به عمل کار برآید
چندی پیش مراسم سالگرد بمباران وحشیانه دو شهر نامدار ژاپن، یعنی هیروشیما و ناکازاکی، با سه روز فاصله برگزار شد. مراسمی در هیروشیما و سه روز بعد، مراسمی در ناکازاکی... 65 سال پیش فاجعهبارترین اتفاق ممکن در پایان جنگ، موجب مرگ مظلومانه صدها هزار نفر شد. پس از آن آمریکائیان وارد شهرهای ژاپن شدند و مردم ژاپن با چشمهایی اشکبار و با دلی پر از کینه و خشم، شکست را پذیرفتند اما از آن پس به جای یأس و نومیدی و احساس مرگ (که از خود مرگ بدتر است) سیاستی را در پیش گرفتند که به آن صبر و تحمل و شکیب و مدارا و تلاش و کوشش سخت و جانفرسا برای تولد دوباره میتوان گفت.
دولتمردانشان هر روز بر علیه آمریکاییها ناسزا نگفتند، حرفهای تند نزدند، یقه کسی را نگرفتند، کینه درون خود را نیز گرچه بروز نمیدادند اما نکشتند. سخت تولیدکردند. به جای حرف زدن، کار کردند. به جای یقه گرفتن تولید کردند. دهههای پنجاه و شصت همراه بود با کار و تلاش سخت و تولد دوباره. در دهه هفتاد محصولات ژاپنی همه جا بود، به همه جا صادر میشد. زن ژاپنی با جارودستی خانهاش را جارو میزد و روی اجاق خوراکپزی معمولی غذا میپخت. احتمالاً یک تلویزیون کوچک سیاه و سفید داشت و آشپزخانهاش بیش از 4 متر نبود و متوسط فضای مسکونی به زور از 25 متر تجاوز میکرد خانواده با دوچرخه به این طرف و آن طرف میرفت اما جاروبرقی، پلوپز برقی، تلویزیون رنگی، چرخ گوشت و... به دنیا صادر میکرد. ماشینهای ژاپنی هم کم کم به اروپا و آمریکا صادر میشد و تجار ژاپنی لبخند میزدند و دستهایشان را به هم نزدیک میکردند و تعظیم هم میکردند تا کالاهایشان به خانههای تمام آمریکاییها و اروپاییها برود و رفت. رفته رفته کار به جایی رسید که انبوه کالاها و محصولات ژاپنی و ورود ژاپنیها و محصولات مختلف آنان به بازار آمریکا و اروپا صدها هزار آمریکایی و اروپایی را بیکار کرد و یک وقت آنها متوجه شدند که تسلیم شدهاند. در اواسط دهه 80 اما یکی از برجستهترین سناتورهای آمریکایی تنها یک جمله گفت که بسیار پرمعنا بود و آن این بود:
ما با بمب اتم و با کشتاری که آبروی ما را برباد داد ژاپن را تسخیر کردیم اما آنها با لبخند و با تعظیم و با نمایش احترام، با کار و با قدرت اقتصادی و تسخیر بازارهایمان، بیآنکه جنگی بکنند و کشتهای بدهند، کشورمان را تسخیر کردند و شکستمان دادند... آن سناتور آمریکایی راست میگفت چرا که پس از 3دهه حال همان آمریکایی وقتی از خانهاش در واشنگتن یا نیویورک و یا لسآنجلس خارج میشود به اولین چهار راه که میرسد یک تابلوی بزرگ تویوتا و یا سونی یا پاناسونیک و... را همراه با لبخند یک زن یا دختر چشم بادامی جلوی چشمش میبیند شاید حتی خودش هم سوار یک تویوتا باشد. وقتی چند دهه پیش سربازان هموطنش خیابانهای توکیو را تسخیر میکردند و در آن به مردم پر از کینه و نفرت ژاپنی فخر میفروختند کسی به آنها تبریک نمیگفت اما حال بیآنکه متنفر باشند و یا بدشان بیاید ژاپنیها را حتی در پستوی خانههایشان میبینند. جنرال موتورز ناگزیر است برای حیات خود با تویوتا دست بدهد و این زنان و مردان کوچولوی ترانزیستوری، با ترانزیستورهایشان به همه جا رفتهاند... حال شاید عدهای بگویند که ژاپن یک متحد آمریکاست و هنوز سیاستمداران آمریکایی اجازه استقلال سیاسی، به آنها نمیدهند، پس اجازه بدهید مثال دیگری بزنم.
چین تا قبل از دهه 90 و وقتی سایه مائوئیسم هنوز بر سرش بود در اقتصاد جهان جای پایی نداشت. جنگ سرد بود و حرفهای تند و شعارهای سخت و حملات لفظی و.... و قطع رابطه با عالم... در دهة 90 توجه چین به اقتصاد آزاد و تولید و صنعت و حضور در بازارهای جهانی و کاهش تنشهای سیاسی جلب شد. چین که نه شکست خورده آمریکا به حساب میآمد و نه کانون امپریالیسم جهانی و نه توسط آمریکا و اروپا تسخیر شده بود هنوز هم نظام کمونیستی بر آن حاکم است اما کار سخت و نفوذ به بازارهای جهان و پیدا کردن اقتصاد قدرتمند را در دستور کار خود قرار داد و حال بسیار پیچیدهتر و محکمتر از دوران مائو موجب نگرانی دنیای غرب شده است. کالاهای چینی صدها هزار کارگر و هزاران کارگاه و کارخانه و فرصت شغلی را از دست آمریکاییها و اروپاییها گرفتهاند و دیگر لازم نیست که سیاستمداران چینی هر روز با اظهار نظرهایشان تنشی ایجاد کنند و ناسزایی به غرب بگویند و با حرفهای تند سیاسی، هزینههای تازه سیاسی و اقتصادی ایجاد کنند. اصولاً سعی میکنند کمتر حرف تند بزنند و کمتر تنش ایجاد کنند تا بهتر بتوانند کار کنند و شغل و درآمد بیشتری برای مردمشان فراهم بیاورند. ضرورتی هم نمیبینند که کشورهای دیگر را یک مشت حراف که مافیا بر آنها حاکم است بنامند و یا بگویند که ما فلان و بهمان را در عالم دست انداختهایم و دلار و یورو را نجس میدانیم... اصولاً در دنیای امروز دیگر نباید زیاد حرف زد و بدتر از آن حرفهای پرهزینه زد. باید کار کرد و کار ایجاد کرد و قدرتمند شد.
یک اقتصاد قدرتمند با تولید ناخالص ملی بالا و پایینترین میزان بیکاری و بالاترین نرخ رشد و با صنعت و تولید ملی قابل رقابت و عرضه در جهان و با تراز تجاری و بازرگانی مثبت و ارتقای دانش و فنآوری داخلی، بیش از هر حرفی در دنیای امروز کارایی دارد.
تردید نکنیم تا زمانی که واردات ما دو برابر صادرات ما باشد و بخشهای کشاورزی و صنعت ما با مشکلات عدیده روبرو باشند و مهاجرت نخبگان فزونی گیرد و رقم بیکاری جوانان دو رقمی بماند و توزیع ثروت، کنترل فاصلههای طبقاتی و تولید ثروت سر و سامان مناسبی پیدا نکند و نیازمندی ما به خارج و واردات و وضعیت اشتغال و کار و تولید داخلی همین باشد که هست، کمتر کسی یقین میکند که واقعاً آن «ممه» را «لولو» برده باشد.
منبع: / روزنامه / اطلاعات ۱۳۸۹/۵/۲۰
نویسنده : فتحالله آملی
نظر شما