تحلیل گفتمان بیرون از هزارتوی تئوریها
مقاله با بهرهگیری از تجربیات عملی در پژوهش های کیفی به ویژه تحلیل گفتمان نگاشته شده است و سرمشقی برای پژوهشگر تازه کار در این عرصه برای فهم معانی نهفته و کانونی متون از جمله متون رسانهای است.
مقدمه
گاه تحلیل کیفی و از آنجمله تحلیل گفتمان، به منزلة یک روش پژوهشی در هزارتوی تئوریهای مربوط به گفتمان، رابطة زبان و قدرت، فلسفههای پیچیده فرانسوی، مباحث ساختارگرایانه و پساساختارگرایانه گم میشود. با تحقیقات و پایاننامههای بسیاری مواجه شدهام که محقق نزدیک به هشتاد درصد حجم تحقیق خود را به مرور ادبیات فلسفی اختصاص داده و بیست درصد باقی مانده را به تحلیل گفتمان در حوزهای خاص. جالب این است که آنچه به عنوان تحلیل گفتمان عرضه میشود، یا مجموعهای از مباحث کمارزش و بیربط است، و یا تحقیقی کم و بیش مشابه با یک تحلیل محتوای ساده. محقق بدون التزام به روشهای دقیق تحلیل محتوا مجموعه یافتههایی را بهعنوان تحلیل گفتمان عرضه کرده است.
فرض پیشین من در این مقاله عبارت از آن است که خواننده محترم مباحث فنی دربارة تحلیل گفتمان را در کتب تخصصی که در این زمینه انتشار یافته، میجوید. این مقاله، صرفاً بیان تجربیات عملی یک پژوهشگر در این زمینه است. به همین جهت بیآنکه متعرض مباحث و روشهای علمی و عرضه شده در راهنماهای مربوط به تحلیل گفتمان شوم، صرفاً تلاش میکنم منتقلکنندة تجربه عملی خود در این زمینه باشم. بدیهی است که تجربة عملی نگارنده فاقد ارزش استناد بهمنزلة روش علمی است، اما تصور میکنم که یک راه برای انتقال تجربه و در عین حال ارزیابی و نقد تحقیقات کیفی در ایران، عرضة تجربیات عملی محققین در این زمینه است.
تحلیل گفتمان چگونه پژوهشی است؟
تحلیل کیفی و ازآنجمله تحلیل گفتمان، شبیه کنش یک کارآگاه یا یک شخص فضول است که تلاش میکند از اتفاق خانة همسایه سردرآورد. در خانة همسایه ممکن است رفت و آمدهایی در جریان باشد. روزی شاهد پایکوبی، روز دیگر شاهد اوقات تلخی و نزاع باشیم. کسی را بیش از حد در رفت و آمد بیابیم، و کس یا کسانی را اصولاً نبینیم. اظهارات و گفتههای عجیبی بشنویم اما در نیابیم این همه به دقت به چه معناست؟ سرانجام کارآگاه یا شخص فضول ما برایمان تبیین میکند که اینهمه رخدادهای عجیب و غریب و ظاهراً بی ربط، به چه امر کانونی مرتبط است و در مجموع پرده از چه امری برمیدارد. تمثیل کارآگاه یا شخص فضول دستکم از دو جهت برای فهم کنش تحلیل کیفی یا تحلیل گفتمان مناسب است. از جمله آنکه:
1. تحلیل کیفی بهویژه با رویکرد ساختارگرایانه، مسبوق به یک نظریه اساسی است. یک معنای منتشر کانونی وجود دارد که ما با عوارض و جلوههای گوناگون و متکثر آن مواجهایم. در فرایند یک تحلیل کیفی، ما قرار است، از این صور گوناگون و متکثر و ناسازگار، به یک معنای کانونی واصل شویم و همة این عوارض را به آن امر کانونی ارجاع دهیم. درست مثل کارگاهی که نشانههای کثیر و عجیب و غریب و ظاهراً بیربط را یکباره حول و حوش یک رخداد گردهم میآورد. البته اگر رویکرد محقق پساساختارگرایانه باشد، ماجرا کمی تغییر میکند. محقق در فرایند تحلیل کیفی همیشه با یک معنای پنهان شده سروکار دارد. مثلاً شما در فضای یک کنسرت موسیقی یا در فضای یک کافیشاپ یا