توجیه اعتقاد به آموزه هاى رمزى مسیحیت از دیدگاه لایب نیتز
اعتقاد به آنچه اصطلاحاً آموزه هاى رمزى مسیحیت نام گرفته است، یکى از اصول اساسى مسیحیت است. واژه Mysteries [=اسرار یا آموزه هاى رمزى] دقیقاً شامل دو آموزه (تجسّد) و (تثلیث) است که به توصیف ذات خداى مسیحیان مى پردازد. با این حال، این اصطلاح را مى توان با مسامحه، به معنایى به کار برد که شامل معماهایى نظیر مسئله علم پیشین خدا، و معجزاتى مانند رستاخیز [عیسى مسیح] و تبدل جوهریِ [نان و شراب] که در اجراى مراسم عشاى ربانى در کار است، نیز بشود.1
آموزه هاى رمزى همواره براى کسانى که در صدد آشتى دادن اصول دین مسیحى و عقل هستند، مسئله ساز بوده اند. این آموزه ها به حکم سرشت رازآلودشان در برابر تبیین ایستادگى مى کنند. به تعبیر لایب نیتز، آموزه هاى رمزى فهم ناپذیر، نامحتمل و برخلاف شواهدند.2 چرا باید یک انسان خردمند و حتى یک مسیحى خردمند به این گونه آموزه هاى رمزى باور داشته باشد؟
با پاسخ به این پرسش، شخص به این ایراد جدى که دین مسیحى فرد را به پذیرش امورى کاملاً نامعقول ملزم ساخته است، پاسخ مى گوید: لایب نیتز در کتاب عدل الهى3 بر این نکته تأکید مى کند که آموزه هاى رمزى گرچه فهم ناپذیر، نامحتمل و برخلاف شواهدند، با این همه، مى توان آنها را به قدر کفایت، که اعتقاد به آنها را موجه سازد، تبیین کرد.4 اما چگونه ممکن است آموزه هاى رمزى به طور همزمان هم فهم ناپذیر باشند و هم تبیین پذیر؟ در این نوشتار خواهم کوشید تا با استفاده از اظهارات کوتاه و تا حدى رمزى لایب نیتز در مورد آموزه هاى رمزى در کتاب عدل الهى تقریرى جدید از دیدگاه وى در باب موجه بودن اعتقاد به آموزه هاى رمزى مطرح سازم. امیدوارم براى این ادعاى لایب نیتز که افراد مى توانند براى اعتقاد به آموزه هاى رمزى که فهم ناپذیر، نامحتمل و برخلاف شواهدند دلیل کافى در اختیار داشته باشند، معناى درستى به دست دهم.
خردگریزى و خردستیزى
ممکن است کسى در این گمان شود که تقابل میان فهم ناپذیرى و تبیین پذیرى آموزه هاى رمزى را مى توان به سادگى با بیان تعریفى جدید از واژه (فهم ناپذیر) مرتفع ساخت. در نتیجه، فهم ناپذیر بودن با تبیین پذیر بودن سازگار است. در واقع، به نظر مى رسد که لایب نیتز در کتاب عدل الهى چنین معنایى از (فهم ناپذیرى) را در ذهن داشته است. وقتى که لایب نیتز مى گوید آموزه رمزى فهم ناپذیر است، مقصودش این نیست که آن آموزه در تناقض با یکى از اصول شناخته شده عقلى است. او بر این عقیده است که (اگر برحسب اتفاق، صآموزه رمزیش آشکارا با یکى از اصول بدیهى در تقابل باشد، دیگر این آموزه یک صرازش سر به مهر نیست، بلکه امرى است کاملاً نامعقول.)5 بنابراین، مقصود و مراد لایب نیتز از فهم ناپذیر خواندن آموزه هاى رمزى، هرچه باشد، این نیست که این آموزه ها در تناقض با اصول بدیهى عقل قرار دارند.
لایب نیتز براى توضیح معناى فهم ناپذیرى به تمایز میان خردگریزى و خردستیزى، که توماس آکویناس آن را مطرح کرده، تمسک مى جوید. به عقیده وى، (چیزهایى که قابل فهم و قابل تبیین نیستند جزء امور خرد گریزند؛ اما امورى که با عقولِ نافذ در تعارض باشند یا با امورى که با شیوه اى صحیح و دقیق به اثبات رسیده اند در تقابل باشند، خردستیزند.)6 به بیان دیگر، اگر چیزى با اصل بدیهى عقل یا با چیزى که از اصول بدیهى عقل استنتاج شده است در تناقض باشد خردستیز است؛ اما اگر فهمى جزئى یا تمثیلى از یک چیز داریم و یا آن را نمى فهمیم، در این صورت آن را وراى طور عقل و به اصطلاح، خردگریز مى نامیم.
از دیدگاه لایب نیتز، فهم یک چیز به معناى بیان (علت) آن چیز است؛ یعنى تبیینى کامل از این که چرا آن شىء خاص به ناچار موجود شده است و نه غیر آن.7 فرض کنید من مى خواهم بدانم که چرا سوفله اى که درست کرده ام، چنانکه باید از کار درنیامده و خمیر شده است. وقتى که از شخصى که دانش و تجربه کافى دارد علت را جویا مى شوم به من توضیح مى دهد که چون سفیده هاى تخم مرغ را خوب هم نزده ام هواى کافى در خمیرمایه سوفله وارد نشده و در نتیجه، مانع برآمدن آن شده است. بدین ترتیب، من مى فهمم که چرا در کار خود ناکام مانده ام.
