بصیرت زایی قیام سید الشهداء (ع)
روزنامه کیهان سه شنبه اول دی 1388- شماره 19541
علی جواهردهی
امام حسین(ع) پیشوایی الهی است که مأموریت مقابله با ائمه الکفر و پیشوایان باطل را به عهده داشت. وی به حکم نصب الهی می بایست پرچمدار عدالت در عصری باشد که ولایت نبوی در ولایت امامی تجلی یافته است. چرا که امامان معصوم(ع) به حکم آیه مباهله و نفس پیامبر(ص) بودن باید همان راه پیامبران را در شکل جدید آن ادامه می دادند.
یگانگی و اتحاد و وحدت در نفس موجب می شود تا همه آن چه را پیامبر(ص) برای دستیابی به مقام خلافت الهی و پیامبری نیاز داشت، آنان نیز بر آن صفات باشند تا بتوانند در این شکل جدید، مأموریت الهی را انجام دهند و به عنوان اسوه کامل امت در هر عصر و زمانی باشند.
از جمله صفات پیشوایی الهی، داشتن بصیرت است؛ زیرا بصیرت به معنای توانایی قلبی برخاسته از نور الهی است که شخص را توانا می سازد تا حقایق امور و اشیا را چنان درک کند که انسان دارای بینایی ظاهری، صورت های ظاهری و ظواهر اشیا را می بیند.
چنین توانایی به شخص کمک می کند تا پیامدهای نهایی هر حرکت و عملی را نیز درک کند و تحلیل درستی از واقعیت های روزمره و رخدادهای آن بدهد و تبیین و توصیه های مناسبی برای مواجهه و تعامل با آن ها ارایه نماید.
نویسنده در این مطلب سعی دارد تا نقش بصیرت حسینی را در نهضت آن بزرگوار تبیین و تحلیل نماید. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.
بصیرت، توانایی تحلیل درست وقایع
هر انسانی با ابزارهائی چون گوش و چشم و دیگر حواس ظاهری، منابعی را در اختیار دارد که به وی در شناخت پیرامون و محیط زیست یاری می رساند. این ابزارها همان گونه که به شخص توانایی درک ظاهری محیط را می باشد، زمینه و بستری مناسب برای قلب و عقل است تا با تحلیل داده های آن، تبیین درستی از وقایع بیرونی داشته و واکنش مناسبی نسبت به آن بروز دهد. از این رو با از دست دادن هر ابزاری از ابزارها و حواس ظاهری، شخص نسبت به برخی از وقایع و رخدادهای محیط و یا اشیا و چیزهای ظاهری، جاهل به شمار می آید و دانش و عملی را از دست می دهد. بنابراین نمی تواند تحلیل و تبیین درستی از امور و یا اشیاء با توجه به فقدان آن حس داشته باشد و توصیه ها و راهکارهای مناسبی نیز ارایه دهد.
بصیرت، نیز توانایی خاصی است که برخی از انسانها با نور الهی به دست می آورند. البته هر انسانی به طور فطری و خداداد از این نعمت برخوردار است، ولی با پرده افکنی و بیماردلی، آن را از دست می دهد. هر چه انسان در مسیر آموزه های عقلانی و وحیانی حرکت کند، آن نیرو و توانایی فطری، افزایش می یابد و انسان به ابعاد تازه ای از حقایق امور دست می یابد و امور غیبی همانند امور مشهود برای او ظاهر می گردد و به نوعی آینده بینی و پیشگویی دست می یابد.
اگر بخواهیم تمثیلی در این باره داشته باشیم باید گفت اهل بصیرت از زاویه بالاتر و فراتری به هر چیزی می نگرند و حتی اعماق و زوایای آشکار و نهان هر چیزی را به طور کمال می بینند و احاطه علمی تمام دارند. از این رو، اهل بصیرت همانند ماهواره هایی هستند که از فضای بالا به ابرهای محیطی زمین و سرعت بادها و دیگر امور مربوط به آن می نگرند و از وقوع توفان و باران و برف در روزهای آینده در منطقه ای بسیار دور خبر می دهند؛ زیرا ماهواره از تشکیل ابر دردریای سیاه و یا دریای مدیترانه اطلاعاتی به دست می آورد و با بررسی سرعت و جهت باد و مقدار و حجم ابرهای تشکیل شده، به سادگی خبر قطعی و یقینی از وقوع بارندگی و توفان و برف در هفته های آینده در ایران می دهد.