در منظومه متون کثیری که روزانه تولید و مصرف میشوند، و از خلال منظومه کثیری از نشانههای تصویری و مفهومی و آداب و اطوار گوناگون سخنگفتن و رفتارهای ریز و درشت قرار است به یک معنای کانونی واصل شوید. مثلاً با آشوب فراگیر ناشی از شورش تماشاگران فوتبال مواجهاید. تحلیل نشانههای ظاهرشده در رخداد ممکن است شما را متقاعد کند که در خشونت در این شورش، یک میل پنهان به همبستگی و یا یک حس نیاز به تغییر فضا موج میزند. ممکن است از تحلیل معناکاوانة این رخداد گمانههایی پیرامون چند و چون عرصة کلان عرضه کنید. اگر الگوهای پساساختارگرایانه کمک کار باشد، ممکن است تشخیص دهید در فضای شورش، چند معنای ناسازگار با یکدیگر دست به گریباناند. پویشهای جاری در فضای شورش را مطالعه کنید. مثلاًٌ نشان دهید که چگونه غلیان حس نیازهای شهوی در معترضین جوان، با حس نیاز به یک همبستگی معنوی در هم گره خورده است و منجر به فضای پیچیدهای شده است که در نگاه اول به نظر نمیآید. ممکن است در یک فضای شورشی مناسباتی از قدرت، رهبری، الگوهای تحریک و بسیج صورت گیرد که نشانگر ناخودآگاه جمعی و معانی منتشر در آن، ناظر به مناسبات سیاسی متفاوتی باشد. احالة جوانب و ظواهر و نشانگان متنوع به این امور کانونی از جمله کارکردهای تحلیل گفتمان است. شاید این تعابیر خواننده را به یاد کار روانکاو بیندازد. آری تحلیل کیفی نوعی روانکاوی است که البته موضوع مورد مطالعه به جای روان فردی روان جمعی است.
2. یک تشابه دیگر میان تحلیل کیفی و تحلیل گفتمان و کاری که کارآگاه یا شخص فضول انجام میدهد، بدگمانی محقق است. این بدگمانی به ویژه در رویکردهای نقادانه تحلیل کیفی موضوعیت دارد. بدگمانی همان معنای سرراستی را ندارد که به ذهن هر بیننده یا شنونده ساده میرسد. ممکن است از نظر کنشگران یا مخاطبان، سخنان یا رفتارها معانی صریح و معلومی داشته باشد. اما تحلیلگر کیفی همیشه با بدگمانی خاصی به آن مینگرد. سخنور از واژگان، همانطور که به زبان و ذهنش جاری میشوند استفاده میکند اما تحلیلگر میپرسد چرا از میان اینهمه مفاهیم از این یا آن مفهوم خاص استفاده شده است. ممکن است ذکر یک واژه یا حرکت سادة یک دست، برای تحلیلگر گفتمان یک گره گاه کانونی قلمداد شود و نشانگان کثیری از خلال آن به یکدیگر وصل شوند و به چیزی در ناخودآگاه فردی یا مناسباتی در شرایط اجتماعی متصل گردد. مهم نیست که فرد سخنگو از تحلیل شما در شگفت شود، آن را انکار کند و تحلیلهای شما را گندهگوییهای بیربط قلمداد کند. مهم این است که شما از سطح تحلیل آنچه در ذهن فردی جریان دارد، درمیگذرید و به مناسبات محیطی و پویشهای جاری آن اشاره میکنید. به نمادها و الگوهای عادت شدة رفتار جمعی، مناسبات درونی شدة قدرت در آن و امثالهم اشاره میکنید. یک نقطة کانونی ارجاع در تحلیلهای کیفی، ارجاع مفاهیم و کنشهای متنوع به ساختاری از مناسبات قدرت است. این همان نقطهای است که تحلیل کیفی را با امر سیاسی مرتبط میکند و تحلیل کیفی را به تحلیل انتقادی بدل میکند. تحلیل انتقادی گفتمان، از این حیث از سایر الگوهای تحلیل کیفی متمایز میشود که تلاش میکند نقطة کانونی ارجاع خود را مناسبات و روابط قدرت قرار دهد. از این حیث تحلیل گفتمان به نحوی به افشاگری نزدیک میشود.
