موضوع : پژوهش | مقاله

بازی بزرگ چین و آمریکا در آفریقا(2)


فروش جنگ افزارهای چین به کشورهای آفریقا
آفریقا یکی از مهمترین بازارهای تسلیحاتی چین در جهان است و رویکرد چین به آفریقا سطوحی از ملاحظات نظامی و استراتژیک نیز دارد.پکن افزون بر گسیل داشتن نیروی صلح‌بان به برخی کشورهای آفریقایی، جنگ افزارهای بسیاری نیز در اختیار کشورهای آفریقایی قرار داده است.بین سالهای 1955 تا 1977 چین نزدیک به 142 میلیون دلار جنگ افزار در اختیار کشورهای آفریقایی قرار دارد که تا فروپاشی شوروی با همین روند ادامه داشت.اما پس از فروپاشی شوروی این روند سرعت گرفت.بر پایه گزارشات سرویس تحقیقاتی کنگره آمریکا فروش جنگ افزارهای چین به آفریقا از 1996 تا 2003 به ده درصد تمام جنگ‌افزارهای جابه‌جا شده در جهان می‌رسد.(22) ناگفته نماند فروش این جنگ افزارها به چین کمک می‌کند تا تجارت خود را در آفریقا متوازن سازد.
چین به حکومت اسلامی سودان جنگ افزارهایی به ارزش صد میلیون دلار شامل 12 فروند جت 7-F و هلیکوپتر ضد شورش که در ناآرامیهای دارفو به کار رفته است ارسال داشته است؛ چین از مدتها پیش تاکنون به آموزش نیروهای نظامی گینه استوایی (بویژه در زمینه جنگ افزارهای سنگین) پرداخته و به دو کشور اتیوپی و اریتره تا سال 2000-یعنی تا آخرین روزهایی که با هم می‌جنگیدند-یک میلیارد دلار جنگ افزار فرستاده است؛ در 1995 چین یک بسته 152 تنی از جنگ افزارهای نیمه سبک را برای بروندی فرستاد ولی اجازه تخلیه در بنادر تانزانیا را پیدا نکرد؛ گفته می‌شود چین سیزده بسته مخفی با برچسب کالاهای کشاورزی به تانزانیا فرستاد؛ حکومت اقتدارگرای موگا به در زیمبابوه دوازده فروند جت 1-FC و صد دستگاه خودروی لجستیکی از چین دریافت کرد؛ همچنین در مه 2000 گفته شده که چین یک بسته دریایی کوچک جنگ افزار را دربرابر هشت تن عاج فیلهای زیمبابوه فروخته است.(23)
در راستای گسترش و تعمیق روابط با آفریقا، پکن در یک اقدام دیپلماتیک بی‌نظیر، در نوامبر 2006 رهبران 53 کشور ‏آفریقایی را به یک نشست اقتصادی فرا خواند.شاید بهترین دلیل برای اهمیت فزاینده آفریقا در سیاست خارجی همین مورد باشد.حاصل این نشست امضای پیمانهایی به ارزش 9/1 میلیارد دلار بوده است.هوجین تائو-رئیس جمهور چین-وعده کمک پنج میلیارد دلاری را به رهبران آفریقایی داده و گفته است که این مبلغ تا 2009 به دو برابر خواهد رسد.در بیانیه پایانی اعلام شد که هردو سو همکاریهای استراتژیک خود را در زمینه‌‌های اقتصادی، توسعه اجتماعی و مسائل بین‌المللی تقویت خواهند کرد.ون جیابائو-نخست وزیر چین-نیز از شریکان اقتصادی خود در آفریقا خواسته است که میزان تجارت خود را با چین از 50 میلیارد دلار کنونی به بیش از 100 میلیارد دلار در 2010 برسانند.(24)
نگاه به آفریقا بی‌گمان دارای سطوحی از منافع استراتژیک و بین‌المللی است.آنچنان که به چین کمک می‌کند تا در نظام بین‌الملل یارگیری کند و از آن برای رسیدن به هدفهای دلخواه بهره گیرد.برای نمونه چین در مورد برخی مسائل از سوی غرب زیر فشار است که یکی از مهمترین آنها حقوق بشر است.دوستان آفریقایی چین به این کشور کمک می‌کنند تا در مجامع بین‌المللی سیاستهای این کشور محکوم نشده و قطعنامه‌ای بر ضد این کشور صادر نشود.نمونه دیگر اینکه در نشست پکن (2003) کشورهای بور کینافاسو، سائوتومه، سوازیلند، مالاوی و گامبیا نیز دعوت شده بودند، در حالی که این کشورها اصل چین واحد را نادیده گرفته و تایوان را به رسمیت شناخته‌اند.در واقع چین می‌کوشد تا با ایجاد و تحکیم پیوندهای چند جانبه با کشورهای یاد شده زمینه دوری آنها را از تایپه فراهم آورد تا بتواند آنرا منزوی سازد.