اهل بصیرت با توانایی و قدرتی که به دست می آورند این گونه عمل می کنند و وقوع هر رخدادی را پیش بینی و آثار و پیامدهای آن را تبیین کرده و راهکارهای مناسبی برای مقابله و تعامل با آن ارایه می دهند.
از آن جایی که هر انسانی به طور فطری از چنین توانایی ذاتی برخوردار می باشد، تنها نیازمند تقویت و فعلیت بخشی به این توانایی از طریق آموزه های عقلانی و وحیانی است. با بهره گیری از این آموزه ها انسان می تواند روز به روز برقدرت بصیرت خویش بیفزاید و هرگز در دام لحظه و وقایع ظاهری نیفته و قادر به درک و تحلیل درست رخدادها و تبیین و توصیه های مناسب آن باشد. از این رو می توان گفت که بصیرت همانند ایمان و کفر و بسیاری دیگر از امور هستی دارای درجات و مراتب است و تنها کسانی در مقام عالی و برتر هستند که در مسیر درست تکاملی آن قوه و توان، قدم برداشته باشند، در این میان تنها کوردلان هستند که فاقد چنین توانایی و بصیرتی به طور کامل و مطلق هستند؛ زیرا آن را با گناه از میان برده و یا پرده بر آن افکنده اند.
از آن جایی که بصیرت در فرهنگ قرآنی، معرفت و اعتقاد حاصل شده در قلب، نسبت به امور دینی و حقایق امور است (ترتیب العین، ج1، ص 166، «بصر») می توان گفت که این شناخت به انسان کمک می کند تا ظاهر وقایع را براساس حقایق آن تحلیل کند و در دام وقایع نیفتد و در مسیر درست گام برداشته و تبیین و توصیه های مرتبط با حقایق از آن وقایع ارایه دهد.
به این معنا که برای هر واقعیت خارجی، حقیقتی است که باید مورد توجه قرار گرفته و مطلوب انسان باشد؛ زیرا برخی از واقعیت های خارجی، برخلاف حقیقت هستند که از آن جمله می توان به واقعیت شرک و کفر و ظلم و مانند آن اشاره کرد. آن چه حقیقت است توحید و عدل می باشد و ظلم و کفر و شرک، خلاف حقیقت در جهان، وجود یافته است. به عبارت دیگر هر واقعیتی، حقیقت نیست چنان که هر حقیقتی در جهان واقعیت نیافته است. بر این اساس اهل بصیرت با شناخت نوری که نسبت به واقعیت ها پیدا می کنند درمی یابند که این واقعیت همراه با حقیقت است یا آن که متقابل با آن می باشد.
هرگاه نسبت واقعیت با حقیقت، تقابل شد، در این صورت است که شخص می کوشد تا آن را تغییر دهد و با شناختی که از حقیقت دارد آن را جایگزین این واقعیت باطل نماید.
بنابراین می توان گفت که بصیرت همان گونه که توانایی شناخت درست واقعیت ها و حقایق هر چیزی است، هم چنین توانایی تبیین و توصیه هایی است که شخص و یا دیگران را قادر می سازد تا حقیقت را به واقعیت هائی تجسم بخشد.
تحلیل بصیرتی امام(ع) از خلافت یزیدی
یکی از رخدادهایی که در عصر امام حسین(ع) به وقوع پیوست، انتخاب یزید از سوی معاویه به عنوان جانشین و خلیفه مسلمانان بود. هرچند که معاویه خود انسانی خبیث بود و در ادامه غصب ولایت الهی از سوی سقیفیان، نظام ولایی اسلام را به شکل خلافت سلطنتی تغییر ماهیت داد، با این همه، معاویه رفتاری را در پیش گرفت که اهل ظاهر را به سادگی می فریفت و به عنوان صحابی پیامبر(ص)، وجه مقبولی به حرکت های پلید و زشت خود می بخشید. وی کسی است که خود را دایی مؤمنان معرفی می کرد و به اعتبار همسری خواهر خود با پیامبر(ص) که ام المؤمنین از سوی خداوند لقب یافته است خود را خال المؤمنین معرفی کرد.
