هربرت مارکوزه و طبقه پرولتاریا
هربرت مارکوزه (Herbert marcuze) متفکر آلمانی، در سال های 1898 الی 1979 زندگی می کرده است. پس از به قدرت رسیدن نازی ها در آلمان، هنگام جوانی به آمریکا مهاجرت کرد و تبعه این کشور شد. وی مدتی در دانشگاههای آمریکا به شغل استادی اشتغال داشت.
وی مولف آثاری مانند "انسان تک ساحتی"، "روش و تمدن" و "انقلاب یا اصلاح" است. وی در درجه اول منتقد جوامع صنعتی پیشرفته و بیانگر ضعف ها و عوارض مدنیت امروزی به شمار می رود. مارکوزه شخصاً خود را یک مارکسیست می داند ولی مارکیستی که این نظام فکری را در شرایط تازه و امروزی بیان می کند. از این رو برخی او را "نئومارکسیست" نامیده اند. به قول خود او "مارکسیسم شوروی خشک، خشن و انعطاف ناپذیر است، در حالی که انجماد و تعصب ذاتی مارکسیسم نیست. مارکسیسم نیز باید مانند عقاید دیگر با واقعیت منطبق گردد." به همین جهت وی را فیلسوف تازه نهضت چپ نامیده اند و دست راستی ها میگویند که جوانان را به سوی مارکسیسم کشانده است در حالی که مارکسیست های متعصب او را یک مارکسیست نمی شناسند و پراودا ارگان حزب کمونیست شوروی به وی عنوان "پیامبر قلابی نهضت چپ" داده است. عقاید مارکوزه در تعدادی مسائل، توجه برخی محافل جوانان را در اروپای غربی و آمریکا به خود جلب کرده است که به طور خلاصه ذکر می شود.
به طور کلی از نظر مارکوزه وضع و مفهوم پرولتاریای امروز با زمان مارکس فرق کرده است. آنچه مارکس از پرولتاریا در مد نظر داشت، کارگران صنعتی انگلیس در اواسط قرن نوزدهم بود. اما از آن زمان تاکنون عواملی چون افزایش سطح دستمزد و افزایش قدرت سندیکاها و احزاب کارگری، پرولتاریا را به طبقه کارگری جدید متجانس با "سرمایه داری رشد یافته" مبدل کرده است. این طبقه کماکان تحت فشار است ولی دیگر به آن شکل وحشیانه ای که در زمان مارکس معمول بود و در نوشته های مارکس توصیف گردیده است استثمار نمی شود.
البته علیرغم این بهبود وضع زندگی، فقر نسبی کارگران کماکان باقی است و بعید نیست، همین امر امکاناتی را برای انقلاب در سرمایه داری رشد یافته به وجود آورد. اما در هر حال وضع طبقاتی پرولتاریا با صد سال پیش تفاوت بارزی یافته و تجزیه و تحلیل طبقاتی جدیدی را از جامعه ایجاب کرده است. از اینرو در مفهوم پرولتاریا نیز تدقیق و تجدید نظری لازم می آید. زیرا چنان چه منظور از دیکتاتوری پرولتاریا، دیکتاتوری کارگران کارخانه ها باشد که مارکس آنها را "پایه انسانی سلسله اعمال تولید" می دانست، چنین تعبیری کافی نخواهد بود.
حال این سئوال پیش می آید که آیا پرولتاریا بدین مفهوم در کشورهای پیشرفته امروزی هنوز یک اکثریت قاطع است. آیا اکنون منحصراً تنها طبقهای هستند که استثمار می شوند؟ مارکوزه به این سئوال جواب می دهد: کارگران کارخانه ها دیگر اکثریت جمعیت جامعه را تشکیل نمیدهند، اینک روز به روز بر تعداد کارگران یقه سفید افزوده می گردد و حال آنکه بر عکس از تعداد کارگران یقه آبی کاسته می شود. به طوری که تناسب بین کارگران یدی و فکری و به عبارت دیگر آنان که با دست و آنان که به مغز خود کار می کنند، تغییر می یابد و کارگران فکری بیش از پیش به عامل مبهمی در امر تولید مبدل می شوند و در حقیقت هر چه بیشتر به صورت پایه انسانی سلسه اعمال تولید در میآیند. به هر حال طبقه کارگر چه در جوامع مارکسیستی و چه در جوامع سرمایه داری همواره مورد استثمار و بهره برداری قرار گرفته است و این مسئله ای است که در واقعیت میتوان آن را مشاهده کرد. عنوان کارگر و طبقه پرولتاریا به صورت شعار و دستاویزی در دست سران کشورها بوده تا به منافع و سود خود در نظام اقتصاد جهانی دست یابند.
منبع: / روزنامه / رسالت ۱۳۹۰/۹/۱۹
نویسنده : مهسا علوی زادگان
نظر شما