فهم یک آموزه رمزى نیز به معناى داشتن تبیینى است مشابه، از این که چرا آن آموزه مطرح است و چرا آن گونه است که هست. ما مى توانیم بى آن که در تناقض با اصول بدیهى عقل سخنى گفته باشیم، جنبه هایى از آموزه هاى رمزى را تبیین کنیم. مثلاً در باب تثلیث، ما مى توانیم با عدد سه و نظایر آن مقصود و مراد خود را از (پدر)، (پسر) و روح القدس بیان کنیم؛ اما نمى توانیم تبیین کنیم که چرا (الوهیت) منحصر به اقانیم ثلاثه است و نه کمتر یا بیشتر. از آنجا که نمى توانیم چگونگى آموزه هاى رمزى را تبیین کنیم این آموزه ها در وراى طور عقل جاى مى گیرند و از این حیث، فهم ناپذیرند.
با به کارگیرى تمایز میان خردگریزى و خردستیزى مى توان تقابل میان فهم ناپذیرى و تبیین پذیرى آموزه هاى رمزى را از میان برداشت. نظر به این که این رازها خردگریزند، نمى توانیم تبیینى از چگونگى آنها به دست دهیم؛ که این باعث فهم ناپذیرى آنها مى شود. اما از سویى، چون در ستیز با عقل نیستند، مى توانیم بى آن که آشکارا به گزافه گویى درافتیم، جنبه هایى از آنها را توضیح دهیم؛ و از این رو آنها تبیین پذیرند.
این تمایز هرچند ما را قادر مى سازد تا تقابل حاصل از فهم ناپذیرى و تبیین پذیرى آموزه هاى رمزى را برطرف سازیم، براى پاسخ گویى به پرسشى که در آغاز مطرح شد، چندان کارساز نیست. اگر بگوییم در این اطراف، اسبى شاخدار و نامرئى پرسه مى زند و ممکن است با لگدهاى خود به خودروهاى پارک شده آسیب رساند، با هیچ یک از اصول بدیهى عقل در تناقض نیست و مطمئناً مى توانیم براى وجود چنین جانورى دلایلى نیز بتراشیم؛ اما این را توجیهى کافى براى اعتقاد داشتن به وجود اسبى شاخدار، نامرئى و چموش به حساب نمى آوریم. خردگریزى یک مسئله حداکثر مى تواند شرط لازم براى باور داشتن به آن را فراهم آورد. بنابراین، اگر ما مى خواهیم تبیین کنیم که چرا انسانهاى خردمند باید به آموزه هاى رمزى باور داشته باشند، باید به چیزى فراتر از تمایز خردگریزى و خردستیزى نظر کنیم.
در ادامه، براى توجیه اعتقاد به آموزه هاى رمزى، به دو شیوه، که هردو برگرفته از کلمات لایب نیتز است، اشاره خواهیم کرد و نشان خواهیم داد که اعتقاد به آموزه هاى رمزى مسیحیت معقول است. به دلایلى که بعداً معلوم خواهد شد شیوه نخست را شیوه انتقال موثق8 مى نامیم و شیوه دوم را شیوه چارچوب معقول.9 در این بخش به شیوه نخست مى پردازیم.
شیوه انتقال موثق
شیوه انتقال موثق در بردارنده این عقیده نسبتاً سنتى است که آموزه هاى رمزى با زنجیره اى از شواهد توجیه مى شوند. به تعبیر لایب نیتز:
ایمان را مى توان با تجربه مقایسه کرد. زیرا ایمان (به لحاظ انگیزه هایى که آن را موجّه مى سازد) به دو چیز وابسته است: یکى تجربه کسانى که معجزات را که پایه و اساس وحى اند مشاهده کرده اند، و دیگرى سنت قابل اعتمادى که نسل اندر نسل، خواه از طریق متون مقدس و خواه از طریق گزارش کسانى که آن را حفظ کرده اند، منتقل شده است.10
ما فرض را بر این مى گذاریم که افرادى که در آغاز، شواهد حاکى از آموزه هاى رمزى را به چشم خود دیدند، افرادى قابل اعتماد بوده اند. از این منابع، سلسله اى قابل اعتماد از انتقال اطلاعات به وجود آمده و مبنایى را براى اعتقاد ما به آموزه هاى رمزى فراهم ساخته است.
مشکلات شیوه انتقال موثق
این تبیین گرچه سر راست است، براى توجیه اعتقاد به آموزه هاى رمزى مسیحیت دچار کاستیهایى است، که در ذیل به آنها اشاره مى شود.
نخست آن که، شیوه انتقال موثق کارایى محدودى دارد و نمى تواند هر نوع آموزه رمزى اى را توجیه کند. این تبیین مى تواند تنها براى اعتقاد به آن دسته از اسرارى که در بردارنده رویدادهاى مشاهده پذیرند، توجیهى مناسب به دست دهد.