از تمثیلهای فوق میتوان تفاوت تحلیل کیفی و کمّی را تشخیص داد. در تحلیل محتوا، افق کار روشن است. شما معلوم است در جستوجوی چه چیزی هستید، پیشاپیش هدف خود را از کار تحقیق روشن میکنید. اما در تحلیل کیفی همهچیز با یک ابهام شروع میشود و سرانجام کار میتوان پرده از ابهامات برداشت و به درستی اظهار کرد من در این تحقیق در جستوجوی چه چیزی بودم و چه چیزی یافتم.
از کجا شروع کنیم؟
برای شروع تحلیل کیفی عجله نکنید. شما باید یک دوره را که از آن با عنوان مرحلة پایلوت تحقیق یاد میشود پشت سربگذارید. البته هر تحقیقی نیازمند یک مرحله پایلوت است، اما پایلوت تحقیقات کیفی کمی متفاوت است. قرار است شما خطابههای دکتر شریعتی یا آیتالله خمینی در سالهای پیش از پیروزی انقلاب را مطالعه کنید تا ببینید در میان آن خطیبان و مخاطبان، و در فضای عمومی سالهای منتهی به انقلاب، چه معانی کانونی جریان داشته است. باید سفری در زمان آغاز کنید.
متون را بارها و بارها بخوانید. حتی اگر نوارهای سخنرانی باقیمانده از آن دوران را در اختیار دارید، با صدای بلند بشنوید. پیش از شنیدن، تا جایی که ممکن است دربارة رخدادهای آن روزگار و جلسات سخنرانی و خطابه کسب اطلاع کنید. آنگاه چشمان خود را ببندید و فکر کنید در یکی از این جلسات حضور یافتهاید. هنگام شنیدن سخنرانی، به هیچ روی در مقام نقد و ارزیابی بر نیایید. نگویید نظر خطیب دربارة فلان موضوع درست است یا غلط. شما فعلاً در مقام کشفاید. فکر کنید یک مخاطب تسلیماید و بگذارید خطیب شما را عمیقاً تحریک کند.
شما در فضای تحریکشدگی جوهر محرک متن را تجربه کردهاید و راهی برای وصول به فضای معنایی متن یافتهاید. حال میتوانید خود را موضوع مطالعه ثانویه قرار دهید. از خود بپرسید چه شد. واژهها با من چه کردند؟ این کار را بارها تکرار کنید. در ضمن این کار، متون تئوریک و نظری در زمینة تحلیل گفتمان را بخوانید. هر از چندی یکی از روشها یا یکی از تکنیکهای تحلیل را به کار ببندید و نتیجه را با تجربة عینی خود بیازمایید.
کار تحلیل کیفی، تا حدی مثل مسئولیت یک هنرمند برای ایفای یک نقش است. اگر قرار است نقش یک فقیر یا یک قاچاقچی را بازی کنید، باید توفیق پیدا کنید که عوالم این نقش را درک کنید تا بتوانید در مقام یک نقش آفرین خوب ظاهر شوید. تحلیل کیفی دقیقاً به معنای کشف ساختار یک عالم ناشناخته است. پس لازم است تا جایی که میتوانید در عالمی که یک کلام، یک نماد و یک الگوی رفتاری در آن موضوعیت یافته، رسوخ کنید.