کالاهای ارزان چینی مشتریان زیادی در آفریقای فقیر دارند.گسترش روابط میان چین و آفریقا سبب تقویت و گسترش همکاریهای جنوب – جنوب می‌شود و بر توانمندی پکن در رویارویی با چالشهای شمال می‌افزاید.از دیدگاه پکن دوستانه آفریقایی برگ برنده یا ابزار مناسبی برای چانه‌زنی با کشورهای شمال، رقیبان اقتصادی و رقیبان استراتژیک آن به شمار می‌روند.چین در راه توسعه و قدرت‌یابی است و بی‌گمان دیر یا زود ناگزیر خواهد بود تا سیاستهای اقتصادی خود را با سیاستهای امنیتی و استراتژیک متوازن سازد.در چنین شرایطی رفتار دیگر قدرتهای مجاور با چین دگرگون خواهد شد.بویژه ایالات متحده، که بسیاری از مقامهای ارشد این کشور در مورد سربرآوردن چین بارها هشدار داده‌اند.در چنین حالتی آ‏فریقا برای چین عرصه‌ای مناسب و مهم در جهت گریز از مهار امنیتی واشنگتن شمرده می‌شود.اما افزون بر چین، در سالهای گذشته حضور ایالات متحده در آفریقا نیز چشمگیر بوده است.

‏آفریقا در سیاست خارجی آمریقا: بررسی رویکردها
امروزه آفریقا یکی از مهمترین حوزه‌های درگیری آمریکا شده است، ولی در گذشته نه چندان دور چنین وضعی وجود نداشت.اما به سبب برخی عوامل واشنگتن ناگزیر است تا به آفریقا نگاه ویژه‌ای داشته باشد.عواملی مانند تداوم هژمونی، رقابت با نفوذ فزاینده چین در آفریقا و گونه‌گونه سازی منابع نفتی، واشنگتن را واداشته تا به میدان آفریقا وارد شود.
پس از فروپاشی شوروی شاهد همپوشانی میان حوزه‌های سه گانه استراتژیک، اقتصادی و فرهنگی در سیاست خارجی تنها ابرقدرت جهان بوده‌ایم.وجوه سه گانه سیاست خارجی آمریکا مبتنی بر 1)امنیت این کشور و کاهش هر چه بیشتر آسیب‌پذیری‌ها 2)نگهداری و تداوم برتری اقتصادی و 3)گسترش ارزشهای آمریکا در جهان (آمریکایی شدن) است.به سخن دیگر رویکردهای ژئواستراتژیک، ژئواکونومیک و ژئوکالچر به شکل هماهنگ و تعاملی در سیاست خارجی آمریکا در مناطق خاص آفریقا دیده می‌شود.از سوی دیگر حوزه‌بازی سیاست خارجی آمریکا نیز به تمام جهان خاکی گسترش یافته است.«دالدر» و «لیندسی» (از مؤسسه بروکینگز) به روشنی از پایان عصر ژئوپلیتیک و آغاز عصر «سیاست جهانی» پس از فروپاشی شوروی سخن می‌رانند.(25) آنچه که «نظم نوین جهانی» خوانده می‌شود یک گفتمان ژئوپلیتیکی است که ناظر بر جهانی شدن سیاست، امنیت، منافع و ارزشهای آمریکایی است.
