شبکههای ارتباطی نوین و رسانههای همگانی؛ تقابل یا تعامل؟
مقدمه
در جهانی زندگی میکنیم که فراوانی، تنوع و امکان دسترسی به اطلاعات، بارزترین ویژگی و شاخص آن است. در این جهان به شدت اطلاعاتی شده، فرهنگ و تعامل اجتماعی بیش از هر زمان، محتوای اطلاعاتی یافته است، به نحوی که برخی صاحبنظران، عصر کنونی را دوره «پرستش اطلاعات»(1) نام نهادهاند.
در این دوره، ظهور نظام چندرسانهای و فنآوریهای ارتباطی و اطلاعرسانی به بارزترین نماد آن تبدیل شده است. شبکههای نوین ارتباطی، آنچنان بر فضای زندگی بشر امروز سایه افکندهاند که میتوان گفت همه ما در محیطی رسانهای به سر میبریم. اینمحیط رسانهای به نوبه خود بافت معنایی چند ساحتیای به وجود آورده است که غالبجلوههای فرهنگی و سیاسی را با همه تنوع و گونهگونیشان در قلمرو خود جای میدهد. در حوزه فرهنگی و در بافت «ابرمتنی»(2) که به وسیله رسانههای نوین شکل میگیرد جلوههای گذشته، حال و آینده به یکدیگر پیوند مییابند و یک محیط نمادین جدید ایجاد میکنند که در آن دنیای مجازی، به واقعیت محیط زندگی ما بدل میشود. در قلمرو سیاست نیز، گرچه سیاست رسانهای، تمامیت دنیای سیاست را تشکیل نمیدهد، اما سیاست اساساًً از مجرای رسانه بر فرایند تصمیمگیری تأثیر میگذارد و «چارچوباساسی محتوا، سازمان، فرایند و رهبری دنیای سیاست را شکل میدهد»(3).
چند و چون اطلاعاتی که در جامعه جدید تولید میشود، آنچنان بر تار و پود رسانهها، ساختار، نقش و عملکرد آنها تأثیر میگذارد که میتوان گزاره تاریخی مارشالمکلوهان، «رسانه همان پیام است» را به «پیام همان رسانه است»، تبدیل کرد. زیرا تنوع رسانهها و امکان تلاش برای جذب مخاطبان ویژه در نظام نوین رسانهای باعث شده استکه ویژگیهای پیام ویژگیهای رسانه را شکل دهند.
تعامل یا تقابل؟
سپهر رسانهای جدید فضایی سرشار از رقابت و چالش را میان رسانههای نوین با ویژگیهای تمرکززدایی، تعامل، انعطافپذیری، فردگرایی و شبکهسازی، در قبال رسانههای همگانی نظیر مطبوعات، رادیو و تلویزیون با ویژگیهای جمعگرایی، تعهد به حرفهگرایی، قدرت فرهنگی وحدتبخش، تفکیکپذیری الگوهای معرفتی یا تمایز میان مقولههایی چون اخبار، آموزش، سیاست، فرهنگ، سرگرمی و ورزش و نیز تمایزگذاری کار و فراغت گشوده است. پیشبینی یا حتی داوری در مورد سرانجام این چالش چندان ساده نیست. دو دیدگاه متمایز در این زمینه وجود دارد: یکی دیدگاه کمیگرای جامعه اطلاعاتی که فراوانی اطلاعات و تنوع رسانههای نوین را به مثابه «پایان تاریخ»رسانههای همگانی مطرح میکند، و به اندیشه «رسانههای جایگزین» معتقد است. ایندیدگاه خوشبینانه و افراطی بیشتر از دیدگاه «مهندسی اطلاعات» به جامعه اطلاعاتی نوین مینگرد، قائل به تنازع رسانههای نوین با رسانههای همگانی است و بر این باور است که چند رسانهایها به زودی رسانههای همگانی را به بایگانی تاریخ خواهند سپرد. نگرش دوم اما، به تعامل در عین استقلال، همزیستی در عین رقابت، تأثیرپذیری و تأثیرگذاری متقابل رسانههای همگانی و رسانههای نوین، باور دارد. این دیدگاه که میتوان آن را دیدگاه تعاملی رسانهها نامید، معتقد است که به دلیل فراگیری، تنوع و انعطافپذیری رسانههای جدید، کل تجربه گذشته، حال و آینده آدمی در یک متن چند رسانهای قابلجذب است و به همین دلیل قدرت نمادین فرستندههای سنتی پیام و اطلاعات، به نحو چشمگیری کاهش مییابد، اما در عین حال ظهور نظام چند رسانهای یا روزنامهنگاری الکترونی را به معنای جدایی و تمایز میان رسانههای شنیداری، دیداری، چاپی، فرهنگعامیانه و فرهنگ فرهیختگان، سرگرمی و اطلاعات، آموزش و اغوا تلقی نمیکند. اینرویکرد، مجموعه رسانهها را اعم از سنتی و نوین در یک منظومه تعاملی و همیاریمیبیند که اقتدار و نقش آفرینی آنها از همیشه نیرومندتر شده است. این دیدگاه معتقد است که «رسانهها همراه باهم برای دموکراسی و حکومت سالم، مبارزه میکنند، از زیادهرویهای سیاستمداران جلوگیری میکنند، و در نهایت بخشی از قدرت را بیرونفرایند سیاسی نگه میدارند و آن را در جامعه منتشر میکنند. در عین حال، مشروعیتاحزاب، سیاستمداران، سیاستها و نهایتاً مشروعیت دموکراسی را به صورت فعلیاش ازبین میبرند.»(4)
این دیدگاه، جذابیت و قابلیت اعتماد را ملاک موفقیت رسانهها میداند و معتقد است،«هر خدشهای در قابلیت اعتماد یک شبکه تلویزیونی یا روزنامه معین باعث میشود مخاطبان آن در بازار رقابت، بین دیگران تقسیم شوند.»(5)
مانوئل کاستلز بر آن است که تلویزیون، روزنامهها و رادیو، همچون نظام واحدی عمل میکنند که در آنها روزنامهها غالباً واقعهای را گزارش، شرح و تفسیر میکنند، تلویزیون آن را در میان مخاطبان وسیعتری انتشار میدهد و گفتوگوی رادیویی، فرصتی برای تعامل شهروندان و همچنین مناظرههای جانبدارانه درباره مسائل مختلف را فراهم میکند. از این دیدگاه، رسانهها هیچگاه جایگزین یکدیگر نمیشوند، بلکه از یکسو حوزههای مستقلی را برای فعالیت خویش برمیگزینند و از جانب دیگر، نقشها و کارکردهای تازه و مکملی را برای خود تعریف میکنند. تجربه تولد رادیو و سپس تلویزیون در اوایل قرن بیستم و تأثیر آن بر فضای روزنامهنگاری و فعالیت مطبوعاتچاپی، گواهی بر این مدعاست.