ماجرا تا حدودی مثل یک شهود است. یکباره در فضای رفت و برگشت شما میان متون و رخدادها و مبادی تئوریک و روششناختی، متوجه یک افق تازه میشوید. در مییابید که چیزی در فضای مورد مطالعه جدىتر از همه است و سایر امور به نحوی در حاشیه آن موضوعیت پیدا کردهاند. اینک شما مرحلة اساسی پایلوت کار را با موفقیت به پایان رسانیدهاید.
در این زمینه یک مثال میزنم. کار شما مطالعة نظم گفتار دموکراتیک در دورة مشروطه است. شما همزمان در حال خواندن تئوریهای دموکراسی، روشهای تحلیل گفتمان، مطالعات نظری حول وحوش مفهوم گفتمان هستید و در عین حال بهطور مرتب رخدادهای دورة مشروطه را مرور میکنید و متونی را از نظر میگذرانید. از دهها و صدها متن که خواندهاید جز طرح کلیات و عباراتی کلیشهای چیزی به دست نیاوردهاید. حوصلهتان سررفته مضطرب شدهاید که نکند اصولاً چیزی وجود ندارد. ممکن است مسئله ذهن شما مقوله دموکراسی باشد اما مقولة دموکراسی در این متون به رغم تکرار و کثرت استعمال، فاقد محوریت و جدیّت باشد.
یکباره چشمتان به عبارتی میخورد مبنی برآنکه اگر شاه وزرا را محدود کند و از فشار استبداد بکاهد، یکسال نخواهد کشید که ایران با هدایت منورالفکرها، در کنار پیشرفتهترین کشورهای جهان خواهد نشست. شما احتمالاً حیرت میکنید که چگونه نویسنده تحول به این حجم و گستره را در یکسال انتظار میکشد. متوجه ساختار اقتدارگرایانه متن میشوید و اینکه چگونه متن در جوهر خود نقش منجیگرایانهای به روشنفکران سپرده است. ضمناً درمییابید که اصولاً دموکراسی جوهر متن نیست، بلکه ترقی و توسعه در محور است بهرغم آنکه چندان به آن اشاره هم نشده است. دموکراسی در متن، به نحوی بر توسعة اقتدارگرایانه و آمرانه با هدایت روشنفکران فرنگ رفته دلالت دارد. ممکن است شما راهی به جهان متن گشوده باشید. گوهرجدی در سخن دموکراسی این دوره نوعی ترقی و توسعه اقتدارگرایانه است. حال کافی است سایر جوانب متن را بررسی کنید و محوری بودن این یافته را بیازمایید. آیا واقعاًٌ دموکراسی در این دوره معنایی متفاوت با دوران ما داشته است و به جای نظم مبتنی بر آزادی فردی، دال بر نظم اقتدارگرایانه منتهی به توسعه و ترقی است؟
اگر در جریان کار و مطالعه متون کثیر و پس از مطالعات تکنیکی این فرض اولیه ثابت شد شما به پاسخ و نتیجة نهایی رسیدهاید. اما فراموش نکنید که، در فرایند تحلیل کیفی شما بارها و بارها، به این قبیل گمانهها نزدیک میشوید اما در عمل آن را کنار میگذارید. نکتة جالب توجه در این زمینه عبارت از آن است که گاه نتیجة نهایی، ترکیب پیچیدهای از همین گمانههای گوناگون است.
مرحله تکنیکی پژوهش
انگارهای که به نحوی شهودی و در فرایند پیچیده رفت و برگشت میان جوانب گوناگون بهدست آمده، البته یک سرمایة اولیه برای شروع مرحله تکنیکال پژوهش است، اما الزاماً نباید اقناع شوید که به نتیجة نهایی رسیدهاید. با بهرهگیری از همان سرمایة اولیه، میتوانید به طبقهبندیهای اولیه دست بزنید. احتمالاً آنچه در مرحله پایلوت به دست آوردهاید، معیاری برای دورهبندی کار به دست خواهد داد. این امکان را به شما خواهد بخشید که متون را طبقهبندی کنید یا الگوی تیپولوژی متون را به دست بیاورید. حال زمانی است که میتوانید مرحله تجربی تحقیق را بهطور دقیق شروع کنید.
