والایی برخوردار است، همراهی آن با جریان قدرت، علم و فرهنگ جهانی نه یک انتخاب بلکه نوعی الزام و جبر فکری است. ملت ایران دارای فرهنگی با پشتوانة غنی و پایههای فراگیر جهانی است و به طور طبیعی نمیتواند در کناره بماند.
لازمة ورود به عرصة جهانی فرهگ و علم، اعتماد به نفس و تمرین است تا هویت و ارزشهای ملی ملت ما دچار آسیب نشود. هم اکنون کوششهایی برای حفظ هویت فرهنگی- به عبارتی فرهنگ ملی- در اغلب کشورهای کهن جهان مانند چین، هندوستان، فرانسه و روسیه آغاز شده است. جمهوری اسلامی ایران به عنوان کشوری متمدن و برخوردار از فرهنگ و تمدن غنی و کهن میتواند از طریق بارور کردن نظام آموزشی خویش و نیز گسترش اطلاع رسانی و قدرتمند ساختن اقتصاد خود، در عرصة جهانی فعالیت کند؛ بی آنکه نگران تأثیرپذیری منفی از جریانهای بیرونی باشد.
فرآیند جهانی شدن و چگونگی حراست از امنیت ملی
برباور ما چنین پنداری نقش بسته است که: ما باید درست همانطور وارد این عصر جدید بشویم که روزگاری اسلام را پذیرفتیم. در آن روزگار افتخارآمیز ما نه تنها هویت ملیمان را از دست ندادیم، که بهترین عناصر و ارزشهای ایران را با ارزشهای اسلامی به نحوی خلاق درآمیختیم؛ یکی از افتخارآمیزترین فرهنگها و تمدنهای بشری را پدید آوردیم، و بهترین و والاترین نگرش اسلامی را پیافکندیم که عالیترین تجلی آن عرفان عاشقانه ایرانی است.
آن روز که دولت ساسانی پس از چهار قرن فرمانروایی از هم پاشید، کشور ایران با چند دگرگونی روبرو شد:
ا. مرزهای کشور باز شد؛
2.ساختار طبقاتی کشور فرو ریخت؛
3. استعدادها و تواناییهای طبقات فرودست آزاد شد،
4. لایههای اجتماعی جامعه به هم آمیخت و آمیختگی با ملتهای دیگر نیز پیش آمد.
در نتیجة این دگرگونیها، فرهنگی آمیخته، جوشان، جستجوگر و دفاع کننده سربرآورد. در واقع باروری فرهنگی جامعه به نحوی رنگ خود را بر این دگرگونیها زده بود که به یاری آن نیاکان ما امپراتوری سیاسی خود را به امپراتوری فرهنگی تبدیل کردند.
خمیر مایه و جوهرة تمدنی ما به ویژه پس از حاکمیت اسلام، بردانش «کلام» استوار گردیده و ایرانیان این دانش را برای بیان خود و ارتباط با دیگران برگزیدهاند. مجموعة تجربههای مردمان این دیار، در کشاکش زمان و در پی رنجهای بسیار، در کتابها گرد آمده است. جوهره و نبوغ ایرانی بیشتر در کلام و به خصوص در فن شعر عرض اندام کرده است که چکیدة بخشی از سه هزار سال تاریخ تمدن ایرانی را در خود جای دادهاند. این کتابها با آنکه ترجمههایی از آنها در سراسر جهان صورت گرفته است، در مقایسه با شاهکارهای غربی جهان هنوز آنطور که شایسته است، شناخته نشدهاند؛ از آن جمله شاهنامة فردوسی، مثنوی معنوی، گلستان سعدی، و دیوان حافظ را میتوان نام برد. این نارسایی متاسفانه به گوشهنشینی و سکون زبان فارسی مربوط است؛ زبانی که به دلیل شرقی بودن و ضعف بنیة اقتصادی کشورهای گاهواره خود، نتوانسته است نقشی جهانی بر عهده گیرد. در هر یک از این آثار، اسطورة انسانی در ابعاد گسترده و ژرف و عمیق خویش به عنوان الگویی قابل دفاع و پذیرفتنی، تعریف و ارائه شدهاند؛ از آن جمله:
ابرمرد فردوسی: رستم، در شاهنامه نه یک تن بلکه روح و هنجار سامان بشری است. او ترکیبی است از نیروی بدنی (زور)، چارهجویی (فکر)، و دادمندی (اخلاق). او به هیچ قیمت نمیگذارد اصول و شرف انسانی پایمال شود. از این رو تا هست، سرافرازی و پیروزی هم هست.
ابرمرد مولوی: اصلاح و ساماندهی کار جهان که در شاهنامه از طریق نیرو باید صورت میگرفت، در زمان مولوی، جای خود را به اصلاح فردی و جهاد با نفس میدهد: «توران» هر کسی در درون خود اوست، و ضحاک هر قوم از میان خود آن قوم سر برمیآورد.