فنآوریهای جدید نه تنها تعامل، چندصدایی، تنوع، قابلیت دسترسی و حق انتخابرا به عرصه گفتمان غالب رسانهای کشاندهاند، بلکه این فرصت را برای رسانههای همگانیفراهم کردهاند که به منابع متنوع، گسترده و سهلالوصول در مقیاس جهانی دسترسی داشتهباشند. بر این اساس، آنها گفتمان تک گفتار و اقتدارگرای رسانههای همگانی را به حاشیهرانده و فضای روزنامهنگاری سنتی را دموکراتیکتر میسازند. بنابراین، رقابتی کهدرگرفته است، هم میتواند فرصتسوز باشد و هم تحول آفرین. حتی «رادیو تلویزیونهای دولتی در دهه گذشته، خود را به نحوه عملکرد رسانههای خصوصی نزدیک کردهاند، تا بتوانند در عرصه رقابت جهانی دوام آورند و بدینسان به همان اندازه به سنجش مخاطب نزدیک شدهاند.»(6) ارتباطات رایانهای، این امکان را برای تلویزیون فراهم ساختهاند که به تمرکززدایی، تنوعسازی و تولید برنامههای سفارشی بپردازند و تعامل با مخاطب را جایگزین ارتباط یک سویه کنند. در عین حال، به نظر میرسد، هر یک از رسانهها تا سالهای آینده، همچنان کارکردهای مستقل، نقش و تأثیر خود را داشته باشد. به عنوان مثال:
الف. شبکههای نوین ارتباطی، گرایش و امکان شرح، توصیف و نگرش عمقی به رویدادها و محیط زندگی ندارند. آنها عمدتاً به انتقال «اطلاعات» یا «اطلاعرسانی» میپردازند، در حالیکه دسترسی صرف به اطلاعات، الزاماً موجد دانش و آگاهی نیست. اما از دیدگاه انتقادی، پرسش اساسی این است که در جامعه اطلاعاتی «چه نوع اطلاعاتی افزایش یافته است؟ چه کسی، چه نوع اطلاعاتی را برای چه منظورهایی و با چه نتایجی به وجود آورده است؟»(7) آیا به قول ژان بودریار فیلسوف فرانسوی «اکنون اطلاعات، افزون و افزونتر و معنای آن کم و کمتر شده است؟»(8) آیا نباید با هربرت شیلر محقق آمریکایی و دیوید هاروی، در زمینه تمایز میان مقوله اطلاعات و مقاصدی که این اطلاعات دربردارند، هم صدا شد؟ آیا تحت تأثیر سازوکار بازار، بخشهای ثروتمندتر جامعه به صورت خاص به اطلاعات کیفیتر دسترسی ندارند و آیا آنها از این طریق، قدرت و سلطه خود را استحکام نمیبخشند؟ البته، طرح این قبیل پرسشها به معنای نفی ارزشهای مثبت جامعه اطلاعاتی و امکاناتی نیست که رسانههای شبکهای برای دسترسی و انتخاب اطلاعات و تعامل میان فرستنده و گیرنده پیام ـ که به راحتی میتوانند جایشان را عوضکنند ـ فراهم میکنند، اما نمیتوان از تأکید بر ضرورت مطالعه و بررسی معنای اطلاعات و برداشت مبتنی بر عقل سلیم از اطلاعات، صرفنظر کرد. پرسش روژاک، پرسشی اساسی است: «آیا افزایش اطلاعات، ضرورتاً ما را به شهروندی آگاهتر مبدل میسازد؟ دسترسی به اطلاعات، ما را آگاهتر میکند، چه نوع اطلاعاتی تولید و نگهداری میشود و این برای اکثریت جامعه چه ارزشی دارد؟»(9) در عین حال، نباید از این امر غافل بود کهمعماری شبکه از لحاظ فنشناختی به دلیل برخورداری از فرایند مداوم نوآوری و قابلیتدسترسی آزاد باز است و سانسور و نظارت متمرکز در آن راهی ندارند؛
ب. مارشال مکلوهان معتقد بود که چاپ بیش از هرچیز به شرح و توصیف تمایلدارد. از دیدگاه کاستلز، در واقع چاپ امکان درک مفاهیم پیچیده، تفکر انتزاعی و استنتاج را فراهم میکند، از تناقض، گریزان است، به خرد و نظم، احترام میگذارد، و قابلیت بالقوه بسیاری برای رعایت بیطرفی، عینیت، مدارا و شکیبایی در پاسخگویی دارد. به این عوامل میتوان سهولت دسترسی، ارزانی، امکان جابهجایی و حمل و نقلآسان، قابلیت استناد و ارجاع مکرر و فعال سازی فرایند تفکر در مطبوعات چاپی را، افزود؛
