سوژه اعلا: رهایی
روزنامه شرق، پنجشنبه 13 آذر 1382
هنرى میلر، ترجمه امید نیک فرجام: اثرپذیری های خاص از ابتدای مردانگی آغاز شد، یعنی از آن زمانی که برای اولین بار در خواب و خیال دیدم من هم می توانم روزی «نویسنده» شوم. بنابراین نام هایی را که در پی می آید می توان نام نویسندگانی دانست که بر من به عنوان انسان و نویسنده تاثیر گذاشتند، چون این دو با گذشت زمان روز به روز تفکیک ناپذیرتر شدند.از آغاز مردانگی، کل فعالیت و زندگی من حول این محور چرخیده است که خود را اول به طور بالقوه، سپس به طور ژنتیکی، و نهایتا آشکارا نویسنده پنداشته ام.بنابراین اگر حافظه ام درست یاری کند، می توانم بگویم که این شجره نامه من است: بوکاچیو، پترونیوس، رابله، ویتمن، امرسون، تورو، مترلینگ، رومن رولان، فلوطین، هراکلیتوس، نیچه، داستایفسکی (و دیگر نویسندگان روس در قرن نوزدهم)، نمایشنامه نویسان یونان باستان، نمایشنامه نویسان عصر الیزابت (به جز شکسپیر)، تئودور درایزر، کنوت هامسون، دی. اچ. لارنس، جیمز جویس، توماس مان، الی فوره، اسوالد اشپنگلر، مارسل پروست، ون گوگ، دادائیست ها و سوررئالیست ها، بالزاک، لوئیس کرول، نیژینسکی، رمبو، بلز ساندرار، ژان ژونو، سلین، هر چه از ذن بودیسم خواندم، هر چه درباره چین، هند، تبت، عربستان، و آفریقا خواندم، و صد البته انجیل، مردانی که آن را نوشتند و مخصوصا مردانی که نسخه کینگ جیمز را پدید آوردند، چرا که من پیش از هر چیز زبان انجیل را گرفتم، نه «پیام» آن را، و هرگز آن را فراموش نخواهم کرد.
و حالا سوژه هایی که باعث شدند من دنبال نویسنده هایی بگردم که دوست شان دارم، که باعث شدند تحت تاثیر قرار بگیرم، که سبک من، شخصیت من، و رویکردم به زندگی را شکل دادند چه بودند؟ این هم آن سوژه ها به طور کلی: عشق به خود زندگی، جستجوی حقیقت و خرد و دانایی، اسرار عالم، قدرت زبان، دیرینگی و شکوه انسان، ابدیت، هدف هستی، وحدت همه چیز، رهایی، برادری تمامی انسان ها، معنای عشق، طنز، عجایب و غرایب تمام وجوه زندگی، سفر، ماجراجویی، کشف، آینده بینی، جادو، هنر، بازی، اعتراف، وحی، عرفان، مخصوصا خود عرفا، انواع و اقسام دین و ایمان، اعجاز و شگفتی در همه قلمروها و تمامی وجوه، چرا که «فقط اعجاز هست و هیچ چیز جز اعجاز.»
چیزی را از قلم انداخته ام؟ خودتان جایش را پر کنید! من به همه چیز علاقه داشتم و دارم. حتی به سیاست- البته وقتی که از «دید پرنده» لحاظ شود. اما کشمکش بشر برای خلاص کردن خود، برای رها کردن خود از زندانی که به دست خود ساخته، این سوژه اعلای من است. شاید برای همین است که نتوانسته ام «نویسنده»ای کامل باشم. شاید به همین دلیل است که در آثارم این قدر به تجربه مطلق زندگی جا و بها داده ام. شاید به همین دلیل هم است (گرچه منتقدها اغلب اوقات این را درک نکرده اند) که همیشه سخت شیفته مردان خرد و دانایی بوده ام، مردانی که زندگی را تا مغز استخوان تجربه کرده اند و زندگی می بخشند- هنرمندان، شخصیت های مذهبی، مکتشفان، مخترعان، و سنت شکنان. و شاید- این را هم می گویم، هر چه باداباد- به همین دلیل است که ادبیات این قدر در نظرم حقیر است، نویسندگان معتبر را به چیزی نمی گیرم، و از انقلابی های فانی و گذرا خوشم نمی آید. از دید من، انقلابی های واقعی کسانی اند که به دیگران الهام می بخشند و آنها را به حرکت وامی دارند، شخصیت هایی چون مسیح، لائوتسه، گوتاما بودا، آخناتون، راماکریشنا، کریشنامورتی. متر و معیار من زندگی است و مناسبت انسان ها با زندگی. این که آنها چه طور بر زندگی اثر گذاشتند. چرا که به نظر من تمایز مردانی که در ذهن دارم این است که آنها قدرت و اقتدارشان را بر انسان تحمیل نکردند، بلکه در پی راهی برای تخریب اقتدار گشتند. مقصود و هدف آنها گشودن زندگی به روی همه بود، برانگیختن عطش زندگی در انسان، بزرگ داشتن زندگی- و ارجاع تمامی پرسش ها به زندگی.
آنها انسان را واداشتند بفهمد که آزادی فقط در وجود خود اوست، که نباید دل مشغول سرنوشت دنیا باشد (که مسئله او نیست)، بلکه باید مسئله شخصی خود را حل کند که چیزی نیست جز مسئله رهایی. و حالا می رسیم به «کتاب های زنده»... بارها گفته ام مردان و زنانی در زمان های گوناگون وارد تجربه ام شده اند که من آنها را «کتاب های زنده» می دانم. این افراد با من مانده اند، درست مثل کتاب های خوب. می توانم آنها را مثل کتاب به دلخواه و اراده خود باز کنم. وقتی به صفحه ای از هستی آنها نگاه می کنم، با همان شیوایی با من حرف می زنند که وقتی آنها را رو در رو می دیدم. کتاب هایی که آنها برایم به جا گذاشتند زندگی شان است، افکارشان و اعمال شان. ترکیب و درآمیختگی فکر و هستی و عمل است که این زندگی ها را برایم یگانه و بامعنا ساخته است. و این هم نام شان، شک دارم کسی را از قلم انداخته باشم: بنجامین فی میلز، اما گلدمن، و . ا. بورگهارت دوبوآ، هیوبرت هریسون، الیزابت گرلی فلین، جیم لارکین، جان کاوپر پوویس، لو جیکوبز، بلز ساندرار. می دانم، مجموعه غریبی است. همه جز یکی شخصیت های معروفی اند یا بودند. البته دیگرانی هم هستند که بی آن که خود بدانند نقش مهمی در زندگی ام داشته اند، که کمکم کردند کتاب زندگی را باز کنم. اما نام هایی که در اینجا آوردم کسانی اند که همیشه در نظرم بزرگ خواهند ماند، کسانی که همیشه مدیون شان خواهم بود.
نظر شما