سریال های تلویزیونی و شخصیت پردازی آدم بدها
روزنامه شرق، سه شنبه ۱۸ آذر ۱۳۸۲ - ۱۵ شوال ۱۴۲۴ - ۹ دسامبر ۲۰۰۳
پیام فروتن : پیام فروتن هفته قبل درباره چگونگی و ماهیت بدمن های سریال های ایرانی صحبت کردیم. از اینکه شخصیت ها چه خصایص و ویژگی هایی را از خود به نمایش می گذارند و در این باره به آسیب شناسی این موقعیت ها پرداختیم. این هفته نیز به دنباله بحث هفته قبل می پردازیم و صورت دوم از این خصوصیات را بررسی می کنیم.
(۲) در برابر انگاره بدمن های عجیب و غریب، اغراق آمیز و مافوق طبیعی رویکرد دیگری وجود دارد که به این گروه از آدم های یک سریال هویتی دیگر می بخشد.
این بار بدمن ها دارای ظاهر و فیزیکی عجیب و غیرمتعارف نیستند. اما به واسطه شخصیت پردازی سطحی و شعار زده شخصیت های مثبت مجموعه به شدت دیده می شوند و به واسطه باور پذیری ای که در مخاطب ایجاد می کنند علاقه او را بر می انگیزند.
نگاه کنیم به سریالی چون «مسافری از هند». با تعمق در دیالوگ های دایی رامین که می تواند به عنوان مثبت ترین شخصیت این سریال به حساب آید و تقابل آن با دیالوگ ها و منش فرزاد یا حتی پدر رامین، یا عموی سیتا می توان به این نکته پی برد. واقعاً چرا تصور می کنیم اگر شخصیتی باید در قالبی مثبت به تصویر کشیده شود باید و باید انبوهی از دیالوگ های عمیق دینی، فلسفی، انسانی و ... را در دهان او بگذاریم و از او بخواهیم که بی دلیل و با دلیل مدام به افاضه فضل بپردازد. کدام آدم مثبت حول و حوش ما این گونه زندگی می کند و اصلاً چرا باید یک شخصیت مثبت نمایشی، از لغزش و خطا چه درگفتار و چه در کردار و اندیشه مصون باشد و در قالب یک قدیس ظاهر شود؟! چنین نگاه سطحی و کلیشه ای به شخصیت های یک درام است که او را غیر قابل باور ساخته و به همین دلیل از او چهره ای در نهایت دوست نداشتنی می سازد. در عوض کاراکترهای منفی چنین آثاری از آنجا که به محیط و شرایط اجتماعی و آدم هایی که می توان از آنها در اطراف سراغی گرفت نزدیک می شوند، باور پذیر و حتی متاسفانه دوست داشتنی می شوند. (نگاه کنیم به گروه پسران فراری در سریال خط قرمز.) چنین نقیصه ای می تواند با نزدیک شدن رسانه به آدم های اجتماع و پرهیز از شعار زدگی و مطلق انگاری حل شود.
در این جا بد نیست به یکی دو نمونه از بهترین و عمیق ترین رویکردهای اخیر رسانه نسبت به کارکتریزاسیون نمایشی نگاهی بیندازیم. سریال «کیف انگلیسی» که این روزها مجدداً از شبکه اول سیما در حال پخش است نمونه مثال زدنی در این زمینه است. بدمن های این سریال به قدری واقعی و معمولی و ملموس پذیرفتنی به نظر می رسند که در بسیاری مواقع به موتور پیش برنده سریال تبدیل می شوند.
آن چه باعث چنین اتفاق خوشایندی شده است دوری نویسنده و کارگردان اثر از نمایش بدمن های مطلق سیاه و توجه به ایجاد طیف های مختلف سایه روشن ها در کاراکتر ها است. طیف هایی از خاکستری های متنوع و گوناگون. هیچ آدم بدی شبیه به آدم بد دیگر نیست و از مختصات آن تبعیت نمی کند. از منفورترین آدم این سریال (تا این جای کار پسر خان) تا بدمن بعدی فاصله ای حساب شده وجود دارد و سیاهی موجود تا رسیدن به موقعیت شخصیت های مثبت سریال آرام آرام کم رنگ تر و کم رنگ تر می شود. به همین دلیل در تمامی این آدم ها بارقه هایی از وضعیت های دوست داشتنی دیده می شود.
در سریال «روشن تر از خاموشی» ساخته حسن فتحی نیز مخاطب با شاه عباسی سرو کار دارد که عمیقاً از حوزه صرف سیاهی فاصله گرفته و در قامت یک «آدمیزاد» ظاهر شده است. آدمی که خطا می کند، می خندد، گریه می کند، غمگین می شود، می بخشد و در مواقع گوناگون در قالبی مثبت یا منفی ظاهر می شود.
به همین دلیل است که شاه عباس از حدود یک تیپ بدمن بسیار دیده شده _ به خصوص در سریال های تاریخی _ خارج شده و به صورت یک شخصیت دراماتیک جلوه می کند. از این جاست که در برابر او ملاصدرا نیز به خوبی مجال ظهور می یابد و برجسته تر می شود. جالب اینجاست که در این سریال اتفاق عمیق تری به وقوع پیوسته است. اتفاقی که وضعیت دراماتیک پیچیده تری را شکل داده است. اگر در کیف انگلیسی موقعیت های چند شخصیت منفی با روشنی ها و تیرگی های متفاوت در برابر یکدیگر قرار می گیرند و معنا می یابند، در روشن تر از خاموشی، این طیف سایه روشن در بطن کاراکتر پیچیده یک نفر مجال ظهور یافته و در درون او مستتر شده است. به عبارت بهتر شاه عباس در این سریال آن قدر پیچیده و آن قدر دارای کنتراستی از سیاهی و سفیدی است که به تمامی تبدیل به یک کاراکتر تماشایی و جذاب شده است.
مخاطب نیز او را باور می کند و در برابر کنش ها و واکنش های او متاثر می شود.
جالب این جاست که این تاثیر گذاری در ذهن تماشاگر به خوبی رسوب می کند و از عملکرد نمایشی قابل ملاحظه ای برخوردار می شود.
نظر شما