پ. سرگرمی، گفتمان غالب تلویزیون است. اکثریت مردم به آن دسترسی دارند، برنامههای آن غیرنخبهگرا و عامهپسند، راحت و صمیمی و در نتیجه تأثیرگذار است و میان کار و فراغت تمایز میگذارد. این در حالی است که «برخی مشاهدات، نشان میدهند مردمی که در منزل از کامپیوتر استفاده میکنند، گرچه از خوداتکایی در مدیریت زمان و مکان، لذت میبرند ولی از فقدان تمایز میان کار و فراغت، خانواده و تجارت، شخصیتو کارکرد، ناراحتند».(10) این امر بدان معناست که همسانی تجربه در یک رسانه به نوعی تمایز میان حوزههای فعالیت انسانی را مخدوش میکند و نوعی سردرگمی در شیوه رفتار را باعث میشود. اما ایفای این نقشهای مستقل، مانع تعامل و همکاری میان رسانههای همگانی و نوین و فعالیت در قلمروهای مشترک نمیشود. رسانههای همگانی برایسالهای طولانی رسانههایی تک منبعی و متکی به منابع اقتدارگرا بودهاند. این اتکا، گرچه میتواند اعتبار، صلابت، صحت و قدرت خاصی را برای پیام تولید و منتشر شده رقم بزند، اما متکی به تک گفتار (مونولوگ) و تا حدی رفتار غیردموکراتیک است. در غیابرسانههای نوین، رسانههای همگانی، صدای انسانهای خاموش و منابع متکثر، اما فاقد قدرت اجتماعی را دست کم آنچنان که باید، نمیشنوند. رسانههای همگانی کشمکشمدارند، از همین رو، صدای جنگ، برخورد، کینه و اختلاف، بسیار بیش از صدای صلح، تفاهم و مدارا در آنها بازتاب دارد. ظهور چند رسانهایها، رفتار ارتباطی، فرایند دروازهبانی و برجستهسازی، و فرهنگ و واژگان کلام، رسانههای همگانی را به تعدیل و تعادل بیشتر کشانده است.
در میان رسانههای همگانی، تلویزیون به علت داشتن ساختار فنشناسانه و قرابتبیشتری که با ارتباطات رایانه ای و شبکهای دارد، بیشترین استفاده را از رسانههای نوینمیکند و در عمل، بخش مهمی از زمان برنامههای خود را با استفاده از تصاویر، اخبار و اطلاعات ارسالی به وسیله رسانههای دیجیتال، پر میکند. در جهت عکس نیز این اتفاققابل مشاهده است. بسیاری از برنامههای پخش شده از شبکههای تلویزیونی، محتوایشبکههای چند رسانهای را نیز تشکیل میدهند. در مورد مطبوعات، گرچه مطالعه خاصیصورت نگرفته، اما مشاهدات عینی و میدانی حاکی از استفاده متقابل این دو رسانه از محتوای یکدیگر، گرچه با نسبتی کمتر از تلویزیون هستند. چهره بسیاری از مطبوعات، بهویژه روزنامهها به خاطر استفاده از اخبار کوتاه و سریع شبکههای اینترنتی و سایتها و پایگاههای اطلاعاتی، جذابتر، روزآمدتر، متنوعتر و دموکراتیکتر شده است. امروز مطبوعات ناگزیرند صدای شبکههای اینترنتی را بشنوند و آن را به گوش مخاطبان خود نیز برسانند، زیرا در غیر این صورت، مخاطبان خود را در بازار رقابت با رسانههای نوینبه سرعت از دست میدهند. شبکههای اطلاعرسانی رایانهای نیز از نقل اخبار و مطالبمهم مطبوعات، غفلت نمیورزند. در واقع هر دو گروه از رسانهها باعث تکثیر و بازتولید بخشی از پیامهای یکدیگر میشوند و در عین حال پیامها و کارکردهای مستقل خود را نیز دارند.
رسانههای نوین و گستره همگانی
گستره همگانی، به تعبیر یورگن هابرماس فیلسوف شهیر آلمانی، عرصهای مستقل از دولت و محل شکلگیری افکار عمومی است. این گستره از یک سو نیازمند دریافت مستمر اطلاعات و از جانب دیگر، محل بحث عقلایی، آزاد و انتقادی است. به اینترتیب، رسانههای همگانی را در کنار نهادهای اطلاعاتی دیگر نظیر کتابخانهها و مراکز آمار دولتی میتوان به عنوان شرکای مهم کارکرد مؤثر این گستره در نظر گرفت. فرانک وبستر، ارائه گزارشهای سختگیرانه و آزادانه وقایع جاری را که برای اطلاع عموم از طریق نشریات هشیار و زیرساخت مطبوعاتی تهیه میشوند، همچنین فراخوانسیاستمداران به وسیله رسانهها برای انجام مصاحبه رودررو و ادای توضیح را، عامل مؤثر درک گستره همگانی میداند.
گرچه هابرماس شکلگیری گستره همگانی در اروپا را متعلق به حوزه بورژوازیمیداند، اما معتقد است که این گستره از نیمه دوم سده نوزدهم با جنبههای مشخصی از بحث آزاد، بررسی انتقادی، گزارش کامل و تحقیقی رویدادها، دسترسی فزاینده به منابعاطلاعاتی و استقلال بازیگران سیاسی از منافع و علایق اقتصادی و نیز کنترل دولت، همراهشد.
