نشانه گیری احساس مخاطب
آنچه از ظواهر امر پیداست این است که تلویزیون دارد هر چه بیشتر به ساخت آثاری با هدف معرفی و نمایش شیوه زندگی عموم شهرها و استانهای ایران علاقه نشان می دهد. تا هرچه زودتر شعار ایران فقط تهران نیست را عملی و عینی کند. بنا بر فضای اقلیمی، به نظر، سریال «از یاد رفته» در ادامه همین دغدغه تولید روی آنتن شبکه اول رفت. سریالی به کارگردانی فریدون حسن پور و تقریباً با همان تم و البته در همان بستر مورد علاقه او.
به یاد داریم که سریال های دهه 60 و اوایل دهه 70 تلویزیون اکثراً سریال هایی با فضایی تلخ و حزن انگیز بودند که عمدتاً احساس مخاطب را نشانه می رفتند، چنانچه بیشتراز اینکه به کیفیت های تکنیکی و منطقی اش بیندیشند، سعی می کردند کنترل احساس مخاطب را در دست بگیرند و از این راه تأثیر حوادث و اتفاقات سریال را بیشتر کنند. سریال های تولیدی آن سال ها را در بسیاری از موارد، داستان اتفاقات تلخ و گرفتاری های خانواده هایی شکل می داد که غوطه ور در انبوه مشکلات معیشتی و معاشرتی بودند. در سریال هایی این چنین هرچه افزونتر کردن بار احساسی یا تراژیک سریال موجب ایجاد یک فاصله ذهنی در تحلیل منطقی توسط مخاطب می شد که نهایتاً هم او سعی می کرد سمت احساسش را بگیرد. این روند در ساخت سریالهای تلویزیونی به مرور و از اواخر دهه 70 کم رنگ تر شد. رویه جدید که از اواخر دهه 70 و اوایل 80 در پیش گرفته شد، کم کردن از باراحساسی و جلوگیری از تشدید گاه بی مورد تلخی سریال ها بود. سریال ها در دوره جدید بیشتر سعی کردند بر مدارمنطق حرکت کنند و به جای ور رفتن با احساس مخاطب دنبال توجیه های منطقی و عقلانی برای برون رفت از بحران باشند. این شکل از پرداخت تقریباً برخاسته از خواست مخاطب آن سال ها به دلیل تغییر شیوه زندگی و نگاهش نیز بود و خیلی نمی شد آن را منطبق بر خواست مدیران وقتش دانست.
حال با گذر از آن دوره احساسات گرایی و آغاز دوره جدید منطق محوری، پخش سریال «ستایش» با همان تم و فضای تلخ اوایل دهه 70 و استقبال از آن نشان داد، دوره جدیدی از گرایش در مخاطب پدیدار شده که بدش نمی آید در کنار موج فیلم ها و سریال های عدالت محور و بر پایه منطق به تماشای سریال هایی چون «ستایش» که سویه تراژیکش پر رنگ تر است بنشیند.
سریال «از یاد رفته» با توجه به آنچه از همان قسمت های اول پیدا بود، همانند سریال «ستایش» به نظر قرار است کمی احساسات مخاطب را نشانه بگیرد و آن را قلقلک دهد. سریالی که سعی داشت دوباره با ایجاد دو قطب مثبت و منفی و البته ترسیم فضایی تلخ به مدد قهرمانانی تنها هر چه بیشتر بر این امر تأکید کند. کاری که «از یاد رفته» و سریال هایی از این قبیل می کنند ایجاد فضایی اندوهناک حاصل از تحمیل شرایطی ناگوار و خارج از محدوده انسانیت از سمت قطب منفی سریال بر مثبت است تا هر چه بیشتر با تصاحب حس همذات پنداری مخاطب، او را با سریال همراه کنند.
همان طور که گفته شد اصولاً هم چنین سریال هایی خواسته یا ناخواسته با ایجاد فاصله ذهنی میان منطق و احساس، ضمن دور نگاه داشتن این دو از یکدیگر، پیام های اخلاقی خود را هر چه بیشتر و بهتر در اختیار مخاطب قرار می دهند. نهایتاً می ماند یک پرسش پایانی که تا حدودی شکل آمار گونه نیز دارد. اینکه بیشترین تمایل و گرایش در دیدن چنین مضمون هایی در این روزها مربوط به کدام دسته ازمردم است؟ آیا بیشترین گروه تعقیب کننده سریال مربوط به افراد با سطح تحصیلات متوسط رو به پایین است یا عکس این؟ آن طور که پیداست علاقه گروه اول، محتمل تر است. و در دسته دوم که شامل افراد با تحصیلات متوسط به بالاست محتمل تر. شاید پیگیری سریال به صرف مضمون های احساسی سریال باشد و به هیچ وجه با بخش منطقی قضیه کنار نیاید. روایتی تراژیک جهت کنترل احساس مخاطب و برتری دادن و ارجحیت یکی بر دیگری، نکته ای است که سریال «از یاد رفته» نیز با تأکید بر آن سعی در رساندن پیام اخلاقی اش داشت. تفکیک منطق و احساس و سهم هر کدام از آنها هنگام دیدن سریال، سئوالی است که جوابش در دستان مخاطب خواهد بود.
منبع: / روزنامه / رسالت ۱۳۹۰/۹/۳
نویسنده : حسن حق حقیقی
نظر شما