براى مثال، ملاحظه کنید که چگونه مى توان با شیوه انتقال موثق اعتقاد به رستاخیز عیسى مسیح را موجّه ساخت. فرض کنید یکى از رومیان، که بعداً به مسیحیت گرویده، موقع شکافته شدن قبر به هنگام رستاخیز عیسى مسیح آنجا حاضر بوده است. روز قبل دیده است که بدن را در قبر گذاردند، شب را تا صبح در کنار قبر بیدار مانده و صبح روز بعد قبر را خالى یافته است. او [این موضوع را] به فرزندانش گفته و آنها نیز به فرزندانشان، و همین طور نسل اندر نسل براى یکدیگر باز گفته اند. اگر دلیلى براى تردید در وثاقت آن رومى یا فرزندانش در دست نباشد، در این صورت مى توان اعتقاد به وقوع رستاخیز عیسى مسیح را با زنجیره اى از شاهدان، که تا شاهد عینى اصل ماجرا امتداد مى یابد، به قدر کفایت موجّه ساخت.
حال در مقابل، اعتقاد به تبدل جوهرى را که در انجام مراسم عشاى ربانى در کار است ملاحظه کنید. معلوم نیست که شواهد تبدل جوهرى کدامند، و به همین جهت مشکل بتوان دریافت که چگونه ممکن است کسى شاهد چنین تبدلى باشد. بنابراین، وقتى که نوبت به توجیه رازهایى مانند تثلیث و (تجسد) مى رسد، که متضمن هیچ رویدادى نیستند، شیوه انتقال موثق به کلى از خاصیت مى افتد. زیرا چگونه ممکن است شاهد انسانى مشاهده کند که هریک از اشخاص تثلیث بى آن که خودشان عین یکدیگر باشند، با خدا یکى باشند. و اصلاً چه چیزى ممکن است به عنوان مشاهده ذات متناهى ـ نامتناهى مسیح قلمداد شود؟ این ملاحظات گویاى این امر است که شیوه انتقال موثق به خودى خود مى تواند تنها براى اعتقاد به اسرارى که در بردارنده رویدادهاى مشاهده پذیرند، توجیهى کافى به دست دهد.
مشکل دوم، که لایب نیتز هم به آن پى برده، این است که شیوه انتقال موثق دلیلى به دست نمى دهد که ما باید تنها به اسرار مسیحیت اعتقاد ورزیم و اسرار سایر ادیان را فروگذاریم11؛ محمد[ص] تعالیم رمزى اسلام را به صورت شفاهى و در قالب قرآن، در فرآیندى که با فرآیند جارى در دین مسیحیت قابل تمییز نیست، به اصحاب خود سپرد. در واقع، معتقدات هر دینى را مى توان با شیوه انتقال موثق موجّه ساخت. بنابراین، این تبیین به تنهایى نمى تواند اعتقاد به اسرار مسیحیت را به طور کامل توجیه نماید.
مشکل سوم به کارایى شیوه انتقال موثق مربوط مى شود. این شیوه به دلیل آن که به موجوداتى انسانى اعتماد مى کند که ممکن است در پردازش اطلاعات دچار خطا شوند، آسیب پذیر است. شاهدان ممکن است درک درستى از رویدادها نداشته باشند و یا تفسیرى نادرست از آنها به دست دهند. شاید آن رومى اى که شاهد رستاخیز عیسى بوده، طى آن شب پایى، لحظاتى خوابش برده و کسى در آن میان، بدن مسیح را به طور مرموزى به جایى دیگر انتقال داده است؛ یا احتمالاً بدن مسیح در میان قبر بوده و او درست درون قبر را ندیده است. اگر توجه کنیم که انسانها اغلب به هنگام انتقال اطلاعات دچار خطا مى شوند، مشکل دو چندان مى شود. در هریک از حلقه هاى این زنجیره از شواهد و قراین، از رومى مفروض تا اعتقاد کنونى به رستاخیز عیسى مسیح، این احتمال وجود دارد که داستان آن رومى در جریان نقل و انتقال، دستخوش تحریف شده باشد. احتمال این که در جایى از این زنجیره خطایى رخ داده باشد، با افزایش شمار حلقه هاى موجود در آن فزونى مى یابد؛ درست همان چیزى که در بازى در گوشى کودکان شاهدیم.12 زنجیره اى که از رویدادهاى مشاهده پذیر تا مؤمنان امروزى به این آموزه هاى رمزى امتداد مى یابد، حلقه هاى بسیارى را در خود جاى داده است. انسانها ممکن است در جمع آورى و انتقال اطلاعات دچار خطا شوند. به همین دلیل نمى توان با تمسک به شیوه انتقال موثق اعتقاد به آموزه هاى رمزى را موجّه ساخت.
شیوه چارچوب معقول
این بدان معنا نیست که شیوه انتقال موثق به کلى مخدوش است. اما از آنجا که شیوه نخست مى تواند تنها اعتقاد به پاره اى از اسرار را، آن هم به طور ناقص، توجیه کند و نظر به این که مجالى براى تردید در آن دسته از اسرارى که توان توجیهش را دارد بر جاى مى گذارد، اگر بخواهیم توجیهى کارآمد از اعتقاد به اسرار مسیحیت به دست دهیم باید، در تکمیل شیوه نخست، تبیینى دیگر ارائه کنیم.