از سوی دیگر، اهل شام، اسلام را با ولایت برادر معاویه یعنی یزید می شناختند؛ زیرا وی نخستین اموی بود که قدرت را در شام در اختیار گرفت و مردم را با اسلام اموی تربیت کرد. در ادامه معاویه نیز جانشین برادر خود شد و اسلام اموی را در قلب های تازه مسلمانان شامی جا داد. از این رو شامیان، اسلامی جز اسلام اموی نمی شناختند و با اسلام ولایی و علوی هیچ گونه ارتباط و همدلی نداشتند.
بسیاری از محققان و پژوهشگران در طول تاریخ بر این نکته تأکید داشتند که معاویه انسانی بسیار زیرک بود، چنان که وی با فریب مردم، دست ابلیس را از پشت بسته بود. زیرکی ابلیسی معاویه به وی فرصت می داد تا هرگونه قدرت مخالفی را به سادگی سرکوب کند و همدلی و همراهی بسیاری از مسلمانان را حتی در کشورهای دیگر غیر از منطقه عراق به دست آورد.
البته وی با در پیش گرفتن سیاست باج دادن و خرید رهبران اقوام منطقه عراق عرب توانست این دسته از مخالفان را نیز بخرد و با خود همراه کند. بنابراین سیاست نیرنگ و خرید رهبران، در کنار خشونت نسبت به مخالفان کوچک تر به وی این امکان را بخشید تا رهبری و در نهایت خلافت خود را در عصرهای امام علی(ع) و امام حسن(ع) با صلح تحمیلی تثبیت کند.
امام حسین(ع) در شرایطی امامت را در اختیار گرفت که صلح امام حسن(ع) وی را محدود می ساخت؛ زیرا یکی از اصول این پیمان واگذاری خلافت پس از مرگ به امام حسن(ع) و اهل بیت(ع) بود، بی آن که جانشینی برای خود برگزیند. معاویه با مسموم کردن امام حسن(ع) کوشید تا راه را برای رسیدن به مقاصد خود هموار کند. وی برخلاف پیمان نامه صلح، امام حسن(ع) را شهید می کند و هم چنین برخلاف بندی دیگر از پیمان نامه به جای عدم اذیت یاران امام حسن(ع) آنان را به شهادت می رساند و برخلاف بندی دیگر، به سب و لعن امام علی(ع) بر منابر می پردازد و تمامی مفاد پیمان نامه را نقض می کند.
با این همه، امام حسین(ع) در شرایطی قرار داشت که نمی توانست کم ترین و کوچک ترین حرکتی در برابر معاویه صورت دهد. از این رو در انتظار پایان عمر معاویه ماند.
معاویه پیش از مرگ خود می کوشد تا یزید فرزند شرابخوار و سگ باز خود را که براساس فرهنگ مسیحی مادرش، تربیت شده بود، به حکومت و خلافت برساند. لذا به بیعت خواهی برای فرزند خویش به مکه و مدینه می رود که در این سفر همه را مرعوب خود می کند و یا مخالفان را می خرد و تنها چهار تن از جمله امام حسین(ع) است که از بیعت با یزید به عنوان جانشینی سر باز می زنند.
یزید پس از خلافت برخلاف توصیه پدر نسبت به عدم تعرض به امام حسین(ع) و بیعت خواهی، گستاخانه و مغرورانه می کوشد تا به هر شکلی شده از امام حسین(ع) بیعت ستاند که با مقاومت اهل بیت(ع) و بنی هاشم مواجه می شود و امام در مسیر قیام علیه یزید و خلافت سلطنتی او گام برمی دارد و به مکه می رود تا پیام انقلابی خود را به گوش مؤمنان در مراسم حج برساند.
از نظر امام حسین(ع) یزید کسی است که باید در برابر وی به شدت ایستاد و با خون خود هر آن چه از سقیفه تاکنون توسط منافقان جدید ساخته شده بود، پنبه کرد و ویران نمود؛ زیرا یزید در شرایطی قرار داشت که از هیچ گونه مشروعیت دینی و مقبولیت مردمی بهره مند نبود و توده های مردم گوسفندوار از خلافت سلطنتی وی در اثر ارعاب و تهدید و یا تطمیع پیروی می کردند.