متون دورة اول را به دست میگیرید. هر کدام از متون ویژگیهایی از حیث ساختار، سبک ادبی، الگوی تحریکی، ساختار ادراکی و امثالهم دارند. این خصوصیات را در یک صفحه فهرست کنید. مثلاً به این نتیجه میرسید که متون دوازده ویژگی دارند که جالب توجه است. از میان این متون، چند متن که واجد بیشترین خصوصیات یاد شده است را انتخاب کنید. حال دیگر شما هستید و یک متن خاص.
قرار است بحث مفصل و تکنیکالی را دربارة متن عرضه کنید. در عین حال، شما قرار است به یک سؤال پاسخ دهید: معنای متن کدام است یا معنای کانونی متن چیست؟ بسیار خوب، قسمتهای معنایی متن را متمایز کنید. قسمت معنایی خیلی به یک سکانس فیلم شباهت دارد. سخنگو مثلاً قرار است در بارة عدالت سخن بگوید. ابتدا از مشکلات جامعه میگوید. این یک قسمت معنایی است. ممکن است یک یا چندین پاراگرف متن را شامل شود. یکباره گریزی میزند به سیره امام علی (ع)، این یک قسمت دیگر معنایی است. بعد از آن، خطیب شروع میکند دربارة ضرورت قیام به عدالت در جوامع انسانی سخن میگوید، شما به یک قسمت دیگر معنایی وارد شدهاید. یکباره برمیآشوبد و مردم را مورد شماتت قرار میدهد که چرا سکوت کردهاند. شما وارد قسمتی دیگر از شبکه معانی متن شدهاید.
هر یک از قسمتهای معنایی را در یک جمله خلاصه کنید. حال یک متن ده ـ دوازده صفحهای مثلاً در شش قسمت معنایی و شش جملة کانونی چکیده شده است. هر یک از این جملات معنای کانونی هر قسمت است. اینک شما هستید و شش جمله و تعیین نسبت میان این جملات. کدام یک کانونیاند و کدام جملات در حاشیه قرار دارند. شما با توجه به روح حاکم بر متن، حکم میکنید که مثلاً جملة پنجم در کانون است و بقیه در حاشیه. اینک به نحوی به معنای کانونی راه بردهاید.
اما قانع نشوید که به معنای کانونی راه بردهاید. اینک شروع کنید به استخراج واژگان دال بر معانی ارزشی. این واژگان عمدتاً از حیث نحوی صفتاند. اما نه الزاماً؛ چه بسا در یک متن خاص و با توجه به آشنایی که شما با زمینه و ادبیات بحث دارید، اسامی مثل داس و چکش را واجد معانی دال بر معانی ارزشی بیابید. این واژگان را استخراج کنید و تکرار هر یک را نیز ثبت کنید. شما اینک با کثرتی از واژگان روبهرو هستید. تکنیکهای خاصی برای طبقهبندی این واژگان وجود دارد. شما واژگان را طبقهبندی میکنید و بر مبنای آنکه کدام گروه به لحاظ معنایی در کانوناند و از نظر کمیّت، بیشتر از همه تکرار شدهاند، به معنای کانونی متن راه میبرید.
باز هم نباید قانع شوید. تکنیکهای بسیار دیگری هم هست. ممکن است شما در یک متن به این نتیجه برسید که دلالت ضمنی متن و ناگفتهها مهمتر از گفتههاست. مفاهیم مرتب اشاره به اموری میکنند که در درون این متن نیستند بلکه در نسبت این متن و سخنرانی خاصی که فردی قبل از این کرده است، باید جوهر این متن را دریافت. در این صورت متن را باید در پاسخ به آن متن دیگر بخوانید و مفاهیم کانونی را در نسبت با آن کشف کنید.
به هر حال در متونی که به تکنیکهای تحلیل گفتمان پرداختهاند شما با شیوههای مختلف دریافت معنای کانونی متن آشنا میشوید.