ابرمرد سعدی: در نظر سعدی وظیفة اول ابرمرد روزگار او، زندگی، و وظیفة دوم او زندگی اخلاقی است.
ابرمرد حافظ: ابرمرد حافظ درد روشنبینی دارد؛ با آن درد میسازد، و با آن خوش است. این انسان خلوص و عدل دارد و در دنیایی زندگی میکند که چندان از این مفهومها برخوردار نیست. با این حال میجوید و میبوید و ثمرة همین جستجو، میوة روشنبینی است.
«کلام ایرانی» که مهمترین ابزار فرهنگی ماست و در شعر شاعران بنام ایرانی تجلی یافته است و در فراسوی مرزها- به ویژه در جهان غرب علاقهمندان بسیاری را به خود جلب کرده است- در بحث گفتوگوی تمدنها، قاعدتاً بایداز جایگاهی والا برخوردار باشد. «گفتوگوی تمدنها» یعنی بازخوانی این متنها و بهرهگیری دوباره از آنها، و در یک کلام، تشریح و تدریس این متنها: ما باید در این راستا امکانات خود را بسیج نماییم. با آغاز دورة جدید باید بکوشیم متخصصان فرهنگی و ادیب در ترکیب هیأتهای تبلیغاتی اعزامی ایران به خارج، جای بگیرند.
در اینجا یادآوری چند نکته، مهم است:
1. وجه مهم تمدن جدید بشری، قاعدهمند کردن رفتارهاست.
2. متاسفانه باید بپذیریم که ورود ایدهآلیسم سوسیالیستی، ایدهآلیسم مذهبی، و ناسیونالیسم احساسی به حوزة اندیشة ما و به خصوص اندیشة سیاسی، سیاست را از صورت یک علم خارج کرده و درک درست واقعیتها و امکان هر گونه برنامه ریزی برای تغییر و تحول و برقراری اعتدال در رفتار را از ما گرفته است.
3.علمی نبودن فرهنگ نخبگان و فرهنگ عمومی ما، زمینههای تداوم بیقانونی را فراهم کرده است. دستیابی به ثبات در گروه قاعدهمندی است؛ و توسعة سیاسی به معنای پذیرفتن آن دسته از قواعد رفتار سیاسی است که تمامی مدعیان قدرت نه تنها در معنای آن همداستان باشند، بلکه در عمل نیز به آنها معتمد باشند و خویشتنداری پیشه کنند. قانونمندی و قاعدهمندی زمانی گسترش مییابد که انصاف و بیغرضی در کل نظام وجود داشته باشد. انصاف، مؤلفهای بسیار مهم در مدیریت و در تصمیمگیری کلان است.
برای توانمند کردن چهرة داخلی این سیاست خارجی، پیشزمینههایی برای تدارک دادوستدهای فرهنگی لازم است که باید آنها را در دستور کار قرار داد:
1. تعریف دوبارة مفهوم هویت ملی
به نظر میرسد ناسیونالیسم ایرانی از مرحلة سیاسی خود به مرحلة تولید قدرت ملی نرسیده است. ما همچنان باید به سختی کوشش کنیم تا به ناسیونالیسم، جنبة استدلالی و فکری پایداری بدهیم. ما ایرانیان پروردة فرهنگی التقاطی هستیم. این فرهنگ به ما آموخته است که به یک بارو بسنده نکنیم، بلکه به دنبال آگاهی از نگرشهای دیگر هم باشیم. از این رو در حالی که به عرفان اعتقاد داریم، تشریعی هم هستیم؛ در عین حال از مایههای فرهنگی پیش از اسلام هم بهرهای داریم و با چنین دستمایهای مایل به دستیابی به تجددیم و با این اندیشة سیال، ناگزیر تفکیکگرا هم هستیم اوامر و نواهی را تقسیم میکنیم و صواب را همان میدانیم که میلمان میکشد. شخص موفق کسی است که تعریف روشنی از خود دارد و پیوسته در راه بارورکردن تعریف خود میکوشد. میان توسعه یافتگی- که از ارکان امنیت ملی است- و هویت قوی ملی، ارتباطی مستقیم وجود دارد.