شرایط درعصر یزید برای ضربه نهایی به تمامی تلاش های شصت ساله دشمنان درونی اسلام و منافقان جدید و قدیم فراهم بود؛ زیرا اگر این کار در این مقطع تاریخی انجام نمی شد، شاید دیگر امت اسلامی نمی توانست اسلام حقیقی و ولایی را بشناسد و دیگر هیچ رگ و ریشه ای از اسلام قرآنی باقی نمی ماند. از این رو آن حضرت(ع) قیام خویش را به عنوان اصلاح امت پیامبر(ص) آغاز می کند؛ زیرا در این مدت شصت ساله حکومت سقیفیان جز به مدت کوتاه چهار سال و نیم حکومت علوی و شش ماهه حکومت امام حسن(ع) در بخش کوچکی از سرزمین بزرگ اسلام، مردم اثری از عدالت اسلامی و حکومت ولایی را تجربه نکرده بودند و مردم براین باور و تجربه زندگی کرده بودند که اسلام حقیقی آن چیزی است که سقیفیان و امویان انجام می دهند.
بنابراین آن چیزی که اسلام نیاز داشت، اصلاحات در امت بود؛ زیرا با اصلاحاتی در امت این امکان فراهم می آمد که در اندیشه اسلام ولایی و قرآنی به سوی اهل بیت(ع) بازگردند و به درخانه های آنان برای فهم و درک اسلام مراجعه نمایند. حرکت امام حسین(ع) به معنای بازگشت مرجعیت دینی و رهبری به سوی اهل بیت(ع) بود که این اتفاق در دوره صادقین(ع) می افتد و اسلام واقعی و قرآنی از زبان امام باقر(ع) و فرزندش امام جعفر صادق(ع) به امت آموزش داده می شود.
یزید به سبب عدم مشروعیت دینی و مقبولیت مردمی، شرایطی را برای امام حسین(ع) فراهم می آورد تا کلیت نظام خلافت سقیفیان به زیر سؤال رود؛ زیرا یزید نتیجه طبیعی انحرافی بود که در سقیفه بنی ساعده بر خلاف نص قرآنی آیه ولایت و نصب پیامبر(ص) در روز غدیر و مناسبت های دیگر، پدید آمده بود. مخالفت در برابر یزید از سوی امام حسین(ع) که یکی از دو سرورجوانان بهشت بود، معنایی جز این نمی داد که کلیت نظام خلافت سقیفیان باطل بوده است؛ زیرا امام حسین(ع) خلافت یزید را ادامه راه انحرافی و نتیجه دوری از توصیه های پیامبر(ص) نسبت به ثقلین (کتاب الله و عترت) معرفی می کرد و نظام خلافت را زیر سؤال می برد.
وی در برابر این پرسش که چرا با آن که می دانی به دست یزیدیان کشته می شوی تصمیم به ادامه حرکت می گیری؟ ماموریت خویش را برای بازسازی و اصلاح امت پیامبر(ص) گوشزد می کند و تأکید می نماید که قیام خونین وی که همراه با شهادت بسیاری از خاندان پیامبر(ص) در کربلا و اسارت زنان اهل بیت(ع) می باشد، پایه های ارکان نظام سیاسی سقیفه را از میان می برد و راه را برای ادامه مبارزه با ظلم و فساد سقیفیان باز و هموار می سازد؛ زیرا مردم، دیگر خون خویش را با ارزش تر از خون اهل بیت(ع) نمی شمارند و برای مبارزه با امویان و خلافت باطل دست از ایثار و فداکاری نمی کشند، چنان که قیام های پیاپی که از توابین آغاز می شود و تاکنون در ایران، عراق، فلسطین، افغانستان و یمن ادامه می یابد، نتیجه طبیعی همان حرکت اصلاحی است که آن حضرت(ع) در امت جد خویش انجام داده است.
بصیرت زایی حرکت حسینی
حرکت امام حسین(ع) همان گونه که بیانگر بصیرت الهی آن حضرت می باشد، بیانگر این معناست که وی می خواست این بصیرت را از طریق حرکت خویش به جامعه و امت اسلام نیز منتقل کند و مردم را از کوردلی برهاند؛ زیرا بخشی از اصلاحات امت مرتبط به حوزه های بینشی و نگرشی آنان است که از طریق نهضت به دست می آید.