هابرماس، گسترش پدیدهای به نام «مدیریت اطلاعات» را در سده بیستم عامل«فئودالیسازی دوباره»(11) جامعه و دور شدن گستره عمومی از اهداف و کارکردهای اولیه میداند و این بازگشت را ناشی از تغییرات به وجود آمده در نظام ارتباطات جمعی ذکر میکند. هرچند وجود رسانهها به منظور نظارت و موشکافی و دسترسی گسترده مردم بهامور عمومی جامعه ضروری است، اما از دیدگاه هابرماس، تبدیل رسانههای همگانی بهسازمانهای سرمایهداری انحصاری در طول سده بیستم باعث کاهش نقش آنها در گسترههمگانی و کمک به گسترش افکار عمومی دوره فئودالی و فاصله گرفتن از تولید و عرضه اطلاعات سودمند اجتماعی شد.
هابرماس، روند تحول رسانهها و تولید اطلاعات در سده بیستم را به سمت تقویت «مدیریت افکار» و کاهش ظرفیت اندیشه انتقادی میداند، زیرا معتقد است، «محتوایاطلاعاتی این رسانهها دارای مخرج مشترک پستترین سرگرمیهاست: ماجراهای پرتحرک، موضوعات کم اهمیت، تحریک احساسات، شخصیسازی همه چیز و خلاصه بزرگداشت سبک زندگی جدید ... و لاجرم نادیده گرفتن کیفیت اطلاعاتی مطالب ....آنچه مدنظر این رسانههاست چیزی بیش از تسلیم مخاطبان به آموزش اجبار ملایم در مصرف ملایم نیست.»(12)
هابرماس مدیریت افکار را نشاندهنده مرگ گستره همگانی و پایان گفتوگوهای مبتنی بر ویژگیهای عقلی گستره همگانی میداند، زیرا اساساً افکار عمومی در جریانگفتوگوی آزاد شکل میگیرند و به همین علت، چند و چون آن در گروی کیفیت، قابلیت دسترسی و رسانش اطلاعات است. از دیدگاه وبستر، اطلاعات کافی، معتبر و صریح،گفت و شنود رسا را امکانپذیر میسازد، در حالی که اطلاعات فقیر و حتی اطلاعات اندکی تحریف شده، به صورتی اجتنابناپذیر به تصمیمهای تعصبآمیز و مباحث ناشایسته میانجامد.
با این پیش فرض، میتوان گفت که هابرماس نسبت به نقش فنآوری نوین ارتباطی و نظام اطلاعرسانی مدرن در تقویت گستره همگانی و گفت و شنودهای آزاد و انتقادی، دیدگاه مثبت و تأییدآمیزی ندارد، زیرا ارتباطات گسترده معاصر را حاوی مقدار زیادیاطلاعات ناموثق و تحریف شده میداند که بر اصول تجاری و سرگرمیهایی تکیه دارند که ابتذال و گریز از واقعیت، محتوای اصلی آنها را تشکیل میدهند. هابرماس براین باور است که رویهها و ظرفیتهای مدیریت و دستکاری اطلاعات به صورت همه جانبهای در حال گسترش است.
از این دیدگاه، ما با موقعیتی تناقضآمیز روبهرو هستیم. از یک سو، گستره همگانی بهعلت فرصتهای تازهای که به بیان هابرماس برای مدیریت افکار، دروغپردازی و مداخلهروزمره در امور اطلاعاتی فراهم آمده، در حال تضعیف و نابودی است، از سوی دیگر با این حقیقت مواجهایم که «توسعه دامنه و پیچیدگی اطلاعات که مدیون رسانههای نوین و تکانههای ناشی از رشد تحصیلات و درخواستهای رأیدهندگان است بر این گستره بیتأثیر نبوده است.»(13)
اما فرانک وبستر در برابر داوری تند هابرماس مبنی بر فریبآمیز بودن دموکراسی و این که تودههای مردم قربانیان منفعل روندهای تبلیغاتی آن هستند، بر خلاقیتهای قابلملاحظه مردم و مخاطبان نظام اطلاعرسانی نوین تأکید میکند و معتقد است که امروز ما شاهد استفاده از فنآوریهای جدید توسط مردم در راستای توسعه مبادله اطلاعات میان آنها هستیم. او بر این باور است که «چنین پیشرفتهایی به درک قابلیت دموکراتیکفنآوریهای اطلاعاتی از طریق توسعه عرصههایی از زندگی اجتماعی که میان دولت و خانواده واقع شده است و ما آن را جامعه مدنی مینامیم و احتمالا گستره همگانی در آنها استقرار یافته، کمک میکنند.»(14) وبستر در عین حال به منتقدان سپهرهای عصر اطلاعاتبه عنوان مبارزانی مینگرد که در برابر افزایش و گسترش روزافزون مدیریت اطلاعات، کالاسازی اطلاعات و فزودنی نابودی گستره همگانی ایستادهاند.
