موضوع : نمایه مطبوعات | شرق

استناد دوروتى

روزنامه شرق، پنجشنبه 13 آذر 1382 

هروز نظرى: اینکه یک اثر مستند دارای چه خصایص و ویژگی هایی است که آن را با دیگر ژانرهای هنر متفاوت می دانند بخشی از بن شناسی مستندنگاری معاصر است. هر اثر که به استناد آن بتوان مکان و زمان و تعامل بین عناصر تشکیل دهنده اش را بی هیچ واسطه (مدیوم) و پیش تعریفی مشاهده کرد با حوزه ای از انتقال واقعیت مواجه مان می کند که در آن روایت بی تصرف نقش محوری بیان را ایفا خواهد کرد.

در طول تاریخ دو رویکرد اساسی با هنر وجود دارد که تمامی استیل ها و ژانرهای موجود را می تواند تحت پوشش قرار دهد _ رئالیسم و ایده آلیسم _ آثار مستند بیش از آنکه بر آرمان و تخیل و هدفمندی از پیش فرض خالقشان استوار باشند نتیجه تحمیل بیرونی و اتمسفر اجرایی اثر بر هنرمندند.

ما بر گزینش و جداسازی تکه ای از حقیقت توسط یک آدم و ارائه آن با هدفمندی استنادی بر یک رویداد، رابطه، زمان و مکان و یا حتی گاهی به منظور گزارش و توضیح ارزش گذاری می کنیم و این مستندنگاری در بعضی از هنرها چون عکس و فیلم قابل توصیف و تشریح خواهد بود و این الزام را ثبت می کند و انعکاس فضای بیرونی را بدون حضور و واسطه یک آدم به وجود می آورد.

دوربین ها ابزار و ادوات مکانیکی و ماشینی اند که تکه های جدا شده از زمان جاری را بر اشیایی فیزیکی و شیمیایی نگهداری می کنند و در این فرآیند حضور آدم عملا وجود ندارد اما در انتخاب آن تکه جدا شده حضور داور و گزینشگر غیرقابل انکار است. ما به همین خصلت ثبت و ضبط بی واسطه ماشین اعتماد می کنیم و آثار را حائز و دارای سندیت تاریخی، اجتماعی و علمی می دانیم.

 

زمانی که رودرروی یک عکس مستند می ایستید بی آنکه چیزی ورا یا فرای یک تصویر حضور داشته باشد می توانید بسیاری از انباشته ها و داده های زمانی و مکانی آن لحظه از تاریخ تقویمی را به خود منتقل کنید و هر چه این اثر هنری به انتقال واقعیت وفادارتر مانده باشد بخش بیشتری از اطلاعات تاریخی و اجتماعی و سیاسی را به بیننده زمان بعدی اش خواهد رساند.

وقتی صحبت از عکس مستند می شود آمریکایی ها جایگاه ویژه ای را به خود اختصاص داده اند تمام قرن گذشته را به نگهداری و ثبت سرزمین های در حال تغییرشان بر روی کاغذ پرداخته اند و بیشتر جریانات جدی مستند در زمینه فیلم و عکس به آنها اختصاص دارد. به گونه ای که تاریخ آمریکا بیشتر از آنکه مکتوب باشد؛ تاریخی بصری است.

دشت های گندم خیز، ماجراجویان طلا، گنگ های زمین خوار، کارگران راه آهن، سرخپوست  های در حال انقراض، نیویورک و شیکاگوی در حال پیشرفت و ساخت، زلزله های سان فرانسیسکویی، رکودها و فقرهای اقتصادی قرن بیستمی، عکس های جنگ های داخلی و جنگ دوم و ویتنام و...