در مقابل، برخی از کسانی که درک درستی از حرکت نداشته، به امام حسین(ع) اعتراض می کردند که این حرکت از پیش مواجه با شکست است؛ از نظر عقل حسابگر، موازنه ای میان دو طرف وجود ندارد تا کفه ترازو را به سوی آن حضرت(ع) سنگین تر کند. اما امام حسین(ع) با تبیین این که خونی که در این راه ریخته می شود کفه را چنان تغییر می دهد که نه تنها نظام یزیدی سقوط می کند، بلکه شرایط عمومی به گونه ای تغییر خواهد یافت که عنصر نظام ولایی اسلام دوباره زنده خواهد شد و همدلی و همگرایی از سوی امت نسبت به اهل بیت(ع) و خون های ریخته شده در کربلا موجب می شود تا تردیدهای جدی درباره اسلام خود و رهبران جامعه پدید آید و در اسلام خویش تشکیک نمایند و راه و مسیر خود را منحرف ارزیابی کنند و در تصحیح و اصلاح خود به عنوان امت اسلام بکوشند.
با نگاهی به تاریخ می توان به سادگی دریافت که حرکت امام حسین(ع) یکی از مهم ترین عوامل در ایجاد بصیرت در امت بود؛ زیرا فتنه کبرای اموی و مخالفت امام حسین(ع) با خون خود و اهل بیت(ع) موجب شد تا چشم ها و گوش های بسته باز شود و گفتمان اسلام دروغین به یک باره سقوط کند و چهره های مزدور و شیطانی نقاب از چهره بردارند.
از این رو حرکت امام حسین(ع) نه تنها امت اسلام را زنده کرد و اصلاح بخشید بلکه زمینه ای فراهم آورد تا مردم واقعیت های اجتماعی و مذهبی و سیاسی جامعه خویش را دوباره به تحلیل نشینند و انحرافات ریشه ای را بشناسند و برای بازگشت به سوی ریشه های نظام ولایی و اسلام قرآنی تلاش کنند.
در هر دوره و جامعه ای، اهل بصیرت که اکنون ما آنان را به روشنفکران حقیقی می شناسیم، کسانی هستند که با تبیین و تحلیل های خویش، مردم را به سوی راه حق و حقیقت دعوت می کنند و با اقدامات عملی و علمی خویش، اصلاحات واقعی را انجام می دهند و به مردم این فرصت را می بخشند تا در درون فتنه ها و آزمون، راه خویش را بشناسند و درست عمل کنند.
از آن جایی که برای هر حقیقتی، باطلی است که با همانندسازی خود می کوشد تا جایگزین حق شود، لازم است انسان ها همواره به محکمات توجه داشته و از متشابهات پرهیز کنند؛ زیرا متشابهات می توانند همان نسخه باطل پیچیده در زر ورق حقیقت باشد که مردم را به فتنه می کشاند. توجه به محکمات چون قانون اساسی و اصول اخلاقی و ارزش های بنیادین می تواند هر کس و هر امتی را از شرایط فتنه به سلامت بیرون راند. در این میان گاه لازم است که اهل بصیرت و روشنفکران مقبول امت با جانفشانی خود، هشدارهای جدی برای خفتگان امت و جامعه دهند و آنان را به سوی حق رهنمون سازند. حرکت امام حسین(ع) در این راستا نیز می تواند مورد توجه قرار گیرد که نقش بصیرت زایی را در برابر حرکت های بصیرت زدای عده ای نخبگان مزدور یزیدی و اموی داشته است.
در جامعه امروز نیز با توجه به فتنه های بسیار پیش آمده، لازم است همواره با بهره گیری از عنصر بصیرت، تلاش های فتنه گران را باطل کرده و زمینه بصیرت زایی را در جامعه با توسل به محکماتی چون قانون اساسی و رهبری و قرآن و آموزه های ارزشی امامان معصوم(ع) ایجاد کنیم و در برابر تبلیغات بصیرت زدای ماهواره های بیگانه و اندیشه های اموی بایستیم.
نظر شما