«بادمجان رومی» یا «بادمجان ارمنی»
موضوع : جامعه | سرگرمی

«بادمجان رومی» یا «بادمجان ارمنی»

گوجه‌فرنگی در زمان قاجار به ایران وارد شد و در ابتدا به نام «بادمجان رومی» یا «بادمجان ارمنی» شناخته می‌شد. این نام‌گذاری به این دلیل بود که گوجه‌فرنگی از طریق ارمنستان و عثمانی به ایران وارد شده بود.

در آن زمان، برخی افراد مقدس‌مآب گوجه‌فرنگی را حرام می‌دانستند و آن را نمی‌خوردند. آنها گوجه‌فرنگی را «بادمجان ارمنی» می‌نامیدند تا آن را از بادمجان واقعی که خوردن آن حلال بود، متمایز کنند.

با گذشت زمان و افزایش آگاهی مردم، نام «بادمجان ارمنی» برای گوجه‌فرنگی کم‌رنگ شد و امروزه گوجه‌فرنگی با نام اصلی خود شناخته می‌شود.
 


مجله  شمیم معرفت  بهار 1390 - شماره 30 
ارمنی بادمجان
در یکی از شهرستان ها، مردی از کسبه که خیلی مقدس بود خدا به او فرزندی نداده بود جز یک پسر، آن پسر برایش خیلی عزیز بود، طبعاً لوس و ننر و حاکم بر پدر و مادر بار آمده بود. این پسر کم کم جوانی برومند شد. جوانی، پول داری، لوسی و ننری دست به دست هم داده بود و او را جوانی هرزه بار آورده بود. پدر بیچاره خیلی ناراحت بود و بچه سخنانش را گوش نمی داد و از طرفی چون یگانه فرزند پدر بود، پدر حاضر نمی شد طردش کند. می سوخت و می ساخت.

کار هرزگی پسر به جایی رسید که کم کم در خانه پدر که هیچ وقت جز مجالس مذهبی تشکیل نمی شد، بساط مشروب و قمار پهن می کرد. به تدریج زنان فاسد را می آورد. پدر بیچاره هم دندان به جگر می گذاشت و چیزی نمی گفت.

در آن وقت تازه گوجه فرنگی به ایران آمده بود. عده ای علیه این گوجه تبلیغ می کردند که چون فرنگی است و از فرنگ آمده حرام است. مردم هم نمی خوردند و به تدریج مردم آن شهر حساسیت شدیدی درباره ی گوجه فرنگی پیدا کرده بودند و از هر حرامی در نظرشان حرام تر بود. در آن شهر به «گوجه فرنگی» «ارمنی بادمجان» می گفتند. این لقب، از لقب گوجه فرنگی حادتر و تندتر بود، زیرا کلمه گوجه فرنگی فقط وطن این گوجه را معلوم می کرد؛ ولی «ارمنی بادمجان» مذهب و دین آن را معین می نمود. قهراً در آن شهر تعصب و حساسیت مردم علیه این تازه وارد بیشتر بود.

روزی به آن حاجی که پسرش لاابالی شده بود خبر دادند که امروز آقا پسر شما کار تازه ای کرده است، یک دستمال «ارمنی بادمجان» با خود به خانه آورده.

پدر وقتی این خبر را شنید دیگر تاب و توان از دست داد. آمد پسر را صدا زد و گفت:

«پسر شراب خوردی، صبر کردم! خانه ام را مرکز فحشا کردی، صبر کردم! حالا کار را به جایی رسانده ای که ارمنی بادمجان به خانه من آورده ای، این دیگر برای من قابل تحمل نیست. دیگر من از تو پسر گذشتم، باید از خانه من به هر گوری که می خواهی بروی.»

این نمونه ای بود از این که گاهی حساسیت هایی که در مورد هیچ و پوچ و یا در مورد امور جزیی پیدا می شود، صد برابر بیشتر است از حساسیت هایی که در مورد امور اساسی پیدا می شود. کار حساسیت به جایی می رسد که تحمل «ارمنی بادمجان» از تحمل شراب و قمار و فحشا؛ دشوارتر می شود.

(داستان های حقیقی از آثار شهید مطهری ص55؛ به نقل از امدادهای غیبی، مقاله رشد ص 182)

خلاصه همین مطلب در نرم افزار یادداشت های شهید مطهری به این نشانی آمده است:

یادداشت های شهید مطهری، ج 1، ص462.

نظر شما