شیوه دوم لایب نیتز براى توجیه آموزه هاى رمزى مسیحیت، با کمال وضوح، در بحث وى درباره عباراتى از اُریگن یافت مى شود:
روشن خواهد شد که وقتى آباى کلیسا وارد بحث مى شدند چنین نبود که صرفاً عقل را تخطئه کنند. آنها در منازعاتى که با مشرکان داشتند نوعاً مى کوشیدند تا نشان دهند که چگونه شرک با عقل در تقابل است و چگونه دین مسیحیت در این جنبه نیز از موضع برترى برخوردار است. اریگن به سِلْسوس نشان داد که مسیحیت تا چه میزان از معقولیت بهره مند است.13
در این عبارت، لایب نیتز بر روش عام آباى کلیسا صحه مى گذارد که مسیحیت را بر این پایه که از حریفانش معقول تر است،به مشرکان توصیه مى کردند. اما این معقولیت به چه معناست؟
مسیحیت ممکن است در مقایسه با حریفانش از انسجام بیشترى برخوردار باشد. یعنى در قیاس با عقاید ادیان دیگر، مسیحیت متضمن مجموعه اى از باورهایى است که ربط و نسبتى عمیق با یکدیگر دارند و ناسازگاریهاى کمترى در آنها یافت مى شود. معناى دیگر معقولیت این است که بگوییم مسیحیت مى تواند تبیینى بهتر از حریفان خود، درباره ساز و کارهاى جهان عرضه کند.
لایب نیتز در یکى از اظهاراتش درباره تفسیر بِیْل از روش اریگن مى گوید که مسیحیت در هر دو جنبه فوق از حریفان خود معقول تر است:
آنجا که اریگن خاطرنشان مى کند که دین مى تواند از آزمون به بحث گذاردن عقایدش سربلند بیرون آید، (بیل) به آن دسته از کلمات او تمسک مى کند که گویا مقصود وى آزمون مربوط به فلسفه نیست، بلکه آزمون مرتبط با دقتى است که به وسیله آن حجیت و معناى واقعى متون مقدس به اثبات مى رسد. اما دلیلى براى این محدودیت در دست نیست.14
در این عبارت، لایب نیتز بیل را به این دلیل که اظهارات اریگن درباره معقولیت را تنها شامل معناى اول از دو معناى فوق مى داند، مورد انتقاد قرار مى دهد. به گمان خود لایب نیتز، مقصود اریگن این است که مسیحیت نه تنها براساس موازین خاص خود، بلکه با معیارهاى فلسفه نیز معقول است. با این تفسیر از اظهارات اریگن، لایب نیتز معناى دوم از (معقولیت) را نیز مطرح مى سازد؛ یعنى این عقیده که مسیحیت بهتر از حریفان خود سازوکارهاى جهان را تبیین مى کند.
اگر کسى ادعا کند که مسیحیت در مقایسه با سایر ادیان از انسجام بیشترى برخوردار است، مقصودش تا حدودى روشن است. اما اگر بگوید که مسیحیت براى تبیین سازوکار جهان کارایى بیشترى دارد، مقصودش از وضوح بسیار کمترى برخوردار است. این ادعا را چگونه باید فهمید؟
ییک راه طبیعى براى تقویت و تکمیل شیوه چارچوب معقول، برهان اتقان صنع است. اگر نگاهى به جهان اطراف خود بیفکنیم کارکردهاى پیچیده و ظریفى را مشاهده مى کنیم و در مى یابیم که باید خالقى فوق طبیعى براى جهان فرض کرد. اشکال اساسى این برهان این است که هیچ دلالتى در تأیید این ادعا ندارد که مسیحیت در مقایسه با حریفان خود، تبیین بهترى از جهان به دست مى دهد. براهین سنتى نظم ممکن است اعتقاد به خداى ادیان را تأیید کنند، اما هیچ راهى را براى ترجیح مسیحیت بر سایر ادیان، که لازمه شیوه چارچوب معقول است، در اختیار نمى گذارند. بنابراین، اگر بخواهیم معناى قابل قبولى براى این ادعا که مسیحیت بهتر از حریفان خود از عهده تبیین جهان برمى آید ارائه کنیم،باید به جاى دیگرى نظر کنیم.
در تکمیل تبیین مبتنى بر چارچوب معقول، با دو چالش اساسى مواجهیم. نخست باید بیان کنیم که چگونه مسیحیت مى تواند تبیین بهترى از عالم ارائه کند و بعد به اشکال زیر به شیوه چارچوب معقول پاسخ گوییم. به خاطر دارید که در این شیوه ادعا مى شود که اعتقاد به آموزه هاى رمزى موجّه است. زیرا این آموزه ها بخشى از بهترین تبیین در دسترس در باب ماهیت جهان است. اما پرسش اینجاست که چگونه ممکن است آموزه هاى رمزیِ فهم ناپذیر، بخش کارآمد یک تبیین کارساز را تشکیل دهند؟ این که آموزه هاى رمزى بخشى از مجموعه تبیینیِ کارآمد است، مشکلى را حل نمى کند و مثل آن مى ماند که ما آموزه تثلیث را با مکانیک کوانتوم جمع بزنیم و بعد براى توجیه اعتقاد به تثلیث، به قدرت تبیینى مکانیک کوانتوم توسل جوییم. خوب است این را اشکال مکانیک کوانتوم بنامیم.15 براى پاسخ به این اشکال و نیز براى دلپذیرتر ساختن این ادعا که آموزه هاى رمزى به دلیل آن که بخشى از بهترین تبیینِ در دسترس در باب ماهیت عالم اند موجه اند، دست کم باید این را نشان دهیم که چگونه آموزه هاى رمزى به خودى خود مى توانند در تبیین ماهیت عالم ایفاى نقش کنند.