پس از رویداد یازده سپتامبر نه تنها خاورمیانه بزرگ (شامل خاورمیانه سنتی، آسیای مرکزی و قفقاز) و خاور اروپا، بلکه آ‏فریقا نیز حوزه بازی دولتهای بزرگ نظام بین‌الملل شده است.ایالات متحده رقابت فشرده‌ای را برای نفوذ در این منطقه آغاز کرده است.بازی بزرگ آفریقایی واشنگتن چند سطحی است.به سخن دیگر «استراتژی بزرگ آمریکا در این قاره فراتر از قدرت نظامی به پیش می‌رود.سود اقتصادی در برابر رقباء بالقوه اقتصادی، هسته اصلی رقابت نظام کاپیتالیستی است.به همین دلیل در استراتژی بزرگ آمریکا قدرت نظامی با نبود برای کنترل سرمایه، تجارت، ارزش دلار و مواد خام استراتژیک تلفیق شده است.»(26)
ایالات متحده پس از فروپاشی شوروی، به تنهایی در رأس ساختار قدرت در نظام بین‌الملل قرار گرفت با وجود اینکه بسیاری از پژوهشگران بر این باور بودند که نظام بین‌الملل به سوی چند قطبی شدن حرکت خواهد کرد، اما دگرگونیها، پروسه‌های اقتصادی و نظامی درونی ایالات متحده و رویدادهای بین‌المللی در سالهای پس از فروپاشی کمونیسم سرانجام فاصله آمریکا و دیگر رقیبان این کشور را در توزیع قدرت بیشتر کرد.(27) اشغال افغانستان (2001) و عراق (2003) پس از یازده سپتامبر 2001 و نفوذ در منطقه آسیای مرکزی و تحکیم قدرت در خاورمیانه، فاصله قدرت آمریکا را با رقیبان آن کشور بیش از پیش ساخته است.این کشور می‌کوشد تا با مهار کردن قدرتهای منطقه‌ای چون روسیه در اوراسیا، ایران در خاورمیانه، برزیل در آمریکای لاتین، محور پاریس – برلین در اروپا و چین در شرق دور به هژمونی این کشور تداوم بخشد.اما رقابت با چین در آفریقا نیز جریان دارد.
در میان رقیبان منطقه‌ای آمریکا چین موقعیت ویژه‌ای دارد.این کشور با رشد اقتصادی 9 درصدی خود کانونهای قدرت را در نظام بین‌الملل دگرگون خواهد کرد.از آنجا که موازنه قوا در نظام بین‌الملل همیشه، بر اثر موازنه بر تولید بوده، این مورد در سرنوشت نظام بین‌الملل کنونی که بر پایه برتری ایالات متحده است نقش تعیین‌کننده‌ای خواهد داشت.ایالات متحده، چین را از سه سو در محاصره استراتژیک قرار داده است: از سوی شرق (با ایجاد پیوندهای امنیتی با ژاپن و کره)، از سوی جنوب آسیا (با پیوند استراتژیک با هندوستان) و از سوی آسیای مرکزی (با حضور نظامی).اما نفوذ چین در آفریقا نیز فزاینده است و واشنگتن خود را در موقعیتی می‌بیند که باید در برابر آن اقدام کند.
افزایش حضور چین در آفریقا آرام ولی پیوسته است و در صورت رها کردن این منطقه از سوی آمریکا چه بسا چین بتواند تمام آنرا در سلطه استراتژیک خود بگیرد.در گزارش شورای روابط خارجی آمریکا اشاره شده که «چین صحنه استراتژیک آفریقا را بر هم زده و در سراسر این قاره اکنون این کشور کنترل دارائیها را در دست دارد.»(28) این امر واشنگتن را بر آن داشت تا با پرکردن این منطقه جلوی گسترش حضور چین را بگیرد.