مانوئل کاستلز نیز ارتباطات الکترونی را فرصتی برای تقویت مشارکت سیاسی و ارتباط افقی میان شهروندان میداند. از دیدگاه او دسترسی مستقیم و همزمان به اطلاعات و ارتباطات رایانهای، باعث تسهیل انتشار و اصلاح اطلاعات میشود و امکاناتی برای تعامل و مباحثه در عرصههای خودمختار و الکترونی عرضه میکند که از کنترل رسانهها خارج است. کاستلز معتقد است که این فرایند، باعث انعطاف و انطباقپذیری عرصه سیاسی میشود. کاستلز، کاهش قدرت نمادین فرستندههای سنتی به وسیله رسانههای نوین را گامی در جهت عرفی کردن جوامع و راززدایی از آنها میداند، اما از طرح انتقاد نسبت به کارکرد ارتباطات الکترونی هم غافل نمیماند، آنجا که میگوید: «سیاستارتباط مستقیم و فوری میتواند فردی شدن سیاست و جامعه را تا جایی جلو ببرد که دستیابی به یکپارچگی و وفاق و بنا کردن نهادها، بسیار دشوار گردد.»(15)
نظام چند رسانهای و روزنامهنگاری الکترونی
نظام چند رسانهای الگوی اجتماعی ـ فرهنگی خاص خود را نیز به وجود آورده است. مانوئل کاستلز ویژگیهای این الگو را در چهار محور طبقهبندی کرده است: اول، تمایز اجتماعی و فرهنگی گسترده که به تقسیمبندی کاربران، تماشاگران، خوانندگان و شنوندگان منجر میشود؛ دوم، طبقهبندی اجتماعی کاربران در دو گروه کاربران فعال و کاربران منفعل؛ سوم، انتقال پیامهای مختلف در یک نظام و برداشته شدن مرز مقولههای مستقل از قبیل خبر، آموزش، سرگرمی و ورزش؛ و بالاخره، دربرگیری بیشتر جلوههای فرهنگی به وسیله این نظام.
روزنامهنگاری الکترونی یا «سایبر ژورنالیزم»، به عنوان یکی از زیرمجموعههای مهمنظام چند رسانهای، در سالهای اخیر نقش برجستهای در تحول نظام رسانهای در سطح بینالمللی بازی کرده است. روزنامهنگاری الکترونی را به معنای انتشار اطلاعات در دورههای زمانی مشخص در قالب صفحات وب، شبکه اطلاعرسانی یا اینترنت، تعریفکردهاند. اینگونه روزنامهنگاری که در سالهای اخیر طرفداران بسیاری پیدا کرده است و توسعه غیرمنتظرهای را پشت سر گذاشته، روشهای گوناگون ارائه را در اینترنت تجربهکرده است.
این روشها شامل ارائه، کامل نسخه نوشتاری، ارائه نسخه فشرده روزنامه نوشتاری، ارائه بخشی از نسخه نوشتاری و تغییر مداوم مطالب آن، بالاخره تلفیقی از برخی مطالب نسخه نوشتاری با مطالب دیگر است. به این روشها میتوان نوع دیگری از روزنامهنگاری را افزود که به «روزنامهنگاری شخصی»، «روزنامهنگاری ارزان» یا«وبلاگ نویسی» شهرت یافته است. در نوع اخیر، هر کس با هر انگیزه، تخصص و توانایی میتواند با ایجاد یک وبلاگ، مطالب مورد نظر خود را به مخاطبان ناشناخته در سراسر جهان عرضه کند و با آنها وارد تعامل نیز بشود. به تعبیر «مایک گادوین»(16)، «انقلابدیجیتال، امروز به همراه گسترش امکانات و کارآییهای اینترنت و طرح اندیشه روزنامهنگاران ارزان قیمت، ظرفیت جدیدی برای روزنامهنگاری خلق کرده است، بهطوری که هر کس با استفاده از یک کامپیوتر و یک خط تماس با اینترنت، میتواند به یک یا هزاران و یا میلیونها مخاطبی که تا دیروز فقط غولهای رسانهای بزرگ به آنها دسترسیداشتند، دست یابد»(17).
چالش میان رسانههای همگانی و روزنامهنگاری الکترونی، به پیدایی دو دیدگاه در قبال نقاط قوت و ضعف یا مزایا و معایب روزنامهنگاری الکترونی منجر شده است. منتقدان روزنامهنگاری الکترونی ورود افراد غیرحرفهای، فاقد آموزشهای تخصصی، فقدان نظام کارآموزی و استاد ـ شاگردی ، عدم حضور و نظارت یک سردبیر با تجربه، عدم رعایت اصول اخلاق حرفهای، عدم تعهد و پایبند به اصل صحت، انصاف، دقت، جامعیت و بیطرفی، عدم دسترسی به منابع معتبر و قوی، به خطر افتادن امنیت شغلیروزنامهنگاران حرفهای، عدم دسترسی به مخاطبان غیرنخبه و عدم پاسخگویی را به عنوان بخشی از مشکلات، معایب و ضعفهای این نوع روزنامهنگاری مطرح میکنند و در برابر، موافقان روزنامهنگاری الکترونی، بر تعاملی بودن رسانههای الکترونی، دادن امکان بیان به همه کسانی که حرفی برای گفتن دارند، انعکاس صدای خاموشان، خدمت بهدموکراسی و صلح، رها بودن از قید زمان و مکان، صمیمی و بیواسطه بودن، شخصیشدن، امکان دسترسی به ذخایر، منابع و ادبیات جهانی در هر زمینه، دسترسپذیری آسان و غیر عمودی، عدم امکان نظارت و کنترل متمرکز بر محتوا، و سهولت راهاندازی آن در قیاس با هزینههای سنگین راهاندازی یک روزنامه یا یک ایستگاه رادیویی و تلویزیونی، به عنوان ظرفیتها و نقاط قوت این شیوه روزنامهنگاری تأکید میکنند.
روزنامهنگاری الکترونی هم چنین تحولاتی را در زمینه شیوهها و سبکهای سنتیروزنامهنگاری پدید آورده است. توجه به کوتاهنویسی و فشرده نویسی به خاطر کوتاهبودن زمان تمرکز کاربران روی مطالب، تشکیل تریبونهای آزاد، مواج بودن مخاطبان، به کار بردن نثر و زبان غیر رسمی و عدم رعایت قالبها و سبکهای شناخته شده و رایجروزنامهنگاری حرفهای، از جمله این تحولات است.