بعضى از اظهارات لایب نیتز که قبل از کتاب عدل الهى مطرح شده، اشاره به این امر دارد که حتى آموزه (تجسّد) که صرفاً تبیینى ناقص از آن مى توان ارائه کرد و به همین جهت فهم ناپذیر است، مى تواند در تبیین جنبه هاى مهمى از سازوکار جهان به ما یارى رساند.16 در مقام بررسى ماهیت وحدت جوهرى، یعنى وحدت سرشت الهى و انسانى مسیح در جوهر واحد، لایب نیتز نظریه اش را در خصوص جوهر بهبود مى بخشد؛ بویژه نظریه پردازى لایب نیتز درباره ماهیت وحدت جوهرى او را قادر مى سازد تا تبیین بهترى از وحدت جوهرى نفس و بدن عرضه کند.
تحلیل لایب نیتز از وحدت جوهرى که اسّ و اساس آموزه تجسّد را تشکیل مى دهد، به این شرح است: در وحدت جوهرى دو رکن فعال و منفعل در کارند. رکن فعال که در تجسّد دخالت دارد ذات الهى است و رکن منفعل، روح انسانى مسیح است. رکن فعال، یعنى ذات خدا، قائم به ذات است؛ یعنى مستقل از هر جوهر دیگرى موجود است و تنها از طریق رکن منفعل عمل مى کند. رکن منفعل، یعنى روح انسانى مسیح، نیز باقى است و همچون وسیله اى براى عمل ذات خدا به کار مى آید. از دیدگاه لایب نیتز، وحدت جوهرى که مقوّم آموزه تجسّد است مستلزم آن است که رکن فعالِ این وحدت همواره بر رکن منفعل تأثیر بگذارد. بنابراین، براساس تحلیل لایب نیتز اگر و فقط اگر ذات خدا پى در پى بر روح مسیح تأثیر گذارد، وحدتى جوهرى میان ذات خدا و روح مسیح برقرار است.17
از مشکلات مربوط به فهم و تفسیر قول به تأثیر دائمى که بگذریم، مى توان دید که این تبیین از وحدت جوهرى که پایه و اساس (تجسّد) است، مبنایى را جهت تبیین ذات جوهر براى لایب نیتز فراهم مى سازد. او پس از این که چگونگى امکان وحدت ذات خدا و روح انسانى مسیح را تحلیل کرد، توانست این دیدگاه را در مورد این پرسش کلى به کار گیرد که چگونه ممکن است مبادى جسمانى براى تشکیل جوهر، که خمیره اصلى ساختار عالم است، وحدت یابند.
تبیین لایب نیتز از جوهر به این شرح است: خداوند هم ارواح را که عناصرى فعال و غیر جسمانى اند، و هم اجسام را که عناصرى منفعل و جسمانى اند، آفریده است. جسم و روح چنان آفریده شده اند که هر جسمى به یک روح وابسته است و هر روحى به یک جسم. هریک از ارواح منبع خاصى از فعالیت را در خود دارد، اما تنها از طریق جسم خود مى تواند عمل کند؛ هر جسمى فقط به سبب روحى که به آن تعلق دارد عمل مى کند. بنا به تحلیل لایب نیتز، روح فعال و جسم منفعل تنها در صورتى وحدت جوهرى دارند که روح، همواره و پى در پى بر جسم تأثیر گذارد.
اگر این تأثیرگذارى از میان برود وحدت میان روح و جسم نیز به کلى از بین خواهد رفت. بنابراین، براساس تحلیل لایب نیتز، وحدت عناصر جسمانى و غیرجسمانى براى تشکیل جوهر به دو ویژگى روح وابسته است: نخست آن که روح همواره بر جسم تأثیر بگذارد و دیگر آن که روح تنها از طریق جسمى که به آن تعلق دارد تأثیر کند.
اساس این تبیین از جوهر همان تبیینى است که لایب نیتز در مقام فهم آموزه تجسّد پرورده است. او براى تبیین ماهیت جوهر، صرفاً دیدگاه خود را در باب وحدت جوهریِ مورد نیاز در آموزه (تجسّد) بسط داده، تا وحدت عناصر جسمانى و غیر جسمانى را که ویژگى همه جواهر است، پوشش دهد. بنابراین، لایب نیتز براى تبیین ماهیت جوهر که خمیرمایه اساس جهان است از تحلیل ناقص خود درباره یک آموزه رمزى سود مى جوید.
این گزارش که چگونه لایب نیتز براى تبیین ماهیت جوهر از آموزه تجسّد مدد مى جوید، ما را قادر مى سازد تا پاسخ چالشهایى را که پیشتر در مورد شیوه چارچوب معقول مطرح شد، فراهم سازیم. چالش نخست این بود که چگونه ممکن است تبیین مسیحیت از جهان، برتر از تبیین هاى عرضه شده توسط سایر ادیان باشد. از آنجا که (تجسّد) رمز و رازى است که به مسیحیت اختصاص دارد، ادیان رقیب نمى توانند براى تبیین جهان از آن سود جویند. بنابراین، امتیازات تبیینى تمسک به اسرار خاص مسیحى مانند (تجسّد) تنها به مسیحیت باز مى گردد.