یکی دیگر از علل توجه آمریکا به آفریقا نفت و دیگر منابع طبیعی این قاره است.ایالات متحده نیز به سبب بحرانهای امنیتی خاورمیانه و احتمال اینکه این بحرانها بر تولید و صادرات این فرآورده استراتژیک اثر گذارد، خود را ناگزیر می‌بیند تا برای گونه‌گون‌سازی منابع تأمین کننده انرژی اقدام کند.در 16 مه 2001 دفتر دیک چنی – معاون رئیس جمهوری آمریکا – گزارش کرده است که تولید کنندگان سنتی نفت در هر منطقه‌‌ای-با رویکرد به سود دوسویه‌تولیدکنندگان – امکان ایجاد بی‌ثباتی در بازار را دارند… این مورد یک چالش سیاسی است که ما آنرا فراتر از یک سیاست انرژی فراگیر در نظر می‌گیریم….بر این اساس گونه‌گونی بیشتر در تولید کنندگان نفت مهم به نظر می‌رسد.در کنار آمریکای لاتین، آفریقای غربی به عنوان یکی از منابع رو به گسترش نفت و گاز برای بازارهای آمریکا، مورد نظر ماست.(29)البته چنین پیداست که بر اثر سیاست گونه‌گون‌سازی منابع انرژی، توجه آمریکا به نفت حوزه خزر، آلاسکا و حتی کوههای راکی نیز جلب شده است.(30)
آفریقا در 1998، روزانه 8/7 میلیون بشکه نفت تولید کرده است.در همان سال بزرگترین کشورهای آفریقایی تولید کننده نفت نیجریه، لیبی، الجزایر، مصر و آنگولا بودند.به جز آفریقای شرقی، دیگر نواحی آفریقا نیز تولید کننده و صادر کننده نفت هستند.از تمام تولیدات نفتی آفریقا در آن سال 5/2 میلیون بشکه در داخل مصرف شده است که بیشترین آن به مصر، آفریقای جنوبی، الجزایر و لیبی اختصاص دارد.آفریقای جنوبی و مراکش به ترتیب بزرگترین واردکنندگان و نیجریه، لیبی، الجزایر، اوگاندا، مصر، گابن، کنگو و کامرون بزرگترین تولیدکنندگان آفریقایی نفت هستند.(31) لذا همان گونه پیداست، شمال آفریقا و منطقه خلیج‌گینه مهمترین مناطق نفت خیز در آفریقا است که ایالات متحده نیز مانند چین به آن توجه دارد.
طرحهای فراگیری که برای امنیت منابع انرژی پس از یازده سپتامبر ریخته شده باید به حل مسائل کوتاه مدت و بلندمدت آمریکا کمک کند که آفریقا بویژه آفریقای غربی، فرصتهای مناسبی برای آمریکا در هر دو زمینه فراهم می‌آورد.مسئله کوتاه مدت به درگیریهای جاری و بالقوه در خاورمیانه و آثار ژئوپلیتیک آن بر تولیدکنندگان اصلی نفت برای آمریکا، مربوط است… غرب آفریقا چندی پیش 15 درصد از واردات نفتی آمریکا را تأمین کرده است و بر پایه گزارش شورای ملی آمریکا این میزان به 25 درصد در 2015 افزایش خواهد یافت.مسئله بلندمدت همان نفوذ و حضور نظامی ایالات متحده است که تضمین کننده هژمونی آمریکا است.(32)
سرمایه‌گذاریهای نفتی آمریکا نیز بسترهای مناسبی را برای ایجاد و گسترش زیرساختها و فرصتهای اقتصادی، توسعه ترابری، آموزش، اشتغال و … فراهم می‌آورد.افزون بر آن چنین پیداست که ‏آفریقا را از رقابت میان چین و آمریکا سود می‌برد.زیرا هر دو کشور برای نفوذ در این قاره به سرمایه‌گذاری می‌پردازند و از این رو سبب رشد و ترقی اقتصادی این قاره می‌ شوند.
روند افزایش سهم آفریقا در واردات نفتی آمریکا از نیمه‌های دهه 90 سده گذشته پیدا شد.از 1997 تا 2002 کشورهای آنگولا، نیجریه، جمهوری کنگو، گابون، کامرون و گینه استوایی بر سرهم سهم خود را واردات نفت به آمریکا به 15 درصد رساندند که تا 2002 با سهم عربستان برابر شد.(33) البته این میزان باز هم افزایش یافته به 25 درصد تا 2015 خواهد رسید.