روزنامهنگاری الکترونی در ایران
بهرغم عمر کوتاه روزنامهنگاری الکترونی در جهان، کشور ما نیز به سرعت در معرضامواج این پدیده فراگیر قرار گرفت و با فاصله بسیار کوتاهی، روزنامهنگاری الکترونی در ایران، جای خود را باز کرد. اگر توجه کنیم که کشور ما 215 سال بعد از انتشار اولین روزنامه در لندن (1622 میلادی)، صاحب نخستین روزنامه (کاغذ اخبار، 1837میلادی) شد، و این تأخر زمانی برای رادیو و تلویزیون حدود 20 سال بود، سرعت ورود و پذیرش روزنامهنگاری الکترونی در ایران، در خور تأمل است. این سرعت، خود ناشی از تحولات اجتماعی و فرهنگی است که شکلگیری جامعه اطلاعاتی و چندرسانهایها در زیستبوم جهانی پدید آوردهاند. روزنامهنگاری الکترونی با فاصلهای اندک(یکسال) نسبت به غرب وارد ایران شد و وبلاگنویسی به عنوان جدیدترین تحول در عرصه روزنامهنگاری الکترونی هم تقریباً همزمان یا حداکثر با یک سال تأخر در ایرانشناخته شد و مورد اقتباس قرار گرفت.
در حال حاضر اکثریت قریب به اتفاق روزنامهها و تعداد کثیری از نشریات ادواری، نسخه الکترونی خود را نیز در اینترنت عرضه میکنند و تعداد قابل توجهی از سازمانها، گروهها و مؤسسههای ایرانی هم سایتهای اطلاعرسانی و خبری خود را در شبکه جهانی اینترنت، شکل دادهاند. گرچه آمار دقیقی در دست نیست، اما برآورد میشود که با وجود عمر یکساله وبلاگنویسی در ایران و جهان در این مدت بیش از 2000 وبلاگ ایرانی در شبکه اینترنت ایجاد شدهاند. سرعت شکلگیری وبلاگهای ایرانی به حدی است کهگفته میشود به طور میانگین تقریباً هر ده دقیقه یک وبلاگ جدید تنها در سایت ایرانی«پرشینبلاگ» به ثبت میرسد.(18) و این در حالی است که از وبلاگهای ثبت نشده آمار دقیقی در دست نیست. ارائه کنندگان این وبلاگها طیف متنوعی از روزنامهنگاران، متخصصان رایانه و اینترنت، افراد عادی و نخبگان سیاسی، فرهنگی و علمی را شاملمیشوند و محتوای آنها نیز به تبع گستردگی و تنوع نویسندگانشان، بسیار متنوع و متفاوت است. درد دل با افراد ناشناس، اخبار کوتاه و بلند، تحلیلها و اظهارنظرهایشخصی آزاد، شعر و قصه بخشی از محتوای این وبلاگ را دربرمیگیرند.
محتوای پایگاههای اطلاعرسانی و خبری نیز گستره وسیعی از رویدادها و مسائلمختلف شامل اخبار و تحلیلهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را دربرمیگیرد. محتوای این پایگاهها با توجه به گستردگی طیف مخاطبان، علاوه بر سفارشی بودن، از ویژگی فراگیری نیز برخوردار است.
به این ترتیب، میتوان گفت که سرعت ورود، پذیرش و فراگیری روزنامهنگاری الکترونی در ایران خود نمادی بارز از قدرت، نفوذ و ظرفیت بالقوه حضور و فراگیری این رسانه در جامعه اطلاعاتی امروز است. روزنامهنگاری سنتی و سایر رسانههای همگانی ایران نیز با این پدیده به همزیستی معقولی رسیدهاند، به طوریکه تعامل آنها روزبهروز گسترش مییابد. به علاوه، روزنامهنگاری اینترنتی در ایران امروز، به عنوان وسیلهای برای مقابله با فشارهای سیاسی و تعطیل و توقیف مطبوعات، پاسداری از حق آزادی بیان و ابراز عقیده، و تأمین حق دسترسی همگانی به اطلاعات، شفافیت و عقلایی ساختن گستره همگانی، مطرح است.
جمعبندی و نتیجهگیری
بررسیهای این مقاله نشان میدهند که رسانههای همگانی و شبکههای ارتباطی نوین در شرایطی سرشار از رقابت و چالش و در عین حال تعامل و همکاری با یکدیگر قراردارند. در این عرصه پر افت و خیز، آنچه قطعی است، این است که گزینه حذف و جایگزینی که اساس دیدگاه شیفتگان موج جدید رسانهای و جامعه اطلاعاتی را شکلمیدهد، چندان واقعبینانه نیست. در گذشته نیز نه رادیو و نه تلویزیون هیچکدام جایگزینمطبوعات نشدند. در واقع، همه اشکال رسانههای ارتباطی درون سیستمی در حال توسعه، پیچیده و قابل انطباق در کنار هم وجود دارند و رشد میکنند. وقتی شکل جدیدی پدید میآید و توسعه مییابد، به درجات مختلف در طول زمان بر گسترش دیگر شکلهای موجود تأثیر میگذارد. نتیجه پنج یا شش سال روزنامهنگاری الکترونی، رشد همپایه و همزیستی تمام انواع رسانهها بوده است. در واقع «ترس روزنامهها از نابودی به دسترسانههای دیگر، با آغاز فعالیت آنها در «وب» از میان رفت.»(19)
چند رسانهایها اصولا دارای این نقطه قوتاند که ویژگیهای انواع رسانهها را در یک شبکه تعاملی درهمتنیده تلفیق کردهاند. این ترکیب و همگرایی، بیتردید تغییر پارهای نقشها و کارکردهای رسانههای همگانی را اجتنابناپذیر مینماید. این تحول رامیتوان به فال نیک گرفت و در جهت تکامل و بهسازی و برهمافزایی برونداد رسانهها بهکار گرفت، زیرا رسانههای جدید به طور خود انگیخته و مستقل پدیدار نمیشوند، بلکه بهتدریج از دگرگونی رسانههای قدیمیتر به وجود میآیند. وقتی اشکال جدیدتر ظاهر میشوند، اشکال قدیمیتر به جای نابودی، خود را با شرایط منطبق میسازند و رشد میدهند. مثلاً روزنامه الگویی ارائه کرد که به صفحات خبری وب تبدیل شد.