چالش دوم این بود که به اشکال مکانیک کوانتوم پاسخ گوییم. یعنى این ادعا که همان طور که نمى توان آموزه هاى رمزى را به مکانیک کوانتوم پیوند زد و مدعى شد که قدرت تبیینى این نظریه، اعتقاد به آن آموزه ها را توجیه مى کند، همان طور هم نمى توان با تمسک به قدرت تبیینى مسیحیت به عنوان یک کل، اعتقاد به آموزه هاى رمزى را موجّه ساخت. در پاسخ به این اشکال گفتیم که آموزه تجسّد، گرچه فقط تبیینى ناقص از آن مى توان عرضه کرد، چنین نیست که صرفاً عنصرى منفعل در تبیین لایب نیتز از ماهیت جهان باشد؛ بلکه در روشن ساختن ماهیت خمیرمایه اصلى جهان نقشى بسزا دارد. بدین ترتیب، مى بینیم که یکى از اصول مسیحیت که کمتر از هر چیز دیگرى شناخته شده و از جمله رمز و رازهاى مسیحیت است، لایب نیتز را یارى مى رساند تا به تبیین ماهیت، آن گونه که خود مى شناسد، بپردازد. به همین دلیل، شیوه چارچوب معقول با پیوند زدن آموزه هاى رمزى به مکانیک کوانتوم و ادعاى این که اعتقاد به آنها را مى توان با قدرت تبیینى این نظریه توجیه کرد، برابر نیست و قیاس این دو با یکدیگر، قیاس مع الفارق است.
مشکلات شیوه چارچوب معقول
شیوه چارچوب معقول نیز خالى از اشکال نیست؛ که در اینجا به چند مورد از آنها اشاره مى کنیم.
یکى از ایراداتى که بر این شیوه مى توان وارد ساخت این است که آموزه هاى رمزى جهان را به معنایى که معمولاً از واژه (تبیین) مى فهمیم، تبیین نمى کنند.
با این همه، ممکن است لایب نیتز تصادفاً و بدون ملاحظه ماهیت وحدت جوهرى که قوام بخش آموزه تجسّد است، به این تبیین خاص از جوهر دست یافته باشد. شاید کسى از خود بپرسد که چگونه ممکن است که یک رویداد تاریخى، یعنى این که لایب نیتز با بسط تحلیل خود از وحدت جوهرى که اساس آموزه تجسّد است نظریه خود را در باب جوهر پرورانده است، توجیهى براى اعتقاد به این راز فراهم کند.18
ییقیناً درست است که آموزه تجسّد جواهر را به همان معنا که نظریه نسبیت اینشتین، وضع اشیاء متحرک را تبیین مى کند و یا نظریه انتخاب عقلانى، رفتار فاعلهاى کاملاً عقلانى را توضیح مى دهد، تبیین نمى کند. شیوه چارچوب معقول بر مفهومى از (تبیین) متکى است که با مفاهیم مورد استفاده در علوم طبیعى و اجتماعى متفاوت است. شرح این مفهوم تا حدودى از این قرار است. آموزه تجسّد مسئله الهیاتیِ کاملاً تعریف شده اى را پیش روى لایب نیتز نهاد که به آن عمیقاً دلبسته بود. علاقه وى به این مسئله باعث شد که او در مورد این که چگونه ممکن است ذات خدا و روح انسانى مسیح در جوهرى واحد وحدت یابند، تبیینى را ارائه کند. بر این اساس، مى توان گفت که آموزه تجسّد این امکان را به لایب نیتز داد که به تبیین ماهیت جوهر بپردازد؛ زیرا او با الهام از این آموزه نظریه اى را در باب وحدت جوهرى پروراند که کلیدى براى تبیین جواهر از دیدگاه وى شد.
اگر این همه آن چیزى است که مى توان براى معناى (تبیین) مورد بحث در شیوه چارچوب معقول در نظر گرفت، در این صورت ملاحظه وحدت مورد نظر در آموزه تجسّد براى لایب نیتز نقشى صرفاً تصادفى در پرورش نظریه اش درباره جوهر داشته است. در حالى که آموزه تجسّد نقشى مهم تر از الهام در پرورش نظریه لایب نیتز در مورد جوهر ایفا مى کند. زیرا نه تنها آموزه تجسّد لایب نیتز را برانگیخت تا تبیینى از این که چگونه ممکن است ذاتهاى متفاوت در جوهرى واحد متحد شوند ارائه کند، بلکه جزئیات این آموزه نیز بر نحوه تبیین لایب نیتز تأثیر گذارده است. در مقام پرورش این نظریه، لایب نیتز ناگزیر بود هماهنگ با آنچه درباره تجسّد مى داند سخن بگوید؛ یعنى این که (تجسّد) مستلزم دو ذات است: یکى نامتناهى و دیگرى متناهى؛ و امورى از این قبیل. اگر لایب نیتز فردى مانوى بود که مى کوشید رابطه مبدأ خیر و شرّ موجود در سرشت آدمیان را تبیین کند، بدون شک تبیین دیگرى از چگونگى امکان متحد شدن دو ذات مختلف در جوهرى واحد به دست مى داد. مقصود ما این است که آموزه تجسّد نه تنها در زمینه پرورش تبیین چگونگى اتحاد دو ذات مختلف در جوهرى واحد الهام بخش لایب نیتز بوده، بلکه نظریه نهایى او را شکل داده است. توجه و اعتناى لایب نیتز به آموزه تجسّد ممکن است تصادفى باشد، اما ارتباط میان اهتمام او به آموزه تجسّد و نظریه اى که سرانجام در باب جواهر پرورده است، تصادفى نیست. با این همه، اگر باورهاى خاصى را ضمیمه کنیم توجیهى که از شیوه چارچوب معقول به دست مى آید مى تواند دلیلى براى اعتقاد به آموزه هاى رمزى مسیحیت براى یک انسان خردمند فراهم سازد. لایب نیتز در کتاب عدل الهى خطابش به مؤمنان است نه مشرکان و بدعت گذاران. اگر مخاطبان این کتاب کسانى هستند که به خداى مسیحیت ایمان دارند و به رحمانیت، علم و قدرت مطلق او معتقدند، و بر این باورند که این خدا برنامه اى را براى شناساندن ماهیت جهان به افرادى که آن زندگى مى کنند تدارک دیده است، در این صورت، شیوه چارچوب معقول مى تواند دلیلى براى اعتقاد به آموزه هاى رمزى فراهم کند. این مؤمنان رمز و رازهایى نظیر آموزه (تجسّد) را جلوه اى از برنامه خدا براى جهان مى بینند که مى تواند در تبیین سازوکارهاى جهان، به انسانها یارى رساند.