فراموش نکنید، ممکن است شما برای استخراج معنای کانونی متن، سناریوهای مختلفی پیشنهاد کنید. مثلاً بگویید از این نظر معنای کانونی ”الف“ است و از فلان نظر معنای کانونی ”ب“ است. آنگاه میتوانید بحث خاصی دراندازید، در این باب که چرا متن حاوی استعدادهای معنایی فراوان است و این خود مجالی درخشان برای مطالعه عمق متن است.
پس از پایان دادن به مطالعه متن بر مبنای تکنیکهای مختلف و با بهرهگیری از روشهای گوناگون، مطالعة توصیفی متن را خاتمه دهید. برحسب وقت و بودجه و ضرورت کار، چند متن دیگر از این دوره را همینطور ریزهکاوی کنید. پس از آن که به اطمینان رسیدید که کم و بیش ساختار متون این دوره را دریافتهاید، نوبت به ذکر شواهد برای مدعیات میرسد. مثلاً شما در متن یک استدلال کردهاید که الگوی کلامی این دوره معطوف به یک غیریتسازی خاص است: شاه را بهمنزلة غیراصلی مطرح میکند. اگر در مطالعه متون دیگر هم کم و بیش تصدیقهایی برای این نکته پیدا کردید، حال متون دیگری را مد نظر قرار دهید و شواهد دیگری هم پیدا کنید و به ادعای خود بیفزایید. مثلاً بنویسید این نکته را در فلان و فلان متن نیز ببینید. این نکته مخاطب شما را مطمئن میکند که ادعاهای مبتنی بر یک متن گزینش شده را به کلِ این دوره بسط ندادهاید. به همین ترتیب، متون دورههای بعدی خود را نیز تحلیل کنید و یافتههای هر دوره را به طور چکیده در پایان گزارش هر دوره ثبت کنید.
حال فصل توصیف شما به پایان رسیده است. یافتههای خود را در یک فصل جداگانه با عنوان چکیدة یافتهها، جمعبندی کنید. تلاش کنید عرضة یافتهها را در قالب یک روایت عرضه کنید. مثلاً بنویسید در دورة اول با این سه ـ چهار شاخص روبهرو شدیم این شاخصها در دورة دوم به چه صور و معانی متفاوتی عرضه شدند و در دورة سوم چه تحولات تازهای رخ داد. نکتة مهم این فصل عبارت از آن است که اینک باید تلاش کنید معانی کانونی را از روند تحول یافتهها، استخراج کنید. به عبارتی الگویی برای توضیح روند تحول معانی کانونی عرضه کنید.
اگر الگوی فرکلاف مد نظر شما باشد، اینک زمان آن است که معانی کانونی استخراج شده را مورد تفسیر و تبیین قرار دهید. شما در این مراحل نیز، همچنان با همان پرسش اولیه مواجهاید: معنای متن و معنای کانونی آن کدام است؟ اما این بار برای پاسخ به این سؤال به خصوصیات درونی متن اکتفا نمیکنید. در مرحلة تفسیر، میپرسید با توجه به مفاهیم و معانی، ارزشها و ایدئولوژیها و گفتارهای پیرامونی متن چه معنایی را در خود پرورده است. در مرحله تبیین، در پاسخ به سؤال معنای متن چیست، زمینة اجتماعی و فرهنگی و سیاسی را مبنا میکنید و میپرسید که با توجه به نسبت متن با این رخدادهای خاص در زمینه، معنای متن کدام است.
ضرورت نظرورزی در تحلیل گفتمان
تحلیل گفتمان یک الگوی پژوهشی نظرورزانه است. این نکتة بسیار مهمی است که اصولاً تحلیل گفتمان را از تحلیل محتوا متمایز میسازد. تحقیقی که مدعی بهرهگیری از روش تحلیل گفتمان است اما در نهایت شما را به ذکر خصوصیاتی ظاهری از یک متن رسانده است، یک تحلیل موفق نیست. مثلاً در نهایت نشان داده است که الگوی گفتاری مولد یک هویت قومی، یک خودِ قومی و یک غیر معارضهجو با این خود ساخته است، چندان از تحلیل ظواهر متن فاصله نگرفته است. تحلیل گفتمان مدعی عمق کاوی متن است. مدعی است که در تحلیل عمق متن، به جوانبی راه برده است که از حد خودآگاه مؤلفان و مخاطبان فراتر است.