اما بیتردید، تولید، پردازش و انتقال پیام در سپهر اطلاعاتی و رسانهای نوین خود به چالشی جدی برای آنها تبدیل میشود. به قول خانم الن هیوم(20) در شرایط جدید، چالشروزنامهنگار، نه رسانه، بلکه پیام است... کسب مخاطبان جدید و حفظ مخاطبان قدیمیمستلزم چیزی فراتر از رسانه تازهای است که تقریباً تمام کار همان رسانههای سابق را انجام میدهد.(21) استیو اوتینگ(22) از مؤسسه «ادیتور اند پابلیشر» نیز خدمات نشریاتالکترونی را مکمل نشریات چاپی میداند و معتقد است که آنها جای نشریات چاپی را نخواهند گرفت. عدهای دیگر نیز نشریه چاپی را سندی فرهنگی میدانند که ارتباط واقعی و ملموس با تاریخ و تجربهای زیبایی شناختی زمان، برقرار میکند، «حال آنکه رایانه، ابزاری است که مردم را بیشتر در یافتن خبرها یاری میرساند.»(23) از سوی دیگر فنآوریهای جدید رسانهای، «دست کم به زمانی معادل یک نسل بشر (20 تا 30 سال) نیاز دارند تا از مرحله اثبات مفهوم به مرحله انتخاب گسترده برسند».(24)
مقاله، همچنین به برخی دیدگاههای انتقادی در قبال کیفیت، ارزش و صحت اطلاعاتی اشاره میکند که در شبکههای ارتباطی نوین عرضه میشوند و هرگونه نگاه شیفته یا دفعی و انفعالی را مردود میشمارد. واقعیت این است که جامعه اطلاعاتی، بیش از هرچیز، تحولی شگرف در زمینه ابزارها و امکانات ارتباطی و اطلاعرسانی ایجاد کرده است که حامل فرصتها و تهدیدهایی برای رسانههای همگانی و وضعیت کنونی جوامع در حالگذار است. در ایران نیز نسل جدیدی از روزنامهنگاران اینترنتی در حال شکلگیری است. تجربه جدید هم برای روزنامهنگاران حرفهای و هم برای سایبرژورنالیسم، مغتنم و مفید است. این امکان تازه را نه میتوان نفی کرد و نه میتوان توانمندیها و ظرفیتهای بیبدیل آن را نادیده گرفت. گرچه روزنامهنگاری الکترونی هنوز در آغاز راه است و طبعاً با کاستیها و ضعفهایی به ویژه از چشم روزنامهنگاران حرفهای همراه است، ولی قطعاً در آیندهای نه چندان دور بر ضعفهای خود فایق خواهد آمد. در عین حال، روزنامهنگاری سنتی برای بقا و پایداری خود نیاز به نیروی تازهای داشت که به نظر میرسد شبکههای اینترنتی آن را در اختیارش گذاشتهاند. پیوند، تعامل و همزیستیروزنامهنگاری سنتی و روزنامهنگاری اینترنتی و دو نسلی که نماینده این دو عرصههستند، مناسبترین گزینه برای تضمین خدمت انسانیتر رسانهها به بشریت است. روزنامهنگاران سنتی هم چنین نباید نگران امنیت شغلی خود باشند زیرا به گفته مایکگادوین «آنها حداقل میتوانند برای 30 سال آینده روی امنیت شغلی خود حساب کنند، زیرا ما هنوز به جمعآوری، تحلیل تجربی و تلفیق هنرمندانه اخبار ـ به عنوان نقطه قوتآن سبک روزنامهنگاری ـ نیازمندیم.»(25) تا آن زمان نیز به نظر نمیرسد که قادر به افتراق و تمایزگذاری میان دو نسل روزنامهنگاران به شکلی که امروز از آن یاد میشود، باشیم. در عین حال، روزنامهنگاری و روزنامههای سنتی برای آن که موفقیت خود را تضمینکنند، باید به بازیگران عمده در عرصه اینترنت و نیز به سازمانهای ارائهکننده اطلاعات تبدیل شوند، احساس نیاز به خود و احساس نیاز جامعه به خود را فراهم آورند و از فنآوریها در جهت بهبود محتوا و قالب خود استفاده کنند و از نسخه اینترنتی خود بهعنوان نمونه و تیراژ جهت جذب خوانندگان به تولیدات چاپی خود استفاده نمایند، نه این که کل آن را در شبکه عرضه کنند.
عرصه رسانهای ایران خیلی زود با دستاوردهای فنآوریهای نوین ارتباطی پیوند خورد و آنها را مورد استفاده قرار داد. مدیریت فرهنگی کشور نیز میبایست واقعیت شبکههای اطلاعرسانی رایانهای ـ اعم از سایتها و وبلاگها ـ را که به وسیله جمع کثیریاز دستاندرکاران و نخبگان ایجاد شدهاند، یا در حال شکلگیریاند، به عنوان بخشی از جامعه رسانهای کشور بپذیرد و به تعامل فعال و خلاق با آنها روی آورد. تردیدی نیستکه وجود این شبکهها میتواند در بلندمدت، خلاقیت و تولید فکری جوانان کشور را تقویت کند و سهم ایران را در تولید جهانی اطلاعات و تفکر افزایش دهد. همچنین، ضروری است امکانات لازم برای آشنا ساختن روزنامهنگاران سنتی کشور با امکانات، ظرفیتها و شرایط کار و تعامل با شبکههای نوین ارتباطی فراهم شود تا هم آنها را به خدمت شکوفایی فعالیتهای رسانهای خود درآورند و هم روزنامهنگاران اینترنتی، چارچوبها و الگوهایی برای ارتقای کیفیت کار خود در اختیار داشته باشند.