بویژه از نگاه مؤمنان، آموزه هاى رمزى چالشهایى هستند که افراد را به کوشش در تبیین ساحتهایى از جهان برانگیخته، تبیین هاى نهایى آنان را شکل مى دهند. مؤمنان مى توانند در پرتو این نگرش، آموزه هاى رمزى را به دلیل نقش آشکار و مهمى که در طرح و تدبیر خداوند دارند، بپذیرند.19 بنابراین، در پاسخ به اشکال سابق که شیوه چارچوب معقول توجیهى براى اعتقاد به آموزه هاى رمزى فراهم نمى کند، مى توان گفت که این شیوه براى کسانى که به خداى مسیحیت ایمان دارند مى تواند دلیلى براى اعتقاد به این آموزه ها که فهم ناپذیر، نامحتمل و برخلاف شواهدند فراهم سازد.
اما این پاسخ نشان مى دهد که شیوه چارچوب معقول کارایى محدودى دارد. زیرا در توجیه اعتقاد به آموزه هاى رمزى از باورهاى مربوط به خداى مسیحیت سود مى جوید و بر این اساس، نمى تواند براى همه افراد خردمند دلیلى را براى اعتقاد به اسرار فراهم سازد؛ بلکه تنها براى آن دسته از افرادى که به خدایى رحیم، علیم و قدیر اعتقاد دارند که طرحى را براى شناساندن جهان به آنها تدارک دیده است، مى تواند اعتقاد به اسرار را توجیه کند. افرادى که به چنین خدایى اعتقاد ندارند دلیلى نمى بینند که کارایى اسرارى همچون تجسّد را چیزى بیش از یک رویداد تاریخى بدانند و بنابراین، دلیلى ندارند که به اسرار ایمان آورند.
این بخش را با بیان دومین محدودیتِ شیوه چارچوب معقول به شکلى که بیان کردیم به پایان مى بریم. شیوه چارچوب معقول نه تنها به لحاظ نوع افرادى که مى تواند اسرار را در حق آنها توجیه کند، بلکه به لحاظ نوع اسرارى که توانایى توجیهش را دارد، از کارایى محدودى برخوردار است. این شیوه با نشان دادن نقش مهمى که آموزه هاى رمزى در تبیین ماهیت جهان ایفا مى کنند، اعتقاد به آنها را موجّه مى سازد. با این حال، اگر بخواهیم پاسخى براى اشکال مکانیک کوانتوم که مى تواند اساس این تبیین را ویران سازد فراهم کنیم، باید نشان دهیم که آموزه هاى رمزى به خودى خود مى توانند نقشى فعال در تبیین جهان ایفا کنند. دیدیم که آموزه تجسّد در تبیین لایب نیتز از جوهر که خمیره بنیادین جهان را مى سازد، چنین نقشى بر عهده داشت؛ ولى به هیچ رو روشن نیست که در مورد سایر آموزه هاى رازآلود مسیحیت نیز بتوان داستان مشابهى را باز گفت. مثلاً آموزه تثلیث چه نقشى مى تواند در تبیین جهان داشته باشد؟ تا کار بیشترى در مورد شیوه چارچوب معقول انجام نگیرد، نمى توانیم بدانیم که چگونه آموزه هاى رمزى مسیحیت مى توانند در تبیین ماهیت جهان ما را یارى رسانند و آیا اصولاً چنین کارى از آنها ساخته است یا نه.
نتیجه گیرى
تا اینجا، ما به اهداف مورد نظر دست یافته ایم؛ [زیرا] براى یکى از معماهایى که لایب نیتز در عدل الهى مطرح ساخته است راه حلى عرضه کرده ایم. معما این بود که چگونه ممکن است یک انسان خردمند، حتى یک مسیحى خردمند، به اسرارى که فهم ناپذیر، نامحتمل و برخلاف شواهدند اعتقاد ورزد. راه حلى که لایب نیتز براى این معما مطرح کرد دو جنبه داشت: نخست این که مى توان اعتقاد به بعضى از آموزه هاى رمزى و عمدتاً معجزات را با زنجیره اى از انتقال موثق اطلاعات که تا شاهدان نخستین معجزات امتداد مى یابد موجّه ساخت. دیگر این که حتى در مورد آموزه هایى که وراى طور عقلند، مى توان اعتقاد به آنها را بر این اساس که نقش مهمى در فراهم ساختن بهترین تبیین در باب جهان داشته یا مى توانند داشته باشند، توجیه کرد.