مقصود از عمقکاوی، تلاش برای رسیدن به همان معنای کانونی است که پیش از این از آن یاد کردیم. اینک با تحلیل ظواهر متن و گذر از فرایندهای توصیف و تفسیر و تبیین، زمان آن است که شما از معنای کانونی بپرسید. کدام معنای بنیادین است که صور و اجزای گوناگون متن را میتوان در پرتو و نسبت با آن مورد تحلیل قرار داد.
وصول به این معنای کانونی را نظرورزی خواندیم. چرا که آنچه بنیاد یک گفتار خاص است، از حد آن فراتر میرود. مثلاً شما اگر در یک فضای پرآشوب فوتبال، و در یک کنسرت موسیقی و یا در یک فضای ساده و آرام کافیشاپ از یک معنای کانونی سخن گفتید، آنچه را به کف آوردهاید، به آن فضای خاص اختصاص ندارد بلکه به نحوی قطعهای از یک جامعه است و میتواند مولد بصیرتهایی عام در سطح کلان اجتماعی باشد.
برای توفیق در انجام پروژههای تحلیل کیفی، ضرورت دارد یک برنامه پژوهشی کلان در ذهن داشته باشید و آن را به چند طرح پژوهشی تقسیم کنید. مثلاً اگر پژوهشگرید در پیشنهادهای پژوهشی که به مراکز مختلف سفارش میدهید، آن برنامة کلان را در ذهن داشته باشید و همواره از خود بپرسید که انجام فلان سفارش پژوهشی آیا جایگاهی در برنامه کلان پژوهشی من دارد؟ اگر موفق شوید که منظومه طرحهای مرتبط با یکدیگر را در یک فاصلة زمانی به هم پیوسته انجام دهید، در نظرورزی نسبت به یافتههای پژوهش موفقترید؛ چرا که هر کدام بُعدی تازه از آنچه شما بر آن تمرکز کردهاید خواهند بود.
به عنوان نمونه، نگارنده خود یک برنامه پژوهشی در ذهن داشته که حول و حوش مطالعة فرهنگ سیاسی در ایران و ذهنیت جمعی پیرامون امر سیاست بوده است. در این زمینه دو پژوهش پیرامون فرهنگ عامه را به انجام رساندم: مطالعه ذهنیت فرهنگی در کتابهای کودک کانون پرورش و برنامههای کودک سیما. در این دو تحقیق، الگوهای اولیهای از ذهنیت اجتماعی را به دست آوردم. پس از آن در پایان نامه دکتری خود عملاً وارد مطالعة ذهنیت در عرصة سیاسی شدم و با مطالعه خطابههای سیاسی در دورة پهلوی اول و دوم، به تولید گمانههایی در حوزة گفتار سیاسی در ایران پرداختم. در کتابی که با عنوان جادوی گفتار منتشر شد، انگارة همان اثر را از انقلاب تا دوم خرداد ماه سال 76 ادامه دادم. در این میان، به گفتارهای حاشیه نیز پرداختم و با انجام طرحی با عنوان «نظم گفتارهای مشروعیت زدا» تلاش کردم نظمهای گفتاری پیرامون نظمهای گفتاری در کانون را شناسایی کنم. در برخی از پایاننامههایی که عهدهدار راهنمایی آنها هستم نیز همچنان به همان مسیر ادامه میدهم و برحسب تجربه دریافتهام که تمرکز بر یک حیطه و انجام پژوهشهای متعدد، توان نظرورزی در تحلیل یافتههای یک تحلیل کیفی را افزایش میدهد.
منبع: / فصلنامه / رسانه / شماره 73
نویسنده : محمد جواد غلامرضاکاشى
نظر شما