غرب آفریقا 60 میلیارد بشکه ذخیره ثابت شده نفتی دارد.بررسیها نشان می‌دهد که در پایان دهه نخست سده بیست و یکم از هر پنج بشکه نفتی که وارد اقتصاد جهان می‌شود دست کم یک بشکه آن از خلیج گینه است و از این رو سهم آفریقا از واردات نفت آمریکا، برابر آنچه در بالا گفتیم افزایش می‌یابد.نیجریه اکنون ده درصد از واردات نفت آمریکا را تأمین می‌کند.سهم آنگولا نیز چهاردرصد است.در پایان این دهه این میزان به دو برابر خواهد رسید.(34)
رویکرد استراتژیک آمریکا به نفت آفریقا فراتر از موارد مربوط به چین است.توانمندیهای آفریقا در زمینه انرژی افزون بر کاهش آسیب‌پذیریها در برابر بحرانهای نفتی احتمالی در خاورمیانه، توان ایالات متحده را در جهت رویارویی با دولتهای نفت خیز مخالف با سیاستهای آن کشور، افزون می‌سازد.همچنانکه سلطه بر منابع نفتی عراق افزایش توانمندی و امکانات آمریکا را برای اثرپذیری کمتر از اعضاء اوپک و اثرگذاری بیشتر بر دیگر رقیبان اقتصادی – مانند ژاپن و آلمان-در پی دارد، (35) در همین چارچوب نفت آفریقا نیز بر تواناییهای آمریکا در برخورد با کشورهایی مانند ایران و ونزوئلا-که با سیاستهای بین‌المللی واشنگتن به مخالفت برمی‌خیزند-خواهد افزود.
در سالهای گذشته سرمایه‌گذاریهای نفتی آمریکا در آفریقا افزایش داشته است.برای نمونه در سال 2002 شرکت نفتی شورون تگزاکو-که کاندولیزا رایس پیش از این مدیر آن بود-اعلام کرد که در مدت پنج سال، پنج میلیارد دلار در آفریقا سرمایه‌گذاری کرده و تا پنج سال آینده نیز در آفریقا بیست میلیارد دلار دیگر سرمایه‌گذاری خواهد کرد.(36) بی‌گمان دیگر شرکتهای آمریکایی نیز ترغیب خواهند شد تا به نفت و انرژی آفریقا بیشتر توجه کنند.البته همان گونه که گفتیم چون نفت آمریکا از نوع نفت شیرین است و بهتر تصفیه می‌شود، مورد توجه شرکتهای نفتی بین‌المللی است.
بی‌گمان نفت یکی از مهمترین متغیرها در چگونگی درگیری ایالات متحده در بحرانهای بین‌المللی است.همچنان که در بحران عراق نمایان شد، واشنگتن به نفت خاورمیان چشم دارد.زیرا اگر نفت عراق سبب حمله به این کشور نبود، پس از اشغال، شرکتهای نفتی فرانسوی، آلمانی، روسی و چینی (کشورهای مخالف حمله به عراق) را از معاملات بزرگ نفتی عراق محروم نمی‌کرد.(37) پافشاری ایالات متحده برای دخالت در بحران دارفور و گسیل داشتن نیروهای بین‌المللی به این منطقه نیز رابطه معناداری با نفت این منطقه دارد، زیرا دارفور سرشار از منابع نفتی است.
آفریقا از نظر بحرانهای داخلی-به ویژه تنش میان اقوام و قبایل-یکی از مهمترین کانونهای بی‌ثباتی در نظام بین‌الملل است و این عوامل ممکن است امنیت منابع نفتی را به خطر اندازند.هر چندریچارد مورفی از اعضاء گروه ابتکار سیاسی نفت آفریقا (38) (AOPIG) بر این باور است که بسیاری از منابع نفتی ‏آفریقا دور از ساحل قرار دارد و از سیاستهای داخلی و آشفتگیهای اجتماعی دور است و می‌توان آنها را با خطوط دریایی کم عرض و باریک در اختیار گرفت،(39) واشنگتن در جهت تأمین امنیت این منابع در چارچوب گسیل نیروها به منطقه اقدام کرده است.اما پیش از پرداختن به جزئیات آن بایسته است تا به سیاست خارجی آفریقایی آمریکا در درون گفتمان «مقابله با تروریسم» یا آنچه که «جنگ با ترور» خوانده می‌شود، بپردازیم.

ادامه دارد ...

منبع: / ماهنامه / اطلاعات سیاسی اقتصادی / شماره 346 - 345
نویسنده : حسن قانع
نویسنده : مرتضی شجاع

نظر شما