شیوه انتقال موثق توجیهى چندان بدیع براى اعتقاد به آموزه هاى رمزى فراهم نمى سازد. بدیع بودن اعتقاد به آموزه هاى رمزى از دیدگاه لایب نیتز به شکلى که در این نوشتار عرضه کردیم، ناشى از پیوند زدن شیوه انتقال موثق با شیوه چارچوب معقول است. این دو شیوه توجیهى مکمل یکدیگرند؛ هم شیوه انتقال موثق و هم شیوه چارچوب معقول، به لحاظ نوع اسرارى که توانایى توجیه شان را دارند محدودند، اما محدودیتهاى این دو یکسان نیست. شیوه انتقال موثق در توجیه اسرارى که مستلزم رویدادها یا افراد مشاهده پذیر نیستند دچار مشکل است، و شیوه چارچوب معقول در توجیه اسرارى که نمى توانند در تبیین جهان نقشى ایفا کنند. این دو دسته از اسرار تنها تا حدودى همپوشى دارند. به همین دلیل، اگر در مقام توجیه اعتقاد به آموزه هاى رمزى مسیحیت از هر دو شیوه انتقال موثق و چارچوب معقول استفاده کنیم، تعداد بیشترى از آنها را مى توانیم پوشش دهیم تا آن که صرفاً به یکى از آن دو شیوه بسنده کنیم.
به نظر ما هیچ یک از دو شیوه انتقال موثق و چارچوب معقول قابل دفاع نیست. به همین دلیل بحث ما در باب اسرار مسیحیت از نگاه لایب نیتز مى تواند صرفاً نتایج محدودى در برداشته باشد. به نظر ما نمى توان از دعاوى موکّد لایب نیتز در باب معقولیت اعتقاد به اسرار مسیحیت جانبدارى کرد. با این حال، نشان دادیم که مى توان لایب نیتز را مؤید این ادعا دانست که ما براى اعتقاد به اسرارى که فهم ناپذیر، نامحتمل و برخلاف شواهدند، با داشتن تبیینى بدیع و جالب از معقولیتِ اعتقاد به آنها، توجیه کافى در اختیار داریم.
پى نوشتها:
1. در این متن واژه Mysteries در خصوص تجسّد و تثلیث، و همین واژه با حرف کوچک (mysteries) به معناى عام ترى که شامل معماهاى مسیحیت و معجزات نیز مى شود به کار رفته است. [در ترجمه، با استفاده از گیومه (()) این دو از هم تفکیک شده اند ـ م.]
2. See: Leibnizصs, Theodicy (La Salle: Open Court Press, 1985, pp.91-7)
3. Theodicy
4. See: Leibniz, op. cit. P.76.
5. Ibid., P.115.
6. Ibid., P.103.
7 . نگاه کنید به بحث لایب نیتز در مورد امورى که در فهم راه حل یک مسئله فیزیکى مورد نیازند; در کتاب:
Philosophical Papers and Letters (Chicago: University of Chicago Press, 1956, P.76.
8. the reliable transfer account.
9. the reasonable context account.
10. See: Leibniz, op. cit. PP.73-4.
11. Ibid., P.91.
12 . در این نوع بازى جمله اى را در گوشى به یکى از بازیکنان مى گویند و سپس او به همین طریق به نفر بعدى منتقل مى کند و همین طور تا نفر آخر. بعد نتیجه را با جمله اولیه مقایسه مى کنند و اغلب با نتایج شگفت آورى مواجه مى شوند.13. See: Leibniz, op. cit. P.102.
14. Ibid., P.103.
15 . این اشکال را نلسون پایک مطرح کرده است.
16 . من در بیان این که چگونه لایب نیتز از (تجسّد) براى تبیین جنبه هاى معماگونه جوهر استفاده مى کند وامدار کریستیا مرسر هستم. نگاه کنید
به:Mercer, The Development of Leibnizصs Metaphysics and the Origin of His Conception of Substance (Princeton University, 1989), PP. 155-6.
17 . براى ارائه این تفسیر از وحدت جوهرى از تحلیل کریستیا مرسر در باب اظهارات لایب نیتز درباره وحدت جوهرى درDe Incarnatione De Seu De Unione Hypostatica.
[=تجسّد خدا و وحدت جوهرى] استفاده بسیارى برده ام. نگاه کنید به:Mercer, op. cit. P. 155-9.
18 . در طرح این اشکال وامدار گِرِگ کاوین هستم که با مطالعه پیش نویس این نوشتار آن را مطرح ساخت.
19 . اما آیا مشیّت خداوند نمى تواند باورهاى نادرست را به کار گیرد؟ به نظر لایب نیتز، این جهان بهترین جهان ممکن است. در فرض تساوى سایر امور، داشتن باورهاى نادرست درباره جهان بدتر از داشتن باورهاى درست در باب جهان است. بنابراین، مؤمنان مى توانند مطمئن باشند که برنامه خداوند مستلزم آن است که آنها تعداد معدودى از باورهاى نادرست که با بهترین جهان ممکن سازگار باشد، داشته باشند. با این اطمینان و با ایمان به قدرت مطلق خداوند، معقول است اگر کسب باورهاى نادرست درباره جهان را از سوى انسانهایى که به لحاظ معرفتى مسئولند، نه به عنوان قاعده، بلکه به عنوان یک استثنا در طرح و برنامه خدا قلمداد کنیم.
منبع: فصلنامه / نقد و نظر / 1380 / شماره 27 و 28، تابستان و پاییز ۱۳۸۰/۷/۰۰
مترجم : سید محمود موسوی
نویسنده : اریک کیو
نظر شما