پی نوشتها:
(1) فرانک وبستر، نظریههای جامعه اطلاعاتی، ترجمه اسماعیل قدیمی. تهران: انتشاراتقصیده سرا، ص 59.
(2) hypertext
(3) مانوئل، کاستلز، عصر اطلاعات، ترجمه حسن چاووشیان، تهران: انتشارات طرح نو، جلد دوم، ص 382.
(4) همان، ص 404.
(5) همان، ص 379.
(6) همان، ص 378.
(7) نظریههای جامعه اطلاعاتی، ص 66.
(8) همان، ص 54.
(9) همان، ص 61.
(10) عصر اطلاعات، جلد اول، ص 419.
(11) Refeudalisation
(12) نظریههای جامعهاطلاعاتی، ص 220.
(13) همان، ص 282.
(14) نظریههای جامعه اطلاعاتی، ص 284.
(15) عصر اطلاعات، جلد دوم، ص 419.
(16) Mike Godwin
(17) مایک گادوین ، «اینترنت، عرصه روزنامه نگاران تازه کار، ارزان و تأثیرگذار»،ترجمه فرید ادیب هاشمی، رسانه، سال دهم، شماره سوم، پائیز 1378، ص 24.
(18) WWW.Persianblog.com
(19) کالمن آلوس، روزنتال، «آینده روزنامه نگاری الکترونیک؛ دگرگونی رسانه یا رسانهکشی؟»، ترجمه لیدا کاووسی، فصلنامه رسانه، سال دوازدهم، شماره 2، زمستان1380، ص 68.
(20) Ellen Hume
(21) فویوه ، پنگ و همکاران، «چرا نشریه الکترونیک منتش
22) Steve Outing
(23) فویوه، پنگ، و همکاران، «چرا نشریه الکترونیک منتشر میکنیم؟» ص 33.
(24) روزنتال کالمن آلوس، «آینده روزنامهنگاری الکترونیک؛ دگرگونی یا رسانهکشی؟»ص70.
(25)فویوه، پنگ، و همکاران، «چرا نشریه الکترونیک منتشر میکنیم؟» ص 28.
منابع
ـ بینا، «وبلاگنویسی و روزنامهنگاری نوین»، روزنامه همشهری، شماره 28 آبانماه 1381.
ـ جان نیزبیت/ پاتریشیا آبردین، دنیای 2000، سیاست، اقتصاد و فرهنگ در قرنبیست و یکم، ترجمه ناصر موفقیان، تهران: نشر نی، 1378.
ـ جرج تاتم، «آینده روزنامهها؛ بقا یا نابودی؟»، ترجمه حسن نورایی بیدخت، فصلنامهرسانه، سال یازدهم، شماره سوم، پائیز 1379.
ـ جنیفر کلی، «آموزش روزنامهنگاری در چالش با فنآوریهای جدید»، ترجمه علی کسمایی فصلنامه رسانه، سال دهم، شماره سوم، پائیز 1378.
ـ ح. اکرمی، «نسخه الکترونی مطبوعات در ایران»، فصلنامه رسانه، سال دهم، شمارهسوم، پائیز 1378.
ـ روزنتال کالمن آلوس، «آینده روزنامهنگاری الکترونیک؛ دگرگونی یا رسانهکشی؟» ترجمه لیدا کاووسی، فصلنامه رسانه، سال دوازدهم، شماره 2، تابستان 1380.
ـ شکرخواه، یونس، «سایبر ژورنالیسم در برابر روزنامهنگاری سنتی»، بخش اول، روزنامه جام جم، شماره 27 فروردین ماه 1381.
ـ فرانک وبستر، نظریههای جامعه اطلاعاتی، ترجمه اسماعیل قدیمی، تهران، انتشارات قصیدهسرا، 1380
ـ فویوه پنگ، و همکاران، «چرا نشریه الکترونیک منتشر میکنیم»، ترجمه حسننورایی بیدخت، فصلنامه رسانه، سال دهم، شماره سوم، پائیز 1378.
ـ کورش شمس Nci. Persianblog.com
ـ مانوئل کاستلز، عصر اطلاعات، اقتصاد، جامعه و فرهنگ، ترجمه گروه مترجمان، تهران: انتشارات طرح نو، دوره سه جلدی، 1380.
ـ مایک گادوین، «اینترنت؛ عرصه روزنامهنگاران تازهکار، ارزان و تأثیرگذار»،ترجمه فرید ادیب هاشمی، فصلنامه رسانه، سال دهم، شماره سوم، پائیز 1378.
- Building citizen, based Electronic Democracy
http://WWW.edemocracy.org/intl/library/build.html
- http://WWW.Freedomforum.org
- http://WWW.mediainfo.com
- http://WWW.questfinder.com
- Media Studies Journal, Spring/Summer 1999.
- Newspaper Research Journal, Vol. 20, No.2, Spring 1999.
- Totaam.G., The future of Newspapers, Media Asia, vol. 26, No.4, 1999
منبع: / سایت / ایران و جامعه اطلاعاتی ۱۳۸۲/۰۹/۱۰
نویسنده : محمد مهدی فرقانی
نظر شما