2. مفهوم واقعی استدلال و تفکیک آن از حاکمیت ملی
مفهوم استقلال از مفاهیمی است که در دورة جنبشهای ضد استعماری دهههای پنجاه و شصت میلادی کشورهای آفریقایی پدید آمد. از آنجا که این کشورها در دوران استعمار تجربیات بسیار تلخی را پشت سر گذاشته بودند، قطع هر گونه ارتباط با دنیای استعمارگر را مبنای مبارزه و کسب دوبارة هویت ملی قرار داده بودند. مفهوم استقلال در سه دهة اخیر معنای سنتی خود را از دست داده است و کشورها بیشتر به دنبال اختلاط و همکاری و وابستگیهای متقابل هستند. امروزه حتی ژاپن و آلمان و آمریکا که نزدیک به 60 درصد از تولید جهانی را در اختیار دارند، مستقل نیستند و به شدت به یکدیگر وابستهاند. در عین حال، کشورها به دنبال حفظ کمیت ملی و تداوم تصمیم گیریهای کلان و ملی خود هستند. مفهوم حاکمیت ملی مفهومی حقوقی است و دربردارندة معنای سیاسی «حق تصمیم گیری ملی» است. برداشت غلط از مفهوم استقلال و پذیرفتن معنای قدیمی این واژه باعث شده است که ارتباطات فکری، سیاسی و اقتصادی کشور ما با خارج تحتالشعاع نوعی انزاوطلبی درونی قرار گیرد و از تعامل و اختلاط معقول که فرایندی مؤثر فراگیری متقابل است، پرهیز شود. کشور ما اکنون دارای استقلال سیاسی است و خود برای خود تصمیم میگیرد و لزومی ندارد اندیشههای قدیمی را که امروزه دیگر معنایی ندارند، مبنای فرهنگ سیاسی خود در داخل و خارج از ایران قرار دهد.
3.نظام آموزشی و توسعة سیاسی
بحرانهای پیدرپی در تاریخ سیاسی معاصر ایران، فرصتی برای آموزش معقول و آرام سیاسی فراهم نیاورده است. هیجان و حماسه و تعصب جایگزین آموزش شده و نتیجة آن نیز روشن است.
یک آموزش قاعدهمند فکری و رفتاری میبایستی از دورة آموزش ابتدایی آغاز شود و تا دبیرستان ادامه پیدا کند. متاسفانه در نظام آموزشی ما مجموعهای از مواد خام غیرقابل استفاده با روشهای عموماً نادرست غیراستدلالی و حفظ کردنی به دانشآموز ارائه میشود و در دورة دانشگاه زمینههای پرسش، کنجکاوی علمی و استدلال و فکر کردن از او گرفته میشود. تربیت در دورة زیر پانزده سال در شکلگیری شخصیت و سرنوشت فرد انسانی بسیار تعیین کننده است. قاعدهمندی فکری مهمترین رکن این آموزش است. جمهوری اسلامی ایران برای توسعة سیاسی ناگزیر از درپیش گرفتن شیوهای جدید در تمامی دورههای نظام آموزشی خود- ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان است؛ به نحوی که دانشآموزان را با نگرش استدلالی و قاعدهمند تربیت نماید، و مطالب درسی نظام آموزشی را از حجم و کمیت غیرمنطقی کنونی به حجمی نزدیک به یک سوم از این مطالب اما باکیفیت آموزشی بهتر تبدیل نماید. در صورتی که نسل کنونی بامنطق و استدلال و تحمل سیاسی تربیت شود، میتوان به آیندة توسعة سیاسی ایران امیدوار بود.
4. عقلانیت صنعتی
هیچ ملتی نمیتواند بدون برخورداری از سرمایه و هزینة آن، به اهداف سیاسی و فرهنگی خود دست یابد. هدف از این کسب ثروت، دستیابی به ثبات سیاسی و ایجاد نظمی پایدار برای ظهور استعدادهای فردی است. پذیرفتن حقانیت علم و دامن زدن به تحقیق و حمایت از دانشگاه و متخصص به عنوان مهمترین پشتوانههای تصمیم گیری، از اصول اولیة کسب سرمایه به معنای غیرتجاری و سنتی آن است. صنعتی شدن یک کشور با مساحت، جمعیت، موقعیت جغرافیایی و بهرهمندی از نسل جوان با استعداد، ارتباط دارد. صنعتی شدن مهمترین و مطمئنترین راه افزایش ثروت ملی است؛ و نه تنها اهمیت فردی را به ارمغان میآورد بلکه به امنیت ملی و غنیتر شدن هویت ملی میانجامد. آرامش سیاسی و رعایت قواعد بازی سیاسی و گردش منظم قدرت، از استوانههای این نظم صنعتی است. در تاریخ توسعه، جامعهای سراغ نداریم که با هیاهو و هرج و مرج و بینظمی و نداشتن سامان سیاسی به اهداف خود رسیده باشد. بنابراین نخبگان سیاسی عاقل کسانی هستند که با اندیشهها و اقدامهای خود، زمینههای افزایش ثروت معقول و مشروع شهروندان را فراهم میآورند.
منبع: سایت / ای رسانه ۱۳۸۲/۰۳/۲۶
نویسنده : احمد فردحسینی
نظر شما