آمریکا سرزمین عجیب بی سروته ای است آغاز شکوهمندش با فیلم و عکس هم زمان و هم معنا شده است. زمانی که دوربین های ارزان وسیله ای عمومی برای ثبت اتمسفر محیطی در حال پیشرفت می شد بسیاری از مردم به صورت خودآموخته و فقط از روی کنجکاوی به این محصول مکانیکی معاصر کوچک جادویی روی آوردند؛ و از همین تصاویر تجربی می توان گوشه های تاریخی بسیاری را مورد مکاشفه قرار داد. در این جریان زن آمریکایی با قرار گرفتن در یک مکانیسم کار و پیشرفت و تحول اجتماعی جایگاه و احساسی فراوجودی و برتر نسبت به همجنسان پاریسی و وینی خود پیدا می کند و نیمه اول قرن بیستم همزمان می شود با اولین جریانات روشنفکری مؤنث تاریخ اندیشه.

این گروه بامشارکت در فعالیت های اجتماعی و فرهنگی سعی می کند تا رویای برابری و دموکراتیک ناکام مانده زن اروپایی رابا کمیت حضور جامه عمل بپوشاند. و در همین زمان در ادبیات، نقاشی، تئاتر، سینما و ... نمونه های قابل توجه بسیاری از این پتانسیل به جا مانده است.

هرچند در پس چنین جنبشی بیشتر از دغدغه های زیبایی شناسانه یا ایدئولوگ وابستگی های برتری جویانه جنسی به چشم می خورد اما تأثیر چنین نگره هایی بر قراردادهای اجتماعی و انسانی قرن بیستم به هیچ وجه قابل انکار نیست.

 

هرچند در میان این گروه آدمی چون دوروتی لانژ (Dorothea Lange) هم حضور دارد که اثر هنری صرف بدون نگره های برتری جویانه یا جنسی را به معنای یک ابزار رسانه ای در خدمت جامعه گرایی به عکاسی معرفی می کند از او گنجینه آمریکای فقیر پیش از جنگ دوم به یادگار مانده است، بی کارها، مهاجران، صف های طویل، بچه های ولگرد، زنان کارگران، کوچه های باریک که به خیابان های عظیم تقاطع دارند و ... همگی ماحصل زندگی هفتاد ساله اوست (1965- 1895).

جامعه گرایی برایش مفهومی غیر از اجتماع زدگی هنرمند دارد. او به دلایل فقر، چرایی رکود اقتصادی دهه 30 و جریانات دموکرات و جمهوری خواهانه ایالات متحده کاری ندارد. زنی مهاجر که همه چیز را ازچشمانش می توانی بخوانی. نگرانی، تشویش و آینده مبهمی که این سرزمین نو برایشان به ارمغان آورده است اهمیت بیشتری دارد. کودکانش که از ترس دوروتی پشت هیکل مادرشان پنهان شده اند مهمتر از آسیب شناسی فقرند.

ثبت صورت اروپایی و اصیل زن جوان که نگرانی موجب می شود جوانی اش را نبینی، اضطرابی که در دستان زیر چانه اش پیداست و زمختی پیراهن، سرآستین مندرسش و آن بلوز چهارخانه ریز مردانه که احتمالا لباس شوهر کارگرش باید باشد، لانژ را بیشتر مجذوب می کند تا بلندگوی وامصیبتا که چرا اداره مهاجرت با اینها چنین می کند و چنان. برای همین پس از 6 دهه و اندی از عکس (1936) و با از بین رفتن آن معضل هنوز صراحت و بی تکلفی لانژ بر سر آدمیت می کوبد.

باعکس نمی شود جامعه و انسانیت را عوض کرد اما می شودتصویری ماندگار به جا گذاشت. وقتی به اصلاح فکر می کنی دیگر هنرمند نیستی مصلحی؛ هنرمند به رابطه خودش با عناصر هستی فکر می کند و این که بزرگترین کاری که می تواند در آن لحظه با یک جزء از کل بکند چیست! کاری که لانژ با این مادر مهاجر کرده است.

عکسی که بیشتر از هر عکس دیگر در تاریخ پرتره صاحبش را در خود پنهان کرده است.

نظر شما